«به نام خداوند یکتا»
#رمان_گل_های_بابونه
#پارت1
از زبان راحله :
همه دور سفره جمع بودیم...
_ راحله جان میشه خورشت فسنجون رو بدی؟
_ چشم.
بعد ظرف خورشت رو برداشتم و به عمه عاطفه دادم و هم زمان گفتم :بفرمایید.
لیوان نوشابم رو برداشتم و شروع کردم به نوشیدن نوشابه.
عمه با ناراحتی گفت :
_ جای مجتبی خالیه.
و بعد آهی کشید.
یهو نوشابه پرید تو گلوم.
الهه خواهرم که کنارم نشسته بود پشتم و زد.
لقمه آخرم و خوردم.
صدای زنگ تلفن در اومد...
لیوان رو گذاشتم تو ظرف و گفتم :
_ من جواب میدم.
و بعد بلند شدم.
رفتم پای تلفن و گوشی رو برداشتم...
_ الو؟
جوابم و نداد.
خواستم گوشی و بزارم سرجاش که یه صدای مردونه گفت :سلام... شما راحله خانوم هستید؟
_ بله... شما؟
ادامه دارد...
✍️نویسنده : فاطمه تبرایی
#رمان_عاشقانه_شهدایی_غمگین
https://eitaa.com/duhdtv
🔵لیست رمان هایی که در کانال گذاشته شد؛برای دسترسی راحت تر شما بزرگواران:😉👇
(#رمان_ضربان_و_زندان #پارت1)#عاشقانه
(#رمان_نون_و_ریحون #پارت1)#رمان_جنایی_عاشقانه
(#رمان_گل_های_بابونه #پارت1)#رمان_عاشقانه_شهدایی_غمگین
(#رمان_اقیانوس_مشرق
#پارت1)#کتاب
(#خورشید_پشت_ابر
#پارت1)#دلنوشته
وحالا رمان جدیدی که این روزهاپارت به پارت بارگذاری میشه:👇
(#رمان_ماه_شب_چهاردهم
#پارت1 )#رمان_اجتماعی_عاشقانه
مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇
https://eitaa.com/duhdtv