eitaa logo
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
800 دنبال‌کننده
367 عکس
47 ویدیو
14 فایل
ما به دوران جدیدی از عالم وارد شده‌ایم. به‌تدریج آثار این آغاز، محسوس‌تر می‌شود و تاثیر خود را در تغییر چهره زندگی بشر آشکار می‌کند. در این کانال، این دوران جدید را از سه زاویه مورد تامل قرار می‌دهیم: #روش، #دولت و #استعمار. ارتباط با ادمین: @yas_aa
مشاهده در ایتا
دانلود
سیاست، انسان را از دیگر مخلوقات عالم متمایز کرده است. مدنی‌الطبع نامیده‌شدن انسان اشارتی به همین واقعیت گریزناپذیر دارد. ازاین‌روست که نسبت انسان با سیاست نیز به یک رابطه‌ی غیرقابل چشم‌پوشی تبدیل می‌شود. انسان، خواه یا ناخواه، در متن سیاست حضور دارد؛ در آن اثر می‌گذارد و از آن تاثیر می‌پذیرد؛ چه با فعل خود و چه با انفعال خود. و این امر، سیاست را به یک پدیده‌ی چموش اما گریزناپذیر تبدیل می‌کند. سیاست، ساحت حوزه‌ی عمومی حیات انسان است. جایی که فرد به اراده‌ی افراد دیگر، چه گذشتگان و چه حاضران، گره می‌خورد. سیاست، از جایی آغاز می‌شود که اراده‌ی ما با اراده‌ی دیگری گره می‌خورد. حال در این گره‌خوردن یا اراده‌ی ما غالب است یا مغلوب و یا بازی‌گران معلق به یک اراده‌ی بزرگ‌تر. این‌جاست که پای «آگاهی» نیز به «اراده» گره می‌خورد و این زوج جدایی‌ناپذیر، تعیین‌کننده‌ی نظم‌های سیاسی در تاریخ بشر می‌شوند. سیاست، عرصه‌ی مطالعه‌ی نسبت اراده‌ها با یک‌دیگر است و می‌کوشد تا با کاربست آگاهی به این روابط، جهان بهتری را برای بسط اراده‌ی انسان رقم بزند. ... این مطلب ادامه خواهد داشت.... . https://rubika.ir/dolatema
⭕️ سیاست: زیستن در نظم مألوف از ویژگی‌های عرصه‌ی سیاست، سهل ممتنع‌بودن آن است. ما با سیاست چنان درهم‌آمیخته‌ایم و با آن مانوسیم که موضوعات آن را سهل و محصل می‌پنداریم؛ به‌طوری‌که فکر می‌کنیم مگر غیرازاین هم می‌تواند باشد؟! ما در سیاست نفس می‌کشیم. ما در سیاست متولد می‌شویم؛ می‌بالیم و می‌رویم و از این حیات جمعی دنیا وداع می‌کنیم. ما هم سازنده‌ی سیاستیم، هم بالیده در سیاست. زندگی در شهر را معادل زندگی سیاسی می‌دانست و ظهور مدنی‌الطبع‌بودن انسان را در گریزناپذیری حضور انسان در شهر معنا می‌کرد و می‌گفت: کسی که در شهر زندگی نمی‌کند، یا مافوق انسان است یا مادون انسان. یا خداست یا حیوان. سیاست، سهل و آسان و مانوس جلوه می‌کند؛ اما زمانی‌که از سر اراده‌ی آگاهانه قصد تصرف در سیاست می‌کنی، با صخره‌ها‌ی نفوذناپذیر سیاست مواجه می‌شوی. ظهور سیاست، الگویی از نظم است که در خود را آشکار می‌کند. تصرف در سیاست و دستکاری در آن، یعنی تلاش برای تغییر الگوی نظم در جامعه‌ی سیاسی. ممتنع‌بودن سیاست جایی ملموس می‌شود که می‌خواهی یک تغییر کوچک در الگوی نظام اجتماعی ایجاد کنی. و متوجه می‌شوی که این نظم، محصول انباشت میلیون‌ها اراده است. اراده‌های به‌هم گره‌خورده و با یک‌دیگر انس‌گرفته و هم‌نشین‌شده. اراده‌ها چرا و چگونه باید این نظم مالوف را رها کنند؟ چگونه باید مجاب شوند که می‌توان در نظامی دیگر الفتی بهتر گرفت؟ و این پرسش سیاست است. این پرسش اکنون پیش روی ماست. این پرسش اکنون گریبان ما را گرفته. مایی که با یک جامعه‌پردازی جدید بعد از بهمن57 مواجه شده‌ایم. کنده‌شدن از نظم مالوف به نظمی نوین که جز تصویری مبهم و معماگون از آن در ذهن‌مان نداریم. ... این مطلب ادامه خواهد داشت.... https://rubika.ir/dolatema .
⭕️ سه گسل و گسست مهم در سیاست ایرانی سیاست به‌عنوان یک ساحت زندگی، یک امر اجتناب‌ناپذیر است؛ لذا همگان طعم سیاست و تاثیر آن را در زندگی خودشان می‌چشند و نسبت به تحولات سیاسی اعلام موضع می‌کنند. درعین‌حال، موضوعات سیاسی سهل و ممتنع هستند؛ به‌ظاهر ساده ولی در مقام تحقق بسیار دشوار هستند. همه دوست دارند در زندگی اجتماعی از عالی‌ترین درجات آزادی و عدالت و رفاه و امنیت برخوردار باشند؛ یعنی چهار موضوع اصلی سیاست. اما چگونه؟! دانش سیاست، روشی از مطالعات روشمند است که به چیستی و چرایی و چگونگی دستیابی به این موضوعات به‌ظاهر سهل ولی درواقع ممتع و صعب می‌پردازد تا عرصه زندگی اجتماعی، به یک میدان و ظرف زندگی خوب تبدیل شود. یعنی زندگی تک‌تک افرادی که در آن جامعه زندگی می‌کنند، خوب باشد. دانش سیاست در کشور عزیزمان ایران، از سه گسست رنج می‌برد: اولا، میان زندگی سیاسی و حکمرانی ما با دانش سیاست یک شکاف عظیم و جدی وجود دارد؛ ثانیا، میان دانش سیاسی‌ای که در دانشگاه‌های کشورمان تدریس می‌شود با سنت فکری و فرهنگ بومی ما فاصله‌ی جدی حاکم است؛ ثالثا، در همین دانش غیر بومی‌ای هم که تدریس می‌شود، میان دانش سیاسی و فلسفه‌ی سیاسی یک گسل وجود دارد. ما بدون درنظرگرفتن مسیر پیدایش مساله‌ها و روش‌ها و مبانی علم سیاست، با علوم سیاسی مواجه می‌شویم و پیش‌فرض‌های حاکم بر آن را بدون تامل با جان و دل می‌پذیریم. این سوال اینک پیش روی ماست که یک ایرانی مسلمان برای به‌سازی فضای عمومی سیاسی کشور و دخل و تصرف در ساختارهای سیاسی، به کدامین دانش سیاسی باید روی بیاورد؟ ... این مطلب ادامه خواهد داشت.... https://rubika.ir/dolatema .
⭕️ سیاست، حرفه است یا علم یا دانش؟! زمانی که «سیاست» با چالش‌های مطالعات انسانی(humanity) در دوران روشنگری مواجه شد، میان این‌که خودش را یک «حرفه» بداند یا «علم» یا «دانش»، دچار تشویش شد. سیاست اگر حرفه بود، یک دانشجوی سیاسی لاجرم باید مهارت‌های سیاست را در عرصه‌ی عمل می‌آموخت؛ تازه، بخش عمده‌ای از سیاست به‌مثابه حرفه باید از طریق ژن به انسان منتقل شود، چرا که هیچ دانشگاهی نمی‌تواند ضمانت دهد که خروجی آن مثلا چرچیل خواهد شد. البته تجربه دانشگاه‌های فرانسوی در این زمینه تا حدودی قابل دفاع بوده است. سیاست را اگر علم می‌دانستند، لاجرم باید قواعد پوزیتویسم را نیز بر این علم بار می‌کردند. این بود که گاهی علم سیاست، بخشی از فیزیک اجتماعی دانسته می‌شد و عالم سیاست باید قواعد علمی تجربه‌پذیری را کشف می‌کرد که جهان شمول باشد و P آن‌گاه Q های متعددی را در اختیار اداره‌کنندگان ساحت سیاسی جامعه قرار دهد. اگر منصف باشیم، این دیدگاه تاکنون توانسته است خودش را نسبت به دو دیدگاه دیگر غلبه دهد. امروز سیطره در دانشگاه‌های جهان با علوم سیاسی و سیاست به‌مثابه یک علم تجربی است. ‌ اما سیاست به‌مثابه یک دانش که لاجرم اجین با فرهیختگی و تامل‌های عمیق برای دست‌یابی به شناخت و آگاهی است، نیز یک طرف ماجرا بوده است. سیاست را می‌توان به‌مثابه حوزه‌ای نگریست که آدمی بخشی از وجود خودش را در آن باید بشناسد و به آن آگاهی پیدا کند. سیاست بخشی از وجود ماست؛ لاجرم دانش سیاست، بخشی از خودشناسی ماست. ما در دانش سیاست باید کالبد جمعی خودمان را بشناسیم. تبعا این دیدگاه به نگرش تفهمی به سیاست می‌انجامد. اکنون این پرسش مطرح می‌شود که گسست سیاسی در ایران، چه نسبتی به سه‌گانه سیاست به‌مثابه حرفه، علم یا دانش دارد؟ بخش مهمی از به‌سازی عرصه‌ی سیاسی در کشور عزیزمان به این امر برمی‌گردد که مشخص کنیم سیاست‌مداران ما باید انسان‌های حرفه‌ای باشند، یا مهندسان اجتماعی خوب، یا دانشمندان متامل و متعمق؟ کدامین فرد ما را به ساحل آرمان‌شهر ایرانی-اسلامی خواهند رساند: یک سیاست‌مدار حرفه‌ای، یک کاشف سیاسی، یا یک فیلسوف سیاسی؟ . این مطلب نیز لاجرم ادامه خواهد داشت... . https://rubika.ir/dolatema .
⭕️ سیاست: «شهر» یا «آرمان‌شهر» بی‌شک یکی از نقطه‌اختلاف‌های مهم در تصور از سیاست این است که آیا موضوع سیاست، امور جزئی است یا امور کلی؟! علوم سیاسی موضوع سیاست را امور جزئی می‌داند، درحالی‌که «فلسفه‌ی سیاسی کلاسیک» به‌ویژه در نزد فیلسوفان کلاسیک یونان و فیلسوفان مسلمان، فهم ماهیت سیاست موضوعیت داشته است. حکیم سیاسی می‌خواسته از جزئیات و مصادیق فراتر رود و بنیان و ماهیت راستین این امور را فهم کند. نمونه بارز این امر را می‌توان در تفکرات مشاهده کرد. موضوع افلاطون، زاده‌شده در نیست، بلکه او به می‌اندیشد و آن را در آسمان‌ها دنبال می‌کند و تصریح می‌کند که اتوپیا در زمین محقق نمی‌شود و تنها می‌توان سایه‌ای و انعکاسی از آن را در زمین پیدا کرد. بااین‌توصیف، موضوع سیاست نزد افلاطون، آرمان‌شهر است و سیاست نیز به «امور کلّی» می‌پردازد، نه امور جزئی پولیس/شهر. اگر به این دیدگاه خدشه وارد کرده و موضوع سیاست را به زمین می‌کشاند و ساخت را دنبال می‌کند، اما باز هم ابزار نظری «ارسطو» برای این کار، منطق کلی‌نگر اوست و پر واضح است که شکاف میان «امر کلّی» و «امر جزئی» را نمی‌توان با «منطق کلی‌نگر» پر کرد. تنها در عصر و است که موضوع سیاست، امور شهر به‌مثابه یک «کلّ» می‌شود. فیلسوفان مدرن از لویاتانی صحبت می‌کنند که اگرچه باید به امور جزئی شهر بپردازد، اما یک سیستم و یک کل مرکب است، نه یک کلّی منطقی و آرمان‌شهری در آسمان. اساسا جدید متولد چنین نگاهی است؛ عبور از «کلی‌نگری» و «جزئی‌نگری» به «کلّ‌نگری سیستمی». اکنون پرسش این است که فلسفه‌ی سیاسی ایران اسلامی کجای این ماجرا و تحول است؟ ما در ایران اسلامی، سیاست را به‌مثابه یک امر کلی دنبال می‌کنیم، یا امر جزئی، یا امر یک کلّ سیستمی؟! . این مطلب نیز لاجرم ادامه خواهد داشت... . https://rubika.ir/dolatema https://eitaa.com/doranejadid .
⭕️ انقلاب اسلامی: لرزه‌ای در گسل‌های سیاست ایرانی دانش سیاست، دانش اداره‌ی ساحت عمومی و نظام اجتماعی است. لذا وقتی در حوزه عمومی جامعه، یک یا رخ می‌دهد، بنیان سیاست اساسا دگرگون می‌شود. درست همان‌گونه که بعد از ، رژیم سیاسی متحول می‌شود، در انقلاب اجتماعی حتی نهاد علم سیاست نیز در معرض تغییرات بنیادین قرار می‌گیرد؛ چراکه باید ترتیبات و تنظیمات جامعه از نظام ارزشی متفاوتی تبعیت کند. چنین تغییراتی لاجرم گسل‌های تاریخی در سیاست یک ملت را تشدید خواهد کرد و پیامدهایی نیز از خود به‌جای خواهد گذاشت. پیروزی در ایران، گسل‌های سه‌گانه‌ی سیاست در ایران معاصر را فعال کرده است. امروزه اگرچه آثار آوار این زلزله‌ها برای ما مشهود است، اما کم‌تر به این نکته توجه کرده‌ایم که به جای آوار، به شناخت گسل‌ها توجه کنیم و فضا-سیاست کشورمان را از آثار این گسل‌ها ایمن نگه داریم. ترمیم و اعتلای سیاست ایرانی و ساخت کشوری قدرتمند و موثر در تحولات سیاسی جهان چنین توجهاتی را به‌جد نیاز دارد. فراموش نکنیم که هرچقدر در حوزه و بهداشت و عمران و ... هم که پیشرفت کنیم، بدون یک بنیان مستحکم سیاسی دانش‌بنیان که سرشار از حکمت تاریخی این سرزمین باشد، در دستیابی به قدرت پایدار و بالنده با نقصان مواجه خواهیم بود. دانش سیاسی بومی، مهمترین رکن پیشرفت ایران اسلامی است. آن را دریابیم. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://eitaa.com/doranejadid
⭕️ دولت-ملت‌سازی پس از عهدنامه ترکمنچای با انعقاد صلح در 1648 میلادی و پایان‌یافتن جنگ‌های چندصدساله‌ی خونبار در اروپا، جهان در آستانه‌ی قرار گرفت؛ علی‌رغم فرازوفرودهای فراوانی که اروپای جدید پس از این تاریخ به خود دیده است، اما هنوز هم می‌توان سیاست جهان را در امتداد این حادثه مطالعه کرد. مهم‌ترین رخ‌داد جهانی به‌تبع این قرارداد، تکثیر الگوی دولت-ملت در سرتاسر جهان بود؛ به‌نحوی‌که بدون توجه به بوم ملی و فرهنگی ملت‌های مختلف، الگوی سیاسی واحدی بر آن‌ها اعمال گردید. عنوان این پروژه‌ی جهانی، در جهان بود و جدید به‌عنوان پشتیبان این پروژه خود را بازسازی کرد. برای پروژه‌ی دولت-ملت‌سازی در ایران، تاریخ‌ها و موقف‌های مختلفی گمانه‌زنی شده است. برخی عصر صفویه را آغاز دولت-ملت‌سازی دانسته و برخی بر عصر ناصری تاکید داشته‌اند. اگرچه این دو نقطه‌ی زمانی درخور تامل است، اما بی‌شک یکی از نقطه‌عطف‌های تاریخی برای این پروژه، عهدنامه در پی شکست لشگر نظامی ایران از روسیه در 1206 شمسی است؛ موقفی که زخمی تاریخی بر تن ما نشست و ایران معاصر با آن آغاز شد. سنت سیاسی و الگوی زمام‌داری، پس از این حادثه است که به‌تدریج دست‌خوش تحول می‌شود و اندیشمندان، آهنگ این می‌کنند که دانش پشتیبان پیشرفت‌های غرب جدید را وارد بوم ایران کنند تا این سرزمین صاحب‌تمدن از عطایا و مواهب تمدن جدید جا نماند. این پرنشیب و فراز در طی زمان گاهی به نقطه‌هایی می‌رسد که گروهی بر آن می‌شوند که عطای این موهبت را به لقایش ببخشند و به عهد سنتی خود بازگردند؛ گروهی دیگر نیز کلا سنت خود را انکار می‌کنند و پرستش وطن را در گرو این می‌بینند که سرتاپا فرنگی شوند. امروز در دو سر این پاره خط پیش آمده است. و امروز پرسش ما این است که سیاست ما چه باید باشد و ما بر اساس کدامین الگو باید زمام‌داری کنیم؟ آیا ما هم باید مدرن را پیش برویم؟ دولت‌سازی در ایران کنونی ما چگونه باید باشد؟ این پرسش حتی در نیز پاسخ درخوری نیافته است. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://eitaa.com/doranejadid
⭕️ سیاست: دانش ساخت اراده‌های بزرگ موضوع سیاست، تکاپو برای تغییر است. اما آن‌چه به تکاپوی سیاسی رنگ متفاوتی می‌بخشد، ضرورت همراه‌سازی دیگران برای نیل به مقصود است. در طبقه‌بندی علوم، آن‌ها را به دو دسته کلی تقسیم می‌کند: گروه نخست را در طبقه‌ی یا حکمت، و گروه دوم را یا فن قرار می‌دهد. فرونسیس بعدها در ترجمه فیلسوفان مسلمان، تا حدودی به خطا ترجمه شده و نامیده شده است. ملاک ارسطو در این طبقه‌بندی، قدرت نفوذ بوده است. به‌باور او، سه دانش: الهیات، ریاضیات و طبیعیات، دانش‌هایی هستند که اراده‌ی انسان در آن دخیل نیست؛ به‌عبارت‌دیگر، این‌ها دانش‌هایی هستند که از هستی و هست‌ها سخن می‌گویند؛ خواه ما بخواهیم یا نخواهیم، وجود دارند و خواستن ما نیز در کیف وجود آن‌ها دخالتی نمی‌تواند بکند. اما سه دانش دیگر، یعنی اخلاق، و ؛ دانش‌هایی هستند که اراده و میل انسان در آن‌ها دخیل است و می‌تواند مبدا تصرف و تغییر و تحول در آن‌ها شود. به‌عبارت‌دیگر، این سه دانش، جنبه‌ی هنجاری دارند و به باید و نبایدها می‌پردازند؛ لذا موضوع این علوم، عرصه‌ی ظهور اراده‌ی انسانی قرار می‌گیرد. در این طبقه‌بندی، «اخلاق» در مقیاس فردی، «تدبیر منزل» در مقیاس خانوادگی، و «سیاست» در مقیاس اجتماعی، موضوع تصرف انسان واقع می‌شود. ازاین‌میان، دانش سیاست را ارباب علوم می‌داند، چراکه وسیع‌ترین مقیاس انسانی در این علم مورد بحث قرار می‌گیرد. باید و نبایدهای سیاست، برخلاف اخلاق و تدبیر منزل، برای تحقق‌یافتن باید به خواسته‌ی انسان‌های دیگر تبدیل شوند. اگر در اخلاق، اراده‌ی انسان کفایت می‌کند؛ و اگر در تدبیر منزل، عواطف و محبت تسهیل‌گر همراهی اراده‌ی اهل منزل با اراده‌ی ریاست خانواده می‌شود؛ اما در سیاست، که به نظر دارد، موضوع پیچیده‌تر است. لذا مهم‌ترین پرسش سیاست این است که چگونه می‌توان اراده‌های متکثر را در یک راستا با هم‌دیگر همگرا کرد تا قدرت لازم برای تحقق یک امر عظیم اجتماعی فراهم شود؟ این اراده‌ی بزرگ اجتماعی، در قالب نهاد دولت تبلور پیدا می‌کند. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ سیاست: تناسب شهر با زبان سیاست را اگر به‌معنای تدبیر در حوزه‌ی عمومی بدانیم و آن را دانش مربوط به خلق اراده‌ی بزرگ در میان یک اجتماع تعریف کنیم، رعایت برخی تناسبات گریزناپذیر خواهند بود. از آن‌جمله می‌توان به تناسب سیاست با زبان اشاره کرد. طبعا مراد از زبان، در وهله‌ی نخست اشاره به قوه‌ی ناطقه است؛ اما در وهله‌ی بعد این نکته نیز مهم است که نحوه‌ی استخدام لفظ و ساختار دستورزبانی و گرامری و الگوی زاد و ولد واژگان نیز در نحوه‌ی ارتباط انسان با محیط تاثیر می‌گذارد. الزاما انگلیسی‌زبانان و فارسی‌زبانان در نحوه‌ی ارتباطات اجتماعی، از الگوی واحدی تبعیت نمی‌کنند. هر زبانی در ارتباط با محیط اجتماعی‌اش، لاجرم از نحوه‌ی «نامیدن» و «خواندن» تاثیر می‌پذیرد؛ جوانب مختلف این مساله در گرایش بین‌رشته‌ای جامعه‌شناسی زبان مورد توجه قرار گرفته است. این امر تا به جایی اهمیت دارد که برخی اندیشمندان بر بنای یونانی روی زبان یونانی توجه کرده و آن را به‌مثابه گرامر یونان قلمداد نموده‌اند؛ البته این سخن در جای خود بسیار قابل تامل است، اما این داوری باید به‌درستی سنجیده شود. غرض از مطلب فوق این است که هر زیست‌جهانی به‌مثابه یک زبان، در استخدام سیاست، متناسب با ساختار فرهنگی خودش عمل می‌کند؛ این امر موجب می‌شود که تناسب دانش سیاست با زبان یک ملت را بسیار جدی بگیریم و از تطبیق‌های خام و دم‌دستی اجتناب کنیم. مشخص‌ترین مصداق این سخن، نادرست‌بودن اخذ و اقتباس خام سیاست مدرن در کشورهای آسیایی و اسلامی است. غرس علوم سیاسی با تناسبات زیست‌جهان اروپایی در جهان اسلامی، از جمله کشور عزیزمان ایران، عواقب و پیامدهایی داشته که بدون توجه به تناسب سیاست با زبان، عبور از آن‌ها و حل ریشه‌ای معضلات ناشی از این غرس نابه‌جا عملا ممکن نخواهد بود. پرسش مهم ما این است که سیاست در تناسبات زبان ایرانی-اسلامی چگونه باید معماری شود؟ https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ مهندسی‌پذیری رفتار انسان در جورج کاتلین، از اندیشمندان سیاسی رفتارگراست و معتقد است که سیاست می‌تواند پیش‌بینی‌پذیر باشد. اگرچه توانایی مطالعات انسانی در پیش‌بینی و آدمی یکی از چالش‌های بزرگ در این حوزه از دانش است، اما رفتارگرایان به نوع خاصی از پیش‌بینی‌پذیری باور دارند. تعریف کاتلین از سیاست از این رو حائز اهمیت است. کاتلین در توضیح قابل پیش‌بینی‌بودن رفتار انسان، به زمینه‌ها و ساخت‌هایی اشاره می‌کند که وقوع یک فعل و رفتار در آدمی را محتمل‌تر می‌کنند. وی می‌نویسد: علوم سیاسی نه با رفتار، آن‌گونه‌که باید باشد؛ و نه با رفتار، آن‌گونه‌که به تصادف رخ می‌دهد؛ بلکه با رفتار، آن‌گونه‌که پس از احراز شرایط باید به‌وقوع بپیوندد، سروکار دارد. Catlin, georg (1964). The science and method of politics. درواقع اگر رفتار انسان را به سه دسته تقسیم کنیم: 1. رفتارهای هنجاری و جبری 2. رفتارهای تصادفی 3. رفتارهای مهندسی‌شده سیاست، عرصه رفتارهای مهندسی‌پذیر است. اکنون این پرسش مطرح است که چه مقدار از رفتارهای انسان را می‌توان ساخت و آن را معماری و مهندسی نمود؟ آیا توان و ظرفیت و کارآمدی مکاتب مختلف سیاسی در معماری و مهندسی رفتار انسان یکسان است؟ چه چیزی قدرت بیشتری را برای رفتارسازی به یک مکتب سیاسی می‌دهد؟ در سیاست ایرانی و اسلامی کدام دسته از رفتارها مهندسی‌پذیر هستند؟ و یک سوال اساسی‌تر: آیا ما مجازیم که رفتار افراد جامعه را مهندسی کنیم؟ استدلال افرادی که پاسخ مثبتی به پرسش فوق داده‌اند، چیست؟ استدلال ما در رد یا قبول این امکان چیست؟ https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ شهر چیست؟ شهر کجاست؟ فهم سیاست و تحول در بنیان‌های آن بدون فهم شهر ممکن نیست. علم سیاست از دیرباز به دانش و مهارت اداره‌ی شهر شهرت دارد؛ اما شهر چیست؟ شهر کجاست؟ شهر از کی و کجا و چگونه پدید آمد؟ این پرسش اگرچه سوال از یک مفهوم بدیهی به‌نظر می‌رسد، اما بسیاری از گره‌های دانش سیاست به همین مفهوم برمی‌گردد. ما گمان می‌کنیم در شهر زندگی می‌کنیم، چون ساکن روستا نیستیم؛ اما واقعیت شاید چیز دیگری باشد! آیا مطمئن هستید که زندگی شما در شهر رقم می‌خورد؟ اگر شما در شهر زندگی می‌کنید، خواسته یا ناخواسته به مهندسی‌شدن در یک فضا تن داده و قرارداد نانوشته‌ای را امضا کرده‌اید. کنکاش در این باره را با تعریف سازمان ملل از شهر آغاز می‌کنیم: «شهر، مکانی با تراکم بالای جمعیت و مرکزیت سیاسی، اداری و تاریخی است که در آن، فعالیت اصلی مردم، غیر از کشاورزی است و دارای مختصاتی است که از طریق دولتی محلی، اداره می‌شود». شاخص‌های تفکیک شهر از روستا، عبارت است از: وسعت، وضعیت و نوع فعالیت اقتصادی، درجه قشربندی اجتماعی، درجه‌ی درجه پیچیدگی روابط و مناسبات، چگونگی بهره‌گیری از نهادهای اجتماعی و میزان و ترکیب جمعیت. دو مطلب مهم در تعریف شهر نهفته است: «درجه‌ی پیچیدگی مناسبات انسانی» و «درجه‌ی قشربندی اجتماعی یا طبقات شهر». چنین به نظر می‌رسد که پیچیدگی مناسبات انسانی در شهر به قشربندی و طرح‌ریزی طبقات شهر برمی‌گردد. فهم سیاست و تحول در بنیان‌های آن بدون فهم شهر ممکن نیست. این مطلب ادامه خواهد داشت... https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ یوتوپیااندیشی برای تحول در سیاست یعنی تحول در نظم حاکم بر جامعه؛ یعنی آهنگ خروج از نظم مألوف به هوای نظم مطلوب؛ نظمی که لاجرم در ، خودش را متجسد می‌کند و هرگونه زیست‌گاهی، تجسد رویایی از است. انقلاب اجتماعی یعنی سیاست‌ورزی‌ای تازه و ناگزیر، یعنی برآوردن و پردازش زیست‌گاهی بدیع. تبعا چنین نگاهی را می‌توان با برچسب رادیکال به حاشیه راند یا آن را یک فانتزی آرمان‌گرایانه نامید؛ اما سخن من در این مجال، از جنس تقلا برای طراحی آرمان‌شهر و ترسیم یک خیال و است. قصد ندارم نخی از دامن اندیشه‌ام را به سیاست عملی گره بزنم. در قامت یک اتوپیست می‌خواهم در افق رویاهایی که در تاریخ ساخته‌اند به پرواز درآیم و خیال جدیدی بسازم که همگی با هم به‌واسطه آن خیال به هم گره بخوریم. در یوتوپیاسازی می‌خواهیم مرزهای تفکر سیاسی بشر را توسعه دهیم، بدون آن‌که متنعم از خوانی باشیم یا وجیزه‌گوی سلطانی. بگذریم... مطلوب یک انقلاب اجتماعی، به‌صرف تعویض و جایگزین‌شدن حاکمان و کارگزاران به‌دست نمی‌آید. این را در انقلاب اجتماعی خودمان، یعنی می‌توانیم شاهدش باشیم. بقا و دوام دوگانه‌های پرمخاطره‌ای هم‌چون: «تعهد یا تخصص»، «انقلابی یا محافظه‌کار»، «عمل‌گرایی یا نظرزدگی»، «اسلام یا مدرنیته» و ... همگی نشان می‌دهند که هنوز با گذشت بیش از چهار دهه از انقلاب سیاسی اسلامی، بستر حرکت برای تحول اجتماعی و معماری جامعه‌ی جدید ایرانی-اسلامی همچنان نامساعد است و آگاهی مناسب و افق روشنی در رگ و جان این حرکت هنوز نضج نگرفته است. انقلاب اجتماعی یعنی تحول در الگوی زیست جمعی؛ یعنی برانداختن آسودگی ناخوشایند و دل‌سپردن به تقلایی برای ساختن یک خیال سیاسی. یعنی تغییر صورت شهر یعنی ساختن یک یوتوپیا. هم‌چنان‌که را نمی‌توان دانست، پولیس هم «کامیونیتی» نیست؛ کامیونیتی هم غیر از «بورگ» است و بورگ غیر از «سیویتاس» و سیویتاس غیر از «مدینه»؛ زیست‌گاهی که می‌خواهیم غیر از همه این‌هاست. زیست‌گاه ما چیست؟ زیست‌گاه ما چه تمایزی با این صورت‌های تجربه‌شده‌ی تاریخی دارد؟ آیا می‌توان در سیویتاس زیست و از تمدنی نو سخن گفت؟ غرب جدید به پولیس اندیشید، اما سیویتاس را ساخت؛ امروز که ما به و می‌اندیشیم، چه‌چیزی را می‌خواهیم بسازیم؟ https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ سیاست: سوفیا یا فرونسیس در طبقه‌بندی ارسطو از علم، مجموعه‌ی دانش‌های بشر به دو بخش عمده تقسیم شده‌اند: سوفیا و فرونسیس. سوفیا به آن دسته از علوم اطلاق می‌شود که اراده‌ی انسان در آن دخیل نیست و صرفا با هست‌ها و نیست‌ها سروکار داریم، حال آن‌که در ساحت فرونسیس، اراده‌ی انسان دخیل است و قدرت نفوذ و تدبیر دارد. مابه‌ازای سوفیا عبارتند از: الهیات، طبیعیات و ریاضیات؛ مابه‌ازای فرونسیس هم «اخلاق»، «تدبیر منزل» و «سیاست مدن» است. نخستین مترجمان مسلمان وقتی متون ارسطو را به عربی ترجمه کردند، سوفیا را به حکمت نظری، و فرونسیس را به حکمت عملی ترجمه نمودند و این مغلطه را ایجاد کردند که شاهد دوگانه‌ی نظر-عمل باشیم؛ این دوگانه به‌نوبه‌ی خود یکی از بسترهایی است که سکولاریسم روی آن بنا می‌شود. عجیب‌تر آن‌که در ترجمه علوم اسلامی به لاتین، همین خطای مترجمان عرب وارد جهان اروپایی نیز شد و دوگانه‌ی نظر-عمل در این دوره‌ی تاریخی نیز تکرار گردید. در طبقه‌بندی علم ما سیاست در کجا قرار دارد؟ با کدام روش‌ها و دیسیپلین‌ها می‌توان سیاست را مطالعه کرد؟ آیا می‌توان از اندیشه‌ی سیاسی سخن گفت؟ آیا فقه و کلام و عرفان و اخلاق نیز می‌توانند روشی برای مطالعه‌ی امر سیاسی باشند؟ چگونه؟ https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ جست‌وجوی راهی تاریخی برای وحدت و یکپارچگی وضع تاریخی و دشواره‌های ما، نسبتی مستقیم و ناگسستنی با نحوه‌ی اندیشیدن ما به سیاست و میدان آن دارند. نشانه‌ها و دلایت‌های یک وضع تاریخی را می‌توان با نحوه‌ی ارتباطی که اندیشمندان سیاسی یک ملت با ساحت سیاست روزگارشان برقرار می‌کنند، مشاهده کرد. این مواجهه می‌تواند صورت‌های مختلفی داشته باشد: مواجهه‌ی متغلبانه یا منفعلانه، مواجهه‌ی مستحدَثه‌ای یا مستحدِثه‌ای، مواجهه‌ی مساله‌سازانه یا پرسش‌گرانه، مواجهه‌ی خلاقانه یا مقلدانه و ... . با این مختصات می‌توانیم نسبت به وضعیت تاریخی خودمان به‌عنوان یک ایرانی مسلمان ارزیابی و سنجش کنیم. نمونه‌ی یک مواجهه‌ی فعال با را می‌توان در نسبت هگل با اندیشه‌ی سیاسی زمانه‌اش مشاهده کرد؛ تامل در این مواجهه برای امروز ما نیز می‌تواند الهام‌بخش باشد. هگل رساله‌ای تحت‌عنوان «درباره‌ی نظام رایش» دارد که محل تاملات او پیرامون بازسازی یک شکوه سیاسی تاریخی است. رایش که در آلمانی Reich خوانده می‌شود، به‌معنای قلمروی متحد دارای و است. نخستین رایشی که در اروپا بنا شده، مربوط به است؛ دومین رایش را امپراتوری Deutsches Reich یا در این قاره تشکیل داده و سومین و آخرین با نام هیتلر گره خورده است. آن‌چه در مرکز مفهوم رایش قرار دارد، ایجاد اتحاد در میان یک تاریخی است که الزاما یک‌پارچگی سرزمینی را نیز با خود به‌همراه دارد و به بازتولید یک قدرت قاهره‌ی فراگیر و موثر در حرکت تاریخ می‌انجامد که امروزه با مفهوم قید خورده است. تاملات هگل و جست‌وجوی راهی برای بازیابی قدرت ، برای اندیشیدن به بصیرت‌زاست. وی در این اندیشه تاثیرات جدی از سنت فکری ، و در نهایت گرفته است. تاثیر تفکر ماکیاوولی بر آن‌چنان جدی است که فردریش مایِنکه او را آلمان نامیده است. هگل در اشاره به اندیشه ماکیاوولی می‌نویسد: «اگر کسی فکر کند ماکیاوللی - شهریار را- در تائید استبداد نوشته است، دچار بدفهمی بزرگی شده است. این [کتاب] صرفاً برآمده از احساس عمیق روحی بزرگ است دربارۀ نگون‌بختی و فلاکت سرزمین پدری‌اش. باید تاریخ ایتالیا تا زمانۀ ماکیاوللی را خواند، تا بتوان پی برد، چرا او اثر خود را چنین نوشته است». (هگل، درس‌های فلسفه‌ی حق، ۲۰-۱۸۱۹) این نوشته ادامه خواهد داشت... https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ گذر از الهیات و اخلاق به سیاست هگل دانشجوی الهیات پروتستان بود که آشکارا تحت تاثیر فلسفه‌ی اخلاق کانت قرار گرفت. از همین نقطه‌ی تاریخی است که شاهد تلاش او برای ترسیم «دین مدنی» هستیم. هگل در مخالفت با قرائتی از دین برمی‌آید که به‌واسطه‌ی آن، اصحاب کلیسا دین را به ابزاری برای تسلط‌یافتن بر انسان‌ها تبدیل می‌کنند. او می‌خواهد به تفسیری از دین برسد که همه‌ی انسان‌ها از طریق عقل یا احسان آن را بفهمند. چنین دینی باید به آزادی و خودآیینی انسان‌ها احترام بگذارد. این جست‌وجو هگل را به آستانه‌ی سیاست می‌رساند و بار دیگر سیاست در امتداد اخلاق مورد کنکاش و تامل قرار می‌گیرد؛ یعنی جایی که مرزهای اخلاق به پایان می‌رسد، آغاز وادی سیاست است. این را در سیر تحول و تطور اندیشه‌ی هگل نیز می‌توان یافت. هگل متاثر از تفکر جمهوری‌خواهی یونان به این امر می‌اندیشید که چگونه می‌توان مرز فرد و شهر را برداشت و آن‌ها را به وحدت و اتحاد رساند. این مساله را باید در تاملات او برای پی‌ریزی «دین مدنی» در نظر گرفت؛ همین مساله هگل را از ماتریالیست‌ها جدا می‌کند. این تکاپو هگل را به فلسفه‌ی روشنگری گره زد، تاجایی‌که معتقد بود با تبلیغ روشنگری و اشاعه فلسفه‌ی کانت می‌توان آلمان را از وضعیت تاریخی ناگوارش نجات داد و انقلابی در آن ایجاد کرد. او در 1795 به شیلینگ می‌نویسد: «من از نظام کانتی و اکمال رفیع آن انتظار انقلابی در آلمان دارم؛ انقلابی که از اصولی سرچشمه بگیرد که در دست هست و تنها لازم است به‌طور عمومی به تشریح آن پرداخته شود و در تمام دانش تا کنون به‌کار بسته شود». ر.ک: محمد ایمانی، اولویت تاسیس دولت مدرن بر تحقق آزادی. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ راه متفاوت آلمان برای ساخت نهاد دولت بی‌شک صلح نکته‌ی کانونی طرح‌های دولت‌سازی است. از این نقطه‌ی تاریخی به‌این‌سو شاهد چهار الگوی عمده بوده‌ایم: الگوی فرانسوی، الگوی انگلیسی، الگوی روسی و الگوی آلمانی. اطلاعات ما درباره‌ی الگوی روسی محدود است و منابع چندان جدی‌ای در این رابطه در دست نیست. اجمالا تفاوت در الگوهای را می‌توان به تفاوت در سنت‌های حقوقی این ملت‌ها ارجاع داد. سنت حقوقی آلمان، بعد از سقوط امپراتوری و متاثر از نواندیشی مسیحی شکل گرفت. این سنت بعدها متاثر از آموزه‌ی حاکمیت و آموزه‌ی staatstrason قرار گرفت تا راه ویژه‌ی خود را در دولت-ملت‌ها پیدا کرده و نظام سیاسی و اجتماعی خود را بر بنیان آن بنا کند. مسیر آلمانی به‌تبع سنت حقوقی متفاوت‌اش با دولت‌سازی فرانسوی و انگلیسی متمایز می‌شود. این الگو نه مانند شیوه‌ی فرانسوی بر بنیان تمرکز قدرت در دستان شاه استوار شده؛ و نه مانند الگوی انگلیسی به‌تبع جنگ‌های مذهبی به‌سمت دولت سکولار مطلقه غش کرده است. بنیان سنت دولت‌سازی آلمانی را باید با تاخیری تاریخی در اندیشه‌ی نویسندگان کتاب «منشورات رایش» پی گرفت که از آموزه‌ی حاکمیت ژان بدن تاثیر پذیرفته است. هوشمندی نویسندگان منشورات رایش برای امروز ما الهام‌بخش و بصیرت‌افزاست. آنان متوجه شدند که راه آلمان برای دولت‌سازی، متفاوت از راه و انگلیس است و مفاهیمی که در زمینه‌های اجتماعی ، فرانسه و متولد شده‌اند، نمی‌تواند پاسخ‌گوی نیازهای آلمان باشد و بنای دولت بر بنیان آن استوار گردد. رقم‌زنندگان این سنت حتی به این نکته نیز پی بردند که مراجعه به سیاست ارسطو نیز افاقه‌ای در دولت‌سازی آلمانی نخواهد داشت. آن‌ها مسیر بومی و اختصاصی خود را یافتند و به‌این‌ترتیب شیوه‌ی دولت‌سازی آلمان متمایز از دولت فرانسوی و انگلیسی بنا نهاده شد. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ معنای «اشتات» در فلسفه‌ی سیاسی هگل در گفت‌وگو پیرامون آن‌چیزی که ما آن را می‌نامیم، از واژه‌ی staat (اشتات)استفاده کرده است که معادل state انگلیسی نیست. برای توضیح این مفهوم، توجه به زمینه‌های فکری او ضرورت دارد. هگل در پی احیای یک‌پارچگی فرد و زاده‌شده در است. وی در این راه با دو مانع بزرگ روبه‌رو بود: نخست این‌که فرد عصر ما دیگر فرد زمان یونان نیست؛ دوم این‌که دولت هم پولیس نیست. این تحول در فرد و پولیس، به‌تبع رخ داده بود و هگل را محصول و فرزند همین امر می‌دانست. اشتات یا staat ترجمه‌ای است که هگل آن را برای انتخاب می‌کند؛ همان اصطلاحی که ما در فارسی به «جمهور» ترجمه‌اش کرده‌ایم. مراد هگل از اشتات، نظام سیاسی یک کشور است؛ اما هر نظام سیاسی‌ای را نمی‌توان اشتات یا دولت دانست. اشتات در نزد هگل به دولتی اطلاق می‌شود که مبتنی‌بر حقوق (rechtsstaat) باشد. این حقوق به این دلیل باید استیفا شود که انسان، انسان است؛ یعنی حقوقی که به‌خاطر انسان‌بودن انسان بر او فرض شده است و نه به‌دلیل دین و آیین خاص. دولت هگلی، دولت مبتنی‌بر نمایندگی است و اراده‌ی صنوف مختلف مردم باید پشت آن باشد. او صرفا زمانی قوه‌ی قهرآمیز دولت را تجویز می‌کند که پای ایجاد فضای مناسب برای گسترش در میان باشد. بنابراین، تاسیس دولت مدرن بر تامین آزادی مقدم است و اولویت دارد. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ ضرورت فهم معانی سیاسی معطوف به زمینه‌های فرهنگی مفاهیم در مطالعات انسانی کلا لغزنده هستند و ابهام، بخشی از ماهیت آن‌هاست؛ اما این ابهام در سیاست مضاعف‌تر است و چندپهلویی بیش‌تری دارد. برای گریز و مهار این آسیب، باید مفاهیم سیاسی را معطوف به زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی‌ای معنا کرد که در آن متولد شده‌اند. STATE نیز مستثنی از این قاعده نیست. اگر استیت را به دولت ترجمه کنیم و بخواهیم در زمین ایرانی-اسلامی، نهادی مقارن با بسازیم، قطعا چنین کاری پر از کژتاپی و اعوجاج خواهد بود. پیش‌تر به نمونه آلمانی اشاره کردیم تا نشان دهیم که بومی‌سازی این نهاد و مفاهیم سازنده‌ی آن صرفا برای ما - که ایرانیان مسلمان هستیم - حائز اهمیت نیست، بلکه برای هر ملتی که به اختصاصات و ویژگی‌های فرهنگی خودش تعلق خاطر دارد، مهم است. استیت در گذار از «جهان سنت» به «جهان مدرن» موضوعیت پیدا کرده است. بنابراین به یک معنای دیگر، در خروج از این جهان و ساختن دوران جدیدی در عالم نیز ناگزیر از فهم «State» هستیم. ما استیت را از این رو مقدم در مطالعه می‌کنیم، چون گذار از جهان سنت به جهان مدرن برای نخستین‌بار در غرب رقم خورده است. این گذار نه‌تنها سیمای جهان اجتماعی غرب و سپس به‌تدریج سیمای اقصای بلاد را دگرگون کرد، بلکه در گامی عمیق‌تر، مفاهیم اجتماعی مردمان مغرب‌زمین و سپس مفاهیم اجتماعی دیگر ملت‌ها را نیز متاثر از خود نمود و زلزله‌ای در فهم مردمان جهان از فرهنگ‌شان درانداخت. به‌بیان‌دیگر، گذار از سنت به با فاعلیت و عاملیت نه‌تنها قلمروهای فیزیکی، بلکه قلمروهای متافیزیکی و ساحت عقل و خرد را نیز درنوردید و معنای آن‌ها را معطوف به خود سمت‌وسو بخشید. به‌همین‌خاطر است که ما در خواندن سنت‌مان نیز متاثر از جهان مدرن هستیم. ما در مواجهه با فرهنگ و سنت دچار آستیگمات شده‌ایم و ساختمان معانی فرهنگی خومان را آن‌گونه که پیش‌تر در سنت‌مان بازنمایی می‌شد، نمی‌توانیم درک کنیم. تبعا با تحول در و ، نحوه‌ی ساختن و برآمدن نهادی این مفاهیم نیز تغییر پیدا می‌کند. یعنی نه‌تنها واقعیت و ماهیت در دوران مدرن متحول شده، بلکه معنای مفاهیم سازنده‌ی زمام‌داری نیز متحول شده‌اند؛ مضاف بر این دو، نحوه‌ی ساختن و برآمدن نهاد زمام‌داری در میان ملت‌ها نیز تغییرات و دگرگونی‌های ژرفی یافته است. وقتی از جدید صحبت می‌کنیم، باید به جوانب پیچیده‌ی این امر دقت داشته باشیم. این سخن ادامه خواهد داشت. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ مراسمه‌ای برای تغییر و تحولّ در ماهیت آداب و رسوم سنتی مدرنیته، همانند «سنت»، یک دستاورد بشری و حاصل انباشت و نظام‌مندی میلیون‌ها فرآورده‌ی فکری و فرهنگی است که در یک الگوی خاصی قرار گرفته و مراسمه‌ی بسیار متمایزی در مقایسه با پیش از خود را آفریده است. تمایز مدرنیته با دیگر فرآورده‌ها و دستاوردهای بشری این است که مدرنیته، یک عالم است؛ وقتی یک عالمی پدید می‌آید، مردمان زمانه، خواه یا ناخواه در بستر رسم‌ها و رسوماتی قرار می‌گیرند که این مراسمه ترسیم می‌کند. مدرنیته، دستاوردهای پیشین بشری را در خود هضم کرده و دستاوردهای جدیدی را نیز بر آن‌ها افزوده است. این دستاوردها چنان درخشان و چشم‌گیر هستند که به‌مثابه سقفی برای امکان پیشرفت و تعالی بشری تصور می‌شوند. همین نکته‌ی اخیر است که بازاندیشی در مدرنیته را برای یک اندیشمند سیاسی ضروری می‌کند. بازاندیشی برای شکافتن سقف و بیرون‌رفتن از این عالم. این شکافتن سقف نه به‌معنای ستیز و جنگ با مدرنیته است؛ نه به‌معنای انکار و تحقیر آن. تبعا به‌معنای پذیرش بی‌کم‌وکاست آن نیز نیست. دو راه در پیش روی ما قرار می‌گیرد: نخست، برخورد گزینشی با مدرنیته؛ دوم، طراحی بدیل برای آن. راه نخست، اساسا از عدم شناخت مدرنیته حکایت دارد. با عالم‌ها نمی‌توان به‌نحو گزینشی برخورد کرد. عالم‌ها یک ابرسیستم هستند که تک‌تک اجزای آن‌ها باید با همان ترتیبات در کنار هم قرار بگیرند. اما طراحی بدیل، یک کاریست کارستان. مهم‌ترین آسیب آن این است که به یک کار هیجانی، شعاری، احساسی، ایدئولوژیک، پروژه‌ای، سیاست‌بازی و امثال آن تبدیل شود. سهل‌پنداری و تقلیل‌گرایی در مواجهه با مدرنیته بلایی سر یک ملت می‌آورد که امروزه در ایران اسلامی شاهد آن هستیم. نکته‌ای که در این پست‌ها پی خواهم گرفت، شناخت عمیق مدرنیته از منظر دولت مدرن است. پی‌گیری این رهیافت بدین خاطر است که معتقدم قلب تپنده و مرکز پیش‎برنده‌ی مدرنیته، دولت مدرن است. در نبود دولت مدرن، مدرنیته‌ای دیگر وجود نخواهد داشت. تبدیل دولت مدرن به صورتی دیگر از دولت‌داری، موجب تحویل مدرنیته به عالمی دیگر خواهد شد. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ تمایز امر سیاسی و امر اجتماعی و تاثیر آن در پیدایش دولت یکی از چالش‌های مهم در فهم دولت، از اختلاف میان و برخاسته است. اجتماعی‌بودن غیر از دولت‌مندبودن است. انسان نه‌تنها موجودی اجتماعی، بلکه موجودی سیاسی و دولت‌مند است. این تمایز زمانی خودش را آشکار می‌کند که بخواهیم حرکت اجتماعی را تحلیل و سرپرستی کنیم. وقتی یک اجتماع بخواهد توسعه پیدا کند، چه کسی متولی حرکت روبه‌رشد آن‌هاست؟ اصلا چه کسی باید درباره‌ی این که رشد چیست و چگونه به‌دست می‌آید، تصمیم بگیرد؟ چه‌کسی بر فرآیند وقوع رشد و تکامل باید نظارت کند؟ چه کسی باید درباره‌ی این‌که این رشد به‌دست آمده یا نه، داوری کند؟ پاسخ این پرسش‌ها بدون درنظر گرفتن دولت – ورای اجتماع – ممکن نیست. ازاین‌رو متفکرانی هم‌چون هگل معتقد بودند اگرچه دولت یک نهاد طبیعی است، اما برآمده از بلوغ تاریخی است. اعصار و ادوار تاریخی مولود ادوارو اعصار پیش از خود هستند؛ گاهی به نقطه‌هایی می‌رسند که یک بلوغ و رشد برجسته‌ای به‌طور طبیعی و تدریجی رخ می‌دهد. ، را مولود رشد مراحل تاریخ آگاهی انسان می‌داند و بر این باور است که نقطه‌ی عطف این رشد را باید در و جست‌وجو کرد. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri .
⭕️ نقطه‌ی ارشمیدسی الگوی دولت مدرن مدعای مطرح‌شده در یادداشت‌هایی که تاکنون منتشر کرده‌ام، این بود که الگوی ، زمینه‌ی بسط تمدنی مدرنیته بوده است؛ یعنی بدون دردست‌داشتن و طراحی این الگو اساسا امکان بسط مدرنیته در اقصی نقاط زمین وجود نداشت. اگر امروزه در دورافتاده‌ترین دهات کشورهای مختلف نیز با جنبه‌هایی از مدرنیته مواجهیم، این عالم‌گیری مرهون الگوی مدرن بوده است. مشخصا به‌نظر می‌رسد که لازمه‌ی پذیرش و تکثیر یک الگو در میان ملت‌ها و فرهنگ‌های مختلف، انعطاف‌پذیری یک الگوست؛ این انعطاف نه باید به‌اندازه‌ای باشد که را از درون خالی کند، و نه آن‌قدر سفت و سخت باشد که به ترد در میان یک ملت بیانجامد. با این مقدمات این سوال قابل فرض و طرح است که توسعه و گسترش الگوی دولت_مدرن، مرهون کدام مفهوم مرکزی این الگوست که ضمن برخورداری از انعطاف، عالم‌گیری این الگو را ممکن ساخته است؟ گمانه‌های مختلفی را می‌توان مطرح کرد؛ یکی از محتمل‌ترین و قابل‌اعتناترین گزینه‌ها را می‌توان در مفهوم «staatstrason» یافت. آموزه‌ی «staatstrason»، یافته و ساخته‌ و پرداخته‌ی است که با مسامحه می‌توان آن را به ترجمه کرد. این مفهوم تمدنی آن‌چنان کشسان و قابل بسط و گسترش است که می‌تواند مورد توجه هر ملتی قرار بگیرد. هر ملتی در پی منافع ملی خاص خودش است؛ طبیعتا می‌توان با تاکید بر این مفهوم، ملت‌ها را جذب الگویی کرد که حول این مفهوم تنظیم شود و نظم و نسق پیدا کند. این توجه نشان می‌دهد که بدون تعریف این دانش‌واژه در میان یک ملت، امکان جذب در الگوی مدرنیته نیز با مانع مواجه خواهد شد. نکته‌ی مهم‌تر نیز آن است که در صورت یافتن یک مفهوم گسترده‌تر از منافع ملی، می‌توان الگوی بدیل را نیز طراحی کرد. به‌راستی چه مفهومی می‌تواند قدرت انعطاف «منافع ملی» را به چالش بکشد، و نظمی استوارتر و عادلانه‌تر و انسانی‌تر از نظم دولت-ملت مدرن را در عالم مورد اقبال قرار داده و بگستراند؟ https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ فلسفه‌ی سیاسی، توجه به امر انضمامی در کنار امر انتزاعی معمولا در نزد عامه‌ی مردم، فلسفه یک دانش انتزاعی تلقی می‌شود که موضوع آن امور کلی و ذهنی است. گویا فیلسوف با عالم واقعی کاری ندارد و در عالم مفاهیم که مربوط به ذهن است، غور می‌کند. انگار سعادت و فضیلتی که فیلسوف از آن سخن می‌گوید، ربطی به عالم ما ندارد؛ لذا فلسفه یک دل‌خوش‌کنک است و عملا تغییری در واقعیت‌های تلخ و نامطلوب پیرامونی ما ندارد. این تفکر گاهی شکل تخصصی به خود گرفته و با بالاتر رفتن از عامه‌ی مردم، جریان ضدمبناگرایی یا پراگماتیسم یا عمل‌گرایی را در حوزه‌ی علم پدید آورده است که پایتخت آن، امریکاست. این جریان با نفی هرگونه غور فکری و انکار ریشه‌داشتن عالم عین در عالم ذهن، مفاهیم تاریخی را منقلب ساخته و اصالت کارکرد و عمل‌کرد را بر تخت پادشاهی نشانده است. بدین‌ترتیب است که در دانشگاه‌های امریکایی، هدف از تربیت و آموزش، چیزی جز کارآفرینی و تداوم چرخه‌ی تبدیل نابازار به بازار نیست. فلسفه‌ی سیاسی چنین باور و دریافتی از تفکر فلسفی را می‌شکند و خط بطلانی بر این‌گونه تلقی می‌کشد. فلسفه‌ی سیاسی نشان می‌دهد که با ریشه‌داشتن در عالم فکر و اندیشه است که می‌توان در عالم عین، تصرفات و نفوذهای منطقی‌تر، و در نتیجه، استوارتری را رقم زد. بااین‌وجود، فلسفه‌ی سیاسی که «فلسفه‌ی عمل» است، تطورات تاریخی را از سر گذرانده و با ورود به رنسانس و عصر روشنگری، قدرت عملی خود را بیش‌ازپیش آشکار ساخته است، تاجایی‌که فلسفه به‌جای توصیف، عهده‌دار تغییر عالم شده است. فلسفه‌ای که می‌خواهد تغییر و تحول در عالم واقعیات و عینیات را سرپرستی کند، وام‌دار فیلسوفانی خواهد بود که توانایی تفلسف در عینیت و امتدادبخشیدن به مفاهیم ذهنی را داشته باشند و آن‌ها را از عالم انتزاع به عالم انضمام پایین آورند. در ادامه خواهیم کوشید به برخی از این فیلسوفان بپردازیم و نقصی که در فلسفه‌ی ایرانی-اسلامی از این باب وارد است، به‌تدریج ورود کنیم. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri