eitaa logo
فاطمه عارف‌نژاد
667 دنبال‌کننده
159 عکس
5 ویدیو
4 فایل
📗 مجموعه‌شعر «شبانماه» | انتشارات شهرستان ادب 📘 مجموعه‌شعر «در رکاب صبح» | انتشارات شهرستان ادب اگر صحبتی بود: @arefnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
شروع ناگهانی داشت طوفانی که حرفش بود رسید از شش جهت سجیل‌بارانی که حرفش بود رسید از سررسید فتح، آن روز تماشایی رسید از سنگر فرمانده، فرمانی که حرفش بود برای انتقام خون دل‌هایی که می‌خوردیم فرود آمد همان شمشیر برّانی که حرفش بود و حالا دشمن است و صبحِ کابوسی که می‌گفتیم و حالا دشمن است و عصر خسرانی که حرفش بود بشارت باد گل‌ها را به فروردینِ روییدن! که نزدیک است آن سرسبزدورانی که حرفش بود قسم به موی خون‌آلود اطفال فلسطینی به زودی می‌رسد این سر به سامانی که حرفش بود بیا و گوش کن! از قدس دارد می‌رسد کم‌کم همان صوت صمیمی… صوت قرآنی که حرفش بود… کسی و الفجر می‌گوید… کسی و الفتح می‌خواند… کنار طبل آن جنگ نمایانی که حرفش بود به دست ما نوشته می‌شود بر مصحف تقدیر برای داستان قدس، پایانی که حرفش بود @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از مَدرَس/ ۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 استوری موشن «بعدِ شش‌ماه انفجار و تیر و ترکش، یک سحر کودکان غزه خوابیدند در ویرانه‌ها» 🔻 فاطمه عارف‌نژاد • طراح: مسعود یوسف پور ‌‌┅═✧ مدرس هشت | پایگاه ادب ✧═┅ ♡ ‌ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
دلا! ز معرکهٔ محنت و بلا مگریز چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز رهبر معظم انقلاب از ابتلا صف «قالوا بلی» چرا بگریزند؟ کجا سپاهِ بلی‌گفته از بلا بگریزند؟ به حرف بی‌خردان کی رها کنند هدف را؟ به اخم بی‌شرفان کی به انزوا بگریزند؟ عصا به دست برو سمت مار فتنه و جادو که ساحران همه از بیم اژدها بگریزند قسم به جاه سلیمانی‌ات که لشکر موران به محض دیدن تو سوی ناکجا بگریزند به وقت غرش طوفان نوح، طعمهٔ موجند اگرچه قوم ستمگر به کوه‌ها بگریزند بگو به دشمنِ بیچاره تا نیامده عباس سوار اسب شده، بی سر و صدا بگریزند که وقت معرکه و در دل چکاچک شمشیر زمان نمی‌دهد آهنگ جنگ تا بگریزند می‌آید از همه‌سو بانگ سرخ «أین تفرّون؟» چطور می‌شود از انتقام ما بگریزند؟ @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
مبارک است که از چنگ شب رها شده‌ای طلوع کرده و با صبح آشنا شده‌ای برای خالیِ دیوار ناامیدی‌ها شبیه پنجره رو به بهار وا شده‌‌ای آهای سرو بلندم! من از تو ممنونم که سر‌پناه حیای بنفشه‌ها شده‌ای فرشته آمده از آسمان به بدرقه‌ات سفر بخیر! بگو راهی کجا شده‌ای؟ به لحن خون و جنون گرم گفتگو با تیغ هزار حنجره جوشیده‌ای، صدا شده‌ای چطور شد که گذارت به قتلگاه افتاد؟ چگونه شد که سر کوچه کربلا شده‌ای؟ «شهید» راز بزرگی‌ست در دل تقدیر تو از قضا وسط شهر برملا شده‌ای @fatemeh_arefnejad
🌿 لینک خرید مجموعه غزل از نمایشگاه مجازی کتاب https://book.icfi.ir/book?search=%D8%B4%D8%A8%D8%A7%D9%86%D9%85%D8%A7%D9%87&searchType=quick-search ✅ تخفیف ✅ ارسال رایگان @fatemeh_arefnejad
مهاجرم، ولی انگار خانه‌ام اینجاست کبوترانه پر و بال و لانه‌ام اینجاست به هرکجا بروم باز جلد این صحنم پرنده‌ام، چه کنم؟ آشیانه‌ام اینجاست همیشه نان و نمک خورده‌ام از این سفره همیشه سهمیهٔ آب و دانه‌ام اینجاست پناه گریهٔ شب‌های تار زندگی‌ام به‌رغم لشکر غم، پشتوانه‌ام اینجاست به دستگیری و دلداری و خطاپوشی کسی که دست زند روی شانه‌ام اینجاست اگرچه سر به هوا شد درخت زیستنم همیشه ریشهٔ سبز جوانه‌ام اینجاست اگر کویر، اگر شوره‌زار، اگر بی‌آب بهشت گمشدهٔ رودخانه‌ام اینجاست تمام شاعری‌ام را به قم بدهکارم مداد و دفتر شعرم، ترانه‌ام اینجاست هزار شکر که همسایه‌ایم با خورشید هزار شکر خدایا! که خانه‌ام اینجاست @fatemeh_arefnejad
📘 لطف شاعر، نویسنده و استاد بزرگوار، جناب آقای یوسفعلی میرشکاک، به کتاب اثر فاطمه عارف‌نژاد. 🔰 متن کامل خبر در سایت حوزه هنری انقلاب اسلامی: | هفده کتابی که چهره‌های فرهنگی توصیه می‌کنند بخوانید | @fatemeh_arefnejad
📗 یادداشت شاعر، منتقد و استاد بزرگوار، جناب آقای سیدمهدی حسینی، بر کتاب سرودهٔ فاطمه عارف‌نژاد. | شعر اگر اعجاز باشد بی بلند و پست نیست | @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از تلک الایام
و کیف تصبر علی ما لم تحط به خُبرا... . اخبار بی خبری... @telkalayyam
اخبار وهم‌آلوده و اخبار در مه پیچیده آواز غمی انگار در مه ای دشت‌ها! کو رد پای رود در برف؟ ای کوه‌ها! کو رد پای یار در مه؟ کو آن نگاه شعله‌ور در باد و بوران؟ آن شورِ آتش‌پوش و مشعل‌دار در مه؟ دی‌ماه را من پیش از این یخ کرده بودم اردیبهشتم گم شده اینبار در مه از لابلای صخره‌ها داغی شکفته گل کرده یک اندوه بی‌تکرار در مه چشم و دلت روشن که تا این شب شود صبح فانوس می‌ماند فقط بیدار در مه تاریک اگر ماندی، هوالنّوری بگو باز تا روشنایی‌ها قدم بردار در مه ققنوس من! برخیز از خاکستر رنج ایران من! برخیز از آوار در مه @fatemeh_arefnejad
غروب است و غم‌آوازی رسا در باد می‌پیچد پریشان‌مویه‌ای در گوش عشق‌آباد می‌پیچد صدا می‌آید از عمق ارسباران باران‌خیز صدا در غزه، در بیروت، در بغداد می‌پیچد «چرا رفتی؟ چرا؟» از چشم‌ها اندوه می‌بارد «کجا رفتی؟ کجا؟» در کوه‌ها فریاد می‌پیچد و در کابوس دره، بین مه، در ازدحام سنگ فقط پژواکی از «ای داد، ای بیداد» می‌پیچد چه رنجی می‌تواند کوه را از پا بیندازد؟ چه زنجیری به پای مرد طوفان‌زاد می‌پیچد؟ *** به دنبال کسی می‌گردم و بین شلوغی‌ها صدای گریه‌ام در صحن گوهرشاد می‌پیچد عجب صوت خوشی از دور می‌آید به استقبال عجب عطر خوشی در خلوت میعاد می‌پیچد سوم خرداد ۱۴۰۳ مشهد مقدس @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از رسانۀ «رَواج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 [ به دنبال کسی می‌گردم و بین شلوغی‌ها... صدای گریه‌ام در صحنِ گوهرشاد می‌پیچد! ] فاطمه عارف نژاد ‌‌┅═✧ رسانۀ رَواج | 👈 عضویت ✧═┅
📨 به همهٔ آن‌ها که در طرف درست تاریخ ایستاده‌اند دور از نگاه تنگ‌نظرها کنار هم هم‌درد، در شلوغ خبرها کنار هم از شرق و غرب پل زده و ایستاده‌ایم در سنگلاخ خوف و خطرها کنار هم ما دیده‌ایم زخم زبان‌ها در این مصاف ما خورده‌ایم خون جگرها کنار هم یک جبهه‌اند پیش غرور ‌تفنگ و تیر گنجشک‌ها و شانه‌به‌سرها کنار هم آن‌سو نشسته مویه‌کنان جمع مادران این‌سو شکسته بغض پدرها کنار هم دلگرمی همیم که رد می‌شویم زود از سردسیرِ کوه‌وکمرها کنار هم پرشور می‌شوند صداهای متحد پررنگ می‌شوند اثرها کنار هم تنها، حریف تلخی این قصه نیستیم باید که دانه دانه شکرها کنار هم… 📝متن نامهٔ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به دانشجویان حامی مردم فلسطین در دانشگاه‌های ایالات متحده آمریکا را از اینجا بخوانید. @fatemeh_arefnejad
زیر نور چراغی که در آینده است.pdf
1.67M
📙 یادداشت شاعر، نویسنده و پژوهشگر ادبی، جناب آقای علیرضا سمیعی، بر کتاب سرودهٔ فاطمه عارف‌نژاد | زیر نور چراغی که در آینده است | @fatemeh_arefnejad
بداهه‌شعری نوشتم برای واقعه خونین امروز در بازار النصیرات غزه درد دلی‌ست با خواهر شاعرم فاطمه عارف نژاد که با ده‌ها سروده‌ی نابش در این ماه‌ها کنار غزه بوده‌ست: چه با خودم می برم؟ داغ چقدر داغ است بازار رسیده جان بر لب ای زخم تو بر دلم دست مگذار  بأیِّ ذَنبٍ... فروریخت؟ به ناگهان،  قلب مادر بأیِّ ذنبٍ... به خون خفت؟ عروسکی زیر آوار ببین چه بازار گرمی‌ست که نقد جان می‌فروشند بهشت شد خون‌بهاتان (فرشته‌ای می‌زند جار) رسیده گویا در این داغ زمانِ بی‌صبری صبر چرا تسلا ندادند؟ به مادران عزادار نپرس،  از کودکان هیچ که وای... خاموش... خاموش... نپرس از کشتگان هیچ که آه...بسیار  بسیار... بیا و تیغی برقصان به گرمی انتقامی که گریه غم را نشوید اگرچه رگبار رگبار میلاد عرفان پور ۱۹ خرداد ۱۴٠۳ @erfanpoor
دیدی هیاهو ختم شد آخر به خاکستر؟ دیدی نشستم در شب محشر به خاکستر؟ تبعید شد یک شادی دیگر به آینده تبدیل شد یک خانهٔ دیگر به خاکستر پروانه‌ها از زنده ماندن شرمگین بودند وقتی بدل شد گیسوی دختر به خاکستر ای گل! نسیم از صبح دنبال تو می‌گردد خیمه به خیمه… آه… خاکستر به خاکستر سجاده‌ام آتش گرفته، تا قیام بعد هنگام سجده می‌گذارم سر به خاکستر تا کی از آوار دلم ققنوس برخیزد زل می‌زنم با چشم‌های تر به خاکستر آغاز یک معماری تازه‌ست ویرانه با من «هوالحی»‌ای بگو… بنگر به خاکستر @fatemeh_arefnejad