eitaa logo
امام حسین ع
18.2هزار دنبال‌کننده
397 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5913447793610983673.mp3
3.61M
🎧 با این روضه‌ها میریم کربلا... 🎤پادکست زبان حالِ حضرت زینب(س)
. 📜 استاد محمدحسین 🚦غربت علیه السلام میان یارانشان 📍امام مجتبی علیه السلام میدانستند که لشگرشان ناهمگون است. همین لشگر در صفین که تقریبا یک دست بودند با یک حیله و فریبی که معاویه به کار برد بهم ریختند. 📍لذا امام مجتبی علیه السلام خواستند اینها در کوفه را تصفیه کنند. لذا حضرت سخنانی را ایراد کردند و فرمودند آنهایی که انگیزه های مادی و غیر الهی دارند کنار بروند و فقط عده‌ای که واقعا پای کار هستند بمانند. 📍در این سخنان حضرت فرمودند من تا حالا کینه کسی را به دل نگرفتم و میدانم که آرامش بهتر از ناآرامی است. اینجا بعضی ها سخنان حضرت را بر این حمل کردند که حضرت قصد بر این دارد که با معاویه کنار بیاید، در حالی که قضیه این نبود. 📍لذا نگذاشتند اصلا صحبت امام تمام بشود و یک نفر که از ظاهر سخنش برمیاید که از خوارج باشد، داد زد -نعوذبالله- حسن کافر شده همانگونه که پیش از این پدرش کافر شده بود. با حرف این فرد لشگر بهم ریخت و امام نتوانست ادامه بدهد. حضرت از منبر پایین آمدند و داخل خیمه رفتند. 📍اما بعضی از لشگریان داخل خیمه حضرت ریختند و هرآنچه داخل خیمه بود غارت کردند، عبا را از دوش و سجاده را از زیر پای امام کشیدند. حضرت سوار اسب شدند که حرکت کنند و وارد مدائن شوند که یک ملعونی حمله کرد و روی اسب با خنجر چنان به ران امام زد که به استخوان رسید. 📍چند نفر به یاری امام آمدند و آن ملعون را کشتند. حضرت به شدت مجروح شدند. امام را به خانه سعد بن مسعود ثقفی عموی مختار که حاکم مدائن بود بردند و آنجا بستری کردند. 📍جاسوسان معاویه خبر دادند که لشگر امام از هم پاشیده است، معاویه نامه ای برای امام فرستاد. حتی منابع تاریخی نوشته‌اند که معاویه نامه‌های برخی از فرماندهان لشگر امام را که خطاب به او نوشته بودند که اگر تو بخواهی حسن را زنده یا مرده تحویل تو می‌دهیم را به نامه حضرت ضمیمه کرد و عنوان کرده بود با این وضع فرماندهان لشگرت میخواهی با من بجنگی؟ صلاح تو اینست که کناره گیری کنی و با من صلح کنی و من هرشرطی که تو بگذاری میپذیرم. 📍 معاویه این نامه را برای امام فرستاد. در اینجا امام حسن علیه السلام بسیار هوشمندانه عمل کردند. چون معاویه هرگز فکر نمیکرد که امام حسن علیه السلام پیشنهاد او را بپذیرد و تصور معاویه این بود که امام رد میکند و حضرت حاضر نیست حکومت را به او واگذار کند و در نتیجه قبل از اینکه معاویه بخواهد او را بکشد همین خائنینی که در لشگر حضرت هستند امام را از بین خواهند برند و به قول معروف توپ هم در زمین امام حسن علیه السلام است. حتی اگر جنگی هم در میگرفت چون امام حسین علیه السلام پا به پای برادر است هر دو برای این میروند و امامت همانجا نابود میشود. 📍 اما امام مجتبی علیه السلام وقتی این نامه را دریافت کردند این نبود که فوری صلح را بپذیرند. حضرت آمدند در بین لشگری که از هم متلاشی شده و با همان حالت جراحت فرمودند مردم من بلدم خودم به تنهایی خدا را چگونه عبادت کنم که از من راضی باشد. اگر ایستاده‌ام به خاطر شماست. معاویه دارد به چیزی دعوت میکند که نه خیر دنیا در آن هست و نه آخرت. اگر پیشنهاد او را بپذیریم میبینم آب و نانی که خدا برای شما مقدر کرده، بچه‌هایتان میروند درب خانه اینها درخواست می‌کنند و آنها دریغ میکنند. 📍 اگر رضای خدا و مرگ با عزت را ترجیح میدهید پیشنهاد او را نادیده بگیرید و به جنگ او بروید که جز شمشیر بین ما و او نباید باشد. اما اگر دنیا و باقی ماندن در دنیا را ترجیح میدید پیشنهاد او را بپذیریم. 🔸اینجا بود که از جای جای لشگر به صراحت فریاد بلند شد: دنیا و باقی ماندن در دنیا... یعنی ما تو را نیمخواهیم معاویه را میخواهیم. اینجاست که امام صلح را میپذیرند . .
76d03b93-f2bc-482e-995b-ec97b9494897.mp3
18.32M
🖤 (س) 🔊 🎶 پدر در شانہ هایم درد دارد مےڪشد من را 🎙 پدر در شانه هایم درد دارد میکشد من را  لباسم راه راه است رد چوب تر افتاده  حرمله وقتی دختر تو که اسیر  زیر لگداش میگیره داد میزنه پس چرا این نمیمیره  هر کی منو دید گفت برو اونور مریضی  اینو میگم اشک بریزی  عمه کمک کرد که نرفتم به کنیزی  دیدم که شکل فاطمم  با قصد کشت منو زدن  سیلی که راضیشون نکرد  هر با با مشت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نهالی بودم و بی تو به جان من تبر افتاد من آن طفلم که از چشمم فقط خون جگر افتاد کویر نان خشک و بود و عمه آن راه هم تَصَدُق کرد کمی به ما خرما دادند آن هم در سفر افتاد پدر پدر در شانه هایم درد دارد می کُشَد من را لباسم راه راه است آه رَده چوبِ تَر افتاد شبیه مادرت است پس از دستی که بالا رفت شبیه مادرت هستم پس از روزی که در افتاد ندیدی شاخه ی نخلی که می سوزد چه می پیچد ولی روی سره مایی چند شعله ور افتاد اگر در راه می ماندم جوابش بود با عمه خودم دیدم که در کوچه به جانش با کمر افتاد تو را آورد از قصر و به این ویرانه پرتت کرد دوید عمه ولی قبلش طَبَق افتاد سر افتاد سرت در تشت زر بود و فقط می زد فقط میزد به انگشتم نشان دادم ببین عمه پدر افتاد ببین زوری نمی خواهد دندان های شیری ام
. نشستم توی صحنت...یادم افتاد یه روزی جا نبود اینجا بشینم غریب آقا! عجب همسایه هایی... الهی صحنتو خالی نبینم یه عمری هر مریضی اومد اینجا شفا دادیش با دستای کریمت ببخش آقا که خیلی اعتقادا مطهر نیست برعکس حریمت واسه پاکی ما آلوده ها باز داره توی حرم بارون میباره روایت میگه این مرقد بهشته مریضی تو بهشت جایی نداره! فلج اینجا بلن شد روی پاهاش هنوز لنگه کمیت باورامون تو این دارالشفا ترس از مریضی خدایی خیلی سنگینه برامون رسیدن تا ضریحت...نه نمیشه دلو از راه دور کردم مجاور حریمت این روزا مثل بقیعه جلوتر رفتنش ممنوعه زائر مسعود یوسف پور بار قبل بخاطر انتشار اشعاری در باب بسته شدن ضریح، از برنامه های آستان قدس خط خوردیم... اینبار نمیدونم چیکار کنن مارو دیگه! ولی این بدترین تناقضه که عزیزان جایی رو با الکل ضدعفونی میکنن که نوشته "یا اطهر الطاهرین!" چطوری بعد از دستمال کشیدن این عبارت میشه راحت خوابید؟ .
. عاقبت روزی ذبیح ذوالفقارت می شوم یا شکارم می کنی یا خود شکارت می شوم افضل الاوقات من وقت به یادت بودن است لحظه ای که واقعا دلْ بی قرارت می شوم بی پناه افتاده ام٬ آیا پناهم می دهی؟ مُستَجیر دست های مُستَجارت می شوم واقعا شرمنده ام با نامه ی آلوده ام موجب این غصه های بی شمارت می شوم بین نوکرها به این آواره هم جا می دهی بین نوکرها سگ ایل و تبارت می شوم مبتلای تو شدن اصلا نمی آید به من با دعای مادرت زهرا دچارت می شوم با ضمانت نامه از شاه خراسان، راهی کرب و بلا بهر زیارت می شوم هر ستونی می روم یاد می کنم روضه خوان عمه ی ناقه سوارت می شوم. .
. ❣﷽❣ 🔰 🔰 🔰 اباصالح التماس دعا هر یئره گئیدون سال بیزی یاده نجفده شاه ولا حرمین دلده یاد ائیدون سال بیزی یاده بویور جدّاشیعا قان آغلار سیز اهلبیته عزا ساخلار 🔰اباصالح دردیمه درمان 🔰ایاصالح گوزلره قربان 🔰یا اباصالح یا اباصالح اباصالح گور حسین علمین باصفا حرمین سال بیزی یاده کنارینده ناز دانه لرین شاه زاده لرین سال بیزی یاده اوپرسن سن قبر اطهردن قبر اکبردن قبراصغردن 🔰اباصالح تک دولانما آقا 🔰اباصالح گل یوبانما آقا 🔰 اباصالح یا ابا صالح نماز حاجت قیلاندا آقا یا اباصالح سال بیزی یاده ائدوب حج مُحرِم اولاندا آقا یا ابا صالح سال بیزی یاده 🔰 بیزی یاده سال دعالرده 🔰 نمازونده هم ثنا لرده 🔰 یا اباصالح یا اباصالح طواف ائدون هر زماندا آقا قبری طاهانی سال بیزی یاده تاپاندا گوزلرده اشکون آقا قبر زهرانی سال بیزی یاده قالیب قبری گون قاباقینده یانان دیللر وار سراغینده 🔰اباصالح تک دولانما آقا 🔰اباصالح گل یوبانما آقا 🔰 اباصالح یا ابا صالح گورنده گونلر اوینده آقا مجتبی قبرین سال بیزی یاده: آلاندا سن باقرین عطرین صادقین عطرین سال بیزی یاده سلام ائیله غملی سجّاده چوخ آغلاردی دار دنیاده 🔰اباصالح تک دولانما آقا 🔰اباصالح گل یوبانما آقا 🔰 اباصالح یا ابا صالح اگر اولدون کان فضله قوناق میرو فضله قوناق سال بیزی یاده دئنن سقّاغملیدور حرمون قانلیدور علمون سال بیزی یاده سنون مولا اوخلانوب مشکون قان اولوب اشکون قلبیمی داغلار 🔰 ابا صالح دردیمه درمان 🔰ابا صالح گوزلره قربان 🔰یا اباصالح یااباصالح اباصالح گل خراسانه ملکِ ایرانه سال بیزی یاده گزنده سن صحن خانه لرین سقّا خانه لرین سال بیزی یاده اوپنده سن جدّوین قبرین آل حسین عطرین سال بیزی یاده اباصالح تک دولانما آقا گل یوبانما آقا 🔰ابا صالح دردیمه درمان 🔰 ابا صالح گوزلره قربان 🔰یا اباصالح یا اباصالح .............. ❣﷽❣ 🔰 امام_زمان عج 🔰 🔰 : اباصالح التماس دعا اباصالح التماس دعا هارداسان ای آقا سال بیزی یاده نجفده سن کربلاده سن کاظمین ده سن سامراده سن سال بیزی یاده 🔰یااباصالح یااباصالح نظرقیل بوبزم انسانه گوزلرین قربان سال بیزی یاده اورکلرقانه دنوب مولا شیعه محتاج بیرنگاهوندی فراقونده هرگجه گوندوز ایله روح فغان سال بیزی یاده آنان زهرا سینده یاراسی سقط الوب بالاسی قبری گیزلیندی یولون دوشسه فاطمه دوگنین کوچه ده اسرارنهان گورسد 🔰یاباصالح.یااباصالح دوشه یاده گوشواراسوزی سخت اولوب اوزمان سال بیزی یاده اویرده چون محوالوبدی سندی ماجرای فدک یاندرارقلبی 🔰یااباصالح یااباصالح 🌹
. علیه‌السلام ننوشتید زمین‌ها همه حاصلخیزند؟ باغ‌هامان همه دور از نفس پاییزند ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟ در فراوانی این فصل تو را کم داریم ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟ نامه نامه «لَکَ لَبَّیک اباعبدالله» حرف‌هاتان همه از ریشه و بُن باطل بود چشمه‌هاتان همگی از دِه بالا گِل بود بی‌گمان در صدف خالی‌شان دُرّی نیست بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست بی‌وفایی به رگ و ریشهٔ آن مردم بود قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود؟! چه بگویم؟ قلمم مانده... زبانم قاصر... دشت لبریز شد از غربت «هَل مِن ناصِر» در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت ناگهان کودک شش‌ماهه علم را برداشت همه دیدند که در دشت هماوردی نیست غیر آن کودک گهواره‌نشین مردی نیست مثل عباس به ابروی خودش چین انداخت خویش را از دل گهواره به پایین انداخت خویش را از دل گهواره می‌اندازد ماه تا نماند به زمین حرف اباعبدالله عمق این مرثیه را مشک و علم می‌دانند داستان را همهٔ اهل حرم می‌دانند بعد عباس دگر آب سراب است سراب غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی و خدای من و تو نیز بزرگ است علی پسرم می‌روی آرام و پر از واهمه‌ام بیشتر دل‌نگران پسر فاطمه‌ام «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 رقعه .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️🎥 شعرخوانی حمیدرضا برقعی در رثای حضرت (ع) ننوشتید زمین ها همه حاصل خیزند باغهامان همه دور از نفس پاییز است ننوشتید که ما در دلمان غم داریم در فراوانی این فصل تو را کم داریم .
نوای کاروانت را شنیدم دوباره سوی تو با سر دویدم تمام عمر جا ماندم ولی کاش به تو امسال دیگر می‌رسیدم کبوتر می‌شوم تا آستانت پرستویم به شوق آسمانت سفر کردم من از دلبستگی‌ها که باشم خاک راه کاروانت دوباره اشک و روضه، شور و هیأت هوای پر زدن، شوق زیارت اگر تا کربلا رفتی دل من مشو راضی به کمتر از شهادت نگاهی کن به چشم بی‌قرارم که بارانی‌تر از ابر بهارم فقط یک آرزو در سینه مانده هوای دیدن شش‌گوشه دارم چه بارانی دو چشم آسمان است چه طوفانی دل این کاروان است کنار قبر سالار شهیدان همه جمعند و زینب روضه‌خوان است دلِ خون، ‌حالِ خسته، اشکِ جاری غریبی، بی‌پناهی، بی‌قراری اسارت، آهِ غربت، روی نیلی چهل روز و هزاران یادگاری شبیه آتش است این اشک خاموش که می‌بارد ز چشمان عزاپوش رباب است این که با لالایی خود کنار خیمه‌ها رفته‌ست از هوش نگاه ابری‌اش دارد زمینه شده دلتنگ مهتاب مدینه پس از یک اربعین، سر باز کرده کنار علقمه بغض سکینه نوای ناله و غم‌ها رقیه گرفته کاروان دم: یا رقیه رسیده اربعین بی‌قراری همه برگشته‌اند اما رقیه 📚 فلیرحل معنا ...___________________________ .
. مرگ من بود دمی کز تو جدایم کردند در همان گوشۀ گودال فدایم کردند دوستانم که نبودند بگریند به من دشمنانم همگی گریه برایم کردند هر کجا خواستم از پای درافتم دیدم کودکان دست گشودند و دعایم کردند خجلم از تو که گم گشته امانت‌هایت بر سر خار دویدند و صدایم کردند گریه‌ها داشتم از دوری روی تو ولی خنده‌ها بود که بر اشک عزایم کردند همرهانم که گرفتند غبار از محمل همه در خاک فتادند و رهایم کردند تا دم مرگ طرفدار تو بودم ای دوست دشمنان یکسره تحسین به وفایم کردند این اسارت همه جا عزّت من بود حسین که پیام آور خون شهدایم کردند «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 نخل میثم .
سلام‌الله‌علیها شفق نشسته در آغوشت ای سحر برخیز ستاره می‌رود از هوش، یک نظر برخیز کبوتری که به شوق تو بال در خون زد به بام عشق تو گسترده بال و پر برخیز چو من به حسرت یک چشم بوسه بر قدمت نشسته در ره تو خاک رهگذر برخیز رسیده زائر دل‌خسته‌ای ز غربت راه که مانده از سفری سرخ دربه در، برخیز شبانه‌های شب شام را دلم طی کرد به هُرم چلّه نشستم در این سفر برخیز کنون که خون دلم سرخ همچو لالهٔ دشت به چهره می‌چکد از چشم‌های تر برخیز یه یک اشاره بگویم: قسم به حرمت عشق سکینه آمده از راه، ای پدر! برخیز «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 سرمه در چشم غزل .
. اشک‌ها! فصل تماشاست امانم بدهید شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید از شما می‌شنوم عطر گل یاسین را خاک‌ها! رنگ یقینی به گمانم بدهید جامی از اشک فراهم شد اگر، ای مردم به تسلایِ دل هم سفرانم بدهید طول یک‌چلّه‌جدایی، به‌خدا یک‌عمر است گاه خطّ و خبر از سیر زمانم بدهید گر خبر دار شدید از گل داودی من یک شمیم از نفسش روح و روانم بدهید پاره‌های‌دلم افتاده در این‌دشت، به‌خاک رخصت گریه به گلگون کفنانم بدهید کاکل آشفته، به‌خون‌خفته،در اینجا سروی باز در سایه‌اش آرامش جانم بدهید این رباب است که با لاله‌رخان‌می‌گوید: ذکر لالایی گل را به زبانم بدهید من که از عطر گل‌فاطمه،مدهوش شدم خبر از حال و هوای دگرانم بدهید سجده‌هاکرده‌ام از بوسه بر این تربت‌پاک طاقت از دست شد آرامش جانم بدهید دشت لبریز گلاب است اگر امکان دارد برگی از آن گلِ صدبرگ نشانم بدهید اربعین نیست حدیثی که فراموش شود شعلۀعشق، نه آن است که خاموش‌شود «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 سفرنامه گلها .
. عشقت مرا دوباره از این جاده می‌برد سخت است راه عشق ولی ساده می‌برد پای پیاده آمدم و شوق وصل تو من را اگر چه از نفس افتاده، می‌برد دل‌های عاشقان جهان کربلای توست نام تو را هر عاشق آزاده می‌برد فریاد غربتت دل ما را تمام عمر با کاروان نیزه از این جاده می‌برد این جاده دیده قافلۀ اشک و آه را بر روی نیزه‌ها سر خورشید و ماه را دیده‌ست در تلاطم طوفان بی‌کسی یک کاروان بنفشۀ بی‌سرپناه را آن شب که ماند یاس سه‌ساله میان راه یک لحظه برنداشته از او نگاه را در آخرین وداع غریبانۀ حرم دیده عبور خواهری از قتلگاه را... در باغ نیست غیر گل اشک و ارغوان داغی نشانده بر دل آلاله‌ها، خزان اما گذشت هر چه که بود آن چهل غروب برگشته سوی کرب‌وبلا باز کاروان با کاروان غربت از این جاده آمدیم ما را رسانده قافلۀ تو به آسمان حالا رسیده‌ایم... سحرگاه جمعه است «عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان» «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 فلیرحل معنا https://eitaa.com/emame3vom/50211 .
. هم تو هستی مقابل چشمم هم غمت کرده دل به دل منزل آن‌چنانی که در تمامی عمر در کنار توأم چهل منزل بس‌که این روزها شکسته شدم کوفه نشناخت دختر علی‌ام خم شدم تا بُرنده‌تر شده‌ام همچنان ذوالفقار صیقلی‌ام سر تو شاهد است در کوفه خطبه‌ها خوانده‌ام به طرز علی همه دیدند در کمال و جمال می‌رسد دخترش به مرز علی سر تو شاهد است در کوفه جای تکبیر سنگ می‌آمد سنگ تکفیر اُمّتِ جَدَّت سوی ما بی‌درنگ می‌آمد وقت رفتن به گوش من گفتی سفر عشق سوختن دارد سفر عشق بی‌تو دشوار است چه کسی یار مثل من دارد دست بر سینه‌ام گذاشتی و صبر تعظیم کرد بر زینب شِکوِه را با وجود این همه داغ عشق تحریم کرد بر زینب «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 فلیرحل معنا .
. کاروان می‌رسد از راه‌، ولی آه چه دلگیر چه دلتنگ چه بی‌تاب دل سنگ شده آب از این نالۀ جانکاه زنی مویه‌کنان، خسته، پریشان پریشان و پریشان شکسته، نشسته‌، سر تربت سالار شهیدان شده مرثیه‌خوان غم جانان همان حضرت عطشان همان کعبۀ ایمان همان قاری قرآن، سر نیزۀ خونبار همان یار، همان یار، همان کشتۀ اعدا. کاروان می‌رسد از راه، ولی آه نه صبری نه شکیبی نه مرهم نه طبیبی عجب حال غریبی ندارند به جز ماتم و اندوه حبیبی ندارند به جز خاطر مجروح نصیبی ز داغ غم این دشت بلاپوش به دل‌هاست لهیبی به هر سوی که رفتند نه قبری نه نشانی فقط می‌وزد از تربت محبوب همان نفحۀ سیبی که کشانده‌ست دل اهل حرم را. کاروان می‌رسد از راه و هرکس به کناری کنار غم یاری سر قبر و مزاری یکی با تب و دلواپسی و زمزمه رفته به دنبال مزار پسر فاطمه رفته یکی با دل مجروح به دنبال مه علقمه رفته یکی کرب‌و‌بلا پیش نگاهش سراب است و سراب است دلش در تب و تاب است و این خاک پر از خاطره‌هایی ست که یک‌یک همگی عین عذاب است و این بانوی دلسوختۀ خسته رباب است که با دیدۀ خونبار و عزاپوش خدایا به گمانش که گرفته‌ست گلش را در آغوش و با مویه و لالایی خود می‌رود از هوش: «گلم تاب ندارد، حرم آب ندارد، علی خواب ندارد» یکی بی‌پر و بی‌بال که انگار گذشته‌ست چهل روز بر او مثل چهل سال و بوده‌ست پناه همه اطفال پس از این همه غربت رسیده‌ست به گودال همان‌جا که عزیزش همان‌جا که امیدش همان‌جا که جوانان رشیدش همان‌جا که شهیدش در امواج پریشان نی و دشنه و شمشیر در آن غربت دلگیر شده مصحف پرپر و رفته‌ست سرش بر سر نیزه و تن بی‌کفن او، سه‌شب در دل صحرا رها مانده خدایا. چهل روز شکستن چهل روز بریدن چهل روز پی ناقه دویدن چهل روز فقط طعنه و دشنام شنیدن چه بگویم؟ چهل روز اسارت چهل روز جسارت چهل روز غم و غربت و غارت چهل روز پریشانی و حسرت چهل روز مصیبت چه بگویم؟ چهل روز نه صبری نه قراری نه یک محرم و یاری ز دیاری به دیاری فقط بود سرت بر سر نی قاری زینب چه بگویم؟ چهل روز تب و شیون و ناله ز خاکستر و دشنام ز هر بام حواله و از شدت اندوه و با خاطر مجروح جگر گوشۀ تو کنج خرابه همان آینۀ فاطمه جا ماند سه‌ساله چه بگویم؟ چهل روز فقط شیون و داغ و غم و درد فراق و... چه بگویم؟ بگویم، کدامین گله‌ها را؟ غم فاصله‌ها را؟ تب آبله‌ها را؟ و یا زخم گلوگیرترین سلسله‌ها را؟ و یا طعنۀ بی‌رحم‌ترین هلهله‌ها را؟ و یا مرحمت دم به دم حرمله‌ها را؟ چهل روز صبوری و صبوری غم و ماتم دوری و صبوری و تا صبح سری کنج تنوری و صبوری نه سلامی نه درودی کبودی و کبودی عجب آتش و خاکستر و دودی و کبودی به آن شهر پر از کینه و ماتم چه ورودی و کبودی در آن بارش خونرنگ سر نیزه تو بودی و کبودی گذر از وسط کوچۀ دل‌سنگ یهودی و کبودی و در تشت طلا گرم شهودی و چه ناگاه چه دلتنگ غروبی، چه چوبی عجب اوج و فرودی و کبودی خدایا چه کند زینب کبری؟! «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 فلیرحل معنا .
. جگرم پاره شد از زهر کجایی پسرم چشم من مانده به در تا تو بیایی پسرم از عبایی که کشیدم به سرم معلوم است کار ما و تو کشیده به جدایی پسرم حسرت بوسه بابا به دلت می ماند تو به بالینم اگر دیر بیایی پسرم مثل یک مار گزیده به خودم می پیچم جگر سوخته را نیست دوایی پسرم بسکه در کوچه زمین خوردم و برخاسته ام نه توانی به تنم مانده نه نایی پسرم هی زمین خوردم و هی ناله زدم وااماه دارم از کوچه عجب خاطره هایی پسرم مثل آن چادر خاکی شد عبایم خاکی مثل زهرا سرم آمد چه بلایی پسرم مادرم را پسرش برد سوی خانه ولی من سوی خانه روم با چه عصایی پسرم سر نهادم به روی خاک که از جدم حسین برده ام ارث غریب الغربایی پسرم آب هم گر بدهی باز دلم میسوزد شده این حجره عجب کرببلایی پسرم جگرم پاره شد اما بدنم پاره نشد کس نزد بر سر من سنگ جفایی پسرم دست و پا میزنم و سینه من نیست دگر زیر پا و لگد بی سر و پایی پسرم گریه بر بی کفن کرببلا کن در قبر چونکه بند کفنم را بگشایی پسرم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. .          يا (ع) آن خالقي که بر تن بي روح جان دهد       مهر تو رايگان به دل خاکيان دهد شخص کريم، جودِ بلاشرط مي کند آري خدا هر آنچه دهد رايگان دهد هر نعمتي که داد خدا، بي سوال داد       وصل تو را که خواسته ام بي گمان دهد از خلقت تو خواست خداوند لامکان  ما را کنار رحمت عامش مکان دهد   گر جان دهم به يک نگهت سود با من است      کالاي خويش را که بدين حد گران دهد؟ بي امتحان مرا به غلامي قبول کن  رسوا شوم اگر دل من امتحان دهد دارم اميد لطف تو گيرد چو دست من        دامان پر ز گرد گناهم تکان دهد می خواست گر خدای که نبخشد گناه ما ما را چرا امام چنين مهربان دهد؟ آن پرچمي که بر سر بام حريم توست      راه بهشت را به محبان نشان دهد   قلب"حسان" به ياد تو از غصه فارغ است  در انتظار اين که به پاي تو جان دهد روز جزا که در صف قرآن و عترتيم             ما را امام ثامن ضامن امان دهد (حبيب چايچيان"حسان") ━━━━⪻✿⪼━━━━ .
‍ . ______________ 🔸امام رضا ع باز پیش توئه حواسم یه دنیا التماسم یه کاری کن تو واسم باز کارم شده گدایی دلم شده هوایی شدم امام رضایی عشق یه حس فوق العاده توی باب الجواده که میبره دلارو عشق یعنی که سیر نمیشه زائری که میبینه اون گنبد طلارو هستم دخیل به پنجره فولادت به عشق گوهرشادت همیشه هستم یادت رضا __________________________ با صدای 🎤 شاعر تقدیم به استان ملکوتی حضرت خورشید https://eitaa.com/emame3vom/50217 _________________________ .👇
یه کاری کن توواسم .mp3
3.26M
عشق‌....یہ‌حسِ‌فوق‌العاده.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
أين عمار؟_383457124023275962.mp3
2.72M
🔊 أين عمار؟ ♦️بمناسبت سالروز شهادت حضرت عمار(س)
. علامه حسن زاده آملی کسالتشون شدید شده. بستگان نزدیک علامه تقاضا کردن که از ‌همه دوستان در گروه های مختلف بخواهیم در حق علامه دعا کنند از شما بزرگواران درخواست داریم با نفس گرم خود برای علامه حسن زاده دعا و حمد شفا قرائت کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا