#کتابخانه
#بچه_های_مسجد
پایشان به مسجد باز شده است
بچه هایی که پیش ازین نه خودشان نه خانواده هایشان مسجد را ندیده بودند!
میآیند کتاب میگیرند
می نشینند میخوانند
در فضای کوچک کتابخانه دلشان میخواهد باشند و هی میان کتابها
بچرخند و بگردند
گفته ام یک هفته مهلت دارید
دوروز نشده تماس میگیرند که خواندیم
و میخواهیم یکی دیگر بگیریم
پسرک 8 ساله که موهای بلندش را از پشت بسته
و مادرش هم اعتقادی به حجاب ندارد،
آمده است کتاب دومش را بگیرد،
عجیب اینجاست که باز هم
میان آن همه کتاب رنگارنگ و قصه های جذاب ایرانی و خارجی،
انتخابش از مجموعه "من اهل بیت را دوست دارم" آقای "حیدری ابهری" ست!
میگویم کتاب های ساده تر و روان تر هم برایت هست
میگوید همین ها را دوست دارد
کتاب قبلی اش زندگی امام رضاع بود،
این بار آمده سراغ امام حسین ع!
میگویم نیست امانت برده اند
غمگین میشود
همه را جلویش میگذارم و میگویم هرکدام را میخواهی بردار
امام حسن ع را برمیدارد...
بگذاریم فطرت بچه ها نفس بکشد
بگذاریم آنچه فطرتشان می طلبد جستجو کنند
بگذاریم
بچه ها راه خانه خدا را پیداکنند...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#خانه_شهید
حیاط خانه را حسینیه کرده اند
پدر و مادر شهید
و روضه 200 نفره ی هر ساله را
به چند صندلی
به تعداد انگشتان دست رسانده اند،
تا روضه برقرار بماند...
@ghalamzann
#ظهر_عاشورا
#لوازم_التحریر
همراهان ارجمند
به لطف خداوند در ظهر عاشورا
توزیع غذا همراه با اهدای بسته های لوازم التحریر در مناطق محروم خواهد بود،
با شروع سال تحصیلی
کودکان نیازمند مانند فرزندان ما
دلشان دفتر و مداد نو میخواهد
آنها را فرزند خود بدانیم
و کمک کنیم تا یک بسته حداقلی به دستشان برسد و صدای شادی کودکانه
خانه های کوچکشان را پر کند.
اگر دوست دارید به هر مقدار،
متولی کودکان آرزومند باشید لطفا خبر کنید.
@ghalamzann
خواص درمانی محرّمت...
میخواستند خیمه عزای شمارا برپا کنند
امسال کار سخت بود
مجوز را دیر داده بودند
چقدر دویده بودند خدا میداند
چقدر "نه" شنیده بودند خدا میداند
اما بالاخره گرفته بودند
خیمه شما که بر پا شد
کودک و نوجوان و جوان دورش می چرخیدند
قرار بود چراغ خیمه شب ها روشن باشد
اما هر ساعتی از آن طرف ها رد میشدی
چندنفری دورش بودند
چرا... نمیدانم
مغناطیسی دارد خیمه
چادر عزای شما
مجلسی که برای شماست
جمع میکند همه را
بچه های محله که غیر محرّمت
همه جا بودند و انواع سرگرمی و مشغله حواسشان را پرت کرده بود
این روزها و شب ها پاتوقشان خیمه شما بود
از در میرفتند و از پنجره برمیگشتند
می بردند و میآوردند
می شستند و جمع میکردند
همان بچه های نازپرورده همیشگی
سرشان به شما گرم شده
وقتشان با خیمه شما میگذرد
ضدعفونی هم میکنند
فاصله را هم تنظیم کرده اند
تا دیروقت هم میمانند
ماشین نویسی هم میکنند
دشت اولشان روزی من بود
ماشین را گذاشتم و شروع کردند
سال قبل هنرمندان چایخانه
سقای آب و ادب را برایم نوشته بودند
امسال اما زحمتش را بچه های محله کشیدند
سقانوشته نداشتند
نام شمارا نوشتند
و نام هیئت شان را،
هرجای دیگر اگر بود رضا نمیدادم نام و نشان هیئت را بنویسند
اما این را نوجوانان نوشتند
و نوجوان دربند حواشی نام و نشان نیست
پس نام و نشانی که مینویسد،
سنگینی ندارد،
بچه های محله این روزها و شب ها
حال دلشان خوب است
و این ها خواص درمانی محرّم شماست
و چه حیف که تمام میشود...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#مقدسات_طاقچه_ای
دخترکوچولوی پنج ساله دوست داشتنی
آمده کتاب بگیرد
کتاب هارا هی برمیدارد
و جابجا میکند
سواد خواندن ندارد
اما سواد بصری اش بسیار خوب است
از روی عکس های کتاب،موضوعش را تشخیص میدهد و انتخاب میکند.
نشسته و با وسواس چند کتاب را برداشته
و روی پایش گذاشته،
و یکی یکی نگاهشان میکند
بعد با نگرانی میپرسد
"خانوم اینا اسم خدا داره؟"
میگویم "بله اول همه کتاب ها اسم خدا داره"
میگوید "پس نباید روی زمین بذارم"
میگویم "بذار کنارت و یکی یکی بردار و نگاهشون کن"
میگوید "نه مامانم گفته نباید کتابی که اسم خدا داره روی زمین بذاری"
کتاب ها روی پایش انباشته شده اند
نمیتواند درست نگاهشان کند
ناگهان قید کتاب هارا میزند و میگوید
"کتاب نمیخوام اینا اسم خدا دارن"!...
دخالت در شیوه تربیتی هیچ پدرومادری خوب نیست
اما مراقب باشیم
طاقچه ای کردن مقدسات
فاصله های ابدی بین آنها و آدمها
ایجاد میکند و شاید خدای ناکرده
برای همیشه
کسی یا کسانی را از چشیدن طعم بی نظیر
محبت و معرفت الهی محروم نماید.
پ.ن: عکس، نقاشی دخترک است
هدیه آورده و میگوید من وشما مثلا رفتیم روضه و ناراحتیم...❤️
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#نیازمندی
#آبگرمکن
یک خانواده آبرومند نیاز به آبگرمکن دارند،
هوا سرد شده است و متاسفانه خانه کوچکشان فاقد آب گرم میباشد
اگر جایی سراغ دارید یا کسی را میشناسید که میتواند کاری کند
لطفا اطلاع دهید.
@ghalamzann
#نماینده_مجلس
دعوتنامه که آمد پس از مدت ها تصمیم گرفتم شرکت کنم
جلسه با نماینده شهر بود،
به حرمت چندسال سابقه آشنایی و همکاری
برای دیدنشان رفتم
و با امید رفتم،
با امید محفوظ ماندن دغدغه های چندین ساله...
به ایشان از حاشیه شهر مشهد گفتم
از شرایط مصیبت باری که در خبرها کمتر گفته میشود
از مناطقی که بایکوت شده اند و خبری از آنها در گفتگوها نیست
از زن و بچه هایی که بدون سرپرست و یا بدسرپرست هستند
و با سختی ها دست و پنجه نرم میکنند
و این دست و پنجه نرم کردن به کلام نمیاید
که باید دید و چشید و رنجش را به جان نشانید
گفتم بدون یال و کوپال و هیئت همراه بیایید و ببینید و بنشینید و دردشان را مزمزه کنید
پذیرفتند و گفتند هماهنگ کنید با هم برویم
از شعار ترویج فرزندآوری گفتم
که از همین حد بالاتر نرفته است
و آنقدر حمایتی در کار نیست که آدمی باورش نمیشود که کاهش جمعیت به واقع مساله کشور باشد...
گفتند پیشنهاد بدهید قول میدهم پیگیری کنم
و از ضعف کار رسانه ای نمایندگان گفتم
ازینکه کسی نمیداند و نمی فهمد که چه میکنند
و همیشه کسانی برنده میدان بوده اند که تیم رسانه ای قوی داشته اند
گفتند مردم از حرف زدن خسته اند
گفتم کار رسانه ای حرف زدن نیست
گزارش کارهای انجام شده است
حتی در حد پیگیری یک طرح خوب یک حرف خوب یک مطالبه ی خوب
پذیرفتند و گفتند در این زمینه ضعف داریم
گفتم اگر به مردم نگویید به چه کار مشغولید
چهارسال دیگرحتما خواهند پرسید اینها چه کردند
اگرچه تدبیر "رای های لیستی"
باز هم به داد همه خواهد رسید
اما انصاف نیست که اگر کاری میکنید مردم ندانند
و آنها که کاری نمیکنند اتفاقا سروصدایشان زیاد است
گفتگو به پایان رسید
آدمیزاد به امید زنده است...
امید به اتفاقات خوب
به تغییرات سازنده...
به حرکت های اصلاحی درست
هر کسی دستش میرسد باید دستی برساند در هرکجا که هست
"پشت دریاها شهری ست، قایقی باید ساخت"
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#بچه_های_مسجد
قرارمان ساعت شش ونیم در کتابخانه مسجد است
راس شش ونیم جلوی مسجد میرسم
دخترها را جلوی مسجد می بینم
تا پارک کنم میروند داخل و در را میبندند،
در میزنم خادم در را باز میکند و درحالیکه مکدر است شکایت میکند ازینکه دخترها زنگ مسجد را زده اند،
یادآوری میکنم که شنبه ها و چهارشنبه ها این ساعت قرار کتابخانه بوده است چیزی نمیگوید اما معلوم است ناراضی است و حوصله ورود بچه هارا ندارد،
اینکه کی بچه ها مسیر شبستان پایین را تا کتابخانه طی کرده اند و ردی و صدایی نیست تعجب میکنم
به پله ها که میرسم دوتا از دخترها سراسیمه میآیند و سلام میکنند
و میگویند باید چشم هایتان را ببندید!
با هیجانشان همراه میشوم و چشمها را میبندم
دونفری دستانم را میگیرند و مجبورم میکنند پله هارا با چشم های بسته طی کنم
مدام هم میگویند زیرچشمی نگاه نکنید و واقعا نگاه نمیکنم
کورمال کورمال وارد شبستان بالا میشویم
به یک نقطه که میرسیم میگویند چشمهایتان را باز کنید
و همزمان جیغ میکشند تولدتون مبارک،
مبهوت مانده ام
روی میز کیک و بادکنک و شکلات گذاشته اند با هدایایی که زحمتش را کشیده اند،
باورکردنی نیست
کی این همه بزرگ و خانم شده اند...
کرونا نمیگذارد دستان مهربانشان را بگیرم فقط باید از کلمات کمک بگیرم که بدانند چقدر هیجان زده هستم و بقول خودشان سورپرایز عالی بوده است
یغض و اشک و شادی مخلوط میشوند
کوچکترینشان با نگرانی میگوید میخواستیم خوشحال شوید
میگویم همه اینها نشانه خوشحالی است
خوشحالی خیلی خیلی زیاد،
میرویم در کتابخانه کوچکمان عکس میگیریم و کیک میخوریم
و یک خاطره کم نظیر رقم میخورد.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
آیین خادم شدن بچه ها
خیلی بی سروصدا انجام شد
پیکسل ها را که روی سینه چسباندند
گفتم این نشان خادمی شماست
خادم امام حسین علیه السلام شدید
ازین به بعد در مسجد و روضه
هرکاری توانستید انجام دهید
شما از امروز خادم هستید!
از شدت هیجان و ذوق میدویدند و به مادرانشان نشان میدادند و میگفتند خادم شده اند،
حالا رقابت بر سر تعارف دستمال کاغذی و جمع کردن مهر و کارهای دیگر مشغولشان کرده بود🌸
@ghalamzann
#لوازم_التحریر
جعبه های لوازم التحریر را که می بینند
چشم هایشان برق میزند
یکی یکی باز میکنند و تماشا میکنند
یکی میگوید کاش ما هم نیازمند بودیم
آن یکی میگوید من عاشق این جامدادی ها هستم
یکی دیگر میگوید خوش بحال بچه های فقیر...
خط تولید تشکیل میدهند
شیوه کار را که یاد میگیرند
هرکسی کاری انجام میدهد
چند نفر تقسیم بندی میکنند
یکی در پلاستیک می پیچد و یکی روبان می بندد
و دو کوچولوی 5 ساله مسئول چیدمان بسته ها هستند
کار آنقدر شیرین است که دلت میخواهد تایم لپسش را بگیری و بگذاری
از 5 ساله تا 18 ساله دور هم جمع شده اند🌸
بسته ها یکی یکی آماده وکنار هم چیده میشوند
به کوچولوها میگویم دریایتان دارد بزرگ
و بزرگ تر میشود
زهرا کوچولو میگوید این تراش ها ستاره دریایی هستند
و نیکاکوچولو میگوید ماهی ولاک پشت هم داریم
کار طولانی شده است اما بچه ها خسته نیستند
یکی میگوید دارم به لحظه خوشحالی بچه های نیازمند فکر میکنم
آن یکی میپرسد یعنی خدا این کار را از ما قبول میکند؟
و دیگری میگوید من موقع کار آرزوهایم را به خدا میگویم
بعضی ازین دخترها روزهای اولشان است که پا به مسجد گذاشته اند
حجاب درستی هم ندارند
و خوشایند بعضی ها نیستند...
بانیان محترم لوازم التحریر
خداوند قدم های خیرتان را بر مسیر حق استوار نگاه دارد
زحماتتان مقبول حق🌸
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
فاز دوم جمع آوری #لوازم_التحریر
خیرین گرامی
در فاز اول،
خرید لوازم التحریر معادل 6.375.000 تومان انجام شد که با تخفیف و همراهی فروشنده این مبلغ به 5.200.000 رسید که الحمدلله حدود 180 بسته نوشت افزار ایرانی با کیفیت مطلوب تهیه گردید.
متاسفانه به دلیل تقاضای زیادی که در مناطق محروم وجود دارد،
ناچاریم فاز دوم جمع آوری و خرید را انجام دهیم،
کمک های شما به هر میزانی راهگشا خواهد بود،
دانش آموزان نیازمند چشم انتظار همراهی پدرانه و مادرانه شما هستند.
برای هر دانش آموز یک بسته حداقلی نوشت افزار معادل 30.000 تومان است
شما چند دانش آموز را حمایت خواهید کرد؟
@ghalamzann
#مقتل_خوانی
همه چیز سر جای خودش جای گرفته است
چیدمان صحنه
نظم و فاصله صندلی ها
پرچم هایی که به قاعده نصب شده اند
و دکوری که روضه ی نخوانده است...
نامش "سوگ خوانی اضطرار" است
و از خدا که پنهان نیست
نامش تو را می کشاند
در دنیایی که همه چیزش
روایتگر اضطرار است!
مقتل میخوانند
با نگارشی که روزآمد است
و محتوایی که تعارف ندارد
مقتل میخوانند
و فرات فرات اشک میگیرند
اگر اهل مقتل شنیدن هستید
برای شنیدن سوگ نامه اضطرار بروید
بچه های کوچک را نبرید
دل میخواهد شنیدن مقتل
و طاقتتان را بالا ببرید
تا وقت فراز خنجر و قفا
قالب تهی نکنید...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#دیروز_نوشت
#امروز_نوشت
مسئولیت امر پیچیده ای ست
در هر سطحی که باشی کسی هست که بالاتر از توست
و تو همواره موظفی درگیر موضوع
مخربی به نام "گزارش عملکرد" باشی!
چرا مخرب...
چون بازار رقابت داغ است
تو هم نخواهی بالادستی ها میخواهند
عملکرد هرقدر چرب تر،
گوی سبقت را ربودن محتمل تر،
میگویی این کار انجام نشده
میگویند بگو انجام شده
میگویی این را امضا نمیکنم
میگویند امضایش موظفی توست
دروغ که استخوان ندارد
میگویند و می تراشند و میسازند
و تو به قدر همان امضا
همان تایید همان سکوت
مسئول همه دروغ هایی،
و دروغ گفتن میشود تدریج
و کم کم عادت
و روزی ملکه
آنقدر که خودت هم دروغ هایت را باور میکنی...!
امشب که آمد و از کاری که نکرده و ربطش با او صفر بود
عکس و فیلم گرفت تا بفرستد برای
بالادستی اش
و گفتم اینکار دروغ است
گفت مجبورم...
و گرفت و فرستاد،
یاد خاطرات دوست نداشتنی را دوباره زنده کرد،
این آدمها حال زندگی را بد میکنند
آنقدر که نفس کشیدن سخت میشود
در چنین هوایی..!
اجبار و فشار "گزارش عملکرد"
فساد میآورد
و فساد که شاخ و دم ندارد
همین که دروغ گفتن و گزارش ساختن
برایت راحت شود
یعنی به فساد روح و جانت تحقیقا رسیده ای...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#تجربه_نگاری
#نوجوانی
وقتی عضو گروه دختران شد بنای ناسازگاری داشت
به هر اتفاقی گروه را ترک میکرد
جواب پیام را نمیداد
و تمایلی به گفتگو نداشت
اصلا ندیده بودمش
فقط عضو بود، بی صدا و بی کلام،
چند روز قبل همراه چندتا از دخترها آمد و روی بالاترین پله مقابل کتابخانه نشست
با پوششی که تقریبا وجود نداشت
و آرایشی که مناسب سن 13 ساله اش نبود
خیرمقدم گفتم و خواستم بیاید کتاب بگیرد
با لجاجت خاصی گفت من کتاب نمیگیرم
گفتم فکر کردم برای کتاب آمدی
گفت نه با بچه ها آمدم
گفتم حالا بیا کتابخانه را ببین
شاید دلت خواست...
گفت نمیخواهم دوست ندارم
گفتم هرطور راحتی دخترم
راستی اسمت چه بود؟
اسمش را که گفت تازه متوجه شدم این اسم همان دخترک ناسازگار و لجوج گروه است
گفتم چقدر دوست داشتم ببینمت
لبخند کمرنگی زد و چیزی نگفت
مثل تکه سنگی که بنای نرم شدن نداشت
کتابخانه شلوغ شد و بچه ها میآمدند و کتاب میگرفتند و صحبت میکردند و میرفتند
و هرازگاهی دوباره صدایش میزدم
همچنان نشسته بود
بدون هیچ ری اکشن مشخصی...
خلوت تر که شد دیدم دونفر دیگر هم روی پله ها نشسته اند
کنارشان نشستم
کتاب "دفترچه خاطرات جغد" دستم بود
شروع کردم به ورق زدن
و گفتم چقدر این کتاب جالب است
عکس های قشنگی دارد چقدر خلاقانه طراحی شده است
دخترها چیزهایی گفتند اما او همچنان صامت و بی حرکت،
گفتم دفترخاطرات داشتن خیلی خوبه
شماها دارید؟
باز هم دوتای دیگر جواب دادند
گفتم من هرسال یک دفتر مینوشتم و جلد یک و دو و سه میگذاشتم
اما اصلا دلم نمیخواست کسی دفترم را بخواند
شما هم اینطوری هستید؟
دو دختر دیگر گفتند آره خانوم اصلا دوست نداریم کسی بخواند
از او پرسیدم تو چطور؟
آرام گفت من قفل میزنم به دفترم...
خوشحال از صدایی که شنیده ام
گفتم بذارین یه خاطره براتون بگم
و خاطره دوران مدرسه را گفتم که برادرم رفته بود داخل اتاق و در را قفل کرده بود و با صدای بلند دفتر خاطرات من را برای اهل خانه میخواند!!
و من ملتمسانه به در میزدم که نخواند...
بچه ها از شنیدن خاطره ریسه رفته بودند و اینکه اگر جای من بودند برادر را حسابی کتک میزدند...
دیدم او هم دارد میخندد،
کتاب را طرفش گرفتم و گفتم ببین دفترچه خاطرات این جغده بهتره یا مال تو...
خندید و کتاب را گرفت
و روی پله ها ماند و خواند
و آمد جلد بعدی کتاب را گرفت،
و دوروز بعد آمد و دو کتاب دیگر...
روز بسته بندی لوازم التحریر نیلزمندان زودتر از همه آمد
مهربان و پرانرژی...
همان اول گفتم مانتو و شالت را کنار بگذار تا راحت تر باشی
با تردید گفت مسجد...
گفتم اشکالی ندارد کسی نیست،
بدون خستگی و شکایت تا آخرین لحظه ماند
با محبتی عجیب بسته هارا آماده میکرد
صحبت میکرد و میخندید و دیگر آن دختر پر از بغض و بداخلاقی نبود
دیشب کتاب "شازده کوچولو" را گرفت و برد
امروز پیام داده که ببخشید نتوانستم امانتدار خوبی باشم
فلان بچه کوچک خانواده کتاب را برداشته و خط خطی کرده
چند ایموجی ناراحتی و شرمندگی هم سنجاق کرده بود...
(کتابخانه، قانون مراقبت از کتاب دارد
در این مورد خیلی با بچه ها جدی برخورد میکنم)
اما برای او
نشد که بگویم چرا مراقب نبودی
ناخودآگاه نوشتم اشکالی نداره دختر خوب
اصلا ناراحت نباش
خنده تو برای من مهم تر از خط خطی شدن کتاب است...
راست گفتم
خنده های او و یخی که از وجودش آب شده،
دنیا دنیا ارزشمندتر از خراب شدن کتاب بود.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
قلمزن
#نیازمندی #آبگرمکن یک خانواده آبرومند نیاز به آبگرمکن دارند، هوا سرد شده است و متاسفانه خانه کوچکشا
#گزارش
با کمک بندگان خوب خدا،
مبلغ 1.800.000 جمع آوری
و آبگرمکن خریداری گردید.
اجر تمام کسانی که قدمی برداشتند
با صاحب شهید این روزها 🌸
#کیف_مدرسه
همراهان ارجمند
فاز دوم خرید لوازم التحریر انجام و امروز آماده برای توزیع خواهد شد.
لطفا کیف های اضافه ای که در منزل از سالهای گذشته فرزندان دارید،
تحویل بدهید،
دانش آموزان نیازمند از کیسه برنج و نایلون بجای کیف استفاده میکنند،
کیف های حتی مستعمل یقینا جایگزین مناسب تری خواهند بود.
ماجور باشید.
@ghalamzann
#فرصت_ها
#ظرفیت_ها
مثل اسفند روی آتش است
بند نمیشود دخترک کلاس پنجمی من!
هر لحظه پیام میدهد و پیشنهادی و درخواستی،
به تلفن های مداومش بیشتر اوقات پاسخ نمیدهم
و خودش میداند که باید پیام بدهد و
نمیشود که روزی چندبار زنگ بزند
پر از طرح و پیشنهاد است پر از ایده...
اصلا طرح جشنواره کتاب محله از خودش بود
در یکی از پیاده روی های دخترانه ایده اش را داد
دوست داشتنی وخوش خنده است
با پیام هایش کلی میخندد و میخندم
تاکنون پای پدرومادرش به مسجد نرسیده است
اما خودش در را ببندی از پنجره میاید
پیام هایش مرتب با پیشنهاد است
امروز بریم پارک؟
میشه دسته جمعی بریم دوچرخه سواری؟
میشه نمایش اجرا کنیم؟
گروه سرود داشته باشیم؟
مسابقه بذاریم؟
بچه هارو خبر کنم برای جلسه؟...
سماجت وعجله اش هم زیاد است
چندبار گفته ام که توشش ماهه به دنیا آمده ای
رفته از مادرش پرسیده
و مطمئن شده که 9 ماهه به دنیا آمده است!
شیرین است آن قدر که دلت برایش تنگ میشود
چندباری سوارشان کرده ام و بقول خودش ویراژ رفته ایم
اصرار دارد که تکرارش کنیم
امروز گفتم تو باید مسئول روابط عمومی محله بشوی
ریسه میرود و میگوید موافقم!
شنیده است که اهل نوشتن هستم
شروع به نوشتن کرده و دارد کتاب مینویسد!
خاطرات محله و مسجد را سرجمع کرده
که کتابش کند
هی میآورد و میخواند و رفع اشکال میکند...
صدایش میکنم خانم نویسنده...دلش غنج میرود
چندروزیست که سودای بازیگری دارد
امید دارد که معرفی اش کنم تا در برنامه های تلویزیون بیاید واجرا کند
نمیداند که چقدر همیشه مقاومت کرده ام
برای هر کودک ونوجوانی که خواسته وارد این فضا شود!
دخترک کلاس پنجمی من
یکی از #ظرفیت های ناب محله است
و چقدر زیادند این ظرفیت ها
اگر به هوش باشیم و #فرصت ها را برای یافتن
و رشد دادنشان از دست ندهیم...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#نقاب_های_ما
از بهترین خاطراتم تدریس است که چندسال قبل در یک دبستان دخترانه بخت یارم بود تا زمان فراغت را در کلاس مهارت های زندگی با بچه ها باشم
تجربه های شیرین آن روزها را هنوز میشود مزمزه کرد و یادش لبخند و انرژی مثبت میآورد،
القصه به یاد دارم که روزی در کلاس با بچه ها یک بازی کردیم که نتایج جالبی داشت
بازی به این شکل بود که سوالاتی میپرسیدم و نوع پاسخ به هر سوال کودک را به مرحله ای متفاوت میبرد،
سوالات در مورد یک اردو بود
که میخواهیم برویم و مراحل مختلف را چگونه اجرا کنیم،
سوالی که چالش ایجاد کرد این بود که خوراکی با خود چه میآورید؟!
گزینه ها جذاب بودند
چیپس و پفک، ساندویچ کالباس و نوشابه..
گزینه آخر نان و پنیر بود!
هر گزینه به مرحله متفاوتی وارد میشد،
عجیب این بود که بچه های دوم دبستان نان و پنیر را انتخاب میکردند!!
میدانستم که چقدر دلشان گزینه های دیگر را میخواهد اما فضای مثبت خانواده ها و مدرسه ای که بر اصول تربیتی استوار بود اجازه نمیداد بچه ها خودشان باشند،
مدام میپرسیدم بچه ها ساندویچ کالباس؟ پفک؟
اما انتخابشان نان و پنیر بود
نوبت رسید به یکی که زبل تر بود
یواش گفت ساندویچ کالباس...
بچه ها هو کردند و خانوم وای وای!
دخترک بیچاره گفت فقط میخوام بدونم مرحله بعدش چیه!
گفتم بچه ها اشکالی نداره
هرکسی هرچی دوست داره باید بگه...
این ماجرا گذشت
اما همیشه یادم ماند که ما عموما طوری تربیت میشویم و تربیت میکنیم که نمیتوانیم خودمان باشیم
اگر خودمان باشیم هو میشویم
و این نقاب ها مارا به سمت نفاق پیش میبرند
اجازه بدهیم و جسارت داشته باشیم
بچه ها خودشان باشند
تمرین آزاداندیشی باید از کودکی شروع شود.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#قربانی_ماه_صفر
همراهان گرامی
در آغاز ماه صفر هستیم
از آنجا که صدقه برای دفع بلایا و آفات در این ماه بسیار توصیه شده است،
قرار است صدقات جمع آوری شده درقالب قربانی به ثمر بنشیند.
مطابق معمول گوشت قربانی های انجام شده بین نیازمندان توزیع خواهد شد.
شما میتوانید به هر میزان که بخواهید در انجام قربانی سهیم باشید.
لطفا در صورت تمایل اطلاع دهید.
@ghalamzann
#خواهران_مجازی
گل سرهای دست ساز رنگارنگ روز دختر یادتان هست؟
جامدادی های نمدی عیدغدیر را چطور؟
و کارهای قشنگ و دلبرانه مناسبتهای دیگر؟!...
امشب هم آمدند
کنار لوازم التحریری که خریده اند
گل سرهای زیبا هم بافته اند
تا وقت تحویل به کودکان نیازمند،
دل دختربچه ها غنج برود
و صورتشان گل بیندازد،
دوتاخواهرند
اسمشان را هم نمیدانم
هدیه فضای مجازی اند
مهربان هنرمند باسلیقه
داخل بسته ها پول هم گذاشته اند
میگویند برای قربانی ماه صفر...
فکر همه چیز را کرده اند
چه بندگان خوب و حواس جمعی دارد خدا❤️
@ghalamzann
#اسباب_بازی
پیام داده که دخترهایم اسباب بازی میخواهند،
میروند در کوچه بازی میکنند و اسباب بازی می بینند
میآیند خانه گریه میکنند
شوهرم هرچقدر کار کند به کرایه و خرج خانه هم نمیرسد،
راست میگوید
خانه کوچکشان آخرهای "پنجتن" است
خانه که نگویم
سقفی دارد و دیواری...
و فقط اینها نیستند
خانواده محمدی هم در انتهای طبرسی شمالی،بچه هایشان چیزی برای بازی ندارند
و خانواده های دیگر...
🔹چقدر اسباب بازی انباشته و بدون استفاده در اتاق های کودکانمان هست؟
همت کنیم
بچه ها را بگذاریم انتخاب کنند
و از اسباب بازیهایشان ببخشند
باور کنیم بهره تربیتی این حرکت
اول برای فرزندان خودمان خواهد بود🌸
منتظر اسباب بازیهای اضافه شما هستیم.
لطفا مادرانه عمل کنیم:
☘️هدیه باید تمیز باشد و کهنه و خراب نباشد.
@ghalamzann
چشم مي بندم، نبايد جاده سرگرمم كند
چند كوه و آبشار ساده سرگرمم كند
راه را در شهرهاي پرخيابان گم كنم
يا دهي آرام و دورافتاده سرگرمم كند
هم نبايد كنج مسجدهاي دنج بين راه
سجده سرگرمم كند، سجاده سرگرمم كند
دل به راهي داده ام چون رود و شرمم باد اگر
بركه اي كه دل به ماهي داده سرگرمم كند
مي رمم -چون آهوان از مردمان- ترسيده ام
چشم آهويي كنار جاده سرگرمم كند
#محمد_مهدی_سیار
@ghalamzann