فلسفه نظری
🍃🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺🍃 🔴برهان نظم: ♻️ #قسمت_اول. ⬅️احتمال نبود وجود خدارو نزدیک به صفر میرس
🍃🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺🍃
🔴آیا طبیعت گرایی در عالم مقبول است؟ آیا انتخاب طبیعی فاقد شعور است؟
♨️ #قسمت_دوم.
⬅️بهتر است نقد دقیق، اما مختصر بر دیدگاه طبیعت گرایی انجام بدهیم!
💠منظور از طبیعت گرایی که در این نوشتار استفاده می شود، طبیعت گرایی متافیزیکی (metaphysical naturalism) است؛ که به آن طبیعت گرایی وجود شناختی (ontological naturalism) هم اطلاق می شود. این نوع طبیعت گرایی، یک جهان بینی است تنها وجود طبیعت و قوانین طبیعی را به رسمیت می شناسد. مطابق این دیدگاه، جایی برای ماوراء الطبیعه و دخالت آن باقی نمی ماند. انواع دیگری از طبیعت گرایی هست مانند طبیعت گرایی روشمند که در این جا مورد بحث نیست.
⬅️یکی از براهینی که علیه طبیعت گرایی متافیزیکی اقامه شده است، "برهان فرگشتی ضد طبیعت گرایی (Evolutionary argument against naturalism)" نامیده می شود که نخستین بار توسط فیلسوف آمریکایی الوین پلانتینگا ارائه شده است. همان طور که از نام برهان مشخص است، پایه استدلال بر مبنای نظریه تکامل در علوم زیستی هست.
⬅️البته این برهان سابقه بیشتری دارد. شاید شکل اولیه آن مربوط به چارلز داروین، طبیعی دان مشهور انگلیسی باشد که از افراد مطرح در تاریخ نظریه تکامل هست. داروین در نامه ای به ویلیام گراهام، می نویسد:
with me the horrid doubt always arises whether the convictions of man’s mind, which has been developed from the mind of the lower animals, are of any value or at all trustworthy. Would any one trust in the convictions of a monkey’s mind, if there are any convictions in such a mind?
⬅️به این معنا که:
"این تردید نفرت انگیز همواره در من بوده است که اگر ذهن ما از حیوانات پست تر توسعه یافته است، آیا احکام ذهنی ما از هیچ ارزش یا اعتمادی برخوردارند؟ آیا کسی به احکام ذهنی یک میمون، در صورتی که وجود داشته باشد، اعتماد می کند؟"
⬅️برای مشاهده متن نامه می تونید رجوع کنید به:
http://www.darwinproject.ac.uk/letter/DCP-LETT-13230.xml
⬅️موضوع فقط به خود داروین ختم نمی شود. سی اس لوییس (C.S. Lewis)، یکی از نویسندگان و اندیشمندان مسیحی نیز اظهارات مشابهی در یکی از کتب اش به نام "Miracles" دارد، که Argument from reason نام دارد.
⬅️شکل بسیار ساده آن این است که: "اگر در جهان ما عقلانیتی حاکم نباشد، و تفکر ما صرفا حاصل فرایند هایی مادی و در نتیجه لا شعور باشد، آن گاه نمی توان به هیچ اندیشه ای اعتماد کرد".
💠شکل رسمی برهان را که پلانتینگا در سال 1993 ارائه داد می توان در چند بند زیر خلاصه کرد:
💠1- اگر طبیعت گرایی صادق باشد و باور به خدا نفی شود، آن گاه طبیعت تحت اراده هیچ شعوری که غیر از طبیعت باشد، نیست (N).✅
💠2- فرگشت انسان از جانوران دیگر (E) به بیان طبیعت گرایانه، تنها تحت کنترل طبیعت است که آن هم تحت نظارت هیچ شعوری نیست (N&E).✅
💠3- اگر N&E صادق باشد، آن گاه قوای شناختی و ذهنی انسان، تنها به دلیل سازگاری بیشتر جاندار با محیط شکل گرفته و تغییر یافته اند نه به منظور شناخت هر چه دقیق تر و مطابق با واقع.✅
💠4- شناخت حاصل از این قوا، باور های ما را تشکیل می دهند.✅
💠5- چون تنها معیار شکل گیری این باور ها طبق N&E سازگاری بوده است، پس ممکن است این باور ها لزوما مطابق با واقع نباشند و تنها محصول جانبی تکامل بشر باشند (کما این که اخیرا بار ها شاهد این ادعا بوده ایم که دین صرفا محصول جانبی تکامل بوده است؛ کاری با صحت این ادعا نداریم).✅
💠6- طبیعت گرایی نیز حاصل شناخت قوای شناختی ماست. پس احتمال خطای مذکور علاوه بر باور ها، در آن نیز وجود دارد. پس قابل اعتماد بودن N نیز تابع قابل اتکا بودن قوای شناختی ما (R) است.✅
💠7- اگر N&E صادق باشد، آن گاه احتمال اتکاپذیری شناخت ما، یعنی R|N&E، پایین می آید. به عبارت دیگر هر چه احتمال N&E بیشتر باشد، احتمال R پایین تر می آید و طبق 5 و 6، احتمال صدق N نیز پایین تر می آید.✅
💠نتیجه بسیار مهم: از آن جایی که احتمال N&E با N رابطه عکس دارد، پس میان فرگشت و طبیعت گرایی متافیزیکی تناقض وجود دارد.✅
💠توجه کنید که دلیل ما این نیست که احتمال R کاهش یافت؛ بلکه به این دلیل که با بالا رفتن احتمال N&E، احتمال صدق N به تنهایی، کاهش یافت. که این در تضاد با فرض اولیه ماست.✅
💠بنابر این طبیعت گرا(مُلاحِد)، با توجه به عقایدشان به بن بست شدیدی بر میخورند، لذا یا باید نظریه تکامل(فرگشت) را طرد کند و طبیعت گرا باقی بماند، یا این که طبیعت گرایی را کنار بگذارد!!!✅
♻️ #ادامه_دارد...
#برهان_نظم.
#الحاد.
#طبیعت_گرایی.
#فرگشت.
#تکامل.
#انتخاب_طبیعی.
#تناقض_الحاد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
🔴چرا قید پوزیتیویسم (اثباتگرایی) را میزنند؟
⬅️پوزیتیویسم نه قادر بود برای علوم طبیعی تفسیری رضایتبخش فراهم آورد و نه برای فلسفه زیرا علل طبیعی و مبانی منطقی (تبیین و توجیه، وجود و ارزش) را یکی در نظر میگرفت. پوزیتیویسم با پاره پاره کردن واقعیت در علوم طبیعی مختلف مسئلۀ بنیاد و مشروعیت آنها را بیپاسخ میگذاشت و این همان وظیفۀ مشروع و ضروری فلسفه بود. پس فلسفه به ضرورت پیگیری مشروعیت است و از آنجا که اعتبار و مشروعیت را فقط میشد به ارزشها منسوب کرد به نظر ویندلباند فلسفه نظریهای عام درباب ارزش یا همان ارزششناسی بود.
💠پس فلسفه بنیاد ارزشهایی را میجست که بلاشرط و ضرورتاً اعتبار عام دارند و این جستجو برای اعتبار ارزشها با روش نقد صورت میپذیرفت. بدین ترتیب معرفتشناسی و فلسفه چیزی نبود مگر نظریۀ ارزش. ارزشهای مطلقی وجود داشت که اندیشه مبتنی بر آنها بود درست مثل قواعد اخلاقی و اصول ادراکی که در اخلاق و زیباییشناسی حاکمند. به نظر ویندلباند صدق یک ارزش بود و به همین دلیل منطق نیز تابع نظریه ارزش. او گمان میکرد که ابژۀ ارزش منحصربهفرد است به همین دلیل رویدادهایی که تکرار میشدند یا اموری که ذیل یک مقولۀ علم قرار میگرفتند اهمیت و معنایی ارزششناختی نداشتند.
💠به عنوان مثال در تاریخنگاری مسیحی هر رویدادی مشمول در روایتی یکه و تکرارناپذیر است. از نظر ویندلباند این امر ریشۀ علاقۀ نظری ما به امور فردانی و یکه است. تنها رویدادهای یکهاند که میتوان به آنها ارزشها را منسوب کرد. علم طبیعی فهم و علاقهای به این امور منحصربهفرد ندارد؛ علم طبیعی کیفیات ممیزۀ اشیاء را نادیده میگیرد تا ویژگیهای عام آنها را آشکار کند. از این منظر امور منفرد نمونههایی از مفاهیم عامند و وظیفۀ علم طبیعی توسعۀ قوانینی انتزاعی است که فقط ویژگیهای عام اشیاء را به دست میدهد، در این معناست که علم طبیعی قانونمحور نامیده میشود. به تعبیر ویندلباند علم طبیعی در دریایی لنگر میاندازد که به نحو جاودان همان است! علم طبیعی علاقمند تغییر نیست بلکه صرفاً صورت نامتغیر تغییر را میجوید. از سوی دیگر علوم تاریخی فرهنگی فردمحورند. کیفیات فردی و یکۀ رویدادها موضوع علاقۀ این دسته از علوم است و علوم طبیعی آنها را نامکشوف رها میکند. در اینجا دیگر خبری از قوانین عام حاکم بر رویدادها نیست. در این چارچوب است که اساساً تاریخ ممکن میشود. علم طبیعی اساساً نمیتوان امر سپری شده را بازسازی کند زیرا قادر نیست آن را در انفراد و یکهبودنش ببیند و زمانمندی و تکینگی رویدادها را قربانی میکند در حالی که علم فرهنگی قادر به این امر است. در همین بستر است که نقد پوزیتیویسم معنادار میشود؛ پوزیتیویسم امر اجتماعی را به شیئی محصل تبدیل میکند و بدین ترتیب با مکان زدایی و زمان زدایی آن را ممتنع میسازد.
⬅️پوزیتیویسم با این شیئیسازی ناچار به استفاده از روشهای علوم طبیعی است تا قوانین عام و جهان شمول را کشف کند، در حالی که خاصبودگی و بیهمتایی رویدادهای فرهنگی تاریخی را قربانی میکند. تبیین علی و قانونمدار رویدادهای منفرد تاریخی نتیجۀ این انحراف است.
💢نویسنده: "کاوه شمسایی"
#پوزیتیویسم.
#طبیعت_گرایی.
#اثبات_گرایی.
#خدا.
#مابعدطبیعه.
#پارادایم.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari