ليبراليسم- نهايي- مقدمه كتاب-سايت- 22 دي 1400 (1).docx
178.1K
ليبراليسم: ريشۀ فساد و چپاول
دكتر مسعود درخشان
******
مقدمهاي براي كتاب دستبرد ناپيدا
هدایت شده از با نهج البلاغه
بسم الله
🔵وقتی آیة الله صافی گلپایگانی به خود اجازه نمیداد از نهج البلاغه بنویسد....
ایشان در مقدمه کتاب الاهیات در نهج البلاغة درباره اینکه وقتی از او خواستند درباره نهج البلاغه مقاله ای بنویسد، چه حالی پیدا کرد نوشته اند:
حقیر با توجه به عجز و قصوری که دارم جسارت ورود در این امر بزرگ را نداشتم و واقعا دور از ادب می دیدم که در این میدان وسیع و بی کرانه ای که تهمتنان و پهلوانان، توانایی عرض وجود ندارند ضعیفی چون من قدم گذارد.
نهج البلاغه را با آن الفاظ وکلمات اعجاز آمیز و مطالب و مضامین بلند، و حقایق متعالی در رشته های مختلف علمی و دینی، و عمیق ترین مباحث فلسفی و الهی، برنامه ها، و هدایتهای بی نظیر اجتماعی، سیاسی، حکومتی، اخلاقی، صلح و جنگ که پس از کلام خدا و گفتار رسول خدا- صلی الله علیه و آله- مافوق گفتار تمام فلاسفه، و هر گوینده ای است در عرش اعلی می دیدم و خود را در خاک مسکنت و فقر علمی و نیازمندی، پس به جای اینکه قدمی برای قبول این دعوت به پیش گذارم هزاران فرسنگ عقب مینشینم؛
من کجا و هوس پرواز به آسمان بلند اندیشههای تابناک علی- علیه السلام- کجا؟!
من کجا و ارتباط با کتابی که هر چه توسن اندیشه ی محققان و متفکران تندتر می رود کرانه آن دورتر به نظر می رسد و بر وسعت آن افزوده می شود!
این چه کتابی است که حقایق و معانی متعالیش تمام نمی شود، و هر چه بگویند و بنویسند باز هم پیرامون آن ناگفته ها بسیار، و هر دوره و هر عصر بگونهای دیگر جلوه دارد، و خردمندان روشن ضمیر، و دانشمندان زحمت کشیده را به مبانی و حقایق دیگر جلب می کند.
الله اکبر از غیب وجود علی که منبع این حقایق، و درکهای متعالی است! الله اکبر از زبان گویا و بیان رسا و شیوایش که این حقایق نامتناهی را در قالب الفاظ و کلمات و حروف متناهی به گوش بشریت خواند و رمز: «انی اعلم ما لا تعلمون» را آشکار و معنی: «ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا» و مصداق: «و من عنده علم الکتاب» [3] را نشان داد.
نه فقط ضعیفانی چون مرا یارایی نزدیک شدن به قله شامخ مقاصد علی نیست بلکه دانشمندان و متفکران بزرگ که سالها در این وادی، اسب تلاش و کوشش و طلب رانده و شب و روزشان را با نهج البلاغه گذرانده و به تفکر و تامل پرداخته اند، عجز خود را از وصول به آن بیشتر درک کرده اند.
پس چه باید کرد و چه باید گفت و نوشت؟ آیا نباید قلم به دست گرفت و زبان باز کرد و سخنی گفت، چون مقال و کلامی در خور این موقف متعالی نداریم؟ یا باید گفت و نوشت، و در زمره و گروه خریداران یوسف نشست، که سزاوار است هر کس به گمان خود قطره ای از این اقیانوس بیکران بردارد یا دانه ای از این خرمن بیحد و حصر برگیرد و آن را در معرض نظر دیگران قرار دهد که از آن استفاده کنند و بهره مند شوند و یا آن را بررسی نمایند.
بالاخره آنان که در نهج البلاغه مطالعه و مراجعه دارند آشنایی و ارتباطی با این کتاب کریم عظیم پیدا کرده اند که دیگران ندارند آیا بهتر نیست که همین آشنایی و ارتباطی را که در حد معرفت و سرمایه علمی خودشان حاصل کرده اند در اختیار دیگران بگذارند تا آنان نیز معلومات و تحقیقات خود را بر آن بیفزایند و به طور جمعی و با همکاری یکدیگر به سوی مقاصد نهج البلاغه سفر نمایند؟ یقینا این بهتر است.
بنابراین، این ناچیز نیز به خود جرات داد و از خداوند تعالی استخاره نمود و از موقع رفیع ولایت حضرت مولی- علیه السلام- ضمن عرض معذرتهای شایان، استجازه کرد که موروار، ران ملخی را به درگاه چاکران آن سلیمان ملک ولایت هدیه نماید و: «ان الهدایا علیمقدار مهدیها».
#با_شیفتگان_نهج 57
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
لینک کانال↙️
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
هدایت شده از عصر انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد احمدی شاهرودی، استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم:
◼️ هیچ روایتی نداریم که اعتقادات باید مستند به برهان باشد!
◼️ مزخرف است که میگویند انسان باید تحقیق کند و اعتقاداتش از روی برهان باشد!
◼️ کجا داریم که ائمه (ع) به یکی از شیعیان گفته باشند باید بروی و تحقیق کنی!
◼️ دو مطلب مسلم است: شیعه به جهنم نمیرود، غیرشیعه به بهشت نمیرود!
◼️ اگر کسی احتمال دهد غیرشیعه به بهشت میرود، او نیز به بهشت نمیرود!
◼️ اگر کسی به کشتگان از غیرشیعه شهید بگوید احمق است!
◼️ غیرشیعه اگر در راه خدا کشته شود شهید نیست!
هدایت شده از خانه معارف طلاب جوان
دنیا بر خلاف آنچه که اهل دنیا و مادیون القاء میکند، جنگل نیست، محل زد و خورد و کشتن و کشته شدن نیست، محل توافق و تلائم است.
این دیالکتیکی که غربیها، هگل و ماکس و دیگران درست کردند که مبنای جامعه بر تضاد است؛ اسلام، عکس این را میگوید، مبنای جامعه بر تزاوج و تراوُد و تراحم، اینهاست. مبنای جامعه، این است. مبنای تاریخ هم این است.
این را یکی از حرفهایی که جا دارد اهل فکر در قرآن دنبال کنند، بنده یک وقتی دنبال کردم سالها پیش، مسألۀ زوجیت است در قرآن، ازواج، «و جعلناکم ازواجاً». هم در مورد انسان و هم در مورد همۀ اشیاء و ممّا لاتَعلمون، اینها همه به صورت زوجیت است.
این دیالکتیکِ اسلامی، این است که تفکرِ اسلامی، آن شکل جامعه و پیشرفت جامعه و حرکت جامعه و حرکت تاریخ و اینها بر اساس تضاد نیست، بر اساس تراحم است، بر اساس توادّ است، بر اساس همکاری است، بر اساس تزاوج است. این است که جامعه را پیش میبرد. این تفکر بایستی بر زندگی ما حاکم باشد.
سید علی خامنه ای. درس 332 صلاه مسافر.
@khanemaaref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقل مرحوم آیت الله علوی گرگانی از علامه طباطبایی در انگیزه نگارش المیزان
هدایت شده از مرکز تحقیقات اسلامی - مشهدمقدس
انسان و سرنوشت (چالش علیت و اختیار) - استاد سبحانی، استاد زمانی.mp3
30.1M
هدایت شده از مرکز تحقیقات اسلامی - مشهدمقدس
انسان و سرنوشت (چالش علیت و اختیار) - استاد سبحانی، استاد زمانی 2.mp3
29.63M
29.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عقل خودبنیان دینی
📍استاد حکیمی دو ادعای کلی دارد که در ظاهر متناقض است. از یکسو معتقد به استقلال معرفت شناسی دین و یا به تعبیر دیگر معتقد است قرآن در معارف خودش مستقل است و هیچ چیزی را در حوزه معرفت شریک قرآن قرار نمیدهیم.
از سوی دیگر ایشان بر معرفت بنیادین عقل تاکید دارد و میفرماید عقل، یک بنیاد بنیادین است. یا به تعبیر دیگر ایشان معتقد است که ما از طریق عقل میتوانیم معارف اساسی و بنیادین دین را کشف کنیم، بفهمیم، تصدیق کنیم و ارائه کنیم.
ایشان این دو ادعا را قابل جمع میداند و اساسا آقای حکیمی، نظریه درست و منطبق با حقیقت را جمع میان این دو ادعا میداند.
📚سلسله نشستهای بازخوانی الحیات
🎤سخنرانی استاد محمد تقی سبحانی
🌐کانون توحید (۱۴۰۱/۰۱/۲۶)
🆔 @mohamadrezahakimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 پرفسور مسعود درخشان: 🔻
🔸 اگر ما امیرالمؤمنین علیهالسلام و حضرت زهرا سلام الله علیها را نداشتیم، چه خاکی باید بر سرمان میریختیم؟! اگر اینها را نداشتیم، باید دنبال جانرالز و جانلاک (پدر لیبرالیسم) و دنبال بقیه میرفتیم!
🔸 درواقع اگر ما اهلبیت علیهمالسلام را نداشتیم، نیازی نبود خاکی بر سرمان بریزیم! چون دیگران جای آنها را میگرفتند: جانرالز میآمد، جانلاک میآمد، هایِک میآمد، کارلمنگر میآمد! کینز را داشتیم، مارکس را داشتیم، انگلس را داشتیم، ساموئلسون را داشتیم و بقیه را داشتیم و همۀ اینها با ما بودند و باید نوکری آنها را میکردیم. کمااینکه بعضیها اینها دارند و تعریف «آزادی» و تعاریف دیگر را از آنها میگیرند!
خدا را شکر که ما اینگونه نشدیم.
هدایت شده از نردبان فقاهت
✳️ «انسان، حیوان ناطق»؟! (3)
✔️ آیت الله جوادی آملی:
🔸 الآن پیش ما انسان، فصل اخیرش «ناطق» است؛ «جوهر، جسم، نام، حساس، متحرک بالإرادة، ناطق» این ناطق را ما «فصل اخیر» میدانیم، اما در دعای نورانی امام سجاد(علیهالسلام) ناطق، فصل اخیر نیست بلکه «حامد» فصل اخیر است؛ یعنی اگر انسان ناطق بود ولی خدا را حمد نکرد، انسان نیست!
🔹 مسلماً حضرت که نمیخواهد به کسی اهانت کند و بد بگوید! بلکه میگوید اگر کسی نداند این نعمت از کیست و این نعمت را بجا صرف نکند و لساناً نگوید «الحمد لله رب العالمین» بله! او «حیوان ناطق» است اما انسان نیست، چون فصل اخیر انسان، حامد بودن و حمید بودن است.
#حیوان_ناطق
@Nardebane_feghahat
👓 برای نخواندنهایتان برنامهریزی کنید!
توصیههای نمایشگاه کتابی (بخش سوم)
💠 استاد سیّد محمّدمهدی میرباقری:
◀️ ما گاهی فکر میکنیم که چه باید بخوانیم، ولی فکر نمیکنیم که چه نباید بخوانیم!
روی این هم فکر کنید که چه نباید بخوانیم. گاهی به ذهن خودم میآمد که روی بعضی قفسههایی که اشتغالات غیرضروری ایجاد میکند و از مطالعات اصلی باز میدارد، یک پرده بکشم؛ چون هوس بیخودی در آدم ایجاد میکند.
◀️ برای نخواندنهایتان هم باید برنامهریزی کنید. آنقدر کتاب چاپ میشود که شما پشت جلدش را هم نمیتوانید ببینید! اگر بخواهید ببینید روزتان تباه میشود! آنقدر مجله چاپ میشود که شما پشت جلدهایش را هم اگر بخواهید ببینید روزتان شب میشود. آنقدر روزنامه هست که شما سرتیترهایش را اگر بخواهید بخوانید صبحتان شب میشود. [آنقدر خبر و پیام تولید میشود که اگر همه را رصد و دنبال کنید، از زندگیتان و از کارهای اصلیتان باز میمانید.]
پس باید برای نخواندنهایتان هم فکری کنید.
◀️ با یک تدبیر و برنامهریزی فکر کنید که چه لازم دارید که بخوانید. هر مطالعهای برای ما هوس ایجاد نکند.
برای مثال، اگر انسان به یک فروشگاه زنجیرهای یا یک فروشگاه بزرگ میرود، اینطور نباشد که این فروشگاه هوسانگیزی بکند و مصرف شما را بالا ببرد. اصلاً این فروشگاهها را که درست میکنند خودش عامل توسعه مصرف است. آدم داخلش که میرود تحریک به مصرف بالا میشود؛ یکی از بسترهایی که مبدأ بالا رفتن مصرف خانوار هست، همین فروشگاههای زنجیرهای است؛ انسان یک جنس میخواهد بخرد، میبیند یک سبد بزرگ جنس برداشته و به خانه آورده. یک جنس نیاز داشته، به آنجا رفته و اجناس متنوع را دیده و تحریک شده.
علم هم همینطوری است. مواظب باشید که بیخودی تحریک نشوید.
◀️ موضوع را بررسی کنید و بعد مطالعه کنید. مشاوره بگیرید که باید چه بخوانیم و چه چیز را نباید بخوانیم. آنچه طبق بررسی و مشاوره، نباید بخوانید، نخوانید آنچه باید بخوانید بخوانید. اینطور نباشد که امروز وقتی یک سؤال روانشناسی از ما کردند، برویم چهار تا کتاب روانشناسی بخوانیم! معنی ندارد! چون فردا هم یک کسی، از جامعهشناسی از ما میپرسد! پسفردا از فیزیک میپرسد!
مواظب باشید که در این موضوع که چه باید بخوانیم و چه نباید بخوانیم، فکر کنید. هم فکر کنید و هم مشاوره بگیرید.»
@mirbaqeri_ir
@HozeTwit
هدایت شده از حوزه توییت (توییتر طلاب)🇵🇸
👓 مقدمه اسفار واقعا جالبه!
ملاصدرا علیه الرحمه میگه ما نوکر دربست روایات هستیم! صدرا شرح اصول کافی داره، خودش در جای جای اسفار میگه مرگ بر فلسفه ای که بیاد شرعیات رو زیر سوال ببره!
اونوقت یه عده میگن صدرا مخالف شرعیات بوده!!!
❗️ اصلا اول اسفار میگه تصفیه نفس و تهذیب نکردی و عقایدت و اساس معارفت رو محکم نکردی نیا این فلسفه رو بخون!
واقعا چطور برخی به این مرد نازنین اینطور تهمت میزنند😞
🔹 فألقينا زمام أمرنا إليه و إلی رسوله النذير المنذر
فکل ما بلغنا منه آمنا به و صدقناه و لم نحتل أن نخيل له وجها عقليا و مسلکا بحثيا بل اقتدينا بهداه و انتهينا بنهيه
امتثالا لقوله تعالی ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا حتی فتح الله علی قلبنا ما فتح فأفلح ببرکة متابعته و أنجح.
✅ فابدأ يا حبيبی قبل قراءة هذا الکتاب بتزکية نفسک عن هواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها و استحکم أولا أساس المعرفة و الحکمة- ثم ارق ذراها و إلا کنت ممن أتی اللَّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ إذ أتاها و لا تشتغل بترهات عوام الصوفية من الجهلة و لا ترکن إلی أقاويل المتفلسفة!
📕 مقدمه الاسفار الاربعه
@HozeTwit
💠💠💠💠💠
سلسله مباحث مفاهیم کلیدی هستی شناسی مبتنی بر وحی
مفهوم «الوهیت»، «ربوبیت»، «ولایت»
در کانال : فلسفه تابع وحی
🔻🔻🔻🔻🔻
https://eitaa.com/fotoooh
▫️به مناسبت سالروز بزرگداشت صدرالمتالهین شیرازی، فرهنگستان علوم اسلامی قم برگذار میکند:
🔰سلسله نشست علمی با موضوع امتدادحکمت(چیستی_چرایی_چگونگی)
🔹جلسه اول
با ارائه:
استاد محمد تقی سبحانی(مدیر پژوهشکده کلام اهل البیت و بنیاد امامت)
استاد احمدحسین شریفی(مدیر موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران)
دبیر علمی:
حجت الاسلام حامد آرین پور
📍مکان:خیابان الغدیر_کوچه۱۰_ساختمان مفید_طبقه اول
🕛زمان: پنجشنبه_ ۵خرداد
ساعت ۱۰ونیم صبح الی ۱۳
@monir_ol_din
فلسفه تابع وحی
💠💠💠💠💠 سلسله مباحث مفاهیم کلیدی هستی شناسی مبتنی بر وحی مفهوم «الوهیت»، «ربوبیت»، «ولایت» در کانال :
در ابتدا به مفهوم شناسی «الوهیت»، «ربوبیت» و «ولایت» از منابع کتاب و سنت خواهیم پرداخت سپس به امتداد فلسفی این مفاهیم در فلسفه صدرایی و فلسفه نظام ولایت می پردازیم و در نهایت دیدگاه مختار در مساله را تبیین خواهیم کرد.
🔶🔶🔶 دین شناسی
«دین» در تلقی رایج علما و اندیشمندان امامیّه به مجموعه «اخلاق، اعتقادات و احکام» تعریف می شود که موجب تأمین صلاح و سعادت او در دنیا و آخرت میگردد. این مجموعه از معارف و آموزهها متشکل از «ارزش های اخلاقی»، «هست و نیستهای اعتقادی» و «بایدونبایدهای تکلیفی» که توسط سه دانش «اخلاق، کلام و فقه» پدید می آید، «شریعت» نام نهاده شده است. طبق این تعریف، «دین» که با «شریعت» برابر است از سنخ آموزه ها، مفاهیم، گزاره ها، دستورالعمل، پیام و مقوله هایی از این دست که عمدتاً ماهیت «معرفتی» دارند، خواهد بود. حال اینکه جای این پرسش وجود دارد که آیا به لحاظ وجودی، حقیقت «دین»، از سنخ علم و دانش و گزاره است و «دین» محدود به «شریعت» میشود؟ این تلقی از دین از کجا ناشی شده و به کجا مستند است؟ آیا این تلقی از دین، به آموزههای اهلبیت:مستند است؟ یا اینکه در معارف اهلبیت:تصویر کاملتری از «دین» به دست میآید؟
برای تبیین جامع و کامل «دین» می بایست بین دو سیر دین تفکیک نمود:
1. سیر نزولی دین
2. سیر صعودی دین
«دین» در سیر اول حقیقتی است که از مقام قدس ربوبی نازل می شود فارغ از اینکه ما انسان ها چه نسبتی با آن برقرار می کنیم، اما «دین» در سیر دوم، تحقق مرتبه اول دین در قوای انسانی است که می توان آن را «دینداری» نام نهاد. اینکه انسان در قلب و ذهن و رفتار خود چه «وصفی از اخلاق» و چه «معرفتی از عقاید» و چه «عملی از احکام» را محقق می سازد به مرتبه دوم مربوط می شود. بنابراین مقصود از سیر نزولی دین، حقیقت وجودی و ثبوتی دین، فارغ از کیفیت مواجهه انسان با دین است؛ چه مومن شود و چه کافر، اما مقصود از سیر صعودی دین، کیفیت دینداری انسان است که با اراده و اختیار او همراه است؛ می تواند بپذیرد و یا انکار کند.
علاوه بر تفکیک فوق، می بایست بین سه مرتبه از دین نیز تفکیک قائل شد:
1. الوهیت
2. ولایت
3. شریعت
هریک از سه مرتبه فوق را می بایست در دو سیر نزولی و صعودی دین معنا کرد. 1. در سیر نزولی دین، «الوهیت»، خاستگاه و مبداء نزول دین است، یعنی دین از سوی خداوند تبارک و تعالی نازل می شود و قوام دین حدوثاً و بقائاً به خداوند است. 2. دین شأنی از شئون الوهیت حضرت حق است که آن را «ولایت» می نامیم؛ حقیقت دین، جریان «ولایت» و «هدایت» خداوند متعال است که بر همه عباد عرضه شده و با پذیرش مومنین، بر آنها جاری می گردد. 3. ولایت در مرتبه بعد، به «اخلاق، معارف و احکام» تنزل پیدا می کند که می توان به مجموع آنها «شریعت» گفت. مقصود از شریعت در این مقام، شریعت ثبوتی است که با درک اثباتی از آن که در دانش های «اخلاق و عقاید و فقه» واقع می شود متفاوت است.
اما این سه مرتبه در سیر صعودی دین نیز قابل بررسی است؛ 1. مقصد و غرض کل دین، تحقق «توحید» و «تأله» در وجود انسان و رسیدن او به مقام تام «عبودیت» و «پرستش» است. 2. عبودیت خداوند متعال از طریق جریان «ولایت الهی» و در مرتبه بعد «ولایت اولیای معصومین:» واقع می شود، در اینصورت عبودیت خداوند متعال از طریق «تولی» او به ولایت الهی و ولایت معصومین: ممکن خواهد بود. 3. این تولی و تأله نیز جز از طریق مناسک جریان ولایت و توحید که همان «شریعت» است ممکن نیست، لذا انسان می بایست نسبت به شریعت، «متشرع» باشد، یعنی «متخلق به اخلاق، عارف به معارف و عامل به احکام» باشد.
بنابراین تعریف «دین» را نمی بایست در «شریعت» محدود ساخت، بلکه پشتوانه و حقیقت وجودی شریعت، «ولایت الهی» و «ولایت امام معصوم» است که شأنی از مقام «الوهیت» خداوند متعال است. براین اساس مقصود از «الوهیت» و «ولایت» در سیر نزولی، حقیقت وجودی این مفاهیم است که مرتبه ای از دین به حساب می آید، هرچند از منظر معرفتی، جزو معارف اعتقادی هستند که بخشی از شریعت است. «ولایت» در مرتبه نازله به «شریعت» تبدیل می شود. «شریعت» در واقع، مناسک و مجاری جریان «ولایت» است که بدون «ولایت»، همچون کالبد بی روح است.
اگر این دو سیر را بر یک عبادت همچون نماز تطبیق دهیم چنین می شود: خداوند متعال از مقام «الوهیت» خود، جریان هدایت و «ولایت» خود را بر همه عباد عرضه کرده و مناسک تولی به آن را در قالب «شریعت» بیان داشته است که یکی از اعمال عبادی، نماز است. به بیان دیگر، «نماز»، طریق تولی به ولایت الهی و عبودیت و پرستش است که از مسیر ولایت امام می گذرد. در سیر صعود نیز کسی که نماز می خواند در واقع سه فعل را هم¬زمان انجام می دهد؛ 1. «متشرع» به شریعت است یعنی به احکام و ضوابط نماز پایبند است، همچنین به جوانب اخلاقی و اعتقادی آن هم نظر دارد. 2. «تولی» به ولایت امام معصوم دارد. 3. «متأله» است و پرستش و عبودیت خداوند متعال را انجام می دهد.
بنابراین مقصود از «ولایت» در اینجا، یک وصف اخلاقی و یا یک اعتقاد و معرفت و یا پیروی عملی نیست، بلکه جریان هدایت و سرپرستی خداوند متعال و خلفای او در سیر نزولی دین است که انسان می بایست موضع خود را نسبت به آن مشخص کنند؛ آیا سرتسلیم فرود می آورد و به جرگه مومنین می پیوندد و یا استکبار می ورزد و به ولایت طاغوت داخل می شود. جریان ولایت الهی از طریق ولایت اولیای معصومین:بر دیگر مخلوقات امتداد می یابد در اینصورت حقیقت دین، به «ولایت امام» تعریف می شود و امام، به عنوان «خلیفه الله» و «حجت الهی» که در هرعصری حضور دارد، مجرای فیض و هدایت و تقرب الهی برای همه بندگان است. براین اساس «دین» همچون یک نقشه راه نیست که در اختیار ما باشد و انسان با عمل به این نقشه به مقصد برسد، بلکه خداوند متعال، نقشه را همراه با معلم و سرپرست (امام) فرستاده است و عمل به نقشه می¬بایست در پرتو ایمان به ولیّ و اطاعت از او باشد. از این رو تلقی از «دین» به عنوان یک پیام، نقشه و... از شریعت انگاری دین حاصل می¬شود که تصویری ناقص از دین است. حقیقت «دین»، جریان مستمر «ولایت الهی» است که از طریق «ولایت امام» بر عباد جریان می¬یابد و در مرتبه بعد، «شریعت»، مناسک تولی به این ولایت را مشخص می کند.
🔶🔶🔶 نسبت الوهیت و ولایت در آیه الکرسی
آیات 255 الی 257 سوره بقره که آیه اول آن، آیه الکرسی نام دارد، تبیین روشنی از نسبت «الوهیت، ولایت و دین» دارد. آیه اول پیرامون «الوهیت حضرت حق» سخن می گوید:
اللَّـهُ لَا إِلَـهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ﴿البقره: 255﴾
و آیات بعدی پیرامون «دین» است که بر محور «ولایت» معنا می شود.
لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿البقره: 256﴾
اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿البقره: 257﴾
«الوهیت» حضرت حق ناظر به اسم «الله» است که جامع اسماء و صفات الهی است و همه شئون خداوند متعال را شامل می شود و هیچ شأن و اسم و صفتی، فوق آن قرار ندارد. از این رو، «الوهیت» را نمی توان برابر با «ولایت» یا دیگر شئون دانست بلکه جامع همه آنها و فوق و مهیمن بر همه آنهاست.
سپس در آیه بعد به مفهوم «دین» و ارتباط آن با انسان میپردازد و اینکه پذیرش دین، جبری نیست و انسان اختیار دارد در مقابل دو جریان «رشد» و «غیّ» مسیر حرکت خود را انتخاب کند و جایگاه خود را به نسبت ولایت الهی و ولایت طاغوت مشخص نماید؛ «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ».
«الوهیت» بر همه خلائق ساری و جاری است و احدی را امکان خروج از آن نیست، اما «ولایت خدای متعال» مخصوص اهل ایمان است؛ «اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّور»، «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّـهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِين». در مقابل، کسانی که از ولایت الهی اعراض کنند و کافر شوند، به ولایت طاغوت داخل شده اند؛ «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ».
مسیر رشد و تعالی به «ولایت الهی» بازگشت میکند و مسیر غیّ و گمراهی از «ولایت طاغوت» نشأت میگیرد. ازاینرو «ولایت خدای متعال» شامل حال کسانی است که به خداوند ایمان داشته باشند؛ «اللَّهُ وَلِيُ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» و در مقابل نیز اولیای طاغوت وجود دارند که ارادهها را به سمت إعراض از ولایت الهی سوق میدهند؛ «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات».
بنابراین در پذیرش «دین»، اکراه و اجباری نیست؛ «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ»، اما این «دین» چیست؟ حقیقت دین، حرکت در مسیر «رشد» است که با «کفر به ولایت طاغوت» و «ایمان به خداوند» به دست میآید که درواقع تمسک به ریسمان محکم الهی است. بهبیاندیگر حقیقت دین، «ولایت الهی» است که با تولی و تبری به دست می¬آید.
بنابر آنچه گذشت مجموعه نکات این سه آیه را می توان اینگونه بیان کرد:
1. مفهوم «دین» از جریان «ولایت» خداوند متعال آغاز می شود، چرا که هدایت و سرپرستی خداوند از طریق «ولایت» محقق می شود. هرچند مبداء و مصدر دین، «الوهیت» حضرت حق است اما مفهوم «ولایت» می تواند بیانگر و مفسّر «دین» خداوند باشد و نه «الوهیت». لذا حقیقت دین، جریان ولایت الهی است. از این رو این آیات می تواند بهترین مستند بر این نظریه باشد که: «دین»، مبداء و مصدری دارد که «الوهیت» است و حقیقتی دارد که «ولایت» است.
2. یک تفاوت ماهوی مفهوم «الوهیت» و «ولایت» این است که ولایت الهی در دایره اختیار انسان تعریف می شود، انسان می تواند تولی و تمسک پیدا کند، می تواند طغیان بورزد و آن را نفی کند. لذا فرموده است که در جریان دین و ولایت خداوند، اکراه نیست: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ». در اینصورت مقابل اراده انسان دو جریان و دو امکان انتخاب وجود دارد: «قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ». تمسک به دین الهی نیز نیازمند دو امر است: کفر به طاغوت و ایمان به الله؛ «يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّـهِ»، یعنی طرد جریان مقابل و تولی به جریان الهی.
3. نکته دیگر در امتداد نکته قبل این است که بعد از مرتبه الوهیت خداوند متعال، جریان ولایت، دو گانه است؛ «ولایت حق» و «ولایت باطل». به بیان دیگر «ولایت الهی»، بدیل دارد و آن هم «ولایت طاغوت» است. ولایت الهی، عام و شامل نیست که همه مخلوقات را در بر گیرد بلکه مخصوص اهل ایمان است؛ «اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا»، اما کسانی که کفر بورزند، آنان نیز تحت ولایت قرار می گیرند: «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ». بنابراین انسان می تواند با ایمان یا کفر خود، دو جریان ولایت الهیه یا ولایت طاغوت را انتخاب کند که باطن رشد و غیّ نیز همین دو جریان ولایت است.
4. از مطالب پیشین می توان چنین نتیجه گرفت که ذیل الوهیت خداوند (آیه اول)، دو جریان رشد و غیّ شکل می گیرد (آیه دوم) که بازگشت آندو به ولایت الهی و ولایت طاغوت است (آیه سوم). براین اساس ولایت الهی و ولایت طاغوت در عرض یکدیگرند و هردو ذیل الوهیت حضرت حق جای می گیرند. الوهیت حضرت حق، از موضعی مشرف و مهیمن به هردو جریان، این¬دو جریان را به وحدت می رساند و متناسب با علم و حکمت خود هردو را امداد می کند؛ «كُلًّا نُّمِدُّ هَـؤُلَاءِ وَهَـؤُلَاءِ». توجه به این اصل، ضروری است که همواره، عامل وحدت و اتحاد می بایست مرتبه ای بالاتر از کثرات باشد، در اینجا نیز عاملی که تقابل و تنازع ایندو جریان را مدیریت و سرپرستی می کند، «الوهیت» حضرت حق است.
مرحوم علامه طباطبایی; در تفسیر این آیات، بر حقیقی بودن دو جریان نور و ظلمت تأکید کرده و احتمال معانی مجازی را در آنها منتفی می دانند:
«قوله تعالى: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ إلى آخر الآية، قد مر شطر من الكلام في معنى إخراجه من النور إلى الظلمات، و قد بينا هناك أن هذا الإخراج و ما يشاكله من المعاني أمور حقيقية غير مجازية خلافا لما توهمه كثير من المفسرين و سائر الباحثين أنها معان مجازية يراد بها الأعمال الظاهرية من الحركات و السكنات البدنية، و ما يترتب عليها من الغايات الحسنة و السيئة، ... و الحق في ذلك أن هذه الأمور التي أخبر الله سبحانه بإيجادها و فعلها عند الطاعة و المعصية إنما هي أمور حقيقية واقعية من غير تجوز غير أنها لا تفارق أعمالنا و عقائدنا بل هي لوازمها التي في باطنها»
مرحوم علامه در بیان فوق، حقیقت نور و ظلمت را «لوازم باطنی» اعمال و عقاید دانسته است. حقیقت نور و ظلمت و مجاری آن، در آیات سوره نور تبیین بیشتری شده است.