May 11
⭕️⭕️⭕️ #مرحوم_خویی درباره #وحدت_وجود می فرمایند : « الاحتمالات- أو الأقوال- في #وحدة_الوجود أربعة:
أحدها: و هو المسمّى عند الفلاسفة بالتوحيد العامي ان يقال ب#كثرة_الوجود_و_الموجود، بمعنى أن يكون للوجود حقيقة واحدة، بحيث لا تعدد في أصل حقيقته، فيطلق على الواجب و الممكن على حدّ سواء، إلّا أن له مراتب مختلفة بالشدّة و الضعف، فالواجب في أعلى مراتب القوة و الشدّة، و الممكن في أدنى مراتب الضعف، و إن كان كلاهما موجودا حقيقة، و أحدهما خالق و الأخر مخلوق. و هذا القول لا يوجب الكفر و النجاسة، بل هو ما عليه أكثر الناس و عامتهم، بل مما اعتقده المسلمون، و أهل الكتاب و عليه ظاهر الآيات و الأدعية، كما ورد في بعضها: «أنت الخالق و أنا المخلوق، و أنت الربّ و أنا المربوب.» إلى غير ذلك مما يدل على تعدد الواجب و الممكن وجودا.
ثانيها: و هو المسمّى عندهم ب#توحيد_خاص_الخاص أن يقال ب#وحدة_الوجود_و_الموجود في قبال القول الأوّل، أي ليس هناك إلّا موجود واحد، إلّا أن له أطوارا مختلفة، و شئونا متكثرة، فهو في السماء سماء، و في الأرض أرض، و في الخالق خالق، و في المخلوق مخلوق، و هكذا. و هذا القول نسبه #صدر_المتألهين إلى بعض جهلة الصوفيّة، حتّى قال: إنّه ليس في جبتي إلّا اللّه، و أنكر نسبته إلى #أكابر_الصوفيّة. و هذا القول مما لا يساعده العقل السليم، بل لا ينبغي صدوره عن عاقل و كيف يلتزم بوحدة الخالق و المخلوق، و يقال باختلافهما اعتبارا؟! إذ يلزمه القول بأن الواجب و النبي صلّى اللّه عليه و آله واحد غير أنهما يختلفان بالاعتبار، كما أن النبي صلّى اللّه عليه و آله و أبو جهل- مثلا- كذلك. و هذا القول يوجب الكفر و الزندقة، لأنه إنكار للواجب حقيقة.
ثالثها: و هو #توحيد_خاصيّ أن يقال ب#وحدة_الوجود_و_كثرة_الموجود. و هو المنسوب إلى #اذواق_المتألهين، بزعمهم أنهم بلغوا أعلى مراتب التوحيد. و المراد به: ان الموجود بالوجود الاستقلالي و الحقيقي واحد، و هو الواجب سبحانه و تعالى، و إطلاق الموجود عليه إنما يكون من جهة أنه نفس مبدء الاشتقاق، انما التعدد في الموجود بالوجود الانتسابي، و هي الممكنات بأسرها، حيث أنها منتسبة إلى الموجود الحقيقي نحو انتساب، و ليست هي متصفة بالوجود حقيقة، لعدم قيام المبدء بها. فلا يكون إطلاق الموجود على الممكن نظير إطلاق العالم على زيد القائم به العلم حقيقة، بل ينسب إلى الموجود الحقيقي لقيام المبدء بغيره، كما في اللّابن و التامر. ضرورة عدم قيام اللّبن و التمر ببايعهما، غير أن البائع لما كان مسندا و مضافا إليهما نحو إسناد و إضافة من جهة كونه بايعا لهما صح إطلاق اللّابن و التامر على بايعهما، فكذلك الحال في إطلاق الموجود على الممكن. و قد إختار هذا القول بعض الأكابر ممن عاصرناهم [و هو السيد احمد الكربلائي «قده»]. و كان مصرا عليه أشدّ الإصرار. مستشهدا له بجملة من الآيات و الأخبار و قد أطلق عليه تعالى في بعض الأدعية انه الموجود.
و هذا القول و إن كان باطلا في نفسه، لابتنائه على #أصالة_الماهيّة المقر في محله بطلانها، إلّا أنه لا يوجب الكفر و النجاسة، لعدم كونه منافيا للتوحيد، أو إنكارا لضروريّ الدين.
رابعها: و هو #توحيد_أخص_الخواص. أن يقال ب#وحدة_الوجود_و_الموجود_في_عين_كثرتهما. و هذا إن أريد به الاختلاف بحسب المرتبة، و ان الموجود الحقيقي واحد، و هو اللّه سبحانه و تعالى، و باقي الموجودات المتكثرة ظهورات نوره، و شئونات ذاته، لأنها رشحات وجودية ضعيفة منه تعالى و تقدس فهو راجع إلى القول الأول. و إن أريد به أن الوجود مع فرض وحدته الحقيقيّة متكثر و متعدد بحسب المصاديق من دون رجوعه إلى اختلاف المراتب، فانا لم نتصوره إلى الان، و لم نتحققه مع كمال الدقة و التأمل. و قد صاحبت بعض العرفاء و أردت منه توضيح هذه المقالة صحيحة كانت أو فاسدة فلم أ تحصل منه معنى معقولا، لأنه لا يخلو عن المناقضة.
و مع ذلك فقد اختاره و حققه #صدر_المتألهين، و نسبه إلى الأولياء و العرفاء من عظماء أهل الكشف و اليقين، مدّعيا: أن الان حصحص الحق، و اضمحلت الكثرة الوهميّة، و ارتفعت الأوهام. و لكن قد أشرنا إلى حقيقة الأمر في ذلك، و أنه على تقدير يرجع إلى القول الأوّل، و على التقدير الأخر ليس له معنى محصل معقول. و كيف كان فهو لا يوجب الكفر، لعدم استلزامه إنكار الواجب تعالى و تقدس.»
فقه الشیعه ، كتاب طهارت؛ ج۳، ص۱۴۸-۱۵۱
#فلسفه
#عرفان
#فلسفه_اسلامی
#مرحوم_خویی
مکتب خانه
#تقریر #تقریرات #استاد_یزدانپناه
✏️✏️✏️ حضرت #استاد_یزدانپناه سالها پیش در ماه مبارک رمضان در شهر آمل سلسله بحثی با عنوان #قرب_الهی داشتهاند. حجت الاسلام و المسلمین شاکری #تقریر ی از این مباحث نگاشتهاند که تقدیم میشود. #تقریر_مباحث_قرب_الهی_استاد_یزدان_پناه
مکتب خانه
🔴 حضرت #استاد_یزدانپناه سلسله گفتارهایی درباره #سنن_الهی در شهر آمل (سال 1376) داشتهاند. دستنوشت حجت الاسلام و المسلمین شاکری از این جلسات تقدیم میشود. #تقریر_مباحث_سنن_الهی_استاد_یزدان_پناه
مکتب خانه
#دروس_فلسفی_عرفانی_استاد_احمد_فربهی #استاد_فربهی
✅✅چند نکته دربارة #فلسفه_اسلامی ✅✅برگرفته از #تقریر_درس_نهایه_الحکمه #استاد_احمد_فربهی
⭕️#فلسفه باید بازخوانی بشود
#آیتالله_جوادی_آملی آنجا که دربارة تأثیر #گزارههای_وحیانی صحبت میکنند؛ میفرمایند: خیلی از اینها ریشههای وحیانی داشته که متأثر از فضای وحیانی گسترشش دادهاند. این، یک واقعیتی است، ما نباید این را نادیده بگیریم.
وقتی #روند_فلسفه را نگاه میکنیم مثل #اشارات_ابنسینا (که آخرین کتاب شیخ است)، میبینیم خیلی متأثر از فضای #باورهای_دینی است. در عین حال بارها عرض کردهام که فلسفة ما باید دوباره بر اساس #گزارههای_وحیانی بازخوانی بشود. یک بار این اتفاق افتاد و واقعاً انقلابی در فلسفه اتفاق افتاد؛ همان کاری که #مرحوم_ملاصدرا انجام داد.
امام صادق، همانطور که امام صادق است در فقهالاحکام، امام صادق است در مسائل الهیات. اگر بحث از احادیث الهیاتی هم در فلسفه مطرح میشد، خیلی از کمبودهایی که ما در فلسفه داشتیم، جبران میشد، و خیلی از اضافههایی که در فلسفه میرفتیم را کوتاه میکردیم.
⭕️رابطة #فلسفة_فعلی با فلسفة یونان باستان
من همین امروز داشتم فرمایشات #آیتالله_جوادی_آملی را در بحث «جعل» در شرح «اسفار» میخواندم، این مطلب را فرمودهاند؛ که #فلسفة_اسلامی با آنچه که در یونان بوده و از طریق ارسطو و افلاطون به ما رسیده، با این مطالب اصلاً قابل مقایسه نیست.
#شهید_مطهری میگوید: این حرف (که فلسفة ما همان فلسفة یونان است)، مثل این است که کسی بگوید: «این فیزیک جدید، همان فیزیک و طبیعیات یونان باستان است.»؛ اگر در فیزیک جدید دربارة «ماده» بحث میکنند، یونان باستان هم دربارة «ماده» بحث میشدهاست. اصل علیت هم در یونان باستان مطرح بود، اما این که «ملاک معلولیت آیا فقدان است یا محدودیت؟»، اینها مطرح نبود. ارسطو دربارة «کلیات وجود» فقط دو سه تا مسأله دربارة «مفهوم وجود» داشته. مسألة «امور عامه» در فلسفة یونان آنقدر فقیر بوده که ارسطو یک بخش مستقلی برایش درنظرنگرفتهبود؛ آن مباحث را بعد از «طبیعیات» قرارداد و اسمش را هم گذاشت: «مابعدالطبیعه». هر مسألة متفرقهای که پیش میآمد، میگذاشت آنجا!
⭕️فلسفه هم خطاپذیر است
درست است که فلسفة ما خیلی متأثر از #فضای_وحیانی است، اما در عین حال نباید این واقعیت را هم نادیده بگیریم که فلسفه یک علم بشری است، و مثل سایر علوم، نواقص بشری در آن هست که بعضاً بحثهایی میکنند که از هدف فلسفه دور شدهاست.
⭕️نمونهای از خطا در #علم_اصول
همة علوم همینطور است؛ #علم_اصول هم هدفش استنباط احکام است، لکن #علم_اصول بارها از این هدف دور شدهاست، مثل «معانی حرفیه»؛ در #علم _اصول این سؤال مطرح بود که: آیا میشود اصالةالاطلاق را در هیئت امر مثل «صلّ» هم جاری کرد؟ این سؤال، منشأ این مسأله شد که: آیا معانی هیئت مع انی حرفیهاند یا معانی اسمیهاند؟ اگر از معانی حرفیه باشند، آیا جزئیه هستند یا نه؟ اگر معنای جزئیه باشند، آیا اطلاق در یک معنای جزئی قابل جریان است یا قابل جریان نیست؟ بعد معانی حرفیه، برای خودش یک بحث مستقل شد طوری که اصلاً یادمان رفت بحث معانی حرفیه مقدمة همین مسأله بود که: «آیا میشود اصالتالاطلاق را در هیئت امر جاری کرد یا نه؟»! و لذا این بحث «معانی حرفیه» برای خودش یک بحث خیلی مفصلی شد!
بعضی اصولیها که مثل مرحوم #شهید_صدر یادشان مانده، آخرش گفتهاند: بعد از این همه بحث، باید بگوییم که این جزئیتی که در معانی حرفیه هست، هیچ ربطی به اصالتالاطلاق ندارد؛ اصالتالاطلاق در معانی شخصیه جاری نمیشود، نه در جزئیهایی که مصادیقش کثیر باشد. وقتی شما میگویید: «افعل»، این هیئت، بر همهشان صدق میکند و لذا اصالتالاطلاق در آن قابل جریان است اگرچه معنای جزئی باشد.
اگر ما میخواستیم به توصیههای شریعت عمل کنیم که: «اللهم علّیمنی ما ینفعُنی»، باید از اول میگفتیم: «آیا این جزئیت لطمهای به اصالتالاطلاق میزند یا نه؟». سایر بحثها هم به همین کیفیت؛ پنجاه صفحه دربارهاش صحبت کرده بعد آخرش میگوید: مناسب بود این بحثها را نمیکردیم. مرحوم آقای خوئی خیلی از جاها گفته: این ثمره ندارد و لذا در خیلی از موارد که ثمره نداشته، بحث را به طور مختصر پیش برده.
یک بار یکی از اساتید یک بحث مفصلی کردهبود، بعد گفتهبود که: «لایخفی أن لا ثمرة لهذه المسألة»، مسألة بعدی را هم خیلی بحث کردهبود بعد آخرش گفتهبود: «لایخفی أن لا ثمرة لهذه المسألة کالمسألة السابقة».