eitaa logo
امام حسین ع
17.5هزار دنبال‌کننده
397 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. نینوا را سوزاند ناله‌ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند به عبا پیچیدم میکشم آه ، همین آه عبا را سوزاند بازهم سوخت لبم کفِ آبی ، عطشم کربُبلا را سوزاند کربلا گفتم باز جگرم را نَفَسم را ، سر و پا را سوزاند شد غروب و گودال دیدم آتش همه‌جا را ، همه‌جا را سوزاند خیمه‌ای اُفتاد و بدنِ غرقِ به خونِ شهدا را سوزاند مشعلی روشن شد دامنِ دخترکی غرقِ دعا را سوزاند شعله تا بالا رفت گیسوانِ زِ سرِ نیزه رها را سوزاند وای از نامحرم حرمله باز دلِ عمه‌ی ما را سوزاند... نینوا را سوزاند .
. آزار دیدم خود را میان معرکه بیمار دیدم در خیمه بودم هفت آسمان را برسرم آوار دیدم در بین گودال آیینۀ جسم پدر را تار دیدم بابای خود را دربین یک لشکر بدون یار دیدم اینها بماند از شام دیدم هرچه من آزار دیدم شبهای بسیار در بین صحرا عمه را بیدار دیدم صد بار مردم وقتی به پای خواهرانم خار دیدم ای وای از شام گهواره را در بین یک بازار دیدم بزم شراب و... بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم نامحرمان را نزدیک محرم های خود بسیار دیدم .👇
. السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبَّاسَ ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ . احساس،عباس گفتند در ذیل اله الناس عباس معیار ارباب در مکتب کرب و بلا مقیاس عباس جمع نبوت یعقوب و نوح و موسی و الیاس عباس ذکر عوام و تنها پناه مردمان خاص عباس این مرد بر حق دارد دو ابروی خدا نشناس عباس در دین ارباب توحید علیٍ اکبر و اخلاص عباس در اوج روضه تلفیق بوی سیب و بوی یاس عباس مثل رقیه ذکر تمام بچه ها عباس عباس . هم مو کشیدند هم گوش را با طره ی گیسو کشیدند بر عکس کوفه در کربلا شمشیر را از رو کشیدند ابری شده شط بس که کمان و تیر از هرسو کشیدند از تیرهاشان بالای چشم علقمه ابرو کشیدند فواره زد اشک وقتی که تیر از چشم این آهو کشیدند در وقت غارت بر خاک طفلان عکس یک بازو کشیدند پیراهنت کو ای وای گویا اسب هاشان بو کشیدند قالب شعر: ________________________ اَلسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطِیعُ للّه وَلِرَسُولِهِ وَلاِمِیرِالْمُؤمِنِینَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَینِ ________________________ https://eitaa.com/emame3vom/59506
. سلام الله عليها بـارهـا افتـاده ام زيرِ دست و پايِ خصم از دست و پا اُفتاده ام بس كه هِق هِق كرده ام گـوشـه ي ويــرانه از شــور و نـوا اُفـتــــاده ام قطره قطره روي خاك مـثل اشــكِ شمـع هر شــب بي صـدا اُفتاده ام چند جا خوردي زمين ؟ تو بگــو تا من بگــويـم ، چـند جا اُفـتاده ام ... نـيستم اهـل گِـله چـون به ميـل خويشـتن در اِنـزوا اُفتاده ام با تمـاشـاي خــودم يــادِ رويِ نـيليِ خَــيرُ النّـسـا اُفـتـــاده ام من نمي پرسم تو هم بعد از آن صحرا مپرس از من كجا اُفتاده ام جُـز همان يك مرتبه عمّه ، فُــوراً آمــده هر دفعه تا اُفـتاده ام يـادِ آغـوشت بخير آه ! از گـرمايِ دلچـسبش ، جُـدا اُفتاده ام... من عزادارِ توأم بي رمـق ، در گوشـه ي دارُ العَــزا اُفتاده ام حال كه برگـشته اي بــاز هــم يـادِ لـبت در كربلا اُفـتــاده ام... تا بگـيرم انتقـام فـكرِ ويـران كـردنِ شــام بلا اُفتـــاده ام محمّدقاسمي .
. کاری کن ای در من مانده‌ام تنها، مرا یاری کن ای در خود را سپر کن در حق من قدری فداکاری کن ای در از همسر من در بین دشمن‌ها نگه‌داری کن ای در من که غریبم حدّاقل تو آبروداری کن ای در او باردار است ازضربه بر پهلوش خودداری کن ای در در بستر افتاد حالا بیا از او پرستاری کن ای در از شرم زهرا از چشم‌هایت اشک خون جاری کن ای در زهرای من رفت فکری به حال این گرفتاری کن ای در ✍ .
. علیه السلام یاور کـه داری باور ندارم عصـرِ فردا سَر نداری خواهر که داری گیرم که در کرب و بلا مادر نداری امشب برایم قرآن بخوان تا قدری آرامش بگیرم اصلاً وِلش کن با من نگو فردا به پیکر سَر نداری دلشوره دارم امّا حبیب و سایر اصحاب هستند گودال یعنی... تنهای تنها ... ساقیِ لشگر نداری گفتی که خنجر می بُرَّد امّا از پسِ سَر وای بَر من ذِبحِ عجیبم خنجر گمان بُرده که تو حنجر نداری سَر می بُرَد تا.... پیراهن و عمّامه را کوفی بِدُزدَد انگشت و مچ وای شال کمر رفت و تو انگشتر نداری سَر رویِ نیزه تَن زیرِ سُمِّ اسبهایِ نانجیب است فکرش عذاب است هرگز نگو ناموسِ من معجَر نداری خواهر بِمیرَد آخر چگونه سَر به خورجین جا بگیرد مادر بمیرد سیلی نخورده در حـرم دختر نداری قرآن بخوان آه امشب کنارم عصر فردا رویِ نیزه مَرهم به غیر از... ندبه برایِ دیـدنِ دلبـر نداری .
. مصیبت علیه السلام زهرش اثر کرد آقای مارا زهر کین بی بال و پر کرد آن زهر مهلک فرزند زهرا را حزین و خون جگر کرد هی می نشست او تا مثل زهرا از سر کوچه گذر کرد حالش وخیم است گویی که دیگر شاه طوس عزم سفر کرد از داغ آقا زهرا دوباره در جنان دردِ کمر کرد دلتنگ یار است بادی وزید و او جوادش را خبر کرد آمد جوادش شب را کنار جسم بابایش سپر کرد چون نیش خورده سلطان به خود پیچید، تا شب را سحر کرد __ با روضه هایش یابن شبیبان را اسیر و دربه در کرد گفتا بخوانم در ظهر عاشورا چرا جَدّم خطر کرد در بین گودال رفت و خودش را بَهر آئینش سپر کرد شمر سیَه دل آمد به گودال و نبى را بی ثمر کرد با ضَرب خنجر یک یک رگ حنجر برید و، قطعِ سر کرد راضی و خُشنود از اینکه یک دردانه را، او بی پدر کرد سر را به نی زَد با افتخار از خیمه ی زینب گذر کرد اما در آخر این زینب او بود، در کوفه ظَفر کرد .👇
. به_کربلا با نام کربلا مستی شروع می‌شود از جام کربلا حیّ علی‌الحرم پیچیده در حسینیه پیغام کربلا پیراهن حسین در اهتزاز آمده بر بام کربلا مُحرم شدند تا بر تن کنند جامه‌ی احرام کربلا زینب به گریه گفت؛ ختم به‌خیر باد سرانجام کربلا طوفان نهفته است... در این مسیر ظاهراً آرام کربلا خیمه بنا کنید یک‌روضه در حسینیه‌ی دل به‌پا کنید ای اهل‌بیت من حالا عمل به وعده‌ی "قالو بلی" کنید اینجا بهشت ماست خود را به آستان خدا پاگشا کنید با صبر بر بلا از خود خدای عزّوجل را رضا کنید بر قد و قامت عباس و قاسم و علی‌اکبر دعا کنید هرکس شهید شد بر جسم او به‌جای کفن بوریا کنید... نوحوا علی‌الحسین تنها دلیل گریه‌ی ما از ازل حسین مُردن سعادت است وقتی که مرگ را بکند چون عسل حسین نام تو ذکر ماست از وقت شیر خوردن‌مان تا اجل حسین با گریه کردنم مانند حر گرفته مرا در بغل حسین در بین مشکلات بوده همیشه و همه‌جا راه‌حل حسین الشِّمرُ جالِسٌ... زینب صداش میزند از روی تل؛ حسین... زانو رکاب شد تا پرده‌دار اهل‌حرم آفتاب شد لشکر اضافه کرد پس رفته‌رفته خانه‌ی هستی خراب شد نُه روز بعد از آن با خون سر محاسن آقا خضاب شد نُه روز بعد از آن سقا کنار علقمه از غصّه آب شد نُه روز بعد از آن تازه شروع روضه‌ی "بس‌کن‌رباب" شد نُه روز بعد از آن دست مخدرات حرم در طناب شد... ✍ ............. بسم الله الرحمن الرحیم کربلا هر جای کربلا دارد نشان تربت اعلای کربلا ما را که خواهشی در سینه نیست غیر تمنّای کربلا کور است در جهان چشمی که نیست محو تماشای کربلا خاکی بهشتی است این است رمز و راز معمای کربلا در راه اربعین پی برده‌ام به معجزه‌ی چای کربلا با وعده‌ی ظهور سبز است راه روشن فردای کربلا گریان که می‌شویم در چشم ماست صحنه‌ی زیبای کربلا گریه به سود ماست. یک قطره اشک ضامن یوم‌الورود ماست پای غم توایم این‌غم‌همان‌غم‌است که بودونبود ماست این غم که از ازل در جان ما و باور ما و وجود ماست با این همه، خوشیم از ریشه‌ی محبت تو تاروپود ماست ما اهل سجده‌ایم تا خاک کربلای تو مهر سجود ماست ذکر حسین شد ذکری‌که لحظه‌ی غم‌وشادی سرود ماست در این مسیر سخت دریای کربلای تو پایان رود ماست جز غم عزیز نیست پای غم تو شادی عالم عزیز نیست ما اهل گریه‌ایم گریه‌کن تو پیش خدا کم عزیز نیست در چشم‌های ما کوثر که‌هست چشمه‌ی‌زمزم عزیز نیست جان‌ها فدای تو در امتحان‌ِعشق تو جان‌هم عزیز نیست باتو خوش‌است عمر اما بدون لطف تو یک‌دم عزیز نیست کل کتاب‌ها اندازه‌ی لهوف و مقرّم عزیز نیست چون ماه‌عشق‌ توست ماهی شبیه ماه محرم عزیز نیست... آرامشم حسین ناز تورا به جان‌ودلم می‌کشم حسین تنها نه صبح من خیس‌است هرشب ازغم‌تو بالشم حسین ابرم که بوده است نام تو بهترین سبب بارشم حسین طوفان شده‌ست و من در زیر پرچم تو در آسایشم حسین با تو بهشتی‌ام بی‌تو اگرچه لایق فرسایشم حسین علمم خدایی است وقتی که می‌شود همه‌ی دانشم حسین رزق مرا بده غیر از زیارت است مگر خواهشم حسین؟ تنها نه غم گریست نام حسین را که نوشتم قلم گریست اشکی نداشت چشم آن را به حق فاطمه دادم قسم، گریست با ارزش است آن چشمی که پای روضه‌ی تو دم‌به‌دم گریست در بین روضه‌ها خوشبخت آن‌کسی که به‌یاد حرم گریست در راه کربلا گوشه به گوشه زائر تو هر قدم گریست شافی محشر است چشمان ما برای تو با این رقم گریست حسرت زیاد خورد هرکس که در مصیبت ارباب کم گریست ............ عشق را در بر کشید از جگر آهی برای غربت دلبر کشید از کف پای عمو سرمه‌ای برداشت و روی دو چشم تر کشید گفت احلی من عسل شربت عشق حسین بن علی را سر کشید روضه ام آغاز شد بر زمین هی پا کشید و قد کشید و پرکشید مرکبی با نعل خود قد او را چون عمو عباس آب‌ آور کشید داغ فرزند حسن دست مقتل را گرفت و تا به پشت در کشید قصه را از سر گرفت پهلوی قاسم شکست و روضه‌ی مادر گرفت حرمت حیدر شکست عاقبت از ساقه‌ی خود غنچه‌ای پرپر شکست بار شیشه داشت و سنگی آمد آه! بار شیشه اش آخر شکست روضه کم کم باز شد مرد نامردی رسید و با لگد زد در شکست خورد پیشانی به در آنقدر محکم که با آن ضربه شاید سر شکست چادرش آتش گرفت مادر افتاد و در افتاد و دل حیدر شکست در میان شعله ها یاحسینی گفت مادر، روضه آمد کربلا هم بدن سالم نماند هم دل ارباب بی غسل و کفن سالم نماند با حساب تیرها پیکرش مانند تابوت حسن سالم نماند با حساب نیزه‌ها آه حتی تار و پود پیرهن سالم نماند با حساب تیغ‌ها چون به تن جوشن نبود اعضای تن سالم نماند با حساب سنگ ها چیزی از ابرو و دندان و دهن سالم نماند با حساب نعل‌ها هیچ یک از استخوان های بدن سالم نماند پیکری باقی نماند خووود روی سر نبوده پس سری باقی نماند .
امام حسین ع
قالب #غزال با نام کربلا... #واحد #حاج_مهدی_اکبری شعر از؛ #گروه_ادبی_یاقوت_سرخ متن 👇 https://eitaa.c
.👆 مرثیه شهادت (ص) دريا بگریید جن و ملک در ماتم طاها بگریید هم باغ و بستان هم آسمان و هم دل صحرا بگریید هم طور سینا هم کعبه و هم مسجد الاقصی بگریید در عرش اعلی ایوان و صحن و پرده این غم را بگریید از این مصیبت نوح و خلیل و یوسف و موسی بگریید همراه آدرم اولاد او هم ناله با حوا بگریید همراه مریم در این عزا، فرزند او عیسی بگریید با این همه غم باید به آه و ضجه و نجوا بگریید سخت است و جانکاه.. ..داغ فراقش ، ای همه شب ها بگریید در بین بستر بر پیکر بی حال او حالا بگریید رنگش پریده بر رنگ و موی آن رُخ زیبا بگریید باید بگریید تا در مدینه حضرت زهرا بگریید از گریه ی او پُشت علی لرزید و هم مولا بگریید اما نبی گفت: ای اُمت من در غم فردا بگریید فردای تلخی چون می زند آن را رقم دنیا بگریید دنیا فریب است بَهرِ غریبیِ من از عقبی بگریید مزد رسالت بر من شود کوهی پر از غم، تا بگریید در بین کوچه سیلی خورد یاس کبود ما، بگریید در بین خانه نقش زمین گردد زنی تنها بگریید چون درب خانه می سوخته، وا می شود با پا بگریید زهرا و محسن یک یک فدایی می شوند آنجا بگریید اما ای اُمت بَهر غمی عظما و بی همتا بگریید همراه زهرا بَهر شهید ِروز عاشورا بگریید همراه زینب از کربلا تا کوفه را یکجا بگریید از خیمه گاهش تا قتلگاهش با سر و تن ها بگریید یک یا حسینی گویید و جای بوسه ی طاها بگریید .
. مجتبی_علیه‌السلام ای در وطن غریب عالم ندیده مثل‌تو در مرد و زن غریب از بس که با هم‌اند دیگر نوشته‌ایم به جای حسن؛ غریب بعد از نبی ولی مثل اویس بود که شد در قرن غریب جان پیمبر است اما میان امت او دائما غریب... در اوج غربت است مُشکی که بوده است میان ختن غریب بوده‌ست یک‌تنه اندازه‌ی تمامی هر پنج‌تن غریب در خانه بی‌کس است چون بلبلی که مانده میان چمن غریب پاسخ کنایه شد هر جا زبان گشود برای سخن غریب پوشید اگر زره یعنی که بوده حتی در پیرهن غریب مظنون خلق شد مردی که بود با بدی و سوءظن غریب گفته؛ بگو «حسین» در پاسخ کسی که بگوید به من غریب یک‌روز می‌شود بی‌آشنا، بدون سپر، بی‌کفن، غریب... سر رفته روی نی مانده سه‌روز در دل صحرا بدن غریب # ای دل صبور باش! روز ظهور دولت یار است عنقریب. ✍ .👇
. نشستم شعر بنویسم، سحر شد، ظهر شد، شب شد نشستم از نگاه او ببینم، پیکرم تب شد گمان کردم که او در قالب یک شعر، می گنجد مضامین را به دریا ریختم، دریا لبالب شد نشستم هرچه کردم باز دیدم دست من خالی ست نشستم گریه کردم، حاصلش یک عمر مطلب شد گمان کردم کسی از غربتش چیزی نمی فهمد به توصیفش زبان وا کردم و دنیا مخاطب شد مفسرها به شرح خطبه اش دفتر کم آوردند همین که خطبه خواند اشک مورخ ها مُرکب شد نبردند آن هزاران تیغ برّان سهمی از تاریخ فقط یک خطبه زینب خواند و آن یک خطبه مکتب شد دری را جز در بیت علی هرگز مکوب ای دل که جبراییل هم تا رد شد از این در، مقرّب شد □ و زهرا هستی خود را به نام مرتضی می کرد گواهم این که نام دختر او نیز زینب شد ✍ ....................... ‌ سلام‌الله‌علیها شور و شعف رسید تیر وصال شبزدگان بر هدف رسید در صدف رسید عزت ، وفا ، محبت خالص ، شرف رسید دین را کنف رسید لاتقنطوا ، ُ، واعتصموا،، لا تخف رسید جان ها به کف رسید چون زینت شریعت شاه نجف رسید ---------- طبعم منیع شد با مرتضی صنایع شعری صنیع شد شعرم بدیع شد با این وجود سیر صراطم سریع شد فضه شفیع شد از بس که خوان رحمت زهرا وسیع شد باید مطیع شد مانند قنبری که مقامش رفیع شد --------- گفتند مادر است با اینکه زینب(س) است ،، چو مادر مطهر است یاس و صنوبر است هفت آسمان ز رایحه ی او معطر است الحق که کوثر است چون دختر علی است ،، یقین از همه سر است آری دلاور است مامش که فاطمه پدرش هم که حیدر است -------------- کوه وقار بود چون مرتضی ، دلاور و با اقتدار بود زینب بهار بود زینب دلیل گردش لیل و نهار بود حیدر مدار بود چشمش ظهور جذبه ی پروردگار بود آموزگار بود نطقش معلم غضب ذوالفقار بود ------------ این اوج منصب است هر کس فدای او شده قطعا مودب است از حق لبالب است هر باطلی مقابل زینب(س) معذب است ارکان مذهب است دین ، یادگار ه‍مت والای زینب است استاد مکتب است زینب همان علیست به زینب ملقب است محمدجواد توحیدی .