eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
355 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
{{{ مقام معلّم }}} الیاس ملک پور : معلّم نور ایمان دُرّ ناب است سفیر یکّه تاز انقلاب است به دلها چلچراغ معنویت به ظلمتگاه شبهاماهتاب است حاج ولیّ الله کلامی: چو علم آموختی اهل عمل باش به شاگرد از معلم، این خطاب است محمدرضا صادقی( شیدا): اگر خواهی نجات از چاه ظلمت معلم بهترین نوع طناب است به قلب جهل و نادانی مسلم معلم روشنی بخش و شهاب است ببارد بر کویرِ عمق دلها مسلّم طینتش همچون سحاب است حاج اصغرفرشچی( عدلی): اگر خواهی شوی عامل به قرآن معلم ناشر اُمّ الکتاب است بود شغلش همان شغل رسولان معلم اندر این ره فتح باب است بیاموزد همه فن و حِرَف را ز کمبود حقوق حالش خراب است علی محمدزاده: رهاند ‌ قلب انسان را ز ظلمت همین کارش ثواب اندر ثواب است سید جواد حسینی: ز ناهمسانی حق و حقوقش هماره شاکی و در پیچ و تاب است محمد کاظمی زنجانی: پیمبر شهر علم است ای مسلمان درِ آن شهر دانش، بو تراب است حسن تقی لو( سالک): نگاه او سراسر مهربانیست دمش خوش بو تر از مشک و گلاب است هاشم خیری: بود جورش ز مهر اُمّ و اَب بِه نصیحتهای خوبش درّ ناب است حاج محمدتقی جابری: معلم در فضای علم و دانش بدون غرب رخشان آفتاب است چه سان سنجم عیار این گهررا که درکنزشرف دُرّ خوشاب است رضا غلامپور( دلپاک): تمنای دعا کن از معلم ! که درحقّت دعایش مستجاب است ببین سعی و صفا و مروه اش را که در آن نه عذاب و نه سراب است پدر ای روزگارم را معلم !!! به من مهرت چو مادر بی حساب است برون از خاطرم نی خاطراتش به دیوار دلم یادش چو قاب است معلم، یکه تاز عرصهٔ علم دلم بر مرکبت همچون رکاب است اکبر ملک پور: بود در کارهایش صاف و صادق هلا آئینه خصلت بی نقاب است مهدی محمد زاده: مپنداری مقامش سست و نازل یقین طوبی لهُ حُسنُ المآب است معلم جاری ایمان و علم است وَ راحت در صف یوم الحساب است بهشت عدن مشتاق حضورش ورودش منحصر مِن کُلّ باب است هدایت را ز خالق ارث برده است مثالِ حق، اِلَیهِ مَن اَناب است معلم جسم بی جان را دهد روح دل پاکش زلال و همچو آب است ریاح و روح و ریحان از معلّم که تَصریفِ الرّیاحِِ وَالسَّحاب است بزرگ استاد فضل و علم و دانش همه تاج سرِ ما، بوتراب است کجا درمان کند درد نهانش ؟ چرا مسئول همواره بخواب است؟! اصغر گلمحمدی ( دلجو) : مقام و منزلت بین، بِین مردم هماره عالی و عالیجناب است مرتضی مشهدی : اگر جوری رسد بر دانش آموز دلش از غصه او چون کباب است ادب چون می کند با خط کش و چوب به خوان تربیت همچون قطاب است ثمودی : معلم در سمای علم و دانش برای ما فروزان آفتاب است چو با خط کش زند از روی عشق است که این کار معلم هم ثواب است رجب ستارزاده : بود مسند نشین کوی عرفان ز نور علم و دانش کامیاب است.
مداحی آنلاین - چو گیسوی تو من در پیچ و تابم یابن زهرا - استاد کریمخانی.mp3
3.85M
با (عج) 🍃چو گیسوی تو من در پیچ و تابم یابن زهرا 🍃چرا یک شب نمی‌آیی به خوابم یابن زهرا 🎙زنده‌یاد استاد کریمخانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شبیه مادر دلسوز طفلِ سر به هواست چراغ راه برای تمام آدم هاست در این زمانه ی آشوب و غرق کج فهمی هرآنکه درس ادب می دهد حبیب خداست! هنوز نام تو از لب نرفته مظهر عشق "خیال روی تو در هر طریق همره ماست" برای آنکه شبیه ات شوم ترنم مهر تلاش کرده ام اما نشد...، زمانه نخواست به روی تخته نوشتی الف و بعدش ب... چراغ خانه نوشتیم مادر و باباست شبیه قند فریمانِ حل شده درچای چقدر یاد تو شیرین، دعا بقای شماست سرت همیشه سلامت به قله های ادب همیشه پرچم آموزگارها بالاست
🩸 منصور دوانیقی، سه بار شمشیر کشید تا إمام صادق علیه‌السلام را به شهادت برساند، امّا ... در نقل‌ها آمده است: 🥀 روزی منصور دوانیقی ملعون، امام صادق علیه‌السلام را توسط شخص نانجیبی به نام «ربیع» به قصر خود کشاند و سه مرتبه شمشیر خود را بلند کرد تا إمام علیه‌السلام را به شهادت برساند اما در هر مرتبه از کار خود منصرف می‌شد و شمشیر را غلاف کرد و در نهایت حضرت را رها کرده و إمام علیه‌السلام از قصر او خارج شدند. 🥀 ربیع ملعون، معترضانه به منصور دوانیقی گفت: چرا کار او را نساختی؟! منصور گفت: در هربار که شمشیر کشیدم، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله با چهره‌ای غضب‌آلود در مقابل من متمثّل شد و من از ترس، شمشیر را غلاف کردم تا اینکه در بار سوم که شمشیر کشیدم، 📋 فَتَمَثَّلَ لِی رَسُولُ اللَّهِ بَاسِطَ ذِرَاعَیْهِ قَدْ تَشَمَّرَ وَ احْمَرَّ وَ عَبَسَ وَ قَطَّبَ حَتَّی کَادَ أَنْ یَضَعَ یَدَهُ عَلَیَّ ▪️رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به‌من نزدیک شد، پنجه‌های خود را گشوده بود و دامن به‌کمر زده و چشمانش قرمز شده بود و نهایت خشم از صورتش آشکارا بود نزدیک بود مرا در پنجه‌های خود بفشارد. 📚مُهَج الدعوات،سیدبن‌طاووس،ص۱۹۲ ✍ آه یا رسول الله... کاش در جای دیگر، در مقابل یک نانجیبی دیگر، نیز متمثّل می‌شدید... در آن ساعت دردناکی که مقاتل نوشته‌اند: 📜 ... ثُمّ إنّهُ رَكِبَ عَلىٰ صَدرهِ الشريف، و وَضعَ السيفَ فٖي نَحره، و هَمّ أنْ يَذبحَه، ▪️شمر ملعون وارد گودال قتلگاه شد و بر سینه مبارک سیدالشهداء علیه‌السلام نشست و شمشیر را کشید و بر گلوی مطهر آن حضرت گذاشت و آمد تا سر مبارک را ذبح کند، 📜 فَفتَحَ عَينَيه في وَجهِه فَقالَ لَه الحُسين علیه‌السلام: يَا ويلك مَن أنتَ؟ فَقد إرتَقَيتَ مُرتَقَىٰ عَظيمًا؛ فَطالَ‌ما قَبَّلَهُ رَسولُ الله ▪️که در این هنگام چشمان سیدالشهداء علیه‌السلام کمی باز شد و با صدای بی‌رمقی به آن ملعون فرمودند: وای بر تو! تو کیستی؟ بر جایگاه بلندی بالا آمده‌ای! آنجایی را که نشسته‌ای، دائماً رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌بوسید... 📚ینابیع المودّة، ج۳، ص۸۳ 📚ناسخ‌التواریخ،سیدالشهداء علیه‌السلام، ج۲ ص۳۸۶ ✍ دوباره پای برهنه شبانه آوردت شبانه باز که از کُنجِ خانه آوردت عبا نداری و عمامه و رِدایت کو؟ چقدر خون شده پایت بگو عصایت کو؟ حرم تو هستی او پشت بر حرم داده تو ایستاده‌ای و نانجیب لٕم داده به گرد خویش غلام و کنیز دارد باز به زیر بالش خود تیغ تیز دارد باز سه بار خواست بسوزی به ناروا که نشد سه بار خواست بگوید به ناسزا که نشد سه بار سمت تو آمد ولی برِ تو نشست سه بار تیغ کشید و قلاف کرد و نشست سه بار خواست بتازد ولی سلامت کرد بجای دشنه و دُشنام احترامت کرد هزار شُکر شکست از نهیبِ پیغمبر بجای خویش نشست از نهیبِ پیغمبر هزار شُکر جسارت نشد به پیر حرم هزار شُکر که رفتی حرم امیرِ حرم تو کوه بودی و او در مقابلِ تو شکست اگرچه پیش تو خم شد ولی دل تو شکست شکست تا دل تو گفت: یا رسول الله به گریه مقبل تو گفت با رسول الله  بلند مرتبه شاهی زِ صدر زین اُفتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین اُفتاد تمام پیکر‌ش از تیغ غرق خون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید مزاحم نفسش نیزه با عصا شده بود هزار تیغ شکسته به زور جا شده بود لبش پُر از ترک و آب را بردند به روی ناقه‌ی عریان رُباب را بردند...
🩸 چیزی جز پوست و استخوان از امام صادق علیه‌السلام باقی نمانده بود ... در نقلی آمده است: 🥀 در ساعات پایانی عمر شریف امام صادق علیه‌السلام وارد بر آن حضرت شدم؛ 📋 وَ قَدْ ذَبَلَ فَلَمْ یَبْقَ إِلَّا رَأْسُهُ. ▪️دیدم بدن مبارک حضرت، آن‌چنان آب رفته است که جز یک سَر ، از آن بدن چیزی باقی نمانده بود. 🥀 با دیدن این حالت، گریه‌ام گرفت؛ حضرت به من رو کردند و فرمودند :برای چه گریه می‌کنی؟ عرضه داشتم: 📋 لَا أَبْکِی وَ أَنَا أَرَاکَ عَلَی هَذِهِ الْحَالِ ▪️چگونه گریه نکنم در حالی که شما را با این حال می‌بینم؟!(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ➖ در روایتی دیگر حسن بن زیاد گوید: 🥀 در ساعات پایانی عمر شریف امام صادق علیه‌السلام خدمت آن حضرت رسیدم، 📋 فَوَجدتُهُ عَلَی سَریرٍ مُستَلقیاً علیه، و ما بینَ جِلدِهِ و عَظُمِهِ شَیءٌ ▪️دیدم که آن حضرت بر روی تختی به پشت خوابیده‌اند و چیزی بین پوست و استخوان آن حضرت دیگر باقی نمانده بود.(۲) ✍ آه یا إمام صادق... دست خودمان نیست... چه کنیم که این حال و روز شما و این عبارت‌هایی که درباره وضعیت جسم شریف‌تان نَقل کرده‌اند، دل ما را پشت درِ خانهٔ مادرِ غمدیده‌ای کشیده است، که خودتان حال و روز آن مادر را اینگونه برای ما شرح داده‌اید: 📜 وَ نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ کَالْخَیَالِ... ▪️آن‌چنان جسم شریف فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نحیف شده بود و گوشت و پوست بدنش آب گشته بود که جز یک شَبَه از فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها، چیزی باقی نمانده بود.(۳) ➖ و یا در جای دیگر فرمودید: 📜 أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّکْنِ بَاکِیَةَ الْعَیْنِ مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ یُغْشَی عَلَیْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ ▪️فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها بعد از شهادت پدر بزرگوارش، دائمًا سر خود را می‌بست؛ جسمش نحیف شده بود؛ قوت خود را از دست داده بود؛ چشمانش گریان بود؛ قلبش آتش گرفته بود و پیاپی از حال می‌رفت...(۴) 📚 منابع: (۱)مشکاة الأنوار،طبرسی،ص۴۰ (۲)مدینة المعاجز،بحرانی، ج۶ ص۳۰ (۳)دعائم الاسلام، ج۱ ص۲۳۲ (۴)بحارالانوار،مجلسی، ج۴۳ ص۱۸۴ ✍ صدا زدم سر سجاده ی دعا، زهرا چرا که هست به ما حجت خدا زهرا همینکه ناله زدم یاد روضه ها، زهرا میان شعله، درِ خانه سوخت، یا زهرا به روی آتشِ برخاسته میان حریم قدم زدم که بدانند أنا ابنُ ابراهیم گرفته‌اند دَم سجده‌ام، مجالم را به ناسزا چه بهم ریختند حالم را کسی نکرد مراعات سن و سالم را گرفته‌اند به سُخره، قَدِ هِلالم را؟! به من مجال ندادند قدر یک نفسی میان نافله، سجاده را کشید کسی تمام شهر به ما ظلم بی عدد کردند به یکدگر سر این ظلم ها مدد کردند چرا عبای مرا زیر پا لگد کردند؟! چقدر با منِ شیخ الائمه بد کردند رفیق های پُر از ادعا کجا بودند؟! زمان واقعه، شاگردها کجا بودند؟! شدم زمان تهاجم عذاب، مثل علی زمانه بر سر من شد خراب، مثل علی غمم به سینه شده بی حساب، مثل علی دو دستِ بسته میان طناب، مثل علی چقدر مثل علی ماتمم شد اما نه فقط زدند مرا با لگد، زنم را نه به پشت اسب، شبانه دوانده اند مرا به روی خاک به کینه کشانده اند مرا شبیه آینه بودم، شکانده اند مرا به یاد داغ رقیه رسانده اند مرا مرا میان گذرگاه، کو به کو بردند چقدر داد کشیدند و آبرو بردند اگرچه سوختم از غصه، خون جگر نشدم به آتش غم فرزند، شعله ور نشدم عذاب، با غم جان کندنِ پسر نشدم کنار کاظم خود، مثل محتضر نشدم به یاد داغ و عزای حسین نوحه کنید تمام عمر برای حسین نوحه کنید خودم اسیر شدم، خواهرم اسیر نشد کسی به نیت نیزه زدن اجیر نشد چنان حسین کسی زیر دشنه، پیر نشد نصیب پیکر من تکه ای حصیر نشد زدند بعد کشاکش برای پیرهنش هزار و نهصد و پنجاه ضربه بر بدنش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥مهمترین موضوع رسالت رسول مکرم اسلام ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود . 👈 اکنون هم مهمترین موضوع عالَم این است که امام زمان در رأس قرار بگیرد تا انسانیت رواج پیدا کند . 🎙
. می رسد از شرق دجله، میهمان این دیار چشم ها خاک قدومش می شود با افتخار یک جوان بیست و اندی ساله می آید به شهر می وزد با عطر او ، عطر خوش فصل بهار کربلایی می شود حال دل هر عاشقی اشک ها جاری شود از دیده ها بی اختیار ای برادرها زمانِ جلوه ی شورِ شماست در عمل باید حسینی شد . نه اینکه با شعار خواهری دنبال تابوتش پریشان می شود می رسد با قاب عکسی ، مادری چشم انتظار با همین گمنام زهرایی، فرج را کن طلب دل نمی گیرد به غیر از دیدن دلبر قرار .
دعای سفره بسمِ اللّه اَلرَّحمنِ اَلرَحیم   اََلحَمدُ لِّلهِ اَلَّذی یَخلُقُ وَ لا یُخلَق ؛ وَ َیَرزُقُ وَ لا یُرزَق ؛ یُطعِمُ وَ لا یُطعَم ؛ زادَ اَللّهُ النَعَم َ؛ دَفَعَ اَللّه النَقَمَ ؛ بِحَقِّ سَیِّدِ العَرَبِ وَ اَلعَجَم ؛ هَنیأً لِلا کِلینِ ؛ وَ بَرَکةً لِلباذِلینِ ؛ صِحََّةً لِلجالِسین ؛ و َشَفاءً لِمَرضَی اَلمُومِنینَ وَ اَلمومِنات ؛ و َسَلا مَةً لِسَفَرِ اَلمُسافِرینِ ؛ وَ مَغفِرَةً لِاَمواتِ اَلحاضِرینِ ؛ سیِّما اَمواتِ صاحِبِ اَلاطعِمَة وَ اَلاشرِبة اَللّهُمَّ طَیِّب تُرابَهُم وَ یَسِّر حِسابَهُم وَ اَحشُر هُم مَعَ اَلائِمَّة َ اَلمَعصومین عَلَیهِمُ الَسَّلام ؛ اَللّهُمَّ اَجعَل قَبرَهُم رَوضَةَ مِن رِیاضِ اَلجَنَّة وَ لا تَجعَل قَبرَهُم حُفرَةِ مِن حُفَرِ النِیرانِ ؛ بِحَقِّ القُرانِ وَ بِحَقِّ سورَةِ المُبارَکَةِ الفاتَحةَ وَ الاِخلاصِ وَ اَلصَّلَوات [[ آمینَ یا ربَّ اَلعالَمین ]]    
داره نماز شب می‌خونه یه مرتبه دید از دیوار خونه ریختند داخل خانه چقدر زن و بچه ی آقا ترسیدند... اصلاً انگار توی این مدینه اجازه گرفتن رسم نیست.... در زدن و اذن دخول گرفتن رسم نیست اون روز بدون اجازه وارد خانه مادرش شدند هرچه مادر سعی کرد ، مانع ورود مهاجمین بشه ... یُدخَلُ عَلیِ حَریمِها بِغَیرِ إذنٍ ثُمَّ یَمَسُّها .... اینو دیگه ترجمه نمی‌کنم ثُمَّ يَمَسُّهَا هَوَانٌ وَ ذُلٌّ ... و تُضرَبُ و هِیَ حامِلٌ مادر مادر بی بی جان ای کاش ما بین در و دیوار بودیم... همین قدر بگم با این مادر کاری کردند که فرزندش امام صادق علیه السلام حال مادرش رو این گونه بیان می‌کنه نَحَلَ جِسْمُهَا ذَابَ لَحْمُهَا باکِیَةَ العَین یُغشیٰ عَلیها ساعَةً بَعدَ ساعَة حَتّیٰ صَارَتْ‏ كَالْخَيَال یعنی از مادر ما فقط یه شبحی باقی مانده بود علی چی رو کفن کرد ؟! نمی‌دونم... بگذریم مشغول نماز شب بود بی اجازه وارد خانه شدند حتی اجازه ندادند عبا به دوش بیندازه... عمامه به سر ببنده ... آقا رو با این کیفیت از خونه بردند بیرون... ابن ربیع ملعون سواره و آقا امام صادق پیاده دنبال مرکب داره میره اگه یه جوونی رو دنبال مرکب بکشونند توانایی جوانیش اقتضا می‌کنه تحمل کنه اما اگه یه پیرمردی مثل امام صادق رو دنبال مرکب بدوانند... یا طفل سه چهار ساله ای رو... اینجا دیگه ... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.. لذا وقتی رسید به مجلس منصور، دیدند آقا خیس عرقه داره نفس نفس می‌زنه پیرترین ائمه ی ماست دیگه نفسی باقی نمانده سه مرتبه شمشیر کشید از قبل به حاجبانش گفته بود جعفر رو که آوردید،‌ احضار کردید ، گردنش رو می‌زنم... همه دارند می‌بینند سه مرتبه شمشیر کشید بلافاصله غلاف کرد بعد از آقا عذرخواهی کرد آقا رو با احترام به منزل برگردوندند از منصور دوانیقی پرسیدند امیر ، چرا پشیمون شدی گفت هر باری که شمشیر می‌کشیدم ، پیغمبر رو دیدم... به من فرمود منصور اگه آسیبی به فرزندم برسه نابودت می‌کنم آخ لایوم کیومک یا اباعبدالله حسین.... من می‌خوام بگم یا رسول الله یه شمشیر برهنه بالا سر فرزندت نتونستی ببینی پس کجا بودی آن ساعتی که فِرقَةٌ بِالسُّیوف فِرقَةٌ بِالرّماح فِرقَةٌ بِالحِجارة و الخَشَبِ و العصاء.... حسین.... ====================
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
متن روضه 2 🔸آه از آن ساعت که سبط مصطفی 🔸گشت وارد بر زمین کربلا (فَلَمَّا وَصَلَهَا قَالَ مَا اسْمُ هَذِهِ الْأَرْض)ِ (لهوف ص 116) تا رسیدند به کربلا... ابی عبدالله فرمود: این سرزمین چه نام داره؟ گفتند آقا به اینجا کربلا میگن... تا گفتند کربلا... حضرت فرمودند: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ 🔸بار بگشائید اینجا کعبه جانان ماست 🔸سرزمین کربلا قربانگه یاران ماست 🔸بار بگشائید و بر بندید چشم از هر چه هست 🔸این منای عشق و منزلگاه جاویدان ماست ابی عبدالله صدا زد... خیمه ها رو بر پا کنید... اینجا وعده گاه ماست... یکی یکی این زن و بچه ها رو از محملها پیاده کردند... حالا میخواد عقیله بنی هاشم... زینب کبری از محمل پایین بیاد... تصور کن ... جوون های بنی هاشم اومدند... دور محمل زینب رو گرفتند... مبادا نامحرما قد و بالای خانم رو ببینند... من ميگم ... شاید عباس علمدار اومده... زانوها رو خم کرده... علی اکبر دست عمه جانش رو گرفته قاسم عنان مرکب رو گرفته... ابی عبدالله مواظب خواهره... 🔸با احتیاط خواهر خود را پیاده کرد 🔸طوری که آب در دل زینب تکان نخورد با چه عزت و احترامی... خانم رو از محمل پیاده کردند... حقشم همینه... آخه خانم زینب... ناموس خداست... دختر علی هست... احترام داره... آماده ای بگم یا نه؟ 🔻گریز آی جوون های بنی هاشم... نبودید روز یازدهم... عمه جانتون زینب... همه زن و بچه ها رو سوار کرد... دید تنهای تنها مونده... دور تا دورش رو نامحرما گرفتند... یک نگاه انداخت به سمت شط فرات... صدا زد... آی ابالفضل... آی غیرتی... پاشو ببین خواهرت بین نامحرماست... یه نگاهم به سمت گودی قتلگاه... صدا زد... حسین جان... ببین خواهرت رو دارن به اسارت می برند... هر کجا نشستی ناله بزن یاحسین... 🔸به سوی شام و کوفه ام 🔸چه ظالمانه می برند 🔸نمی روم ولی مرا 🔸به تازیانه میبرند (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227)
متن روضه 1 🔸الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم 🔸نه تنها سر برایت بلكه از سر بهتر آوردم شب دوم محرمه... یواش یواش کاروان ابی عبدالله به کربلا نزدیک میشه... مثل فردایی... روز دوم محرم... وقتی کاروان به سرزمین کربلا رسیدن ابی عبدالله فرمود... نام این سرزمین چیه؟ عرضه داشتند آقا... به این سرزمین قاضریه میگن... آقا فرمود آیا این سرزمین... نام دیگه ای هم داره یا نه؟... بله آقا جان... به این سرزمین نینوا هم میگن... یکی یکی اسم ها رو گفتند... اما ابی عبدالله هنوز به اسمی که میخواد نرسیده... حضرت فرمودند آیا نام دیگه ای هم داره یانه؟... آقا... به این سرزمین... کربلا هم میگن... تا نام کربلا رو شنید... صدا زد... اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ (خدایا به تو پناه مى‏برم از اندوه‏ و بلا) اینجا همون سرزمینیه که... جدم رسول خدا بهم خبر داده بود... انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا از مرکبهاتون پیاده بشید همینجا منزلگه ماست... اینجا همون جاییکه خون ما رو میریزند... وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا (لهوف ص 116) اینجا محل دفن ماست 🔸بار بگشائید کاینجا از عذاب 🔸میشود لبها کبود از قحط آب مردم... اینجا همونجاییکه... دستهای عباسم رو قطع میکنند... اینجا همونجاییکه علی اکبرم قطعه قطعه میکنند... اینجا همونجاییکه علی اصغرمو با تیر سه شعبه پرپر میکنند... 🔸یَا دَهْرُ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلٍ‏ 🔸کَمْ لَکَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِیلِ نميدونم وقتی خانم زینب کبری فهمید به کربلا رسیدند... چه حالی پیدا کرد... اومد کنار برادر صدا زد حسین جان... نمی دونم چرا وقتی به این سرزمین رسیدیم... دنیایی از غم به دلم نشسته... برادر جان حسین... اینجا چه سرزمینیه؟... 🔸خواهرم اینجا زمین کربلاست آماده ای بگم یا نه... امشب برات کربلات رو از آقا بگیری... 🔸خواهرم اینجا زمین کربلاست 🔸این زمین غصه و درد و بلاست 🔸خواهرم اینجا اسیرت میکنند آماده باش زینبم... 🔸خواهرم اینجا اسیرت میکنند 🔸در همین ده روز پیرت میکنند زینبم... طاقت داری بگم یا نه... 🔸می برن اینجا گلو و حنجرم 🔸پیش تو بر روی نی، آید سرم یکدفعه صدای ناله ی خانم زینب کبری بلند شد... چی میگی برادر... جلوی من حرف از مردن میزنی... مگه نمیدونی... زینب بدون تو میمیره... ابی عبدلله خواهر رو آروم کرد... اصلا هر کجا زینب بی تاب میشد... ابی عبدالله خواهر رو آروم میکرد... دلداریش میداد... اینجا یک جایی بود که زینبش رو آروم کرد... 🔻گریز یک جای دیگه هم روز عاشورا... وقتی ابی عبدلله ميخواست بره میدان... دید خواهر خیلی بی تابی میکنه... هی دور برادر میگرده... میگه حسین... میخواهی بری میدان... زینبت رو تنها بگذاری... تو یادگار مادرمی... من بدون تو میمیرم حسین... خدا.. اگه دست ولایت حسین نبود... زینب کربلا جان میداد... صدا زد... خواهرم... انقده بی تابی نکن... من میرم میدان... اما تا صدای تکبیر منو میشنوی بدون هنوز زنده ام... مبادا صبرت رو از دست بدی خواهر... خدا به داد دل زینب برسه از اون لحظه ای که دیگه... صدای تکبیر برادر رو نشنید... بی تاب شده زینب... هی توی خیمه میشینه رو زمین... بلند ميشه... میگه حسین... چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش... چیزی نگذشت صدای ذوالجناح رو شنید... تا فهمید ذوالجناح برگشته... اما حسین نیومده... دیگه طاقت نیاورد... دوان دوان... به سمت گودی قتلگاه... (حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله...) از بالای بلندی یک نگاه کرد... دید دور بدن برادر رو گرفتند... یک نفر با سنگ میزنه... یک نفر با نیزه میزنه... جلو چشمانش برادر رو قطعه قطعه کردند... یک نفر هم خنجر گرفته... داره میره به سمت حسین... من ميگم شاید اینجا هم ابی عبدلله به فکر زینبه... اشاره کرده باشه... ارجعی... زینبم برگرد... نبینی خواهر... 🔸سوی خیمه برگرد، خواهر حزینم 🔸تا به زیر خنجر، ننگری چنینم 🔸رو به خیمه خواهر، تا که خود نبینی 🔸وقت جان سپردن، آه آتشینم (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227)
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ⚫️ پانزدهم ماه رجب؛ سالروز شهادﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻳﻨﺐ ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام... ▪️شهادت ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻧﻪ ﻭ ﻏﺮﻳﺒﺎﻧﻪ ﺍﻡّ ﺍﻟﻤﺼﺎﺋﺐ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺻُﻐﺮﻯ ﻋﻘﻴﻠﻪ ی ﺑﻨﻰ ﻫﺎﺷﻢ ﺯﻳﻨﺐ ﻛُﺒﺮﻯ ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام ﺩﺭ ﺷﺐ ﻳﻜﺸﻨﺒﻪ 15 ﺭﺟﺐ ﺳﺎﻝ 62 هـ ﺑﻪ ﻭﻗﻮﻉ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺍﺳﺖ. (3) ﺩﺭ ﻣﺪّﺕ یک ﺳﺎﻝ و چند ماه ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﻪ ی ﻛﺮﺑﻠﺎ، ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﻰ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ اشک ﻭ ﺁﻩ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ إﺳﺎﺭﺕ ﻭ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺳﭙﺮﻯ ﮔﺸﺖ. ﺩﺭ ﻋﻈﻤﺖ ﺁﻥ ﻣُﺨﺪّﺭﻩ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻧﻴﺎﺑﺖ ﺧﺎﺻّﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺗﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻳﻦ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﻳﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺎﺑﺖ إﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ. (4) 🔰 ﻧﺎﻡ ﮔﺬﺍﺭﻯ ﺣﻀﺮﺕ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺑﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ الله ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪ ﻭ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ : «ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ، ﺍﺳﻢ ﺍﻳﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺯﻳﻨﺐ ﺑﮕﺬﺍﺭ». ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﮔﺮﻳﺴﺖ. ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ الله ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﺳﺒﺐ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻳﻪ ﭼﻴﺴﺖ ؟ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ : ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺍﻳﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﻰ ﺗﺎ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺳﺮﺍﻯ ﻧﺎﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﺑﺎ ﺭﻧﺞ ﻭ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺑﻠﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺯﻳﺴﺖ. ﮔﺎﻫﻰ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺼﻴﺒﺖ ﺷﻤﺎ ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ الله ﻣﺒﺘﻠﺎ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﻭ ﮔﺎﻫﻰ ﺩﺭ ﻣﺎﺗﻢ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﮔﺎﻫﻰ ﺩﺭ ﻣﺼﻴﺒﺖ ﭘﺪﺭ ﻭ ﮔﺎﻫﻰ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻓﺮﺍﻕ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺣﺴﻦ ﻣﺠﺘﺒﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺩﭼﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻟﺎﺗﺮ ﺑﻪ ﻣﺼﺎﺋﺐ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﻭ ﻧﻮﺍﺋﺐ ﺩﺷﺖ ﻧﻴﻨﻮﺍ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ چنان که ﻣﻮﻳﺶ ﺳﻔﻴﺪ ﻭ ﻗﺎﻣﺘﺶ ﺧﻤﻴﺪﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺮﺩﻳﺪ. ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺭﺍ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺷﻨﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻫﻨﺎک ﻭ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﺷﺪﻧﺪ. ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ الله ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﺮ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻳﻨﺐ ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﮔﺮﻳﺴﺖ. ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺪﻳﻘﻪ ﻃﺎﻫﺮﻩ ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻳﺎ أﺑَﺘﺎ، ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻳﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﭼﻴﺴﺖ ؟ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﻳﺪﻩ ﻫﺎﻯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﮕﺮﻳﺎﻧﺪ. ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺍﻯ ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﻠﺎﻫﺎ ﻭ ﻣﺼﺎﺋﺒﻰ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺪﻳﻘﻪ ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﭼﻪ ﺛﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﺩ ﺁﻥ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺯﻳﻨﺐ ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻨﺪ ؟ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : «ﺍﻯ ﭘﺎﺭﻩ ﺗﻨﻢ ﻭ ﺍﻯ ﻧﻮﺭ ﭼﺸﻤﻢ، ﺛﻮﺍﺏ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻭ ﺑﺮ ﻣﺼﺎﺋﺐ ﺍﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻨﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺛﻮﺍﺏ ﻛﺴﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭانش امام حسن و امام ﺣﺴﻴﻦ علیهما السلام ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻨﺪ». ﺳﭙﺲ ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ «ﺯﻳﻨﺐ» ﻧﻬﺎﺩ. (5) ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ یک ﺳﺎﻝ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﻪ ی ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﻰ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺍﺯ ﻣﺼﺎﺋﺐ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺣﻠﺖ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻓﻦ ﺷﺪﻧﺪ. ﺩﺭ شهادت ﺁﻥ ﻣُﺨﺪَّﺭﻩ ی ﻣﻈﻠﻮﻣﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎﻯ ﺩﻫﻢ ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ. (6) 📚 منابع : 3. ﺯﻳﻨﺐ ﺍﻟﻜﺒﺮﻯ ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام (ﻧﻘﺪﻯ) : ﺹ 114. و ... . 4. کمال الدین : ص 501، 507. و ... . 5. الطراز المذهب : ص 22. و ... . 6. ﺍﻟﻮﻗﺎﻳﻊ ﻭ ﺍﻟﺤﻮﺍﺩﺙ : ﺝ 1، ﺹ 113. وقائع الشهور : ص 166. عاشقان امام حُسِین(ع)
. حالا که امام زمانت رو دعوت کردی... احترام کن... مودب بشین... دستات رو بگذار روی سینه... میخواهیم به خانم زینب کبری سلام بدیم... از همینجا دلها رو روانه کنیم حرم با صفاش... تصور کن الان ورودی حرم ایستادی... میدونم این آرزو رو به دل داری... میدونم یه همچین روزی رو از خدا میخواهی... آماده ای سلام بدیم... اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ فـاطِمَهَ وَ خَدیجَهَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ 🔸ای یادگار سه امام زینب 🔸بر قلب سوزانت سلام زینب سلام ما به اون خانمی که یه عمری مصیبت دید اما صبر کرد... بلاکش دوران بی بی زینب... چهار پنج سال بیشتر نداشت... داغ جدش رسول خدا رو دید... صبر کرد... هنوز آب غسل پیغمبر خشک نشده بود... پهلوی مادرش زهرا رو شکستند... جلو چشمانش به مادرش سیلی زدند... اما صبر کرد... داغ مادرش رو از یاد نبرده... فرق شکسته باباش امیرالمومنین رو دید صبرکرد... بمیرم برات بی بی جان زینب... یه روز هم تکه های جگر برادرش امام حسن رو دید... اما بازم صبر کرد... روز عاشورا در نصف روز... جلو چشمانش... تمام عزيزانش رو شهید کردند بازم صبر کرد... تمام دلخوشی زینب حسین بود... اما امان از اون لحظه ای که حسینش هم صدا زد... خواهرم... زینبم... منم میخوام برم میدان... زینب جان... خواهرم... خدانگهدار... زینب کبری طاقت دوری برادر رو نداره... عرضه داشت... حسینم برادرم... برا من که دیگه کسی نمونده... تو هم میخواهی بری... زینبت رو تنها بگذاری... ای یادگار مادرم حسین... اگه دست ولایت ابی عبدالله نبود... بی بی زینب در کربلا جان میداد... ابی عبدالله فرمود خواهرم... انقدر بی تابی نکن... تا صدای تکبیر من میاد... (بدان) بدون من هنوز زنده ام... ابی عبدالله رفت میدان... تصور کن... زینب کبری هم داخل خیمه... تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه... دلش آرام میگیره... اما امان از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید... حالا میخواهی برا زینب کبری گریه کنی بسم الله... داخل خیمه... هی بلند ميشه... میشینه زمین... میگه برادرم... حسینم... چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش... در همون حالت... یکدفه صدای ذوالجناح بلند شد... شاید خوشحال شده زینب... برادرم حسین برگشته... دوان دوان اومد بیرون... یه نگاه کرد... دید ذوالجناح برگشته... اما... یال اسب غرق خونه... زین اسب واژگونه... بی تاب شد زینب... همینجا بود... 🔸همه از خیمه ها بیرون دویدند 🔸ولی سالار زینب را ندیدند یاصاحب الزمان منو ببخشید... عمه جانتون زینب دوان دوان... به سمت قتلگاه... 🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین 🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین خدا به داد دل بی بی زینب برسه... تا رسید بالای تل زینبیه... نگاه کرد دید... فِرقَةٌ بِالسُّیُوفِ ... وَ فِرقَةٌ بِالرِّمَاحِ ... وَ فِرقَةٌ بِالحِجَارَةِ ... شمشیر دارها با شمشیر میزنند... نیزه دارها با نیزه میزنند... یک عده ای هم که سلاح ندارند... با سنگ میزنند... خدا... چکار کنه زینب... بی تاب شده زینب... فقط دستاش رو گذاشت روی سر... هی صدا میزد... وامحمدا... واعلیا... روضه من تمام... فقط همینو بگم... چیزی نگذشت دیدند... 🔸سری به نیزه بلند است در برابر زینب 🔸خدا کند که نباشد سر برادر زینب تسلای دل بی بی زینب ناله بزن یاحسین... 🔸حسین آرام جانم 🔸حسین روح و روانم سلام_الله_علیها
4_5974107403438787240.mp3
4.38M
﷽ 🔳 🔳 ◾️ تا مشکتو تو آب زدی موجای دریا شد آروم تا رو به ساحل اومدی بغضی نشست توی گلوم همون دم بودغربت دنیاشد نصیبم رولب گل کرد ناله های امن یجیبم بلند شو بنگر که شمشیرا رو کشیدن آخه می دونن بدون تو من غریبم 🔳ابالفضل.. وقتی داره به فرق تو عمود آهن میخوره قبل چشای با وفات تیر به دل من میخوره صدای زخمیت برای من دلنشینه گرفتم دستای زیباتو روی سینه پاشو ببین مادرمون اومدعیادت گرفته کل شریعه بوی مدینه 🔳اباالفضل.. دشمن باداغ اکبرم آتیش زده برجیگرم حالا شکسته باغمت مثل سر تو کمرم روی قلبم دیگه این زخم غم میمونه کمرم دیگه مثل مادر خم میمونه میدونی چه فکری می سوزونه دلم رو تواین فکرم خواهرم بی محرم میمونه 🔳ابا الفضل.. پاشوببین توی حرم عزاخونه به پاشده تا آرزوی کوفیا باکشتنت روا شده بدون توتوی هرخیمه پامیذارن رد پاهاشونو توآتش جامیذارن دیگه زینب دستاشو روی سر می گیره پیش چشماش داغمو رودلها میذارن 🔳اباالفضل.. (شاعر: مرحوم امیرحسین مؤمنی) شاعر این نوحه جانسوز سال ۹۰ در سن ۳۲ سالگی براثر بیماری ازدنیا رفت… روحش شاد با ذکر صلوات✅🌷🍃 هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات) کانال نوحه یا زینب(سلام الله علیها
4_5965254432164677477.mp3
8.43M
🎤🏴 ای شه تشنه لب عمر ما فداته تموم غصه ی ما غم کربلاته ارباب کفن نداره الهی بمیرم خدایا قسمتم کن بی کفن بمیرم بهشت تو اون دنیا نیست ایوون طلاته تو سجده مُهر نماز خاک قتلگاته یکی برای ارباب یه کَـم آب بیاره حسین داره میمیره دیگه یار نداره حسین داره میمیره، زیر سُمِّ اسبا خدا کنه رقـیّـه باباشو نبینه مادرت از تو گودال خواهرت تو خیمه اومده توی گودال دخترت سکینه زینب داره میبینه سَرتو بُریدن شکر خدا آقاجون بچه هات ندیدن کمتر تو دست و پا زن جلو چشم زینب بچه ها بیقرارن امون زِ دل زینب سر تو روی نیزه عاشقی همینه چیکار کنه سکینه رقـیّـه نبینه داداش حسین نگاه کن خواهرو ببینی زینب و دختراتو میبرن اسیری هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)
4_5987539539994872756.opus
462.6K
شهادت حضرت مسلم ع شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان) نظر کن تو به طفلان سفیرت شده بی جان میا کوفه حسین جان(2) عمریست که من خادم درگاه حسینم همدوشم و همرزمم و همراه حسینم دارم ز نسب نام من از حیدر کرار فرزند عقیلم که رفتم به روی دآر این کوفه ی صد رنگ شده خواب و خیالم آبی نشود گرم ز کوفی ،جوابست به سئوالم این عهد شکن ها که به تو نامه نوشتند با کشتن تو در طلب راه بهشتند نظر کن تو به طفلان سفیرت شده بی جان میا کوفه حسین جان(2) من یکه و تنها در این شهر خرابم من نامه نوشتم بیا در اضطرابم جان علی اکبر و آن اصغر بی شیر دیدم به بازار فروشند همه شمشیر نظر کن تو به طفلان سفیرت شده بی جان میا کوفه حسین جان(2) قربان شده و ذبح عظیم تو شدم من من مست خداوند کریم تو شدم من قربانی تو من شده ام حج و منایم پس کوفه میا بشنو ازکوفه صدایم نظر کن تو به طفلان سفیرت شده بی جان میا کوفه حسین جان(2) این است سلامی به حضورت ز ره مور من با لب عطشان سلامت کنم از دور جانم به فدای تو در این عالم و عقبا دیدار من و تو به قیامت گل زهرا نظر کن تو به طفلان سفیرت شده بی جان شاعر و مداح اهل بیت کربلایی رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
4_5935875893787364881.mp3
8.75M
‍ 📃 🖊 🖊 مراسم 🖊 (علیه‌السّلام) این روزا خیلے بیقرارم ثانیه ها رو میشمارم دل تو دلم نیست ڪه بیاد محرمت با رفیقام بیام به زیر پرچمت قربون هرڪس ڪه برات دلواپسه قربون اون علم ڪشاے علمت آقا نسیم پرچمت میاد آقا بوے محرمت میاد جانم جانم حسین جانم خیلے دلم شده هوایی براے اون گنبد طلایی خدا میدونه خیلے من زدم صدات هر شب تو روضه ها صدام گرفت برات از حرم تو میپرند به علقمه خوش به حال ڪبوتراے ڪربلات آقا تو رو به اشک این چشام آقا بزار بازم حرم بیام آقا نسیم پرچمت میاد آقا بوے محرمت بیاد اے وسعت محبت بے انتها حسین اے روضه‌ات وراے همه روضه‌ها حسین با گریه هاے خویش نظر ڪرده مادرت بر روے پرچمے ڪه نوشته‌است یا حسین عقبیٰ ما تویے همه دنیاے ما تویی اے از تمام خلق حسابت جدا حسین جایے ندیدم بجز خانه ے غمت اینقدر مفتخر به لباس گدا حسین ما را به عرش میبرد این روضه هاے تو از بس ڪه هست ذڪر خدایے ما حسین در روز حشر دور شما حلقه میزنیم اے آبروے ما همه پیش خدا حسین یوم الفرار روز قرار تمام ماست آنجا جواز هیئت ما هست یا حسین گودال قتلگاه پر از تیر و نیزه بود خیلے زدند بر بدنت بے هوا حسین خنجر نمیبرد سرت را و میزدے با هر نفس نفس زدنت دست و پا حسین.