eitaa logo
فیضِ فیض
98 دنبال‌کننده
250 عکس
20 ویدیو
11 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از طنزک
هنوز زوده! چند وقت پیش رفته بودم محضر ازدواج و طلاق یکی از دوستام که ببینمش. وسط حرف زدنامون یه زن و شوهر اومدن برای طلاق که پونزده سال از ازدواجشون گذشته بود. بعد دوستم کار ضروری براش پیش اومد رفت بیرون گفت زود برمی گردم منم فرصتو غنیمت شمردم و چون خودمو یک علامه فهامه می دونم شروع کردم به نصیحت‌کردن این زوج خصوصا شوهره که درخواست طلاق داده بود تا از خر شیطون پیاده شن. گفتم آخه آقای عزیز شما پونزده ساله دارید با هم زندگی می‌کنید. جوون که نیستید یعنی هستید! ولی اول زندگیتون که نیست بگیم خام بودید و فلان. زشته به خدا مردم چی میگن. بیاید و برگردید برید سر خونه زندگیتون. مرده گفت: چی میگی آقا؟ من اصلا دلم نمی‌خواد زنمو طلاق بدم. زنه هم گفت: منم همینطور. من عاشق زندگیمم. گفتم: پدرمادرتون فشار میارن؟ هر دوشون گفتن نه اتفاقا اونام عاشق هر دوی مان. هیچ کدومم مادرزن بازی یا مادرشوهربازی درنمیارن. گفتم: خب پس قضیه چیه؟ شوهره گفت: آخه ده دوازده ساله دارم به زنم میگم بیا بچه دار بشیم میگه نه هنوز زوده پوستم کدر میشه!
هدایت شده از طنزک
من بی اختیار منفجر شدم از خنده! زنه گفت: وا! من کی گفتم پوستم کدر میشه؟ گفتم پوستم خراب میشه. شوهره گفت: چه فرقی می کنه؟ حالا کِی پوستتون خراب نمیشه خانوم؟ زنه گفت: نمی دونم شاید 6-5 سال دیگه. باید با دکتر پوستم مشورت کنم. من دوباره بی اختیار زدم زیر خنده! شوهره بهم گفت: می بینی تو رو خدا؟ شااااید پنج شیش سال دیگه اونم تازه باید با دکتر پوستش مشورت کنه! خلاصه دیدم این زنه از خر شیطون پایین بیا نیست که نیست. زنگ زدم به دوستم گفتم: حاجی زودتر برگرد این مرده معطله. اگه شاهدم خواستی خودم هستم چون عاقل و عادل و به شدت بالغم! @tanzac
هدایت شده از طنزک
ارشاد چند روز پیش وسط ظهر رفته بودم سر کوچه. دیدم یه نفر ابروکلفت هیکل‌گنده سیبیل‌کلفت نشسته رو صندلی جلوی مغازه، داره سیب گاز می‌زنه. گفتم برم نهی از منکرش کنم روزه خوری نکنه. رفتم جلو بهش گفتم: «آقا شما مشکل داری؟» چشماش از حدقه بیرون اومد و ابروهاشو کلفت‌تر کرد و گفت: «خودت مشکل داری مردک!» گفتم: «نه! منظورم اینه که مریضی؟» از صندلی بلند شد و با فریاد گفت: «خودت مریضی فلان فلان شده ... . داشتم از ترس می مُردم. آب دهنم رو قورت دادم و با صدای لرزون گفتم: «نه نه نه نه! اصلا... یعنی... ببینید عزیز! من.... یعنی... منظورم اینه که...» گفت: «ها؟» گفتم: «منظورم اینه که آخه وسط ماه رمضون جلوی همه دارید سیب گاز می‌زنید خیلی شاید جالب نباشه!» گفت: «آهان» بعد نشست و بقیه سیبشو گاز زد. منم زود زدم به چاک ولی یک درس بزرگ گرفتم و اونم این بود که تک و تنها با هیکل‌گنده سیبیلوی روزه‌خور طرف نشم. الان دارم یار جمع می‌کنم واسه نهی از منکر بعدی ... @tanzac پ‌ن: عکس، تزیینی است!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سکانس بامزه سریال آچمز درباره مسئولان پ.ن: سریال محصول سال ۱۳۹۸ است. @feyzefeyz
در حاشیه احساس تکلیف شدید بسیاری از مسئولان سابق و به ویژه "فعلی" برای ریاست جمهوری... @feyzefeyz
حاجی لطفا یه کم دوز نفرینتو بیار پایین! با نفت سیاه و سفید آخه!😐😄 @feyzefeyz
هدایت شده از طنزک
مناظره انتخاباتی! مجری: با سلام خدمت عزیزان و همراهان! در خدمت شما هستیم با یکی دیگه از مناظرات جذاب انتخاباتی. آقایونِ نامزدها عبارتند از: 1. آقای شفیعی از حزب اینوریا 2. آقای تفرشیان از حزب اونوریا 3. آقای شجاعی از حزب میانه 4. آقای مشتاق نامزد مستقل مایل به حزب اینوری. همونطور که می‌دونید موضوع مناظره، مسائل اقتصادی است. خب من طبق قرعه‌کشی سؤالات رو می‌پرسم.... لطفا دوستان داخل موضوع صحبت بفرمایند. ادامه در قسمت بعد @tanzac
هدایت شده از طنزک
آقای تفرشیان! راهکار شما برای مانع‌زدایی از تعطیلی کارخانه‌ها چیه؟ - با سلام و صلوات و خسته نباشید خدمت شما مجری گرامی و تمام مردم شریف و سربلند و سرافراز و سر به زیرِ سرسرای ایران. منم اومدم به اینجا یه سری بزنم و سری تو سرا دربیارم هه هه هه! امیدوارم حال همگی خوب باشه. بنده اینجا اومدم تا در خدمت مردم باشم تا بتونم بهشون خدمت کنم و سعی می‌کنم به نحو احسن وظایفم رو در ردای ریاست جمهوری به انجام برسونم. همه چی تقصیر آقای مشتاق و حزبش که خودشو مستقل جا زده هست. از وقتی اینا اومدن گند خورده به همه چی. البته من احترام می‌ذارم به ایشون ولی اگه من بیام سر کار اینا رو کت بسته تحویل پلیس اینترپل میدم. اصلا اینا عامل اصلی فسادن. اینا فاسد نیستند، اینا خود فسادند. می‌دونی؟ اینا مصدری فسادند! - مجری: آقا لطفا پاسخ پرسش رو بدهید. - پرسش؟ آها پرسش. پرسشتون چی بود؟ - مجری: راهکار شما برای مانع‌زدایی از بسته شدن کارخانه‌ها چیه؟ - رفتنِ اینا. مردم اگه به من رای بدن همه چی خوب میشه. من بهشون خونه و کارخونه و شغل و زن و بچه میدم. مجری: بله خیلی متشکرم. نفر بعدی جناب آقای مشتاق هستند. آقای مشتاق! راهکار شما درباره چگونگی مدیریت اصولی بازار بورس چیه؟ - بسم الله الرحمن الرحیم. خدمت شما و تمامی مردم عزیز سلام عرض می‌نمایم. آقای تفرشیان! به من میگی فاسد؟ اگه من نبودم شما الان داشتی تو سطل آشغال دنبال زباله می‌گشتی که! ما بودیم که کشور رو از مهلکه نجات دادیم. دهنمو واز نکن آقای تفرشیان! نذار بگم برادر شوهر عمت چند تا تخلف داشته تو دوران مدیریت دبستان! نذار بگم خود شما بله خود شما ساعت 4 و 35 دقیقه بعد از ظهر 5 تیر 1397 با آقای «الف ب ه ی» گفتین و خندیدین! نذار بگم چرا خندیدین! نذار بگم به چی خندیدین! آخه این چه جوکی بود خجالت نمی‌کشین؟ من از همه چی خبر دارم دهنمو واز نکن که آبروتو می‌برم. البته من دوسِتون دارم. - مجری: آقا لطفا سؤال رو پاسخ بدید. - من فعلا به خاطر تهمتای ایشون تمرکزمو از دست دادم. البته بورس رو باید خوب مدیریت کرد که فقط دولت ما به خوبی از عهده ش برمیاد. - مجری: جناب آقای شفیعی! سوخت اتومبیل‌های مردم رو چگونه تأمین و مدیریت می کنید؟ - سوخت اتومبیل چیز مهمیه. چون اتومبیل برای حرکت به سوخت نیاز داره و اگر سوختشو نسوزونه نمی‌تونه حرکت کنه. برای همین باید سوخت اتومبیل به بهترین وجه تأمین بشه. من خودم توی اون سفری که به کهگیلویه و بویراحمد داشتم از نزدیک سوخت ماشین رو تو بشکه دیدم. همون بنزین بود. بنزینم چند نوع هست: سوپر و غیر سوپر. دولت من در آینده بنزین رو تأمین می کنه چون مردم بهش احتیاج دارن. اصولا تأمین بنزین وظیفه دولته. البته دولت من هم مثل سوخت به حمایت مردم احتیاج داره تا حرکت کنه. - مجری: بله خیلی متشکرم. آقای شجاعی! شما برای درآمدزایی مردم چه برنامه‌ای دارید؟ 1. استفاده از بایسته‌های پایسته های انرژی در امور اقتصادی-سیاسی مدرنِ مُدُن 2. بررسی، رد و قبول اصول سیاسیلیسمی فیزیولوژیکی تئوریک. 3. واکاوی نهادینه نهاده‌های دامی به صورت سیستماتیک بر اساس پارامترهای کاریزماتیک. 4. نقد اصول امپریالیستی - کمونیستی حزب توده با استفاده از قواعد تانژانت و کسینوس. - مجری: بله ممنون. این مناظره هم به پایان رسید. تا مناظره بعدی خدا نگهدار. @tanzac
هدایت شده از طنزک
مناظره انتخاباتی! (قسمت دوم) مجری: با سلام خدمت عزیزان و همراهان گرامی! موضوع این قسمت مناظره، مسائل سیاسی است. من به قید قرعه از نامزدهای محترم پرسش‌هایی رو مطرح می‌کنم. آقای شفیعی نظر شما درباره موضوع چگونگی ارتباط با برخی از همسایه‌های کشور که دچار بحران‌های سیاسی داخلی هستند نظیر سوریه چیست؟ -با سلام خدمت شما و تمام بینندگان. ببینید بحران کلا خیلی چیز بدیه. آدم نباید بحران داشته باشه. هیچ خانواده‌ای نباید بحران داشته باشه. هیچ شهری نباید بحران داشته باشه. هیچ کشوری نباید بحران داشته باشه. کلا دنیا نباید بحران داشته باشه. من اینجا اومدم تا به همه بحران‌ها پایان بدم. مردمم باید کمک کنن. مجری: بله تشکر. جناب مشتاق! نظر شما درباره تحریم‌های آمریکا چیه؟ ما چگونه می‌توانیم تحریم های آمریکا رو خنثی کنیم؟ - با تعامل. بده بستون. من زبان دنیا رو بلدم. یه جوری باهاشون مذاکره می‌کنم که همشون آچمز بشن نفهمن از کجا خوردن. منتها این افرادی که اینجا هستن اصلا نمی‌فهمند دنیا به چه زبونی حرف می‌زنه. اصلا تو باغ نیستن. مجری: خیلی ممنون. جناب آقای تفرشیان! نظر شما درباره چگونگی بهره‌گیری از فرصت تحریم ها چیه؟ -با عرض سلام. تحریم‌ها فرصت خیلی خوبی به ما داده. ما الان به بهانه تحریم‌ها که یک ظلم بزرگ در حق ماست و همه دنیا هم قبول دارن به ما ظلم شده، می‌تونیم هر کار دلمون خواست بکنیم. من مثل بعضیا نیستم بگم زبون دنیا انگلیسیه. چون زبون دنیا زوره و گر نه خود ایشونم می‌دونن تو این مدت مذاکره‌ها قد یه اِپسیلون فایده نداشت. پس به نظر من در اولین قدم باید بریم با یک عملیات نظامی پیچیده که البته برای ما خیلی ساده هست بایدن رو دستگیر کنیم و تا پولای بلوکه شده مونو پس ندن آزادش نکنیم. اون وسط‌ها هم اگه شد می‌زنیم ترامپو می‌کشیم تا انتقام گرفته باشیم. بعد می‌ریم سراغ رئیس جمهورهای دیگه که ما رو اذیت کردن اونها رو هم گروگان می‌گیریم همینطور تا آخر تا دنیا دستش بیاد دنیا دست کیه. مجری: متشکر. جناب آقای شجاعی! شما برای اتحاد احزاب داخلی برای رسیدن به اهداف عالیه کشور چه برنامه‌ای دارید؟ - مرحله اول ساختن یک سازمان ملل کشوری برای احزاب در کشور به نام سازمان احزاب که از سازمان ملل اصلی مستقله. مرحله دوم ساختن یک حزب مشترک به نام "چَپوماست" که ترکیبی از احزاب چپ، میانه و راسته. مرحله سوم به کارگیری افرادی از این حزب که خودم از قبل قبول داشتم و نظراتی که خودم از قبل بهش رسیدم. مجری: خب این بخش از مناظره هم به پایان رسید. خدانگهدار. @tanzac
هدایت شده از طنزک
مناظره انتخاباتی! (قسمت سوم) مجری: با سلام و خسته نباشید خدمت همه نامزدهای گرامی و مردم عزیز ایران. هر کدام از نامزدها چند دقیقه فرصت دارند برنامه خودشون رو برای دولت آینده تشریح کنند. آقای شجاعی! بفرمایید. - سلام علیکم. برنامه مدوّن من برای دولت آینده فقرزدایی، بیکاری‌زدایی، اعتیادزدایی، تحریم‌زدایی، خشونت‌زدایی، اختلاس‌زدایی، عَزَب‌زدایی، بوروکراسی‌زدایی، کولبری‌زدایی، گورخوابی‌زدایی، سربازی‌ اجباری‌زدایی، ایجاد ثروت، ایجاد شغل، ایجاد خانه، ایجاد ماشین، ایجاد رفاه، ایجاد آزادی، ایجاد سربازی حرفه ای، ایجاد شفافیت و ایجاد رابطه با کشورهای همسایه و غیر همسایه است. مجری: تشکر، جناب مشتاق شما بفرمایید. - با سلام خدمت شما و تمامی دست اندرکاران این مجموعه که زحمت کشیدن و تونستن این مناظره شکیل رو تشکیل بدن. جا داره از همینجا به مردم عزیزمون بگم که منتظر رای‌های شما هستم تا این وضعیت رو سر و سامون بدیم. من چندین سمینار علمی برگزار کردم و هزاران مقاله نوشتم و چگونگی مدیریت کشور رو در اون مقالات شرح دادم. ولی خب وقت نمیشه بگم پس فعلا برای تغییر در ایران به من رأی بدید. مجری: جناب آقای شفیعی در خدمت شما هستیم. - با سلام وقتی من رأی بیارم مثل بعضی از دوستان نیستم که به صورت کلی بگم فلان و بهمان می کنم یا بگم برنامه‌ام تو یه پوشه new folder تو رایانه‌ام ذخیره شده مردم برن نگاه کنن. من مرد عملم و همه چیزم روشنه. من وقتی بیام برای هر سرپرست خانوار ماهانه صد میلیون، سرپرست بی خانوار ماهانه 80 میلیون، بی سرپرست با خانوار ماهانه 150 میلیون، بی سرپرست بی خانوار ماهانه 90 میلیون یارانه میدم بدون اینکه ذره‌ای تورم ایجاد بشه. مردم برن فقط از زندگی لذت ببرن و حال کنن. مجری: جناب تفرشیان نوبت جنابعالی است. - با عرض سلام. به این نمودار نگاه کنید. بیکاری در دوره دولت متبوع جناب مشتاق، هشتصد هزار برابر شده. اونوقت ایشون دم از سمینار علمی می‌زنن. من تعجب می‌کنم. اما وقتی من بیام اینقدر شغل ایجاد می‌کنم که مردم از شدت کار از خستگی بمیرن و بگن خدا دولت قبلی رو بیامرزه اینقدر از ما کار نمی‌کشید. کاری می کنم از اروپا و آمریکا برای کار پاشن بیان ایران. مجری: بله خیلی متشکرم. مناظره سوم هم به پایان رسید. با تشکر. @tanzac
مؤلف کتاب "مطایبات" می نویسد: اینجانب در دوره ای از انتخابات که دو نفر به نامهای "محمود" و "اکبر" کاندیدای ریاست جمهوری بودند، استخاره ای کردم این آیه آمد: "عَسى‌ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً". دوستی می گفت من هم استخاره کردم این آیه آمد: "وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ ‌ أَكْبَرُ" پس این به آن در. @feyzefeyz
https://www.instagram.com/p/CQV7rQMB8F_/?utm_medium=copy_link چهار نقاشی از جریان حدیث سلسلة الذهب امام رضا علیه السلام. @haqali
سخن از عدل و مهر و عشق راندیم و آواز وطن خواهانه خواندیم ولی قبل از براندازی، به ملت کمی از درد آزادی چشاندیم! @feyzefeyz
نقیضه ای بر شعر سعدی با مطلع: ای یار جفا کرده پیوند بریده این بود وفاداری و عهد تو ندیده نقیضه: دیدم‌ پسری یکسره با چشم دریده خیره است به یک نقطه و مانده است خمیده دنبال نمودم چو نگاهش، برسیدم بر دخترکی تازه به این‌ دوره رسیده با کفش اَبَرپاشنه و مانتوی شفاف سرخاب شده، بینی از رأس بریده دیدم پسرک گشته چنان مات نگاهش کز چشم چپ و راست او اشک چکیده می شد که شود صاحب یک گله اُشتُر اینقدر که این چشم چران چشم چریده گفتم بروم نهیِ ز منکر کنم او را تا بلکه شود زین گنهش پاک و رهیده گفتم اخوی! خواهر و مادر تو نداری؟! کو یک جو غیرت عزب خیرندیده؟! ناگاه کمر راست نمود آن پسرک گفت: "بگذاشتم این پند تو را روی دو دیده" یکهو متحول شد و برگشت به کویش من هم پی آهوی قشنگ نرمیده رفتم که بگویم پر گرگ است در این شهر ای بر سر خود چادر مشکی نکشیده! قبل از سخنم او‌ نظری دید مرا گفت: یکهو متحول شدم و رنگ پریده در حیرتم از هیبت جذاب قلوبت لرزیده ام آری چو زن مارگزیده گو می شود آیا که پس از توبه و تسبیح گردم زن تو؟ اسم زنت هست سعیده! گفتم به کجا؟! تند نرو، پول ندارم تا که بخرم هر چه که مجنون نخریده از خانه و سیاره و مهریه پربار تا نصف جهیزیه و اجناس عدیده او‌ گفت مرا عیب ندارد عسل من! دولت دهد آنقدر که گوشی نشنیده القصه که با یاری دولت من و زوجه گشتیم به پای خودمان پیر و تکیده @feyzefeyz
🔴 شوخی با صائب "لب نهادم به لب یار و سپردم جان را" چون که مهریه او -آه!- به یادم آمد! "در کارخانه ای که ندانند قدر کار" تعدیل می شوند و هدایت به سمت در "پیوسته است سلسله مو‌ج‌ها به هم" چون اختلاس های پیاپی در این دیار! "چون وا نمی‌کنی گرهی، خود گره مشو" مسئولبَچّه! خدمت خود را دریغ کن... شرخری آمد گریبانم گرفت و داد زد: "خویشتن را کرده ام گم، تا طلبکارم تو را" 😎 😎 @qompoz
"طالبان جان!" باهوش و زرنگ، طالبان جان آینده جنگ، طالبان جان بسیار مدرن و شیک و پیک است سوغات فرنگ طالبان جان از داعشِ بی صفت مبرّاست یا الکل و بنگ طالبان جان هی پیشروی کرد و تصرف تیمور نَلَنگ طالبان جان از بس متعهد است در چند اقدام قشنگ طالبان جان: بر عهده گرفته حمله ها را بی هیچ درنگ طالبان جان شوخ است و فرار می کند تند وقتی زده زنگ طالبان جان گل بوسه عشق می فرستد از کام تفنگ طالبان جان شسته است فساد را از این ارض مانند شلنگ طالبان جان دنبال نکاح بانوان است بی زور و دَوَنگ طالبان جان با این همه غیرت و فضیلت هی می خورد اَنگ طالبان جان اما تو محل نده به تهمت با ظلم بجنگ طالبان جان! فضل تو نمی رسد به اتمام شد قافیه تنگ طالبان جان! پس قافیه می شود از این پس هم وزن حمار طالبان جان! تو خود مِیِ این خرابه هستی ما نیز خمار طالبان جان! انگار که در تو می خرامد یک مهره مار طالبان جان! قدری به زنان وفا بیاموز با یک سگ هار طالبان جان! تا رشد کنند توی خانه یا داخل غار طالبان جان! گشتی تو به قول یک جریده نو مثل بهار طالبان جان! محدود نشو به سرزمینت سلطان شکار! طالبان جان! کو حق و حقوق ما مریدان آن هم‌ به‌ دلار طالبان جان؟ در خرجی ما اگر که ماندی خشخاش بکار طالبان جان! ما منتظر فتح شماییم با روزشمار طالبان جان! @feyzefeyz منتشر شده در سایت وقایع روز: https://vaghayerooz.com/0003sX
"اندر مزایای خواب" (قسمت اول) به نظر بنده بیشتر مشکلات انسان به صورت خود به خودی با خواب حل می‌شود‌‌ خصوصا در ایران. خواب، بدون تردید بهترین نعمت خداوند است و باعث می‌شود برای چند ساعت از هم و غم دنیا رها باشی و در دنیای خواب و خیال به پرواز درآیی‌. به ویژه اینکه برای همه ما _یعنی کسانی که در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشودیم و از بندگان مخلِص و مخلَص خدا هستیم_ نوشیدن برخی خوراکی‌های کوفتی ممنوع است. پس کار اداری داری؟ بخواب. نان در خانه نداری؟ بخواب. همسر نداری؟ بخواب. شغل نداری؟ بخواب. همه چیز گران شده؟ بخواب. یک چیز گران نشده و این شاید از شدت تعجب موجب آنفاکتوس کردنت شود؟ بخواب. کی؟ بخواب. چی؟ بخواب. کجا؟ بخواب. چرا؟ بخواب. تلفن؟ از برق بکش. همراه؟ بذار رو حالت خواب. اصلا یک ضرب المثلی در خانواده ما بسیار کاربرد دارد و آن این است که خواب خواب می‌آورد پس باید بیشتر خوابید تا بیشتر خوابید. البته یک سری آیه و حدیث و عقل هم هست که از خواب زیاد نهی و به کار و تلاش امر می‌کند ولی کیست که نداند اگر نخوابیم لذت کار را حس نمی‌کنیم؟ پس شب خوش. گر چه من روزها می‌خوابم... @tanzac
"اندر مزایای خواب" (قسمت دوم) امروز صبح از خواب بلند شدم. ساعت هفت صبح بود. همسرم مرا صدا زد و گفت: «عزیزم! صبحانه حاضره.» رفتم دیدم میزی چیده دیدنی! کاسه‌های چینی با مربا و خامه و عسل و تخم مرغ عسلی و نان بربری داغ که نمی‌دانم از کجا آورده بود. یک چای دبش در فنجان و چند شمع روشن. گفتم: «امروز غوغا کردی!» یار گفت: «وظیفه هر زنی است که زندگی را برای همسرش آراسته کند.» بعد از صبحانه، کتم را خودش به تنم پوشاند و برایم روز خوبی را آرزو کرد. سوار تاکسی شدم تا برای هزارمین بار به بانک بروم و تقاضای وام کنم. بر خلاف همیشه خبری از ترافیک نبود. اخبار داشت از پایین آمدن قیمت دلار می‌گفت و اینکه همه چراغ‌های بورس سبز شده و آمریکای لاکردار به زودی همه تحریم ها را لغو می‌کند. به راننده گفتم: «امروز چه خبر شده؟ چقدر خبر خوب! عجیبه!» گفت: «باید زاویه دیدت را عوض کنی.» تازه هورالعظیم هم با طرح‌های دقیق دولت و مجلس قرار است پرآب شود. همچنین تورم پایین آمده و ما از رکود عبور کردیم. کرونا هم قطعا به زودی جمع می‌شود چون مسئولین در یک اقدام فوریتی از صبح زود به مردم هی واکسن زدند، هی واکسن زدند. ادامه دارد... @tanzac
هدایت شده از طنزک
"اندر مزایای خواب" (قسمت سوم) خلاصه به بانک رسیدیم. نوبتم شد و برای اینکه گربه را دم حجله بکشم با عصبانیت ساختگی به کارمند بانک گفتم: «لطفا وامم را روی غلتک بگذارید. این دفعه ششم است که در این یک سال می‌آیم. ضامن‌های معتبری که می‌گویید ندارم. چطور وقتی مختلس‌های میلیاردی می‌آیند از آنها ضامن نمی‌خواهید؟ حالا برای 20 میلیون تومان ناقابل از من دو ضامن درست و درمان می‌خواهید آن هم با بهره 30 درصد؟» یکهو قیافه گرفته کارمند باز شد و لبخند عمیقی بر لبانش نشست. گفت: «اگر پیش از این به شما جسارتی شده معذرت می‌خواهیم. کاملا حق با شماست. آن وقت خودش و معاون بانک آمدند و ضامن وام من شدند آن هم بدون بهره. من داشتم از خوشحالی بال درمی‌آوردم. تشکر کردم و برگشتم که در آستانه در به قیافه عبوس رئیس بانک - که تا‌حدودی شبیه پدرم بود ولی با کت و شلوار شیک - برخوردم که رو به من بلند داد زد: «هووووووی! پاشو برو!» گفتم: «بله؟! کجا؟» دوباره فریاد زد: «هوووووی!» آن وقت در کمال تعجب یک سقلمه هم به من زد و بعد نیشگونم گرفت. دردم گرفت و داد زدم آاااای و ناگهان قیافه‌اش کاملا شبیه پدرم شد. گفت: «فلان ‌فلان شده! چرا هر چی صدات می‌زنم بیدار نمیشی؟ لنگ ظهره. پاشو نون بخر دو لقمه نون پنیر سق بزنیم. مامانتم رفته خونه خاله‌ات اینا.» گفتم: «زنم کو؟» گفت: «زنت کجا بوده» و بعد لگد تنبیهی آرامی را روانه من کرد تا به سمت نانوایی بروم. نتیجه می‌گیریم که یکی از فواید مهم خواب، حل شدن کامل همه مشکلات به صورت محدود و موقت است که به نوبه خودش نعمت بسیار بزرگی است. ادامه دارد... @tanzac
هدایت شده از طنزک
اندر مزایای خواب (قسمت آخر) یکی از مهمترین مزایای خواب مربوط به خود خواب نیست. چند روز پیش چند تا کار اداری داشتم که باید تا ظهر انجام می شد. ویژگی این کارها این بود که به همت مسئولین بعضی هایش در شرق شهر انجام می شد و بعضی ها در غرب و بعضی در جنوب. اعم از بانک و اداره بیمه و مالیات و غیره. ناچار به برادرم رو زدم که کله سحر در رختخواب با گوشی‌اش ور می‌رفت. گفتم برادرجان! تو می‌دانی که برادر در سختی‌هاست که برادری‌اش را ثابت می‌کند. آیا این گزاره صحیح است؟ گفت: اوهوم! گفتم پس بیا و یکی دو کار اداری من را انجام بده که خداوند تو را اجر جزیل دهاد! خیلی آرام گفت ممممم! بعد گوشی از دستش افتاد و چشمانش بسته شد. گفتم اخوی! بِرار! آهای! الان جوابم را دادی. خواب بود. گویی سالهاست که خواب است. هرگز نشد بیدارش کنم. ناچار به دوستم زنگ زدم. بعد از سه بار زنگ زدن جواب تلفنم را داد و گفت: چته کَل صُبی؟ گفتم ببین امروز خیلی کار دارم. باور کن اگر ناچار نبودم مزاحمت نمی شدم. من و تو سالهاست که رفاقت دیرینه داریم پس به خاطر من یکی دو تا اداره برو و... دیدم صدای خر خر از پشت تلفن می‌آید. ظاهرا صدای خر و پف بود. تلفن را قطع کردم. از ناامیدی تلویزیون را روشن کردم. دیدم یکی از مسئولان بلندپایه می‌گوید: شکر خدا بیشتر مشکلات در زمینه محیط زیست، بیماری ها، شغل، خانه، ازدواج و... حل شده. آنهایی هم که مانده چیزی نیست و به زودی حل می شود. اما یک مشت آدم معلوم الحال از جای معلوم آمده می‌آیند و به ما ایراد... تلویزیون را خاموش کردم. سعی کردم مثل برادرم و دوستم و آن مسئول خودم را به خواب بزنم ولی نشد چون خیلی دلشوره داشتم. پس با قدرت تمام سعی کردم کارهای اداری ام را انجام دهم. در نهایت موفق شدم یکی از کارها را درست کنم هر چند سر امضای آخر به من گفتند مسئول جلسه است، برو فردا بیا. @tanzac