eitaa logo
قلم های بیدار
130 دنبال‌کننده
119 عکس
42 ویدیو
2 فایل
کانال شعر قلم های بیدار
مشاهده در ایتا
دانلود
فتنه نوازنده‌اش یکی است جماعت مطرب و خواننده‌اش یکی است جماعت حرمله یا شمر؟ یا سَنان؟ چه تفاوت نیزۀ درّنده‌اش یکی است جماعت ناو مسافرکُش و مسلسل داعش شرکت سازنده‌اش یکی است جماعت متن سخنرانی شغال و سگ زرد هردو نویسنده‌اش یکی است جماعت خندۀ روباه عین گریۀ تمساح گریه‌اش و خنده‌اش یکی است جماعت چندم سپتامبر بود بازی ایّام بازی و بازنده‌اش یکی است جماعت هرکه در این عرصه ظلم دید و نجنگید مرده‌اش و زنده‌اش یکی است جماعت شعر اگر زینبی نبود، یزیدی است کفر، سُراینده‌اش یکی است جماعت صیحۀ واحد* شنیده ای؟ دَم مولاست نعرۀ کوبنده‌اش یکی است جماعت ماه زیاد است، آن که کرب‌و‌بلایی است ماه درخشنده‌اش یکی است، جماعت * "ما یَنظُرونَ الّا صَیحةً واحدةً تأخُذهُم وَ هُم یَخِصّمون" (یس-29) @ghalamhaye_bidar
همسایه -چشم بد نرسد- صاحب زر است چون صاحب زر است، یقیناً ابوذر است کم‌کم به دست مرده‌دلان غصب می‌شود باغی که در تصرّف گُلهای پرپر است چون و چرا مکن که در این کشتزار وهم هرکس که چون نکرد و چرا کرد، بهتر است صبح از مزار خط‌‌ شکنان زنده می‌شود شاعر هنوز در شکن زلف دلبر است ای بُرده هرچه بوده! چه داری که پس دهی؟ اصلاً بیا و فرض کن امروز محشر است گفتید؛ «لب ببند که با هم برادریم» من یوسفم، که است که با من برادر است؟ ما دل به رهنمایی اینها نبسته‌ایم پایی اگر دراز کنی، جاده رهبر است با سنگها بگو که چه اندیشه می‌کنند حتّی بدون بال، کبوتر کبوتر است @ghalamhaye_bidar
حالم بد است اما نمیدانم چرایش را تنها خدا، تنها خدا دارد هوایش را... تقصیر یا تقدیر؟ حرف زندگانی چیست پرگار میداند مسیر انتهایش را... روزی نهنگی پیر خواب شهر را آشفت حتما شنیدی در خبرها ماجرایش را؟! دریا و ساحل هر دوشان امروز طوفانیست دریا کجا خالی کند بغض رهایش را؟! طوفان غم باید بخشکد یا بخشکاند آه ای تبر بشکن تمام ریشه هایش را این ساحران بستند دست سامری ها را موسی کجای شهر افکنده عصایش را؟ این کشتی آشفته بی طوفان نمی ماند آه ای خدا صبری عطا کن ناخدایش را... @ghalamhaye_bidar
از گلوگاه تنگ جاری شو، شیشه های درنگ را بشکن ماهی کوچک گرفتارم قفس تُنگ تنگ را بشکن باز کن پر، زمان پرواز است؛ باله های تو بال پرواز است قفس شیشه ای درش باز است، قفل ترس و درنگ را بشکن شعله ی نیم خفته ی فانوس! تا به کی پشت شیشه ای محبوس دیده بگشا به صبح اقیانوس، وین شب تیره رنگ را بشکن زندگی آب تازه می خواهد تُنگ اما جنازه می خواهد شیشه ی آب و رنگ، تابوت است؛ شیشه آب و رنگ را بشکن راه دریا اگرچه سخت، بکوش، گرم با موجهای سرد بجوش آب دریا اگرچه زهر بنوش، تلخی این شرنگ را بشکن بازی موج و صخره از شادی است، در شکستن صدای آزادی است با صدای شکستن تُنگ ات، خواب سنگین سنگ را بشکن موج آمد گرفت ساحل را، دست موج خطر بده دل را بس کن این دورهای باطل را، ننگ این دور تنگ را بشکن برّه ماهی بزرگ دریا شو، خار چشمان گرگ دریا شو سر بکش آب هفت دریا را نام و ننگ نهنگ را بشکن @ghalamhaye_bidar
خیابان ادبیات (انجمن ادبی صراط زنجان) @Kiyaban_adabiyat آفتابگردانها (محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب) @Aftab_Gardanha مکتوب شوق (اشعار بیدل) @maktoobeshough انجمن تشنه رود ارومیه @TESHNEROOD شعر فاطمیون(شعر برای مجاهدان و شهدای مدافع حرم افغانستانی) @Fatemiyounpoems علی محمد مودب @ammoaddab محمد مهدی سیار @mmsayyar میلاد عرفانپور @erfanpoor حسن صنوبری @fihmafih حسین مودب @hmoaddab حسن خسروی وقار @hasankhosravivaghar حسن پاکزاد @hasanpakzad رضا ابوذری @rezaaboozari سید محمد مهدی و سید علیرضا شفیعی @shafiepoems مبین اردستانی @MobinArdestani امیر رضا یزدانی @rezayazdanipoet مهدی چراغ زاده @mahdicheraghzadeh شهریار شفیعی @asayeshgahe62 محمدرضا حسین زاده بازرگانی @mhbazargani رضا شریفی @gozarrrrr سعید تاج محمدی @Daghaayegh معین اصغری @moein_asghari محمدرضا وحیدزاده @rezavahidzadeh داود رحیمی @davudrahimi محمد مهدی خانمحمدی @Impoet محمد هنری @mohamadhonari1993 جواد شیخ الاسلامی @bi_to_naboodan محمد شکری فرد @m_shokrifard @payaneparishaniha @ghalamhaye_bidar
خسته است خسته است خسته است کفتری که روی گنبدِ راکتوری نشسته است @ghalamhaye_bidar
انجمن شعر نارنج با همکاری حوزه هنری اصفهان و محفل شعر آیینی انگور و مؤسسه شهرستان ادب برگزار می کند: دومین شب شعر "قلم های بیدار" با موضوع: شعر ضد صهیونیستی @ghalamhaye_bidar
دومین شب شعر "قلم های بیدار" برگزار شد @ghalamhaye_bidar
تقدیم به زنده یاد قیصر امین پور هیچ کس اگر چه با تو همصدا نبود هیچ کس! هیچ کس شبیه تو عاشق جوانه ها نبود بعد رفتن تو آن که می شناختت گریست بیش تر گریست آن که با تو آشنا نبود بعد تو داغ دست های گرم یک پدر بر دل چکامه های نصفه نیمه ماند رفتنت نوح حرف های نو! کشتی خیال را به ساحل کلیشه ها نشاند بعد تو چشم های نوجوان شهر ماه ها به دکه های بین راه خیره بود تا که شاید اسم تو با همان شکوه بیکران باز هم روی جلد ماهنامه ی سروش نوجوان بعد تو لفظ زنده یاد را از کتاب فارسی خط زدیم تو خودت هنوز زنده ای زنده ای و روی نیمکت کنار ما نشسته ای شاعری! شاخ مرگ را شکسته ای! من تو را ندیده ام شنیده ام ولی که نام کوچک تو عشق بود می شناسمت! آنچنان که چشمه آنچنان که رود *** بعد تو سه شنبه ها... @ghalamhaye_bidar
تفنگت را زمین مگذار در شب خیزِ طوفان ها... که در راهند گمراهان و گمراهند میزان ها... هوای "گرگ و میش" دشت از روزی خبر دارد که در آن نی لبک سودی نمی بخشد به چوپان ها تفنگت را زمین مگذار این هشدار تاریخ است که هرجا بوده انسانی کنارش بوده شیطان ها مسلمان! لا تَخَف! برخیز و معنا کن شهامت را و لا تَستَوحشوا! حالا که قبل از ما،مسلمان ها... یکی میثم شد و آتش به پا کرد و بهشتی شد یکی مختار شد بین حسین و ابن مرجان ها همیشه رفتنش آری به سود خیل بسیاری ست چه "مالک" باشد از کوفه چه "حاج احمد" به لبنان ها مجاهدهای سازش گر ... رجزخوان های در سنگر طلبکاران پوچ اندیش...خیل سست ایمان ها همه امروز باید ماست ها را کیسه می کردند اگر می بود آوینی اگر بودند چمران ها... اگر آتش زده بر اختیار دوستان،دشمن ملالی نیست تا هستند مردان دبستان ها هلا! ای آن که یک عالم نگاهش خیره بر راهت تفنگت را زمین مگذار در شب خیز طوفان ها @ghalamhaye_bidar
به اربعین همه خونگریه های دشت و کویرم کجاست قلب صبوری که گم شده ست مسیرم چو قطره ای که به دریا چو گرد در شب صحرا بعید نیست اگر در میان راه بمیرم پیاده آمده ام کربلا که با تو بگویم فدای قافله ی اشک کودکان اسیرم چه سفره ها که به پا کرد قدر دار و ندارش به راه ،پیرزنی که نگفت هیچ فقیرم به شوق کفش مرا واکس زد که فرق ندارد چه از ضریح و چه از زائرش غبار بگیرم دعایی ام که ندیده به عمر رنگ اجابت نمانده غیر رسیدن به زیر قُبّه گزیرم @ghalamhaye_bidar
سخنی ز کرب‌وبلا بگو، نفسی از آن‌چه که دیده‌ای دو سه بیت تازه و تر بخوان، که چه دیده‌ای، چه شنیده‌ای چه خوش آن که موسم اربعین، برسد به موکب واپسین به زیارت شه ملک دین، تو رسیده‌ای که رسیده‌ای چه خبر ز خیل پیاده‌ها، ز دعای هر شب جاده‌ها که خدا کند شب عمر ما، برسد به وصل سپیده‌ای به دعای «کنت معک» خوشی؟ دل من اگر به محک خوشی نروی اگر سوی نینوا، ز سبوی حق نچشیده‌ای دو قدم به تاول پا برو، دو قدم به قد دوتا برو که از آن به سجده تو سربلند و سبک پری، که خمیده‌ای همه خواهشم بود از خدا، که شوم شهید ره ولا ولی آه از این دل مبتلا، دل از قفس نرهیده‌ای... پرش بلند هما کجا و دل شکسته‌ی ما کجا به همین خوشم که ادا کنم غزلی به مدح قصیده‌ای @ghalamhaye_bidar