eitaa logo
کانال فلسفه علویه
108 دنبال‌کننده
137 عکس
107 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📜ادله جهانشناسانه اثبات خدا برهان حرکت به همراه برهان علیت، برهان حدوث و برهان امکان و وجوب، «براهین جهان‌شناختی» نامیده می‌شوند. 1⃣ برهان حرکت افلاطون افلاطون در اثبات خداوند چنین استدلال می کند: 🅰 انکارحقایق الهی جنایت علیه نظام اجتماعی است. 🅱 جنایت علیه نظام اجتماعی قبیح است. 🆎 پس انکار حقایق الهی قبیح است. 🔘 برای اثبات حقایق الهی باید وجود خدا را اثبات کرد و برای اثبات خدا چنین استدلال میکند: 🅰 هستی در حال حرکت است. 🅱 هر حرکتی نیازمند متحرک است. 🆎 پس هستی نیازمند متحرک است. 🔘 در ادامه وی عنوان می کند: 🅰 هستی نیازمند متحرک است. 🅱 هر نیازمند به متحرَک متحرِک بالغیر است. 🆎 هستی متحرِک بالغیر است. 🔘 در نتیجه 🅰 هستی متحرک بالغیر است. 🅱 متحرک بالغیر نیازمند متحرَک بنفسه است. 🆎 پس هستی نیازمند متحرک بنفسه است. 🔻 نکات: 🔘 متحرَک بنفسه یعنی موجودی که حرکت دادن اقتضای نفس آن است. افلاطون این متحرَک را روح یا نفس یا به یونانی پسوخه «Psyche» میداند. وی پسوخه را جوهر یک شخص می‌دانست، یعنی چیزی که تصمیم می‌گیرد چگونه رفتار کنند. افلاطون این جوهر را ساکن غیر جسمانی و ابدی وجود شخص می دانست. 🔘 افلاطون در صدد اثبات متحرک واحد برای حرکت نبوده است. بلکه فقط امر الهی را اثبات می کند. 🔘 وی درصدد اثبات ثنویت بوده است که دو روح خیر و شر متحرک عالم هستند و یکی متحرک خیر است و دیگری متحرک شر. 🔘 در دیدگاه وی روح خیر برتر از روح شر است. ✍️ پر واضح است خدایی که افلاطون اثبات می کند، خدای ادیان نیست، زیرا این خدا خالق نیست بلکه حرکت دهنده است و در نگاه یونانی چون پسوخه ابدی است، نیازی به خالق وجود ندارد بلکه نیاز به فاعل حرکت دهنده وجود دارد. در این استدلال متحرک افلاطونی با متحرک ارسطویی متفاوت است زیرا متحرک افلاطونی، حقیقت عینی است که صورت به جهان می دهد ولی چنان که بیان میشود متحرک ارسطویی غایت حرکت است. 🔺 🔺 🔺 💢@falsafeh_alaveyeh
2⃣ برهان ارسطو ارسطو در برهان خود از زمان شروع می کند. صغری۱: زمان ضرورتا سرمدی است. دلیل: برهان خلف 🅰 اگر زمان حادث باشد: باید زمانی قبل از آن فرض شود. 🅱 اگر زمان معدوم باشد: باید زمانی پس از آن فرض شود. 🆎 زمانی قبل از زمان حادث و زمان بعد از زمان معدوم دو حالت دارد: 🅰 غیر زمان اول است: تغییر در ذات زمان لازم می آید=محال است. 🅱 عین زمان اول است: ↩️تسلسل زمانی را لازم است=محال ↩️ سرمدی باشد. کبری۱: زمان همواره در حال حرکت است. نتیجه۱: حرکت سرمدی است. صغری۲: حرکت سرمدی است. کبری۲: وجود حرکت مستلزم وجود جوهر است. زیرا حرکت کیف است و کیف عرض و عرض نیازمند جوهر است. نتیجه۲: پس وجود سرمدی حرکت مستلزم وجود جوهری سرمدی است. 🔻 برهان فعلیت جوهر سرمدی متلازم با حرکت: 🅰 مقدم: اگر همه جواهر فساد پذیر باشند. 🅱 تالی: پس امکان بالقوه اعدام آنها وجود دارد. 🆎 لکن فرض امکان اعدام بالقوه آنها به معنی عدم وجود جوهر سرمدی در هستی است که نقیض فرض ضرورت وجود جوهر سرمدی متلازم با حرکت است. پس از نقض تالی به نقض مقدم میرسیم در نتیجه دست کم یک جوهر سرمدی بالفعل در عالم وجود دارد. 🔻برهان برای اثبات عدم تحرک جوهر سرمدی متلازم با حرکت 🅰 جوهر سرمدی بالفعل است. 🅱 هر آنچه بالفعل باشد حرکت ندارد. 🆎 پس جوهر سرمدی متحرک نیست. یعنی محرک لا یتحرک است، به یونانی: «ὃ οὐ κινούμενον κινεῖ، هُو او کینومِنٌن کینِی» 🔻اثبات غیر مادی بودن جوهر سرمدی متلازم با حرکت 🅰 جوهر سرمدی بالفعل است. 🅱 هر انچه مادی است بالقوه است. 🆎 پس جوهر سرمدی مادی نیست. 🔻نکات: 1⃣ در نگاه ارسطو محرک لا یتحرک علت غایی است. 2⃣ محرک لا یتحرک با جهان رابطه علّی ندارد. پس خالق نیست. ✍️ نقد: علت غایی بودن محرک لایتحرک با استدلالی که برای اثبات آن بیان شد همخوانی ندارد چرا که لازمه سرمدی بودن زمان، سرمدی بودن حرکت انگاشته شد و لازمه سرمدی بودن حرکت وجود جوهر سرمدی بالفعل در نظر گرفته شد. چرا که حرکت کیف دانسته شد پس قوام حرکت سرمدی به جوهر سرمدی است. این یعنی قوام عالم ماده به جوهر سرمدی است. زیرا حرکت ویژگی انحصاری ماده است. 🔺 🔺 🔺 💢@falsafeh_alaveyeh
3⃣ براهین توماس آکوئینی ✝ آکوئیناس (۱۲۲۵-۱۲۷۴م) معروف به حکیم آسمانی، فیلسوف ایتالیایی و متالِّه مسیحی و شاگرد آلبرت کبیر بود. او سعی داشت فلسفه ارسطو را با مسیحیت تلفیق کند. توماس با قائل شدن به تمایز وجود از ماهیت نزد مخلوقات یا ممکن الوجودها در وجودشناسی راه ابن سینا را ادامه داد. ✝ پنج تقریر مختلف از برهان‌های اثبات خدا بیان می‌کند که عموماً به نام براهین پنجگانه (به انگلیسی: Quinque viae) شناخته می‌شوند. از این میان: ↩️ برهان برهان محرک اول، برهان علت اول یا وجود غیر معطل‌، برهان امکان و وجوب. برهان نظم از براهین جهانشناسانه به شمار می روند. ↩️ برهان درجات کمال نوعی مستقل است. ✝ برهان محرک لایتحرک 🅰در دنیا، می‌توانیم ببینیم که حداقل برخی چیزها در حال تغییر هستند. 🅱 هر چیزی که در حال تغییر است به وسیله چیز دیگری تغییر می کند. 🆎 تغییر امور متغیر در عالم معلول محرک دیگری است. محرک دو حالت دارد: 🅰 تغییر نمی کند: اثبات محرک لا یتحرک و مطلوب. 🅱 خودش تغییر می کند، پس آن نیز به وسیله چیز دیگری تغییر می کند. در این حالت دو صورت قابل تصور است: ↩️ این زنجیره بی نهایت طولانی باشد، چون تسلسل لازم است محال است. ↩️ زنجیره به محرکی که بدون تغییر خود باعث تغییر شود. منتهی میشود. که همان متحرک لا یتحرک و مطلوب است. ✍️ نقد: پر واضح است این برهان برای اثبات خدا نا کار آمد است، زیرا: 🔘 خود اعتراف می کند برخی از امور متحرک هستند و این احتمال وجود دارد امر نا متحرک در عالم وجود داشته باشد پس از نظر شکلی قیاس جزیی است و نمیتوان حکم کلی از آن استخراج نمود. یعنی در نهایت به یک محرک لایتحرک منتهی میشود که محرک برخی امور خواهد بود. 🔘 به علاوه محرک لا یتحرک می تواند غیر از خدا باشد چرا که تلازمی بین لایتحرک بودن با خدا بودن وجود ندارد و امور مجرد نیز که فعلیت محض دارند میتوانند محرک لا یتحرک باشند و از این رو محرک های لا یتحرک متعددی نیز میتوان تصور نمود. 🔘 همچنین این محرک لا یتحرک فقط عامل حرکت یعنی تبدیل قوه به فعل است نه خدای خالق. 🔺 🔺 🔺 💢@falsafeh_alaveyeh
برهان علت اولی توماس تقریر اول: در دنیا می‌توانیم ببینیم که چیزهایی به وجود می‌آیند. اما ممکن نیست که چیزی علت خودش باشد، زیرا این امر مستلزم وجود مقدم بر خودش است که این یک تناقض است. اگر آن چیزی که به وسیله آن ایجاد می شود، خود باعث آن شده باشد، آن هم باید علتی داشته باشد. اما این نمی تواند یک زنجیره بی نهایت طولانی باشد، بنابراین، باید علتی وجود داشته باشد که خود ناشی از هیچ چیز دیگری نباشد. این را همه می فهمند که خداست. شکل دیگر این برهان به این صورت است: هر شی نیاز به علت دارد علت از دو حال خارج نیست: 🅰نیاز به علت ندارد: مطلوب و اثبات علت اول 🅱نیاز به علت دارد، در این حالت علت آن نیز دو حالت دارد: 1⃣ سلسله آن به امر که خودش علت است اما علت ندارد منتهی میشود: مطلوبو اثبات علت اول. 2⃣ سلسله علل آن نامتناهی است: تسلسل لازم می آید ومحال است. تقریر دوم: هر چیزی نیاز به علت دارد. خود این علت دو حالت دارد: 🅰 نیاز به علت ندارد: اثبات مطلوب 🅱 نیاز به علت دارد و سلسله علت ایجاد میشود، در این حالت سلسله علت باید: 1⃣ ابتدا داشته باشد، زیرا اگر ابتدا نداشته باشد این سلسله همواره بالقوه است و بالفعل نمیشود. 2⃣ ابتدای سلسله نباید علت داشته باشد زیرا با اولیت آن در تعارض است زیرا معلول متاخراز علت است. ✍️ نقد: ↩️ در این تقریر امکان ماهوی با بالقوه بودن یکسان انگاشته شده است بر این اساس گفته شده اگر سلسله علت اول نداشته باشد، سلسله بالقوه میشود این به آن معناست که سلسله علل دارای حظی از وجود است و آن وجود بالقوه است ولی فاقد وجود بالفعل است در این صورت علت اولی وجود دهنده نیست. بلکه باید گفت اگر سلسله علل اول نداشته باشد معلول ها متحقق نمیشود. ↩️ به علاوه سلسله علل می تواند از امور بالفعل تشکیل شده است. 🔻نکات 🔰 برخی بر این باورند که عللی که آکویناس در ذهن دارد رویدادهای متوالی نیستند، بلکه روابط وابستگی همزمان موجود هستند به عنوان مثال، رشد گیاه به نور خورشید بستگی دارد و به گرانش زمین بستگی دارد و به هوا بستگی دارد (فلوید، شاون. "آکویناس: الهیات فلسفی 2.b." دایره المعارف اینترنتی فلسفه) 🔰علیت بر اساس این استدلال یعنی امری که به شی بالقوه فعلیت میبخشد. 🔰علت اولی باید مطلق کامل باشد یعنی علم و قدرت و خیر مطلق باشد. 🔰عالم دارای یک علت با تقدم زمانی است که لازمه آن حدوث عالم است. ولی عقل توان درک آغاز عالم ندارد پس این لازمه قابل اثبات نیست. تقریر سوم از کلاک: عالم ماده به لحاظ زمانی دو حالت دارد: 🅰 محدود متناهی: در این حالت در ابتدای وجودش نیاز به علت دارد. 🅱 نامتناهی است: در این حالت باید علتی برای این عالم باشد که فعل آن سبب این واقعیت باشد که سبب ترجیح وجود این عالم نسبت به سایر عوالم گردد و نه جهان دیگرى یا اصلا هیچ جهانى. اگر علت وجود جهان: 1⃣خودش ذاتا موجود باشد: اثبات واجب الوجود. 2⃣ وجود خود را مرهون علل دیگرى باشد که سلسله علل ایجاد می کند: ↩️ سلسله علل تسلسلى نامتناهى دارد: چنین سلسله ای محال است. ↩️ سلسله علل نامتناهی نیست بنابراین، کل نظام در نهایت، وجود خود را به علت غیر معلولِ نخستین مرهون است، علتى که به ضرورت ذات خود موجود است (واجب الوجود). 🔺 🔺 🔺 💢@falsafeh_alaveyeh
برهان وجودی آنسلم (۱۰۳۳-۱۱٠۹) برهان وجودی از قرن یازدهم میلادی (پنجم قمری) در میان حکیمان اروپا مطرح شد. مشهور آن است مبتکر این برهان سنت آنسلم قدیس کانتلبری بود؛ از این رو به این برهان، برهان آنسلمی نیز گفته‌اند. این برهان در کتاب معروف وی، تمهیدات (به انگلیسی: prioslogium) چنین ذکر شده است: مقدمه اول: خداوند بنا به تعریف: «وجودی است که هیچ چیز کامل تر از او نتواند به تصور درآید». مقدمه دوم: وجود دو نوع است: 1⃣ چیزی که فقط در ذهن وجود دارد. 2⃣ چیزی که هم در ذهن و هم در خارج از ذهن وجود دارد. به عنوان نمونه یک نقاشی که فقط در ذهن نقاش است، با چیزی که هم در ذهن او و هم روی بوم نقاشی وجود دارد مغایرت دارد. مقدمه سوم: چیزی که هم در ذهن و هم در خارج ذهن وجود داشته باشد، کامل تر از چیزی است که فقط در ذهن وجود دارد. نتیجه: از آنجا که بنا به فرض خداوند کامل ترین وجود است، پس خدا باید هم در ذهن و هم در عالم خارج وجود داشته باشد. تقریر دوم: ⭕️ مدعا: خدا باید هم در ذهن و هم در عالم خارج وجود داشته باشد. 🚫 خلف: اگر خدا در خارج موجود نباشد، می‌توانیم چیزی را که هم در خارج و هم در ذهن است تصور کنیم، پس آن چیز کامل تر از خدا خواهد بود. اما این امر مستلزم آن است که چیزی کامل تر از خدا باشد و این محال است، زیرا خدا بر اساس تعریف، بزرگ‌ترین وجود قابل تصور است. بنابرین خدا باید در خارج نیز وجود داشته باشد. ✍️ نقد: این برهان از نوع براهین پسینی است، به عبارت دیگر این برهان بر مبنای این پیش فرض بنا نهاده شده است که خداوند وجودی اکمل از هر وجود دیگری است. این پیش فرض در نهاد خود مفروض گرفته است که موجودی اکمل در هستی موجود است. در حالی که منکران خداوند میتوانند وجود موجود اکمل را منکر شده در نتیجه استدلال را از حیز انتفاع ساقط نمایند. نکته دیگر در این برهان می گوید اگر وجودی اکمل موجود است باید چگونه باشد؟ پاسخ این است که باید وجود عینی داشته باشد چرا که وجودی که هم ذهنی است و هم عینی اکمل است. در حالی که این مدعا خودش نیاز به اثبات دارد، که شی که وجود عینی و ذهنی دارد اکمل است. بلکه برهان به خلاف آن حکم می دهد زیرا: 🅰 خدا وجود ذهنی دارد. 🅱 موجودی که وجود ذهنی دارد در حد ذهن محدود است. 🆎 پس خدا وجودی محدود دارد. ✝ برهان امکان و وجوب آکوئیناس (۱۲۲۵–۱۲۷۴ م) در دنیا چیزهایی را می بینیم که ممکن است بودن آنها و ممکن است نبودن آنها. به عبارت دیگر چیزهای فاسد شدنی در عالم قابل مشاهده است. اما اگر همه چیز ممکن بود و بنابراین قادر به از بین رفتن وجود بود، در آن صورت، اکنون هیچ چیز وجود نداشت. اما چیزهایی به وضوح در حال حاضر وجود دارند. بنابراین، باید چیزی وجود داشته باشد که فنا ناپذیر باشد: یک موجود ضروری. این را همه می فهمند که خداست. 🔺 🔺 🔺 💢@falsafeh_alaveyeh
📜 ادله غایت شناسانه: برهان اتقان صنع تقریر اول: 🅰جهان دارای غایت است. 🅱 برای رسیدن به غایت باید بین اجزا هماهنگی باشد. 🆎 پس بین اجزا جهان هماهنگی است. 🅰 بین اجزا جهان هماهنگی است. 🅱 برای هماهنگی میان اجزا نیاز طراح جهانی وجود دارد. 🆎 پس جهان دارای طراح جهانی است. ✍️ نقد: این برهان نهایتا می تواند طراح جهانی را اثبات کند که هماهنگ کننده است، نه خداوند قادر و عالم مطلق همچنین وسعت قدرت آن کمی بیش از وسعت جهان است که چون ما سوا الله ذاتا محدود هستند قدرت محدودی را اثبات میکند. 🔺 🔺 🔺 💢@falsafeh_alaveyeh
تصویر زیبایی از طشت ایرانی، 800 سال پیش.
هک کردن مغز برای یادآوری خاطرات خاص گذشته🧠 ▪️دانشمندان علوم اعصاب با یک سیستم مصنوعی جدید مسیرهای حافظه در مغز انسان را هک کرده‌اند که می‌تواند به بهبود یادآوری خاطرات خاص کمک کند. ▪️به گفته‌ی عصب‌شناس دانشکده پزشکی دانشگاه ویک فارست: در این مطالعه ما نه تنها یک تکنیک ابتکاری تحریک عصبی برای تقویت حافظه به کار می‌بندیم، بلکه نشان می‌دهیم که تحریک حافظه فقط به یک رویکرد کلی محدود نمی‌شود و می‌تواند برای یادآوری اطلاعات خاصی که برای یک فرد حیاتی است هم انجام شود.
تاثیر زبان مادری افراد روی مغز🧠 ▪️نتایج پژوهشی از مرکزِ علومِ مغز و شناخت انسانیِ موسسه‌ی ماکس پلانک - که نشان می‌داد زبان مادری فرد، بسته به اینکه چه زبانی باشد، پیوندهای متفاوتی در بخش‌های مختلف مغز تشکیل می‌دهد. ▪️در این پژوهش، دو زبان کاملاً متفاوت عربی و آلمانی را در نظر گرفتند و با تصویربرداریِ fMRI از مغزِ 94 گویش‌ور این دو زبان، که همگی تک‌زبانه بودند، نشان دادند پیوندهای بیشتری بین دو نیمکره‌ی مغز عربی‌زبانان تشکیل شده و مناطق معنی‌شناختی مغزشان بیشتر تقویت شده است که از نظر محققان به‌دلیل پیچیدگی نسبی پردازش معنایی و واجی در عربی است. ▪️در مقابل، پیوندهای بیشتری در ناحیه‌ی زبانیِ نیمکره‌ی چپ مغزِ آلمانی‌زبانان تشکیل شده بود که ناشی از پیچیدگیِ پردازشِ نحوی در آلمانی است. 🔺 🔺 🔺 💢@falsafeh_alaveyeh
تصویری شگفت انگیز از ایوان شمالی حیاط مسجد نصیرالملک شیراز 🔺 🔺 🔺 💢@falsafeh_alaveyeh
🤲 از توقیعات حضرت بقیه الله عجل الله فرجه است که به دست جناب شيخ كبير ابى جعفر محمد بن عثمان بن سعيد رضي الله عنه (رحمه الله) از ناحیه مقدسه صادر شده که با این فراز شروع می شود: ♦️ «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَعَانِي جَمِيعِ مَا يَدْعُوكَ بِهِ وُلاَةُ أَمْرِكَ...خدایا من از تو میخواهم معنای همه آن الفاظی که والیان امرت تو را به واسطه آن می خوانند». در این فراز آنچه مبهم است: ۱- مفهوم و مصداق «ولاة امر اللهي» است. ۲-معانی که ولاة امر خدا را به آن میخوانند. ♨️ مصداق بر اساس روایت حضرت بَاقِرُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ که فرمودند: «نَحْنُ وُلاَةُ أَمْرِ اَللَّهِ» مشخص می شود مصداق ولات امر الهی حضرات معصومین هستند. ♨️ مفهوم در روایت امام صادق علیه السلام نیز آمده است: «نَحْنُ وُلاَةُ أَمْرِ اَللَّهِ فِي عِبَادِهِ». مشخص میشود مقصود ولایت امر الهی بر بندگان است و این مخصوص نبی ع و امام ع است. ولایت امام و نبی نیز اعم از ولایت تکوینی و تشریعی است. به این معنا که سرپرستی امر الهی نسبت به عباد الهی در دست ایشان است. ایشان می توانند در عباد خداوند تصرف تکوینی نمایند و احکام شرعی وضع نمایند. 🔰 در حالت نخست: ولایت تکوینی ایشان بر همه موجودات عالم امکان است. 🔰 در حالت دوم: ولایت تشریعی ایشان به موجوداتی تعلق دارد که مامور به شریعت هستند. ♨️ وسعت مکانی ولایت این ولایت مختص به زمین نیست و ولات امر در کل هستی و همه کهکشانها با همه وسعت ولایت داشته و میتوانند در آنها تغییرات تکوینی دهند و اگر موجودات دیگری در کرات دیگر حضور داشته باشند و مامور به شریعت باشتد از طریق ولایت تشریعی ایشان این امر متحقق میشود و ایشان تحت سرپرستی این ولات امر هستند. ♨️ وسعت نفوذ ولایت همانگونه که گذشت ولایت حضرات ائمه تکوینی است و این به آن معنا است که ایشان میتوانند در نظام خلقت موثر واقع شوند اما به چه نحو؟ مگر خلقت از آن خدا نیست؟ برای روشن شدن پاسخ این پرسش باید دید جایگاه حضرات معصومین در هستی شناسی امامیه چیست؟ 🔰 بر اساس روایات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله صادر اول است از این روست که در روایت آمده است وجود پیامبر اسلام صلواته علیه و امیر المومنین علیه اسلام قبل از هر شی دیگری خلق شده اند: «خَلَقَ نُوراً فَقَسَمَهُ نِصْفَيْنِ فَخَلَقَنِي مِنْ نِصْفِهِ وَ خَلَقَ عَلِيّاً مِنَ النِّصْفِ الْآخَرِ قَبْلَ الْأَشْيَاءِ كُلِّهَا» این همان معنای صادر اول یا عقل اول یا نور محمدی ص است. معنای صادر اول به این معنا نیست که خلقت زمانی ایشان نسبت به سایر مخلوقات مقدم است، بلکه رتبه و جایگاه و وسعت وجودی پیامبر اسلام صواته علیه وآله بر کل مخلوقات مقدم است، و باید دانست تقدم زمانی برای خلقت ایشان فرض نمیشود، چرا که در عالم مجرد زمان به معنی مقدار حرکت معنا ندارد و همه چیز بالفعل محقق است. از این رو رتبه وجود پیامبر صلی الله علیه و اله مقدم بر هر شی است. و در قرآن از این باب آمده: «وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى». از این رو وجود قدسی ایشان علت است برای خلق مراتب پایین تر چنان که در روایت آمده علت خلق افلاک وجود پیامبر صلی الله علیه واله است: «لولاک لما خلقت الافلاک». و از این رو وجود مقدس ایشان واجد مقام «انت» یا جلوه بسیط الهی هستند که از آن میتوان به مقام احدیت نیز تعبیر کرد و مقصود از «وتر» همین مقام است. 🔰 در رتبه بعدی جایگاه امیر المومنین است که نفس پیامبر هستند و واجد مقام واحدیت که کثرات از این مقام جلوه می نماید هستند. 🔰 مقام پیامبر مقدم برمقام امیر المومنین است و از اینرو پیامبر جلوه کنه ذات الهی هستند و به همین جهت خداوند عنوان میکند ایشان از نور مستقیم خود خداست و به این سبب واجدمقام احدیت و «مقام انت» هستند ولی امیر المومنین جلوه وجود پیامبر اسلام هستند و واجد مقام واحدیت چنان که در روایت آمده است: «خَلَقْتُكَ مِنْ نُورِي وَخَلَقْتُ عَلِيّاً مِنْ نُورِكَ» و از این رو نفس پیامبر شمرده شده اند: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ... اَنْفُسَنا» چنان که امام رضا علیه السلام به سند صحیح می فرمایند: «برترین فضیلت امیر المومنین، در قصّه مباهله است. همانا رسول خدا (ص) به وسیله علی، فاطمه همسر علی، امام حسن و امام حسین (علیهم‌السّلام) (با نصارای نجران) مباهله کرد، و آن حضرت را همانند جان خویش قرار داد» 🔰 حضرات دیگر معصومین نیز به ترتیب در رتبه های بعدی قرار دارند که مقام اسما الهی است: «نحن واللّه الأسماء الحسنى» و چون دارای این مقام هستند، حضرات معصومین بنا به روایت امام صادق علیه السلام: «َنَحْنُ وَجْهُ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ يَهْلِكُ» همان جلوه الهی هستند که دارای وجودی ابدی هستند و مرتبه وجودی ایشان مرتبه ای فراتر از سایر موجودات است و ایشان اشرف و ولی بر سایر عباد هستند. ✍️ میرزا محمدرضاصفایی تخته فولادی 💢@falsafeh_alaveyeh
🤲 «۲» ♦️ «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَعَانِي جَمِيعِ مَا يَدْعُوكَ بِهِ وُلاَةُ أَمْرِكَ...». 🔰 پس از روشن شدن معنای ولاة امر الهی و مصادیق آن، باید به پرسش بعدی پاسخ داد. 🔘 پرسش: فراز: «بمعانی جمیع» به چه معناست؟ 🔴 پاسخ: برای پاسخ به این پرسش باید عنوان داشت در این فراز چند احتمال معنایی وجود دارد، که بر اساس معنای حرف جر باء در «بمعانی» به دست می آید: 1⃣ باء برای مجاوزت: مانند سیاق: «سَأَلَ سٰائِلٌ بِعَذٰابٍ وٰاقِعٍ»(معارج: ۱) در این صورت باء به معنی حرف «عن» است، و بر این اساس: «جمیع» باید «بدل کل از کل» در نظر گرفته شود و فعل: متعلق «باء» باید در بردارنده معنای تنزیهی باشد و مصداق «ما» موصوله معنایی است که ولات امر خدا را با آن میخوانند و معنای این فراز دعا چنین میشود: «خداوندا من از تو میخواهم از معانی، همه آنچه را که ولاة امر تو آنرا از تو میطلبند و از تو دور باشد از معانی همه آنچه را که ولاة امر تو آنرا از تو میطلبند». معنای فعل «سأل» دو قسمت دارد: ↩️ سوال از خدا: که در خواست شناخت همه معنایی است که ولات امر با آن خدا را می خوانند. و در این صورت درخواست به صورت معرفت افزایی و خاص مطرح می شود. ↩️ تنزیه خدا: و آن اینکه معانی که ولات امر با آن خدا را میخوانند از خدا تنزیه می کند و این مبتنی بر این روایت امیر المومنین ع است که می فرمایند: «كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ»، در اینجا مقصود نفی معانی از کنه ذات است که در مقام غیب قرار دارد. 🔺 این معنا هرچند قابل قبول است اما قرینه ای برای آن در کلام نیست. و معنای تضمین لازم است. 2⃣ باء قسم: در این صورت مقصود از «بمعاني» آن چیزی است که با بیان آن دعا تاکید میشود. باء در قسم استعطافی استعمال می­شود به این معنا که میتواند جواب قسم جملۀ انشائیه باشد و متکلم برای ایجاد حس ترحم در مخاطب و توجه دادن وی به پاسخ دادن از درخواستش، چنین سیاقی را عنوان می­کند، مانند: «بالله هل قام زید؟ تو را به خدا سوگند می­دهم آیا زید قیام کرد؟» (عباس حسن، نحو الوافی، ج2: 497). در این صورت جواب قسم در این فراز باید مقدر در نظر گرفته شود و جمله انشایی طلبی است. این حالت درخواست دعا صورت عام می پذیرد و هر درخواست درونی شخص را شامل میشود. و مصداق «ما» موصوله اموری است که ولات امر با آن خدا را می خوانند و متعلق قسم معنای این امور است. و معنای این فراز از دعا چنین میشود: «خداوندا من از تو می خواهم، قسم به معانی همه آن اموری که ولات امرت تو را با آن می خوانند "استجب دعائی"». 🔺 در این معنا نیاز به تقدیر است. 3⃣ باء سببیت: در این معنا نیز باید در جمله مقدری در نظر گرفته شود. درخواست عام خواهد بود و شامل هر امر درونی گوینده میشود، مصداق «ما» موصوله نیز اموری خواهد بود که ولات امر با آن خدا را می طلبند. و معنای این فراز از دعا چنین میشود: «خداوندا من از تو می خواهم بسبب معانی همه آنچه که ولات امرت، تو را با آن می خوانند "استجب دعائی"». 🔺 در این معنا نیز تقدیر لازم است. 4⃣ باء تعدیه: فعل «سأل» اگر به معنای طلب و درخواست باشد، با حرف جر «باء» متعدی می­شود (فرّاء، بی تا، ج3: 183). در این صورت، مصداق «ما» موصوله اموری است که ولات امر با آن خدا را می طلبند. در اینجا درخواست و دعا افزایش معرفت درباره این امور است. در واقع درخواست از فهم معنای همه آن اموری است که ولاة امر به آن خدا را می خوانند و در خواست افزایش معرفتی است و معنای فراز میشود: «خداوندا من از تو میخواهم معانی همه آنچه را که ولاة امرت تو را با آن میطلبند» ✍️ میرزا محمدرضاصفایی تخته فولادی 💢@falsafeh_alaveyeh
وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ
🤲 «۳» 🔘 پرسش: از میان معانی گفته شده کدام احتمال موثق است؟ 🔴 پاسخ: از نظر ادبی از میان معانی گفته شده: 1⃣ پذیرش معنای مجاوزت مستلزم آن است که معنایی تضمین را در کلام پذیرفت و این مختص نحویان بصره است. 2⃣ در معنای باء قسم و با سببیت نیاز به تقدیر در کلام است، که نیاز به قرینه دارد تا اثبات شود چنین معنایی مراد جدی گوینده است 3⃣ امّا در معنی تعدیه نیاز به تقدیر نیست و با قاعده فعل سأل نیز سازگار است. 🔰 بر این اساس «ما» باید اموری باشد که ولات امر با آن خدا را می خوانند، طلب از فهم حقیقت این امور است. 🔘 پرسش: مقصود از معانی این امور و حقیقت این امور چیست؟ 🔴 پاسخ: برای پاسخ به پرسش باید پرسید ولات امر با چه امری خدا را میخوانند؟ در پاسخ باید گفت بر اساس آیه: «قل ادعوا الله او ادعوا الرحمان ایا ما تدعوا فله الاسماء الحسنى» و سایر ادعیه، خواندن خدا با اسماء اوست. پس مقصود از اموری که با آن خدا را میخوانند است پس مقصود از «ما» موصوله در دعا اسماء الهی است. 🔘 پرسش: بر این اساس که مقصود از «ما» اسماء الهی است، باید پرسید مقصود از اسماء الهی چیست؟ ۱-آیا لفظ این اسماء مد نظر است؟ ۲-آیا مفهوم این اسماء مد نظر است؟ ۳-آیا مصداق اسماء مد نظر است؟ 🔴 پاسخ: بر اساس روایات اسم غیر از مصداق است: «وَاَلاِسْمُ غَيْرُ اَلْمُسَمَّى». پس مقصود از اسماء مصداق آن نیست. پس مقصود از اسماء الهی باید الفاظ یا مفهوم آن اسم مد نظر باشد: 1⃣ اگر مفهوم مد نظر باشد: در این صورت ولات امر خدا را با مفاهیم میخوانند، چنان که در روایت دیگری آمده است؛ کسی که این مفاهیم را خدا بداند کافر شده است: «مَنْ عَبَدَ اَللَّهَ بِالتَّوَهُّمِ فَقَدْ كَفَرَ» زیرا خدا را با وهم خود آمیخته است. 2⃣ اگر لفظ مد نظر باشد: در مقصود واژه «معنا» دو چیز محتمل است متصور شود: ↩️ مفهوم لفظ: اگر مقصود از معنی مفهوم باشد: 🔻خداوند محدود به مفهوم ذهنی میشود، یعنی حقیقت خداوند را نشناخته و او از شخص پنهان شده است. 🔻اگر مقصود معنا مفاهیم باشد، اغراء به جهل مکلفین است، زیرا مکلف را از شناخت حقیقت خدا دور می کند و از آنجا که اغرا بدون غرض شرعی و یا عقلی، قبیح است، صدور آن از شارع هم قبیح است. 🔻 همچنین لازمه دیگر آن است که خداوند متکثر شود، زیرا معانی الفاظ متفاوت و متکثر است، و اگر خدا را به معانی الفاظ بخوانیم مشرکانه از خدا در خواست کرده ایم، ولی از آنجا که در خداوند تکثر راه ندارد: «قل هو الله احد» پس این لازمه نیز باطل است، پس مفهوم این اسماء نمیتوانند مقصود باشند. ↩️ مصداق لفظ: اگر مصداق این اسماء باشد، میتوان اسماء متعدد را بر مصداق واحد حمل نمود و تعدد لازم نشود. پس در اینجا حمل شایع صناعی است و توحید حقیقی معرفت به مصداق اسماء الهی است. در روایت آمده است، ذات خداوند همان معنی است که این اسماء بر آن دلالت میکند: «اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْنًى يُدَلُّ عَلَيْهِ بِهَذِهِ اَلْأَسْمَاءِ. كُلُّهَا غَيْرُهُ» و این اسماء غیر خداوند هستند. و از این رو در روایت گفته شد کسی که معنی را عبادت کند بدون الفاظ این توحید: «مَنْ عَبَدَ اَلْمَعْنى دُونَ اَلاِسْمِ فَذَاكَ اَلتَّوْحِيدُ» با توجه به این مهّم مقصود از معانی همه آنچه که ولات امر با آن خدا را می خوانند همان معرفت حقیقی ذات الهی است. ⭕️ اشکال: اگر مقصود از معنا مصادیق است، باید گفت در اینجا لفظ مذکور به صورت جمع: «معانی» بیان شده است، و این با مصداق واحد سازگار نیست!؟ ♨️ ردیه: در دعا واژه معنای دارای یک قرینه است، که معنای آن واحد است و آن واژه: «جمیع» است که به عنوان بدل کل از معانی آمده است. بر این اساس مقصود از معانی حقیقت جمعی آن است که واحد و احد است. ✍️ میرزا محمدرضاصفایی تخته فولادی 💢@falsafeh_alaveyeh
زمان در عالم حواس 🔘 وقتی به چیزی نگاه میکنید ۵۰ میلی ثانیه طول می کشد تا نور آن به چشم شما برسد و اطلاعاتش در مغزتان پردازش شود، در نتیجه شما همیشه دارید به ۵۰ میلی ثانیه قبل مینگرید. 🔊 اصوات نیز مانند نور☀️ با فاصله زمانی به گوش میرسند، از این رو اصوات نیز در حال نیستند، بلکه در گذشته نزدیک هستند. همین مورد برای حس چشایی👅، بویایی👃 و لامسه👋 نیز قابل بیان است. در مقابل ادراکات مجرد انسانی مثل تفکر🧠، بدون واسطه و فرا زمانی هستند از این رو حال برای آن معنا دارد. ♨️ پس حواس ما به هیچ وجه توانایی درک حال را ندارند و حال در واقع امر مادی نیست بلکه امری مجرد است. ✍️ میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی 🔺 🔺 🔺 💢@falsafeh_alaveyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ. 🔺
تراشه‌ای که چندی پیش ایلان ماسک مجوز کاشتِ آن در مغز انسان را دریافت کرد، می‌تواند حافظه و خاطراتِ شما را بعد از مرگتان در یک بدن دیگر یا ربات دیگری بازیابی کند! به گفته ايلان ماسك عمل كاشت تراشه يك ساعت بيشتر طول نمیكشد و میتوان بدون بيهوشى عمومى انجام شود! اين عمل توسط ربات نورالينك انجام می‌گردد كه شبيه چرخ خياطى است و سیم‌ها را در مغز شما میكارد! ضخامت اين سیم‌ها ٥ ميكرون است يا به عبارتى يك بيستم ضخامت موى انسان!
در ستایش هنر، مسجد جامع نطنز، اصفهان
🔘 پرسش: در بحث کمال نفس این سوال مطرح است که کمال نفس توسعه به چه معناست؟ ⭕️ دیدگاه ها: 🅰 کمال نفس به معنای سعه وجودی است، یعنی نفس در حرکت جوهری خود به سوی کمال مطلق با تحول در ذاتش وجودی گسترده تر از نظر مراتب هستی پیدا می کند و کمالاتی که فاقد آن است به دست می اورد. 🅱 کمال نفس به معنای صحت نفس در برابر بیماری نفس است. در این نگاه جوهر وجودی از نظر سعه وجودی و واجدیت مراتب هستی شناسی تحول نمی پذیرد بلکه همان جوهر از ناخالصی زدوده می شود و از امراض که انسان را از تعادل خارج می کند پاک میشود. 🔴 پاسخ: مقدمه: در پاسخ باید گفت هر دوی این دیدگاه ها در میان اندیشمندان با تفاوت در جزئیات قابل مشاهده است و هر دو گروه بر اساس مبانی خود برای نظریه خود دلایلی نظری بیان داشته اند، امّا هرکدام از این دو دیدگاه بر اساس مبنایی نهاده شده است که قابلیت خدشه دارد. دیدگاه اول بر اساس حرکت جوهری است، که اساس ان تقسیم ماهیت به جوهر و عرض است و این نگاه با اصالت وجود سر سازش ندارد. دیدگاه دوم بر اساس شهود عرفانی است که حجیت عام آن قابل خدشه است. از این رو به معیاری نیاز است تا میان این دو دیدگاه قضاوت کند و چنان که ملاصدرا خود در معرفت شناسی معترف است برهان و شهود خطا پذیر است و این وحی است که آنها را اصلاح می کند باید دید وحی الهی کدام دیدگاه را تایید میکند. بررسی ادله وحیانی: در آیه ۹ سوره شمس آمده است: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا» یعنی کسی که تزکیه نفس کند به جاودانگی می رسد چرا که معنای فلاح فوز و بقاست (مقاییس اللغه، ج ۴ ص ۴۵۰) به قرینه مقابله در ایه أَيْ أَخْفَاهَا، أَوْ أَغْمَضَهَا. وَهَذَا هُوَ الْمُعَوَّلُ عَلَيْهِ. غَيْرَ أَنَّ بَعْضَ أَهْلِ الْعِلْمِ قَالَ: دَسَّاهَا، أَيْ أَغْوَاهَا، وَأَغْرَاهَا بِالْقَبِيحِ وَطَهارَةً لِأَنْفُسِنا، وَتَزْکیةً لَنا، وَکفَّارَةً لِذُنُوبِنا، فَکنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمِینَ بِفَضْلِکمْ