eitaa logo
الی الحبیب
3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
31 فایل
👇 «إلی‌الحبیب» 💠 اخبار 💠 بایدها و نبایدهای مداحی 💠 آداب و سلوکِ ستایشگری‌اهلبیت 🔻 خادم کانال: @setayeshgary
مشاهده در ایتا
دانلود
🗓 ۶ روز مانده تا دیدار ستایشگران اهل‌بیت(ع) با رهبر‌معظم‌انقلاب 🔸ستایشگر اهل‌بیت(ع) آقای 🔹 رهبر‌معظم‌انقلاب، به‌عنوان دیده‌بان نافذ‌البصیره نظام، در طول این سالیانِ متمادیِ دیدار با ستایش‌گران، توانسته‌اند با ظرفیت‌شناسی و جانمایی درست و دقیقِ این نهادِ خودجوش، در مجاریِ فرهنگی سیاسی و حتی اقتصادی، هویتی پایدار و پویا از هیأتِ تراز انقلاب را در مقابل چشم همگان تصویر کنند. 💠الی الحبیب ✅ @elalhabib_ir
الی الحبیب
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت دوم) پشت سر #محمدرضا_طهماسبی از د
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت سوم) «نقطه کور پشت ستون!» لحظاتی شکوه و جلال حاکم بر فضای حسینیه، گیج و منگت می‌کند، چشم می‌گردانم و حجم حسینیه را سیری می‌کنم... دنبال منطقی برای این‌که کجا باید مستقر شوم می‌گردم... منطقی نمانده! در این مرحله اگر قاعده‌ای هم برای چینش افراد وجود داشته، دیگر نیست! فاصله بین دو ستون را با دیواره‌ای کوتاه (شاید کمی بیش از نیم‌متر) که با ادامه زیلوهای کف حسینیه فرش شده‌ است، از باقی حسینیه جدا کرده‌اند، به‌عنوان بخش ویژه... می‌شوم آخرین نفر صف اول! جمعیت بیش از آن چیزی که اعلام شده بود، به نظر می‌رسد... در همین قسمت به اصطلاح ویژه! بسیاری هستند که نمی‌شناسم‌شان و البته در میانه جمعِ بیش‌تری که پشت این دیواره هستند، یاران آشنا بسیاربسیار بیشترند... جوادآقای می‌آید و یک‌نفر را که نمی‌شناسمش از عقب می‌برد و در جایی جلوتر و طبیعتاً مناسب‌تر مستقر می‌کند... اماره‌ای است بر اینکه منطقی وجود داشته، اگرچه دیگر نیست! اگرچه استدلال‌های برگزارکنندگان مراسم برای این جداسازی قابل فهم است، اما آرزو می‌کنی کاش می‌شد به نحوی تدبیر کرد که فرق و فاصله‌ای بین جمعیت نباشد و عادی و ویژه‌ای وجود نداشته باشد... اما انصافاً مدیریت این جمع مملو از شور و انرژی، بسیار سخت است، شاید سخت‌تر از هر دیدار دیگری! جمعی شیدا و بی‌قرار، آن هم بعد از چندسال محدودیت و فراق... اگر همین دیواره کوتاه هم وجود نداشت، بعید نبود که با ورود آقا، فوران آتش‌فشان عشق و‌ محبت این جمعیت، قابل کنترل نباشد و نظم و نظام جلسه را کامل برهم زند... ✳️✳️✳️ در همان گوشه جاگیر می‌شوم، دکتر زودتر با یک‌نفر فاصله سمت راستم نشسته است... بعد از خوش‌وبشی با اطرافیان، به سرعت کاغذها را از جیبم به بیرون می‌کشم و آماده‌شان می‌کنم برای نوشتن... صبح قبل بیرون‌زدن از خانه، در همان تاریکی از کوله چند برگ کاغذ به اندازه‌ای که گمان می‌کردم کم نخواهد آمد و یک خودکار بیک ۱.۶ میل اصل! برداشته بودم، به تجربه می‌دانستم که داخل حسینیه تنها چیزی است که می‌تواند همراهم باشد... خودکار هم سوغات بود از فامیلی که ساکن کشور نادوست و نابرادر فرانسه بود... چه خودکاری و چه سعادتی! چه‌قدر دوست داشت در این دیدار همراهم باشد و مادرش بیش‌تر... به‌ویژه که نفهمیده بودیم در این دیدار اخیر، بانوان فعال به چه قاعده‌ای دعوت شده بودند و خانواده هم از این جهت حسابی دمق... اما من وقتی اشتیاق مداحان گوشه و کنار کشور را دیده بودم که عاشقانه از حرمان این دیدار، می‌سوزند و کاری از دستم برنمی‌آید، عرق شرم بر جبینم می‌نشست اگر می‌خواستم سهمی برای دیگری بردارم... و البته برایم عجیب بود دیدن افرادی که هرچه فکر می‌کردم نسبتی با این دیدار نداشتند... ✳️✳️✳️ پرده کنار می‌رود، یک‌پارچه نور وارد حسینیه می‌شود، جمعیت به پا می‌خیزد و به سمت جلو هجوم می‌آورد که همان دیواره کوتاه مانع می‌شود تا جلوتر بیایند؛ فریادها در فضای حسینیه می‌پیچد: این همه لشکر آمده، به عشق رهبر آمده خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست بالابلندِ نورانی من، لبخندبرلب، دستش را کشیده و ابراز محبت جمع را پاسخ می‌دهد... با خودم می‌خوانم: شاه شمشادقدان خسرو شیرین‌دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف‌شکنان ... با نشستنش بر صندلی ساده میانه زیلوها، امواج خروشان جمعیت به ساحل آرامش می‌رسد... می‌خواهم بنشینم که دیگری جایم را گرفته! به ناچار سمت فضای خالی چندصف عقب‌تر می‌خزم، کنار حاج رئیس سازمان بسیج مداحان کشور، خالی‌بودن این نقطه بی‌حکمت نیست، دقیقاً نقطه کور پشت ستون است! به سختی آن‌قدر خودم را جابه‌جا می‌کنم که از گوشه ستون تصویر آقا را داشته باشم... یک‌نفر از پشت به شانه‌ام می‌زند و سلام‌وعلیک می‌کند، برمی‌گردم است که دقایقی پیش هنرنمایی کرده است... استاد تلاوت را آغاز می‌کند... ادامه دارد... ✅ @elalhabib_ir
📝 "واکنش ستایشگران به حملات طوفان الاقصی" 💠 کربلایی ▫️ « اِذا سألوك عن غزّة..» 💢 یونس سبزی با انتشار متنی از جناب محمود درویش در وصف غزّه‌ی مظلوم در کانال ایتای خود، نسبت به عملیات طوفان الاقصی واکنش نشان داد: 🔸اذا سألوك عن غزة قل لهم: بها شهيد،يسعفه شهيد و يصوّره شهيد و يودّعه شهيد و يصلّى عليه شهيد. (محمود درویش) 🔖اگر از تو درباره غزّه پرسیدند، بگو در غزه شهیدی است که شهیدی را حمل میکند و شهیدی از او عکس می‌گیرد و شهیدی با او وداع میکند و شهیدی بر او نماز میخواند.. | | 🆔 @elalhabib_ir
«زمینی با حداکثر چگالی فرهنگی!» هنوز قسمت اول یادداشت‌ها منتشر نشده که سِیلی از پیام به گوشی‌ام سیلی می‌زند و از گوشه‌وکنار امر و درخواست می‌آید که این را هم بنویس! این نکته را هم بگو و... انگار حرف‌های بسیاری در گلو مانده که راهی برای رساندن و انتقال به بالاتر ندارند... این کانال کوچک کنج ایتا مگر چه‌قدر ظرفیت دارد که حالا شده محل رد تیغ فصد حرف‌های انباشته جامعه هیأت! ▫️▫️▫️ پیام می‌دهد: «...خدا برکت بده به این قلم، برادرِ جامونده رو زیاد برجسته کردی، اون‌قدر که مخاطبی که از ماجرا اطلاع نداره پی‌گیر اون اسم جامونده می‌شه. معدود افرادی می‌دونن یکی از خوندن در بیت خط خورده.» می‌گویم: «...چه کنم سید! بخواهیم‌نخواهیم طرح می‌شود... روایت این سمت و تلاشی که شده و... هم به نظرم مهم بود که مطرح بشه...» ▫️▫️▫️ برای نماز صبح، حساب می‌کنم تا از پردیسان حرکت کنیم و از قم خارج شویم، نماز را باید در جاده بخوانیم... برای مثل منِ بی‌توفیق، نماز شب پشت فرمان جابر عذاب وجدان است... برای اذان صبح می‌رسیم به مجتمع مهتاب، البته اذان با محاسبه «مؤسسه لواء قم»! نمازخانه چند نوبتی پر می‌شود و خالی... نماز جماعتی باشکوه‌تر از نمازهای جماعت صبح داخل شهر... البته این قاعدهٔ همیشهٔ نمازهای صبح نمازخانه‌های جاده قم-تهران است... یک لحظه احساس می‌کنی همه این جمعیت برای دیدار عازم تهران هستند! ▫️▫️▫️ حدود ساعت ۶ است که به زنگ می‌زنم و از اوضاع می‌پرسم... - با حاج‌آقای هماهنگ شده‌اید؟ اون‌جا هستید؟ - حاجی! خیلی دوره! هوا هم سرده، بچه‌ها نمیان تا اون‌جا، همون «کشوردوست»... فاطمه لقمه‌لقمه نان و پنیر و محبت می‌پیچد، کوچک ولی مستمر، چندده کیلومتر جرعه‌جرعه نان‌وپنیر می‌نوشیم... ساعت از ۷:۳۰ گذشته که می‌رسیم مقابل کشوردوست... مثل همیشه جمع به شدت جذابی مقابل درب تجمع کرده‌اند، گُله‌گُله آدم‌های دوست‌داشتنی... که اگر می‌خواستی در شرایطی غیر از این‌جا هر کدام‌شان را ببینی، باید کلی به در و دیوار می‌زدی! حالا همه با هم در یک نقطه جمع شده‌اند... یک گوشه جمع شاعران جمع است... که هرسال اگرچه خودش اجرا ندارد، اما اثر وجودی‌اش که اشعارش هستند، در جلسه حضور دارند! که باید امروز اجرا کند و هنوز بیرون بیت در جمع بچه‌هاست، یوسفِ شاعران آیینی، عزیز و... شیخ که البته این‌جا بیش از آن‌که در حلقه شاعران باشد، حلقه بچه‌های لبنان و بحرین را بِداری می‌کند... ، ، و... جمع قابل توجهی از مهمانان بین‌المللی دیدار... همین‌که می‌رسم، هم از آن‌طرف دارد می‌آید، دکتر ذاکر بااخلاص و باسواد اهل‌بیت(ع)؛ هر دو از همان دور، دست‌های‌مان را تا آن‌جا که می‌شود، باز می‌کنیم و یکدیگر را در آغوش می‌کشیم... سراغ را می‌گیرم، کمی آن‌طرف‌تر را نشانم می‌دهند، مشغول توزیع کارت دوستان است... خوش‌وبشی می‌کنم و از احوال کارها و کارت‌ها جویا می‌شوم... آن‌ها که آمده‌اند و نیامده‌اند و می‌خواهند بیایند و نمی‌آیند و... ▫️▫️▫️ کمی آن‌طرف‌تر، زیر دیوار پسر همراه یکی‌دونفر دیگر ایستاده‌اند... این سو و جمع دیگری ایستاده‌اند... هم هست... با و بچه‌ها، حال‌واحوالی می‌کنم... می‌روم سراغ حاج ... که اگر کمکی لازم دارد، دستی برسانم... آن‌قدر حلقه‌های متعدد گوشه‌وکنار این چند مترمربع جمع هستند که اگر بخواهی به هر کدام سری بزنی، حالاحالاها باید بمانی... چگالی فرهنگی این مساحت به حداکثر ممکن خودش رسیده‌است! سال گذشته که ماندم تا همه کارت‌ها توزیع شدند، علی‌رغم داشتن کارت ویژه، نزدیک بود بیرون حسینیه بمانم، آخرش هم پشت آخرین ستون حسینیه جاگیر شدم و بسیاری از صحنه‌ها را از دست دادم... یک‌سال هم که کلاً تا آخر دیدار بیرون ماندم... امسال زودتر می‌روم شاید جای مناسب‌تری برای روایت و یادداشت‌برداری پیدا کنم، برای همین خیلی سر نمی‌چرخانم و زودتر به سمت ورودی می‌روم... هم‌زمان هم می‌آید که وارد شود... ادامه دارد... ✍️ 🆔 @elalhabib_ir