▪︎ «اما پسرم، در زندگی تماشاچی بودن کار خیلی بدیه، خیلی بد... در زندگیِ یه آدم، شکستخورده بودن هزار بار بهتر از یه تماشاچیِ عاقل و خوب بودنه.
در عالم بوکس یه مشتباز متوسط باش. بهتر از اینه که یه تماشاچی خوب بوکس باشی...»
📚 فاشیسم چیه؟ پرندهس یا لکلک؟
ییلماز گونی
#کتاب
#خرداد_هزاروچهارصدودو
@fateme_alemobarak
• برای من که هم عاشق نولانم، هم عاشق فیلم دیدن، این کتاب یه بسته کامل بود!
اگر به نوع روایت نولان و تدوینهای موازیش علاقه دارید، این کتاب رو پیشنهاد میدم.👌🏻
پ.ن. از اون کتابها بود که امیدوارم تاثیرات خوندنش رو توی متنهای محفلم ببینید.🌱
#کتاب
#خرداد_هزاروچهارصدودو
@fateme_alemobarak
دویستوشصتوهشت
• لابد یک جایی از مغزم اتصالی کرده. هفتههاست که خواب آشفته میبینم. آشفته نه اینکه از بلندی بیفتم
• همه از جلسه ناراضیاند. دور تا دورم را گرفتهاند. دهانهای بزرگشان تندتند باز و بسته میشوند. من اما جملههای واضحی نمیشنوم. قدمقدم عقبتر میروم. صورتها بزرگتر و نزدیکتر میشوند. سرخ شدهاند. مطالبی که اخیرا توی کتابی مدیریتی خواندهام از یادم رفته. کاری از دستم برنمیآید.
همهمهها زیادتر میشود. قدم به قدم عقبتر میروم. آنها جلو میآیند. از پشت سر به در اتاق نزدیک میشوم. رو سمت در برمیگردانم. باز میشود. صورت بزرگ یک مرد نگاهم را پر میکند. نمیشناسمش. زیادی نزدیک است. میترساندم. معترضها پشت سرم ایستادهاند و مرد جلو. هیچکس قرار نیست دست از سرم بردارد.
چشمهایم را باز میکنم. توی اتاقم، روی تخت. قفسه سینهام به سختی بالا و پایین میشود. پتو را محکمتر میپیچم دور خودم. انگار که بخواهم به مغزم یادآوری کنم که الان دیگر بیدارم. دست بردار نیست. چشمهایم باز است و هنوز توی مغزم تصاویر واضح میبینم از ادامه ماجرای خواب. از جا بلند میشوم و میروم سمت آشپزخانه. آب که میخورم هنوز دارم به جلسه فکر میکنم.
سحر یادم داده است که چطور رد خوابهای درهم را بگیرم و برسم به احساسهای ناخودآگاه. اما تمرکز سخت است. هنوز ترس از روی سینهام بلند نشده. صدقه جدید میگذارم زیر بالشتم. اسکناس قبلی هم هنوز آنجاست. کاش زودتر اثر کنند. میخواهم بخوابم و هیچ جای هیچ عالَمی نباشم.
#زندگی
#خرداد_هزاروچهارصدودو
@fateme_alemobarak
May 11
دویستوشصتوهشت
خداروشکر🤩 همینه دیگه، از معجزات نویسندگی خلاق😁
• اون موقعی که کلاسهای مبنا جان رو شروع کردم، اصلا دوره خلاق نبود. شیوه تدریس کاملا متفاوت بود و الان خیلی وقته که ازش استفاده نمیکنیم. اما حتی اون موقع هم، حس میکردم بهجز چند تکنیک نویسندگی دارم مهارتهای بیشتری به دست میارم. نگاهم واقعا به زندگی تغییر کرده بود...
حالا تصور کنید دورهای هست که حرف حسابش اینه که هنرجو رو به «زیست هنرمندانه» نزدیک کنه! حتی اگه قصد نویسنده شدن نداشته باشید، به امتحان کردنش میارزه. در یه دنیای جدید رو به روی خودتون باز کنید.😌✌️
منتظر اعلام زمان ثبتنام باشید :)
#مبناجان
#خرداد_هزاروچهارصدودو
@fateme_alemobarak
• دوستان میشه نظرتون رو راجع به این قسمت هایلایتشده بدونم؟ این جمله توی مقدمه کتابی نوشته شده که درباره زنی قهرمانه که الان سنی ازش گذشته. با خوندنش چه حسی بهتون دست میده؟
فعلا نظرم رو نمیگم تا روی نگاه شما اثر نذاره.
مشتاق خوندن و شنیدن نظراتتون هستم👇
@alemobarak_fateme
دویستوشصتوهشت
• دوستان میشه نظرتون رو راجع به این قسمت هایلایتشده بدونم؟ این جمله توی مقدمه کتابی نوشته شده که در
از خوندن و شنیدن نظراتتون لذت بردم.🌱
راستش من خودم حس خوبی نگرفته بودم و حس میکردم برچسب زدنه. مسئول انتشارات باهام مخالف بودن و من شک کردم که شاید برداشت شخصیمه. برای همین خواستم از شما هم به عنوان مخاطبهای دقیق بپرسم.
اکثر نظرات موافق بودن که به آدم برمیخوره. البته در حمایت از جمله هم نظراتی گفته شد که احساس کردم حالا زیادی هم نباید گارد بگیرم :)
ممنون برای همکاریتون.
• میدونید بدتر از اینکه آدم کلی زحمت بکشه، استرس بکشه، اعصابش بهم بریزه و نتیجه نگیره چیه؟
اینکه زحمت بکشه، استرس بکشه، اعصابش بهم بریزه و تهش بهخاطر کمکاری یه نفر دیگه نتیجه نگیره.🙃
• حیفه اگه به نویسندگی علاقه داری، ثبتنام نکنی ها. از من گفتن بود :)
@mabnaschoole
دویستوشصتوهشت
• یک بار هم از انصرافم از مهندسی مکانیک بعد از ترم پنجم پشیمان نشدم. حتی به نظرم باید زودتر انجامش م
• دلم میخواد فاطمه این متن رو وسط راهروی منحنی شکل مکانیک بغل بگیرم. بعد در حالی که خیسی صورتش رو حس میکنم، در گوشش بگم:
«عزیز جان، فقط وایسا ببین چی منتظرته! تو فقط الان جای اشتباهی ایستادی!»
بعد از سه سال استادیاری مجازی، اولین کلاس حضوری نویسندگی خلاقم امروز برگزار شد. واقعا نوجوونها رو دوست دارم. خدا رو شکر. خدا رو شکر. خدا رو شکر.🌱
#زندگی
#نویسندگی_خلاق
#تیر_هزاروچهارصدودو
#وانیکادبخوانیدواینصحبتا
@fateme_alemobarak
تولد، تولد، تولدم مبارک :)
• دبیرستان که بودم، فکر میکردم توی این سن یک فیزیکدان باشم. حداقل ارشدم را گرفته باشم. توی شرکت نفت یا یک رآکتور کار کنم. یکی دوتا بچه هم داشته باشم و در حالی که مادری نمونهام، منتظر بعدیها هم باشم.
با علاقه و دید آن زمانم، همه برنامه منطقی به نظر میرسید: علاقه بیاندازهام به فیزیک، قانون استخدام بچههای شرکت نفتی و عشقم به مادری. الان لیسانس مترجمی زبان انگلیسی دارم و فعلا هم درگیرتر از آنم که بخواهم ادامه تحصیل بدهم. به جای غول شرکت نفت، توی استارتآپی کار میکنم که مثل بچهای که ندارم دوستش دارم.
من همان آدمیام که زمانی شنیده بودم دانشجوهای زبان خنگند و عمیقا باورش کرده بودم. همان آدمی که فکر میکردم هنر کاری برای وقتگذرانی است و نه مسیر زندگی. هرچه از آن دوری میکردم سرم آمد، من هم انتخابشان کردم و هر چند وقت یکبار بابتشان پروانههای توی دلم بالبال میزنند.
بیستوشش سالگی سال دویدنِ بیوقفه بود. سال انداختن خودم توی موقعیتهایی که حتی فکر کردن بهشان تپش قلبم را تندتر میکرد. غافلگیری هم کم نداشتم. بعضیهاشان مثل خوردن آخرین زردآلوی رسیده توی ظرف بودند و بعضیشان مثل گذاشتن دست روی جای چسبناک مربای روی میز. شیرین مثل گرفتن پیشنهاد مدیر اجراییِ دپارتمان شدن یا تصمیم گرفتن و رفتن به شیراز زیر ۲۴ ساعت. چسبناک مثل سربازی رفتن یکدانه برادرم به مرزبانی کرمانشاه و بعدترش بندرعباس یا بستری شدنم وسط ثبتنام پاییز.
با وجود راضی بودن از رشد درونی امسالم، هنوز هم دُز غم و عصبانیتم از حد انتظارم بیشتر بوده. زخم خیلیهاشان فراموشم شده و جای بعضی دیگر هنوز گزگز میکند. با وجود تضادشان، ترکیبی از هردو حس رضایت و کلافگی را تجربه میکنم. انگار که همزمان دستم روی جای چسبناک مربای روی میز است و دارم آخرین زردآلوی توی ظرف را آهسته زیر دندانهای مزه میکنم.
#زندگی
#هجدهمتیر
#سلامبربیستوهفت
#تیر_هزاروچهارصدودو
@fateme_alemobarak
• خیلی برای جلسه دوم فیلم دیدن با نوجوونها نگران بودم. میترسیدم فیلم رو دوست نداشته باشن یا نتونن باهاش ارتباط برقرار کنن. همش توی ذهنم وول میخورد که اگه بعدش حرفی برای گفتن نداشته باشن چی؟
خدا رو شکر این دفعه هم ورِ منفیباف مغزم اشتباه میکرد. هم دوست داشتن، هم کلی حرف زدیم و خوش گذشت!😍
کار کردن با نوجوونها واقعا انرژی زیادی میطلبه؛ اما حس خوبش مثل خوردن یخ در بهشت پرتقالی توی یه روز شرجی وسط خیابون شلوغ نادریه!😌
#شکر
#زندگی
#تیر_هزاروچهارصدودو
@fateme_alemobarak
• فیلم «جنگ با پدربزرگ» رو دیدیم. فوقالعاده نیست؛ اما به خاطر خندهدار بودنش، لحظههای آرامشبخشی رو میتونه برای مخاطب ایجاد کنه. بازی رابرت دنیرو هم که نیاز به تعریف نداره.
و البته بهانه خوبی میشه برای حرف زدن درباره 'خانواده'. همون کاری که امروز با بچهها انجام دادیم :)
#فیلموسریال
#تیر_هزاروچهارصدودو
@fateme_alemobarak
🎵 She's in the rain
You wanna hurt yourself, I'll stay with you
You wanna make yourself go through the pain
It's better to be held than holding on,
no woah
We're in the rain...
🎼 She's in the rain/ The Rose
#زندگی
#تیر_هزاروچهارصدودو
• در راستای توضیحات بالا، دیگه نیومدم واسه ایتا پست اختصاصی بنویسم و همون استوری اینستا رو اوردم اینجا😅
شما دیگه به پرزنتر بودن خودتون ببخشاییدم :)))
#تیر_هزاروچهارصدودو
@fateme_alemobarak
هدایت شده از مجله مجازی محفل
نوبتی هم باشه نوبت رونمایی از شمارهٔ ۹ محفله🙃
کلمهٔ «خیاط» رو که میشنویم؛ بیشتر وقتها حاصل کارشون؛ یعنی لباسها رو به خاطر میاریم؛ ما اینجا زاویه نگاهمون رو بردیم عقبتر. به جای بررسی چگونگی دوخت لباسهامون؛ خود شخصیت خیاطها رو کندوکاو کردیم.
این شما و این هم محفل «خیاط»☺️
https://mabnaschool.ir/product/mahfel9/
#محفل_خیاط
@mahfelmag
دویستوشصتوهشت
نوبتی هم باشه نوبت رونمایی از شمارهٔ ۹ محفله🙃 کلمهٔ «خیاط» رو که میشنویم؛ بیشتر وقتها حاصل کارشو
لینک محفل جان داغ داغ خدمت شما!
همهش خوبه ها؛ اما خب قسمت فیلمش یه چیز دیگهست.😁
فیلمهای این شماره رو واقعا دوست داشتم و با دلوجون نوشتم. اگر به بررسی شخصیتپردازی توی آثار سینمایی علاقه دارید، حتما سری به بخش «محفل هنر» بزنید.
• دروغ چرا؟ من واقعا دلم هدیه خواسته بود. کارراهانداز آنهایی بودم که پیام میدادند و آدرس همکارانم را برای هدیه دادن میخواستند. خودم اما با سرِ بیکلاه یک گوشه ایستاده بودم و زیرزیری به این ردوبدل شدنها نگاه میکردم.
زنگ در را که زدند، وسط ضبط صوت درباره بازنویسی هنرجو بودم. با عصبانیت زیر لب اعتراض کردم که خب چرا کلید نمیبرند! وقتی از آیفون دیدم پستچی است، چادر را تند و نامرتب روی سرم گذاشتم که حق به جانب بگویم اشتباه شده و من بستهای ندارم. در را که باز کردم و اسم روی بسته را دیدم. مات ماندم!
یکی از هنرجوها لطف کرده بود و آخرین کتاب نشر اطراف را برایم فرستاده بود. روضه صافصاف آمده بود توی خانهمان. آخرش قرعه به نام من افتاده بود.🌻
پ.ن. البته باب نشه لطفا. حقیقتا انجام وظیفهست. فقط دوست داشتم حسم رو بنویسم.
#مرداد_هزاروچهارصدودو
@fateme_alemobarak
• واقعا مغز سروش صحت رو دوست دارم. یه طوری جهانهای مختلف رو باهم چفت میکنه که اصلا پیدا نیست ربطی به هم ندارن.
ترکیب زندگی عادی با آلیس در سرزمین عجایب و رسیدن به جهان ماتریکس آخرین چیزی بود که از یه سریال کمدی ایرانی انتظار داشتم و حقیقتا کیف کردم!😁
یه چیزی که خیلی توی این سریال برام جذابه، دیالوگهان. واقعا نوع استفاده کلمات و لحنشون کاملا روی شخصیت میشینه و این اصلا کار آسونی نیست. اون هم با این تعداد کاراکتر!
مدتها بود سریال ایرانی ندیده بودم و حالا از اعتمادم به اسم سروش صحت و مجموعه بازیگرهاش توی این پنج قسمت راضیم.😌
🎬 اسم سریال: مگه تموم عمر چندتا بهاره؟
#فیلموسریال
#مرداد_هزاروچهارصدودو
پ.ن. عکس اصلا هم کج نیست :)
@fateme_alemobarak
• متوجهم که خیلی طبیعیه که آدمها از یک کانالی خوششون نیاد و هر وقت که دوست داشته باشن میتونن لفت بدن. اما واقعا گاهی گیج میشم که چرا تا پستی شخصی میذارم که احساسات واقعیم رو نشون میده، چند نفر کانال رو ترک میکنن! اصلا بحث کم و زیاد شدن یه عدد نیست. نفسِ کار روی اعصابمه.
اگه اینجا قراره فقط درباره کتاب و فیلم و مبنا بحرفیم، چشم. فقط پست مفید میذارم که احوال دوستان مکدر نشه. وقت باارزش کسی رو هم دیگه هدر ندم.🌱