eitaa logo
اشارات
1.4هزار دنبال‌کننده
12 عکس
4 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌕 «اشارات»؛ قدمی کوتاه در راهی طولانی 🔺 ایران ما برای گذر از تنگناهای خود نیازمند اندیشه‌ورزی است. این سخن نه مخالفی دارد و نه معاندی. ولی قاعده سیاست بر این است که بدیهی‌ترین سخنان در نظر، ضعیف‌ترین سخنان در عمل می‌شوند. چرا ضعیف‌ترین؟ مگر اندیشه‌ورزی مورد احترام همگان نیست؟ مساله در به رسمیت شناختن و حتی موثر بودن امور نیست. مساله در «تعیین‌کنندگی» است. تغییرات اجتماعی را نیروهای اجتماعی ایجاد می‌کنند، و نیروی اجتماعی یعنی آن چیزی که «تعیین‌کننده» است. کدام نیرو تابع است و کدام متبوع؟ کدام نیرو زمین بازی را تعیین می‌کند و کدام در این زمین بازی می‌کند؟ آیا اندیشمندان، نیروی اجتماعی تعیین‌کننده‌ای در ایران‌اند؟ همانگونه که اقبال لاهوری، جمال‌الدین اسدآبادی، مرتضی مطهری، علی شریعتی، سیدعلی خامنه‌ای و محمود طالقانی در قامت «روشنفکر دینی»، سیاست دوران خود را معنا بخشیدند. نسبت اندیشه‌ورزی با سیاست دوران ما چیست؟ آنچه به نام اندیشه در بازار سیاست خرید و فروش می‌شود، بیش از آنکه امتداد اندیشه در سیاست باشد، تئوریزه کردن سیاست است. چرا که در نزاع سیاسی، میدان را سیاست تعیین کرده است و اندیشمند در خانه سیاست می‌نشیند. گشت ارشاد یا رهاشدگی؟ مذاکره با غرب یا کفایت داخل؟ اهل جهاد یا نفاق؟ فیلترینگ یا آزادی؟ گزینه‌ها پیشاپیش در سیاست معلوم شده اند و اندیشه‌ورزان برای سنجش ایمان آزموده می‌شوند. سوال اصلی این است که «طرف‌دار» که هستید؟ اندیشه‌ورز نمی‌تواند پشت خط یک جریان متوقف شود. استحکام اندیشه‌ورزی در اعتقاد به امور مطلق است، ولی ظرافت اندیشه‌ورزی به مشروط ساختن امور است. این نه «میان‌مایگی» که شرط اهل زندگی برای اهل اندیشه است. بسیاری از اهل علم برای رهاشدن از دوگانه‌های سیاسی، از سیاست فاصله گرفته‌اند. آن‌ها اِخبار اندیشه‌ها می‌کنند و تاریخ اندیشه می‌گویند، و صرفا همین کار را می‌کنند. اندیشه‌ها آسمانی‌اند و نباید با مسائل زمینی آلوده شوند. اندیشه‌ورزی را با این عافیت‌طلبی چه نسبتی است؟! «اندیشه» را به اضطراب و نگرانی معنا کرده‌اند. گویا نسبتی است میان تامل و تفکر با احساس ترس. این ترس منجر به نوعی از احتیاط و محابا می‌شود، چرا که اندیشمند در چارچوب می‌اندیشد و به حرکت و عمل، عنان دوراندیشی می‌زند. ولی ترس اندیشیدن بیش از احتیاط ما را به حریّت و جسارت می‌رساند. اندیشمند نگران آن چیزی است که صحنه فکر و عمل را پر کرده است و کفایت از نگرانی ما نمی‌کند. پس چرا احتیاط کند؟ اگر این چراغ راهی را روشن نمی‌کند چرا به دست بگیرد و مصرف کند. در این میان، سبکی از آزاداندیشی با پیشروی جوانان وارسته از وابستگی های صنفی و سیاسی و عموما در فضای رسانه شکل گرفته است. سرنوشت این نیروی اندیشه‌ورز چه خواهد شد؟ به سوال اول برگردیم. این نیرو چه نقش «تعیین کننده» ای در سرنوشت سیاسی ایران دارد؟ نیروی جوان اندیشه‌ورز از سیاست انتقاد دارد. از اینکه تعیین نرخ اندیشه با دلال سیاست است. از عافیت‌طلبی علمی دانشگاهیان نیز تنفر دارد و مأمن خود را موسسات و پژوهشکده‌ها و گروه‌های علمی قرار داده است. ولی سقف پرواز این نیروی نورس در همین بگومگوهای مجازی است. نه قدرتی در عالم سیاست دارد و نه مرجعیتی در عالم علم. مساله اصلی همین جاست. از روزمرگی‌های حرفه دانشگاهی فارغ شده‌ایم، از منفعت‌طلبی‌های سیاسی دور شده‌ایم، ولی در میان انبوه نیروهای اجتماعی گم شده‌ایم. واقعیت این است که شرط «تعیین‌کنندگی» در عرصه اندیشه، ایجاد «جریان فکری» به جای نیروی فکری است. تمام نیروهای خُرد فکری محکوم به ایفای نقش در بازی جریان‌های اصلی فکری‌اند. جریان اصلی را نقد کنیم یا تایید کنیم یا اصلاح کنیم، تفاوتی در اصل ماجرا نمی‌کند. منظورمان از جریان اصلی، تجمیع نیروهای خُرد در یک هویت کلان و ایجاد جریان و سنت علمی در میدان اندیشه است. درباره اشارات؛ اشارات نه از سیاست دوری می‌کند و نه تئوریسن احزاب می‌شود. مساله اشارات «اندیشه‌ورزی و عقلانیت انقلابی» است که فصل مشترک تمام تحلیل‌هاست. اشارات به نیروهای اندیشه‌ورزِ جدا از هم اکتفا نمی‌کند، بلکه «من»ها را تبدیل به «ما» می‌کند. برای بالارفتن صدای اندیشه در هیاهوهای علمی و سیاسی. برای تبدیل شدن به یک «جریان» در جریان‌ها. هر اندیشمندی که دلبسته این اصول باشد، در اشارات قلم می‌زند. قبل از اشارات جدای از هم نوشته‌ایم و گفته‌ایم، و در اشارات «هم‌صدا» می‌شویم برای مباحثه و منازعه علمی. برای «بیداری» خودمان و دیگران. نه با طعنه و خطابه و عبارات، که با اشارات. در یک کلام پیشه ما در اشارات، «روشنفکری انقلابی» است و این راه را از خومان شروع می‌کنیم. در انتظار دیگری نمانده‌ایم. هر چند قدم‌های ما کوتاه باشد و راه طولانی. @esharat_57 @mpourkiani
🌕 قانون حجاب و مناقشه ترجیحات شخصی و قواعد عمومی 🔺 به نظر می‌رسد یکی از دلایل تداوم چالش حجاب در جامعه ناشی از عمیق‌تر شدن تعارض بنیادی‌تری است که در نتیجه تحولات جامعه ایران و توسعه اجتماعی و اقتصادی کشور (الگوی توسعه) رخ داده و یک سویه آن تعارض در طول سالیان گذشته تقویت شده است‌. دامنه تاثیرات این تعارض بنیادی صرفاً به حجاب محدود نبوده و تقریباً همه قلمرو و زندگی اجتماعی ایرانیان را در بر گرفته است. از اختلاط و ارتباط با جنس مخالف خارج از الگوهای پذیرفته شده عرفی و شرعی تا نگهداری حیوانات خانگی و گرداندن آنها در محیط های عمومی و برگزاری جشن‌های مختلط. حجاب و به طور کلی پوشش البته داغ‌ترین و جنجالی‌ترین آنها بوده است. در همه این پدیده‌ها، مسأله واحد و مشترکی وجود دارد و آن تعارض ترجیحات و تمایلات شخصی افراد با قواعد و هنجارهای عمومی است. مطابق نظم سنتی، ترجیحات شخصی اگر مغایر با قواعد عمومی باشد صرفا در خفا و در حریم خصوصی و شخصی (بیرون از ملأ عام و دید دیگران) امکان وقوع دارد و بیرون از این محدوده باید مجازات شود. در نگاه دینی ارتکاب این رفتارها در حریم شخصی نیز البته گناه محسوب شده و پذیرفته نیست اما حکومت وظیفه‌ای نسبت به برخورد با آن ندارد اگر چه در واقعیت همواره مواردی از مداخله در این حیطه‌ها نیز وجود داشته است اما این موارد سلیقه حکومتی بوده تا دیدگاه شرعی. منظور این که در نظم سنتی افراد تفکیک حریم خصوصی و عمومی را پذیرفته و خود نیز نسبت به رعایت آن آمادگی ذهنی دارند و نسبت به عدم رعایت آن بی‌تفاوت نبودند. آنچه در جریان سال‌های گذشته و در نتیجه الگوی توسعه کشور رخ داده است قدرتمند شدن دایره ترجیحات شخصی در نسبت با قواعد عمومی است. مقصود این نیست که تفکیک خصوصی و عمومی در جامعه از بین رفته است بلکه منظور این است که اولاً شدت و حساسیت عمومی و خصوصی کاهش پیدا کرده و دیگر آن حساسیت، شماتت و ملامتی که در گذشته در جامعه نسبت به رفتارهای حریم خصوصی که علنی انجام می‌شد وجود داشت کمتر شده است. بی تفاوتی فراگیر شده است. مثلاً استفاده از الفاظ رکیک از سوی زنان در ملأ عام در گذشته تقریبا تابو بود اما امروزه جامعه همراهی و تساهل بیشتری نشان می‌دهد یا تجلی بیشتر ابراز رفتار عاطفی در محیط‌های عمومی به خصوصی در ارتباط با جنس مخالف نمونه دیگری از این موارد است. ثانیاً دایره خفا و حریم خصوصی گسترش پیدا کرده و بخش‌هایی که در گذشته ملأ عام محسوب می‌شد، به دایره حریم خصوصی اضافه شده و در نتیجه افراد مدعی حق انتخاب و ترجیح شخصی در آن محیط‌ها شده‌اند، خودرو البته مثال معروفی برای این حوزه از جهت مکانی است اما علاوه بر آن همه فضاهای غیررسمی و غیراداری نیز تحت تأثیر این دست‌اندازی فضای خصوصی به حریم عمومی قرار گرفته است. ثالثاً افول نقش هویتی قواعد عمومی و قدرتمند شدن ترجیحات شخصی است. در نظم سنتی هر سوژه‌ای بهتر و دقیق‌تر از دیگران قواعد عمومی را رعایت می‌کرد به لحاظ اجتماعی پاداش دریافت می‌کرد و به عنوان فرد متشخص شناخته می‌شد و اعتبار حاکمیتی پیدا می‌کرد. به دلایل مختلفی، این الگو قدرت سابق را ندارد و هزینه سنگین و سخت روانی و عاطفی تطبیق با قواعد عمومی با دستاوردها و مزایای آن همخوانی ندارد برعکس ترجیحات شخصی به دلیل قدرت تمایزبخشی و تشخص‌آفرینی تبدیل به منبع مهمی از تشکیل هویت افراد و در نتیجه آن منبع قدرت اجتماعی افراد است. در چنین شرایطی به لحاظ اجتماعی نیز انگیزه و پاداش کافی برای رعایت قواعد عمومی وجود ندارد. زمانه، زمانه دست‌اندازی، پیشروی و تحدی حریم خصوصی در مقابل حریم عمومی و غلبه آن در مناقشات مختلف و تبدیل شدن آن به منطق حاکم بر ذهنیت سوژه است، جایی که جمع و دیگری اهمیت و قدرت خود را از دست داده و آن چه مهم می‌شود ترجیح شخصی فرد سوژه است. فردگرایی برنده میدان رقابت بوده است. «دوست دارم»، «دلم می‌خواهد» و «علاقه دارم»، تنها منطق معتبری است که حدود آن را هم نه نظر و یا علاقه دیگران، بلکه علائق دیگر شخصی تعیین می‌کند. این تحول از الگوی هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد به الگوی هیچ آداب و ترتیبی مجو هر چه می خواهد دلتنگت بگو، جامعه را با معضل بنیادی مواجهه کرده که چگونه از هویت جمعی در قبال دست‌اندازی ترجیحات شخصی دفاع کند و باقی بماند. به ظاهر قانون مهم‌ترین ابزار دفاع از قواعد عمومی است اما در حقیقت پذیرش ذهنی و قلبی افراد نسبت به تفاوت حریم خصوصی و عمومی و مرزها و حدود هر یک که در فرایند تربیت شکل می‌گیرد زیرساخت اجرای قانون است و در فقدان آن تنها اراده آهنین با هزینه سنگین می‌تواند پیش‌برنده کار باشد که در صورت تداوم به شکل بلندمدت ممکن است اثرگذار باشد. در مساله حجاب هم بیش از هر چیزی نمود و حضور حریم خصوصی در قلمرو عمومی و توسعه معنایی و فضایی آن دیده می‌شود. @esharat_57
🌕 از اشرف غنی تا بشار اسد 🔺 ۱۵ اوت ۲۰۲۱ یعنی سه سال پیش، دولت اشرف غنی که با حمایت کامل آمریکا در افغانستان بر سر کار بود، سرنگون شد و طالبان بعد از ۲۰ سال دوباره بر افغانستان حاکم شد. اتفاقی که با سرعت خیره‌کننده رخ داد و همگان به جای کلمه فتح شهرها، از عبارت کنایه‌آمیز دانلود شهرها برای نحوه فتح شهرهای افغانستان توسط طالبان استفاده می‌کردند. شهرها بدون هیچ مقاومتی تسلیم می‌شدند و خبری از ارتش نبود و اعضای دولت اشرف غنی فرار کردند و با ثروتی که برخی از قبل داشتند و بر آن افزوده بودند به خانه‌های خود در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکا رفتند.  جو بایدن، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده درباره این سقوط سریع اظهار داشت که اگر نیروهای افغان توانایی کنترل کشور را نداشتند، پس ادامه حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان «تغییری ایجاد نمی‌کرد»! حالا با فاصله سه سال، بشار اسد بعد از ۲۴ سال حکومتش پایان یافت و تحریرالشام با همان سرعت شهرها را فتح کرد و به دمشق رسید. اینجا هم ارتشی برای مقاومت نبود و مردم سوریه مثل مردم افغانستان از وضعیت ناراضی و از سقوط حکومت راضی بودند و رییس‌جمهور و دولت عزمی برای ماندن نداشتند و مبارزان هم جدی و پاکار بودند! پس اینجا هم بشار اسد مانند اشرف غنی سقوط کرد و این معادله تکرار شد که وقتی عزمی برای ماندن در راس حاکمیت نباشد و مردم ناراضی باشند و ارتشی مقاومت نکند و نیروی مبارز جدی در برابر دولتهای سست سوریه و افغانستان باشد، سرعت سقوط خیره‌کننده است حتی اگر آمریکا پشتوانه افغانستان باشد و یا روسیه و ایران پشتوانه سوریه بوده باشند! حالا برخی این سوال را دارند که آیا این الگو در عراق و ایران هم تکرار خواهد شد؟ درباره ایران باید به این چهار سوال جواب داد: آیا میزان نارضایتی مردم به حدی است که راضی باشند جریاناتی مانند طالبان یا تحریرالشام یا افرادی شبیه ریگی یا سازمان منافقین بر ایران مسلط شوند و یا نیروهای خارجی کشور را تصرف کنند؟ آیا ارتش و سپاه و بسیج هیچ مقاومتی نخواهد کرد؟ آیا مسئولان اصلی کشور چمدان به دست شده و به سرعت فرار خواهند کرد؟ با همین سوالات، ماه‌های پایانی پهلوی را مرور کنید. مردم معترض و مشتاق به رفتن شاه، جریان مبارز جدی و محکم برای ایجاد تغییر، ارتش واداده و ضعیف و شاهی که معروف به شاه چمدان به دست بود و برای سومین بار کشورش را ترک کرد! اینجا هم در ۴۵ سال پیش، سرعت سقوط بالا بود و آمریکا و انگلیس و اسرائیل نتوانستند حکومت مورد حمایت و همراهی خودشان را نجات دهند و پهلوی تمام شد... @esharat_57
🌕 روح پیش‌برنده گفتمان مقاومت در بحران‌ها 🔺 آنهایی که پذیرش قطعنامه و صلح را به خاطر دارند و آن روزها را تجربه کرده‌اند، از آن روزها به تلخ‌ترین روزها و تجربه‌های عمرشان نام می‌برند. حسی ناشی از ناامیدی و یأس از نرسیدن به اهداف و محقق نشدن شعارها. تنها گذر زمان نشان داد که گفتمان مقاومت به معنای تصلب در روش‌ها و ابزارها نیست و روی آوردن به روشی و استفاده از ابزاری لزوماً به معنای در افتادن در گفتمان تسلیم برای سازش نیست. بلوغ گفتمانی گفتمان مقاومت بعد از نیم قرن حکومت داری و تجربه‌اندوزی ایجاب می‌کند تا تفکیک هدف از روش و وسیله را در قامت حکومت و دولت بتواند انجام دهد و آن را در عمل اجرا کند. آن چه گفتمان مقاومت را از گفتمان تسلیم و سازش جدا می‌کند روح حاکم بر این گفتمان در تحقق توسعه و پیشرفت جوامع بر مبنای اصول و مبانی فرهنگی و ارزشی بومی است نه اتکا، هضم شدن، ادغام شدن یا گدایی کردن توسعه از تمدن غرب به بهای نابود ساختن نظام فرهنگی، اجتماعی و ارزشی جامعه. اگر گفتمان مقاومت برای ملت‌ها جاذبه دارد به این خاطر است که به چشم خود دیده‌اند مقاومت بهتر از تسلیم می‌تواند آن‌ها را به اهداف خود چه توسعه مادی و چه پیشرفت معنوی و تعالی فرهنگی برساند. مقاومت یک گفتمان معلق در هوا نیست بلکه روی زمین برای کشورها قدرت می‌آفریند، عزت می‌بخشد، عدالت می‌آورد، با تجمل‌گرایی و اشرافی‌گری مبارزه می‌کند و آن‌ها را قوی می‌سازد. آن هم نه برای گروه خاصی از مردم که قدرت را در دست دارند بلکه برای همه به خصوص طبقات محروم و مستضعف. صلح، عقب‌نشینی، شکست، تغییر تاکتیک مثل آن چه آن روزها در جریان قطعنامه و صلح در جنگ پیش آمد و یا این روزها در جریان تحولات سوریه و سقوط حکومت سوریه به عنوان یک هم‌پیمان مهم پیش آمده است باید در بستر همین روح پیش‌برنده گفتمان مقاومت فهم شود. واقعیت آن است که حفظ و حمایت از حکومت سوریه بیش از این نه به لحاظ عملی ممکن بود و نه منطبق با چارچوب‌های گفتمانی مقاومت (که همان بار نخست نیز احتمالاً صرفاً برای یک دوره گذار و با هدف اصلاح حمایت از این حکومت قابل توجیه بوده است) و نه به معنای افول و پایان کار مقاومت است. جریان مقاومت هر بار همچون ققنوسی از دل خاکسترها برخواسته و از دل تهدیدات فرصت‌ها را شناخته و ایده خود را در قلب ملت‌ها پیش برده است. آنچه برای گفتمان مقاومت تهدید است شکست در یک جبهه، صلح در جبهه دیگر یا از دست دادن یک هم‌پیمانِ به پایان خط رسیده نیست، تهدید گم کردن هدف اصلی یعنی همان روح پیش‌برندگی گفتمان مقاومت در تحقق توسعه بومی کارآمد است که شاخص توفیق گفتمان مقاومت و مهم‌ترین نقطه اتکا در مقابله با گفتمان تسلیم و سازش است. هم‌پیمانی در گفتمان مقاومت به معنای گفتمانی یعنی تعهد به روح حاکم بر گفتمان مقاومت به معنای قوی‌تر کردن کشور و مردم و محقق کردن اهدافی است که با منطق تسلیم و سازش ممکن نیست. اگر قرار است ما نگران چیزی باشیم باید نگران زنده بودن، پویایی و پیش‌برندگی و اجرایی شدن روح حاکم بر گفتمان مقاومت و آشکار شدن نتایج آن برای ملت‌های محور مقاومت باشیم چرا که در صورت اثبات کارآمدی عملی گفتمان مقاومت همان‌طور که در برخی عرصه‌ها تا مرزهای دانش نیز پیش رفته است، تغییرات سیاسی و رخدادها و بحران‌ها بیش از آن‌که تهدید باشند، فرصت‌اند. @esharat_57
🌕 گفتمان انقلاب و طرح مفهومی شکست 🔺 به نظر می‌رسد گفتمان انقلاب از فقدان طرحی مفهومی برای شکست رنج می‌برد. گرچه در منطق متعالی دینی به معنای واقعی «بچه شیعه باخت نمی‌دهد» و ما به شرط ایفای تکلیف چه ببریم چه ببازیم برنده‌ایم، اما در چارچوب مناسبات این دنیایی کردار مقاومت همچون هر کردار بزرگ اجتماعی دیگری ناگزیر از پیروزی‌ها و شکست‌هاست. تاریخ مقدس حکایت از آن دارد که خداوند برای بهترین بندگان و برگزیدگان خود نیز فتح و ظفر مداوم را مقدر نساخته، البته که وعدۀ او درباره پیروزی نهایی تخلف ناپذیر است. پس اگر وقوع شکست در مراحل حرکت ناگزیر باشد، داشتن طرحی مفهومی از شکست نیز لازم است. در فقدان این امر از پی وقوع هر شکست دو واکنش عمده حاصل می‌شود. صدایی شکست را همچون رسیدن به خط پایان و بن‌بست مطلق معرفی می‌کند و از آن بطلان هدف و مسیر را نتیجه می‌گیرد. در مقابل و احتمالاً در واکنشی پیش‌دستانه، صدایی از اساس وقوع شکست را انکار کرده و حتی روایت ظفرمندانه از آن ارائه می‌دهد. لازم است با فرآروی از این دوگانه نارسا و انسدادآور امکانی برای هضم و شناسایی شکست بیابیم. شکست –آنچنان که در متن تجربه یکی از تلخ‌ترین‌هایش در غائله اخیر شام هستیم_ پایان راه نیست. تجارب دور و نزدیک تاریخی ما و دیگران حکایت از آن دارد که شکست‌هایی حتی سهمگین و بزرگ چگونه زمینه‌ساز خیزش‌های دوران‌ساز شده‌اند. در عین حال، شرط چنین بهره‌ای آن است که شکست را همچون شکست به رسمیت بشناسیم. با عقل سرد و بدون هیجان و عاطفه به آن چشم بدوزیم و در اسباب و علل آن بیاندیشیم. @esharat_57
🌕 آیا اینک، آخرالزمان است؟ 🔺 با تحولات اخیر سوریه، که مهمترین سرزمین جغرافیای آخرالزمانی است، بازار تطبیق نشانه‌ها داغ شده؛ تمایل رویکردهای واقع‌گرایانه به این است که همگان را از تطبیق نهی کنند، ‌با این استدلال که حجتی برای این تطبیق نداریم و پیش از این هم عموم تطبیق‌ها غلط از آب در آمده و این به بنیاد عقیده مهدویت آسیب می‌زند. این دغدغه درستی است. اما اگر درباره «نشانه» صحبت می‌کنیم، این نشانه نباید آنچنان مبهم باشد که بر هر واقعه‌ای امکان تطبیق پیدا کند. در این حالت از «نشانه» بودن می‌افتد و علامت هدایت به هیچ سمتی نخواهد بود و اعتقاد شیعه بر این است که اهل بیت علیهم‌السلام هم سخن لغو و بی‌فایده نگفته‌اند. طبعاً انبوه روایات آخرالزمانی با هدف ایجاد آمادگی و طلب ظهور و کمک به تشخیص صحنه غبارآلود آخرالزمان است. یا باید انبوه روایات را کنار بگذاریم و مدام بر طبل شک و تردید نسبت به تطبیق‌ها بکوبیم که نتیجه‌اش دور انگاشتن ظهور است. و یا آنچنان که منطبق بر هدف صدور آنهاست با مواجهه‌ای علمی، مدلول آنها را به میدان بیاوریم، تا طلب ظهور منجی موعود به سردی و یأس بدل نشود. چه اینکه طبعاً یکی از غرض‌های صدور این روایات زنده و گرم نگه داشتن اصل انتظار بوده و هر حرفی که ظهور را «بعید» نشان دهد، خلاف غرض اهل بیت است: انهم یرونه بعیداً و نراه قریباً مواجهه با روایات هیجان انگیز ظهور، «مراقبه»ای علمی و عقیدتی می‌طلبد. مراقبه‌ای که هم «نشانه» را هزل و بی فایده نکند و هم عقیده نزدیک بودن ظهور را گرم نگه دارد. فقه حدیث هم همین جا به کار می‌آید. اکنون همان لحظه‌ای است که علما باید به میدان بیایند و درباره این احادیث سخن بگویند. شاید قرن‌ها نوشتن و مباحثه در این باره بیش از همیشه برای این روزها به‌کار آید. @esharat_57
🌕 اندر فضیلت مردم‌سالاری دینی 🔺 ۲۲ سال پیش که برای بازدید از دانشگاه دمشق و لاذقیه و غیره به سوریه رفتم با نکته جالبی مواجه شدم در سیاست داخلی (تحلیل شکست امنیتی و اطلاعات خارجی کشور در این فقره باشد برای بعد). به بهانه خاتمه پرونده حزب بعث سوریه و واگذاری حکومت توسط بشار اسد ... متن یادداشت: https://eitaa.com/esharat_57/12 @esharat_57