#تجربه_من ۷۷۸
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#وسایل_ضروری
#سختیها
#قسمت_اول
ما پارسال با دختر ۱۱ ماهم و پسر ۱۲ و ۸ سالم ۶ روز رفتیم سفر اربعین.
روز خود اربعین حرکت کردیم. وقتی همه برمیگشتند ما میرفتیم. ساعت ۳ نیم شب از مرز مهران رد شدیم. خلوت و راحت بدون درد سر، جای پارک ماشین هم عالی بود.
وسایلی که برداشتم. سه دست لباس نازک بلوز شلوار برای دخترم، یه بسته پوشک که نصفش را برگردوندم، یه بسته خاکشیر، تخم شربتی و نبات خرد شده داخل یه بطری آب معدنی کوچک ریختم و بردم که هربار داخل شیشه پستونک دخترم میرختم ومیدادم بهش میخورد.
انواع دارو برای بیماریهای که پیش بینی کرده بودم که فقط قرص اسهال استفراغ استفاده شد.
پلاستیک فریزر و دستمال کاغذی و دستمال مرطوب و دستکش یه بار مصرف و زیر اندازه نازک کوچک برای تعویض بچه و زیرانداز کوچک برای وقتی که میخواستم یه گوشه بشینم شیر بدم که داخل کالسکه پهن کرده بودم جا نگیره یه پتو نازک مسافرتی داخل کالسکه هم گذاشتم مواقعی که جایی گیرم نمی امد پهن میکردیم کنار خیابان برای استراحت، یه آب پاش که تا لحظه آخر خیلی خیلی بدرد خورد.
غذایی کمکی اصلا احتیاجش نشد، غذای امام حسین خودش براش جور میشد هر جا میرسیدیم از دخترم پذیرایی مخصوص میشد، انگار امام حسین حواسش به دختر ۱۱ ماهه ی منم بود.
کوله پشتی که برده بودیم مناسب نبود یه کوله های نازک مخصوص اربعین بود که خیلی هم جادار بود یکی از زائرها نشونم داد که خیلی خوب بود.
سنجاق قفلی سوزن و نخ مشکی برده بودم و یه طناب دو متری که گاهی برای بسته شدن وسایل و یه شلنگ یک متری برای جاهای که شلنگ نداشتند.
چهارتا قاشق و یک چاقو کوچک یه بار تو نجف استفاده شد غذاها بدون قاشق بود لیوان که اصلا استفاده نشد یکم صابون رنده شده که اونم خیلی استفاده شدو خلال دندان و مسواک
کلاه نقابدار برای پسرها بردم و یه دست لباس اضافه برای هرکدوام که چادر اضافه برنداشتم.
تنقلات شکلات، یکم پسته از خونه بردیم که هر جا بچه ها ضعف میکردند و چیزی نداشتیم بخورن، بهشون میدادیم. شکلاتها بدون کاکائو بود.
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۷۸
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#وسایل_ضروری
#سختیها
#قسمت_دوم
قبل از سفر همه میگفتند نیایید، بچه تون اسهال استفراغی میشه، گرما به شدت زیاده، ما بعد از دودلی زیاد، توکل کردیم با استخاره هم پیش رفتیم که خوب آمد و رفتیم و خداراشکر مشکلی پیش نیومد.
فقط یه جا خیلی سخت گذشت که اونم شیرین بود و دوستش داشتم، وقتی قرار بود از کربلا به سمت نجف حرکت کنیم فقط یک راه برای رفتن بود، آن هم سوار شدن پشت کامیون
یک گارژی بود که انتها نداشت از ساعت ۶ صبح ما وارد این گارژ شدیم تا ۴ بعد از ظهر دنبال کامیون میدویدیم و با کالسکه دوتا کوله پشتی سه تا بچه و یه زن، نمیتوانستیم سوار بشیم.
هر ماشینی که میرسید به سرعت نور پر میشد و جایی برای ما نداشت. اونجا هرکی به فکر خودش بود، کسی به داد کسی نمی رسید.
گرما به قدری زیاد بود که دخترم مثل یه جوجه که لحظات آخرش بود، شده بود و فقط نفس میکشید. جون براش نبود که آب طلب کنه😭 روی شونه های پدرش افتاده بود فقط نگاه میکرد😭 تو اون گاراژ نه آبی بود نه غذایی... آبی که همراه مون بود از گرما به جوش آمده بود، هر چی میدویدیم فایده نداشت.
وقتی موفق شدیم به کامیون پبدا کنیم، همسرم نمیتونست کمک کنه تا سوار بشم، چونکه بچه و کالسکه روی دوشش بود، مَحرم دیگه ی هم همراهم نبود، به یاد حضرت زینب که کسی همراهش نبود کمکش کنه سوار شتر بشن افتادم، اشک میریختم میگفتم یا حضرت زینب کمکم کن تا بتوانم سوار بشم و دست نامحرم بهم نخوره...
بچه ها گرسنه و تشنه بودند، همسرم به شدت از کت کول افتاده بود. باید تلاشم میکردم که بالاخره موفق شدم. وقتی رفتیم بالا ماشین تا دم در رفت، گفتند خراب شده، بیاید پایین، موقع پایین آمدن، دوباره وحشتناک بود که این بار پام به گیره در گیر کرد زخمی شد ولی سکوت کردم تا همسرم نفهمه.
باید دوباره ماشین پیدا میکردیم بالاخره یه کامیون دیگه امد. وقتی رفتیم بالا، گرمای کف کامیون، از کفش ها عبور میکرد، پاهای ما را میسوزاند تا خود نجف هم نمیبرد و یه پارکینگ دیگه باز کامیون دیگر باز همان بدو بدوها شروع شد.
اینبار همسرم خسته شد، به یه مسجد پناه بردیم و شب شد که یه ماشین وَن پیدا کرد و از انجا ما را تا نجف برد و آن روز نزدیک غروب آب و غذا گیرمان آمد.
وقتی رسیدیم نجف دیگه همه ی موکب ها جمع شده بودن، ما هرجا میرفتیم یه نماز یه زیارت یه خواب و حرکت. فقط کاظمین یک روز موندیم، بقیه را نصف روز طی میکردیم.
ما یه شب پیاده روی کردیم اون هم خیلی خیلی کم، چونکه دخترم حاضر نبود تو کالسکه بشینه، براش اسباب بازی برده بود یه سری چیزهای کوچک که دوست داشت ولی اصلا استفاده نکرد، همش دوست داشت بغل باشه تو روز، ظرفیت کالسکه نشستن بچه نهایتا دو ساعت بود، مگر اینکه خوابش میبرد. بقیه را اگه بیداربود میخواست بغل باشه، برای همین پیاده روی پشت سرهم نمیتوانستیم بریم و چند تا عمود که رفتیم سوار ماشین شدیم.
من همسفری نبرده بودیم و خانواده خودمان تنها بودیم که جای یه خانم کنارم خالی بود، برای تعویض بچه و دستشویی و تجدید وضو گیر همسرم بودم و باید یه جایی وعده میکردم و خونه عراقی ها که رفتم برای حمام و لباس شستن مشکل پیدا کردم، کسی نبود کمکم کنه و بچه مو پیشش بذارم، از زائرهای دیگه کمک گرفتم.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۸۰
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#وسایل_ضروری
#سختیها
#قسمت_اول
من و همسرم وقتی مجرد بودیم، خیلی کربلا میرفتیم البته کربلایی شدن مهمه وگرنه کربلا رفتن ممکنه باعث رسیدن به امام نباشه...
وقتی پسر اولم و ۴ماهه باردار بودم رفتیم و کل مسیر رو هم پیاده رفتم البته اگر دکترم میفهمید پوست از سرم میکند ولی خوب عشششق بود و والسلام...
اون موقع هوا خنک بود و فقط بعد برگشت سرما خوردم. سال بعد پسرم شیرخواره بود ۷ ماهه تازه غذا کمکی رو شروع کرده بودم با خودم پودر بادام و آرد برنج و نبات برده بودم، تو موکب های کوچیک که گاز داشتن حریره بادوم درست میکردم اون موقع هوا خنک بود و تا غروب ما پیاده روی میکردیم سختیش این بود بعد یه تایمی بچه خسته میشد از کالسکه و باید یه مسیری رو بغل میکردی. سال بعدش پسرم راه میرفت و شیطون بود حساااابی تا غافل میشدیم گم میشد. بخاطر همین بچه ای که تازه راه افتاده رو خیلی باید دقت کنید چون درک خاصی هم از غربت و... نداره.
سال بعدش من ۷ و نیم ماهه باردار بودم اون سال نتونستم پیاده روی کنم کل مسیر رو چون یه بچه دو سال و نیم داشتم خودمم سنگین بودم، اون سال آمادگیش و داشتم که تو عراق زایمان کنم بلاخره ممکن بود...😂 روزی ۳ ساعت بیشتر پیاده روی نمیکردم بقیه مسیر رو با ماشین یا گاری موتوری میرفتم ۳ یا ۴ روزه.
سال بعدش هم دخترم بزرگتر بود به نسبت راحت بود، غذا کمکی هم براش از این آماده ها آورده بودم و تقریبا میشد یه سری از غذا های مسیر رو هم بدم. سال بعدش کرونا بود و گریه و دوری...
سال بعدش رفت و آمد محدود بود و ما یه بچه ۳ ماهه داشتیم با گریه رفتیم لب مرز و با کرم امام حسین بدون پاسپورت بچه سوم، روزیمون شد تا بریم کربلا😭😭
به طور اتفاقی با کاروان خانواده شهدا برخورد کردیم و به لطف شهدای اون کاروان سفر خیلی عالی و معنوی داشتیم البته پیاده روی کم بود چون دیر از مرز رد شدیم😭
تو اون سفر که دخترک کوچولوی ما کولیک داشت، یه شب تو مسیر که گریه میکرد از لای پتو پرت شد زمین و پیشونیش زخم شد و من شاید یه لحظه اضطراب خانم های کاروان امام حسین رو چشیدم😭
خانم های عراقی دوره ام کردن و پارچه متبرک به سر بچه بستن و الحمدالله بخیر گذشت...
سال بعد هم بچه سوممون راه میرفت 😂 و یه پا مهد کودک بودیم برا خودمون...
امسال هم انشالله اگه آقا لیاقت بدن با یه تو راهی و ۳ تا دیگه قراره راهی بشیم...
چندتا نکته:
اول اینکه من اگه با این شرایط بچه هام رو بردم از اول با همسرم عهد بستیم هر اتفاقی افتاد بچه هامون فدای بچه های امام حسین شدن این دیگه نهایت اتفاقیه که میتونه بیوفته...
مثلا یه سال وقتی برگشتیم همه با هم مریض بودیم و تو درمانگاه ۴تایی سرم زده بودیم، بچهها هم خیلی کوچیک بودن...
یه سال فقط یکی از بچه ها مریض شد...
من خودم معده حساسی دارم سریع مسموم میشم اون سال که دخترم ۳ ماهش بود وحشتناک مسموم شدم و...
یه سال غیر اربعین ما رفتیم که تو مرز من و دخترم با ون تصادف کردیم و رو ویلچر با دوتا بچه تو بغلم و پسرم که کنار باباش بود راهی کربلا شدیم...
سفر کربلا از قدیم علما هم گفتن سفر سختیه ولو اینکه تو با هواپیما بری با بهترین هتل و ....
ما هیچ کدوم از سفر ها رو هوایی نرفتیم تا مرز با ماشین خودمون که البته مدلش خیلی خیلی پایینه ولی به لطف امام حسین برکت داره رفتیم بعدشم توکلت و علی الله
من کلا آدم سخت گیری نیستم بخاطر همین استرس بی خود به همسرم وارد نمیکنم هر اتفاقی هم میوفته با سعه صدر و آرامش مدیریت میکنم ... البته غر غرو هستم ولی از ترس اینکه امام حسین راه مون ندن تا جایی که بشه اصلا غر نمیزنم...😅
بچه ها آینه پدر مادرشون هستن ما با اخلاق خوش تو سخت ترین شرایط و گرمترین هوای ممکن با شوخی و خنده و آب بازی لحظات سخت رو میگذرونیم بخاطر همین هر سال قبل رفتن نظرسنجی میکنیم بچه ها با التماس از ما میخوان که همراهمون بیان کربلا...🥺
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۸۰
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#وسایل_ضروری
#سختیها
#قسمت_دوم
لوازم مورد نیاز هم که تا جایی که میشه چیز اضافه نباید برد، ۳ دست لباس خنک برا بچه ها، دو دست لباس برا پدرمادر البته منظورم یه دست بیرونه یه دست راحتی. من چون ممکنه لباس هام موقع عوض کردن پوشک نجس بشه دو دست لباس، میارم که هم راحت باشه هم مناسب بیرون. دمپایی هم برا همه کفش ها رو بذارید تو مرز😉
آبلیمو، عسل،زنجبیل،آلو، اگه بودجه برسه اندکی مغز، یه بسته بیسکوییت رنگارنگ البته چون تعداد بچه ها زیاده وگرنه کمتر
دارو تو عراق هست ولی من همیشه شیاف و دارو های اضطراری برا تهوع و اسهال و تب و سرفه و آلرژی و سوختگی برا کوچیک و بزرگ همراهم میبرم.
یه فلاکس کوچیک از اون یه لیتری ها همراهم هست هر روز توش آبلیمو عسل خنک درست میکنم و شبا یه کم دمنوش سرماخوردگی به همه یه فنجون میدم برا پیشگیری از مریضی.
تفنگ آبپاش برا بچه و یه سری کاغذ و چندتا مداد هم برا سرگرمی، بچه دار ها حتما حتما کالسکه یا ویلچر داشته باشید.
اگه بچه تون پوشکی نیست حتی من میگم پوشک سایز بزرگ داشته باشید، بچه ها آب زیاد میخورن، ممکنه شب ادراری بگیرن یا اسهال بشن یا اگه دستشویی دور بود یا اگه تو ترافیک بود ماشینتون ... پوشک داشته باشید که تو شرایط اضطرار بتونین استفاده کنید.
حوله اینا هم اصلا لازم نیست چفیه خوبه و در کسری از ثانیه همه چی خشک میشه...
بچه ها رو تند تند حموم نکنید چون بدنشون عادت نکنه به گرمای اونجا زود گرما زده میشن از طرفی هم بچه ها رو شب حموم نکنيد، ببرید زیر باد کولر گازی مریض بشن.
کباب سرد اصلا نخورید این و از یه نفر که صدبار مسموم شده تو کربلا بپذیرید😂 و آب غیر بسته بندی استفاده نکنید، شربت های غیر ایرانی معمولا به مزاج ما ها نمیسازه...
بچه ها اگه بی اشتها بودن به زور غذا و... ندید که بعدش خودتون پشیمون میشید😩😄
خیلی ازتون التماس دعا دارم برا اینکه امسال هم آقا ما رو به قافله اربعین برسونن😭
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۸۳
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#سختیها
#وسایل_ضروری
من سه تا فرزند دارم، ۱۹ساله، ۹ ساله و حدودا ۶ ساله، سه سال پیش، بعد از کلی انتظار و مقدمه چینی که برای زیارت اربعین داشتم به جاده زدیم و راهی این سفر رویایی شدیم. حالا اینکه اسباب سفر چطور آماده شد اینکه خود آقا مدد ویژه ای کرد بماند.
ما از همدان حرکت کردیم و مستقیم رفتیم پایانه مرزی مهران، خیلی دورتر از مرز ما رو پیاده کردن و حدودا یازده کیلومتری پیاده روی کردیم.
اون سال تو مهران طوفان شن اومد و دقیقا اون ساعت ما داشتیم ماشین می گرفتیم برای نجف یا کربلا..... که اتوبوس نجف گیرمون اومد، همین که دیگه می خواستیم سوار اتوبوس بشیم دچار اون طوفان وحشتناک شدیم. چون بچه های ما کوچیک بود، ما با خودمون کالسکه برده بودیم و خواهرم که با ما همسفر بودن اونا هم یه کالسکه دو قلو برای بچه های دو و سه سالشون آورده بودند، وقتی طوفان شن شروع شد و همه داد و بیداد می کردند ما هم شوهر و بچه هامونو نمی دیدیم، داد میزدیم هر جا هستین همونجا بمانید و تکون نخورید.
این وضعیت حدود یکساعتی طول کشید تا اینکه بعد از طوفان همه همدیگرو پیدا کردیم و سوار اتوبوس شدیم. تو اتوبوس اگه تکون می خوردیم از سرو رومون خاک میریخت. به هرحال حرکت کردیم به سمت نجف تو مسیر بخاطر طوفان راننده مسیر و گم کرد و ما مسیر رو با سختی پشت سر گذاشتیم تا به نجف رسیدیم.
گرما و خستگی راه یه طرف و شوق وصال و اینکه چشممان به گنبد با سر سعادت مولا علی افتاده بود از طرف دیگر... اذان صبح بود، هیچ وقت اون لحظه رو فراموش نمیکنم.
بعد از زیارت و استراحت فردا راهی کربلا شدیم اونجا هم کلی مسیر پیاده روی داشت، البته ما چون کالسکه داشتیم یکی از بچه ها رو من به عهده داشتم، یکی رو شوهرم، تو مسیر سراسر درس و عبرت و از خود گذشتگی و عشق بود. هر چه به حرم آقا نزدیکتر میشدیم، شور و شوقمان بیشتر میشد. توی کربلا یه موکب پیدا کردیم و کمی استراحت کردیم و بعد رفتیم زیارت، اون روز ها از عمرمان حساب نمیشد.
تو کربلا یه شب پسرم از گوش درد به خودش میپیچید، دخترم رو گذاشتیم پیش یکی از همشهریا و رفتیم طرف موکب اصفهانیها، جلوی موکب یه مردمیانسالی که حال مضطر ما رو دیده بود، جلو اومد گفت چی شده؟ همین که شنید مشکل پسرم چیه، گفت تشریف بیارید داخل این موکب، خودم متخصص گوش و حلق و بینی هستم. پسرم رو معاینه کردن و دارو هاش رو دادن و من این امداد رو از طرف خود امام حسین میدیدم.
مسیر پیاده روی اربعین سختی فراوان داره اما وقتی از مسیر برمی گردی، برای هر کی تعریف کنی فقط زیبایی هست و زیبایی و زیبایی و این دقیقا مصداق سختی هایی است که حضرت زینب توی مسیر کربلا کشید و در پایان وقتی ازش پرسیدن کربلا چطور بود فرمودند ما رایت والا جمیلا...
در پایان توصیه من به اونایی که قصد سفر اربعین دارن این که حتما تنهایی نرن، کوله بارشونو سنگین نکنند، برای بچهها لباس نخی و خنک همراه داشته باشند؛ ماسک برای بچه ها و خودشون بردارند و راهی بشن...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۸۵
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#سختیها
#وسایل_ضروری
#قسمت_اول
به لطف خدا در خانواده ای مذهبی بزرگ شدم. از وقتی که سفر اربعین به صورت تجمع عظیم کلید خورد، تقریبا هر ساله پدر و مادرم عازم سفر بودند.
میل به زیارت کربلا داشتم اما زمان های تحصیلم که حسابی مشغول درس بودم، وقتی هم که ازدواج کردم هم زمان که دانشجو بودم، دلم شور وشوق بچه داشت طوری که در سال دوم دانشگاه فرزند اولم به دنیا آمد و در سال آخر تحصیل فرزند دومم...
هر سال هم به پدر و مادرم که معمولا با گروهی از آشنایان و دوستان راهی کربلا میشدند، اصرار میکردم که من هم با فرزندان و همسرم با شما راهی بشویم ولی هربار مادرم وپدرم بهانه تراشی میکردن که تو بچه کوچک داری... دانشجو هستی ... شرایط سفر اربعین دشوار هست و هزاران دلیل که خودم هم سریع متقاعد میشدم که بله حق با آن ها هست و ....
فرزند سوم در سن ۲۸ سالگیم بدنیا آمد و باز روز از نو و روزی از نو، مادرم همیشه میگفت بذار فرزندانت بزرگ بشوند و بعد فکر سفر اربعین باش. میگفت وقت برای سفر زیاد هست اما من در ذهنم میگفتم من که که قرار نیست به سه فرزند راضی باشم از خدا تقاضا دارم تا وقتی قدرت بارداری دارم لطفش رو شامل حالم کند و فرزندان سالم وصالح و فراوانی به من عطا کند.
اربعین پارسال که فرزند سومم ۱ سال و ۹ ماهه بود، ابتدای محرم تصمیم به سفر اربعین گرفتم و با همسرم مطرح کردم، تقریبا چند روز طول کشید که راضی شدند ایشون هم از سختی های که از این و اون شنیده بودند، حسابی به خاطر من و بچه ها نگران بودن و میگفتن اجازه بده بعد از ماه محرم و صفر که خلوت تر هست با کاروان راهی بشیم ولی من گفتم نمیتونم دیگه، باید برم کربلا و دوست دارم این اربعین حتما برم. همسرم مقداری راضی شده بودند که با پدر و مادرم مطرح کردم، ولی اونا حسابی گارد گرفتن که چی فکر کردی؟!؟ فکر کردی سفر شوخیه؟ نرفتی و نمیدونی که چقدر سخته!!! با سه بچه اصلا نمیتونی و دیگه حرفشو نزن و بی خیال شو...
خلاصه که در مقابل جبهه گیری همه، حتی دوستانی که پیششون مطرح میکردم که دوست دارم برم اربعین مواجه شدم😞
البته از اونجایی که من وقتی اراده ام رو قوی کنم به جز خدا هیچ کس جلو دارم نیست🙅♀💪 حدود یک ماه مونده به اربعین دو کوله پشتی درمنزل داشتیم رفتم آوردمشان و برای خودم و همسرم هرکدام یک دست لباس مشکی و برای فرزندانم هرکدام دو دست و برای فرزند کوچکم سه
دست لباس و پوشک گذاشتم.
این دفعه دیگه هیچ کس طرف حسابم نبود. خیلی ناراحت بودم که هر ساله به خلق خدا رو میزنم و بهم میگن نمیشه و مناسب تو نیست و... با خودم گفتم اگه من بخوام تا ۴۵ سالگی بچه بیارم که خدا بخواد همین کارو هم میکنم😂😂 حداقل تا ۱۵ سال دیگه نباید به این سفر معنوی برم و با خودم گفتم کسی دلش به حال معنویت دل من نسوخته و همه راحت میگن نمیخواد و تو نیا و نمیشه و...
به امام حسین گفتم نگاه کن من کوله بار خودم و خانوادم رو یک ماه زودتر از اربعینت بستم و آماده ی آماده هستم و هیچ کس مثل من این همه زودتر از سفر کوله بارشو نبسته و اگر اجازه ندی امسال بیام، خیلی ناراحت میشم و...
دوسه هفته قبل اربعین به صورت جدی به پدرو مادرم گفتم که به اونایی که با شما راهی میشن( معمولا هرساله یه سری دوست و آشنا با پدرو مادرم راهی سفر میشن چون پدرومادرم رو امین و مطمئن میدونن و خودشون تقاضا میکنن که همراهشون بیان و پدرم هم معمولا به کسی نه نمیگه و معتقد هست که کمک کنیم در این راه و کسی بتونه به وسیله ما به زیارت برسه )
بگید که بچه کوچک همراهمونه و اگر سختشون هست بگید با یه نفر دیگه برن و نیان. حوصله ندارم غر بزنن که با بچه اذیت میشیم😁😁😁و کاملا حق به جانب بودم. پدرو مادرم که حسابی😳😳😳 اینجوری شده بودن....
پدرم گفت ما تو رو نمیبریم😔 بلکه اینجوری من سرد بشم. خیلی دلم شکست ولی به روی خودم نیاوردم و همچنان خیلی قاطع و پر رو گفتم نبرید با همسرم و بچه هام میریم مثل خیلی ها که خانوادگی تنها رفتن ....
مادرم که دیدن انگاری جدی جدی من عزم سفر کردم و اصلا کوتاه بیا نیستم، به پدرم گفتن اگه میخواد بره پس باید با خودمون بیاد، من دلم طاقت نداره با سه تا بچه تنها برن، منم یه حالی که یعنی منت گذاشتم که میخوام بیام با شما، خیلی جدی دوباره گفتم پس به همسفر هاتون بگید بچه کوچک باهامونه تو سفر هی غرنزنن چون که حوصله ندارم 😁😁😁
خلاصه که هرکس زنگ میزد به پدرم و مادرم بیچاره اونا هم میگفتن دخترم و همسر و نوه هام باهامون هستند، اطلاع دادیم که اگر با بچه سختتون هست در جریان باشید😉😁 و حسابی حرف من به لطف خدا و امام حسین به کرسی نشست.
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۹۱
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#وسایل_ضروری
ما به همراه دو فرزندم و پدر و مادر خودم و همسرم راهی این سفر شدیم. از اونجایی که در اعمال عبادی بخصوص اعمال مستحبی، نیت جایگاه ویژهای داره پس ما هم به نیت سفر اربعین اما چند روز زودتر به راه افتادیم که دو سه روز قبل از روز اربعین برگردیم، چون نزدیک روز اربعین ازدحام جمعیت بسیار زیاد هست و با بچه کوچیک خیلی کار سخت میشه و امکان برخورد با نامحرم هم زیاد میشه.
ما تقریبا دو هفته مونده به اربعین راه افتادیم و سفرمون تقریبا ده روز طول کشید و سه چهار روز مونده به اربعین برگشتیم و ما چون میدونستیم آخر سفر نمیتونیم حرم آقا اباعبدالله علیه السلام رو بخاطر ازدحام جمعیت زیارت کنیم، اول میریم کربلا در خلوتی زیارت میکنیم و بعد میریم نجف از اونجا پیاده روی رو شروع میکنیم و در آخر هم اگر نتونستیم زیارت کنیم دلمون نمیسوزه، چون معلوم نیست دوباره کی زیارت نصیبمون بشه.
ما صبح راهی مرز مهران شدیم و اذان مغرب به مهران رسیدیم و بعد از نماز و شام راهی مرز شدیم، بخاطر اینکه مرز به شدت گرمه و عبور از مرز نیازمند صبر هست و مدت زمانی هرچند کوتاه رو باید در صف بود اگر شب رو برای عبور از مرز انتخاب کنید بسیار راحت تر هستید.
شب از مرز رد شدیم و وارد خاک عراق شدیم. حداقل دو سه ساعت طول میکشه که ماشین مورد نظرتون رو پیدا کنید. پس اگر روز باشه و بچه همراهتون باشه خیلی بهتون فشار میاد. ما سوار ماشینای کربلا شدیم و نماز صبح کربلا بودیم، یه هتل برای دو سه روز رزرو کردیم و قشنگ زیارت کردیم چون حرم خلوت بود و بعد با ماشین راهی نجف شدیم و دو سه روز خونه یکی از آشنایان عراقی بودیم که طی این چند سال با پدرشوهرم دوست شده بودن و حرم آقا امیرالمومنین ع رو هم قشنگ زیارت کردیم و بعد پیادهروی رو شروع کردیم و بیشتر راه رو پیاده رفتیم و مقدار کمی رو ماشین سوار شدیم.
ما بیشتر از موکبهای عراقی استفاده میکردیم چون هم کوچیک بودن و راحت تر خنک میشدن و چون زودتر پر میشدن، زود هم همه میخوابیدن و کمتر سر و صدا داخلشون بود. اما بعضا موکبای ایرانی چون بزرگ بودن، گرمتر بودن و بعضا تا آخر شب داخلشون سر و صدا بود و اگه میخواستی بری سرویس باید کلی راه میرفتی تا برسی.
ما با خودمون یه کالسکه برده بودیم که چون بزرگ بود دو تا بچه هام توش مینشستن و کلی هم زیرش بار جا میگرفت
هرچه قدر میتونید لباس و وسیله کم بردارید چون داخل راه همه چی هست از جمله غذا و پتو و لباسشویی و مایع و شامپو و صابون و دستمال کاغذی و...
سعی کنید کیفی که همراه میبرید سبک باشه چون از کت و کول میفتید. دو دست لباس بردارید و چفیه که جای حوله هم هست.
حتما با دمپایی پیاده روی کنید، این رو همه کسانی که بارها و بارها به این سفر رفتن تأکید میکنن از جمله خود عراقیا... کمترین آسیبِ بهترین کفش هم عرق سوز شدن پا هست پس دمپایی بهترین گزینه ست.
ما با خودمون سکنجبین آلبالویی برده بودیم و خیلی در گرما کمکمون میکرد ..
کمی زنجبیل بردارید و گاهی در چای بریزید و بخورید برای اینکه اگر میکروبی وارد معده شده باشه از بین میبره و حالت تهوع رو هم برطرف می کنه.
مقداری پونه برای جلوگیری از اسهال بردارید. توی راه چای لیمو عمانی بخورید چون اون هم خاصیت میکروب کشی داره.
از خوردن شربت و آب یخ پرهیز کنید چون سیستم ایمنی بدنتون رو ضعیف میکنه و بعد از اون بدنتون ضعیف میشه و برای ادامه راه کم میارید. اگر هم میکروب یا ویروس داخل بدنتون باشه با ضعیف شدن بدنتون فعال میشه، پس آب معمولی همراه داشته باشید که اگر خواستید آب یخ بخورید با آب معمولی مخلوط کنید و بعد مصرف کنید. داروی امام کاظم علیه السلام هم قبل سفر استفاده کنید.
حتما حواستون باشه زیر کولر بخصوص کولر گازی نخوابید چون مریض میشید و ادامه راه براتون سخت میشه.
هرچیزی رو تو راه نخورید و بخصوص به بچه هاتون هم ندید، چون تو راه خیلی چیزا میدن و اگه بخواهید به همه شون پاسخ مثبت بدید مریض میشید یا لااقل ناراحتی گوارشی میگیرید. وقتی هوا گرم میشه دستگاه هاضمه مقداری ضعیف میشه و غذاهای غلیظ رو نمیتونه خوب هضم بکنه.
هر وقت خسته شدید برید داخل موکبا و استراحت کنید و به خودتون سختی ندید.
در کل این سفر، سفر سختیه، اگر آدم سختگیر و بد وجودی هستین و هرچیزی رو نمیخورید به این سفر نرید. باید تو این سفر بیخیال خیلی چیزا باشید و سخت نگیرید
تو این سفر معنوی به یاد مصائب حضرت زین العابدین علیه السلام و حضرت زینب (س) و بقیه اسرای کربلا باشید و گاهی به یادشون گریه کنید که ان شاءالله ذخیره قبر و قیامتتون باشه.
خیلی التماس دعا دارم از همه شما، ان شاءالله با رفتن به این سفر قدمی هرچند کوچک برای ظهور برداریم
برای ظهور آقا «صلوات»
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۸۳
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#سختیها
#وسایل_ضروری
من سه تا فرزند دارم، ۱۹ساله، ۹ ساله و حدودا ۶ ساله، سه سال پیش، بعد از کلی انتظار و مقدمه چینی که برای زیارت اربعین داشتم به جاده زدیم و راهی این سفر رویایی شدیم. حالا اینکه اسباب سفر چطور آماده شد اینکه خود آقا مدد ویژه ای کرد بماند.
ما از همدان حرکت کردیم و مستقیم رفتیم پایانه مرزی مهران، خیلی دورتر از مرز ما رو پیاده کردن و حدودا یازده کیلومتری پیاده روی کردیم.
اون سال تو مهران طوفان شن اومد و دقیقا اون ساعت ما داشتیم ماشین می گرفتیم برای نجف یا کربلا..... که اتوبوس نجف گیرمون اومد، همین که دیگه می خواستیم سوار اتوبوس بشیم دچار اون طوفان وحشتناک شدیم. چون بچه های ما کوچیک بود، ما با خودمون کالسکه برده بودیم و خواهرم که با ما همسفر بودن اونا هم یه کالسکه دو قلو برای بچه های دو و سه سالشون آورده بودند، وقتی طوفان شن شروع شد و همه داد و بیداد می کردند ما هم شوهر و بچه هامونو نمی دیدیم، داد میزدیم هر جا هستین همونجا بمانید و تکون نخورید.
این وضعیت حدود یکساعتی طول کشید تا اینکه بعد از طوفان همه همدیگرو پیدا کردیم و سوار اتوبوس شدیم. تو اتوبوس اگه تکون می خوردیم از سرو رومون خاک میریخت. به هرحال حرکت کردیم به سمت نجف تو مسیر بخاطر طوفان راننده مسیر و گم کرد و ما مسیر رو با سختی پشت سر گذاشتیم تا به نجف رسیدیم.
گرما و خستگی راه یه طرف و شوق وصال و اینکه چشممان به گنبد با سر سعادت مولا علی افتاده بود از طرف دیگر... اذان صبح بود، هیچ وقت اون لحظه رو فراموش نمیکنم.
بعد از زیارت و استراحت فردا راهی کربلا شدیم اونجا هم کلی مسیر پیاده روی داشت، البته ما چون کالسکه داشتیم یکی از بچه ها رو من به عهده داشتم، یکی رو شوهرم، تو مسیر سراسر درس و عبرت و از خود گذشتگی و عشق بود. هر چه به حرم آقا نزدیکتر میشدیم، شور و شوقمان بیشتر میشد. توی کربلا یه موکب پیدا کردیم و کمی استراحت کردیم و بعد رفتیم زیارت، اون روز ها از عمرمان حساب نمیشد.
تو کربلا یه شب پسرم از گوش درد به خودش میپیچید، دخترم رو گذاشتیم پیش یکی از همشهریا و رفتیم طرف موکب اصفهانیها، جلوی موکب یه مردمیانسالی که حال مضطر ما رو دیده بود، جلو اومد گفت چی شده؟ همین که شنید مشکل پسرم چیه، گفت تشریف بیارید داخل این موکب، خودم متخصص گوش و حلق و بینی هستم. پسرم رو معاینه کردن و دارو هاش رو دادن و من این امداد رو از طرف خود امام حسین میدیدم.
مسیر پیاده روی اربعین سختی فراوان داره اما وقتی از مسیر برمی گردی، برای هر کی تعریف کنی فقط زیبایی هست و زیبایی و زیبایی و این دقیقا مصداق سختی هایی است که حضرت زینب توی مسیر کربلا کشید و در پایان وقتی ازش پرسیدن کربلا چطور بود فرمودند ما رایت والا جمیلا...
در پایان توصیه من به اونایی که قصد سفر اربعین دارن این که حتما تنهایی نرن، کوله بارشونو سنگین نکنند، برای بچهها لباس نخی و خنک همراه داشته باشند؛ ماسک برای بچه ها و خودشون بردارند و راهی بشن...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#وسایل_ضروری
#نکات_کلیدی
#سختیهای_سفر
خاطرات اربعین سرشار از سختی هاییه که هرچقدر بعدش بهشون فکر میکنی، دلت برای تحمل اون سختی ها غنج میره، دلت میخواد اربعین کربلا بری حتی اگه سختی های زیادی بکشی، اصلا دلت برای سختی ها تنگ میشه، اربعین تنها سفریه که به سختی ها واقفی ولی دلت پر میکشه برای اون سختی ها و خب مشخصه که اربعین کربلا رفتن با بچه سختی هاش چندین برابره...
الان همه مامانا از گرما میترسن برای بچه هاشون، میشه تدابیری کرد، ولی شرط اول پذیرفتن سختیه است.
تجربه اولی که میتونم خدمتتون عرض کنم اینه که یه جوری برنامه بریزید، مسیر شهرتون تا مرز رو تو روز حرکت کنید چون اینجا هوا بهتره و کولرم موجوده، شب مرز خلوتره، خنکتره و اون سمت راحتر ماشین پیدا میکنید. قبل سوار شدن به وَن، با راننده طی کنید که کولر روشن کنه
تجربه دوم اینکه تو شهر نجف زیاد نمونید
زیارت کنید و وارد مسیر بشید، امکانات مسیر بهتر از خود شهره، البته ایام اربعینه خواهشا تو کربلا هم موکب هارو زیادی اشغال نکنید و به فکر زوار دیگه هم باشید.
فقط از آب های بسته بندی شده استفاده کنید، آبلیمو با خودتون ببرید و تو بطری آب چند قطره آبلیمو بچکونید که طعم آب هم زیاد تغییر نکنه که بچه ها بخورن، هم عطشون رو میندازه، هم از گرما زدگی جلوگیری میکنه، نبات و عرق نعنا میتونه مفید باشه
وسیله زیاد برندارید چون تو گرما حمل وسایل سخته، ما همیشه یه دست لباس تنمون میکنیم، یه دستم اضافه میذارم تو کوله، فقط برای کوچولومون دو دست میذارم، هر وقت کثیف شد، میشورم در عرض نیم ساعت خشک میشه
چفیه خیلی کاربرد داره، هم خیس میکردیم مینداختیم رو سرمون هم به عنوان حوله، هم زیر انداز، هم سفره😂
هوا خیلی گرمه لطفا کفش برندارید، هم خودتون هم بچه هاتون دمپایی که تو پا راحته بپوشید، هم باهاش میشه حمام رفت، هم میشه راحت پاهای بچه ها رو شست خنکشون بشه
نه شلوار بیرونی بردارین نه شلوارای بچه ها رو خیلی خونگی گل منگولی، یه شلوار ساده راحت و نخی که عرق سوز نشند.
لباس مشکیاشونو بردارین و اگه لباس های دیگشون مشکی نیست، خواهشا لباس های تیرشونو بردارین، لباس قرمز برندارین
عراقی ها حتی تن نوزادهاشون مشکی می پوشونند.
اگه براتون مقدوره هدیه های کوچولو با خودتون بردارین به بچه های تو مسیر یا موکب ها هدیه بدید
لطفا غذایی رو بگیرید که میخورید، خیلی بده غذایی رو بگیرید جلوتر بندازید. کنار
غذاهای عربی خیلی ادویه دارند سعی کنید غذاهای کم ادویه به بچه ها بدین که حساسیت نکنند. خیلی تو مسیر خوراکی های مختلف به بچه ها ندین رودل کنند
خیلی از عرب ها فارسی بلدن، لطفا از گفتن این دست جملات که ما ایرانیا تمیزیم و اینجا اینطور نیست و از این صحبتها انجام ندین و باعث کدورت و ناراحتی نشید
دارو زیاد برندارید چون وقتی کوله هارو به باربند ماشین میبندن همه داروها جوش میاد😂
اگه قصد تشرف به کاظمین و سامرا دارید شب برید و برگردید در حد یه زیارت فقط .
بلافاصله بعد نماز صبح، قبل طلوع آفتاب تو گاراژ کربلا باشید که راحتر سوار کامیونها بشید. کامیونها تا وسط جاده ستونهای ششصد و خورده ای میارن، که اونجا ون به سمت مرزها موجوده
بخاطر بچه ها مدت زمان سفر رو کوتاه کنید. بچه هامون زائر کوچولوهای امام حسین هستند، سعی کنیم اونجا خیلی احترامشون کنیم. به نیت ظهور آقا سرباز کوچولوهامون رو ببریم. الهی که به حق پاکی این زائرها، آقا نظری هم به ما بکنند
هر جا خیلی خسته بودین روضه گوش بدین بسیار حال خوبی داره
برای ظهور آقا، برای آرامش و امنیت کشورمون، برای رهبر عزیزمون خیلی دعا کنید. در پایان از همه زائرین عزیز التماس دعا دارم.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075