eitaa logo
امام حسین ع
18.4هزار دنبال‌کننده
397 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. 👈🏻بانوای جانسوز:استاد پرویزی🎙️ «السلام علیکَ یا اباعبدالله السلام علیکَ یا مظلوم کربلا» سلام ما به تو ای سومین امام،حسین که درحضورِتومهدی کند سلام،حسین ◾امشب امام زمان هم سلام میده به بدن های بی سرِ بر روی خاک، جگرها بسوزه برا سربریده حسین سه روز وسه شب بدن روی زمین گرم کربلا بود ،نیمه های شب مردهای طایفه ی بنی اسد جرأت نکردن بیان زنها آنها را به غیرت انداختن وآمدن برای دفن شهداشون ولی بدنها قطعه قطعه شده قابل شناسایی نبود دیدن مردِ بزرگواری از دور میاد ایخدا از کجا میاد کی هستی؟ فرمود: اومدم برا دفن شهدا کمکتون کنم، آخه من تک تکِ این بدنها رو میشناسم، آی قربون دردای دلت امامِ سجاد، دیدن بنی اسد اومدن دور او حلقه زدن آقا همه ی شهدا رو دفن کردیم ولی یه بدنِ قطعه قطعه شده به روی زمین مونده که توان دفن اون بدن رو نداریم آقا ناله ای زد فرمود: امام باید امام رو دفن کنه، اومد کنار بدن بی سر نشست طایفه ی بنی اسد می بینن این مردِ ناشناس مثل ابر بهاری گریه میکنه ، هی میگه ای بقربون سرِ بریدت بابا ،ای بقربون بدنِ قطعه قطعه شده ات، به طایفه ی بنی اسد گفت: بوریایی فراهم کنید، بوریا فراهم کردن و قبر آماده شد، با دو دست نازنینش بدنِ حسینِ زهرا رو روی بوریا گذاشت بدن رو درون قبر گذاشت، طایفه ی بنی اسد با تعجب دیدن قبل از اینکه خاک بر بدن بریزد در آن تاریکی شب لابه لای خاکهای بیابانِ کربلا به دنبالِ چیزی می گردد، خدایا نفهمیدم این مرد کیه ؟ خدایا به دنبال چی میگرده؟ دیدن خم شد ناگهان چیزی رو از لابه لای خاکها برداشت هی نگاش میکنه هی بر چشماش میماله هی بوسه میزنه نگاه کردن(شما هم با دیده ی دلتون نگاه کنید)خوب نگاه کردن دیدن انگشت بریده ی حسینه ای واااای حسیییین، شهید حسین، مظلوم حسین، حالا حاجتها رو مدِّ نظر بگیرید،حالا وقتشه دعا کنی دیدن درون قبر شد ولی از قبر بیرون نمیاد، ای وای نکنه این مرد کنارِ قبرجان داده ، اومدن کنار قبر نگاه کردن دیدن لبها رو گذاشته رو رگهای بریده ی گلوی حسین همه بگید مظلوم حسییین شهید حسییین علی لعنة الله علی القوم ظالمین .
AUD-20220810-WA0003.opus
852.1K
روضه دفن شهدا
. ۷۵۸ من چهل سال غم و غصه مکرر دیدم نرود از نظرم آنچه که آخر دیدم بلبلان از غم گلها همه بیتاب شدند غنچه ها را همه پژمرده و پرپر دیدم کوچه ی تنگ ندیدم چو عمویم امّا تنگی قتلگه و پیکر بی سر دیدم مات و مبهوت نظر کردم و فریاد زدم جای یک زخم هلالی روی پیکر دیدم اسبها از بدنش رد شده و لرزیدم که رد نعل به روی رگ حنجر دیدم آنچه من دیده ام ای کاش نبیند چشمی من خودم کاکل او در کف لشکر دیدم از همه سختی گودال همین بس باشد قتل صبر پدر و نیزه و خنجر دیدم بوریا جمع تنش را همه بر عهده گرفت پی انگشت پدر در همه جا گردیدم با عبا جمع نمودم که نریزد عباس پاره های تنِ سقای دلاور دیدم کاش می مردم ازاین غم که نبینم امّا چادر سوخته وپاره ی خواهر دیدم وای از شام که ناموس خدا را بردند خنده و هلهله در مردم کافر دیدم سخت تر از همه بازار یهودی ها بود عمه ها را همه در حالت مضطر دیدم سخن از برده فروشی شد و لرزید رباب به روی نیزه سرشک علی اصغر دیدم ................ . يا حسين(ع) بینش اهل حقیقت چو حقیقت بین است در تو بینند حقیقت که حقیقت این است   نیست چشم دگران سوی حقیقت نگران ورنه آنراست حقیقت که چنین آئین است   من اگر جاهل گمراهم و گر شیخ طریق قبله ام روی حسین است و همینم دین است   او چو بینای حقیقت بود از دیده من بحقیقت که مرا چشم حقیقت بین است   سجده بر نور خدا در گل آدم نکند چشم شیطان لعین چون نظرش بر طین است   ذات لا یُدرک حق را که کند درک بصر آنچه ادراک کنند اهل بصیرت این است   بوده پیش از گل من سرخوش جامش دل من مستی ما به حقیقت ز می دیرین است   نور او مبداء من بود و معادم همه اوست قصه باز پسینم خبر پیشین است   شب دوشینه مرا چشم چو بر چشم تو بود روز میعاد مرا چشم شب دوشین است   نه همه روی تو در خواب چراغ دل ماست هر شبم نور تو شمعیست که بر بالین است   پرتو مهر رخش می نگرم در همه کس زان مرا با همه کس مهر و نه با کس کین است   ماسوا عاشق رنگند سوای تو حسین که جبین و کفت از خون سرت رنگین است   خر دَلی بار غمت را دل عالم نکشد آه از این بار امانت که عجب سنگین است   فرقت روی تو از خلق جهان شادی برد هر که را دیده بیناست دل غمگین است   پیکرت مظهر آیات شد از ناوک تیر بدنت مصحف و سیمات مگر یاسین است   یادم از پیکر مجروح تو آید همه شب تا دم صبح که چشمم به رخ پروین است   در ضمیرم سر سیمین تو در طشت طلا تا بکام نظرم طشت فلک زرین است   باغ عشق است مگر معرکه کرب و بلا که ز خونین کفنان غرق گل و نسرین است   بوسه زده خسرو دین بر دهن اصغر و گفت دهنت باز ببوسم که لبت شیرین است   شیر، دل آب کند بیند اگر کودک شیر جای شیرش به گلو آب دم زوبین است   از قفا دشمن و اطفال تو هر سو به فرار چون کبوتر که به قهر از پی او شاهین است   در خم طره ي اکبر دلِ لیلا میگفت سفرم جانب شام و وطنم در چین است   دختری را به که گویم که سر نعش پدر تسلیت سیلی شمر و سر نی تسکین است؟   میکشد غیرت دینم که بگویم به امم این جفا بر نبی از امت بی تمکین است؟   گر «فؤاد» از غم عشق تو غنی شد چه عجب عشق سلطان غنی گنج دل مسکین است (فؤاد كرماني) .
. ۷۵۹ اصلاً مرا برای محن برگزیده اند با اشک در غم پدرم آفریده اند یادم نمی رود که چهل سال پیش بود گلهای باغ را همه با نیزه چیده اند گریم به یاد غربت بابا که دشمنان با تیر پیکرش به دل خون تپیده اند در یک قفس چو مرغ تنش گیر کرده بود با قتل صبر باب مرا سر بریده اند می گفت عمه ام که به گودال قتلگاه او زنده بود و موی سرش را کشیده اند دشمن کشید و پیرهن از تن جدا نشد با زور نیزه،پیرهنش را دریده اند از بس فشار نعل به سینه زیاد بود طفلان صدای خرد شدن را شنیده اند سرها به روی نیزه فرو رفت و ناکسان دنبال کودکان پی معجر دویده اند تنها نه شامیان به تن من لگد زدند این طعم تلخ را همه طفلان چشیده اند نامحرمان به دور و بر عمه کف زدند اهل حرم ز دیدن این غم خمیده اند در مجلس شراب،پر از چشم هرزه بود اما حرامیان رخ عمه ندیده اند **** ✍ .
. 🏴کربلا.. خاک تو گلزار شهیدان می شود مقتل اجساد صد چاک عزیزان می شود 🏴قدر این اصحاب پاکم را بدان ای کربلا نور باران خاکت از اجساد آنان می شود  🏴این عزیزان را که بینی در قیام و در قعود بر فراز نیزه فردا رأس آنان می شود  🏴محفل گرم عزیزان مرا امشب ببین جای این محفل بپا شام غریبان می شود  🏴کربلا خاک تو را از خون خود رنگین کنم مقتلم دارالشفای دردمندان می شود 🏴در عزای من سیه پوشد همه کون و مکان زین غم و درد و مصیبت عرش لرزان می شود 🏴قطرۀ آبی نباشد بهر طفلان حزین ناله و فریادشان تا عرش یزدان می شود 🏴یادگار مجتبی قاسم ز جور اشقیا غرق اندر خون خود با چهر رخشان می شود 🏴پاره پاره غرق خون جسم علی اکبرم واژگون از صدر زین بر خاک غلطان می شود 🏴دست عباس رشیدم گردد از پیکر جدا تیر باران جسم آن سقای عطشان می شود 🏴کربلا از حالت عباس چون گویم سخن پاره آندم مشک او کز جور عدوان می شود 🏴عصر عاشورا زند دشمن چو آتش در خیام از شرارش عترت طاها هراسان می شود  🏴کودکان تشنه لب گریان به هر جانب روان زینبم دنبالشان هر سو پریشان می شود 🏴آه از آن ساعت که زینب بگذرد از قتلگاه خون روان از دیده اش در این بیابان می شود 🏴کس نباشد محرم سجاد من جز زینبم چون سر من بر سر نیزه نمایان می شود 🏴در اسارت خواهرم از کوفه تا شام بلا قافله سالار طفلان و اسیران می شود .
ای ذوالجناح از قتلگاه ، خون جای آب آورده ای بر اهل بیـت بی پنـاه ، حـال خـراب آورده ای در چشـم طفل بی گناه ، خون مـذاب آورده ای بر حس و حال این نگاه ، خونین جـواب آورده ای ** از قتلگاه آمد ، نزدیک خیمه ذوالجناح تنها گردیده جان من ، از دیدن او  شعلة غم ها عمق نگاهم تا ، بر زین وارون فرس افتاد یکدفعه قلبم از ، نادیدن او از نفس افتاد با حال و روزی بیقرار ، با یال خونین بی سوار ، می آیی  با داغ سنگیـن آمدی ، با حال غمگیـن آمدی ، تنهایی با شیهـه هایت  می زنی ، آتش به جان هر تنی ، واویلا تاب از دل ما می بری ، حسرت برایم می خری ، ناپیدا خونیـن سر و یالت شده ، غم حال و احوالت شده ، بی چاره تنهای بی راکب شدی ، بی یار و بی صاحب شدی ، آواره در خیمه های غم زده ، با سینه ای  ماتم زده ، خاموشم شال عـزا بر گردنم ، رخـت یتیـمی بر تنم ، می پوشم ای ذوالجناح از قتلگاه ، خون جای آب آورده ای ** از قتلگاه آمد ، نزدیک خیمه ذوالجناح تنها گردیده جان من ، از دیدن او  شعلة غم ها عمق نگاهم تا ، بر زین وارون فرس افتاد یکدفعه قلبم از ، نادیدن او از نفس افتاد برگو چه شد بابای ما ، آئینه فردای ما ، غمبار است سوز یتیمی می وزد ، سوگ عظیمی می رسد ، خونبار است بنگر چگونه باوفا ، در پنجه ام یال تو را ، می گیرم با آه من زاری مکن ، خون از دهن جاری مکن ، می میرم با گریه های بی صدا ، با کودکان بی نوا ، می سوزم در نینوای بی کسی ،  چشمم به راه مونسی ، می دوزم آکنـده از درد و بلا ، در سرزمیـن نینوا ، بی یاور وامانده ایم درگیر غم ، لب تشنه در زنجیر غم ، دردآور ای ذوالجناح از قتلگاه ، خون جای آب آورده ای ** از قتلگاه آمد ، نزدیک خیمه ذوالجناح تنها گردیده جان من ، از دیدن او  شعلة غم ها عمق نگاهم تا ، بر زین وارون فرس افتاد یکدفعه قلبم از ، نادیدن او از نفس افتاد قلبم شکسته در عزا ، آهم رسیده تا فضا ، بی یارم هر لحظه از داغ پدر ، از دیـده ها خونِ جگر ، می بارم بر یال و رویت خون او ، زیر گلـویت خون او ، می یابم آتش زنم بر تار دل ، حسـرت نصیبی کار دل ، بی تابم زینب بیا ای عمه جان ، دستم بگیر ای مهربان ، افتادم برکنده این بی یاوری ، تیر غم دردآوری ، بنیادم دیگر نمی آید پدر ، در شـام و کوفه دربه در ، می گردم با سـروری در این عزا ، در سوگ یاری باوفا ، همدردم ای ذوالجناح از قتلگاه ، خون جای آب آورده ای .
. خورشید به روی نی نشسته با زلف دریده و گسسته خونین شده صورتش شفق وار ما بین دو ابرویش شکسته از بهر تماشای اسیران مردم به نظاره دسته دسته آذین شده شهرو، جشنی شده برپا هستند همه خشنود با دلی خجسته او می نگرد به خواهر خویش گردیده چقدر پیر و خسته دیدند که گریه کرد و آنگاه چشمان قشنگ خویش بسته .👇
. بعد از تو گوشواره به دردم نمیخورد رخت و لباس پاره به دردم نمیخورد اي آفتاب برسر زینب طلوع کن این چند تا ستاره به دردم نمیخورد نزدیک تر بیا که کمی درد دل کنیم تنها همین نظاره به دردم نمی خورد ما را پیاده کن، سرمان سنگ میخورد این بودن سواره به دردم نمیخورد چندین شب است منتظرصحبت توأم حرفی بزن، اشاره به دردم نمیخورد این ها مرابه مجلس خوبی نمی برند بعد از تو استخاره به دردم نمیخورد این سنگها هنوزحسابم نمی کنند با این حساب چاره به دردم نمیخورد علی اکبر لطیفیان✍ ********************* هفت روز است اسير سفرم غصه‌ي جانسوز تو و قاسم و عباس و علي‌اكبر و جعفر شده داغ جگرم سايه‌ي سنگين سرت روي سرم خم شده ديگر كمرم بعد تو بي بال و پرم درد و بلايت به سرم ، كاش كه چشمي بگشايي و ببيني كه در اين داغ جدايي چه به روز من و اطفال حرم آمده اي ماه خدايي آنقدر سخت گرفتند به ما بعد تو در راه كه از ما نرسيده است به كوفه به جز سايه‌ي آهي . هفت روز است بجاي تو و عباس شدم همسفر سايه‌ي خولي و سنان هر طرفي چشم من افتاد ، غمي روي دل افتاد كه ناگاه در آن كوچه‌ي تنگ از همه جا بارش سنگ آمد و يك پيرزن از جنس جهنم به كسي قول طلا داد كه با نيزه به نزديكي بامش برود لحظه‌اي آمد و دنيا به سرم ريخت كه سنگي به سر زخمي تو بوسه زد و سر ز روي نيزه‌ات افتاد رقيه به سويت خم شد و تا خواست كه نامت ببرد شانه‌ي زنجير ، حصاري به پرش شد ، پُرِ سرباز همه دور و برش شد ، نيش تلخ دو سه شلاق عجب دردسرش شد تنش انگار حصيري است پر از تار سياهي . هفت روز است پرستار حرم زينب كبراست سپر و حامي و غمخوار حرم زينب كبراست پدر و مادر و دلدار حرم زينب كبراست و وقتي همه خوابند نگهباني بيدار حرم زينب كبراست چه گويم كه ابالفضل علمدار حرم زينب كبراست بخداوند قسم حيدر كرار حرم زينب كبراست پس از حضرت حق و پسر خون خداوند ، نگهدار حرم زينب كبراست ولي چشم به نيزه ست كه از چشم تو بر خسته‌ي اين راه رسد نيم نگاهي. محمد بختیاری✍ **************** ای صبرتو چون کوه در انبوهی از اندوه طوفان بر آشفته ی آرام وزیده ای روضه ترین شعرغم انگیز حماسه ای بغض ترین ابر به باران نرسیده ای کوه شبیه دلت و چشم تو چون رود هرروز زمانه به غمت غصه ای افزود غم درپی غم درپی غم درپی غم بود ای آنکه کسی شکوه ای از تو نشنیده من تاب ندارم که بگویم چه کشیدی تا بشنوم آن روضه و آن داغ که دیدی تو در دل گودال چه دیدی چه شنیدی ؟ که آمده ای با دل خون قد خمیده نه دست خودم نیست که شعرم شده مقتل شد شعر به یک روضه ی مکشوف مبدل نه دست خودم نیست خدایا چه بگویم؟ این بیت رسیده ست به رگ های بریده این کرب و بلا نیست مدینه ست در آتش شد باز درون دل تو شعله ور آتش در خیمه کسی هست ولی خیمه در آتش ای آنکه شبیه تو کسی داغ ندیده این قافله ی توست سوی کوفه روان است برنیزه برای تو کسی دل نگران است شکر است که تا شام فقط ورد زبان است رفتید دعا گفته و دشنام شنیده سخت است که بنویسم دستان تو بسته ست مانند دلت قد تو چندی ست شکسته ست قد تو شکسته ست نماز تو نشسته ست من ماندم و این شعر و گریبان دریده سید محمد رضا شرافت✍ ******* زیبا هلال یک شبه،ای سایه سرم بالا نشته ای مرا می کنی نگاه عالم همه پناه به نام تو میبرند حالا ببین که خواهرتوگشته بی پناه تو قرص ماه بودی و حالا شدی هلال دیشب مگر چگونه شبت کرده ای سحر روی تو سوخته چونان روی مادرم خاکستر است لای همه گیسوان سر عمری سرم به سینه ات آرام میگرفت حالا تو روی نیزه و من بین محملم هربار نیزه دار ، سرت چرخ می دهد با هر تکان نیزه تکان می خورد دلم از بعد قتلگاه که دیدم به چشم خود زخمی شده دو گونه تو در وضوی خاک دامن گرفته ام پی رأس تو هرقدم تا که نیفتی از سر نیزه به روی خاک عمری ندیده است کسی سایه مرا حالا ببین که رنج و بلا یاورم شده شاه نجف کجاست تماشا کند مرا این آستین کهنه حجاب سرم شده قاسم نعمتی✍
. ای نیزه دار ؛ آینه بر نیزه میبری؟ خواهی چگونه از وسط شهر بگذری از کوچه های خلوت آنجا عبور کن خوب است اندکی به ابالفضل بنگری کمتر بخند ،قاری قرآن دلش شکست بر آیه ها قسم که تو بی دین و کافری دیگر بس است نیزه خود را زمین مکوب تو از یهودیان محل سنگ دل تری دیدی حسین فاطمه خیر کثیر داشت حالا تو صاحب دو سه تا کیسه زری با رقص نیزه پدرم قصد کرده ای در پیش چشم عمه لجم را در آوری؟ داری گل سری که عمویم خریده است بی آبرو برای که سوغات میبری؟ حس میکنم به دختر خود قول داده ای از کربلا براش دو خلخال میبری وحید قاسمی✍ *************** قرآن بخوان از روي نيزه دلبرانه ياسين و الرحمان بخوان پيغمبرانه قرآن بخوان تا خون سرخت پا بگيرد همچون درخت روشني در هر کرانه بايد بلرزاني وجود کوفيان را قرآن بخوان با آن شکوه حيدرانه خورشيد زينب شام را هم زير و رو کن قرآن بخوان با لهجه اي روشنگرانه کوثر بخوان تا رود رود اينجا ببارم در حسرت پلک کبودت خواهرانه قرآن بخوان شايد که اين چشمان هرزه خيره نگردد سوي ما خيره سرانه اما چه تکريمي شد از لب هاي قاري تشت طلا و بوسه هاي خيزرانه گل داده از اعجاز لب هاي تو امشب اين چوب خشک اما چرا نيلوفرانه در حسرت لب هاي خشکت آب مي‌شد ريحانه ات با التماسي دخترانه آن شب که مي‌بوسيد چشمت را سه ساله خم شد ز داغت نيزه هم ناباورانه از داغ تو قلب تنور آتش گرفته تا صبح با غمناله هايي مادرانه یوسف رحیمی✍ ******** سبز است باغ آینه از باغبانی‌ات گل کرد شوق عاطفه از مهربانی‌ات از بس که خار خاطره بر پای تو نشست چشم کسی ندید گل شادمانی‌ات حتی در آن نماز شبی که نشسته بود پیدا نشد تشهدی از ناتوانی‌ات آن‏جا که روز کوفه ز رزم تو شام بود شوق حماسه می‌چکد از خطبه‏خوانی‌ات امّا شکست خطبه‏ی پولادی تو را بر نیزه آیه‌های گل ناگهانی‌ات با آن سری که در طبق آمد، شبی بگو لبریز بوسه باد لب خیزرانی‌ات عمر سه ساله صبر دل از لاله می‌گرفت آتش نمی‌زنیم به داغ نهانی‌ات جواد محمدزمانی✍ *************** زن بود مثل مرد اما حرف میزد پر جوش و غوغا مثل دریا حرف میزد بر مردی خود کوفیان شک کرده بودند مثل تمام مردها تا حرف میزد از بغض های در گلو ترکیده میگفت از زخم های عشق حتی حرف میزد راز حضور اهرمن را فاش میکرد وقتی که از عشق اهورا حرف میزد گویی علی در پیکر او زنده میشد از بس که زینب مثل بابا حرف میزد حامد صافی قهدریجانی✍ ************** اينان كه سنگ سوي تو پرتاب مي كنند بي حرمتي به آينه را باب مي كنند در قتلگاه،آن جگر تشنه ي تو را با مشك هاي آب خنك،آب مي كنند لب هاي خشك نيزه ي خود را حراميان از خون سرخ توست كه سيراب مي كنند عكس سر بريده ي عباس را به ني در چشم هاي اهل حرم قاب مي كنند با نوحه ي رباب و تكان دادن سنان شش ماهه ي تو را سر ني خواب مي كنند اين آسمان شب زده را اي هلال عشق هفده ستاره گرد تو جذاب مي كنند هفده ستاره معتكف چشم هايتان سجده به سمت قبله ي مهتاب مي كنند هفده ستاره با كلماتي ز جنس اشك تفسير سرخ سوره ي احزاب مي كنند وحید قاسمی✍
. با چادرش قیامت عظما رقم زده بانویِ برتری که جهان را بهم زده در علقمه علم به زمین زَد برادرش در شام و کوفه اوست که حالا علم زده با "یاحسین" گفتن خود عشق می کند او که فقط زِ عشق حسین آه.. دم زده غم های او چو کوه بلند است و اُستوار با صبر خود چه طعنه بر این کوهِ غم زده از کودکی به غصّه و غم مبتلا شده لطمه به صورتش زِ همان سنّ کم زده زینب عفیفه ایست که در راه عفتش معجر نداده، بوسه به دست قلم زده از آسمان بپرس چه شد عاقبت، که او.. در کربلای خونِ خدایش قدم زده! ای"ملتمس"قیام خدا زنده شد از او، او زیرِ تازیانه دَم از این ستم زده.. .
radio-qom2.mp3
3.56M
با چادرش قیامت عظما رقم زده - روز یازدهم ١۴٠٢ با چادرش قیامت عظما رقم زده بانویِ برتری که جهان را بهم زده در علقمه علم به زمین زَد برادرش در شام و کوفه اوست که حالا علم زده با "یاحسین" گفتن خود عشق می کند او که فقط زِ عشق حسین آه.. دم زده غم های او چو کوه بلند است و اُستوار با صبر خود چه طعنه بر این کوهِ غم زده از کودکی به غصّه و غم مبتلا شده لطمه به صورتش زِ همان سنّ کم زده زینب عفیفه ایست که در راه عفتش معجر نداده، بوسه به دست قلم زده از آسمان بپرس چه شد عاقبت، که او.. در کربلای خونِ خدایش قدم زده! ای"ملتمس"قیام خدا زنده شد از او، او زیرِ تازیانه دَم از این ستم زده.. .
🔻علیرضا پناهیان در نشست تخصصی نوحه‌سرایان و نغمه‌پردازان: 🔸معارف دینی تا زمانی که به زبان شعر در نیاید و در نوحه‌ها جاری نشود، در سینه‌ها باقی نمی‌ماند 🔘هیچ‌گاه از ادبیات کهن فارسی جدا نشوید؛ برای تقویت حماسه‌سرایی حتماً شاهنامه را مطالعه کنید 🔘امتیاز مهم نوحه‌سرایان، توصیف حقایق به‌جای اثبات آنها است 🔘نوحۀ خوب می‌تواند به حل بحران‌های فرهنگی جامعه کمک کند 🔘امروز نیاز داریم نیمۀ دوم ولایت‌مداری یعنی ولایت عرضی و فداکاری برای یکدیگر در نوحه‌ها مطرح شود --------------------- : سخنرانی‌ها و معارف دینی ما تا زمانی که در اشعار ثبت نشود و به زبان شاعران نیاید، در سینه‌ها باقی نمی‌ماند. مضامین این اشعار هم تا وقتی که در متن نوحه‌ها جاری نشود، ماندگار نمی‌شود. تا زمانی که ساعت‌ها سخنرانی‌، به کتاب تبدیل نشود و کتاب‌ها به شعر تبدیل نشود و شعرها به نوحه تبدیل نشوند و در قالب‌های ملودیک در هیأت‌ها خوانده نشود، آن‌چنان بقاء و گسترش پیدا نمی‌کند. جنس قیام امام‌حسین(ع) تبلیغی است. براساس روایات، کسی که یک بیت شعر برای امام‌حسین(ع) بگوید و کسی که آن را بخواند پاداش باعظمتی برایش خواهد بود. لذا پاسخ‌دادن به نوحه در هیأت هم دارای ثواب و پاداش است. (مَنْ أَنْشَدَ فِی‏ الْحُسَیْنِ‏ بَیْتاً... ؛ کامل الزیارات، ص104) نوحه‌ها باید هنرمندانه سروده شود و غیرمستقیم باشد و در آن، هرچه بیشتر از استعاره استفاده شود. در اشعار باید جملاتی وجود داشته باشد که بعدها به ضرب‌المثل تبدیل شود و افراد در اوقات مختلف زندگی، آن را بخوانند. مثلاً در روز دختر، مناسب است این شعر را پدرها برای دخترانشان بخوانند «دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند ؛ از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند». هیچ‌گاه از ادبیات کهن فارسی جدا نشوید، مثلاً برای تقویت حماسه‌سرایی حتماً شاهنامه را مطالعه کنید که به روحیه حماسی شما در شعر گفتن کمک می‌کند. ترکیب نوحه‌ها با اشعار کهن فارسی هم بسیار مهم است. شما در نوحه‌ها، روایت می‌کنید که در اصطلاح مداحی به «زبان حال» مشهور است. به تصویر کشیدن، مهمترین شاخصۀ کار شماست و ما در ادبیات دینی خودمان در این زمینه، ضعف داریم. ما معمولاً حقایق دینی را اثبات می‌کنیم ولی سراغ توصیف آن نمی‌رویم. در ادبیات انقلابی هم همین ضعف را داریم. اما شما نوحه‌سرایان قدرت توصیف دارید و باید آن را حفظ کنید. برخی روضه‌ها هست که تاکنون خوانده نشده است. سوز روضه وداع حضرت زینب(س) با امام‌حسین(ع) به‌خاطر، جدایی یک خواهر از برادرش است یا وداع با امام زمانش؟ به‌خاطر وداع با امام زمانش است، ولی ما در این خصوص، کمتر شعر داریم. پیشنهاد می‌کنم برای روضه‌خوانی زاویۀ دیدهای جدید را ارائه کنید. آیا گریه امام‌حسین(ع) برای حضرت علی اکبر(ع) صرفاً به دلیل از دست دادن فرزند بود؟ نه؛ به‌خاطر این بود که او «اشبه الناس به رسول‌الله خَلقاً و خُلقاً» بود و چنین فردی را شهید کرده بودند. چرا این رویکردها را کمتر در روضه‌ها داریم؟ مضامین انقلابی را با زاویۀ دید مسائل عاشورایی می‌توان رشد داد. نوحۀ خوب می‌تواند به حل بزرگ‌ترین بحران‌های فرهنگی جامعه کمک کند؛ ناشکری، ناامیدی و ندیدن نیمه پر لیوان، از جمله معضلات امروز جامعه است. این موضوع را می‌توان با امام‌حسین(ع) که دارای دعای عرفه است حل کرد؛ دعایی که از ۱۱۰ سطرش، ۵۰ سطر آن تشکر از خداست! مثلاً احساس افتخار را چگونه می‌توان با زاویه دید خود بیان کرد؟ راه کربلای امام‌حسین(ع) باز شده است ولی ما هنوز در هیأت‌ها می‌گوییم «این دل تنگم غصه‌ها دارد و کربلا می‌خواهد...» الآن وقت بیان حرف‌های جهانی دربارۀ امام‌حسین(ع) است. ما امروز نیاز داریم که نیمه دوم ولایت‌مداری را در جامعه بیان کنیم. البته بیان رویکرد نوکر و ارباب هم خوب است اما باید به بحث «ولایت عرضی» و رابطۀ بین مؤمنین ولایت‌مدار وارد شویم. از شما تقاضا دارم موضوعاتی مانند «به هم پیوستن» و اینکه ما برای هم بمیریم و با هم مهربان باشیم و... را در قالب نوحه، میان هیأتی‌ها ترویج کنید. الآن مشکلات جامعه ما با اصلاح حکمرانی مردمی حل می‌شود. 🚩 نشست تخصصی نوحه‌سرایان و نغمه‌پردازان - ۱۴۰۲/۰۴/۱۳ .
. ویران‌سرایم امشب شد میهمان‌سرایم این‌جا که خیزران نیست قرآن بخوان برایم هر شب صدات کردم امشب دعات کردم یا در برم بمانی یا همرهت بیایم زهرا عذار نیلی نگشود بهر حیدر من هم به محضر تو صورت نمی‌گشایم گر افکنی جدایی در بین جسم و جانم دیگر به جان زهرا از خود مکن جدایم من دختر حسینم هم‌سنگر حسینم ماه صفر محرم، شام است کربلایم خواهم در این خرابه دور سرت بگردم دیوار گشته حائل، زانو شده عصایم دیشب به شوق وصلت تا صبح گریه کردم امشب بگو اسیران گریند در عزایم کی گفته در خرابه شب‌ها گرسنه خفتم؟ بعد از تو بوده هر شب خون جگر غذایم دانی چرا عدویم تا حد مرگ می‌زد؟ فهمیده بود از اول من دخت مرتضایم تا دور او بگردم تا دست او ببوسم ای کاش همرهت بود عموی با وفایم هر چند روسیاهم آلوده‌ی گناهم مولا بگیر دستم من "میثم" شمایم .
. بخشی از منظومه عاشورایی 🔻 ▫️کربلا مجرای تقدیر و رضا ▫️نطق زینب با نوای مرتضی ▫️کربلا یعنی جمیل ما رایت (۱) ▫️ما لنا من امر، الا ما قضیت (۲) ▫️کربلا یعنی مسیر کهکشان ▫️خانه‌ای بر دامن آتشفشان ▫️کربلا یعنی که صبر و ابتلا ▫️سیر قدسی با "بلاء للولا" ▫️کربلا یعنی دل آرامم حسین ▫️نقطه آغاز و فرجامم حسین ✍ پاورقی🔻 ۱. برگرفته از گفتار تاریخی حضرت زینب (س): ما رایت الا جمیلاً ۲. یادآور گفتار توحیدی امام سجاد (ع) در ششمین دعای صحیفه سجادیه: لَیسَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ إِلَّا مَا قَضَیتَ، وَ لَا مِنَ الْخَیرِ إِلَّا مَا أَعْطَیتَ ──────────── .
. علیهاالسلام بابایی دیدم با چشم دریایی با سر به روی نی هایی بابایی وای از ننگ یه پیرزن به تو زد سنگ دیدم با خون، سرت شد رنگ وای از ننگ ببین‌ قد گلت خمیده یه روز خوش دیگه ندیده توی سه سالگی با محنت همه موهای من سفیده گوش من ،شد پاره غارت شد ،گوشواره دارم من، صدگله از زجر و حرمله مظلومه رقیه.... 🌸🌸 واویلا از قافله یه شب بابا جامونده ام توی صحرا واویلا نالیدم وقتی که اونجا خوابیدم زجرو بالاسرم دیدم نالیدم دویده ام رو خار صحرا نشسته آبله کف پا ببین‌ که صورتم‌ کبوده شبیه مادر تو زهرا زجر پست  بد می زد با کینه ی بی حد اشکامو وقتی دید با خولی ،می خندید مظلومه رقیه.... 🌸🌸 واویلا بدون پیکری بابا بریده حنجری بابا واویلا خونباره لبای تو شده پاره نشون خیزرون داره خونباره ما رو عدو تو بزم شام برد چقد لب تو خیزرون خورد وقتی که صحبت از کنیز شد سکینه لاله ی تو پژمرد از لب هات، ای قاری شد پیشم، خون جاری جون بر لب ، شد عمّه از بس که زد لطمه مظلومه رقیه.... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .👇
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. علیهاالسلام بند اول: توی عمرم، ندیدم اصلا مثله تو سه ساله ای رو، با این کرامت که تا اسمش، میاد تو مجلس وا میشه روی همه باز، درای رحمت گلِ گلزار مولایی زینت دوش سقایی ستاره رو زمینی و نگین عرش اعلایی شبیه حضرت زهرا تویی مصداق اعطینا جلوه ی سِرِّ مستور و معنی آیت العظما میرسه با تو عالم پیش خدا رقیه پر میگیریم تا جنت با ذکر یا رقیه سیدتی رقیه..... 🌸🌸 بند دوم: دستای تو، کوچیکه اما معجزه میکنه مثل، دستای عباس تو کعبه ی فضائلی چون مادر بزرگِ جلیلت، حضرت زهراس آره مشکل گشایی تو اُمید هر گدایی تو دلیل امضای برگ برات کربلایی تو درد قلبم رو میدونی حرف چشمامو میخونی ببرم کربلا یک شب میدونم بی بی میتونی باب الحوائجی ای گره گشا رقیه حاجتمو میگیرم با ذکر یا رقیه سیدتی رقیه..... 🌸🌸 بند دوم: از چادرت، حیا می ریزه معجرت میده به عالم، درس نجابت وقتی بنت الحسینی قطعا با حبّت خلاصه میشه، راه هدایت تویی خورشید تابنده شده دین با تو پاینده با سلاحُ البکاءِ تو دشمنت شد سر افکنده جنمت، ارث کرّاره یزیدو کردی بیچاره همه عالم بدونن که دشمنت هیزم ناره مدافع قیامه کرب و بلا رقیه منکر تو میلرزه با ذکر یا رقیه سیدتی رقیه..... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)         طاها تحقیقی          سید مرتضی پیرانیان 👇
. علیهاالسلام جواب: یا رب امام  ِما رسان عجّل علی ظهوره به ناله ی رقیه جان عجّل علی ظهوره الغوث آقا..........یابن الزهرا 🌸🌸 ای بهشت آل خاتم /بی تو دنیا شد جهنم/ یا أبانا از چه هستی غرق محنت/ دست تو را بسته غیبت /بین صحرا از تولد تا ‌به حالا /شد دل تو جای غمها/از چه آقا گویمت با آه و ناله/العجل جان  ِ سه ساله/ یابن زهرا بنگر که در ویرانه ای خوانده تو را رقیّه در بزم شام ، بهر فرج، کرده دعا رقیّه الغوث آقا..........یابن الزهرا 🌸🌸 عمه زینب‌ کن‌ نگاهم/ بنگر امشب غرق آهم / بهر بابا کن خرابه را مهیا /مطمئن هستم که بابا /آید اینجا از غم هجرش خمیدم /انتظارش را کشیدم/ روز وشبها خواهم از بابا که من را/ کن دگر راحت ز دنیا /از جفاها بنگر پدر ، از دوریت ، رفته دگر قرارم از دست زجر و حرمله، دیگر توان ندارم الغوث بابا..........یابن الزهرا 🌸🌸 من به بابایم بگویم/ از هزاران درد و ماتم /در اسارت گشته دیگر دختر تو /قد کمان چون مادر تو / از مصیبت صورت من گشته نیلی/دختر تو خورده سیلی /با عداوت ای پدر جان خسته ام من/ از جسارت های دشمن / رفته طاقت من روز وشب، دق کرده ام، در کودکی شدم پیر من را دگر ،با خود ببر ، از زندگی شدم سیر الغوث بابا..........یابن الزهرا ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .👇
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ( علیه السلام ) اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ...چی میشه من بیام پایین پات دست به سینه بگذارم و بگم : اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ... دریا به دیده ی تر من گریه می کند آتش ز سوز حنجر من گریه می کند سنگی که میزنند به فرقم ز روی بام بر زخم تازه ی سرِ من گریه می کند توو هر شهری وقتی یه بزرگی وارد میشه یه آقایی وارد میشه مردم شهر گل میریزند روی سرش میگن خوش آمدی ؛ وقتی کوفه رفت با کاروان زن ها و بی بی ها همه سنگ میزدند ... وقتی رسید شهر شام هم هلهله میکنند هم دخترها رو کتک میزنند ، شاید زبون حال آقامون این باشه : مردم کوفه و شام ، به من علی بن الحسین سنگ بزنید ولی دیگه به سرِ بابای مظلوم من ، سنگ پرتاب نکنید ... حسین ... حسین ... از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک زنجیر هم ، به پیکر من گریه می کند آخه مقاتل میگن وقتی امام باقر بدن نازنین باباش رو غسل میداد ، راوی میگه بدن نازنین زین العابدین رو روی سنگ غسل گذاشت ، پرده ای زدند که آقا زاده بابای نازنینش رو راحت غسل بده ؛ میگه یه وقت شروع کرد های های گریه کردن ؛ میگه روم نشد اونجا سوال کنم ، زین العابدین رو دفن کرد ، بعد از مدتی خدمتش رسیدم آقاجان وقتی پدر نازنینت رو غسل میدادی ،گریه میکردی ! میگه فرمود : وقتی بابام رو غسل میدادم اثر غل و زنجیر جامعه به گردن و پاها و ران مبارکش باقی بود ، میخوام بگم یا باقرالعلوم ! بابای مظلومت رو غسل دادی یه وقت شروع کردی گریه کردن ، یه شبی هم وقتی مردم مدینه خوابیده بودند جد مظلومم امیرالمومنین عزیزدلش رو غسل میداد ، به بچه هاش گفته بود آروم گریه کنید صدامونو کسی نشنوه یه وقت دیدند علی دست از غسل کشید ، سر به دیوار گذاشت ، علی جونم مگه نگفتی آروم گریه کنند ... چرا بلند بلند گریه میکنی ؟ نمیدونستم بازوش ... پهلوش ... میگه یه وقت صدا زد یا حسن یا حسین یا زینب یا ام کلثوم ! هَلُمّوا ! هَلُمّوا ! تَزَوَّدوا اُمّکُم بیاید از مادر توشه برگیرید ! فَهَذَا الْفِرَاقُ‏ وَ اللِّقَاءُ فِی الْجَنَّةِ بچه ها امشب شب خداحافظیه ، دیدار دیگه به قیامت و بهشت ، امیرالمومنین میفرمایند :حسنین خودشون رو به روی سینه ی مادر انداختند ، همون سینه ای که ، علی فرمود : اُشهِدالله اَنَّها قد حَنَّتزهرا چنان صیحه ای زد وَ مَدَّتْ یَدَیْهَا دست ها رو از کفن بیرون آوردوَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِیّاًحسنین را به سینه چسبانید ، یه وقت منادی صدازد علی بچه ها رو بردار، ملائکه به گریه شدند؛گذشت ، گذشت عصر عاشورا شد؛یه وقت نازدانه ی امام حسین آمد کربلا ، سکینه خاتون خودش رو روی بدن پاره پاره انداخت ... شروع کرد با پدر حرف زدن ... یه وقت عربای بیابانی آمدند ؛ فَاجتَمِعَ عدّة ... با یه اهانتی این نازدانه رو به گوشه ای پرتاب کردند ... حسین ... .👇