eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
18.6هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
427 فایل
#کانال_نوحه_وروضه_یازینب_سلام_الله_علیها http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات التماس_دعای_فرج_وعاقبت_بخیری ⛔️کپی مطالب بدون نام کانال ممنوع⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیک یا ابا عبدالله امروز چشمی نباشه که بر این نازدانه گریه نکرده باشه نوشتند ابی عبدالله تا تو بغل این بچه سر مبارکش قرار گرفت بلافاصله پلکهاش رو بست من نمیدونم تو سر و روی این دختر چی دید حسین (▪️تو این تاریکی، با ضعف چشام، خوب نمیتونم ببینم ▪️پاهاتم که جا، گذاشتی بابا، حالا من کجا بشینم)۲ اینو تو لفافه گفتم و رفتم ▪️چرا چاله کردند روی گونتو چجوری چاله کردند اون لحظه ای ک سم مرکبها.... ▪️چرا چاله کردند روی گونتو ▪️چجوری سوزوندن زیر چونتو ▪️یا کنج تنوری یا روی درخت ▪️عوض کردی هر شب چرا خونتو ▪️مثل موهات منم موهام سوخته(۲) ▪️سرتا به پام سوخته، چه روزگاری ▪️اون شبی که تو بیابونا موندم ▪️همش دعا خوندم خبر که داری چی کار کردند باباـ بابا جواب دختر تو بده، ابی عبدالله چشماشو بست این نازدانه ام تعبیرش اینه، یالَیتَنی کُنتُ عَمیاً ای کاش بابا کور بودم سر رو روتو اینجوری نمیدیدم، کجاها رفتی من خبر ندارم ▪️کجا رفتی که تو این چندروزی که، خاک و خونه روی چشات ▪️بمیرم برات که مونده هنوز، خرده های چوب روی لبات چجوری ضربه میزد؟ میگ ضَرَبَ بِقَضِیبِهِ قضیب یعنی چوبی که سلاطین بعنوان عصا استفاده میکردند ببین چقدر محکم بوده، حالا ببین با لب و دندان حسین چه کرده ▪️همینکه رسیدی، دوباره بابا، هوای خرابه بهاره بابا ▪️مثه اون قدیما برامون بخند،کسی اینجا که چوب نداره بابا ▪️سمت گلوت دستام که کم کم رفت ▪️دردامو یادم رفت ▪️چه بد بریدند اولین جمله ای ک فرمود مَنِ الَّذی خَضَبَک َبِدِمائِک مَنِ الَّذی قَطَعَ وَریدَک ▪️سمت گلوت دستام که کم کم رفت ، دردامو یادم رفت ، چه بد بریدند ▪️مثل موهام گلوت پریشونه ،هنوز پز خونه، چه بد بریدند... حسین ای تشنه لب حسیـــــــن حسیـــــــن...
. |⇦•خورشیید من... سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ سید امیر حسینی ●━━━━━━─────── من یه چی میگم قبل این روضه ای که میخوام بخونم، بعد تو میدونی و حضرت رقیه...همتون یه خلوت کنید با حضرت رقیه...این خانم حق و اختیار انتخاب ویژه داره.یعنی اگه کسیو رقیه چشمشو بگیره رد خور نداره. به هرکی ام نشون بده به باباش به عموش..به هرکی نشون بده، رو حرف این بچه حرف نمی زنن. حرف رقیه زمین نمی مونه. همه میخوان یجوری از دلش در بیارن. آخه این بچه رو خیلی زدن. کربلا تا شام زدنش. با بهانه بی بهانه زدنش. همه میخوان یجوری از دلش دربیارن... * فقط دختر حسین بود شبا از سرما خوابش نمی برد تو خرابه.. روزا از گرما میگفت بابا! همینطور داره صورتم پوست میندازه. از خوشگلی دخترت سراغ نگیر. دخترا اینجوری میگن دیگه. بابا از بَر و رو افتادم! اما من هنوزم دختر قشنگتم مگه نه؟ حالا مونده گریه کنی...* خورشید من آمدی شبانه قدری بغلم کن عاشقانه نشناختمت در اول کار نفرین خدا به این زمانه کی زیر گلوت را عزیزم اینطور بریده ناشیانه * امشب نخوای گریه کنی کِی میخوای گریه کنی؟ تقصیر حرارتِ تنور است این سوختگیِ زیر چانه امروز شبیه موی تو سوخت آن موی بلندِ دخترانه اوضاع مناسبی ندارم چه خوب که آمدی شبانه من که همه عمر رفته بودم تنها به مجالس زنانه رفتم وسطِ شرابخواران کَت بسته به زور تازیانه «آه باباجان... آه باباجان...» برخورده به من چرا نبوده برخوردِ کسی مؤدبانه من دخترِ شاه عالمینم دادند ولی به من اعانه در راه شتر تکان نمی خورد خوردم کتکی به این بهانه هر بار طناب را کشیدند خوردیم زمین دانه دانه من سیر غذا نخوردم اما خوردم دل سیر تازیانه افتاد سرت ز روی شاخه افتاد سرم به روی شانه هر سنگ که بر سر تو میخورد میکرد به سمت ما کمانه «بابایی بابایی بابایی بابایی...» این عین مقتله... از لشکر دشمنه. میگه دیدم یه دختری از وسط این اسرا بلند شد آرام و بی صدا که بقیه بیدار نشن یه وقت، رفت سمت نیزه بابا. همچین دور و برشو نگاه کرد کسی بیدار نشه. هی دست تکون داد اومد رو پنجه هی صدا میزد بابا! بابا! منم منم رقیه. بیا یه بغل به من بده. یه بغل به من بده. من دلم برات تنگ شده. من بغل تو رو نداشته باشم می میرم بابا خوشگلم. راوی قسم میخوره میگه دیدم نیزه خم شد، سر باباشو بغل گرفت. این صورت کبود رو گذاشت جای نیزهٔ خولی. تو نمیگی دل دخترت برات تنگ میشه. دخترت میمیره...* (این روضه مردن داره. کسی نشینه نگاه کنه ها. رفقا! خیلی بلا می بینیم با این روضه بخوایم راحت کنار بیایم. این روضه مردن داره...) با این پای زخم و خونی عمه بگو باید چیکار کرد هرجا میرم سنگه و خاره آخه کجا میشه فرار کرد؟ اگه نیای عمو اباالفضل اهل حرم بیچاره میشن یه عده پخشن توی صحرا یه عده هم توی آتیشن «آه آه بابا ...» بی آبی سخت تر میشه وقتی گیر یه مشت بی آبرویی حالا تو این هجوم دشمن ما چه کنیم با بی عمویی دیگه چی میخوای از وجودم ازم گرفتی تو بابامو نزن نزن یه لحظه وایسا خودم میدم گوشواره هامو «آه آه بابا...» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇 توان نمانده بگیرم تو را در آغوشم هنوز درد بد نیزه مانده بر دوشم سر تو خوب شلوغ است،من خبر دارم ولی نگو که مرا کرده ای فراموشم پس از تو ای پدر تشنه لب،لبم شاهد به غیر زخم زبان شربتی نمی نوشم هنوز در اثر مشت های نامحرم تمام روز کنار خرابه مدهوشم چرا شبیه گذشته دگر نمی شنوم؟ صدای عمه ضعیف است یا که من گوشم...؟ از آن شبی که مرا زجر بی حیا ترساند به هر صدای بلندی ز ترس می جوشم خراش پنجه ی آن گرگ هار را بابا ز چشم زخمی تو با دو دست می پوشم ✍ .
|⇦•پای درد و دل دخترت... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم به نفس حاج امیر کرمانشاهی •✾ ▪️▫️▪️▫️▪️▪️▫️ پای درد و دلِ دخترت بشین با لبای پاره میخونم برات لکنتم داره اذیت میکنه روضه با اشاره میخونم برات با سر اومدی به دیدنم ولی هیچ کجا بابا نمیاد اینطوری گریهٔ زیاد اَمونمو برید نفسم بالا نمیاد اینطوری اینطوری دست منو گره زدن دستای عمه رو بستن اینطوری سرتو نمیتونم بغل کنم مچ دستمو شکستن اینطوری بعد اون که رفتی بی خداحافظی کار من سوز و گدازه اینطوری نمیشه که خوب ببینمت بابا با چِشی که نیمه بازه اینطوری بعد اون شب که تو صحرا گم شدم دیگه خم شد قامتِ من اینطوری یکی در میون نزد سیلی بهم ضربه زد به صورتِ من اینطوری تو بگو کجای دنیا یه گُلو میکَنَن از روی ساقه اینطوری تو چه جوری افتادی از روی اسب افتادم من از رو ناقه اینطوری تو کوچه پس کوچه های شهرِ شام چکمه روی بالم افتاد اینطوری یکی دید رمق نمونده تو پاهام بی ادب منو هُلم داد اینطوری تا خجالتم بدن زنای شام هی به من اشاره کردن اینطوری جلوی چشم عمو میون راه پیرهَنم رو پاره کردن اینطوری وقتی توی تب می سوزم ای بابا لرزه تو تنم میافته اینطوری با ته نیزه یه جور منو زدن سر و گردنم میافته اینطوری کمرم شکسته از غصه بابا ریخته شد رو سرم آوار اینطوری میدونی که بدتر از اینا چیه هو شدم میون بازار اینطوری همه سنگ از روی پشت بوم زدن نازِ دخترو خریدن اینطوری موهایی که عمه بافته بود برام زجر و حرمله کشیدن اینطوری ◾️▫️◾️▫️◾️▫️◾️▫️
. و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۲ به نفس حاج‌ محمد رضا بذری ●━━━━━━─────── *علی بود خشم همه ی وجود امیرالمونین رو‌ گرفت.همه ی فاطمیات لرزیدند وحشت کردند فاطمه هم وحشت کرد..عین نقل تاریخه.. یکم خلوت شد صدا زد.. یا بضعة الرسول الحمدلله سالمید؟خدا رو شکر پسر عموتون نگران شما بود. یه جمله ای فاطمه زهرا داره گفت:یا علی پسرعمو کسی که تو پشتش باشی تو همراهش باشی دیگه غم و غصه ای نداره علی جان..دیگه کار به جایی رسید مثل این روزا علی خونه نمی موند میرفت بیرون گریه میکرد. میگفت روز روشن زهرامو زدند.. میگفت کاش علی مُرده بود و نمی دید اینگونه کبود شده سرو صورت و تن وپشت زهرا...* بی گناه بوده بی پناه بوده مادر سادات پا به ماه بوده یکی نبود بگه نمی کنن گلی که برگ وریشه داره رو یکی نبود بگه نمی زنن زنی که بار شیشه داره رو یکی نبودبگه نمی شکنن غرور مرد و پیش همسرش یکی نبود بگه نمی زنن زن رو جلوچشای شوهرش وای حوریه ی علی تو آتیش سوخت وای مسمار در، درو به زهرا دوخت بی خدا بود و از جفا می زد مادر ما رو بی هوا می زد یکی دو تا که نه، چهل نفر همگی می زدن یه مادرو یکی نبود بگیره چشمای بچه های کوچیک حیدرو یکی نبود که تازیونه رو بگیره از غلام بد دهن یکی نبود بگه بسه دیگه غلافتو به بازوهاش نزن وای چهل تا ظالم و یه مظلومه وای چهل تا قاتل و یه معصومه *یارسول الله زهرا به من نگفت ولی به شما میگه چی رو نگفت؟ همه جمع شدند زهرا رو لِه کردند..* عالمو بدبخت کردی خیالتو تخت کردی غسلش رو واسه پدرم سخت کردی کمی فکر خودت باش کارِ خانه نکن بیا و خستگی فضّه را بهانه نکن خیال کن که در اصلاً به صورت تو نخورد توجهی به کبودی تازیانه نکن فاطمهٔ من، تو شانه دست گرفتی و شانه کردن مو برای دست شکسته بد است برای من کمی از ماجرای کوچه بگو فقط به فضّه نگو روضه رو زنانه نکن نمی تونم از کوچه امون رد بشم چیکارکرده این کوچه با روحِ من یه عمره ازت شرمسارم گلم منو بسته بودند تو رو می زدند بشین خونه رو آب و جارو نکن بذار زخم پهلوت بهتر بشه خودم از پس غربتم برمیام نمیخوام‌ چشات واسه من تر بشه هنوز درد داری میدونم‌ عزیز با این دردا باید مدارا کنی درِ خونمون رو عوض می کنم به شرطی نیایی در و وا کنی گل در آتش اگر که جمع شود دیگر آن را نمی توان وا کرد زهرای رشیده به چه تشبیه کنم من با پیکر یک طفل برابر شدنت را *فردا صبح می خواست آرد جداکنه بیشتر جدا کرد. اسما صدا زد بی بی! معمولت اندازه مصرف روزانه آرد جدا می کردی برای نان پختن امروز بیشترجدا کردی فرمود: اسما من امروز روز آخر عمرمه منکه ازدنیا برم این بچه هاچند روز مشغول عزاداری اند دوست ندارم گرسنه بمونند.اما نمی دونم همین نون ها از گلو کسی پایین رفت یا نه... گفتم نان دلم یه جایی رفت..* ز خانه ها همه بوی طعام می آمد ولی به جانِ تو بابا گرسنه خوابیدم نَفَسم می مونه تو گلو منو می کِشه از سر مو منو می کِشه میگه نگا این داداش علیه بزنم میری سمت کدوم نمی گفتی مگه کو عمو بزنم مثلا چی میشه بسه گریه و زاری تموم بشکنه دستت که معجر برنداری مطمئنم تو یکی دختر نداری آروم آروم از طبق بیا کنارم سر رو سرت بذارم حرفا برا تو دارم چند شبه بابا یه ذره نون نخوردم اسمت رو که می بردم همه اش کتک میخوردم عمه! بکشم سرمه چشام ناز میشه مگه نه؟ عمه! باباییم بیاد دلم باز میشه مگه نه؟ دوباره زندگیم آغاز میشه مگه نه؟ نامرتب نیستم، من فقط النگوهام دستم نیست تو ندیدی بابا زیر معجر گلسر بستم نیست بابا! دندونم که افتاده در میاد مگه نه؟ بابا! تو عروسیم داداش اکبر میاد مگه نه؟ «به آبروی رقیه بنت الحسین اللهم عجل لولیک الفرج» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... گریز به ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. سلام الله علیها اجرا شده نفسِ سید رضا نریمانی ●━━━━━━─────── خواب بودم یه خورده بد بیدار شدم یکی داشت نعره میزد بیدار شدم رو سرم دست میکشیدی پا بشم بعد تو هی با لگد بیدار شدم بعد رفتن تو مهربون من خواهرت میشد بلا گردون من میشینم با دندونام قصه میگم یکی بود یکی نبود دندون من دستای مردای شامی سنگینه بعد سیلی چش من تار میبینه تاری چشام فدا سرت فقط تو رو خوب نمیبینم بدیش اینه کاش می شد تو رو شریک راز کنم خیلی حرفا رو برا تو، باز کنم کاشکی درد دست و گردنم میذاشت برا باباییم یه خورده ناز کنم بازوی شکسته بازو نمیشه دردی مثل درد پهلو نمیشه دوست دارم ناز بکنم برات ولی ناز دختر بدون مو نمیشه غم رفیق چشمای ترم میشد سفرت داشت دیگه باورم میشد خواهرت اگه نبود موهای من از اینکه مونده کمترم میشد بین موهام سوره فجرو نگاه سه دخترتم اَجرو نگاه دنبال موهام روی سرم نگرد لابلای پنجه ی زجرو نگاه همیشه پدر عزیز دختره به خدا که همه چیز دختره من کبودیام سر تازیونه ست بگو هی نگن مریضه دخترت بابا! دشمنای تو امونم نمیدن زیر آفتاب سایه بونم نمیدن به کنیزا اینجا نون خشک میدن باباجون به من همونم نمیدن رسیده آخر کارم بابایی پره پاییزه بهارم بابایی هر چقدر دلت میخواد آیه بخون من که خیزرون ندارم بابایی *حالا سرتو بغل گرفت نمتونه بلند کنه سرو، آروم آروم آوردجلو گفت...* زخمای سرت منو پیر می کنه آیه های عمو تفسیر میکنه دست نبردم تو موهات درد نکشی تو موهای سوخته دست گیر میکنه دور گردنم غُل انداخته بودش همونی که چهار قُل انداخته بودش چقدر زود میخوای از پیشم بری تازه حرفامون گل انداخته بودش بی تو من بایدم آشفته باشم این اسیری رو پذیرفته باشم این دفعه خواستی بری منم ببر بدون من نمیری گفته باشم حرمله میزد.. دستمو میکشید و تو قافله میزد خسته نمی شد و سر حوصله میزد منو سکینه رو تو چند مرحله میزد از بس که زده لبی نمونده دندونی برام نمونده بابا وقتی اومدی که تار میبینم سویی به چشام نمونده بابا قدم خمیده سه ساله ای شبیه من کسی ندیده بس که گرسنمه بابا رنگم پریده ببین که دونه دونه ی موهام سفیده داره موهام یواش یواش شبیه مادرت سفید میشه سرم شکسته عمو که رفته حرمت حرم شکسته افتادم از رو ناقه و پرم شکسته پهلوی من شبیه مادرم شکسته .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. سلام الله علیها اجرا شده نفسِ سید رضا نریمانی ●━━━━━━─────── خواب بودم یه خورده بد بیدار شدم یکی داشت نعره میزد بیدار شدم رو سرم دست میکشیدی پا بشم بعد تو هی با لگد بیدار شدم بعد رفتن تو مهربون من خواهرت میشد بلا گردون من میشینم با دندونام قصه میگم یکی بود یکی نبود دندون من دستای مردای شامی سنگینه بعد سیلی چش من تار میبینه تاری چشام فدا سرت فقط تو رو خوب نمیبینم بدیش اینه کاش می شد تو رو شریک راز کنم خیلی حرفا رو برا تو، باز کنم کاشکی درد دست و گردنم میذاشت برا باباییم یه خورده ناز کنم بازوی شکسته بازو نمیشه دردی مثل درد پهلو نمیشه دوست دارم ناز بکنم برات ولی ناز دختر بدون مو نمیشه غم رفیق چشمای ترم میشد سفرت داشت دیگه باورم میشد خواهرت اگه نبود موهای من از اینکه مونده کمترم میشد بین موهام سوره فجرو نگاه سه دخترتم اَجرو نگاه دنبال موهام روی سرم نگرد لابلای پنجه ی زجرو نگاه همیشه پدر عزیز دختره به خدا که همه چیز دختره من کبودیام سر تازیونه ست بگو هی نگن مریضه دخترت بابا! دشمنای تو امونم نمیدن زیر آفتاب سایه بونم نمیدن به کنیزا اینجا نون خشک میدن باباجون به من همونم نمیدن رسیده آخر کارم بابایی پره پاییزه بهارم بابایی هر چقدر دلت میخواد آیه بخون من که خیزرون ندارم بابایی *حالا سرتو بغل گرفت نمتونه بلند کنه سرو، آروم آروم آوردجلو گفت...* زخمای سرت منو پیر می کنه آیه های عمو تفسیر میکنه دست نبردم تو موهات درد نکشی تو موهای سوخته دست گیر میکنه دور گردنم غُل انداخته بودش همونی که چهار قُل انداخته بودش چقدر زود میخوای از پیشم بری تازه حرفامون گل انداخته بودش بی تو من بایدم آشفته باشم این اسیری رو پذیرفته باشم این دفعه خواستی بری منم ببر بدون من نمیری گفته باشم حرمله میزد.. دستمو میکشید و تو قافله میزد خسته نمی شد و سر حوصله میزد منو سکینه رو تو چند مرحله میزد از بس که زده لبی نمونده دندونی برام نمونده بابا وقتی اومدی که تار میبینم سویی به چشام نمونده بابا قدم خمیده سه ساله ای شبیه من کسی ندیده بس که گرسنمه بابا رنگم پریده ببین که دونه دونه ی موهام سفیده داره موهام یواش یواش شبیه مادرت سفید میشه سرم شکسته عمو که رفته حرمت حرم شکسته افتادم از رو ناقه و پرم شکسته پهلوی من شبیه مادرم شکسته .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده نفسِ حاج ●━━━━━━─────── *یه حرفی بگم اونایی که دختر دارند میدونند دختر با پسر فرق داره.«از مشغولین بهشت زهرای تهران پرسیدن خاطره داری روضه ای چیزی تو ذهنت مونده باشه؟ گفت خیلی زیاد..گفت: یک روز دیدم یه دختربچه ای رو دفن کردند مراسماش تموم شد دیدم از فردا دم دمای غروب بابای بچه میومد تا نزدیک طلوع آفتاب که هوا روشن میشه کنار قبر دختر می موند بعد میرفت. گفتم شاید تا چهلم دست برداره چند ماه گذشت یه روز رفتم جلو بهش سلام کردم گفتم: فلانی من اینجا خدمتگزارم یه سوال ازت دارم خدا صبرت بده، خدا بچه اتو رحمت کنه چرا هر روز غروب میای میگن خوبیت نداره؟ یه نگاه کرد گفت: دخترم خیلی از تاریکی می ترسه»همچین که از رو شتر افتاد یه نگاه کرد دید همه رفتند.تاریکی خیلی سخته اونم دختربچه تو بیابون گم‌ بشه بزرگش نمیتونه تحمل کنه اگه دختر بچه زمین بخوره یا خدای نکرده کسی بهش آسیبی برسونه دستشو میذاره رو همون جایی که آسیب دیده تا برسه به باباش میگه بابا فلانی منو زد. اما من نمیدونم این حرامزاده چه جور این بچه روزد تا اوردش داخل کاروان دیگه نرفت سراغباباش اول ازهمه خاک لباساشو تکوندیه نگاه کردرفت لابه لای نیزه هانیزه ای که سرعموعباسش رونیزه بودیه نگاه کرد..* عمو عباس گوشواره هامو یادت هست عمو عباس النگوها مو یادت هست عمو‌ به غارتش بردن صدای شمر میده منو عذاب أین عمی العباس ؟ جلو چشای ما میخوره آب أین عمی العباس؟ دستای عمه رو بسته با طناب أین عمی العباس ؟ عمو بیا دخترحرمله میگه مارو کوفه می برند عمو بیا من خجالت میکشم دورم پر از نامحرمه عمو بیا *بچه رو از زن غساله گرفت اومدند تو خرابه نشستند اصلا آیین و بنیان تشییع جنازه اینه رو شونه باید تشییع بشه،خانم زینب نشست رو زمین این بچه رو،رو دست گرفت، یه طرف رباب نشست، یه طرف امام سجاد، یه طرف خانم سکینه، یه طرف ام کلثوم نشست ،تا حالا تشییع جنازه نشسته دیده بودید؟ حضرت داره قبر رو آماده میکنه این بچه روگذاشتند رو دست همدیگه..به عزت وشرف لااله الاالله..* بیایید تشییع جنازهٔ یک بدنه بیایید بدن رقیه هم بی کفنه *بچه رو گذاشت تو قبرخانم یه نگاه کرد صدا زد رقیه جان؟ نترسی عمه این تاریکی دیگه زجر نداره. سخت ترین لحظه دفن این خانوم اونجا بود هی همه دارن بهم نگاه میکنند کی خاک رو بدن میریزه ؟آخه این امانت حسین بوده، این سوگلی داداشش بوده.. خانم زینب یه لحظه یاد نیمه شبی افتاد تو مدینه باباش امیرالمؤمنین هی می رفت داخل قبربیرون میومد. دیدن علی نشسته بالای قبر فاطمه ..* چه کنم! آتشی افتاده به جانم چه کنم؟ آتش از آب دو دیده ننشانم چه کنم؟ *انقدر بابا بابا کرد..وقتی باباشو بغل گرفت گفت عمه دیگه نمیخوابم میترسم دوباره بابام بره...میگن فردای شهادت این خانم دیدن بی بی ام کلثوم خیلی گریه میکنه.خانم زینب فرمود خواهرم چرا انقدر گریه میکنی؟ عرضه داشت خواهرم دیروز رقیه رو پای من خوابش برده بود. یه لحظه بیدار شد گفت عمه میتونم یه چیزی بگم؟ چیه عزیز دلم!عمه خیلی گرسنه ام شده.. زخانه ها همه بوی طعام می آید ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•دارم از طفلی... حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ کربلایی ●━━━━━━─────── "صلی الله علیک یا اباعبدالله یا رحمت الله الواسعه و یا باب النجاة الامه.. حسین" شب سومه میگی خدایا بحق حسین شب خاصیه شب دختر سه ساله اش رقیه ست هم خدا رو برای فرج امام زمان قسم بده خدا رو همونطور که ماه رمضون میگی الهی بعلیٍ امشب بگو بحق الحسین فرج آقامونو برسون هر کس گرفتاره امشب باب الحوائج واسطه است.."اشف صدرالحسین بحق الحسین و بظور الحجه" یا صاحب الزمان شب عمه سه سالت رقیه ست امشب یه سرم به ما بزن آقا "انا سائلکم" ما هم امشب اومدیم برا گدایی در خونه این سه ساله...* دارم از طفلی خودم را بیقرارت میکنم هر چه دارم یا ندارم را نثارت میکنم تو قتیل گریه ای پس من برای گریه ام دیده ام را وقف چشم اشک بارت میکنم خوش به سعادت چشمی که این شبای محرم بارونی بشه..آری گریه کن برا اون مصیبت اون آقایی که هر روز که از روزای محرم میگذشت میدید سپاه دشمن روز به روز داره اضافه میشه.. هل من ناصرش رو از همون روز دوم محرم که رسید کربلا شروع کرد. اما وقتی بعد هزار و چهارصد سال اگه میخوای امام حسینو یاری کنی با همین اشکای چشمت تو روضه کمک بده به آقا...مگه نمیگی "یا لیتنا کنا معک" کاش کربلا بودم کمکت میکردم.حالا که کربلا نیستم اینجا تو روضه ات دم میدم..* آب مینوشم به یاد خشکی لبهای تو با دو قطره آب خود را داغدارت میکنم *یه چیزی امشب یادت بدم میخوای روضه خونگی خودت بشینی برا امام حسین روضه خونگی بگیری هر وقت ظهر غروب نصفه شب تشنه ات شد رفتی طرف آب برداری بگو "السلام علیک یا اباعبدالله"به این آب نگاه کن یه لحظه صبر کن بگو قربون لبای تشنه ی بچه هات حسین...* * هلال ابن نافع میگه من وسط میدان بودم هم خیمه گاه عمربن سعد رو مشرف بودم میدیدم هم خیمه گاه حسین دیدم دختر بچه ای دامن سیدالشهدا رو گرفته هی صدا میزمه" ابا اناالعطشان"میگه این صجنه جیگرمو آتیش زد هلال میگه تا این دختر صدا زد "ابا اناالعطشان" دیدم حسین گریه میکنه..آخه ابی عبدالله دید فشار تشنگی رو دختر زیاد شده گریه میکنه اونایی که دختر بچه دارن میدونن اگه بچه یه خواسته داشته باشه میاد هی دستتو میکشه بابا بابا داره جیگرم میسوزه.. نیزه دار میگه دیدم نیزه خم شد سر اومد مقابل دختر دست انداخت گردن بابا آخ بابا بگم یه دونه .. ببین گونه م که میریزه ازش درد سنان زد حرمله از خنده غش کرد این میزد اون میخندید بابا هلم میداد جلو لشکر بیارد ببین بابا ادامو در میارن *وقتی سر خم شد نیزه اومد جلو صورت دختر یه لحظه خودش خجالت کشید چون دختر دارا خوب میفهمن من چی میگم دختر دوست داره بهترین وضعیتو جلو باباش داشته باشه یه نگاه کرد کبودی صورت،لبا ترکیده، چشم ورم کرده. بابا اومد جلو صورتش گفت بابا یه چیزی میگم ناراحت نشی من اون دختری که میشناختی نیستما من همون رقیه قدیمما ...* دیگه از دست خودم کلافه ام زحمتو کم میکنم اضافه ام دختر خوش قیافه بودم هیچکی خوشش نمیاد از قیافه ام آره یه دختر با این سرو صورت کی دوست داره ببینه ..بابا دیگه خسته شدم عمه م از دستم کلافه ست منو ببر..بریم تشییع جنازه ..پیکری که تشییع نشد پیکر رقیه ست چون همونجا جون داد همونجام خاکش کردن.. شب سوم محرمه همه جمعیت پیرو جووون از سویدای دلت بلند بگو یا حسین..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
متن روضه 2 🔸منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم 🔸گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم امشب دلها رو روانه کنیم... کنار حرم با صفای بی بی رقیه سلام الله علیها... امشب به یاد غربت نازدانه ابی عبدالله اشک بریزیم... 🔸ابر سیلی است نقاب رخ همچون قمر من 🔸چادر عصمت زهراست همانا به سر من نميدونم دختر سه ساله دارید یا نه... حتما همتون دیدید... دخترها علاقه خاصی به بابا دارن... اصلا معروفه... میگن دخترها بابایی هستند... آنهایی که دختر دارند بهتر میفهمن چی ميگم... خدا نکنه کسی این دختر بچه رو اذیت کنه... میگه بزار بابام بیاد... شکایتت رو به بابام میکنم... خدا نکنه زخمی رو بدن دختر بچه باشه... میگه بزار بابام بیاد... بهش نشون میدم... بهش ميگم... 🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته حالا میخواهی درد دل نازدانه حسین رو گوش بدی بسم الله... 🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته 🔸دلم از داغ کباب و سرم از سنگ شکسته چقدر بهش سنگ زدند... چقدر بهش تازیانه زدند... چقدر سیلی زدند... یاصاحب الزمان... 🔸رخ نیلی، لب عطشان، دل خونین، تن خسته اما... 🔸گره از خلق گشایم به همین بازوی بسته امشب اگه با ابی عبدالله کار داری.... آقا رو به نازدانه اش قسم بده... اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری، اگه کربلا میخواهی... بگو حسین جان... تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم... امشب دیگه دست خالی ردمون نکن... 🔸طواف شمع چون پروانه می کرد 🔸به دستش موی بابا شانه می کرد تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا... چه بلایی سرت آوردن...بابا... 🔸سر و روی پدر را پاک می کرد 🔸برایش عقده ی دل باز می کرد صدا زد بابای خوبم... 🔸به قربان سر نورانی تو 🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ 🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا 🔸لبان تو چرا نیلی است بابا بابا کی با چوب به لب و دندانت زده... اما میخام بگم... بابای خوبم... 🔸تو از چوب جفا داری نشانه 🔸مرا باشد نشان از تازیانه اگه با چوب به لب و دندان تو زدن... اما به منم تازیانه زدن... 🔸مرا باشد نشان از تازیانه بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم... طاقت سیلی خوردن ندارم... طاقت سنگ خوردن ندارم... 🔸ز تو دارم تمنا جان بابا 🔸مرا با خود ببر در نزد زهرا - فایل صوتی👇
|⇦•خورشید من آمدی شبانه... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج عباس حیدر زاده•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ چه اشک هاکه چکیده به پای آمدنت بیا که جان من آقا فدای آمدنت ازاینکه با عملم “تَحبس الدعا” شده ام نمی رسد به اجابت دعای آمدنت پس از هزار و صد و چند سال غیبت باز به سر نیامده این ماجرای آمدنت به سینه شوق تو دارم غریبِ بی یاور بگو چه کار کنم من برای آمدنت گذشت عمرم و شد پیر نوکرت آقا در انتظار فرج جمعه های آمدنت *فقط سوال یه من امشب شب سوم از خودم و همه شماها اینه که چقدر منتظر امام زمانت هستی چقدر برای اومدنش اشک می‌ریزی چقدر براش دعا می‌کنی در طول روز چند بار صداش می‌زنی از خودم این سوال را می‌کنم شرمنده می‌شم سرمو پایین می‌اندازم چقدر نگاهت به دره تا آقات بیاد چقدر دعا می‌کنی تا آقا بیاد چقدر منتظرشی تا آقا بیاد اگر همه انتظارها را رو هم جمع کنی به یه لحظه انتظار رقیه نمی‌رسه همش نگاهش بود باباش کی میاد کی میاد کی میاد سوال می‌کرد عمه بابا کی میاد ؟گوشه خرابه اون شبی که بیدار شد گریه می‌کرد هرچی بهش اصرار کردند چی می‌خوای گرسنته؟ گفت نه عمه، تشنه‌ای؟ نه عمه عمه چی می‌خوای؟ آهسته کنار گوش عمه گفت عمه بابا می‌خوام..* اکنون که نیامد ز سفر ماه منیرم خوب است در این گوشه ویرانه بمیرم از من نکشد ناز کسی چون که اسیرم *جان حضرت رقیه اگر همین الان یه دختر سه چهار ساله بیاد تو مجلس به شما بگن این بابا نداره یتیمه چه جوری احترامش می‌کنید چه جوری نوازشش می‌کنید؟.* بابا بابا بابا بابا بابا... خورشید من آمدی شبانه قدری بغلم کن عاشقانه نشناختمت در اول کار نفرین خدا به این زمانه کی زیر گلوت را پدر جان اینطور بریده ناشیانه؟ تقصیر حرارت تنور است این سوختگی زیر چانه اوضاع مناسبی ندارم چه خوب که آمدی شبانه من که همه عمر رفته بودم تنها به مجالس زنانه اما بابا! رفتم وسط شرابخواران کت بسته به زور تازیانه در راه شتر تکان نمی‌خورد خوردم کتکی به این بهانه هر بار طناب را کشیدند خوردیم زمین دانه دانه من سیر غذا نخوردم اما خوردم دل سیر تازیانه هر سنگ که بر سر تو می‌خورد می‌کرد به سمت من کمانه از خاطر من نمی‌رود نه آن ضربهٔ چوب وحشیانه دیگر ز سفر بدم می‌آید کی می‌بریم پدر به خانه در این سه ساله مرا یک مسافرت بردی من از خرابه تو از تشت سر درآوردی بابا جون من سلام اومدی به دیدنم گوشه ویرانه شام بابا جون من سلام ببین از خار مغیلان آبله زده پاهام از سفر خوش اومدی بابایی شدی مهمون رو دست دخترت مگه گوشه تنور بودی بابا یکمی سوخته بابا موی سرت من فدای سر تو صورتم کبوده مثل صورت مادر تو خیمه‌ها سوخته شد و گوشوارم را ربودند شبیه انگشتر تو بابایی از شهر کوفه تا به شام می‌زدند سنگ‌ها از رو پشت بام سیلی می‌زدن گل سه سالتو هر جایی که گفتم بابام می‌خوام ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜
و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج عباس حیدر زاده •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ *فرمودند سر بریده بابا را نشناخت چرا سر را نشناخت تا حالا از خودت سوال کردی چرا سر بابا را نشناخت بعضی‌ها میگن به وضع سر هم ریخته بود پیشانی شکسته بود لب‌ها چوب خورده بود مگه میشه دختر سر بابا رو نشناسه؟ یه دختر تو کربلا بدن بابا را نشناخت حق داشت نشناسه چون بدن را یا از سر می‌شناسند یا از لباس می‌شناسند. وقتی که اومد دید نه سر داره نه لباس داره صدا زد عمه جان این بدن کیه؟ گفت عمه جان این بدن بابات حسینه حق داشت سکینه نشناسه..اما سه ساله سر بابا را نشناسه خیلی حرفه اما نگاه کرد سر را نشناخت بعضیا میگن سر پیشانی شکسته بود. لب‌ها چوب خورده بود. خدا رحمت کند حضرت آیت الله شیخ حسن آقا تهرانی را ایشون خودش برا من نقل می‌کرد اوایل انقلاب حاکم شرع بود می‌گفت یه روز زنگ زدن خونه ما این دختر ۵ ساله‌ام گوشی رو برداشت منافقین به این دختر گفتن می‌خوایم بیایم بابایت رو بکشیم این دختر پشت گوشی دستش لرزید خورد. زمین یک هفته نکشید دق کرد مرد فقط به این دختر گفتند می‌خوایم بیایم باباتو بکشیم.. حالا بیا ببین سر بریده بابا را جلوی دختر ..* خیلی دیر اومدی دیره دخترت داره می‌میره رمقی نداره دستاش سرتو بغل بگیره *میگن سر بابا رو نشناختی بعضیا یه علت دیگه‌ای نقل می‌کنند میگن از شدت سیلی که به رقیه زدند دیگه چشماش تار می‌دید. آخه دست سنگین و صورت سه ساله شاید این درست‌تر باشه آخه یه سیلی مدینه زدند.انقدر دست سنگین بود چشم مادر سرخ شد گوشواره شکست حالا من از شما سوال می‌کنم سیلی با صورت دختر سه ساله چه می‌کنه؟ با ناله جواب بده بگو یا حسین ..* بابا بابا بابا بابا بابا..! بابا کبودی‌های تنم را تو دیده‌ای لکنت زبان گرفتن من را شنیده‌ای عمه به وقت پا شدنم گریه می‌کند چیزی مگر ز مادرتان ارث برده‌ام حالا گرفته‌ام که چه‌ها مادرت کشید از درد استخوان کمر جان سپرده‌ام ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜