eitaa logo
الی الحبیب
3.5هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
43 فایل
👇 «إلی‌الحبیب» 💠 اخبار 💠 بایدها و نبایدهای مداحی 💠 آداب و سلوکِ ستایشگری‌اهلبیت 🔻 خادم کانال: @setayeshgary
مشاهده در ایتا
دانلود
واحد؛ برخیزید.mp3
زمان: حجم: 1.42M
🔹برخیزید🔹 برخیزید، برخیزید برخیزید، ای شهیدانِ همواره سرفراز برخیزید، بنگیرید عاشقانِ حماسه‌ساز تا آخر، ما همه مرد میدان عزتیم در این راه،‌ در دفاع از حرم اهل غیرتیم تا پایِ جان، در خط شهیدان هستیم پایِ حرفِ مرد میدان در هر جایِ خاک پاک ایران ای فدایی ره ولایت! تازه کن دوباره عهد و بیعت عاشقانه با امام اُمّت «لبیک یابن حیدر» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برخیزید، برخیزید برخیزید، لاله‌های به خون خفته پای حق برخیزید، بنگرید بیرق اعتلای حق این بیرق، یک‌نفس هم نمانَد به روی خاک این بیرق، دارد این‌گونه عشّاق سینه‌چاک این بیرق که، بیرق ظهور است روی دوشِ مردمی غیور است چشم دشمن تا همیشه کور است مرد سختی هر امتحانیم لشکر امام عاشقانیم یاوران صاحب‌الزمانیم «لبیک یابن حیدر» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برخیزید، برخیزید برخیزید، ای دلیرانِ راه مقاومت ما هستیم، صف به صف در سپاه مقاومت برخیز و، از شکوه و خروش یمن بگو آری از، صبح بیت‌المقدس سخن بگو با نور حق، می‌رسد به زودی ختم عمرِ دولت سعودی روز مرگِ صهیونِ یهودی ملتی که فاطمی‌مرام است ملت حماسه و قیام است کار دشمنان حق تمام است «لبیک یابن حیدر» شاعر: 🌐 shereheyat.ir/node/5193@ShereHeyat_Nohe
🌹بر دار رفت پیکر سردار دیگری... 🌷 تقدیم به سردار شهید سیدرضی موسوی تا چند از این داغ لبالب باشیم در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم گفتند در باغِ شهادت باز است ای کاش فداییان زینب باشیم ✍🏻 💠الی‌الحبیب 🆔 @elalhabib_ir
بگذار که در معرکه بی‌سر گردیم با لشکر آفتاب برمی‌گردیم هنگام شهادت است آغاز حیات «ما را بکشید زنده‌تر می‌گردیم» ✍🏻 🆔 @elalhabib_ir
هدایت شده از الی الحبیب
بگذار که در معرکه بی‌سر گردیم با لشکر آفتاب برمی‌گردیم هنگام شهادت است آغاز حیات «ما را بکشید زنده‌تر می‌گردیم» ✍🏻 🆔 @elalhabib_ir
الی الحبیب
#دیداریار| #حاشیه‌نگاری حاج‌رحیم #آبفروش از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸
| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت هفتم.دو) «چه خوبه این...» پشت جایگاه قرار می‌گیرد؛ قبل از اجرا خیلی نگران حرکت‌های اضافه دست‌هایش بود، زبان بدن پرتلاطمش! از آن زاویه که دید درستی نداشتم، اما بعدتر که فیلم‌ها و‌ عکس‌ها را دیدم، کت‌وشلوار مرتبی به تن کرده بود و دست‌هایش را محکم روی لبه‌های جایگاه ثابت کرده بود... البته تا جایی که امکان داشت! با همان ادبیات خودش عرض ادبی می‌کند: «سلام آقاجان! دست‌بوسیم...» به سبک آن‌چه بیش‌تر در آوازهای سنتی شنیده‌ام، یک آه و فغانی می‌کند و یک «آی» را تا می‌شود می‌کشد و ترجیع و تحریرش می‌دهد: «آاااااااااااااااااااااااااااااااای» و شروع می‌کند: «نور، زهرا شد و مُنوّر شد شب قدرِ نبی مُقدّر شد» بیت بعدی را جا می‌اندازد: «نه خدیجه به دامنش آورد بلکه زهراء خدیجه‌آور شد» احتمال می‌دهم آگاهانه است، شاید به‌خاطر نامأنوس‌بودن مضمون و واژگان! ادامه می‌دهد: «در زمان حیاتِ این خانم هیجده‌بار صبح محشر شد» دو بیت بعدی را جابه‌جا می‌خواند، این یکی را بعید می‌دانم آگاهانه باشد: «فاطمه در نسیم چون دَم زد نفس هر گُلی معطر شد آب در صورت تو خود را شُست بعد در فقه ما مُطهر شد» جمعیت واکنش نشان می‌دهد: «ماشاءالله... به‌به... و...» می‌گوید: «چه خوبه این...» تکرار می‌کند: «آب در صورت تو خود را شُست بعد در فقه ما مُطهر شد» دو بیت بعدی را هم نمی‌خواند: «تا که ناموس حق نزول کند چشم هر پنجره مّشجّر شد روز تکمیل خلقتِ زهراء خستگی از تن مَلَک در شد» احتمال زیاد می‌دهم حذف این دو بیت هم دقت‌نظر جوادآقای باشد... «هرکه نزدیک‌تر به فاطمه بود رتبه‌اش پله‌پله بهتر شد پسر فاطمه حسین شد و پدر فاطمه پیمبر شد فاطمه به خودش بلی گفت و علی از آن به بعد حیدر شد» که این مصرع آخر را هم تغییر می‌دهد: «علی از عشق یار حیدر شد» سه بیت پایانی را هم نمی‌خواند که البته به نظرم نباید هم می‌خواند: «مصطفی بعد بعثتش امّا فاطمه قبل خویش کوثر شد کفّه مردها که سنگین گشت فاطمه جلوه کرد، دختر شد با نبی و علی و اولادش فاطمه با همه برابر شد» البته مزیت ازحفظ‌خواندنش بود که شاید موجب جابه‌جایی و یا جاانداختن برخی ابیات هم شده باشد... شعر اول که شش بیتش را نمی‌خواند یا نمی‌تواند بخواند، از است که نامش در اسامی اعلامیِ نبود یا بهتر بگویم بود! 💠💠💠 دوباره با یک آاااااااااااااااااااااااااای کشیده، به شعر دیگری منتقل می‌شود؛ شعری از که اصلاً نامش در بین اسامی شاعران این اجرا نبود و حتی بعداً وب‌گاه‌ها و خبرگزاری‌هایی هم که اشعار دیدار را منتشر کردند به این شعر و شاعر اشاره‌ای نداشتند... بماند که به مناسبت همین یادداشت‌ها و‌ مراجعه و تطبیق اشعار، متوجه شدم چه‌قدر تعهد حرفه‌ای خبرگزاری‌ها برای انتقال و روایت صحیح و دقیق این اتفاق و قاعدتاً سایر اتفاقات مشابه، ضعیف و مخدوش است، کسی کاری ندارد که چه اتفاقی افتاده، بنا بر متنی که از قبل دریافت کرده‌اند، راوی آن چیزی هستند که باید اتفاق می‌افتاد! متن اشعاری را آورده‌اند که باید خوانده می‌شد! هر چند تیتر زده‌اند که «مداحان در بیت رهبری چه اشعاری را !» البته برای این‌که نام شاعر را بیابم خیلی کندوکاو کردم و‌ تاحدی همین امر باعث تأخیر انتشار قسمت هفتم شد... کانال متن شعر را همراه نام آورده است و جای دیگری ردی نمی‌یابم، جز آن‌که در بسیاری از خبرگزاری‌های معتبر و نامعتبر، این شعر به نام حاج ثبت شده است که «به صورت مستقیم از شبکه خبر در محکومیت جنایت صهیونیست‌ها در بیمارستان غزه شعری سروده و خوانده!» از این همه دقت، تعهد و امانت‌داری در انتشار اخبار، چارشاخ‌گاردان پاره می‌کنی... ابیات را هم که برانداز می‌کنم، شکّم بیش‌تر می‌شود که شعر از باشد، برای اطمینان به مراجعه می‌کنم: «ظاهراً این شعر سال ۹۵ سروده شده و طبیعیه تفاوت فضای شعر با سروده‌های الآن ایشون» خیالم جمع می‌شود... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می‌گفت عارفی که خدا را قسم دهیم امشب همه به حق تو یا أيها الرئوف 🆔 @elalhabib_ir
پیچیده شمیم ندبه و عهد و سمات طوفان‌زدگان! کجاست کشتی نجات؟ می‌آید و هر جای جهان خواهد شد یک جمعه پر از عطر سلام و صلوات ✍🏻 🆔 @elalhabib_ir
شور؛ حزبنا حزب‌الله.mp3
زمان: حجم: 2.14M
🌷تقدیم به شهید والامقام «کُلّنا نصرالله حزبنا حزب‌الله» شهید حق زنده‌ست مسیر حق روشن نداره رزمنده هراسی از دشمن حزب‌الله تو میدونه اسرائیل هراسونه حزب‌الله نمی‌میره چون آروم نمی‌مونه شیعه دیگه آروم نداره وقت خروش ذوالفقاره طوفان همیشه پرخروشه دریا همیشه بی‌قراره «کُلّنا نصرالله حزبنا حزب‌الله» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اگه بره خورشید بازم می‌تابه ماه بدون فرمانده نمونده حزب‌الله آماده شده لشکر با سربند یا حیدر حزب‌الله رجزخونه می‌لرزه تن خیبر شیعه همیشه سرفرازه مولا همیشه چاره‌سازه بیرق توی دست علمدار پرچم بازم در اهتزازه «کُلّنا نصرالله حزبنا حزب‌الله» شاعر و نغمه‌پرداز: @ShereHeyat_Nohe 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2864906284C1a597fc646
«زمینی با حداکثر چگالی فرهنگی!» هنوز قسمت اول یادداشت‌ها منتشر نشده که سِیلی از پیام به گوشی‌ام سیلی می‌زند و از گوشه‌وکنار امر و درخواست می‌آید که این را هم بنویس! این نکته را هم بگو و... انگار حرف‌های بسیاری در گلو مانده که راهی برای رساندن و انتقال به بالاتر ندارند... این کانال کوچک کنج ایتا مگر چه‌قدر ظرفیت دارد که حالا شده محل رد تیغ فصد حرف‌های انباشته جامعه هیأت! ▫️▫️▫️ پیام می‌دهد: «...خدا برکت بده به این قلم، برادرِ جامونده رو زیاد برجسته کردی، اون‌قدر که مخاطبی که از ماجرا اطلاع نداره پی‌گیر اون اسم جامونده می‌شه. معدود افرادی می‌دونن یکی از خوندن در بیت خط خورده.» می‌گویم: «...چه کنم سید! بخواهیم‌نخواهیم طرح می‌شود... روایت این سمت و تلاشی که شده و... هم به نظرم مهم بود که مطرح بشه...» ▫️▫️▫️ برای نماز صبح، حساب می‌کنم تا از پردیسان حرکت کنیم و از قم خارج شویم، نماز را باید در جاده بخوانیم... برای مثل منِ بی‌توفیق، نماز شب پشت فرمان جابر عذاب وجدان است... برای اذان صبح می‌رسیم به مجتمع مهتاب، البته اذان با محاسبه «مؤسسه لواء قم»! نمازخانه چند نوبتی پر می‌شود و خالی... نماز جماعتی باشکوه‌تر از نمازهای جماعت صبح داخل شهر... البته این قاعدهٔ همیشهٔ نمازهای صبح نمازخانه‌های جاده قم-تهران است... یک لحظه احساس می‌کنی همه این جمعیت برای دیدار عازم تهران هستند! ▫️▫️▫️ حدود ساعت ۶ است که به زنگ می‌زنم و از اوضاع می‌پرسم... - با حاج‌آقای هماهنگ شده‌اید؟ اون‌جا هستید؟ - حاجی! خیلی دوره! هوا هم سرده، بچه‌ها نمیان تا اون‌جا، همون «کشوردوست»... فاطمه لقمه‌لقمه نان و پنیر و محبت می‌پیچد، کوچک ولی مستمر، چندده کیلومتر جرعه‌جرعه نان‌وپنیر می‌نوشیم... ساعت از ۷:۳۰ گذشته که می‌رسیم مقابل کشوردوست... مثل همیشه جمع به شدت جذابی مقابل درب تجمع کرده‌اند، گُله‌گُله آدم‌های دوست‌داشتنی... که اگر می‌خواستی در شرایطی غیر از این‌جا هر کدام‌شان را ببینی، باید کلی به در و دیوار می‌زدی! حالا همه با هم در یک نقطه جمع شده‌اند... یک گوشه جمع شاعران جمع است... که هرسال اگرچه خودش اجرا ندارد، اما اثر وجودی‌اش که اشعارش هستند، در جلسه حضور دارند! که باید امروز اجرا کند و هنوز بیرون بیت در جمع بچه‌هاست، یوسفِ شاعران آیینی، عزیز و... شیخ که البته این‌جا بیش از آن‌که در حلقه شاعران باشد، حلقه بچه‌های لبنان و بحرین را بِداری می‌کند... ، ، و... جمع قابل توجهی از مهمانان بین‌المللی دیدار... همین‌که می‌رسم، هم از آن‌طرف دارد می‌آید، دکتر ذاکر بااخلاص و باسواد اهل‌بیت(ع)؛ هر دو از همان دور، دست‌های‌مان را تا آن‌جا که می‌شود، باز می‌کنیم و یکدیگر را در آغوش می‌کشیم... سراغ را می‌گیرم، کمی آن‌طرف‌تر را نشانم می‌دهند، مشغول توزیع کارت دوستان است... خوش‌وبشی می‌کنم و از احوال کارها و کارت‌ها جویا می‌شوم... آن‌ها که آمده‌اند و نیامده‌اند و می‌خواهند بیایند و نمی‌آیند و... ▫️▫️▫️ کمی آن‌طرف‌تر، زیر دیوار پسر همراه یکی‌دونفر دیگر ایستاده‌اند... این سو و جمع دیگری ایستاده‌اند... هم هست... با و بچه‌ها، حال‌واحوالی می‌کنم... می‌روم سراغ حاج ... که اگر کمکی لازم دارد، دستی برسانم... آن‌قدر حلقه‌های متعدد گوشه‌وکنار این چند مترمربع جمع هستند که اگر بخواهی به هر کدام سری بزنی، حالاحالاها باید بمانی... چگالی فرهنگی این مساحت به حداکثر ممکن خودش رسیده‌است! سال گذشته که ماندم تا همه کارت‌ها توزیع شدند، علی‌رغم داشتن کارت ویژه، نزدیک بود بیرون حسینیه بمانم، آخرش هم پشت آخرین ستون حسینیه جاگیر شدم و بسیاری از صحنه‌ها را از دست دادم... یک‌سال هم که کلاً تا آخر دیدار بیرون ماندم... امسال زودتر می‌روم شاید جای مناسب‌تری برای روایت و یادداشت‌برداری پیدا کنم، برای همین خیلی سر نمی‌چرخانم و زودتر به سمت ورودی می‌روم... هم‌زمان هم می‌آید که وارد شود... ادامه دارد... ✍️ 🆔 @elalhabib_ir
از درب اصلی وارد می‌شویم، این‌بار محل تحویل گوشی و سوییچ و... را برده‌اند در کوچه کاشانی، تقدیر امسال است که این مسیر را همراه باشم... ورودی بعدی تا حدی ازدحام جمعیت داریم... شیخ هم با جمع مهمانانش پشت درگاه حفاظتی ایستاده‌اند... با بچه‌های حفاظت هماهنگ کرده تا شاید سهل‌تر و محترمانه‌تر، مهمانان خارجی را از این مرحله رد کند... خودش ورودی درگاه ایستاده و از لابه‌لای جمعیت، مهمانانش را یک‌به‌یک جدا می‌کند و می‌کشد جلو... هم‌چو مرغی که دانه برچیند! ▫️▫️▫️ در همین حین یک جوانک کت‌وشلوارپوشیده که دکمه آخر یقه سفید دیپلماتش را به نحوی بسته که خطی بر چربی غبغبش انداخته، می‌آید و از کنار درگاه، یک مسیر وی‌آی‌پی باز می‌کند و جماعتی را رد می‌کند... هرچه نگاه می‌کنم نه پیش‌کسوت و پیرغلام هستند، نه شاخص و مشهور... حقیقت شک دارم اصلاً مداح باشند! ▫️▫️▫️ از این مرحله هم عبور می‌کنیم، جمع بچه‌های لبنان و بحرین هنوز کامل نشده‌اند... قدم‌هایم رو تندتر می‌کنم به خیال این‌که جلو بیفتم و پشت این جمعیت معطل نشوم... از دور ورودی اصلی حسینیه پیداست... جمعیت نسبتاً قابل توجهی آن‌جا ازدحام کرده‌اند، هم مقابل درب ورود عادی و هم ویژه... البته درب عادی صف طویلی را پیش‌رو دارد... ▫️▫️▫️ به ازدحام جمعیت می‌رسم، مهدی شریفیان هم کنارم قرار می‌گیرد... جمعیت اضافه می‌شود و طبیعتاً فشرده‌تر، اما نیروهای مقابل درب درحال عقب‌راندن جمعیت هستند... طبق قانون سوم نیوتن، طبیعتاً فشاری به همان اندازه و در جهت مخالف شکل می‌گیرد و در نتیجه عملیات شبیه‌سازی فشار قبر به نحو مطلوبی شکل می‌گیرد... جلوتر از خودمان، نزدیک درب بزرگ ورودی حسینیه، را می‌بینم که تحت فشار، لبخند ملیحی بر لب دارد... معجونی از شگفتی و تلخی... که احساس می‌کند عزت نفسش در اثر ازدحام جمعیت دارد خُرد می‌شود، می‌خواهد آبرومندانه برود عقب و خلوت که شد، با عزت و احترام برگردد؛ بالاخره نماینده مجلسی گفته‌اند، دکتری گفته‌اند... می‌گویم با این کار ممکن است دیگر به حسینیه وارد نشود؛ دیدم که می‌گم! قانع می‌شود و فشار را تحمل می‌کند... در این بین حاج از راه می‌رسد، عده‌ای راه باز می‌کنند که این پیرغلام اهل‌بیت(ع) با چشمانی که تقریباً نمی‌بینند، کمتر اذیت شود، اما راهی نیست... او هم با جمعیت موج برمی‌دارد... و بچه‌های خارجی هم از راه می‌رسند... جواد هم با حیرت این وضع را نگاه می‌کند... تازه این‌جا بخش ویژه‌هاست، وضعیت صف عادی فجیع‌تر از این است... در همین اثنا، همان جوانک کت‌وشلوارپوشیدهٔ دکمه‌یقه‌سفیددیپلمات‌بستهٔ خط‌برچربی‌غبغب‌انداخته، سر می‌رسد و مانند خرس‌های قهوه‌ای که پشت‌شان را به تنه درختان می‌کشند، پشتش را به جمعیت می‌کند و با چپ‌وراست‌کردن خودش، به زور تلاش می‌کند بین جمعیت راهی باز کند! خنده‌دار و شرم‌آور... همان جماعت را می‌خواهد از بین این همه جمعیت رد کند! با ضرب و زور، درب را می‌بندند تا جمعیت را کنترل کنند، اوضاع بدتر می‌شود، دوباره باز می‌کنند... بالاخره وارد می‌شویم... هم که قرار است امروز اجرا کند، زیر همین فشار حسابی فشرده شده، قفسه سینه‌اش را مالش می‌دهد... می‌پرسم حالت خوبه؟ با دست و چشم اشاره می‌کند که مشکلی نیست... در این بخش فقط یک درگاه بازرسی تعریف کرده‌اند که شده سر تنگ قیف! باز هم سروکله آن جوانک پیدا می‌شود... یک مسیر وی‌آی‌پی دیگر کنار درگاه بازرسی درست می‌کند و جماعت خودش را راهی می‌کند... بچه‌های بین‌الملل هم از همین مسیر وارد می‌شوند... ▫️▫️▫️ این وضعیت بخش ویژه بود، طبیعتاً وضع بخش عادی خیلی بدتر بوده‌است... مرتضی بعد از انتشار اولین یادداشت‌ها پیام داده: «به نظرم در حاشیه‌نگاری دیدار امسال از وضع اسف‌بار ورودی فلسطین و دیرراه‌دادن‌ها و دیررسیدن‌ها هم می‌شه صحبت کرد، بلکه برای سال بعد فرجی بشود... نزدیک به دوساعت از ساعت ۸:۳۰ تا ۱۰:۳۰ پشت گیت ایستاده بودند تا وارد بشن» ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
📚 دوستت دارم برداشتی شاعرانه از مناجات شعبانیه، مناجات خمس‌عشر، دعای کمیل، دعای ابوحمزه و دعای ندبه در قالب‌های مثنوی، دوبیتی و رباعی ✍🏻 📖 ۳۰۰ ص به گفته شاعر در مقدمه کتاب، ایده اولیه سرودن این اشعار به اولین دیدار شاعران آیینی با رهبر انقلاب در خرداد ۱۳۹۰ و اشارۀ‌ ایشان به اهمیت بهره‌ گرفتن از مضامین ادعیه در اشعار مناجاتی برمی‌گردد. در دومین دیدار شاعران آیینی در سال ۱۳۹۵ فرصتی در اختیار یوسف رحیمی قرار می‌گیرد و چند رباعی با الهام از مضامین دعای ابوحمزه ثمالی می‌خواند و پس از تحسین رهبر انقلاب تصمیم می‌گیرد این مسیر را با جدیت بیشتر ادامه دهد و پس از حدود ۸ سال ثمره آن کتاب پیش رو است. همچنین قابل ذکر است، تعدادی از این اشعار، یکی دو سالی است در کتاب تربیت دینی پایهٔ هفتم «از من تا خدا» قرار گرفته است. این نوع اشعار همواره مورد استقبال ستایشگران آل‌الله به ویژه در ماه‌های مبارک شعبان و رمضان بوده است. متن و ترجمهٔ ادعیه مذکور نیز در کتاب درج شده است. 💳 ۲۰۰ ت 📦 ارسال به سراسر کشور با پست پیشتاز 🛒 ثبت سفارش: @majidarabmokhtari ۰۹۱۹۸۸۰۰۲۵۵ 📖 کتاب 📡 در رسانه ها: 🌐 فارس 🌐 دانشجو 🌐 بروز رسانی... 🆔 @elalhabib_ir
📚 هم‌زمان با چاپ دوم کتاب 📰 «مصاحبه روزنامه جام جم» با درباره تلاش برای تحقق یکی از توصیه‌های رهبر معظم انقلاب به شاعران آیینی منتشر شد. 🖇 پیوست: 🎙 شعرا مضمون مناجات را به نظم دربیاورند 🎥 إشاره رهبر معظم انقلاب به شعرخوانی آقای رحیمی 📚 دوستت دارم 🛒 ثبت سفارش: @majidarabmokhtari 🆔 @elalhabib_ir