eitaa logo
امام حسین ع
22هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
06-Rasoli-Moharam-1400-Shab-01-(madahionline.ir).mp3
4.48M
حاج مهدی رسولی سینه زنی :پیرهن سیاه احرامم نَوَیتُ الاِحرام پیرهن سیاه احرامم محرم شدم تو هیأت اى حَجَّةُ الاِسلامم مُحرم شدم مثل حباب، مثل حبیب و «أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیب» مُحرم شدم مثل بریر، مثل زهیر با تو می‌شم عاقبت بخیر لبیک اى امام و اى امیرم لبیک لبیک زیر پرچمت بمیرم لبیک لبیک بِروحی لبیک بِدَمی بأبی أنتَ و اُمّی «لبیک یا حسین» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نَوَیتُ الطواف دور سرت مى‌گردم این جونِ ناقابل رو هدیه برات آوردم مُحرم شدم مثل جُوین، مثل وهب سپرت می‌شم اى تشنه لب مُحرم شدم مثل حَرَث، مثل اَنَس یارتم تا آخرین نفس لبیک با سلاح اشک و آهم لبیک لبیک ناصرت تو قتلگاهم لبیک لبیک بأهلی لبیک بمالی كعبۀ راه وصالی «لبیک یا حسین» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نَوَیتُ الصَّلاة اى وارث پیغمبر منو رسونده اینجا اذوونِ علىّ اكبر مُحرم شدم مثل انیس، مثل سعید قد قامت الصلاة شهید مُحرم شدم مثل نعیم، مثل سلیم عمریه نذرته زندگیم لبیک اى ركوع و اى سجودم لبیک لبیک وقف ماتمت وجودم لبیک لبیک بنفسی لبیک بقلبی سَیدی حَربکَ حَربی «لبیک یا حسین» شاعر: حسین حاجی 📢حــاج مـــهدی رســولی 1443
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. اینجا همه کورند و از آیات می‌گویند خورشید را حتی چراغی مات می‌گویند این سرزمین تیره را شامات می‌گویند پای زمان انگار اینجا لنگ می‌گردد یعنی چهل گامش چهل فرسنگ می‌گردد این باب را دروازۀ ساعات می‌گویند این سو زنانی خسته با اطفال می‌آیند پانصد هزار آن سو به استقبال می‌آیند افلاک، از نحسی این اوقات می‌گویند تا رأس مولا بین صف‌ها می‌رود بالا آواز می‌خوانند و دف‌ها می‌رود بالا در شعرشان رقّاصه‌ها طامات می‌گویند بر نیزه‌ها حتی امیری می‌کند این سر سائل بیاید دست‌گیری می‌کند این سر او را کماکان قبلۀ حاجات می‌گویند آل علی را شامیان خون جگر دادند از کوچۀ تنگ یهودی‌ها گذر دادند "واحمزتا واجعفرا" ذرّات می‌گویند پیرزنی که در سرش جز فکر خیبر نیست برداشت‌سنگی از زمین‌پرسید این‌زن‌کیست گفتند او را عم سادات می‌‌گویند اموال را بردید حرفی نیست شامی‌ها اما کجای این جهان آه ای حرامی‌ها روبندهای کهنه را سوغات می‌گویند «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ✍ .
yasfatemii - امیرکرمانشاهی.mp3
11.26M
. 🔊 آقا اباعبدالله(ع) ⭕ با چشمای خیسم... 🎙️ حاج 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 با چشمای خیسم، نامه مینویسم سلام عشقم، سلام عُمْرم، سلام محبوب من رفیق قدیمیم، دلم تنگه واست یه کاری کن برای این دل آشوب من سلامای بعدِ هر نمازم به کربلا عشقه مرور روزایی که میگشتم تو موکبا عشقه عشقِ منی تنها تو/خوبه حال من باتو هر دفعه زمین خوردم/هیچ کی نبود الا تو 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 دم احتضارم، که چشم انتظارم بیا عشقم، بیا عُمْرم، بیا محبوب من تا تنهام میزارن، کمک کن نترسم یه کم تربت بزار تو قبر من ای بی‌کفن حسابْ کتابم، سؤال جوابم، فقط حسین جانه به قول آقا امام صادق، قدیم الاحسانه خوب جایی جوونیم رفت/عشقم‌و نشون دادم اسمی رو میارم تا/فیض ببرن اجدادم عشقِ من اباالفضله/گفتم اینو هرجایی گشتم و ندیدم من/مثل‌تو، تو آقایی عشقِ منی تنها تو/خوبه حال من باتو هر دفعه زمین خوردم/هیچ کی نبود الا تو https://eitaa.com/emame3vom/49802 .
. یا سلام الله علیها(اول ماه صفر-شام بلا) 🏴بند اول پشت دروازه ساعات رسیده عمه سادات سر ارباب روی نیزه سر دیگه باب حاجات واویلا همراهه شمرو حرمله واویلا داره میاد یه قافله واویلا میاد صدای هلهله واویلا زینب و کوچه های شام واویلا زینب و دیده ی عوام واویلا زینب و مجلس حرام (واویلا رسیده کاروان به شام) 🏴بند دوم شروع ماتم عظماست پریشون حضرت زهراست واسه ی آل پیمبر اوج این مصیبت اینجاست واویلا انگاری عید شامیاس واویلا چراغونی محله هاس واویلا بساط رقصشون بپاس واویلا رقیه و یه عده پست واویلا بگم ز سنگینیه دست واویلا دندون شیریش و شکست (واویلا رسیده کاروان به شام) 🏴بند سوم دختر حضرت حیدر زینت دامن مادر وارد شام بلا شد همرهه راس برادر واویلا ز غصه های بی امون واویلا ز طعنه و زخم زبون واویلا یزید و چوب خیزرون واویلا زینب و شیون رباب واویلا زینب و سینه ی کباب واویلا زینب و اون بزم شراب (واویلا رسیده کاروان به شام) 🎤با نوای زیبای کربلایی سید محسن گندمی ✍کربلایی امیرحسین سلطانی 👇
⚫️ ورود اسرا به شهر شام سيد بن طاوس در مورد این واقعه مي‌نويسد: «وقتي اسراي كربلا نزديك شهر دمشق رسيدند، ام كلثوم نزد شمر بن ذي الجوشن رفت و گفت: ما را از دروازه‌اي ببر كه تماشاچيان كمتر حضور داشته باشند و به سپاه بگو اين سرها را از محل‌ها دورتر ببرند تا نگاه مردم كمتر به ما بيفتد. اما شمر در اثر خباثت و پليدي كه داشت دستور داد سرها را بالاي نيزه‌ها زدند و در ميان محمل‌‌ها قرار دادند و آنان را از ميان تماشاچيان عبور دادند.» 📚منبع: سيد بن طاووس، لهوف، ص ۲۰۷
. پشتِ دروازه غرق ابهام است ازدحامی عجیب در شام است کاروان را مُعطّلش کردند این چه جور احترام و اکرام است به کدامین بیان کنم تشریح فخرِ عالم به شام، گمنام است سَبِّ حیدر ز بس شده مرسوم همۀ شهر پُر ز دشنام است جای گُل، بر سر و روی زینب بارشِ سنگ و آتش از بام است بهرِ تهمت زدن به آل علی پیرِزن هم به عرضِ اندام است اصلاً انگار این ولایتِ کفر بی خبر از ظهور اسلام است شامیان را حیا و عفت نیست آل عصمت به شام بَد نام است! بر یتیم و اسیر بَد اَخمند از صغیر و کبیر بی رحمند کاروان شد به پیشِ منظرها همه دیدند پاره معجرها آستین های پارۀ زنها شد حجابی برای دخترها دور از چشم حضرت عباس ریختند آبروی خواهرها میهمانان خارج حتی همه دیدند بغضِ کوثرها سرِ شب تا سحر حرامی ها سنگ میریختند بر سرها این مصیبات را همان بهتر که ندیدند چشمِ مادرها حرف بَد میزدند نامردان پیش چشم و سر برادرها گریۀ آسمان درآمده بود داشت میریخت اشکِ اخترها هر طرف غرق در فسادی بود پایکوبی و رقص و شادی بود وای بر شامیانِ لاکردار بدتر از کوفیانِ بَدرفتار اهل بیتِ حسین را بردند از محلِ یهود تا بازار رأسها با کجاوه ها نزدیک تا ببینند مردمِ بَدکار از غرورِ شکستۀ زینب تارسیدن به کاخِ استکبار نان و خرما تعارفش کردند صدقه دادنِ حقارت بار ناسزا گفتنِ حرامیِ پست گریۀ طفل و خندۀ حضّار ریسمان ها به دستِ اهل حرم کعبِ نی ها به پنجۀ کفار همه اینها به یک طرف اما وای از چشم های پُر آزار اُسرا را به شهر گرداندند شهدا را چه سخت گرياندند .
. او می دوید و من می دویدم داغ دل اشکم به دریا گردیده واصل خون از دو چشمم ریزد به ساحل تا بر دل من غم گشته نائل « آن دم بریدم من از حسین دل کآمد به مقتل شمر سیه دل » آوای غم را من می شنیدم در دست قاتل خنجر که دیدم از قلب خسته آهی کشیدم « او می دوید و من می دویدم او رو به مقتل من رو به قاتل » زنجیر دل را تا من گسستم جام بلا ها آمد به دستم از دیدن غم درهم شکستم « او می نشست و من می نشستم او روی سینه من در مقابل » از هستی خود من دل بریدم از اشک دیده صد لاله چیدم اندوه و ماتم بر جان خریدم « او می کشید و من می کشیدم او خنجر از کین من ناله از دل » در مقتل خون تا که رسیدم ناگه شکستم ناگه خمیدم بالای گودال اینگونه دیدم « او می برید و من می بریدم او از حسین سر من از حسین دل » افتاده شورش در خلق عالم دارم دلی در اندوه و ماتم من در اسارت با قامت خم او غرقه در خون من غرقه در غم او روی نیزه من پای محمل از تیغ گردون هر دو خزانیم چون طایران بی آشیانیم در این اسارت دامن کشانیم با دشمن دین هر دو روانیم من راه حق و او راه باطل آید نسیمی از سوی نیزه برده دلم را گلبوی نیزه رفته دل من پهلوی نیزه رأس حسینم بر روی نیزه من همره سر منزل به منزل من شعله دارم در سینه اکنون خونین به حالم چشمان گردون گریان ز ماتم طفلان محزون «یاسر» ازین غم دارم دلی خون در پیش رویم صد راه مشکل ** محمود تاری «یاسر»✍ .
. .... دل می رود دل می رود ز دستم با آن سر بریده دنبال نی روانم با قامتی خمیده من غرق اضطرابم در موج التهابم ماه به خون خضابم از روی نی دمیده دل می رود ز دستش غم می دهد شکستش هر کس چو من فغانی از کودکان شنیده طفلی ز ضرب سیلی دارد دو چشم نیلی بر روی خار صحرا طفلی دگر دویده با روز گشته چون شب با آه مانده بر لب از ابر چشم زینب باران غم چکیده گلهای من خزانند بر نیزه خون فشانند جز خون دل ندارد باغ خزان رسیده اینجا بروی نیزه سرهای لاله گون است در کربلا ولیکن تن ها به خون تپیده دست ستم به گلشن غیر از شرر ندارد گلچین باغ عصمت جز یاس را نچیده بال و پر عزیزان از تیر غم شکسته رنگ رخ یتیمان از چهره ها پریده گاهی به روی نیزه خون می رود ز سرها گاهی کنار نیزه خون می رود ز دیده هر روز ای برادر با دیدن سر تو از شام تار زینب سر می زند سپیده جز اشک و آه و زاری در کار خود ندارد هر کس چو من در اینجا طعم بلا چشیده در راه دوست «یاسر» از جان و سر حذر کن هر عاشقی در این ره غم را به جان خریده ** محمود تاری «یاسر»✍ .
. کاروان را در بهار بی خزان آورده ام عشق را در سرزمین تشنگان آورده ام اشک های من گواهی می دهد ای تشنه لب بر لبان خشک تو آب روان آورده ام تا که بر دشمن بتازم در زمین کربلا تیر آهی داشتم ، قد کمان آورده ام بعد سختی ها که در شام بلا ما دیده ایم داغداران را درین دارالامان آورده ام تا دوباره بوی سیب سرخ آید بر مشام لاله ها چیدم ز اشک و ارغوان آورده ام با پر و بالی که بشکست از جفای دشمنان طایران خسته را در آشیان آورده ام در اسارت رفته بودم از اسارت آمدم آمدم با خویش چشم خون فشان آورده ام تا بچینم روی قبرت دسته گلهایی ز درد کودکان را همچو گل در بوستان آورده ام @emame3vom کاروان دار تمام داغدارانت منم در کنار تربتت این کاروان آورده ام تا پدر از ماجرای کنج ویران بشنود قصه ها از دختر شیرین زبان آورده ام با زنان داغدار و کودکان خون جگر سینه ای لبریز از آه و فغان آورده ام این غریبان را پس از ظلم و جفای دشمنان خسته دل نزد امام مهربان آورده ام ظاهرا" بودم اسیر اما به روی دوش خود پرچمی پیروزمند و جاودان آورده ام «یاسر» از اشکی که دارد می درخشد چون قمر رو به سمت آسمان بی کران آورده ام ** محمود تاری «یاسر»✍ .