eitaa logo
دروس الشباب
400 دنبال‌کننده
121 عکس
25 ویدیو
53 فایل
محور مباحث این کانال، علوم اسلامی و دروس حوزوی است. باز ارسال مطالب با ذکر آدرس کانال، مجاز است. ارتباط با ادمین: @Ebn_Ahmad
مشاهده در ایتا
دانلود
آیا می دانید، یکی از دخول ، خبر «أنَّ» است؟ البته به شرط اینکه: جملۀ أنّ با اسم و خبرش ، از نظر معنایی در حکم جملۀ منفی باشند. مثال (سوره أحقاف؛ آیه33): «أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ» الله اسم أنّ و قادر خبر آن است. دخول باء زائده بر قادر به خاطر این است که أنّ بعد از «أ و لم یروا» آمده و استفهام اقراری یا توبیخی بدین معناست: أ و لیس الله بقادر؟! منبع: الأشباه و النظائر سیوطی مغنی اللبیب ابن هشام @DUROUS_ALSHABAB
فرق هاى بين حكم و فتوا‏ : 1- حكم مربوط به خارج و انشاء امر جزئى، نسبت به واقعه ای معيّن است؛ در حالی که فتوا، مربوط به‏ احكام كليّه است، 2- قضاوت، است؛ و نفوذش محتاج به نصب مى‏ باشد؛ در حالی که فتوا، است. 3- حكم منشأ آثار است و نقض نمى‏ شود؛ مگر اينكه قطع پيدا شود كه مقدّماتش صحيح نبوده است؛ در حالی که فتوا‏ عبارت است از نظر فقيه از روى اجتهاد در غير سمت قضاء. @DUROUS_ALSHABAB
عبارت است از: چيزى كه حكم شرعى به خاطر وجود آن، جعل شده است و با از بين رفتن آن، حکم نیز از بين مى‌رود؛ در حالی که دایرۀ ، تنگ تر از آن است، بدین معنا که ممکن است حکم شرعی وجود داشته باشد، ولی حکمتی که در آیه یا روایت بیان شده، وجود نداشته باشد. مثال برای موردی که در پی تشریع حکم بیان شده است، ولی با وجود عدم مقتضی برای آن ، باز هم حکم شرعی پابرجاست و باید رعایت شود: سورۀ بقره، آيۀ 228: «وَ الْمُطَلَّقٰاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلٰاثَةَ قُرُوءٍ وَ لٰا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مٰا خَلَقَ اللّٰهُ فِي أَرْحٰامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّٰهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» یعنی: «زنهايى كه طلاق داده شدند، تا سه پاكى بر آنها بگذرد. و برای آنان روا نیست که آنچه را خدا در رحم آنها آفريده، كتمان كنند؛ اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارند». بر اساس این آیه؛ زن حق ندارد تا سه طهر بعد از طلاق؛ ازدواج مجدد داشته باشد. ( حکم شرعی: از ازدواج مجدد). وجوب اجتناب از شوهر کردن بعد از طلاق: روشن شدن وضعيت رحم كه آيا حامله است يا نه؟ حكم خوددارى از شوهر كردن، وسيعتر از حکمت آن است؛ زيرا حتى كسى كه مى‌داند حامله نيست نيز بايد اين چند ماه را از شوهر كردن اجتناب كند؛ مانند موارد زير: 1. زنى كه عقيم است و هرگز حامله نمى‌شود. 2. مردى كه عقيم است. 3. زنى كه شوهرش براى مدتى، مثل شش ماه يا بيشتر، از او دور بوده و علم دارد كه حامله نيست. 4. اگر با وسايل پزشكى معلوم شود كه زن حامله نيست. با اين كه در موارد فوق، حكمت ياد شده وجود ندارد؛ يعنى مى‌دانيم كه زن حامله نيست، اما حكم آيۀ فوق، يعنى وجوب خوددارى از شوهر كردن، جارى است. بقای حکم با فرض انتفای حکمت، منافاتى با قاعدۀ تبعيت احكام از مصالح ندارد؛ زيرا مراد از اين قاعده اين است كه در اكثر موارد، ملاكاتى براى صدور احكام وجود دارد، نه در تمامى موارد. یا اینکه ملاک احکام منحصر در چیزی که بدان تصریح شده، نمی باشد. @DUROUS_ALSHABAB
این داستان: علی التوضیح در ذیل فعل باب پنجم در: الجهة السابعة: أن يحمل كلاما على شي‏ء، و يشهد استعمال آخر في نظير ذلك الموضع بخلافه، خلاصۀ داستان: در عصر حکومت خلیفه دوم؛ زنى فوت نمود و شوهر و مادرى بجاى گذاشت. نیز دو برادر مادرى و دو برادر پدرى و مادرى هم داشت. برای تعیین سهم الإرث دو بار نزد خلیفه رفتند. در نوبت اول عمر چنین حكم كرد: 1. حق شوهر، نصف تركه. 2. حق مادر، يك ششم، 3. حق برادران مادرى، يك سوم، یعنی: به هر كدام يك ششم کل اموال را بدهند. بدين ترتیب مال تمام شد، و به برادران پدرى و مادرى چیزی نداد. در نوبت دوم، خواست باز همين‌طور حكم كند، ولى يكى از دو برادر ابوینى گفت: « كن پدر ما بوده است، و ما را هم همانند برادران مادری در ارث شريك گردان». عمر لحظه‌اى سر به زير افكند و گفت: درست گفتى، چون همۀ شما فرزندان يك مادر هستيد، سپس ثلث (يك سوم) مجموع تركه را ميان هر چهار برادر على السويه تقسيم كرد.» مردى گفت: تو فلان موقع به اين دو، سهمى ندادى؟ ! عمر گفت: آن حكمى بود كه آن روز نموديم، و اين حكمى است كه امروز مى‌كنيم! ! : گاهی بعد از ؛ قرار گرفته و سدّ مسدّ مفعول به اول و دوم می شود. ولی برخی مانند: جرمی و ابن سيده و جوهری و حريری معتقدند این استعمال لحن است. ولی برخی نظیر ابن هشام و خالد بن عبدالله ازهری می گویند این استعمال است زیرا در قول عربی خطاب به چنین آمده است: «هَب أنَّ أبانا كانَ حِمَاراً». : بيهقى ؛ و نیز ابن ابى شيبه؛ و در كتاب جامع و كنز العمّال؛ و شرقاوى در حاشيه تحرير شيخ زكرياى انصارى. و امين در صفحۀ 285 در جلد اول «فجر الاسلام» اين داستان، معروف به فريضۀ حماريه (يا داستان الاغيه) است. چون يكى از برادران، به خليفه گفت: فرض كن پدر ما الاغ بوده است! و «حجريه» و «يميّه» هم خوانده مى‌شود؛ زيرا برخى روايت كرده‌اند كه وى گفت: فرض كن پدر ما سنگى بوده كه در دريا انداخته شد. «عمريه» هم خوانده مى‌شود؛ زيرا عمر در اين قضيه دو قول مختلف دارد! ! @DUROUS_ALSHABAB
علیهم السلام كامل الزيارات ؛ النص ؛ ص199 الرَّبِّ فِي‏ مَقَادِيرِ أُمُورِهِ‏ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَ الصَّادِقُ عَمَّا فُصِّلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَاد ابن قولويه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات، 1جلد، دار المرتضوية - نجف اشرف، چاپ: اول، 1356ش. الكافي (ط - الإسلامية) / ج‏4 / 577 / باب زيارة قبر أبي عبد الله الحسين بن علي ع ..... ص : 572 كامل الزيارات / ترجمه ذهنى تهرانى ؛ ؛ ص650 حق تعالى در امور بر شما فرود مى‏آيد، و از شما صادر مى‏گردد، تفاصيل احكام عباد از بيوت شما صادر مى‏گردد، این حدیث مبارک با توجه به هایی که دارد، خیلی جالب و شادی آفرین است. از جمله علیهم السلام. جویندگان به فایل ذیل مراجعه کنند. @DUROUS_ALSHABAB
كامل الزيارات.docx
23K
ارادة الرب تصدر من بیوتکم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تحلیل لغوی و صرفی و : در قرآن تنها یک مرتبه واژۀ جمع به کار رفته است: 1. «وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ‏ رِبِّيُّونَ‏ كَثِيرٌ» آل عمران: 146. واژۀ سه مرتبه در قرآن به کار رفته است: 1. «وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ‏ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ» آل عمران: 79. 2. «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذينَ أَسْلَمُوا لِلَّذينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ» مائده: 44. 3. «لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ » مائده: 63. دربارۀ معنای دو نظر است: نظر اول: هم معنای ربّانی ؛ یعنی: كسى که غرق در خدا باشد و به غير خدا مشغول نشود. نظر دوم: ربّيّون به معنى‏ هزاران و به معنى هزار است. (اقرب الموارد و قاموس اللغه). دربارۀ واژۀ نظر اول: صفت مشبهه است مثل عطشان و سكران ؛ به معناى (تربيت كننده) {طبرسی و اقرب الموارد و قاموس اللغة}. در نهج البلاغه حكم 147. فرموده‏ «النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ‏ رَبَّانِيٌ‏ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ». از مقابله متعلم بدست ميايد كه ربّانى وصف و بمعنى مربى است. عبارت «فَاسْتَمِعُوهُ مِنْ‏ رَبَّانِيِّكُمْ‏ وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ». در خطبه 106 نهج البلاغه، مؤید این نظریه است. نظر دوم: منسوب به رب# و الف و نون براى تفخيم و تكثير است نه براى صفت مشبهه بودن؛ مثل كه به معنى كثير اللحيه است و ربّانى كسى است كه مخصوص به خدا باشد و به غير او مشغول نشود. نظریه و اقرب الموارد و مفردات راغب . @DUROUS_ALSHABAB
تاریخچۀ مختصر قرائت های هفت گانه و ده گانه و چهارده گانه: ابن مجاهد (متوفاى 324) اولین کسی بود که قرائت های هفتگانه را به عنوان بهترین قرائت های قرآن برگزید. قابل ذکر است که هر یک از این قرائت ها دو راوی دارند. این قاریان عبارتند از: «ابن عامر»، «ابن کثیر»، «عاصم»، «ابو عمرو»، «حمزه»، «نافع» و «کسائی». متاخرین سه نفر دیگر بر این هفت نفر افزوده اند به نام های: «خلف»، «یعقوب» و «ابوجعفر». همچنین قرائت چهار قاری دیگر که به قرائت شاذّ معروف بودند نیز بر این ده قاری اضافه شده است: «حسن بصری»، «ابن محیص»، «یزیدی» و «اعمش». در واقع اين چهارده قرائت معروف كه هركدام از طريق دو راوى نقل شده، مجموعا بيست و هشت قرائت را تشكيل مى دهند. معرفی اجمالی قُرّاء سبعه 1. «ابن عامر»: «عبدالله بن عامر يحصبى»(متوفاى 118) قارى شام؛ دو راوى او «هشام بن عمّار»(245 ـ 153) و «ابن ذكوان»(242 ـ 173) هستند كه هرگز «ابن عامر» را درك نكرده اند. 2. «ابن كثير»: «عبدالله بن كثير دارمى»(متوفاى 120) قارى مكّه؛ دو راوى او «بزّي»(250 ـ 170) و «قُنْبُل»(295 ـ 191) هستند كه هرگز او را درك نكرده اند. 3. «عاصم»: «عاصم بن ابى النَجُود اسدى»(متوفاى 128) قارى كوفه؛ دو راوى او «حفص بن سليمان» ـ پسر خوانده او ـ (180 ـ 90) و «شعبه ابوبكر بن عيّاش»(193 ـ 95) هستند. «حفص» قرائت «عاصم» را دقيق تر و مضبوط تر مى دانست و قرائت «عاصم» به وسيله او منتشر شده و تا امروز متداول است و همين قرائتى است كه امروزه در اكثر كشورهاى اسلامى رايج است. 4. «ابو عَمرو»: «زبّان ابوعَمرو بن علاء مازنى»(متوفاى 154) قارى بصره؛ دو راوى او «دورى حفص بن عمر»(متوفاى 246) و «سوسى صالح بن زياد»(متوفاى 261) هستند كه او را درك نكرده اند و به واسطه «يزيدى»، قرائت را از او گرفته اند. 5. «حمزه»: «حمزة بن حبيب زيّات»(متوفاى 156) قارى كوفه؛ دو راوى او «خلف بن هشام»(229 ـ 150) و «خلّاد بن خالد»(متوفاى 220) كه قرائت را با واسطه از او گرفته اند. 6. «نافع»: «نافع بن عبدالرحمان الليثى»(متوفاى 169) قارى مدينه؛ دو راوى او «عيسى بن ميناء»(220 ـ 120) معروف به «قالون» ـ پسرخوانده نافع ـ و «ورش»، «عثمان بن سعيد»(197 ـ 110) هستند و اين قرائت همان است كه در برخى از كشورهاى مغرب عربى امروزه رايج است. 7. «كسائى»: «على بن حمزه»(متوفاى 189) قارى كوفه؛ دو راوى او «ليث بن خالد»(متوفاى 240) و «دورى، حفص بن عمر» ـ كه راوى «ابوعمرو» هم بود ـ (متوفاى 246) هستند. قُرّاء عشرة متأخرين سه نفر ديگر بر اين هفت نفر اضافه كرده اند: 8. خلف: «خلف بن هشام»، راوى «حمزه»(متوفاى 229) قارى بغداد؛ دو راوى او «ابويعقوب»(متوفاى 286) و «ابوالحسن»(متوفاى 292) هستند. 9. «يعقوب»: «يعقوب حضرمى»(متوفاى 205) قارى بصره؛ دو راوى او «رُوَيس»(متوفاى 238) و «روح»(متوفاى 235) هستند. 10. «ابوجعفر»: «ابو جعفر مخزومى»(متوفاى 130) قارى مدينه؛ دو راوى او «ابن وردان»(متوفاى 160) و «ابن جَمّاز»(متوفاى 170) هستند. قُرّاء اربعة عشر چهار قارى ديگرى كه به قرائت شاذّ (خلاف مشهور) قرائت مى كردند؛ ولى مقبول عامّه مردم بودند، بر اين ده قارى افزوده شده اند: 11. «حسن بصرى»: «حسن بن يسار»(متوفاى 110) قارى بصره؛ دو راوى او «شجاع بلخى»(190 ـ 120) و «دورى»(متوفاى 246) كه او را درك نكرده و با واسطه از او روايت كرده اند. 12. «اِبن مُحَيصن»: «محمد بن عبدالرحمان(متوفاى 123) قارى مكّه؛ دو راوى او «بَزّى»(250 ـ 170) و «ابن شنبوذ»(متوفاى 328) هستند كه با واسطه از او روايت كرده اند. 13. «يزيدى»: «يحيى بن مبارك»(متوفاى 202) قارى بصره؛ دو راوى او «سليمان بن حكم»(متوفاى 235) و «احمد بن فرج ضرير» (متوفاى 303) هستند كه با واسطه از او روايت كرده اند. 14. «أَعمش»: «سليمان بن مهران اسدى(متوفاى 148) قارى كوفه؛ دو راوى او «شنبوذى»(388 ـ 300) و «مطوّعى»(متوفاى 371) هستند كه با چند واسطه از او روايت كرده اند. پنج نفر از «قُرّاء سبعه» به غير از «ابن عامر» و «ابوعمرو» ايرانى الاصل هستند. «ابن عامر» مجهول النسب و «ابوعمرو» از قبيله «مازن تميم» است؛ ولى قاضى «اسد يزيدى» مى گويد: «او از فارس شيراز از روستاى كازرون برخاسته است». «عاصم»، «ابوعمرو»، «حمزه» و «كسائى»، صريحا اظهار تشيّع مى نمودند؛ ولى ابن كثير و نافع از آنجا كه هر دو از فارس هستند، احتمالا شيعه بودند؛ اما «ابن عامر»، بزرگ شده خاندان اموى بود، او فردى ناشايست و بى پروا شناخته مى شد. منابع: التمهيد في علوم القرآن‏، معرفت‏، محمد هادى، مؤسسة النشر الاسلامى‏، قم‏، 1415 هـ ق، چاپ دوم‏، ج 2، ص 240. @DUROUS_ALSHABAB
«قرّاء سبعه» به ترتيب سال وفات آنان عبارت اند از 1. عبداللّه بن عامر(متوفای118) 2. عبداللّه بن كثير(متوفای120) 3. عاصم بن ابی النجود(متوفای128) 4. ابوعمرو بن علاء(متوفای154) 5 . حمزة بن حبيب(متوفای156) 6 . نافع بن عبدالرحمن (متوفای169) 7. علی بن حمزه كسائى (متوفای189) نام اين هفت تن در اين دو بيت گردآمده است: در مكه نخست ابن كثير است امام نافع ز مدينه، ابن عامر از شام در بصره ابوعمرو علا دارد نام عاصم چو كسا و حمزه از كوفه تمام @DUROUS_ALSHABAB
وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في‏ نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ (سوره أعراف: 205) ترجمه آیت الله مشکینی: و پروردگارت را در دل خويش به حال زارى و ترس و به گفتارى آرام نه بلند، در صبحگاهان و شامگاهان ياد كن و از غافلان مباش. آصال جمع ، به ضم همزه و صاد می باشد. و نیز جمع ، به فتح همزه و کسر صاد است. بنابراین آصال است. و جالب اینکه آن است که جمع آصال است. منبع: التصریح علی التوضیح با اینکه به معنای: از عصر که متصل به غروب است می باشد. (اقرب الموارد) ولی بیشتر مترجمین آصال را شامگاهان ترجمه نموده اند! «وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا» احزاب: 42 یعنی: او را بامداد و آخر روز تسبيح گوئيد. واژۀ «أَصِيل» چهار بار و «آصَال» سه بار در قرآن آمده است. @DUROUS_ALSHABAB
آیین یارسان.pdf
645K
امروز در جمع دوستان سخن از صوفیه و علی اللهیان و عرفان و فرق بین آنها شد، دیدم یادداشت هایی که چند سال قبل دربارۀ یا همان یا یا به قول برخی از صاحب نظران نوشته ام، برای دوستان جالب است. تصمیم گرفتم مختصر آن را به اشتراک بگذارم. یادش بخیر؛ حدود 6 ماه ذهنم را مشغول کرده بود؛ و دربارۀ این مستضعفین بیچاره تحقیق کردم و حتی چند مصاحبه انجام دادم، فیلم دیدم و مقاله و کتاب خواندم. کاش روزی برسد که مسئولین اداری و امنیتی ما با فرقه ها و مذاهب و خاندان ها بر پایۀ تحقیق و مطالعۀ علمی و با مشورت با صاحب نظران باشد. برای اینکه این حقیر را درک کنید، حداقل بخش مربوط به فیلم ها و نیز احزاب این تحقیق را مطالعه کنید. @DUROUS_ALSHABAB
شیخی که به آبِ دیده می‌کرد وضو می‌بود همیشه مُنکِرِ جام و سَبو در مجلسِ ما دوش بسی غوغا کرد او شیشه ی ما شکست و ما توبه ی او @DUROUS_ALSHABAB
وقفنامه ادیبانه آقا حسین خوانساری.pdf
171.5K
اگر دنبال متن ادبی هستید این متن را بخوانید. از صفحه1 تا4 مقدمه است و وقفنامه صفحه5 شروع می شود. این وقفنامه در مجله آینه پژوهش، شماره ۱۷۰، شماره خرداد و تیر ۱۳۹۷ چاپ شده است. @DUROUS_ALSHABAB
به برخی از دوستان قول داده بودم که فهرست منظوم شرح لمعه را برایشان ارسال کنم.👆 در چاپ های سابق از ابتدای طهارت تا انتهای کتاب المساقات در جلد 1 و از ابتدای کتاب الاجاره تا انتهای کتاب الدیات در جلد دوم قرار داشت. با خط عبدالرحیم و حاشیه های بزرگانی مثل نراقی و آقاجمال و شیخ علی نوۀ شهید ثانی
نسخه نهایی شفاعت.pdf
318.7K
سلام الله علیها دیشب توفیق خدمت پسر عمۀ عزیزم را داشتم، رشتۀ سخن به مقامات (سلام الله علیها) رسید، گفتم: سال 1394 به درخواست ، 35 صفحه دربارۀ ؛ نوشته ام. بسیار مشتاق و شادمان شده و درخواست مطالعه آن را نمود. این نوشته از این قرار است: 💡مقدمه (شفاعت در لغت و اصطلاح)/ فلسفه شفاعت 💡فصل اول: شفاعت رهبرى‏ (شفاعت عمل): تبیین روایات شفاعت رهبری (شفاعت عمل) 1. روایاتی که معنای نام مبارک حضرت را بیان می کند 2. روایات کیفیت تشریف فرمایی حضرت به صحرای محشر و ورود به بهشت و آشکار شدن فضیلت آن بانو بر سایرین 3. روایاتی که می گوید آرزوی حضرت فاطمه در روز قیامت شفیع سادات و شیعیان و محبان است 4. روایت عبور سریع شیعیان به همراه بانوی اسلام، از پل صراط 5. روایت راهنمایی مردان مؤمن به سمت بهشت توسط امیر المؤمنین و رهبری بانوان مؤمن این امت توسط حضرت فاطمه 💡فصل دوم: شفاعت مغفرت‏ مقدمه1: جاذبه رحمت‏ مقدمه2: اصل تطهير مقدمه3: عمل و رحمت دو رکن اساسی نجات و آمرزش: مقدمه4: مغفرت الهى چه ارتباطى با شفاعت دارد؟ تبیین روایات شفاعت مغفرت: مقدمه: روایات مردم موافق با اهل بیت را سه دسته نموده است دسته1 (روایت رهایی دوست دار اهل بیت از عذاب، بعد از طی مراحلی از بلاها) دسته2(روایت علت نام گذاری حضرت به نام مبارک «فاطمه» ) دسته3(روایات شفاعت شیعیان و محبین و پیروان شیعیان دسته4 ( خبردادن پیامبر از شفاعت دخترش حضرت فاطمه) خاتمه: آیا وعده شفاعت باعث جرأت مردم بر معصيت نمى ‏شود؟ @DUROUS_ALSHABAB
عملی 1- 2- بسیار خوانده و شنیده ایم که باب اجتهاد براى شيعه باز است و گاهی در مبانى فقهاء تغيير جهتى و نظرى داده مى ‏شود، اکنون دو نمونه را ذکر می خوانیم: 1- بسیاری از فقهای گذشته مى ‏گفتندعقود توقيفيّه ‏اند و لذا در تصحیح معاملات مستحدثه باز می ماندند. ولى متأخرین گفتند دليلى نداريم كه عقود تعبديّه باشد، لذا معاملات مستحدثه و پيچيده زمان ما همه حل شد. مثلا: مسأله نجاست چاه تا زمان محقق حلی از مسلّمات فقه بود، ولی بعد از زمان ايشان طهارت چاه از مسلّمات شد. 2- آیا جهت و كلّى و مسجد و مانند آنها مى ‏توانند مالك چیزی باشند؟ مرحوم سید یزدی در عروة الوثقی بنابر اين مبنا که اینها می توانند مالک باشند، فرموده است: اگر فقيه پول ندارد تا در کاری که لازم می داند خرج کند؛ مى ‏تواند بر عهدۀ زكات قرض بگیرد. و چنانچه از دنيا برود؛ قرض او بر عهدۀ جهت زكات (بر ذمّه زكات) است. @DUROUS_ALSHABAB
شفع و شفاعت هر دو مصدراند به معنى ضمیمه كردن چيزى به چيزى. راغب گويد «الشَّفْعُ: ضَمُّ شَيْ‏ءٍ إِلَى مِثْلِهِ» در اقرب الموارد گفته «شَفَعَ الْعَدَدَ: صَيَّرَهُ زَوْجاً أَي أَضَافَ إِلَى الْوَاحِدِ ثَانِياً». کاربرد واژۀ شفع در قرآن: «وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ. وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ» (فجر: 3 و 4). در اي آیه اسم است به معنى (جفت) چنانكه به معنى (تك) است يعنى: قسم به جفت و تك و قسم‏ به شب آنگاه كه مي رود. ‏ ظاهرا شفاعت را از آن جهت شفاعت گویند كه شفيع خواهش خويش را به ايمان و عمل ناقص طرف ضمیمه ميكند و هر دو مجموعا پيش خدا اثر ميكنند. منبع قاموس قران، ج‏4، ص: 48 (با اندکی تصرف) @DUROUS_ALSHABAB
دروس الشباب
#فقه #اجتهاد #اجتهاد_پویا #تحول_فتوا_در_گذر_زمان #نمونه عملی 1- #توقیفی_بودن_یا_نبودن_عقود 2- #م
در توضیح مثال قرض، یک کلمه جا افتاده بود، اصلاح شد. اگر کسی قبل از این ساعت خوانده، دوباره بخواند.