فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا اباعبدالله
ان شاءالله کربلا را همگی زیارت کنیم.
موکب هایی که موکب درمانی #مواسات حضور دارد👇
از ۱۸ مهر تا ۲۷ مهر
انتهای عمود ۷۰۷، علی بن موسی الرضا
۹۰۲ شباب المقاومة
۱۳۸۷ مضیف الحسن
به نیابت همگی شما بزرگواران در این حرکت عظیم جهانی قدمی خواهیم برداشت.
برادران و خواهران میتوانند با حضور در این موکب ها از کار درمانی تاول و ماساژ جهت رفع گرفتگی عضلات و خستگی مفرط بهره مند شوند.
#اربعین_تو_را_میخواند
#خاطرات
#شهید_عباس_بابایی4
🌷🌷🌷🌷🌷
#مردانگی_در_دعوا
همراه عباس از محله «چگینی» رد می شدیم. یکی از بچه های شر محل، نامربوط بارمان کرد. ما سه نفر بودیم. با طرف دست به یقه شدیم. عباس اول خواست جدایمان کند دید که نمی شود، یکدفعه با ما دست به یقه شد. خیلی شاکی شدیم. عباس با گردن کج گفت: « بابا! نامردی بود، دو به یک که نمی شود، رفتم طرفش تا مردونه دعوا کنیم.»
شادی روح شهدا و سیدالشهدا #صلوات 🌷
#خاطرات
#شهید_عباس_بابایی5
🌷🌷🌷🌷🌷
#توجه_به_حق_الناس
برای امتحانات ثلث سوم میرفتیم باغ های اطراف قزوین تا درس بخوانیم.
یک بار من و یکی-دو نفر از بچه ها رفتیم تو یکی از باغ ها تا زردآلو بخوریم.
عباس گفت: « نروید. بدون اجازه حرومه.»
گفتیم: « سخت نگیر، مگه چقدر میخوریم؟»
از قضا صاحب باغ سر رسید و گرفتمان زیر کتک. عباس آمد جلوی چوب صاحب باغ ایستاد و گفت: «مشدی ! اینا مقصر نیستن، منو بزن. من از این ها بزرگ ترم، باید جلوشون رو می گرفتم، مقصر اصلی منم»
بنده خدا صاحب باغ مانده بود که چه بگوید.
شادی روح شهدا و سیدالشهدا #صلوات 🌷
#خاطرات
#شهید_عباس_بابایی6
🌷🌷🌷🌷🌷
#علاقه_به_خواهر؛
من حدود سه سال از عباس بزرگتر بودم و ما علاقه زیادی به هم داشتیم.مادرم مرا مدیر خانه کرده بود و چون عباس همیشه به نفع دیگران از حق خود می گذشت گاهی اوقات که چیزی از من می خواست بی درنگ مهیا میکردم.
روزی عباس با دوستانش در کوچه «الک دولک» بازی میکرد (آن موقع کلاس سوم ابتدایی بود) و من هم در حال عبور از کوچه بودم که ناگهان چوب به چشم من خورد و کبود شد و مرا به بیمارستان بردند.
عباس که بی تابی مرا دید جلوی در بیمارستان گریبان دوستش که چوب را به چشمم زده بود گرفته بود و با فریاد میگفت:«اگر خواهرم کور شده باشد، تو باید او را بگیری؛ چون تو چشم او را کور کرده ای»
پس از معاینه بحمدالله معلوم شد چشمم صدمه ای ندیده.
شادی روح شهدا و سیدالشهدا #صلوات 🌷
#خاطرات
#شهید_عباس_بابایی7
🌷🌷🌷🌷🌷
#کمک_به_پیرمرد_کارگر :
بعد از تعطیلی مدرسه، دیدیم چند تا کارگر دارند زمین را برای لوله کشی می کنند.
یکی شان خیلی پیر بود و برای گذران زندگی نیاز به این کار داشت.
عباس رفت با اصرار بیل را از پیرمرد گرفت و شروع کرد به کندن زمین. من رفتم کمکش.
از فردا تا تمام شدن کار لوله کشی آن خیابان، کار عباس بعد از تعطیلی مدرسه شده بود رفتن و جای آن پیرمرد کار کردن.
شادی روح شهدا و سیدالشهدا #صلوات 🌷
#خاطرات
#شهید_عباس_بابایی8
🌷🌷🌷🌷🌷
#داداش_آمپول_زدن_را_یادم_بده :
پدرم در بهداری قزوین کار میکرد و ضمن کارش تزریقات هم انجام میداد.
من هم از دوران نوجوانی در داروخانه ای مشغول به کار شدم و برای همسایگان تزریقات انجام میدادم.
عباس که سه سال از من کوچکتر بود همیشه میگفت:«داداشی آمپول زدن را یادم بده.»
سرانجام با علاقه و پشتکار تزریقات را یاد گرفت.
بعد از مدتی متوجه شدم تعداد قابل توجهی از مشتریانمان کم شده و در پی علت گشتم تا روزی دیدم عباس پنهانی وسایل تزریقات را برداشت و رفت،به دنبالش رفتم و دیدم وارد خانه محقر و کوچکی شد.
جلوی در منتظرش ماندم وقتی بیرون آمد مرا دید سخت شگفت زده شد. گفتم: «پس تو مشتری های مرا شکار میکنی.»
عباس مظلومانه گفت:«داداشی!من آمپول میزنم اما پول نمیگیرم.»
شادی روح شهدا و سیدالشهدا #صلوات 🌷
#خاطرات
#شهید_عباس_بابایی9
🌷🌷🌷🌷🌷
#کارگری_میکرد و #دستمزدش را به من می داد:
پانزده ساله بودم که با اصرار عباس راضی به ازدواج شدم،اوایل زندگی مان خوب نبود، مجبور شدیم برویم به یک روستای دور افتاده.
عباس با اینکه دانش آموز بود روزهای تعطیل و بعد از مدرسه می رفت کارگری و با پولش وسایل زندگی و سوغات برای من می خرید.
بعد از دو سال برگشتیم قزوین و آن موقع عباس از نیروی هوایی حقوق می گرفت و هرماه یک مقدار از حقوقش را می آورد و با اصرار به من می داد.
تا خیالش راحت نشد که وضع مالی مان خوب شده، برنامه اش همین بود.
شادی روح شهدا و سیدالشهدا #صلوات 🌷
#خاطرات
#شهید_عباس_بابایی10
🌷🌷🌷🌷🌷
#نماز_شکر می خواند:
پدرم باغ کوچک انگوری در قزوین داشت. عباس که در آن روزها نوجوانی بیش نبود، با مشاهده زیبایی و جلوه خوشه انگوری که بر روی ساقه یکی از درختان خودنمایی میکرد، بی درنگ رفت وضو گرفت و دو رکعت نماز شکر خواند.
عادت عباس بود که هنگام خوردن انواع میوه ها آن ها را به دقت نگاه می کرد و می گفت: « ما باید بر روی نعمت های الهی به طور عمیق فکر کنیم و از آن ها سطحی نگذریم.»
شادی روح شهدا و سیدالشهدا #صلوات 🌷
#تمرین_عملی
#چله
از امروز یک روز بعد از اربعین حسینی تا پایان ماه #ربیع_الاول
#زود_قضاوت_نکنیم
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم»
( سوره مبارکه حجرات آیه 12)
ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری گمان ها بپرهیزید، چرا که پاره ای از گمانها گناه هستند.
💠♦️💠♦️💠♦️
از مواعظ و نصایح امام صادق(علیهالسلام) به عبدالله بن جندب که اختصاص به مواعظ اخلاقی حضرت عیسی(ع) دارد:
«طوبی لمن جعل بصره فی قلبه و لم یجعل بصره فی عینه. لاتنظروا فی عیوب الناس کالارباب و انظروا فی عیوبکم کهیئه العبید».
برخی افراد، ظاهربین و سریع القضاوه هستند؛ یعنی به محض مشاهده ظاهر کسی یا چیزی، بلافاصله در مورد خوب یا بد بودن آن قضاوت میکنند. این حالت سطحی نگری نه تنها در شان انسان مومن نیست، بلکه حتی در شان یک فرد عاقل نیست. منشا قضاوت نباید ادراکات سطحی و ابتدایی باشد. با قضاوتهای نادرست، در دامهای شیطان میافتیم.
#اهل_عمل_باشیم
#تمرین
💢💠 در هر تمرین از مقدار کم شروع کنیم ولی مستمر💢💠
تا به حال ۳۸ کار عملی را تمرین کردیم عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستند از تمرین آخر شروع کنند
#تمرین_اول
استفاده از #عکس_شهدا در محیط های مختلف
#تمرین_دوم
گرفتن #جای_معنوی در مجالس اباعبدالله برای شهدا
#تمرین_سوم
استفاده صحیح از #نان و #اسراف_نکردن
#تمرین_چهارم
#رساندن افراد با وسیله نقلیه
#تمرین_پنجم
#سلام_روزانه_به_اهل_بیت
#تمرین_ششم
#رضایت_خدا_در_کارها
#تمرین_هفتم
بیشتر اوقات #باوضو باشیم.
#تمرین_هشتم
توجه به #وقت_اذان
#تمرین_نهم
توجه به #نماز_اول_وقت
#تمرین_دهم
#نماز_جماعت در هفته #یک_نماز_را_به_جماعت_بخوانیم.
#تمرین_یازدهم
#توجه_به_نمازی که می خوانیم.
#تمرین_دوازدهم
#لبخند_زدن
#تمرین_سیزدهم
#یک_دوست_شهید پیدا کنیم.
#تمرین_چهاردهم
وصیت شهدا#برادرم_نگاهت
#خواهرم_حجابت
#تمرین_پانزدهم
#اسراف نکردن در #آب
#تمرین_شانزدهم
هنگام #اذان هر کجا که هستید #اذان_بگویید
#تمرین_هفدهم
ایام فاطمیه🏴#جای_معنوی به نیت شهدا
#تمرین_هجدهم
هر سفره #هفت_سین یک #ستاره (عکس شهید)
#تمرین_نوزدهم
#چهارده_روز_نوروز توسل به #14معصوم
#تمرین_بیستم
#دیدار_خانواده_شهدا
#تمرین_بیست_یکم
#عهد_با_صاحب_الزمان عجل الله فرجه (مانع ظهور نباشیم)
#تمرین_بیست_دوم
#کالای_خارجی_نمی_خريم
#تمرین_بیست_سوم
#ثواب_تلاوت_قرآن_به_شهدا و جای معنوی
#تمرین_بیست_چهارم
#مطالعه_با_تفکر زندگی شهدا
#تمرین_بیست_پنجم
#نیت در کارها رضای خدا
#تمرین_بیست_ششم
#بی_توقع
#تمرین_بیست_هفتم
#دستمال_اشک بر حسین علی
#تمرین_بیست_هشتم
#در_لحظه_زندگی_کردن
#وظیفه_شناسی
#تمرین_بیست_نهم #غرور_ممنوع⛔️
#تمرین_سی_ام
#حق_همسایه
#تمرین_سی_یکم
#گفتن_سلام_بر_حسین بعد از آب خوردن
#تمرین_سی_دوم
#عمل_به_یک_وصیت_شهید
#تمرین_سی_سوم
#غیبت_نکردن
#تمرین_سی_چهارم
#انتخاب_خیر
#تمرین_سی_پنجم
#تا_گرسنه_نشدیم_چیزی_نخوریم
#تمرین_سی_ششم
#مطالعه_معرفت_حسین_با_محبت
#تمرین_سی_هفتم
#احسان_به_والدین✅
(پدر و مادر شهدا فراموش نشوند)
#تمرین_سی_هشتم #وفای_به_عهد✅
#تمرین_سی_نهم #زود_قضاوت_نکنیم❌
♦️♦️ مسئول گروه تحقیقاتی فتح الفتوح، برادر جانباز حاج محمد #صباغیان در طراحی این تمرین ها نظر داشتند
ان شاءالله #ادامه_راه برایشان صدقه جاریه باشد.
#اهل_عمل_باشیم
@fatholfotooh
هدایت شده از علیرضا پناهیان
Panahian-Clip-ZendegiJadid.mp3
1.01M
🎵زندگی جدید
🔻از کربلا که برگشتی خودتو تحویل بگیر!
#اربعین
@Panahian_ir
هدایت شده از کانال رسمی میثم مطیعی
Beyt-Arbaein1398.mp3
23.79M
🎙مراسم عزاداری اربعین حسینی با حضور هیئتهای دانشجویی در محضر رهبر انقلاب - ۹۸/۷/۲۷
🔺با مداحی: حاج میثم مطیعی
👈 متن شعر: MeysamMotiee.ir/post/2058
☑️ @MeysamMotiee
#خاطرات
#شهید_عباس_بابایی11
🌷 🌷 🌷 🌷 🌷
به هنگام #تعزیه از اسب پایین آمد:
عباس هر ساله در هر جای ایران بود در شب های ۲۱ ماه رمضان و دو روز تاسوعا و عاشورا خودش را به قزوین می رساند و در مراسم تعزیه پدر شرکت می کرد.
سالی که عباس جوان رشیدی شده بود به او نقش یکی از امیران عرب را دادند و به جهت نقشش لباس فاخری پوشیده بود و سوار بر اسب بود. پس از یک دور چرخیدن ناگهان از اسب پیاده شد.
بعدها شنیدم که به پدرم گفته بود: «برای لحظه ای غرور مرا گرفت.این نقش را به یک نفر دیگری بدهید»
از آن به بعد عباس همیشه با پای برهنه تعزیه میخواند و زار زار گریه می کرد.
شادی روح شهدا و سيدالشهداء #صلوات.🌷
بهش گفتم وایسا یه عکس حجله ای ازت بگیرم
گفت بیا اینطوری.
کلا عاشق ابراهیم همت بود. 🌷🌷🌷🌷
همت کرد که فاطمه ۷ ساله و محمدعلی ۶ ماهه را گذاشت و رفت. همت کرد که شهید بشه آخه می گفت اگر شهید بشم بیشتر میتونم دست مردم رو بگیرم.
اول آبان سالروز شهادتش با صلوات🌷 گرامی باد.
#شهید_مصطفی_صدرزاده
پیاده در راه کربلا
یکی از مواردی که میتوان گفت استقامت ایشان بود. ایشان از جهت وزنی، وزن سنگینی داشتند. پیاده که به کربلا میرفتیم پاهایشان تاول میزد. بنده هم معمولاً دکتر سرخود بودم. در اینگونه موارد وسایلی داشتیم و درمان سرپایی میکردیم. یک شب که برای اربعین به کربلا میرفتیم، روزها چون گرم بود، شبها حرکت میکردیم، سه چهار روز طول میکشید که استراحت مان بیشتر از رفتن ما بود. مرحوم حاج آقا مصطفی کف پایشان سرتاسر تاول زده بود. روی تاول راه رفتن بسیار سخت است مخصوصاً با وزن سنگین. من به اتفاق یکی از دوستان عصایی داشتیم که پشت کمر ایشان گرفته بودیم ایشان تکیه میداد و یواش یواش راه میرفت. یکی از دوستان میگفت که حاج آقا اینجوری میخواهی بروی به اربعین نمیرسیم به چهل و هشتم میرسیم؛ یعنی شهادت امام مجتبی(ع). یک وقت دیدیم مرحوم حاج آقا مصطفی شروع کرد به راه رفتن. آنچنان سرعت گرفت که من و آن رفیقم میدویدیم به دنبال ایشان که به ایشان برسیم اما نمیتوانستیم. یعنی روی آن پاهای تاول زده ایشان شروع کرد به حرکت و با سرعت میرفت.
اول آبان سالروز شهادت #شهید_مصطفی_خمینی با صلوات🌷 گرامی باد
هدایت شده از فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
#شبهای_جمعه هر کسی شهدا را یاد کند شهدا او را نزد اباعبدالله یاد خواهند کرد.
شهید #زین_الدين
به ياد حاج محمد #صباغیان که هر شب جمعه این پیام را میفرستاد و شهدا صلوات.🌷
هدایت شده از فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
Kumayl-halawaji.mp3
30.32M
دعای #کمیل به یاد شهدا
شادی روح شهدا صلوات.🌷
@fatholfotooh