🛑بلینکن هم مثل بایدن و هریس گفت «نکنید»
وزیر خارجه آمریکا:
ما به دنبال درگیری با ایران نیستیم اما از هیچ اقدامی برای حمایت از نیروها و اتباع آمریکایی فروگذار نخواهیم کرد.
بسیار حایز اهمیت است که پیام شفافی را در رابطه با تهدیدهای صورت گرفته علیه نظامیان آمریکایی با این مفاد ارسال کنیم که «این کار را نکنید».
به کسانی که نظامیان آمریکایی را تهدید میکنند میگویم این کار را نکنید. حمله به آمریکاییها در عراق مساله ای مرتبط با حاکمیت این کشور و ضد منافع آن است.
____
🧷 آمریکا با خطاب کردن ایران می خواهد مقاومت را آدم ایران نشان دهد طوری که تصمیم ها از ایران می آیند و مقاومتِ بی هویت صرفا اجرا می کند. آن ها مشی مقاومت را نشناخته اند. سید حسن نصرالله گفته بود که؛ «این مقاومت است که تصمیم می گیرد، ایران حمایت می کند».
#عراق
#آمریکا
#مقاومت
@Esrar3
16.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صالح الجعفراوي:
این محله ی منه.
اینجا جایی بود که من توش زندگی می کردم؛ همه ی خاطره ها، آرزوها و رویاهایی که توی این محل ساختم.
می بینید که، همشون ناپدید شدن. ردی از زندگی نداره. حتی یه سنگ هم روی سنگ بند نیست. هیچی سرجای خودش نیست. ولی با این وجود هنوز امید هست. ان شاءالله دوباره همه ی این منطقه رو به اذن خدا درست می کنیم. همه ی این بناهایی که ویران شده رو می بینید؟ ان شاءالله دوباره همه رو از نو می سازیم. اشغالگر هم نمی تونه مانع ما بشه.
استواریم و پابرجا.
باز می سازیمش.
#مقاومت
#فلسطین
@Esrar3
🔅 اصرار
چند شبی میشه پدر سالار تموم شده. بعد از دیدن پدر سالار پام کشیده شد به تلویزیون. ساعت ۹ شب پخش می شد. می نشستم پای تلویزیون و چهار چشمی نگاه می کردم. تا حالا این سریال رو ندیده بودم. تصور کن یه چیزی اختراع بشه، یه چیزی مثل بمب هسته ای توی زمان. یعنی بمبی که توی زمان بندازی و در کمترین زمانِ ممکن بیشترین از هم پاشیدگی رو به جا بذاری اونقدر که چند سال بعد آدمهاش باور نکنن یه همچین روزگاری هم بوده. وقتی پدر سالار رو می دیدم می تونستم مثل یه کتاب واسه هر صحنه اش یه حاشیه بزنم و بگم اینو ببین، این الان اینجوری شده... من اگر ۱۰ سال دیرتر یا حتی زودتر به دنیا می اومدم شاید هیچوقت وضعم این نبود. متولد ۶۰ و ۸۰ تکیفش معلوم تره. ولی اونی که ۷۰ به دنیا میاد هم پدر سالار واسش آشناست هم مثلا افسانه سیزیف. این نسلِ وسطِ آشنای قبل و بعد، هم توی فراق گذشته ست هم در فشار آینده. نه می تونه دیگه با گذشته بره نه می تونه راحت به این مثلا آینده تن بده. اینو چند روز قبل بهتر فهمیدم. وقتی داشتم موقع ارائه ی پایان نامه م اصطلاح «تودستی» پدیدار شناسی رو می گفتم و واسش بستنی توپی ها رو مثال زدم. گفتم یادت هست بستنی توپی ها رو؟ یادت هست وقتی دست مون می گرفتیم انگار همه ی وجودمون بستنی توپی می شد؟ گفت نه! پرسیدم متولد چه سالی هستی گفت هفتاد و ... فهمیدم هیچوقت تودستی رو زندگی نکرده. نسل های بعدی نسلِ بی نوستالژی خواهند بود.
حالا فکرش رو بکن می شد چند سال بعد باتوجه به وضعِ الان پدر سالار ۲ رو ساخت. احتمالا با همچین چیزی روبرو می شدیم:
آقا جون فوت کرده. خانوم بزرگ خیلی پیر شده و زمین گیر شده. آذر بعد از چند سال به این نتیجه رسید که اینجوری فایده نداره. جدا جدا توی یه آپارتمان هم که باشن بازم مستقل نیستن. از اونجا رفتن. رفتن چندتا کوچه اونورتر. اینجوری بیشتر مستقل بودن. آقای محمدی و زری کوچیکه از پله ها خسته شدن و کم کم زانو درد امون شون رو برید. طبقه ی پنجم رو فروختن و رفتن یه جای همکف. سعی کردن خانوم بزرگ رو ببرن پیش خودشون ولی خانوم بزرگ قبول نمی کرد بره خونه داماد. مهری و اکبر آقا هم بچه هاشون بزرگ شدن و هر کدوم یه اتاق می خواست. همین بود که اون ها هم کم کم فکر کردن جابه جا بشن. زهره با آقاجون قبل از اینکه فوت کنه دوباره یه دعوای اساسی کرد. اینکه چرا طبقه ی دوم رو به جمال داده که فقط یه بچه دارن و به بقیه که بیشتر بچه دارن طبقات بالا رو داده. زهره گفت آقا جون خودش به زری کوچیکه گفت شما بارتون سبک تره طبقه ی پنجم رو بهشون داد اونوقت به جمال طبقه ی دوم رو دادن که اونم یه بچه داره. توی همین گیرودار جلال مریضی سختی گرفت. زهره باید خودش خونه زندگی رو می چرخوند و خرج بچه ها رو در می آورد. واحدشون رو اجاره داد رفت پیش مامانش با اون زندگی کنه. جمال با همسایه جدیده به مشکل خوردن. بچه شون بچه ی جمال رو کتک می زد. جمال هم همین یه بچه رو داشت و خیلی واسش می ترسید. از خانوم بزرگ رخصت گرفتن و از اونجا رفتن.
(این هایی که گفتم از فضا نساختم. توش غرقم. تازه خیلی لطیف بیان شده و ابعاد سیاسی مذهبیِ ماجرا فیلتر شده)
خلاصه آقای آقاجون!
اون روز که چشمات برق زد از این که یه راه حل پیدا کردی هم بچه هات مستقل باشن هم دور هم جمع باشن کاش می دونستی به این چیزها نیست بزرگ من، عزیز من. کاش می دونستی یه بمب هسته ای افتاده بود توی زمان که دیر یا زود ترکش هاش خونه زندگی همه رو بی صداتر از قبل از هم می پاشونْد. راهش پناه گرفتن و عقب انداختن نبود. راهش شاید رفتن دنبال یه زمان دیگه بود.
آره بزرگ من
آره پدر من
آره عزیز من
#هنر
#زمان
#نسل
#اصرار
#نوستالژی
@Esrar3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رئیس شورای تجاری و اقتصادی ایران و روسیه:
من مطمئن هستم که تا پنج سال آینده دنیا به طور کامل تغییر میکنه و یه واحد پول بین الملل جدید بوجود میاد
#جهان
#اقتصاد
#ما_در_جهان
@Esrar3
14.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚪️ آفریقای جنوبی دیپلماتهای خود را از اسرائیل فراخواند
وزیر دفتر رئیس جمهور آفریقای جنوبی در یک نشست مطبوعاتی گفت: دولت آفریقای جنوبی تصمیم گرفته است که تمام دیپلمات های خود در تل آویو را برای مشورت خارج کند.
#فلسطین
#آفریقای_جنوبی
@Esrar3
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷از زندگی گلایه دارم
ساعت 8 شب دیروز صدای فریاد دختری و بعد از آن سقوطش به داخل حیاط ، اهالی ساختمانی در جنوب تهران را به مقابل پنجره ها کشاند. آنها با صحنه هولناکی رو به رو شدند. جسد غرق در خون دختر نوجوانی که همراه خانواده اش در طبقه سوم زندگی می کردند، در حیاط افتاده بود.
دقایقی بعد ماموران پلیس در محل سقوط مرگبار این دختر دانش آموز حاضر شده و در بررسی های اولیه مشخص شد او از بالکن طبقه سوم به پایین پرت شده است. مادر دختر 16 ساله در تحقیقات گفت: در آشپزخانه در حال آماده کردن شام بودم . دخترم هم در اتاقش درس می خواند. با صدای سقوط متوجه حادثه شده و نفهمیدم چه زمانی دخترم به بالکن رفت.
ماموران با بررسی اتاق دختر دانش آموز ، دستنوشته ای پیدا کردند که در آن از زندگی گلایه کرده و گفته بود امیدی به آینده ندارد .
این در حالی بود که بررسی های تکمیلی نشان داد ، دختر نوجوان مشکلی با خانواده اش نداشته و ارتباطش با آنها خوب بوده است.
با دستور بازپرس جنایی تهران ، جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و تحقیقات در این باره ادامه دارد.
«خبر فوری»
#رنج
#نسل
#زمان
#زندگی
#خودکشی
@Esrar3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
7.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴شما با این کارهایتان جنگ را به درون همهی آدمها کشیدهاید
حبیببه آقایی پور:
سلام حبیبه جان
راستش من تاحالا فقط یکی دو نفر را دیده بودم که همنامم باشند.اما این روزها توی فیلمهایی که از غزه میبینم، زیر تصویر دخترانتان این اسم را چندین بار دیدهام.
پس برای تو مینویسم. برای همهی حبیبههای غزه.
نخند به من و بگذار دل خوش باشم به این همنامی اگرچه که فاصله هاست بین حبیبهای که منم با حبیبه هایی که شمایید.
مزاحم شدم که بگویم اگرچه موشکهایی دارد هر لحظه زندگی شما را ویران میکند و شما را داغدار.
اما راستش شما حواستان نیست که وسط مصیبت و این جنگ دارید چیزهایی را هم در مای بیچاره ویران میکنید. بناهایی را که با چه زحمتی ساخته بودیم را دود کردهاید. اینها درد دارد عزیز من.
میگویی چه چیزهایی؟
حیف که شما دغدغههای ما را نمیشناسی. ما دائم دنبال رشد و آگاهی برای انسان و والد خوب بودنیم.
کلی کلاس رفتیم تا یاد بگیریم به بچههایمان تابآوری یاد بدهیم تا مثلا وقتی برادرش شکلاتش را برداشت بلد باشد صبر کند.
این چیزها خیلی مهم است حبیبه! خیلی.
رفتیم تا یاد بگیریم با چه اصولی میشود فرزندان شاد تربیت کرد. تا وقتی کافه و شهربازی میبریمشان شاکی نباشند. تا توی اتاق پر از اسباب بازیشان شاد باشند و از تولد تمدارشان راضی!
کلی کارگاه مادر و کودک رفتیم.
تربیت کار راحتی نیست حبیبه!
تازه فقط اینها نیست! نمیدانی که برای توسعه فردی خودمان چقدر هزینه کردیم.تا یاد بگیریم چه طور برای زندگیمان معنا پیدا کنیم. که اگر تقی به توقی خورد در افسردگی غرق نشویم و به زمین و زمان غر نزنیم.
ما برای زندگی کردنِ ارزشهایمان و انتقالش به بچههایمان خیلی زحمت کشیدهایم. وبیناره و دوره شرکتکردیم.
بعد شما چه میکنید؟
وقتی روی سرتان چند تن بمب میریزند. وقتی عزیزانتان پرپر میشوند. وقتی دنیا دارد به این جنایتها در سکوت کامل نگاه میکند.شما پای اتفاقهایی که تصورش هم آدم را متلاشی میکند، نشان دادید که ایمانی دارید عجیب. که وسط این نسل کشی وحشیانه بلندتان میکند به شکر! نه برای زنده ماندن که برای دلیرانه ایستادن و رسیدن به نصرت یقینی.
شما فلسطینیها خیلی چیزها را در ما ویران کردید.
و امان از بچههایتان....
با آن صورتهای اشک آلودِ به غبار نشستهی لرزان، برای همهی دنیا، صحنهای بیغباری خلق کردند از تقابل حق و باطل که باطن آدمها را برای خودشان عیان میکند.
باور کن حبیبه! شما با این کارهایتان جنگ را به درون همهی آدمها کشیدهاید.
باور کن.و کاش پایان جنگ ما هم مثل شما پیروزی باشد....کاش حبیبه
#مذهب
#روانشناسی
@Esrar3