سوال ۲۷۰
سلام خانوم خوب هستید من تازه عضو کانالتون شدم
بچهی دومم ۳ سالشه ولی در کل بچهی نارایی بود خیلی اذیت شدم سرش الان خیلی دلم میخواد یه بچهی دیگه بیارم بیشتر به خاطر اینکه آقا خیلی توصیه کردند ولی اعصابم خیلی ضعیفه یه مدت افسردگی گرفته بودم همشم به خاطر پسر دومم بود چون واقعا اذیتم کرد افسردگیم خوب شده ولی اعصابم خیلی ضعیفه حالا به نظر شما چکار کنم اقدام کنم برای بچهدار شدن ممنون میشم کمکم کنید
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سوال ۲۷۱
سلام
من دو ماه بارداری ام تموم شده
زیر دلم سمت راست درد میکنه ..
مال چیه ؟
بنظرتون خطریه؟
و با اینکه روز تا ظهر میخوابم و بعد از ظهر هم میخوابم ولی کمرم کوفته است و درد میکنه
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سوال ۲۷۲
سلام عزیزم لطفا پیام من را تو گروه بزارید ممنون میشم من خانمی ۳۶ ساله هستم ۳ فرزند دارم هر ۳ را سزارین شدم برای بچه چهارم اقدام کردم ولی باردار نشدم رفتم دکتر ماما گفت تخمدان هات ضعیفه دارو داد گفت به یه شرط بهت دارو میدم چون بچه چهارم است و سزارین میشی خیلی خطریه و چسبندگی پیدا میکنی و احتمال داره رحمت را در بیارند خیلی ترسیدم و نگران شدم کسی بوده مثل من بوده و بچه چهارم را به خوبی به دنیا آورده باشه ممنون میشم اگه راهنماییم کنید که از نگرانی در بیام و شروع کنم به دارو خوردن
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سوال ۲۷۳
سلام عزیزم ممنون از گروه خوبتون خدا رحمت کنه مادر عزیزتون را من خانمی ۳۶ ساله هستم چند ساله اقدام به بارداری کردم باردار نشدم ۳ تا بچه خدا را شکر دارم بچه چهارمی را میخواستم رفتم دکتر گفت اگه چهارمی را باردار بشی چون سزارین هستی چسبندگی پیدا میکنی و بعد چند سال که گذشت باید رحمت را در بیاری نمیدانم چی کار کنم الان هم بهم دارو داده گفته فکرهایت را بکن بعد شروع کن به دارو خوردن گفتم یه مشورت از مادرهای گل بکنم به نظر شما من چی کار کنم داروها را بخورم که باردار بشم یا نه حرف دکتر درست بوده خطر داره لطفا من را راهنمایی بکنید ممنون میشم
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سوال ۲۷۴
سلام ستایش جان
یه سوال دارم از خانمها
خواهش میکنم هرکی میدونه جواب بده
ان شاءالله خیر ببینه
من مدت زیادیه که بعد پاک شدنم روز ۱۵ یا ۱۶ پریودی لک میبینم
تا وقتی دوباره پریود بشم
هرکاری هم کردم درست نشده
طب سنتی
طب اسلامی
دکتر زنان
بی فایده اس
حتی چند دوره دوفاستون خوردم ولی بعد قطع کردن دوباره همون میشه
تو رو خدا اگه راهی،دکتری چیزی سراغ دارین معرفی کنین.
دیگه خسته شدم
تو اقدامم هستم چند ساله
الان مشهدم
براتون پیش امام رضا جان دعا میکنم
ان شاءالله دامن همه خانمها سبز بشه به اولاد صالح و سالم
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
جواب ۲۷۲ و ۲۷۳
جواب 272 و 273 برن چند تا دکتر دیگه ببینن نظر اونا چیه من دو تا بچه دارم فیبروم گرفتم احتمالا باید رحمم به قول دکتر چند وقت دیگه بردارن عاشق بچه هم هستم اما سقط میشن توکل به خدا بیارن خدا خودش کمک میکنه ان شاء الله هیچی نمیشه
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
باید بمیریم از این حرف نائب امام زمان😭
وای بر مدعیان عشق ولایت که شعار جانم فدای رهبر و از تو به یک اشاره شان کَرِمان کرده. این خیلی حرف تلخیه رهبر اینقدر رو فرزند آوری تاکید اخر بگن تاثیر نداشته!
پس این هزاران و میلیون ها جمعیتی که تو راهپیمایی شعار میدن ای رهبر آزاده آماده ایم آماده، از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن چه شد، وطن شیعی الان بچه میخاد نه جان، سنگر جنگ الان خانه هست.
دختر و پسرای شیعه همه مشغول تحلیل سیاسی و مدرک حوزه و دانشگاه جمع کردن هستن و جوانان وهابی مشغول جهاد فرزندآوی برای اربابان یهودی و سعودی😔
حضرت امیر المومنین: کسی که به وقت یاری ولی اش در خواب باشد با لگد دشمن بیدار میشود
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
سوال ۲۷۵
سلام.عصرتون بخیر.ببخشید من خانمی سی وهفت ساله هستم.دوتا بچه دارم.پسرم هفت ساله ش هست.موقع زایمان پسرم به دلیل بیماری دیابت نوع یک که انسولین هم تزریق میکنم لوله هامو بستم.چون دوتا باردای سخت داشتم.حالم به غیر از عوارض بارداری با افت قند خیلی بد میشد.تصمیم گرفتیم که من لوله هامو ببندم.سوالم اینه من خیلی کمردرد و بدن درد می گیرم.دیسک دارم ولی الان انگار استخونهام خیلی ضعیف شده باخم و راست شدن کمرم خیلی قولنجش می شکنه و پا درد اصلا نداشتم که جدیدا خیلی زیاد پادرد می گیرم.ممکنه از عوارض لوله بستنم باشه؟ممنون مبشم پاسخ سوالمو بفرمایید؟
اینم لینک کانال خانومای اشپز که خانوما همه باید بیان👇
https://eitaa.com/joinchat/3691053134Ce3fbadb31a
نهاد رهبری به مادران دانشجوی باردار یا بچه دار
بسته های سیسمونی میده
اتقدر سیسمونی ش چیزای جالبی داره😍
فلاسک حرارت سنج😍
کارت هدیه یک تومنی
وام 15میلیونی
حساب دومیلیونی واسه فرزند و پک هدیه
گفتن محدودیت سنی نداره
یکی از والدین هم دانشجو باشه کافیه👇🏾
https://ezdevaj.nahad.ir/
تو این سایت قسمت دردانه ثبت نام باید کرد
طرح به زوجهای دانشجوی دارای فرزند متولد ۱۴۰۱، تسهیلات و هدایایی از جمله کارت هدیه برای مادر، سپرده مخصوص فرزند و وام قرض الحسنه اعطا میشود
|صدای ایران 🇮🇷 VOI|
🎙@VOINEWS|@VOINEWS
#تجربه_من ۶۹۶
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#رزاقیت_خداوند
#خانواده_دوستدار_فرزند
#نوبت_جهاد_ماست
من متولد ۷۲ هستم، با برادر کوچکم ۶ سال تفاوت سنی دارم، از همون ابتدا هم متاسفانه با برادرم بازی نمیکردم 😕😕(شاید یه دلیلش تفاوت سنی مون بود) و بیشتر با دخترخالم که نزدیک مون بودن و دخترهای همسایه بازی میکردم.
همین بازی نکردن ها سبب خودخواهیم شده بود، وقتی رفتم مدرسه مدام مواظب بودم که بردارم به وسایلم دست نزنه🧐🧐 و به مامانم میگفتم مثلا روضه یا جایی میخواد بره، داداشمم بره، چون من مراقبش نیستم😞😞(الان خیلی افسوس گذشته رو میخورم)
اون موقع ها که یادم میاد، شرمنده میشم که براش خواهری نکردم😢
خلاصه بعد از ورود به دانشگاه رفت و آمد خواستگارها شروع شد،( قبل از دانشگاه هم که خوایتوارها اصولاً تلفنی و... رد می شدند)
تا اینکه سال ۹۴ خواهرشوهرم که باهم در یه رشته و یه دانشکده (اما ورودی متفاوت) بودیم بنده رو برای برادرشان خواستگاری کردند. در نهایت شهریور همان سال عقد کردیم و بعد ۸ماه رفتیم سر خونه زندگیمون،
من مشکلاتی داشتم و دکتر هم گفته بودن بعد ازدواج بارداری رو به تعویق نندازم، خلاصه بعد ده، یازده ماه از عروسی لطف خدا شامل حالمون شد و دختر گلم رو باردار شدم. زایمانم با امتحانات ترم سه ارشدم مصادف شد و قبل شروع ترم با اساتید محترم صحبت کردم و یکی دو تا از امتحانات رو ازم زودتر گرفتن.
دخترم که یکسال و هشت ماهه شد، افتادم دنبال کارای پایان نامه ، دخترم دو سال و ۴ماهه بود که مجدد به لطف خدا باردار شدم و سونو غربالگری اول رو هم نرفتم چون میدونستم، بیخودی آدمو نگران میکنه و اعتقادی هم به سقط نداشتم، در این بارداری از همون ماهای اول احساس سنگینی داشتم، مثل بارداری اول ویار داشتم اما احساس ضعف هم داشتم که هرچند ساعت هرچند کم باید یه چیزی میخوردم.
۴ماهه که بودم رفتم سونو، متوجه شدم دوقلو باردارم، من همیشه نگران بودم دخترم👨👩👧 مثل خودم حسرت خواهر نداشته باشه، که خدا بهش یهویی دوتا آبجی داد🥰
بعد زایمان بخاطر اینکه شکمم فوق العاده بزرگ بود(ماشاالله بچه ها هر کدوم ۳کیلو و خورده ای داشتن) یه درد خاصی داشتم 😔 که وقتی دراز کشیده بودم خیلی بسختی بلند میشدم، از درد، بخیه سزارین یادم میشد😏
اما خب به هر حال گذشت یازده روز اول بیشتر مامانمم پیشم بودن، خدا حفظشون کنه، بعد هم چند روزی مادرشوهرم میومدن، اما چون پدر شوهرم جانباز ۷۰درصدن، نمیشد مدام پیشم بمونه.
ماه های اول ۴،۵ روز خونه مامانمم بودم باز یه هفته ده روز خونه خودم بودم، مجدد میرفتم اونجا،(اونجام بیشتر خاله ی دختر خاله هام کمک میکردن، خداروشاکرم اگه خواهر ندارم اما خاله ی دخترخاله هام عالی هستن و مثل خاله واقعی بچه هامونو دوست دارن)، تا اینکه بچه ها بزرگ تر که شدن، رفت و آمد من هم کمتر شد.
الان دختر بزرگم ۵سال و ۳ماهشه، دوقلوهام ۲سال و دو ماه، ان شاالله تو فکرم از پوشک بگیرم و در ماه های آینده برا بعدی اقدام کنیم.
سر دختر اولم خداروشکر تونستیم خونه بخریم، موقع دوقلوهامم همسرم یه شغل رسمی نصیبشون شد و تونستیم یه زمین بخریم، البته ناگفته نماند که قناعت هم تو زندگی خیلی تاثیر داره.
در مورد کمک و لطف خداوند هم من بارها دیدم مثلا وقتی یکی از بچه ها یکم ناخوشه، اون یکی آرومه و راحت خوابیده ، که خیلی فشار روم نمیاد.
همیشه از خداوند میخوام صبر و توانمون رو زیاد کنه و خودش کمک کنه بتونیم صالح تربیت شون کنیم و چون بچه هام دخترن برای حیا و عفت و حجابشون از الان خیلی دعا میکنم.
همسرم میگن شما که تیمت رو تکمیل کردی😄 حالا منتظریم به لطف خداوند تیم همسرم هم تکمیل بشه، چون ایشون هم تک پسرن و سه خواهر دارن.
از خداوند میخوام فرزندان زیاد صالح و سالم و یار امام زمانی عنایتمون کنه😊 چون به معنای واقعی دو تا کافی نیست ☺️
خداروشکر الآنم تقریبا باهم بازی میکنن.
تازه دخترم میگه کی برام داداش میاری دیگه😂
همچنین خدارو شاکرم که هم خودم و هم همسرم موافق فرزند زیادیم، الآنم که امر رهبری هستش و حکم جهاد داره...
«وای اگر خامنه ای حکم جهادم بده»
خانومااااای گل حکم جهاد صادر شده: جهاد فرزند آوری👶👧👶👧👶👧👶👧👶😍
ان شاالله بحق ماه رمضان و شب های قدری که پشت سر گذاشتیم، خداوند در تقدیر تمام خانومایی که چشم انتظار بچه اند، فرزندانی صالح و سالم رو بنویسه.
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🤲🌹
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۹۴
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#سختیهای_زندگی
#قسمت_اول
سال فروردین ۸۹ بود که از دبیرستان اومدم خونه و دیدم پدر بزرگ و مادر بزرگم و عمه ام اومده بودن که با من صحبت کنن که عموی بزرگم برای پسرشون بیان خواستگاریم...
اون موقع ۱۷ سالم بود. خودم دوست داشتم زود ازدواج کنم ولی نه اینقدر زود... محرم سال قبل توی محلمون یه خیمه میزدن هر سال اونجا چایی میدادن به عزادار ها و نیت کردم که انشالله بخت خوب نصیبم بشه و انگار زود زود اجابت شده بود.
پسر عموی من پسری بسیار خوب و آرامی بود و من بسیاااار شیطون😂😂 و اینم بگم که ما با عموم همسایه بودیم از بچگی با همسرم بازی میکردم، دعوا میکردیم و روز های خوب و بدی رو توی اون کوچه گذروندیم.
زن عموی خوبم که مادر شوهرم بشه رو از دست دادیم و پسر عموی من که همسر من باشه خیلییی سختی کشید از بی مادری. خلاصه اقاجونم گفت بابا ما اومدیم بگیم تو رو برای پسر عموت خواستگاری کنیم. منم یه چند روزی فکرامو کردم و دیدم میتونیم با هم خوشبخت بشیم. قبول کردم با توکل بر خدا.
و زود عقد کردیم چون بزرگترا خواستن و شناخت کامل از هم داشتیم. شوهر من تک پسر بود و دوخواهر بزرگتر از خودش داشت. دوسال عقد بودیم و دوران سختی و خوبی باهم داشت. ولی وسیله عروسی ما جور نمیشد هر کار میکردیم نمیشد عروسی کنیم. شوهرم کار درستی نداشت، دانشجو بود و از خانواده حمایت میشد.
پدر شوهرم که عموی خودم هست.تا جایی که میشد کم و کسری برامون نمیذاشت ولی من دوست داشتم مستقل و راحت باشیم. با نذر و نیاز بلاخره خدا جور کرد و ما یه خانه اجاره کردیم و رفتیم سر زندگیمون.
از اونجایی که من بچه خییییییلییی دوست داشتم به شوهرم گفتم یه بچه بیاریم. گفت فعلا من کار درست و حسابی ندارم و مستاجریم، حتی ماشینم نداشتیم و یه نیسان بود که مال پدر شوهرم و شوهرم هر دفعه یه باری باهاش میبرد
حتی بعد از عروسی خرج و دخل ما با پدر شوهرم بود و من خیلیییی از این کار عذاب میکشیدم و دوست داشتم استقلال مالی داشته باشیم برای هر کاری من ازشون پول باید میگرفتم و من از این کار موذب بودم.
خیلی با شوهرم حرف زدم براش کار پیدا کردم تو شرکت گاز و جاهای دیگه ولی چون پدر شوهرم همین یه پسر رو داشت نمیذاشت تنهاش بذاره و مستقل بشه و توی این شرایط زندگی من بچه میخواستم.
توکل کردم به خدا و گفتم خدایا برای رضای تو بچه میارم خودت روزی مون رو برسون. بعد از ۶ ماه از زندگی مشترکمون من باردار شدم و خدا رو شکر کردم بابت وجودش. از خدا خواستم اگه صلاحمه بهم یه دختر صحیح و سالم بده خییییلیییی بی نهایت دختر دوست داشتم و خدا صدامو شنید و بچم دختر بود.
۵ دفعه قرآن ختم کردم سر بارداریش، چله سوره یاسین گرفتم، کلی کار عبادی سرش انجام دادم و از خدا خواستم خوش قدم باشه و زندگیمون سامان بگیره.
خدا رو شکر دخترم خوش قدم بود و کلی برکت با خودش آورد. با این که بچه داری خیلی برام سخت بود ولی شیرینی خودش رو داشت. از مادرم کمی دور بودم و یکم سختم بود.
بعد از تولد یک سالگی دخترم شوهرم با پدرشون یه زمین خریدن به لطف خدا و خانه خوب و بزرگی ساختن و من پا به خانه خودم گذاشتم. خیلی خوب بود با همه سختی که کشیده بودم، آخه توی اون دوسال مستاجری من ۴ بار اثاث کشی کرده بودم و برای من که تازه عروسی کرده بودم و بچه دار هم شده بودم سخت بود.
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۹۴
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#سختیهای_زندگی
#قسمت_دوم
خلاصه بعد از دوماه که به خونه جدید اومده بودیم و ماه رمضان بود، من روزه میگرفتم که توی آشپزخونه از حال رفتم. دکتر آزمایش نوشت و فهمیدم که باردارم 😍😍😍😍
من دخترم رو شیر میدادم که باردار شده بودم و با اون جا به جایی و اسباب کشی، کلی وسیله بلند کرده بودم و روزه گرفته بودم و کلی موقع افطار آبجوش زعفرون خورده بودم و بازم خدا این بچه رو نگه داشته بود.
خدا رو شکر کردم و از خودش خواستم کمکم کنه. تولد دوسالگی دخترم من ۳ ماهه باردار بودم. دخترم کوچیک بود و من باید بغلش میکردم و این برای من خیلی سخت بود، دستشویی رفتناش و کارای دیگش با خودم بود ولی خدا بهم توان و قدرت زیادی داده بود.
بعد از اون دوران سخت بارداری دومم که دندون درد وحشتناکی کشیدم و فقط گریه میکردم و هیچ کاری هم نمیشد بکنیم و فقط به خدا توسل می کردم، خدا بهم یه گل پسر ماه داد.
با وجود دخترم که کوچیک بود و یه نوزاد خیلی کار برام سخت شده بود ولی بازم گذشت خدا رو شکر. رزق و روزی پسرم هم خوب بود با قدمش شوهرم یکم کارش بهتر شد ولی باز خرجمون با پدر شوهرم بود و من هنوز عذاب میکشیدم که چکار کنم از این مخمصه بیرون بیام. هرکار کردم هر دری زدم نشد تا این که پسرم ۳،۴سالش شده بود و دخترم ۶ سالش.
فکر کردم که اینجوری نمیشه، خودم باید بلند بشم و کاری کنم حالا گه بچه هام یکم جون گرفتن، خودم شروع به کاری کنم که مستقل بشم و دستم تو جیب خودم باشه و نخوام برای خرید نان هم از کسی پول بگیرم.
یکم پول پس انداز کردم و بسم الله گفتم و رفتم بازار عمده فروش ها یکم گلسر و گیر و کش و جوراب خریدم و اومدم شروع کردم به جنس فروختن تو خونه. آرایشگاه ها، باشگاهها و خونه مادر بزرگم که خدا رحمتش کنه دعا قرآن خوانی بود، هر هفته میرفتم و به برکت قرآن کلی جنس میفروختم، کم کم لباس آوردم بچه گانه، زنانه..و....خدا رو شکر خدا خیلییی کمکم کرد. در ضمن قبلش یادم رفت بگم چله زیارت عاشورا گرفتم و از امام حسین مدد خواستم. کم کم مشتری ها خودشون میومدن دم خونه و جنس میخواستن و من یه اتاق گذاشتم برای این کار، رگال خریدم و کارم رونق گرفته بود که یه دفعه ای کرونا اومد.
وقتی کرونا اومد، کم کم ترسیدم کسی رو تو خونه راه بدم یه موقع بچه هام مریض بشن، برای همین نه میشد کسی بیاد خونه نه این که جنسا بمونه و این که چون قسطی لباس میدادم یه چندتایی برا خودشون و بچه هاشون لباس میخریدن با این وضعیت اقتصادی و خیلییی دعام میکردن همین کار بیشتر منو تشویق میکرد تا یه کاری کنم.
رفتم با شوهرم یه مغازه کوچیک اجاره کردم. همین لباسایی که داشتم گذاشتم داخلش و کم کم شروع کردم لباسای بیشتر آوردم، مشتری هام بیشتر شدن و کلی اتفاقای خوب خدا رو شکر با این که کرونا بود ولی بازارم خوب بود. راضی بودم به رضای خدا.. زندگیم داشت خوب پیش میرفت و با این اندک درامدم کلی کار خیر کردم و دیگرانم تشویق کردم و کمکم کردن تو کار خیر مثلا جهیزیه خریدن برا دختری که توان مالی نداشتن و....
تا این که ماه رمضان شده بود و دوباره من روزه گرفتم روز ۸ رمضان ۱۳۹۹ بود که من وقتی افطار کردم، دل درد شدیدی داشتم، رفتم دکتر زنان تا دستگاه سونو رو گذاشت رو شکمم گفت یه کیست کوچیک داری ولی وقتی سمت چپ دلم رسید کلی وقت هیچی نگفت و ساکت بود، گفتم چی شده خانم دکتر؟ گفت عجیبه با این کیستی که داری بارداری تو هفته ۷ هم هستی😲😲
من کلا بدنم یخ کرد. گفتم خدایا بچه بازم میخواستم ازت ولی نه حالا که کلی کار دارم ولی باز توکل کردم به خدا... این دفعه با دفعه های قبل که باردار شدم کلی فرق میکرد. اینقدر حرف و حدیث بود که نگم هر کی یه چیز میگفت؛ دیگه بچه میخواستین چیکار؟ شما که هم پسر داشتین، هم دختر دیگه چه خبرتونه تو این گرونیا و کلی حرف دیگه...
ولی نمیدونم چرا این یکی برام فرق میکرد چون یه دفعه ای شده بود خیلی دوستش داشتم و حرف هیچ کس برام مهم نبود با این که من جسم لاغری داشتم، میگفتن دیگه جون نداری و از این حرفا ولی گفتم خدایا برای رضای تو این بچه رو میارم خودت کمکم کن...
از اون به بعد مغازه رفتنم کم شد و شاگرد گذاشتم بیشتر به بچه هام میرسیدم ولی بازم کلی مسولیت و حساب کتاب و درس و مشق دخترم بود اذیتای پسرم بود ولی تحمل کردم با وجود اینکه خیلی دلدرد و کمر درد داشتم.
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۹۴
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#سختیهای_زندگی
#قسمت_سوم
تا این که شب شهادت حضرت زهرا بود که من یکم دلم درد گرفت، با شوهرم و مادرم رفتیم بیمارستان، وقتی نزدیکای بیمارستان بودیم یه دسته عزاداری داشت میرفت، توی مسجد نزدیک بیمارستان خیلی دلم شکست. گفتم یا حضرت زهرا بچه های من شب شهادت شما یا حضرت علی به دنیا اومدن، انشالله این یکی هم امشب به دنیا بیاد و به سلامتی زایمان کنم. خیلی اذیت بودم از کمر درد...
وقتی رسیدم بیمارستان معاینه شدم دکتر گفت باید سزارین بشه، دست های بچه کنار سرشه و اذیت میشه یکی از ماما گفت نه بذار ببینیم میتونه طبیعی زایمان کنه و ای کاش همون اول سزارینم کرده بودن.
منو بستری کردن و شروع کردن و القای زایمان و... با درد های بسیار وحشتناک بچه ام طبیعی به دنیا اومد، من اون دوتا بچه دیگه رو هم طبیعی زایمان کرده بودم ولی این دفعه خیلییی اذیتم کردن، وقتی بچه به دنیا اومد، خونریزی من شدید شد و دکتر من دوبار منو به اتاق عمل برد و می خواست کاری کنه جلوی خونریزی رو بگیره ولی خونریزی من بند نمیومد و بعد از کلی کلنجار دفعه آخر رفتم اتاق عمل و از بس حالم بد بود، دکترا هم ترسیده بودن، گفتم خدایا بچه هامو بی مادر نکن، شوهرم بی مادری کشیده به حق حضرت زهرا منو به بچه هام ببخش و بیهوش شدم.
دیگه هیچی نفهمیدم تا وقتی به هوش اومدم دیدم توی اتاق ای سی یو هستم از بس درد داشتم از پرستار پرسیدم من چی شدم چرا اینجام گفتن از بس خونریری کردی و جونت داشت از بین میرفت مجبور شدن رحمت رو دربیارن😢😢😢😢 و من برای این که فقط زنده مانده بودم تا بچه هام بی مادر نشن خدا رو هزار مرتبه شکر کردم فقط نجات پیدا کرده بودم.
با بچه نوزاد و عمل سنگین رحم و دو بچه دیگه اومدم خونه و با سختی ها و درد های زیاد بلاخره گذراندم ولی به این فکر میکنم که اگه ماما و دکتر همون اول منو سزارین کرده بودن و یا اینقدر زور و اجبار روی زایمان طبیعی نداشتن و یا دارویی آمپولی چیزی بود که خونریزی منو بند بیاره و رحم منو در نمیاوردن من باز هم میتونستم بچه بیارم..😔😔😔😔 ولی پسرم وقتی به دنیا اومد تا الان به حدی زندیگمون عوض شد و رزق و روزی از در و دیوار برامون اومد که خدا میدونه...
ماشین برنده شدیم طرح مادران. وام فرزندآوری بهمون دادن. شوهرم کار براش پیدا شد خدا رو شکر. ولی من هنوز توی این فکرم که اگه کار دیگه میکردن تا من اینجوری نشم الان وضعیت من فرق میکرد من رحم داشتم و می تونستم باز بچه بیارم😔😔😔😔
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعیت زیاد افتخار داره!
🎙حجت الاسلام #قرائتی 💛
⚫️#کانال_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها👇
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
سوال ۲۷۶
سلام وقت بخیرکسی تو قزوین ازین خانومای باتجربه ی قدیمی که افتادگی لگن اینارو تشخیص بدن و درمان کنن میشناسه؟من همش حس میکنم لگنم افتادگی داره خیلی اذیت میشم
و اینکه دکتر زنان زایمان مومن و خوش اخلاق ک موافق فرزند آوری باشه سراغ دارید؟درقزوین .ممنون
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سوال ۲۷۷سلام
من هفته 10 بارداری هستم با دو هفته رژیم نتیجه آزمایشم این شده
قند ناشتا 89
قند یک ساعته بعد از خوردن 75 گرم گلوکز 190
قند دوساعته 142
سوالم اینه که الان دیابت دارم و باید انسولین بزنم؟خواهشا اگه کسی می دونه زودتر جواب بده، خیلی استرس دارم
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
اول محرم بود که فهمیدم باردارم. خیلی شوکه شدم. وقتی به همسرم گفتم، عصبانی شد و گفت سقطش کن. من اون زمان ۵ تا فرزند داشتم، یکی از دخترام هم ازدواج کرده بود. به همسرم گفتم چنین کاری نمیکنم، از خدا میترسم. چند روز گذشت، همسرم هنوز بر سقط پافشاری میکرد. در این مورد حرف میزدیم ولی به نتیجه ای نمی رسيديم. به زور من رو برد پیش متخصص زنان، خانم دکتر گفت این کار غیرقانونیه. به دکتر گفتم راضی نیستم بچه را سقط کنم، این بچه هم مثل بچه های دیگه ام هست. دکتر با همسرم صحبت کرد، اما فایده نداشت. دکتر گفت حالا یه سونو بده، شاید قلبش تشکیل نشده باشه. روز بعدش سونوگرافی رفتم. نوبتم رسید و منشی اسمم را صدا کرد، رفتم و روی تخت دراز کشیدم. ازم پرسید چندتا بچه داری بهش گفتم ۵تا. گفت ماشاءالله الان شدن ۷تا، اینها دوقلو هستن...
✅ ادامه ی این روایت جذاب و قشنگ، داخل کانال #دوتا_کافی_نیست سنجاق شده.😍👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌 بیش از ۶۰۰ #تجربه جذاب، کاربردی و مفید در موضوعات مختلف😃
✅ جواب خیلی از سوالات و دغدغه هات رو می تونی اینجا پیدا کنی. ☺️👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
اول محرم بود که فهمیدم باردارم. خیلی شوکه شدم. وقتی به همسرم گفتم، عصبانی شد و گفت سقطش کن. من اون ز
این کانال، فوق العاده است. حتما عضو بشین.😍👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سلام، برای اون خانومی که زخم شقاق داره، عنبر نسارا برای محل زخمش دود کنه، البته نه یکبار روزی چند بار تکرار کنه خوب میشه
در کنار صدها کانال و پیج که دارید یک کانال مرگ هم داشته باشید غافل نشید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سوال ۲۷۸
سلام من قبل از بارداریم اسیدفولیک استفاده نکردم الان میتونم هم اسیدفولیک بخورم وهم کندر واسه هوش بچم.من الان دوماهم تمام شده توی ماه سوم بارداری هستم. ممنون میشم که جواب بدین
در کنار صدها کانال و پیج که دارید یک کانال مرگ هم داشته باشید غافل نشید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سلام عزیزم در مورد کیست سر جنین خیلی عادی هستش بچه های من همیشه کیست دارن سرشون خودش از بین میره خیالت راحت
در کنار صدها کانال و پیج که دارید یک کانال مرگ هم داشته باشید غافل نشید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
جواب۲۴۱
سلام شنیدم شکوفه سنجد دردوقلو آوردن موثره .
سلام درجواب دوستی که میگن کم خونیشون با قرص خارجی هم رفع نمیشه. دوست عزیز به یک طبیب سنتی حاذق مراجعه کنید، بیشتر کم خونی ها از کبد هست که باید اصلاح بشه
سلام خانمی که گفتن برای بچه شون اسهال خوب نمیشه اگر پیش این فوتیها ببرنش زود خوب میشه شاید چیزی تو گلوش گیر کرده
در کنار صدها کانال و پیج که دارید یک کانال مرگ هم داشته باشید غافل نشید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سوال ۲۷۹
سلام ستایش خانم خوب هستید الحمدلله؟ خداااااااقوت
میخواستم اگر بشه شما و دوستان راهنمایی بفرمایید
مرکز یا جایی سراغ دارید نیروی کمکی یا یه جور پرستار برای مراقبت های بعد از زایمان از مادر و فرزند اول در اختیار قرار بدن و قیمت هاشونم مناسب باشه؟ حتی بیمارستان هم بیان
و از همه مهمتر انسان های قابل اطمینانی باشن؟ مومن مذهبی متدین و ولایتمدار
سوال ۲۸۰
سلام خداقوت بهتون ممنون بابت کانال دلگرم کننده تون..
ستایش خانوم من تازگی با تست متوحه بارداریم شدم دو سه روزی هست که پریودیم عقب افتاد و تست زدم مثبت شد ولی گودی کمرم خیلی درد میکنه میخاستم بپرسم این طبیعی هست یا باید برم دکتر؟
در کنار صدها کانال و پیج که دارید یک کانال مرگ هم داشته باشید غافل نشید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۹۸
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#سبک_زندگی_اسلامی
#قسمت_اول
۱۰ سال پیش زمانی که ۱۶ ساله بودم و مشغول درس و مدرسه، رویاهای بزرگی داشتم برای آینده ی تحصیلیم، اما خدا خواست و با یکی از خواستگارانم که خیلی سنتی باهم آشنا شده بودیم در آبان ۹۱ ازدواج کردیم.
خبر ازدواجم که تو فامیل پخش شد، هرکی از هر طریقی میتونست میخواست پشیمونم کنه، میگفتن صبر کن الان خیلی زوده و هزارتا فرصت بهتر ممکنه برات پیش بیاد اما منو همسرم تصمیمونو گرفته بودیم و قرار بود یه زندگی خوب و شیرین باهم شروع کنیم
همسرم هم سنی نداشت و تازه اول راه بود دانشجوی حقوق بود و نه سرمایه ای نه پس اندازی نه خونه نه ماشین، هیییییچ😂
اما به لحاظ معنوی آدم فقیری نبود، توکل به خدا داشت یه دل پاک که میخواست نون حلال بیاره سر سفره مون😊
مرداد ۹۳ بعد از یه دوره نامزدی نسبتا طولانی و گذروندن روزای تلخ و شیرین بالاخره رفتیم سر خونه زندگیمون
همون ابتدای زندگی هردومون دلمون میخواست صاحب اولاد بشیم چون هم اختلاف سنیش با خودمون کمتر باشه و هم بشه زودتر دومی رو هم آورد اما کلا تا حرف بچه میشد همه میگفتن با این وضعیت کار شوهرت حداقل باید چهارپنج سال صبر کنید تا تکلیفتون روشن شه چون همسرم همچنان دانشجو بود و هیچ جا برای حتی یه کار پاره وقت هم قبولش نمیکردن.
همه زمانش رو گذاشته بود برای آزمون های استخدامی دادگستری تا برای قضاوت پذیرش بشه اما انگار یه گره کوری تو کار بود که قرار نبود باز بشه
با وجود همه مشکلات ما خدارو داشتیم و میدونستیم پشت مونو خالی نمیکنه این شد که به محض اینکه عروسی کردیم از خدا فرزند خواستیم و خداوند خواسته مون رو اجابت کرد
شهریور ۹۳ دیگه مادر و پدری بودیم که برای اولین بار صدای قلب فرزندشون رو شنیده بودن و حالا با خوشحالی میخواستن یه ماه عسل سه نفره برن پابوس آقا امام رضا (ع)
همسرم پولی نداشت خرج سفر کنه، یه پس انداز جزئی داشتیم که به زور هزینه یه بلیط اتوبوس شد
تو مسیر خیلی اذیت شدم و شرایط اتوبوس برای نی نی خوب نبود این شد که تا رسیدیم مشهد متوجه درد شدید کمر شدم و فوری به پزشک مراجعه کردیم پزشک هم گفت به هیچ عنوان نباید راه بری یا بشین یا دراز بکش
خیلی خورد تو ذوقمون ما اومده بودیم ماه عسل و یه لباس کوچولو هم آورده بودم تا خودم تبرک کنم کنار ضریح!! همسرم همون روز یه ویلچر کرایه کرد و کل سفر منو با ویلچر میبرد همه جا رو نشونم میداد کلی هم واسه خوشبختی مون دعا میکرد، هرکی مارو میدید فکر میکرد همسرم با فداکاری باهام ازدواج کرده😅
اون سفر بیادموندنی ترین سفرمونه چون اولین و آخرین سفر دوتاییمون بود😂 درسته هیچ پولی نداشتیم که بخوایم چیزی اونجا برای خودمون بخریم اما همه دلخوشی مون شده بود اون وروجک و اینکه ازش مراقبت میکردیم، حالمون خوب بود
روزای آخر سفر ویارم شروع شد، یه ویار خیلی شدید که هیچی نمیتونستم بخورم حتی آب!!! حتی از آب هم بدم میومد
تمام ۹ ماه بارداری رو ویار داشتم و حتی تا دوماه بعد از زایمانم هم این ویار ادامه داشت ۲۵ کیلو در این ۹ ماه وزن کم کردم و بعد از زایمان حتی بعضی از دوستامم نمیشناختنم
اردیبهشت ۹۴ حسین آقای ما به دنیا اومد و زندگیمون رو شیرین تر کرد اما کاش میشد اون شیرینی هارو بچشم و یادم بمونه!! بعد از زایمان دچار افسردگی شدم و همزمان بخاطر اینکه در بارداری وزن زیادی رو از دست داده بودم آنزیم های کبدیم آنرمال شدن و پرکاری تیروئید هم رمقی برام نذاشت. تا حدودا ۳ سال دارو مصرف میکردم
تو اون ۳ سال همسرم برای منو پسرم هم پدری کرد، هم همسری هم مادری هیچوقت یادم نمیره شبایی که تا صبح بچه رو پاش بود، تو یه دستش کتاب و با اون دستش هم موهام رو نوازش میکرد تا آروم باشم
همچنان تحت فشار شدید اقتصادی بودیم همسرم هیچ درآمدی نداشت و شانسی که داشتیم این بود که مستاجر نبودیم و زیر زمین منزل پدرشوهرم ساکن بودیم اما تو خرجای عادیمون میموندیم
این شد که دست به کار شدم و ضمن اینکه بطور جدی زبان انگلیسی رو میخوندم و گاهی تدریس هم میکردم چه خصوصی چه تو آموزشگاه، خیلی کارهای دیگه رو هم امتحان کردم. از انجام کارهای تحقیقاتی دیگران بگیر تا تولید محتوا برای موسسات فن بیان و دوخت روسری و تولید ست هفت سین و پیازداغ فروختن و هرکاری که پول حلال داشته باشه اما نمیدونیم چرا گره از کارمون باز نمیشد
همسرم همچنان مشغول گذروندن دوره ها و دادن امتحانات ورودی دادگستری منم که...
بعضی روزا به همسرم میگفتم این بچه یه لباس درست درمون نداره، همه بچه هاشونو آتلیه میبرن یه عکس یادگاری میگیرین این بچه یه عکس هم نداره
همسرم میگفت لبتو به شکر باز کن نه شکایت، مگه همون روز اول نگفتیم خدایا توکلمون به خودته؟! شاید خدا میخواد ببینه تا کجا، پای حرفمون هستیم
ادامه 👇
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۹۸
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#سبک_زندگی_اسلامی
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_دوم
بعد از مدتی همسرم تصمیم گرفت بره سربازی تا برای وکالت اقدام کنه، در دوران سربازی ماهی ۶۰۰ هزارتومان حقوق میگرفت.(سال۹۶_۹۷) اون روزا خیلی خوشحال بودیم و فکر میکردیم میشه باهاش یه تکونی به زندگیمون بدیم.
خرداد سال ۹۷ تصمیم گرفتیم مجدد از خدا فرزند بخوایم. همچنان معتقد بودیم با اینکار نظر رحمت خدا رو جلب میکنیم. باز هم توکل به خودش کردیم و من یک ماه بعد مجددا مادر شده بودم!
به محض شروع بارداری دومم خانواده همسرم بنایی و تعمیر منزلشونو شروع کردن و با اسباب و اثاثیه اومدن منزل ما ... من همه ی وسایلمو جمع کردم و با یه چمدون لباس رفتم تو یه اتاق شیش متری
قرار بود بعد از منزل خودشون یه دستی هم به سر و روی منزل ما بکشن چون خونه ای که توش بودیم چهل سال ساخت بود و ما که زیر زمین بودیم از شدت رطوبت همه ی دیوار ها تا ارتفاع یک متر دلمه دلمه شده بود و نم بالا داده بود
پنج ماه به اون منوال گذشت و ویار من همچنان سنگین، بعلاوه سردرد های عجیب که گاهی تا دو روز طول میکشید و گاهی وقتا من صبح تا شب و شب تا صبح تو همون اتاق شیش متری خونه تنها با یه سطل میگذروندم چون حالم خیلی بد بود
بعد از پنج ماه نوبت به منزل ما رسید و من با همون یه چمدون رفتم بالا تو واحد مادرشوهرم مجدد ساکن یه اتاق کوچیک شدم، اونجا یه مقدار از ویارم کم شد و چون خیاطیم خوب بود، چرخمو راه انداختم با پول یه ست هفت سین که برای مشتری درست کرده بودم یکم پارچه خریدم یه ست آشپزخونه برای خودم دوختم. انقد قشنگ شده بود که وقتی بردم همون مغازه ی پارچه فروشی و به فروشنده نشون دادم، فوری پارچه ی هشت تا سرویس رو بهم داد و گفت آماده شون کن و پول خوبی هم قرار شد بعنوان دستمزد بده
خیلی خوشحال بودم چون میخواستم با پول دستمزد برای دختری که تو دلم بود وسایل ناز دخترونه بخرم.
اما دوسه روز که کار کردم کمردرد عجیبی اومد سراغم، دیگه کار بجایی رسید که دیدم یا باید قید سلامتیمو بزنم یا اینکه هر طور شده سرویسا رو بدوزم!!!
اون روز خیلی گریه کردم بیشتر از هروقت دیگه ای. همسرم هم سربازی بود و من تنها تو اون اتاق خیلی حس غریبی بهم دست داد با خدا حرف زدم گله کردم ازش، گفتم دستمون تنگه، من برای خودم چیزی نمیخوام این بچه روزی خور خودته خداجونم من فقط خواستم براش یکم لباس بخرم که لباسای پسرونه ی داداششو نپوشه!!! اینم نمیشه؟! باشه من سرویسارو میبرم پس میدم ولی انتظار ندارم ازت دخترم بدون لباسای خوشگل بمونه
همون روز سرویس رو بردم پس دادم یادمه انقدی پول ته جیبم نبود که رفت و برگشت از بازار تا خونه رو تاکسی بگیرم مجبور شدم پیاده برم و بیام مسافت خیلی خیلی طولانی بود و خیلی اذیت شدم.
اما بعد از اون روز یهو همسرم با یه جعبه شیرینی نارنجکی اومد خونه و گفت یه وام دانشجویی با سود کم و قسط طولانی براش جور شده و همزمان هم یه پاداش خوب تو سربازی بهش داده بودن!!!
رو پا بند نبودم. منی که حتی امید نداشتم یه آبکش نو بتونم بخرم برای خونه ی جدید
یهو یه سرویس قابلمه ی تفلون برا خودم خریدم، فرش ۹ متری خریدیم کلی خرت پرت برای خونه
یه سیسمونی ناز دخترونه و از همه مهمتر برای خونه ی جدید مبل جدید هم خریدیم و تازه کلی پول اضافه هم اومد. باورمون نمیشد که یهو همه چی تغییر کرد.
هی بی مناسبت برامون کادو میفرستادن و اصن افتاده بودیم تو رودخونه ی خوشی انگار 😂
بلاخره بنایی منزل ماهم تموم شد و جابه جا شدم تو خونه ی نو، یه هفته بعدم در اسفند ۹۷ دختر نازم بدنیا اومد. اومد و کللللی خیر و برکت و رحمت آورد تو زندگیمون...
شادی و خوشحالی زندگیمون چندبرابر شده بود و رزق مادی و معنویمون روز به روز بیشتر میشد. من تو اون ایام چشمم انگار بازتر شد و فهمیدم خودم یه اشتباهاتی داشتم که راه ورود رزق وروزی به زندگیمونو بسته بودم. وگرنه خدا همیشه برامون بهترین رو کنار گذاشته بود!! چون با اصلاح یکسری عادتها مثل خوندن اذان و اقامه قبل هر نماز، خواندن نماز اول وقت، جلوگیری از اسراف، خوشرفتاری با همسر و والدین و... دیدم انگار یکی یکی گره های کور زندگیمون شل شدن و داشتن باز میشدن
این وسط هرکی ازم میپرسید شوهرت هنوز کار نداره سخت نیست دوتا بچه ؟! پشیمون نیستی؟!؟ میگفتم نه خدا کم نمیذاره!! سختی و مشکلات گاهی وقتا بود اما با چشم خودم میدیدم که خدا داره برامون پیش میبره و خدا نمیذاره شرایطی که به مو بند شده پاره شه!!! خدای مهربون من❤️
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075