eitaa logo
دورهمگرام؛ شبکه‌زنان‌روایتگر
455 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
201 ویدیو
3 فایل
اینجا؛ روایت حرف اول را می‌زند با دورهمگرام، زندگی را از پنجره‌ی روایت‌ها ببین. ✍جای قلم شما خالیست؛ تجربه‌های شما می‌تواند چراغ راه زندگی دیگران باشد. پس همراه شوید و روایت کنید📝 🧕دریافت روایت‌های شما: @dorehamgram2 ❗انتشار مطالب تنها با ذکر منبع
مشاهده در ایتا
دانلود
1⃣ بسم الله الرحمن الرحیم مدد الهی 👩🏻‍🎓 ترم دوم ارشد که بودم، دخترم ۶ ماهش بود و دائم باید شیرش میدادم. نزدیکای امتحان ترم که میشد میرفتم منزل مادرم تا هم بتونم برای امتحانم بخونم هم وسطای درس خوندنم به بچه رسیدگی کنم. دیماه ۹۶ بود و زمان امتحانات، دومین امتحانم درس حوزه‌ها و مکاتب حدیثی بود؛ درس سنگین و سختی هم بود و کلا یک روز بیشتر براش وقت نداشتیم. 🤦‍♀ از قضا همون روز که تنها فرصت مطالعه‌ی من بود، دخترم سرماخورد. علاوه بر امتحان دانشگاه، امتحان الهی هم بر من اضافه شد. 😞 هم درس میخوندم هم به بچه مریض شیر و دارو میدادم هم به بقیه کارها میرسیدم. 📖 وقت بسیار کم بود و من نگران که چطور درسم رو تمام کنم که تازه به مرور هم برسم. 💡به ذهنم رسید به استاد پیام بدم و بگم بخاطر شرایطی که برام پیش اومده این درس رو حذف کنم. پیام دادم و منتظر جواب شدم؛ پیام اومد: این درس رو حذف نکنید . تلاش خودتون رو بکنید من هم زمان تصحیح حواسم هست ؛) (ای من به قربون چنین استاد با شعوری😍) قبول کردم و نشستم به خوندن. ۱۵ فصل بود ...! ساعت ۱۰ شب، من تازه نصف کتاب رو خونده بودم و ۸ صبح فرداش امتحان شروع میشد. توکل کردم به خدا اما تو دلم یکم غر زدمو گفتم خدایا اگر بچه قراره با خودش لطف و برکت بیاره پس چرا من الان باید تو این شرایط سخت گیر بیفتم. یه کمکی... لطفی... عنایتی... اللهم الرزقنا.😇 یک آن به ذهنم رسید که بجای اینکه بشینم خط به خط کتاب رو بخونم فقط بشینم نمونه سوالات سالهای قبل رو خوب کار کنم و تمام. یه رفیق دانشجوی مجازی داشتم که اتفاقا چند روز پیش امتحان این درس داده بود. با خودم گفتم نمونه سوالات مجازی رو ازش بگیرم و بخونم. ساعت تقریبا ۱۲ یا ۲ شب بود که تموم کردم و گرفتم خوابیدم. دوس داشتم کل کتابو بخونم ولی نهایت تلاشم همین بود ک نمونه سوالاتو کار کنم. فردای اون روز یعنی ساعت ۸ صبح رفتم سر جلسه. برگه سوالات رو دادند. بسم الله گفتمو چشمم به اولین سوال که افتاد گفتم : یا الله بدنم به لرزه افتاد ... 📝 قسمت اول ✍ خانم کلانتر 📲 @Dorehamgram
1⃣ مدد الهی 💬 برگه سوالات رو دادند. بسم الله گفتمو چشمم به اولین سوال که افتاد: یا الله من این سوال رو همین دیشب خوندم. سوال دوم سوال سوم... چهارم... پنجم تا سوال پانزدهم ... ‼️یا چهارده معصوم... این سوالات همه آشنا بودند. از بلدی سوالات استرسم بیشتر شد و قلم تو دستم درست قرار نمیگرفت. بدنم از بلدی زیاد به لرزه افتاده بود :) سرمو گرفتم بالا یه نفس عمیق کشیدم، خداروشکر کردم و شروع کردم به نوشتن. جز مدد و توفیق الهی اسم دیگه‌ای نمیشد روی این رویداد عجیب گذاشت.😇 قلم رو محکم‌تر دستم گرفتم و بدون اینکه از روی کاغذ لحظه‌ای بلند کنم توی ۳۰ دقیقه نوشتم و برگه رو تحویل دادم. یک هفته بعد از اتمام امتحانات و زمان تصحیح برگه ها.‌‌😩 منتظر اعلام نمره‌ی اون درس بودم. هنوز جوابش نیومده بود. طاقت نداشتم به استاد پیام دادم: 📠عذرمیخوام برگه امتحان من رو تصحیح کردید؟ استاد: همین چند دقیقه پیش تصحیح کردم و بدون ذره ای اغماض... افرین به شما که ۲۰ شدید. دیدید گفتم درس رو حذف نکنید. من اما خوشحال‌تر بخاطر این لطف و مدد ویژه‌ی الهی و شرمنده از افکاری که قبلا از ذهنم گذشته بود. 😊 و فرزند برکتی الهیست... و این نمره‌های ۲۰ ادامه داشت... 🔅 الحمدلله عَلی کُل نعمة 🔅 پ.ن : شما عزیزانی که این روایت رو خوندید اولین نفراتی هستید که از این رویداد باخبر میشید :) 📝 قسمت دوم ✍ خانم کلانتر 📲 @Dorehamgram
16.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 امام صادق علیه‌السلام : مهدی بین مردم رفت و آمد می کند، در بازارها راه می‌رود و روی فرش‌های آنها قدم میگذارد ولی او را نمی‌شناسند. 📝بهارالنوار، ج52، ص154 📲 @Dorehamgram
💠💠💠 💠💠💠 🔹 دلیل اینکه بسیاری از نویسنده‌ها ناکام می‌مانند اشتباهات باور نکردنی آنها در کارشان است. ☑️ یک قسمت از مشکل به این برمی‌گردد که بسیاری از نویسندگان ما دیر آمده‌اند و می‌خواهند زود بروند. آنها به استعداد اعتقاد دارند ولی به مهارت نه! برخی از اشتباهاتی که در کتاب به آنها اشاره می‌شود عبارتند از : در کار نوشتن امروز و فردا نکنید. سعی نکنید بهترین اثر دنیا را خلق کنید. از شکست هم نترسید. در نقطه گذاری افراط نکنید. شخصی ننویسید، عام و جهان شمول بنویسید! از بازنویسی نهراسید، لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند، به انتقادها و نظرات همسر، دوست، فامیل و رهگذاران خیابان گوش نکنید، مایوس نشوید و ... 📖 بخشی از مقدمه‌‌ی کتاب "بیست و هشت اشتباه نویسندگی" 👩🏻 نویسنده: جودی دلتون 📲 @Dorehamgram
💭 ⚗ خیلی اتفاقی در کانالی می‌خوانم که بزرگترین آکواریوم استوانه‌ای دنیا در برلین منفجر شده است و یک میلیون لیتر آب از آن خارج شده و ۱۵۰۰ ماهی از بین رفته است. 😳 خبر برایم جالب است؛ در گوگل به جستجوی فیلم و اخبار حادثه می‌پردازم. فیلمی از جزئیات این اتفاق پیدا نمی‌کنم، از لاشه‌های ماهی‌های رنگارنگ و خسارات وارد شده به هتلی که آکواریوم در لابی آن قرار داشته است. ⚠️ فیلم‌های موجود اکثرا پس از پایان حادثه و خبری کلی از اتفاق می‌باشد. در متن خبرها هم چیزی از تحقیر و توهین به آلمانی‌ها نمی‌خوانم و در تحلیل این اتفاق جمله‌ای در اثبات بی‌لیاقتی و ناکارآمدی همه‌ ی مسئولین شهر به چشمم نمی‌آید. ‼️ 💡ناخودآگاه ذهنم دچار مقایسه می‌شود؛ اگر چنین حادثه‌ای در ایران پیش آمده بود رسانه‌ها چطور خبر را بازتاب می‌دادند؟! 📲 چه کمپین‌ها که در دفاع از ماهیان مظلوم و قطرات آب بر زمین ریخته شده تشکیل نمی‌شد! و چه خبرها که از خسارات وارده به پی ساختمان‌های چند خیابان آن طرف‌تر و اثرات این اتفاق بر اکوسیستم و ... مطرح نمیشد! و کارآمدی و لیاقت مسئولین ایرانی از صدها سال قبل تاکنون زیر سوال نمی‌رفت! ‼️ 📡وقتی می‌گوییم ملت ایران سالهاست با شدیدترین عملیات روانی درگیر است چنین اتفاقاتی بیشتر به چشم می‌آید. 📲 @Dorehamgram
💠 مقام معظم رهبری: «شما روایت کنید حقایق جامعه‌ی خودتان و کشور خودتان و انقلابتان را. شما اگر روایت نکنید، دشمن روایت میکند؛ شما اگر انقلاب را روایت نکنید، دشمن روایت می‌کند.» 🦋۱۴۰۰/۰۹/۲۱ 🔷 دورهمگرام و مدرسه بانوی آب برگزار می‌نمایند: 🔹کارگاه روایت نویسی از خانه بگو ↩️ این کارگاه در دو روز در دو بخش انگیزشی و آموزشی برگزار می‌شود. 💡این دوره برای ضرورت روایت نویسی و آموزش فنی این سرفصل است. 💡بعد از دوره حداقل ۶ ماه به صورت آهسته و پیوسته در کنار ما به روایت نویسی میپردازید و اشکالات و نقاط ضعفتان در این مسیر مرتفع می‌شود. ⚠️ ظرفیت محدود 👈مخصوص خواهران جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر و برگزاری کارگاه در حوزه های علمیه خواهران تهران، با آیدی زیر ارتباط بگیرید: @sheikhy_sh به بپیوندید: 📲 @Dorehamgram
✅ لینک فرم نظرسنجی کانال دورهمگرام https://formafzar.com/form/ycy2e 📝 تیم تولید محتوای کانال دورهمگرام همیشه سعی دارد رضایت مخاطبین خود را جلب کرده و با توجه به نیاز و سلیقه‌ی اعضای کانال، محتواهای مناسب و خواندنی ارائه دهد. با شرکت در "نظرسنجی کانال دورهمگرام" به ما کمک کنید تا کیفیت مطالب را ارتقا بخشیم و از نظرات و ایده‌های خوب شما باخبر شویم.👌 🕐 تعداد سوالات ۱۲ تاست و تکمیل فرم فوق وقت زیادی از شما نمی‌گیرد! (حدود ۵ دقیقه و شاید هم کمتر)
2⃣ بسم الله الرحمن الرحیم 👩‍👧روزهایی پیش میاد که من و دخترم زینب، بدون بابا باید با هم باشیم. روزهایی که پدر نیست و مجبوره به سفر بره. جشن مادر-دختری من و زینب در همین روزهاست. ما با هم تفریح می‌ریم، کنار هم می‌خوابیم، بازی می‌کنیم، غذاهای هیجان انگیز می‌خوریم و قبل از خواب به همراه یک لیوان شیر کاکائوی داغ، قصه می‌خونیم. ☕️🎉📚 این بار جشن مادر دختری ما به باغ کتاب رسید. باغ کتابی متفاوت از آنچه که در گذشته دیده بودم.🙁 پوشش خانم‌ها متفاوت از عرف اخلاقی، شرعی و قانونی جامعه بود و من به شدت تحت تاثیر آنچه که می‌دیدم بودم. پوشش خانم‌ها شامل یک بلوز، دامن و یا شلوار بود. بدون حجاب سر!!! حتی دریغ از یک شال...🤦 برای هضم شوک وارده، گرسنگی رو برای زینب بهانه کردم. رفتیم کنار حوض و ساندویچ‌هامون رو خوردیم، تا من غرق در افکارم بشم. 🚫 زن‌ها و دختر‌هایی که اونجا می‌دیدم اراذل و اوباش و اغتشاشگر نبودند، نوجوون‌های جوگیر و بی فکر دهه هشتادی هم نبودند، بلکه افراد اهل علم و فرهنگ و مطالعه این کشور بودند، که از وضعیت پیش آمده راضی به نظر می رسیدند! ⁉️ و من تمام این مدت فقط به یک چیز فکر می‌کردم: این که امثال من چه کردند که این پوشش‌ها برای آن‌ها پسندیده شده‌؟ که ما چی کم گذاشتم که اونها دنبال فرارن؟ که ما از این به بعد چه کاری میتونیم انجام بدیم برای درک بهتر اونها از حیا؟ از آزادی؟ از زن؟ از حجاب؟ ‼️ من برای پاسخ به سوالهای زینب کوچکم که امروز غرق در دنیای کوکانه اش هست و فردا قطعااا کنجکاو و جست و جوگر چه باید بکنم؟ من به زنان سرزمینم لبخند میزدم، به امید ایجاد فضایی بهتر برای گفت و گو در آینده ... ✍ خانم راستگو 📲@Dorehamgram
3⃣ روضه‌های خانگی 🌱 مراسم تمام شده، من و چند نفر دیگر در گوشه کنار حسینیه مانده‌ایم. پرنده‌ی خاطراتم بال و پر می‌گشاید و مرا به دوران کودکی و وسط روضه‌های عزیزجان می‌برد. همان روضه‌ها که مرا پاگیر محبت آل‌الله کرد.🕊 نوه‌ی میزبان بودم و نقش مهم‌ام بازی در حیاط و سرگرم کردن بچه‌های همسایه بود. نوجوان که شدم با مادر و خاله‌هایم خادمی می‌کردم و قبل از آمدن خانم‌های همسایه، خانه‌ی عزیزجان را آب و جارو می‌کردم، زیر سماور را روشن و لیوان‌ها را می‌چیدم... سال‌ها بعد، اولین بار بعد از ازدواجم روضه خانگی فاطمیه دعوت شدیم، فضای روضه با کودکی‌هایم فرق داشت؛ حتی با نوجوانی و جوانی‌ام. حالا مهمان عزیزی داشتم که نشسته بود توی جانم، خودم را در آشپزخانه‌ی میزبان با چایی ریختن و شستن لیوان‌ها سرگرم می‌کردم. می‌دانستم در این شرایط تاب‌ و تحملم با قبل فرق دارد. روضه‌ی فاطمیه توی جان من هم بود. روضه سنگین بود و من حتی جرئت تصور صحنه‌هایش را نداشتم.😭 با صدای پیامک انتظارِ همسر، به خودم می‌آیم. در حالی که به ستون سردِ وسطِ حسینیه تکیه داده‌ام، لحظه‌های دومین فاطمیه‌ی زندگی مشترک را با دختری که خسته از بازی با بچه‌های روضه در بغلم خوابیده، به آلبوم ثبت خاطراتم اضافه می‌کنم.🌹 ✍ خانم باقری 📲 @Dorehamgram
به نـام خــدای مهربـــان 🖌 چطور روزانه بنویسید؟ این شاید سوال شما هم باشد! جواب ساده است: خیلی راحت . برای نوشتن روزانه‌نویسی شما فقط به: یک ابزار نوشتن، کمی وقت، و مقدار زیادی انگیزه، نیاز دارید‌. 📝 کاغذ، یادداشت‌های گوشی، لپ‌تاپ (اگر خیلی باکلاس هستید😅)، دفتر یا... را بردارید و از هرچیزی که در لحظه به ذهن‌تان می‌آید بنویسید. ❓چقدر بنویسید؟ هرچقدر که قلم‌تان همراهی کرد. ❓ بلند یا کوتاه؟ ادبی یا روایی؟ اصلا مهم نیست. از احساس‌تان یا اتفاقات روز، از درگیری‌های ذهنی یا اندیشه‌های‌تان بنویسید و بنویسید. 📍 روزانه‌نویسی قلم شما را تقویت می‌کند اما به شرط آن‌که: آن‌را به قدر کافی ادامه دهید، تبدیل به عادت شما شود، وتقریبا هیچ روزی را در روزانه‌نویسی از دست ندهید. 📚 ✍️ _نجمه حسنیه_ ما را در کانال دورهمگرام دنبال کنید. 📲 @dorehamgram
14.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞🎞🎞 درست لحظاتی پیش از پرواز حاج قاسم به بغداد، فاطمه مغنیه دختر شهید عماد مغنیه با ایشان تماس می‌گیرد که: "عمو کجا میری؟" شهید سلیمانی در پاسخ با تبسم می‌گوید: "من به سوی قتلگاه خود می‌روم عموجان" روایتی از لحظات آخر حیات دنیوی سردار دلها 🌹 تولید مستند «۷۲ ساعت» دو سال به‌طول انجامیده است که در آن برای اولین بار در گفت‌وگو با نزدیک‌ترین افراد ایرانی و عراقی به آن شهید، روایتی از سه روز پایانی زندگی او را روایت می‌کند. 🎬برشی از این مستند را باهم به تماشا بنشینیم. 📲 @dorehamgram
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🕊 فاطمه سلام‌الله‌علیها به سختی چشمانش را باز می‌کند؛ درد سراسر بدنش را گرفته است. خانه هنوز پر از دود است و فضه با چشمان گریان بالای سرش نشسته... قبل از اینکه سراغی از حسن و حسین علیهماالسلام بگیرد، حتی قبل از اینکه برای محسنش سوگواری کند، نام امامش را صدا می‌زند، سراغ از علی علیه‌السلام می‌گیرد. وقتی خبردار می‌شود که او را به مسجد برده‌اند تمامی درد و رنج‌هایش را از یاد می‌برد و بی‌درنگ به سمت مسجد می‌رود. تهدید فاطمه سلام‌الله‌علیها در مسجد، جان علی را نجات می‌دهد. جان امام زمانش را. 🥀 📲 @dorehamgram