فِي الحِکمَة
💠 فقه جوارحي و #فقه_روحاني: 🔹و بالجمله چون قدم در اين مرحله نهاد:اول چيزيکه او را لازم است علم به ا
🔰اقول:
1⃣شخص بايد به اين مرحله برسد و حداقل از شهوت و غضب مرده باشد تا بعد در پي تحصيل نحوه ي فقه روحاني برآيد وگرنه مشغوليت قبل از اين خود به حمل شايع کيد نفس است. به عنوان مثال کسيکه ثروتمند نيست و آه در بساط ندارد نميتواند از اسواق و غرفه هاي آنچناني به ابتياع اجناس بپردازد پس اول بايد ثروتمند بود و بعد در صدد جستجوي راه و رسم اغنياء برآيد وگرنه فقير را چه به اين بازيها.
2⃣اما پس از حصول آنچه گفته شد. چون شخص هنوز کاملا به تولد دوم نرسيده و در وادي سلوک قوت نگرفته و نوپا و تازه کار است و راه دور و دراز و بسي صعب و مستصعب است لذا ناگريز از مراجعه ي به کتل طي کرده و راهنمايي دارد که در اين راه جان کنده باشد. به جهت فراواني مشکلات هرچه هم شخص کيّس باشد باز امکان به خطا رفتن و اسير شدن برايش هست(قريب به اتفاقِ کسانيکه بدون استاد براي بار اول وارد اين مرحله ميشوند زمين ميخورند و چه بسا ديگر جانِ شروع نداشته باشند).
3⃣چون به عدد انفاس خلائق به سوي محبوب راه هست و مشکلات و امراض روحاني هرشخص متفاوت است لذا هر شخصي را راهي مخصوص به خود و دوائي مخصوص به خود هست و بي نهايت بودن ميزان در عرفان هم زيره سر همين بي نهايت بودن طرق الي اللّه هست. پس فقط استاد کامل است که "در اين مرحله" ميتواند شخص را نجات دهد نه استاد اخلاق و نه دستورات عام.
4⃣دزدان راه و قاطعان طريق:همانطور که توده ي مردم مسلّما خود را مومن و مسلمان و محب اهل ولا ميپندارند(چه اينکه اگر اينطور نبود سراسيمه و مضطرب در پي تحصيل دوا بر ميامدند)و عارفِ خبير ميداند که اين پندار و دروغي مخالف واقع است. همينطور هم بعضي افراد به مجرد طي کردن بعضي مراحلِ ابتدايي و کمي راه رفتن و ديدن چند خواب خوش و حتي توانايي ضبط خيال و چند مشاهده و... ديگر مرحله اي بالاتر تصور نميکنند و خود را ولي مسلم الهي ميپندارند و در خلوت و جلوت ذکر و دستور ميدهند!(مشکل اينها بسي بزرگ تر و صعب تر از مشکل راه نرفتگان و کافران است). پس اولا عده اي توهم استاد بودن دارند و ثانيا شروط احراز صلاحيت استاد بسيار دقيق و فراوان است لذا براي جلوگيري از سر در گمي: کسانيکه "به اين مرحله رسيده اند"بايد به کساني رجوع کنند که آن افراد استجازه از استادي کامل داشته باشند يا استاد بودنشان بين اهل خبره متواتر و مسلم باشد و در غير اينصورت عجول بودن و رجوع به متوهمين حداقل مشکلي که در پي دارد کافر شدن و العياذ باللّه احيانا سوء عاقبت است. بعنوان مثال طلبه اي بود مشتاق به تحصيل بعضي شاخه هاي علوم غريبه و (يکي از اقسام) تسخير، که از بي خبري دستوري براي اين منظور گرفته بود و از شروط واجبه ي آن دستور کشيدنِ دايره اي دور خود بود به نحوي که اين دايره ابدا منقطع نباشد اما در دستوري که آن متوهم به آن طلبه ي عجول داده بود اصلا خبري از دايره نبود... فوقع ما وقع و دودمان آن طلبه به باد رفت...!
5⃣همچنين عده اي هستند که به سرعت منازل را طي کرده اند که اينان در فرضِ اينکه واصل باشند ولي به علت عدم آشنايي با بعضي مشکلاتِ راه آنچنان براي مقام استادي مناسب نميباشند.
6⃣کسيکه به اين مرحله رسيده باشد به وضوح بوي معطر از نيکانِ گمنام به مشامش ميرسد اما استادِ کامل را حرفي ديگر است و کسيکه به اين مقام رسيده حق عملِ خودسرانه و بدونِ قرينه هاي کافي در اختيار کردن استاد را ندارد.
#سلوک #عرفان_عملي
💢دفترچه مجازي في الحکمة
🌐 felhekmat.blog.ir
💢کانال فِي الحِکمَة
🆔 @felhekmat
💠علم #کیمیا و #اکسیر:
و آن علمی است به کیفیت تبدیل قوئ و اجرام معدنی تا حاصل شود ذهب و فضه از باقی فلزات. و در این علم کتب و تصانیف بسیار است، چون سبعه و سبعین و شذور الذهب و مجریطی و میزان و اشعار خالد و طغرائی [و] حضرت مولانا سلطان ولد.
و در نزد بعضی آن است که عمل اکسیر امکان ندارد، و تبدیل حقایق و طبایع مستحيل أست، و آنچه گفته اند و نوشته اند و کرده اند از مقوله تلوین و اعمال قلابيّات است، و ذهب حقیقی از جوهر نحاس حاصل نمی شود، و اختلاف وزن و حجم را بر این دليل ميسازند. و نزد اهل تحقيق خلاف آن مقرر است، و کيفيت عمل، به وجهي که در کتب مذکوره مسطور است، بغايت صعب و دشوار است و مبتني است بر صنايع مکسره. در هر کدام مراعاتِ غرايب نکات و لطايف صناعات لازم است، که اگر دقيقه اي از آن جمله نامرعي بماند، بالکليه باطل و عاطل باشد.
💠علم #ريميا و #شعبدات:
و آن عبارت است از علم به اصول و قواعدي که به آن وسيله تصرف در خيالات توان نمود، با عجايب و غرايب مخيّل گردد، و چنان نمايد که از خارج به همان وجه است که در خيال ناظران؛ و چنان نباشد؛ و آن نوعي از سحر است؛ و در نواميس افلاطون و مختصر جالينوس و خلاصه ي کتب باليناس، و رساله سحر العيون ابي عبداللّه مغربي، بعضي از اصول مذکوره تجربه يافته، و در امثله ي آتيه توضيح حقيقتِ آن ميشود؛ و از جمله اعمال آن عملِ ((قيل الصّراف)) است، و در پرتو چراغي که از فتيله روشن باشد، جمله ي حاضران در او کريه نمايند.
💠علم #سيميا:
و آن عبارت است از علم به کيفيتِ تسخيرات، و معرفتِ دعوات کواکبِ سبعه، و شرايط آن تسخير روحانيّات انسان و عزايم چنان کيفيت بخورات و اقداح و منادل و خواتيم و ترتيب عظام و صنعتِ رمادات و مداوات، تا به وسايل مذکوره فواعل علوي را با چيزي از قوابل سفلي ارتباطي و عنايتي پديد آيد، و به آن وسيله، اظهار غرايب عجيبه، و بل مطالب و مقاصد عظيمه، ميسّر گردد.
💠 علم #هيميا:
اين علمي است به خواص جواهر ارضي، و کيفيت امتزاج بعضي به بعضي، تا از آنجا فعل غريب به ظهور رسد؛ و اين علم لايق حال نريمان و معرکه گيران است؛ و از آن جمله، عمل ملعوب والاقدام است؛ و بعضي آن را در ريميا آورده اند، و ظاهر آن است که از ريميا باشد... .
✍شيخ ابوالقاسم(ره).
💢دفترچه مجازي في الحکمة
🌐 felhekmat.blog.ir
💢کانال فِي الحِکمَة
🆔 @felhekmat
💠 #تفسير_انفسي :
📜 قلب مقام تفصیلی روح است که جمال و جلوات روح در آن مقام خود را آشکار میکند. این قلب ظلّ مقام واحدیت است کما اینکه روح ظلّ مقام احدیت میباشد. اینرا یوم الجمع نیز میگویند و قلب را یوم فصل!
📜 حکما روح را عقل مجرد و قلب را نفس مجرده نامیدهاند. علی ایحال، قلب محل تفصیل و تبیین عقل مجرد است و بر مبنای رصین و شریف تطابق کونین، عالم انسانی به حسب مراتب با عالم کیانی منطبق است. پس قلب انسانی، یوسف وجود آدمی است که عقل کمالات جمعی خودش را در او آشکارا میبیند و اگر این قلب که در تقلب است از حقیقت خودش منصرف به امور جزئی شود و صرفا به تدبیر جسم و جسمانیات بپردازد اعنی قوای ظاهریه و باطنیه به استثنای متفکره و شهوت و غضب که یازده برادر او هستند او را در غیابت جب خود مخفی کنند، عقل از رویت تفصیلی حقایق خود کور و ناتوان خواهد شد، بلکه صحیح تر از نابینایی این است که به تعبیر قرآنی بگویم «وابْیضَّتْ عَیْنٰاه» اعنی چشم عقل سفید میشود، و سفیدی کنایه از بساطت و اجمال است که در آن، الوانِ تفاصیل معین و مشخص نمیباشند.
📜 قلب را سلیم از این جهت گفتهاند که اگر آینه عقل باشد سلیم است و اگر در حدود قوای مذکوره و مقتضیات آنها محبوس شود غیر سلیم. غیابت جب مخفی گاه چاه است. نفس را مخفی گاههاست؛ «الٰهی أَوْقِفْنِي عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِي». ترا گمان باشد که به حق مشغولی اما چنان قلب را در مخفی گاههای خودش پنهان میکند که؛ «یَحْسَبونَ اَنَّهُم یُحْسِنونَ صُنْعًا» بدین جهت علمای علم اخلاق در شناخت و طهارت قوا کتابها نگاشتهاند و دستورها صادر کردهاند مثل طهارت الاعراق... یعنی این اعراق و قوا را بايد از اغواء نفس اماره تطهیر کرد تا قلب از چاه نفس بدر آید و عزیز مصر وجود شود به تفصیل کلیات الهیه! ورنه آن قوا تا قلب را به انغمار در ماده نکشند و یا او را از ساحت عقل دور نکنند و در ارض طبیعت رهایش نگردانند، آرام نمیگیرند؛ «اُقْتُلوا یُوسُفَ اوِطْرَحوهُ اَرضاً یَخْلُ لکم وَجْهِ ابیکُم»...
📜 سیاره، نفس لوّامه است. یوسف را از چاه در میآورد اما زود به ثمن بخس میفروشد بعد دوباره به جستجوی او میپردازد البته اگر مداومت کند سرانجام به وصال یوسف در مقام تمکین برسد. ندیدی حق به اوقسم خورد؟! «فلااُقسِمُ بالنَّفْسِ اللَّوّامَه»
📜 قوای ظاهری و خیال و وهم دوست دارند قلب در چراگاه آنها بخورد و بازی کند اما عقل میگوید؛ «يَا أَبَانَا أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ». عقل میداند که اگر قلب در مرتع جسم و جسمانیات واقع شود و به لعب آنها مشغول شود گرگ نفس امّاره او را از بین خواهد برد. لذا میفرماید: «إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَن تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ». جز این هم نيست، به محض اینکه نفس از عقل جدا شود طعمه گرگ خواهد شد. برادران یوسف او را در چاه گرگ نفس خود مخفی کردند و گفتند گرگ او را خورد و غافل بودند که یعقوب نبی به علم الهی میداند که قوای مادون نمیتوانند قوه مافوق را بخورند بلکه میتوانند به مدد نفس مُسوّله او را مخفی کنند: «وَ جَاءُوا عَلَىٰ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ»...
📜 این صبر تا وقتی است که قوا در حد اعتدال قرار گیرند و نفس یا قلب را بر اساس عقل و شرع به خود مشغول کنند در اینصورت آن یازده برادر یازده گرگ نخواهند بود بلکه یازده کوکب خواهند شد...
✍ح_م.
#تفسير_انفسي
💢کانال فِي الحِکمَة
🆔 @felhekmat
فِي الحِکمَة
💠دريافتي از #فصّ_يوسفي ع: 🔹نازل مِنَ السّماء و صاعد الي السّماء، عابر از #مثال_مقيد هست؛ فوجب انبسا
💠دستور العملی از علامه طباطبایی در نفی خواطر و منوّر شدن خيال:
🔹و اگر مىخواهى درستى سخن ما را بيازمايى:
1️⃣مكان خلوتى را انتخاب كن كه هيچ مشغولكنندهاى از قبيل نور و صدا و اثاث منزل و غيره در آنجا نباشد، سپس طورى بنشين كه مشغول به كارى نشوى و حواست پرت نگردد
2️⃣ و چشمانت را بسته نگهدارى،
3️⃣آنگاه صورتى را مثلًا صورت ((ا)) را در خيال خود مجسم نمايى كه كاملًا توجّهات به آن معطوف گردد و هشيار باشى كه هيچ صورت خيالى وارد محوطه صورت ((ا)) نشود؛
🔹پس در اين هنگام كه ابتداى كار است در مىيابى كه صورتهاى خيالى ديگر مزاحم تو شده و ذهن تو را مىخواهند تاريك و مشوّش نمايند، صورتهايى كه بسيارى از آنها قابل تشخيص و شناسايى از يكديگر نيست، صورتهايى كه از افكار روزانه و شبانه و مقاصد و خواستههاى توست، حتّى اين افكار چه بسا درباره اين باشد كه يك ساعت بعد از بيدارى در فلان جا خواهى بود يا با فلان شخص ملاقات خواهى كرد يافلان عمل را انجام خواهى داد؛ اين در حالى است كه تو در خيال خود فقط به صورت ((ا)) نظر دارى و به آن توجه مىكنى و اين تشويش ذهن مدّتى با تو خواهد بود و تداوم خواهد داشت.
🔹پس اگر چند روزى به تخليه و پاكسازى اين خيالات مزاحم اقدام نمايى، بعد از مدّتى مشاهده مىكنى كه آن خيالات و خواطر رو به كاهش گذاشته و هر روز كم مىشود و #خيال نيز نورانى مىگردد تا اينكه احساس مىكنى هر چه به دل و ذهن تو خطور مىكند، چنان روشن است كه گويا آن را با چشم حسّ خود مشاهده مىكنى آنگاه اين خواطر به طور تدريجى روز به روز كمتر مىشود تا اينكه هيچ صورتى با صورت ((ا)) باقى نمىماند. اين مطلب را خوب تحويل بگير!
📚طريق عرفان(ترجمه رساله الولايه)،ص110.
______________________________________
🔰 اقول:
عمل به اين دستور و دستورات مشابه بدون رعايت شروط و ايجاد صلاحيت مشکلات و خطراتِ قطعي را در پي خواهد داشت. حداقل محذوري که براي عملِ خودسرانه به اين دستور و ديگر دستوراتِ مشابه هست اينکه فرد ناخواسته بابِ ارتباط با اشباح و اشيايي را باز ميکند که نظاره به آنها براي انسانهاي عادي بسي وحشتناک و اضطراب آور است تا جايي که امکان به خطر افتادنِ سلامتي شخص يا مجنون شدنِ وي هست. بعنوان مثالي دورا دور حال کسي که بدون رعايت شروط به اينگونه امور اقدام ميکند مثل کسي است که بدون ورزش و تمرينِ صحيحِ زير نظر استاد و مربي انواع و اقسام داروها را تناول و استعمال و تزريق ميکند تا جسمش تنومند شود و حال اينکه خود را بيمار و هلاک ميکند نه تنومند. بله! گلاويز شدن با بلياتِ اين راه مردي سر سپرده و جان بر کف ميخواهد و اين راه شيوه ي مردانِ بلاکش هست. افراد عادي و عموم مردم را هم هيچ خبر از بلياتِ اين راه نيست.
💢دفترچه مجازي في الحکمة
🌐 felhekmat.blog.ir
💢کانال فِي الحِکمَة
🆔 @felhekmat
فِي الحِکمَة
💠دستور العملی از علامه طباطبایی در نفی خواطر و منوّر شدن خيال: 🔹و اگر مىخواهى درستى سخن ما را بياز
نفی خواطر مثال علامه.mp3
14.85M
💠بیان استاد یزدان پناه در خصوص #نفي_خواطر به دستور علامه طباطبايي:((... هرگونه عمل کردن صحيح نيست...))
🆔 @felhekmat
💠دلائل افضلیت سمع بر بصر:
1) زائل شدن عقل با زائل شدن سمع مقارن است نه بصر؛ چنانکه خدای سبحان می فرمایند: ((افانت تسمع الصم و لو کانوا یعقلون))[یونس/42] آیا تو کران را می شنوانی و لو اندیشه نکنند؟
2) شنوائی با قلب قرین شده و مراد از فلب همان عقل است، ((ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع)) همانا این یادآوری برای کسی است که دارای دل است یا گوش شنوا داشته باشد.
3) سمع شرط نبوت است برخلاف بصر، فلذا خداوند پیامبر کری نفرستاده است در حالی که در بین انبیاء کسانی بودند که به نابینائی مبتلا بودند، مانند حضرت یعقوب(ع).
4) به وسیله گوش نتائج عقول به همدیگر انتقال داده می شود.
5) سمع سبب استکمال عقل است در حالی که بصر تنها بر محسوسات واقف است.
6) سمع در جهات ششگانه کار می کند، بصر فقط روبرو را می بیند.
7) وقتی سمع از بین برود نطق هم از بین می رود، در حالی که اگر بصر از بین برود نطق از بین نمی رود.
8) سمع مثل عقل علت خلاصی از سعیر است، ((لو لنّا نسمع او نعقل ما کنّا من اصحاب السعیر)) [ملک/10]
9) مفرد بودن دلیل بر احاطه دارد ((ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم.))
📚ترجمه و شرح عیون مسائل النفس،نیکنام عربشاهی،ص171.
#طرح_درس #سمع_و_بصر
💢دفترچه مجازي في الحکمة
🌐 felhekmat.blog.ir
💢کانال فِي الحِکمَة
🆔 @felhekmat
فِي الحِکمَة
⚜((...قد علم کلّ اناس مشربهم...))⚜ 🔸 انبياء بواسطه تجليات حق متعال( و هو قسمان:الاول تجلي بر فيض اق
⚜...و بالنجم هم يهتدون...⚜
🔹همانطور که بواسطه ي نجومِ ظاهري سلوک ظاهري ميسر است؛ سلوک باطني هم بي نياز از نجم نيست که و بالنجم هم يهتدون، و نجم باطني برهان رباني است که از سماء عقل ميدرخشد و سالک راه را بقوت آن ميپيمايد تا با رجل باطن و قدمِ سلوک که محفوف به سراء و ضراء است ايوبي مشرب رکض نمايد و بعد از قرب به بارگاه قدس و انس با آن به آب حقيقي برسد((ارکض برجلک هذا مغتسل بارد و شراب))که هم مغتسل است و هم بارد و هم شراب. و اين آب باطني هم شوينده ي تنافر ظاهري است و هم از بين برنده ي امراض و اغيار باطني از جان سالک. بعد از اينکه اين ماء از غيب ظهور کرد، سالک محيي ميشود که ((و جعلنا من الماء کل شي حي)) اما اين حياتِ لاحق با حيات سابق متفاوت است و تباينش در طيبه بودنش است که ((...فلنحيينّه حياة طيبة...)).طوبي له و حسن مآب.
📚 #الحان_لاسواط_الهجران
______________________________________
🔰اقول:
1⃣همانطور که آب ظاهري زير پايِ ظاهري است ماء حقيقي هم(طبق مبنا و شروطِ ماخوذ در متن)زير قدمِ سلوکي است.
2⃣همه ي اشيا من جمله آب ظاهري محيي به ماء حقيقي و نفس رحماني هستند لکن علم مرکب به اين معيت و انس با آن امري است و علم بسيط به آن امرٌ آخر.
3⃣بعد از مشاهده ي مبتلي و ممتحن در متن بلا، بُعد و عدم انس با عالم قدس براي سالک موجب وحشت از مسئلت ميشود لذا ناگريز از صبر بر بلا هست تا با قدمِ سلوکي قرب و مستتبع آن انس حاصل شده و اینگونه سبب اظهار ماء باطني شود.
4⃣در اين سياهه ي ظلماني اگر تو را نوري هست، سزاوار است نظاره کني بين خطابه ي((مسني الشيطان بنصب و عذاب))و اعوذ بک من کربٍ و بلا و اگر نيست ارکض برجلک تا انشااللّه هو يأتيک منها بقبسٍ حتي يوجد علي النار هدي و نظاره گر باشي که:((مريد پير مغانم ز من مرنج اي شيخ_که وعده تو کردي و او بجا آورد)).
#تفسير_انفسي #حيات_طيبه #سلوک #فص_ايّوبي
💢دفترچه مجازي في الحکمة
🌐 felhekmat.blog.ir
💢کانال فِي الحِکمَة
🆔 @felhekmat
⭕️ #ولایت_مداری
🔰 شیخ در بغداد در چلّه نشسته بود. شبِ عید آمد. در چلّه آوازی شنید نه از این عالَم که «تو را نَفَسِ عیسا دادیم. بیرون آی و بر خلق عَرضه کن!»
🔰 شیخ متفکر شد که «عَجَب! مقصود از این ندا چیست؟ امتحان است؟ تا چه میخواهد؟».
🔰 دوم بار، بانگِ به هیبتتر آمد که «وسوسه را رها کن! برون آی، برِ جمع شو- که تو را نَفَسِ عیسا بخشیدهایم!».
🔰 خواست تا در تأمّل مراقب شود، تا مقصود بر او مکشوف شود. سوم بار، بانگی سخت باهیبت آمد که تو را نفسِ عیسا بخشیدیم. برون آی، بیتردّد و بیتوقّف!. برون آمد. روز عید، در انبوهی بغداد روان شد.
🔰 حلواییای [حلوافروشی] را دید که شکل مرغکان حلوای شِکَر ساخته بود، بانگ میزد که سُکََّرالنّیروز! ، گفت والله امتحان کنم! ، حلوایی را بانگ کرد. خلق به تعجب ایستادند که تا شیخ چه خواهد کردن؟، که شیخ از حلوا فارغ است.
🔰 حلوا که شکل مرغ بود بر گرفت از طَبَق و بر کف دست نهاد. نَفَسِ «اَخلُقُ لَکُم مِنَ الطّینِ کَهَیئَةِ الطَّیر» در آن مرغ دردمید. در حال، گوشت و پوست و پَر شد و برپَرید. خلق به یکباره جمع شدند. تایی چند از آن مرغان بپرانید.
🔰 شیخ از انبوهی خلق و سجده کردن ایشان و حیران شدن ایشان، تنگ آمد. روان شد سوی صحرا و خلایق در پی او. هرچند دفع میگفت که «ما را به خلوت کاریست». البته در پی او میآمدند. در صحرا بسیار رفت. گفت: «خداوندا، این چه کرامت بود که مرا محبوس کرد و عاجز کرد؟»، الهام آمد که حرکتی بکن تا بروند!.
🔰 شیخ بادی رها کرد.
🔰 همه در هم نظر کردند و به انکار سر جنبانیدند و رفتند.
🔰 یکی شخص ماند. البته نمیرفت. شیخ میخواست که او را بگوید که چرا با جماعت موافقت نمیکنی؟، از پرتوِ نیاز او و فَرّ اعتقادِ او، شیخ را شرم میآمد. بل که شیخ را هیبت [ترس] میآمد. با این همه، به ستم، آن سخن را به گفت آورد.
🔰 او جواب گفت که: «من به آن بادِ اول نیامدم که به این بادِ آخرین بروم. این باد از آن باد بهتر است پیشِ من که از این باد ذاتِ مبارکِ تو آسود و از آن باد رنج دید و زحمت».
📚 #مقالات_شمس
💢دفترچه مجازي في الحکمة
🌐 felhekmat.blog.ir
💢کانال فِي الحِکمَة
🆔 @felhekmat
عبادت بی محبت حقه بازيست
اساس مسجدش بتخانه سازیست
چرا زاهد نمی خواهد بداند
وضوی بی محبت آب بازيست
#هل_الدين_الا_الحبّ؟!
💢دفترچه مجازي في الحکمة
🌐 felhekmat.blog.ir
💢کانال فِي الحِکمَة
🆔 @felhekmat