eitaa logo
فصل فاصله
304 دنبال‌کننده
323 عکس
35 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
ببار بر سر این شهر تشنه باران را دوباره خیس کن این کوچه و خیابان را چه روزها که گذشتند تلخ و دودآلود که روی شیشه ندیدیم ردّ باران را در این تداوم پاییزهای پی‌درپی چه سال‌ها که ندیدیم آب‌سالان را نسیم گم‌شده در واحه‌های خشک کویر! میان راه ببینی اگر بهاران را، بگو جهان شده دوزخ‌سرای آهن و...دود گرفته راه نفس‌های تنگ انسان را به جنگ آب بشر آب می‌دهد یک‌روز به موج خون تن خشکیدۀ بیابان را برای کودک فردا هِجی نخواهد کرد کسی تلفّظ دشوار برف و بوران را چنان‌که می‌برد از یاد پاک خواهد کرد بشر ز صفحۀ تقویم‌ ماه آبان را نه بارشی، نه تگرگی، نه رویش برگی نه شبنمی که نوازش کند درختان را @faslefaaseleh
بی‌کار نیست جادّه و کوچه گز کند دارد طمع مسیر دلت را عوض کند وقتی غرض به خاطر خود راه می‌دهی قلب تو را دچار هزاران مرض کند او در تنور حرص تو هرروز می‌دمد تا نان شبهه‌ناک تو را پخت‌وپز کند هی پیله می‌کند به تو تا عاقبت تو را در پیلة سیاه هوس کِرمِ قَز کند یک‌عمر نقشه می‌کشد و مهره می‌نهد تا در کمین مکر تو را آچمز کند وقتی که مات کرد تو را در قمار مرگ بنشیند از شکست تو رندانه حظ کند! @faslefaaseleh
کدام خانه در این شهر قتلگاهی نیست کدام حنجره لبریز بغض و آهی نیست شب هراس، شب قتل عام و بمباران شبی که روزنه‌ای وا به صبحگاهی نیست شبی که ماه هم از ترس سایه‌ها تا صبح جز انزوای محاقش گریزگاهی نیست شبی که وضعیت قرمزش همیشگی است میان رهگذران تا به مرگ راهی نیست صدای کودکی آهسته، زیر یک آوار به گوش می‌رسد و... گاه هست و گاهی نیست غبار و دود گرفته‌ست آسمانش را تو گویی این شب پیوسته را پگاهی نیست درخت‌ها همه ترکش نشسته بر تنشان بدون زخم عطش پیکر گیاهی نیست نه آن عدالت سنگی، نه آن فرشتة کور که سوی هیچ ستم‌دیده‌اش نگاهی نیست، به کودکان یمن رحمتی نخواهد کرد که گوش او به فغان‌های دادخواهی نیست به مرگ قطعی وجدان خود رسیده بشر به قلب سنگی او عشق را پناهی نیست در آخرین‌جهش انسان بدل به گرگ شده‌ست و کار گرگ مگر کینه و تباهی نیست گناه آدمی شب سرشت گرگ نماست وگرنه گرگ و شب تیره را گناهی نیست @faslefaaseleh
اگر انقلاب نمی‌شد چه می‌شد؟ (بخش اوّل) به روایت رسانه‌های آن‌ور آب ایران قبل از انقلاب بهشتی برین‌تر از بهشت برین بوده است! مشکلات اقتصادی و اجتماعی وبی‌تدبیری‌ها و ناکارآمدی‌های موجود باعث شده این ادّعاها با پذیرش بخش قابل توجّهی از جامعه روبه‌رو شود. این درحالی است که حدود هفتاددرصد ایران آن روزگار را روستاهایی با امکانات رفاهی و بهداشتی و مواصلاتی درحدّ صفر تشکیل می‌داد و اغلب شهرها وضع قابل قبولی نداشتند، و تنها در سال‌های آخر به‌واسطۀ وزیدن باد موافق در بازار نفت و ازدیاد درآمدهای نفتی نسیمی از آبادانی در بخشی از آن‌ها وزیده بود. ماه عسل درآمدهای نفتی هم معلوم نبود تا کی ادامه داشته باشد! ازلحاظ آزادی‌های سیاسی همین را بگوییم که ممیّزان ساواک تا هرشب تا کلمه‌به‌کلمۀ روزنامه‌ها را نمی‌خواندند، اجازۀ انتشار به آن‌ها نمی‌دادند! بااین‌همه سلّمنا! فرض می‌کنیم که همۀ تاریخ‌سازی‌های این رسانه‌ها حقیقت دارد و ایران آن روزگار واقعاً بهشت برین بود و مردم چون از خوشی زیاد زیر دلشان زده بود، انقلاب کردند! پرسشی که کمتر به آن جواب داده‌اند این است که اگر انقلاب نمی‌شد، آیا همان بهشت برین آریامهری که دروازه‌های تمدّن بزرگ را هم به ادّعای مقامات آن روزگار رد کرده بود، تداوم می‌یافت؟ به دلایل ذیل خیر: شاه در سال‌های آخر دچار سرطان شده بود و می‌دانست که چندسالی بیشتر زنده نیست؛ مرگ شاه که محور اصلی حاکمیّت بود، به احتمال بسیار زیاد نقطۀ پایان حکومت پهلوی بود، زیرا خودش هم می‌دانست که جانشین شایسته‌ای ندارد؛ حتّی یک‌بار از دهانش دررفته بود که اگر من نباشم ارتش از فرح و رضا اطاعت نمی‌کند؛ در اسناد سفارت امریکا آمده که ولی‌ّعهد خردسال، درصورت پیش آمدن حادثه‌ای برای شاه قادر به ادارۀ کشور نیست، زیرا از هوش و توان لازم برخوردار نیست و بهتر است که امریکا روی اشرف پهلوی، خواهر دوقلو و قدرت‌طلب و فاسد شاه، سرمایه‌گذاری کند؛ شاه بارها در سال‌های آخر گفته بود که من اگر نباشم ایران تجزیه و به «ایرانستان» تبدیل خواهد شد. این سخن او درست بود و اگر بعد از انقلاب این سرنوشت شوم رقم نخورد به دلیل درهم‌آمیختن خون هزاران تن از مردم ترک و لر و کرد و عرب و بلوچ ایرانی بود؛ علاوه بر این، جنگ قدرت در دربار پهلوی با مرگ او، بالا می‌گرفت. اشرف و فرح هم که آبشان در یک جوی نمی‌رفت. شاه اعتماد زیادی به فرح نداشت و براساس اسناد موجود تا می‌توانست او را در محافل و مجالس ضایع می‌کرد تا از اعتبار او بکاهد؛ ادامه در بخش دوم.... @faslefaaseleh
اگر انقلاب نمی‌شد چه می‌شد؟ (بخش دوم) صدّام حسین که تا بیش از انقلاب بیش از صدبار به خاک ایران تجاوزکرده بود، با ارتشی آماده در آن‌سوی مرز آماده بود که به‌محض اینکه شاه سرش را زمین بگذارد و کشور دچار بحران شود، به ایران حمله کند؛ کاری که به فاصلۀ کوتاهی بعد از انقلاب کرد و اگر ملّت ایران از خجالتش درنیامده بودند، طومار این کشور را درهم ‌پیچیده بود؛ نفوذ شوروی در ایران درحدّی بود که نمی‌شد آن را نادیده گرفت. عوامل این کشور حتّی در ارتش هم نفوذ داشتند. درهمان‌سال‌ها سرلشکر مقرّبی، از فرماندهان رده‌بالای ارتش به جرم جاسوسی برای شوروی اعدام شد؛ تفکّر کمونیستی تفکّر غالب در ایران آن روزگار بود. دانشگاه‌ها عمدتاً در اختیار این اندیشه بود و روشنفکران چپ در مراکز مهمّی مثل مطبوعات و مراکز فرهنگی و آموزش و پرورش نفوذ جدّی داشتند؛ تمام این واقعیّت‌ها ایران را مستعدّ مداخلۀ شوروی و کمونیسم بین‌المللی و، به احتمال قابل توجّه، رخ‌دادن حوادثی چون کودتای سرخ و سرنوشت سیاهی چون افغانستان می‌کرد؛ اگر یک کودتای سرخ ایران را به قعر افغانستان پرتاب می‌کرد، یقیناً امریکا و غرب دست‌روی‌دست نمی‌گذاشتند و نتیجتاً ایران تبدیل به میدان درگیری نظامی ابرقدرت‌ها و جولانگاه تروریست‌ها می‌شد؛ به احتمال قوی‌تر عوامل وابسته به غرب در صورت پیش آمدن بحران جانشینی دست به کودتا می‌زدند که احتمالاً دست‌به دست شدن قدرت و کودتاهای پی‌درپی و خونین را در پی داشت. فرماندهان ارتش بعداً در جریان انقلاب ثابت کردند که قدرت ادارۀ کشور را ندارند و در مواجهه با بحران مثل یک گلولۀ برف آب می‌شوند؛ راه حل دمکراتیک و تعیین تکلیف جانشین شاه از طریق انتخابات، حتّی نیم‌بند، در آن روزگار محال بود؛ چون مردم ایران تجربۀ واقعی از انتخابات و صندوق رأی، دست کم در طیّ تقریباً سه‌دهۀ آخر حکومت شاه نداشتند؛ برهمۀ این‌ها بیفزاییم فقدان پایگاه مردمی حکومت شاه را که حتّی اگر شاه و حکومتش بیمار نبودند، پایان خوشی را برای آن‌ها ترسیم نمی‌کرد. به هرحال هرچه می‌شد یا نمی‌شد، یقیناً حکومت پهلوی، بهشت برین ادّعایی رسانه‌های ضدّ ایرانی، نمی‌توانست ادامه بیابد. عظمت ملّت ایران در این بود که دست روی دست نگذاشت و اجازه نداد باد مخالف تاریخ بر خیزابه‌های حوادث و خواست قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها و نزاع قدرت خاندان حاکم او را به هرجا خواست ببرد و سرنوشت او را رقم بزند. @faslefaaseleh
نوچه‌های فرزندان ویلیام دارسی و دشمنی با زبان فارسی! از وقتی که بوی نفت ویلیام دارسی را به این سرزمین کشاند، ایجاد تفرقه بین مردم ایران به بهانه‌های مختلف آغاز شد. این استعمارگران وقتی به هندوستان هم رفتند، یکی از کارهایشان ریشه‌کن‌کردن زبان فارسی، زبان رسمی آن سرزمین در طیّ قرون متمادی، بود. از شگردها و شیطنت‌های این جماعت، یکی این است که از طرفی به تعصّبات زبانی مرکزنشینان دامن می‌زنند و بر طبل خودبرتربینی فارس‌زبانان می‌کوبند و ده‌ها شبکه در اختیار آنان قرار می‌دهند تا مبلّغ نژادپرستی خاصّشان بشوند، و همزمان همین‌امکانات را در اختیار قومیّت‌ها قرار می‌دهند و سعی می‌کنند زبان مادری آنان را در برابر زبان ملّی و مشترکی که تعلّق به یکایک آنان دارد وانمود کنند و حالا هم که نوچه‌های حقیرشان کارزار بی‌افتخاری راه انداخته‌اند با هدف تضعیف و نفی یکی از ارکان هویّتی ملّت ایران! بارها گفته‌ایم که زبان فارسی در ایران زبان قوم خاصّی نیست. ما قومی در ایران به اسم «قوم فارس» نداریم. هیچ‌کس در هنگام معرّفی، ابتدابه‌ساکن، خودش را فارس نمی‌نامد. فارسی نام یک زبان است؛ نه یک‌قوم و نژاد. در تاریخ ایران فراوان از ترکان و لران و کردان و دیلمیان و طبریان و ...دیگر اقوام سرافراز ایران سخن گفته شده، امّا از قومی با عنوان فارس سخن به میان نیامده است. بزرگترین شاعران ایران‌زمین، جز آن‌ها که در خراسان زاده شده بودند، زبان مادریشان فارسی نبوده است. آنان فارسی را در مدرسه می‌آموختند و زبان فارسی را به عنوان زبان مشترک و بین‌الأقوامی خود به کار می‌بردند. دفن بیش از چهارصدتن از سخنوران بزرگ زبان فارسی در مقبره‌الشّعرای شهری مثل تبریز نشان می‌دهد که در گذشته‌های دور و نزدیک، تا همین اواخر، هیچ تعارضی بین زبان مادری و زبان مشترک وجود نداشته است. زبان فارسی همان‌قدر به تهرانی‌ها تعلّق دارد که به تبریزیان و مردم سنندج و خرّم‌آباد و خرّم‌شهر و زابل و گرگان و مشهد و رشت و ساری و... در ایران امروز ده‌ها زبان بومی وجود دارد. همۀ این زبان‌ها همواره در دادوستد با زبان فارسی بوده‌اند؛ بی‌آنکه هیچ تعارضی بین آن‌ها و زبان فارسی وجود داشته باشد. بنابراین القای دشمنی و تضاد و رقابت بین این دو مقوله فاقد مبنای علمی است. زبان‌های قومی و بومی را به عنوان سرمایه‌های ارزشمند ملّی باید حفظ کرد و هرگونه توهین و بی‌مهری به این زبان‌ها را خیانت به ایران باید شمرد. @faslefaaseleh
مظلومیّت مضاعف دانش‌آموزان مناطق دوزبانه آسیب‌های فرهنگی کرونا جدّی‌تر از آن است که به همین زودی خودش را نشان دهد. یکی از سهمگین‌ترین آسیب‌ها، از رهگذر مجازی‌شدن درس‌ها، بی‌شک، به آموزش و پرورش ما وارد شده است. مدارس ابتدایی که پایۀ اصلی تربیت نسل آینده هستند، در این میان، بیشترین زیان را دیده‌اند. بی‌دلیل نیست که در بسیاری کشورها، حتّی در اوج این بیماری همه‌گیر، کلاس‌های مدارس به صورت حضوری برگزار شده است. این آسیب بیشتر از همه به آموزش و پرورش مناطق دوزبانه وارد شده است. بچّه‌های مناطق دوزبانه مظلوم‌تر از بقیّه‌اند که نمونه‌ای از آن را در سخنان معصومانۀ این کودک خوزستانی می‌توان دید. این بچّه‌ها به دلیل ناآشنایی یا کم‌آشنایی با فارسی در درک درس‌هایی که باهزار مصیبت به شیوۀ مجازی به آن‌ها داده می‌شود مشکل مضاعف دارند. برای رفع این مشکل باید تمهیداتی اندیشید؛ ازجمله: استفاده از معلّمان باتجربه و آموزش‌دیده؛ برگزاری دوره‌های پیش‌دبستانی لازم برای تقویت پایۀ علمی این دانش‌آموزان؛ استفاده از رسانه‌های صوتی و تصویری، خصوصاً رسانۀ ملّی، برای گسترش آموزش و پرکردن خلأهای موجود آموزشی؛ استفادۀ مناسب از ظرفیّت زبان‌های محلّی برای آموزش فارسی؛ بهره‌گیری از همکاری خانواده‌ها. بدون همکاری خانواده‌ها این بار به مقصد نمی‌رسد؛ در نظرگرفتن متون درسی مناسب، برای سال‌های پیش‌دبستانی و سال‌های اوّل ابتدایی، ویژۀ مناطق دوزبانه. @faslefaaseleh