eitaa logo
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
948 دنبال‌کننده
426 عکس
62 ویدیو
17 فایل
ما به دوران جدیدی از عالم وارد شده‌ایم. به‌تدریج آثار این آغاز، محسوس‌تر می‌شود و تاثیر خود را در تغییر چهره زندگی بشر آشکار می‌کند. در این کانال، این دوران جدید را از سه زاویه مورد تامل قرار می‌دهیم: #روش، #دولت و #استعمار. Admin: @yas_aa
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ سیاست: سوفیا یا فرونسیس در طبقه‌بندی ارسطو از علم، مجموعه‌ی دانش‌های بشر به دو بخش عمده تقسیم شده‌اند: سوفیا و فرونسیس. سوفیا به آن دسته از علوم اطلاق می‌شود که اراده‌ی انسان در آن دخیل نیست و صرفا با هست‌ها و نیست‌ها سروکار داریم، حال آن‌که در ساحت فرونسیس، اراده‌ی انسان دخیل است و قدرت نفوذ و تدبیر دارد. مابه‌ازای سوفیا عبارتند از: الهیات، طبیعیات و ریاضیات؛ مابه‌ازای فرونسیس هم «اخلاق»، «تدبیر منزل» و «سیاست مدن» است. نخستین مترجمان مسلمان وقتی متون ارسطو را به عربی ترجمه کردند، سوفیا را به حکمت نظری، و فرونسیس را به حکمت عملی ترجمه نمودند و این مغلطه را ایجاد کردند که شاهد دوگانه‌ی نظر-عمل باشیم؛ این دوگانه به‌نوبه‌ی خود یکی از بسترهایی است که سکولاریسم روی آن بنا می‌شود. عجیب‌تر آن‌که در ترجمه علوم اسلامی به لاتین، همین خطای مترجمان عرب وارد جهان اروپایی نیز شد و دوگانه‌ی نظر-عمل در این دوره‌ی تاریخی نیز تکرار گردید. در طبقه‌بندی علم ما سیاست در کجا قرار دارد؟ با کدام روش‌ها و دیسیپلین‌ها می‌توان سیاست را مطالعه کرد؟ آیا می‌توان از اندیشه‌ی سیاسی سخن گفت؟ آیا فقه و کلام و عرفان و اخلاق نیز می‌توانند روشی برای مطالعه‌ی امر سیاسی باشند؟ چگونه؟ https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ جست‌وجوی راهی تاریخی برای وحدت و یکپارچگی وضع تاریخی و دشواره‌های ما، نسبتی مستقیم و ناگسستنی با نحوه‌ی اندیشیدن ما به سیاست و میدان آن دارند. نشانه‌ها و دلایت‌های یک وضع تاریخی را می‌توان با نحوه‌ی ارتباطی که اندیشمندان سیاسی یک ملت با ساحت سیاست روزگارشان برقرار می‌کنند، مشاهده کرد. این مواجهه می‌تواند صورت‌های مختلفی داشته باشد: مواجهه‌ی متغلبانه یا منفعلانه، مواجهه‌ی مستحدَثه‌ای یا مستحدِثه‌ای، مواجهه‌ی مساله‌سازانه یا پرسش‌گرانه، مواجهه‌ی خلاقانه یا مقلدانه و ... . با این مختصات می‌توانیم نسبت به وضعیت تاریخی خودمان به‌عنوان یک ایرانی مسلمان ارزیابی و سنجش کنیم. نمونه‌ی یک مواجهه‌ی فعال با را می‌توان در نسبت هگل با اندیشه‌ی سیاسی زمانه‌اش مشاهده کرد؛ تامل در این مواجهه برای امروز ما نیز می‌تواند الهام‌بخش باشد. هگل رساله‌ای تحت‌عنوان «درباره‌ی نظام رایش» دارد که محل تاملات او پیرامون بازسازی یک شکوه سیاسی تاریخی است. رایش که در آلمانی Reich خوانده می‌شود، به‌معنای قلمروی متحد دارای و است. نخستین رایشی که در اروپا بنا شده، مربوط به است؛ دومین رایش را امپراتوری Deutsches Reich یا در این قاره تشکیل داده و سومین و آخرین با نام هیتلر گره خورده است. آن‌چه در مرکز مفهوم رایش قرار دارد، ایجاد اتحاد در میان یک تاریخی است که الزاما یک‌پارچگی سرزمینی را نیز با خود به‌همراه دارد و به بازتولید یک قدرت قاهره‌ی فراگیر و موثر در حرکت تاریخ می‌انجامد که امروزه با مفهوم قید خورده است. تاملات هگل و جست‌وجوی راهی برای بازیابی قدرت ، برای اندیشیدن به بصیرت‌زاست. وی در این اندیشه تاثیرات جدی از سنت فکری ، و در نهایت گرفته است. تاثیر تفکر ماکیاوولی بر آن‌چنان جدی است که فردریش مایِنکه او را آلمان نامیده است. هگل در اشاره به اندیشه ماکیاوولی می‌نویسد: «اگر کسی فکر کند ماکیاوللی - شهریار را- در تائید استبداد نوشته است، دچار بدفهمی بزرگی شده است. این [کتاب] صرفاً برآمده از احساس عمیق روحی بزرگ است دربارۀ نگون‌بختی و فلاکت سرزمین پدری‌اش. باید تاریخ ایتالیا تا زمانۀ ماکیاوللی را خواند، تا بتوان پی برد، چرا او اثر خود را چنین نوشته است». (هگل، درس‌های فلسفه‌ی حق، ۲۰-۱۸۱۹) این نوشته ادامه خواهد داشت... https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ گذر از الهیات و اخلاق به سیاست هگل دانشجوی الهیات پروتستان بود که آشکارا تحت تاثیر فلسفه‌ی اخلاق کانت قرار گرفت. از همین نقطه‌ی تاریخی است که شاهد تلاش او برای ترسیم «دین مدنی» هستیم. هگل در مخالفت با قرائتی از دین برمی‌آید که به‌واسطه‌ی آن، اصحاب کلیسا دین را به ابزاری برای تسلط‌یافتن بر انسان‌ها تبدیل می‌کنند. او می‌خواهد به تفسیری از دین برسد که همه‌ی انسان‌ها از طریق عقل یا احسان آن را بفهمند. چنین دینی باید به آزادی و خودآیینی انسان‌ها احترام بگذارد. این جست‌وجو هگل را به آستانه‌ی سیاست می‌رساند و بار دیگر سیاست در امتداد اخلاق مورد کنکاش و تامل قرار می‌گیرد؛ یعنی جایی که مرزهای اخلاق به پایان می‌رسد، آغاز وادی سیاست است. این را در سیر تحول و تطور اندیشه‌ی هگل نیز می‌توان یافت. هگل متاثر از تفکر جمهوری‌خواهی یونان به این امر می‌اندیشید که چگونه می‌توان مرز فرد و شهر را برداشت و آن‌ها را به وحدت و اتحاد رساند. این مساله را باید در تاملات او برای پی‌ریزی «دین مدنی» در نظر گرفت؛ همین مساله هگل را از ماتریالیست‌ها جدا می‌کند. این تکاپو هگل را به فلسفه‌ی روشنگری (و ) گره زد، تاجایی‌که معتقد بود با تبلیغ روشنگری و اشاعه فلسفه‌ی کانت می‌توان آلمان را از وضعیت تاریخی ناگوارش نجات داد و انقلابی در آن ایجاد کرد. او در 1795 به شیلینگ می‌نویسد: «من از نظام کانتی و اکمال رفیع آن انتظار انقلابی در آلمان دارم؛ انقلابی که از اصولی سرچشمه بگیرد که در دست هست و تنها لازم است به‌طور عمومی به تشریح آن پرداخته شود و در تمام دانش تا کنون به‌کار بسته شود». ر.ک: محمد ایمانی، اولویت تاسیس دولت مدرن بر تحقق آزادی. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ راه متفاوت آلمان برای ساخت نهاد دولت بی‌شک صلح نکته‌ی کانونی طرح‌های دولت‌سازی است. از این نقطه‌ی تاریخی به‌این‌سو شاهد چهار الگوی عمده بوده‌ایم: الگوی فرانسوی، الگوی انگلیسی، الگوی روسی و الگوی آلمانی. اطلاعات ما درباره‌ی الگوی روسی محدود است و منابع چندان جدی‌ای در این رابطه در دست نیست. اجمالا تفاوت در الگوهای را می‌توان به تفاوت در سنت‌های حقوقی این ملت‌ها ارجاع داد. سنت حقوقی آلمان، بعد از سقوط امپراتوری و متاثر از نواندیشی مسیحی شکل گرفت. این سنت بعدها متاثر از آموزه‌ی حاکمیت و آموزه‌ی staatstrason قرار گرفت تا راه ویژه‌ی خود را در دولت-ملت‌ها پیدا کرده و نظام سیاسی و اجتماعی خود را بر بنیان آن بنا کند. مسیر آلمانی به‌تبع سنت حقوقی متفاوت‌اش با دولت‌سازی فرانسوی و انگلیسی متمایز می‌شود. این الگو نه مانند شیوه‌ی فرانسوی بر بنیان تمرکز قدرت در دستان شاه استوار شده؛ و نه مانند الگوی انگلیسی به‌تبع جنگ‌های مذهبی به‌سمت دولت سکولار مطلقه غش کرده است. بنیان سنت دولت‌سازی آلمانی را باید با تاخیری تاریخی در اندیشه‌ی نویسندگان کتاب «منشورات رایش» پی گرفت که از آموزه‌ی حاکمیت ژان بدن تاثیر پذیرفته است. هوشمندی نویسندگان منشورات رایش برای امروز ما الهام‌بخش و بصیرت‌افزاست. آنان متوجه شدند که راه آلمان برای دولت‌سازی، متفاوت از راه و انگلیس است و مفاهیمی که در زمینه‌های اجتماعی ، فرانسه و متولد شده‌اند، نمی‌تواند پاسخ‌گوی نیازهای آلمان باشد و بنای دولت بر بنیان آن استوار گردد. رقم‌زنندگان این سنت حتی به این نکته نیز پی بردند که مراجعه به سیاست ارسطو نیز افاقه‌ای در دولت‌سازی آلمانی نخواهد داشت. آن‌ها مسیر بومی و اختصاصی خود را یافتند و به‌این‌ترتیب شیوه‌ی دولت‌سازی آلمان متمایز از دولت فرانسوی و انگلیسی بنا نهاده شد. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ معنای «اشتات» در فلسفه‌ی سیاسی هگل در گفت‌وگو پیرامون آن‌چیزی که ما آن را می‌نامیم، از واژه‌ی staat (اشتات)استفاده کرده است که معادل state انگلیسی نیست. برای توضیح این مفهوم، توجه به زمینه‌های فکری او ضرورت دارد. هگل در پی احیای یک‌پارچگی فرد و زاده‌شده در است. وی در این راه با دو مانع بزرگ روبه‌رو بود: نخست این‌که فرد عصر ما دیگر فرد زمان یونان نیست؛ دوم این‌که دولت هم پولیس نیست. این تحول در فرد و پولیس، به‌تبع رخ داده بود و هگل را محصول و فرزند همین امر می‌دانست. اشتات یا staat ترجمه‌ای است که هگل آن را برای انتخاب می‌کند؛ همان اصطلاحی که ما در فارسی به «جمهور» ترجمه‌اش کرده‌ایم. مراد هگل از اشتات، نظام سیاسی یک کشور است؛ اما هر نظام سیاسی‌ای را نمی‌توان اشتات یا دولت دانست. اشتات در نزد هگل به دولتی اطلاق می‌شود که مبتنی‌بر حقوق (rechtsstaat) باشد. این حقوق به این دلیل باید استیفا شود که انسان، انسان است؛ یعنی حقوقی که به‌خاطر انسان‌بودن انسان بر او فرض شده است و نه به‌دلیل دین و آیین خاص. دولت هگلی، دولت مبتنی‌بر نمایندگی است و اراده‌ی صنوف مختلف مردم باید پشت آن باشد. او صرفا زمانی قوه‌ی قهرآمیز دولت را تجویز می‌کند که پای ایجاد فضای مناسب برای گسترش در میان باشد. بنابراین، تاسیس دولت مدرن بر تامین آزادی مقدم است و اولویت دارد. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ ضرورت فهم معانی سیاسی معطوف به زمینه‌های فرهنگی مفاهیم در مطالعات انسانی کلا لغزنده هستند و ابهام، بخشی از ماهیت آن‌هاست؛ اما این ابهام در سیاست مضاعف‌تر است و چندپهلویی بیش‌تری دارد. برای گریز و مهار این آسیب، باید مفاهیم سیاسی را معطوف به زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی‌ای معنا کرد که در آن متولد شده‌اند. STATE نیز مستثنی از این قاعده نیست. اگر استیت را به دولت ترجمه کنیم و بخواهیم در زمین ایرانی-اسلامی، نهادی مقارن با بسازیم، قطعا چنین کاری پر از کژتاپی و اعوجاج خواهد بود. پیش‌تر به نمونه آلمانی اشاره کردیم تا نشان دهیم که بومی‌سازی این نهاد و مفاهیم سازنده‌ی آن صرفا برای ما - که ایرانیان مسلمان هستیم - حائز اهمیت نیست، بلکه برای هر ملتی که به اختصاصات و ویژگی‌های فرهنگی خودش تعلق خاطر دارد، مهم است. استیت در گذار از «جهان سنت» به «جهان مدرن» موضوعیت پیدا کرده است. بنابراین به یک معنای دیگر، در خروج از این جهان و ساختن دوران جدیدی در عالم نیز ناگزیر از فهم «State» هستیم. ما استیت را از این رو مقدم در مطالعه می‌کنیم، چون گذار از جهان سنت به جهان مدرن برای نخستین‌بار در غرب رقم خورده است. این گذار نه‌تنها سیمای جهان اجتماعی غرب و سپس به‌تدریج سیمای اقصای بلاد را دگرگون کرد، بلکه در گامی عمیق‌تر، مفاهیم اجتماعی مردمان مغرب‌زمین و سپس مفاهیم اجتماعی دیگر ملت‌ها را نیز متاثر از خود نمود و زلزله‌ای در فهم مردمان جهان از فرهنگ‌شان درانداخت. به‌بیان‌دیگر، گذار از سنت به با فاعلیت و عاملیت نه‌تنها قلمروهای فیزیکی، بلکه قلمروهای متافیزیکی و ساحت عقل و خرد را نیز درنوردید و معنای آن‌ها را معطوف به خود سمت‌وسو بخشید. به‌همین‌خاطر است که ما در خواندن سنت‌مان نیز متاثر از جهان مدرن هستیم. ما در مواجهه با فرهنگ و سنت دچار آستیگمات شده‌ایم و ساختمان معانی فرهنگی خومان را آن‌گونه که پیش‌تر در سنت‌مان بازنمایی می‌شد، نمی‌توانیم درک کنیم. تبعا با تحول در و ، نحوه‌ی ساختن و برآمدن نهادی این مفاهیم نیز تغییر پیدا می‌کند. یعنی نه‌تنها واقعیت و ماهیت در دوران مدرن متحول شده، بلکه معنای مفاهیم سازنده‌ی زمام‌داری نیز متحول شده‌اند؛ مضاف بر این دو، نحوه‌ی ساختن و برآمدن نهاد زمام‌داری در میان ملت‌ها نیز تغییرات و دگرگونی‌های ژرفی یافته است. وقتی از جدید صحبت می‌کنیم، باید به جوانب پیچیده‌ی این امر دقت داشته باشیم. این سخن ادامه خواهد داشت. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ مراسمه‌ای برای تغییر و تحولّ در ماهیت آداب و رسوم سنتی مدرنیته، همانند «سنت»، یک دستاورد بشری و حاصل انباشت و نظام‌مندی میلیون‌ها فرآورده‌ی فکری و فرهنگی است که در یک الگوی خاصی قرار گرفته و مراسمه‌ی بسیار متمایزی در مقایسه با پیش از خود را آفریده است. تمایز مدرنیته با دیگر فرآورده‌ها و دستاوردهای بشری این است که مدرنیته، یک عالم است؛ وقتی یک عالمی پدید می‌آید، مردمان زمانه، خواه یا ناخواه در بستر رسم‌ها و رسوماتی قرار می‌گیرند که این مراسمه ترسیم می‌کند. مدرنیته، دستاوردهای پیشین بشری را در خود هضم کرده و دستاوردهای جدیدی را نیز بر آن‌ها افزوده است. این دستاوردها چنان درخشان و چشم‌گیر هستند که به‌مثابه سقفی برای امکان پیشرفت و تعالی بشری تصور می‌شوند. همین نکته‌ی اخیر است که بازاندیشی در مدرنیته را برای یک اندیشمند سیاسی ضروری می‌کند. بازاندیشی برای شکافتن سقف و بیرون‌رفتن از این عالم. این شکافتن سقف نه به‌معنای ستیز و جنگ با مدرنیته است؛ نه به‌معنای انکار و تحقیر آن. تبعا به‌معنای پذیرش بی‌کم‌وکاست آن نیز نیست. دو راه در پیش روی ما قرار می‌گیرد: نخست، برخورد گزینشی با مدرنیته؛ دوم، طراحی بدیل برای آن. راه نخست، اساسا از عدم شناخت مدرنیته حکایت دارد. با عالم‌ها نمی‌توان به‌نحو گزینشی برخورد کرد. عالم‌ها یک ابرسیستم هستند که تک‌تک اجزای آن‌ها باید با همان ترتیبات در کنار هم قرار بگیرند. اما طراحی بدیل، یک کاریست کارستان. مهم‌ترین آسیب آن این است که به یک کار هیجانی، شعاری، احساسی، ایدئولوژیک، پروژه‌ای، سیاست‌بازی و امثال آن تبدیل شود. سهل‌پنداری و تقلیل‌گرایی در مواجهه با مدرنیته بلایی سر یک ملت می‌آورد که امروزه در ایران اسلامی شاهد آن هستیم. نکته‌ای که در این پست‌ها پی خواهم گرفت، شناخت عمیق مدرنیته از منظر دولت مدرن است. پی‌گیری این رهیافت بدین خاطر است که معتقدم قلب تپنده و مرکز پیش‎برنده‌ی مدرنیته، دولت مدرن است. در نبود دولت مدرن، مدرنیته‌ای دیگر وجود نخواهد داشت. تبدیل دولت مدرن به صورتی دیگر از دولت‌داری، موجب تحویل مدرنیته به عالمی دیگر خواهد شد. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri