eitaa logo
طب و منطق
306 دنبال‌کننده
19 عکس
6 ویدیو
1 فایل
⭕️کپی باذکر منبع بلا مانع است. ادمین: @Ad_k_e_15 کانال در تلگرام: @noskheh_teb_sonnati سایت: http://as937183.blogfa.com/ ترجمه کتاب طبی ترجمه نسخه های خطی طب سنتی تایپ نسخه های خطی طب سنتی
مشاهده در ایتا
دانلود
ملحدان و اصحاب مانى حكمت سختيها و بلاهايى را كه بر مردم وارد مى‏شود انكار مى‏كنند. آنان مى‏گويند: اگر جهان هستى آفرينشگر با رأفت و مهربانى داشت، چرا اين بلاها و مصيبتها در آن پديد مى‏آيد؟ آنان چنين مى‏خواهند كه انسان در اين دنيا نبايد هيچ دشوارى و بلايى بچشد. او بايد همواره خوش باشد. در حالى كه اگر انسان اين گونه باشد، ، و ، او را به در دين و دنيا مى‏كشانند. چنان كه بسيارى از رفاه‏طلبان و كسانى كه در امن و آسايش رشد مى‏كنند در اين فسادها سقوط مى‏كنند. اينان گاه حتى فراموش مى‏كنند كه انسان هستند، پروردگار و سرپرستى دارند، زيانى به آنان خواهد رسيد، ناخواسته‏اى برايشان واقع مى‏شود، بايد ضعيفان را يارى كنند، را كمك رسانند، بر و آمدگان رحم كنند و براى ناتوانان و دل بسوزانند. امّا هنگامى كه انسان در سختي هايى گرفتار آمد و طعم تلخ آنها را چشيد، موعظه مى‏شود و چشم خود را در برابر آنچه بيش از اين نمى‏دانست و از آنها در غفلت بود مى‏گشايد و به بسيارى از وظايف خود آگاه مى‏شود و به آنها مى‏پردازد. ،150 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
آنان كه اين بلاها و مصيبتها را بى‏فايده و خالى از حكمت مى‏پندارند مانند هستند كه داروهاى تلخ و شفابخش را نكوهش مى‏كنند و از اينكه از غذاهاى زيانبار منع مى‏شوند به خشم مى‏آيند، از ادب شدن و كار مى‏گريزند و دوست دارند كه همواره بيكار باشند تا به سرگرميها و بازيها بپردازند و هر غذا و شرابى ميل كنند. آنان از پيامدها و آثار وخيم بيكارى و خوشگذرانى بى‏خبرند و نمى‏دانند كه غذاهاى خوشمزه و زيانبار بر ايشان چه زيانى و غذاهاى بد مزه و مفيد چه سودى دارد. خبر ندارند كه ادب اگر چه ناگوار امّا چه پيامد و ميوه شيرينى و داروى شفابخش اگر چه تلخ امّا چه سود و منفعتى دارد. ممكن است بگويند: چرا آدمى از و معصوم آفريده نشد؟ اگر معصوم بود ديگر نيازى نداشت كه با اين مكاره و امور ناگوار بيدار شود. در پاسخ گفته مى‏شود: اگر چنين بودند هيچ گاه در كارهاى نيكويشان مستحق و نبودند. [زيرا كارهايشان اختيارى نبوده است‏]. ،154 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
اگر بگويند: وقتى كه سرانجامش نيكو شود و به نهايت درجه نعيم و خوشيها برسد، ديگر چه زيانى دارد كه بر كارهاى خيرش ستايش نشود و مستحق ثواب نگردد؟ در پاسخ گفته مى‏شود: شما به يك انسانى كه جسم و عقل او سالم است پيشنهاد كنيد كه به پيشگاه صاحب نعمتى برود و بى‏آنكه اندك سعى و تلاشى كند همه نيازهايش را آماده و حاضر نمايد، آيا به اين راضى مى‏شود؟ بى‏شك او اندكى را كه با تلاش و حركت به كف مى‏آورد بيشتر دوست دارد و خوشحالتر است تا اينكه نامستحقانه و بدون تلاش و كوشش به فوايد فراوان برسد. نعمتهاى آخرت نيز اين گونه است و حكمت و تقدير در آن است كه آنها را با سعى و تلاش به‏ دست آورند و مستحق و شايسته آنها باشند. در اين صورت نعمت آدمى مضاعف است. اگر در برابر سعى و كوشش و مجاهده او در اين دنيا به او پاداش دهند و در اين دنيا نيز [با داشتن اختيار و انتخاب عمل صالح‏] راه كسب استحقاق و تلاش برايش باز گردد بيشتر خوشحال و متلذذ مى‏شود. ،154 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
اگر بگويند: آيا گاه نمى‏بينيد كه انسانى بدون آنكه تلاش كند و مستحق باشد نعمتى به او مى‏رسد و او شادمان مى‏گردد و آرامش مى‏يابد؟، پس چرا در امر پاداش آخرت اين امر باعث راحتى و خوشحالى انسان نباشد؟ در پاسخ گفته مى‏شود: اين درى است كه اگر به روى مردم گشوده شود، گويى چون سگ هار مى‏شوند و به بدترين فسادها و ارتكاب محرّمات دست مى‏زنند. كسى كه خويش را از انجام يك عمل فاحشه باز مى‏دارد يا در كار نيكى سختى و ناگوارى را بر خود هموار مى‏كند مى‏داند كه سرانجام پاداش مى‏بيند و به بهشت مى‏رود. اگر مردم از حساب و عقاب روز قيامت هراس نداشتند چه كسى جان و ناموس و مالش در امان بود؟ زيان اين كار پيش از آخرت در همين دنيا گريبان مردم را مى‏گرفت . نيز در اين صورت عدالت و حكمت هيچ معنى و فايده‏اى نداشتند و در اين وقت حكمت و تدبير در كار آفرينش به زير سؤال مى‏رفت و به آن طعنه مى‏زدند و همه چيز در غير جاى خود قرار مى‏گرفت. ،154 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
[چرا بلاها هم براى فاجر است و هم براى صالح؟] گاه مردم گرفتار بلايى مى‏شوند كه نيكوكار و بدكار را فرا مى‏گيرد، گاه نيز انسانهاى نيكوكار دچار مى‏شوند و بدكاران مى‏رهند. اينان مى‏گويند: اين امر با تدبير و حكمت نمى‏سازد پس چه دليلى دارد؟ در پاسخ آنان بايد گفت: اگر چه اين بلاها گاه صالح و طالح را در بر مى‏گيرد امّا خداوند جلّ و علا سود هر دو را در آنها نهاده است؛ زيرا صالحان هنگامى كه گرفتار مى‏شوند به ياد نيكيها و نعمات گذشته خداوند و پروردگار خويش مى‏افتند و پيشانى بر خاك مى‏نهند و او را سپاس مى‏گزارند و شكيبايى پيشه خود مى‏سازند. بدكاران و فاسدان نيز وقتى كه گرفتار اين بلاها مى‏شوند، قدرى شكسته مى‏شوند و از معصيت و فساد مى‏پرهيزند. ،154 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
اگر بگويد: اصلا چرا بلا یا واقع مى ‏شوند؟ 🔹در پاسخ گفته مى‏شود: براى آنكه فاجران و فاسدان از سلامتى و راحتى در گناه و فسق و فجور بيشتر و گناهان افزونتر گرفتار نيايند و نيز از تلاش و مجاهده [كه لازمه آن تحمّل دشواريها و ناگواريهاست‏] باز نمانند. غالبا اين دو حالت زمانى رخ مى‏ نمايند كه مردم در راحتى و وفور نعمت باشند و اين بلاها آنان را از سقوط باز مى‏ دارد و به آنچه سود و مصلحت آنان در آن است آگاه مى‏ سازد. اگر از اين بلاها در امان و راحت باشند، در و فرو مى ‏روند، چنان كه مردم در آغاز چنين بودند و چنان در معصيت و فساد غرق شدند كه به بلا و طوفان گرفتار گشتند تا زمين از لوث آنان پاكيزه شود. ،154 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
شايد كسى به گونه‏اى ديگر بر تدبير و حكمت عالم اشكال كند كه: اين چه تدبير است و حال آنكه مردمى عزيزند، گروهى كه زورمندند، بر ناتوانان ستم مى‏كنند و مالشان را بغصب مى‏گيرند، ناتوان مورد ستم واقع مى‏شود و بيچارگان پايمال اقويا مى‏گردند، صالح و مؤمن، فقير و گرفتار و فرد فاسق و فاجر در نعمت و رفاه است و كسى كه مرتكب گناهانى بزرگ شده بزودى معاقب نمى‏گردد. اگر در عالم، تدبير و حساب و كتاب دقيقى حكومت مى‏كرد بايست همه چيز مناسب و حساب شده بود، به صالح، نعمت و روزى مى‏رسيد و كافر و فاسق از آن محروم مى‏گشتند و زورمند هيچ گاه اجازه ستمگرى بر ناتوان نمى‏يافت. همچنين اگر تدبيرى بود بايد شخص گناهكار بسرعت معاقب و گرفتار عذاب مى‏گشت. 🔹در پاسخ به اين مستشكل بايد بگوييم: اگر چنين بود، جايگاه رفيع «احسان» و نيكوكارى كه وجه امتياز انسان از ديگر آفريدگان است از بين مى‏رفت، كسى به خاطر ثواب و پاداش و اعتماد و اطمينان به وعده الهى كار نيك و عمل صالح انجام نمى‏داد. همچنين در اين صورت، مردم به حيوانات شبيه بودند كه خود اختيارى نداشتند، در نتيجه بايد ساعت به ساعت با عصا تهديد شوند و با علف تطميع گردند تا كار كنند. نيز هيچ كس به خاطر يقين به ثواب و هراس از عقاب كار نمى‏كرد. در اين صورت از مرز انسان خارج مى‏شدند و در حدّ حيوانات در مى‏آمدند. از امور غيبى آگاهى نداشتند و تنها به خاطر نعمتهاى حاضر دنيايى كار مى‏كردند. ،154 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
همچنين اگر چنين بود شخص نيكوكار، تنها به خاطر روزى و امور دنيايى عمل نيكو مى‏كرد، و اگر كسى ستم نمى‏كرد تنها به خاطر عدم نزول عذاب آنى در دنيا بود. خلاصه اينكه تمام اعمال مردم از امور دنيايى سرچشمه مى‏گرفت و هيچ يقين و ايمان به خدا و آنچه در نزد اوست در كارشان نبود. نيز استحقاق ثواب و پاداش اخروى و جاودانگى آنها را نداشت. ،154 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
وانگهى هميشه چنان كه اين شخص اشكال‏كننده پنداشته است نيست و هميشه تمكن، غنا، فقر، عافيت و بلا خلاف قاعده و قياس جارى نمى‏گردند و بسيارى از مواقع بر وفق قياس است؛ از اين رو به خاطر تدبير و حكمت الهى و نيز به خاطر آنكه مردم خيال نكنند كه رزق و روزى براى كافران است و نيكوكاران از رزق محرومند و با اين پندار و به خاطر روزى زياد فسق و فجور را برگزينند، به اين خاطر بسيارى از صالحان را توانگر مى‏بينى. ،154 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
[انتقاد «معطّله» كه چرا چيزى كه در عقل نيايد حس نشود!!] در شگفت آى از گروه معطّله كه خواستند چيزى را حس كنند كه عقل نيز به درك آن موفق نمى‏شود. هنگامى كه نتوانستند آن را درك كنند، به جحد و انكار و تكذيب پرداختند و گفتند: چرا با عقل هم ادراك نمى‏شود؟ پاسخ داده شد: زيرا او از عقل و انديشه برتر است، چنان كه چشم چيزى را كه برتر از آن است درك نمى‏تواند كرد. اگر سنگى را در هوا ببينى مى‏دانى كه كسى آن را در هوا انداخته است. اين اعتقاد از چشم نيست بلكه عقل حكم به آن مى‏كند؛ زيرا عقل آن را تشخيص داده است و عقل حكم مى‏كند كه يك سنگ خود به خود به هوا پرتاب نمى‏شود. نمى‏بينى كه ديدگان از مرز و حدّ خود نمى‏گذرند؟ پس عقل نيز در شناخت آفرينش ناتوان است و از حدّ خود نمى‏گذرد امّا انسان او را با عقلى اقرار مى‏كند و در مى‏يابد كه مى‏داند چيزى هست ولى ديدنى نيست و هيچ حسى آن را درك نمى‏كند. ،163 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
باب الحزاز سبوسه‏ء سر بوذ و «3» سبب اين سبوسه «2» رطوبات غليظ بوذ كه از مسام بيرون آيذ و خشك شود ماننده سبوس «4» جون ديكر بيرون آيذ آن بيشين «5» را بيرون سبوزانذ «6» و بيرون افكند و بوذ كه از بلغم بوذ و نشان وى ان بوذ كه اين سبوسها سبيد بوند «7» و مر خداوندان (171. f) بلغم را بوذ و نشانيهاء زيادت بلغم بديد آمذه بوذ و بوذ كه اين سبوسه از غلبه‏ء صفرا بوذ اعنى خونى كبا وى صفرا آميخته بوذ و نشان وى آن بوذ كى اين سبوسه سرخ‏كونه «8» بوذ و مر خداوندان غلبه‏ء خون را بوذ و بوذ كى از سودا بوذ و نشان وى آن بوذ كه «9» سبوسه سياه‏رنگ «10» بوذ و مر خداوندان غلبه‏ء سودا را بوذ و حد علاج اين بيمارى آن بوذ كه اكر نشان امتلا بجاى بوذ و تن بر بوذ اعنى اخلاط بسيار بوذ استفراغ كنى بفصد اكر خداوند بيمارى را خون غالب شذه بوذ «11» و بيارها «12» و بحبها «12» جنانك بباب داءالثعلب ياد كردم هر خلطى را جداجدا «13» و باز غرغرها بايذ كردن تا سر باك شوذ و باز تدبير سر «14» شستن بايذ كردن بآبهايى «15» كه اكنون ياذ كنم‏
هداية المتعلمين في الطب، متن، ص: 214 بكيرذ جكندر «1» و بكوبذ و آب «1» بياهنجد و نمك بوى برافكند و سر بوى بشويد يا حلبه بجوشانذ و آب ببالايذ و برين اب افكند «2» شحم حنظل سوذه و صبر «3» و خربق سياه و بوره‏ء «4» نان كمتر و بيشتر جنانك «5» حال واجب كند و باز «6» بسر اندر دهد تا خشك شوذ و باز بخطمى بشويذ يا آرد نخود را بزهره كاو تر كند و بسر اندر مالذ و باز به آب جكندر و «7» نمك «7» و سركا بشويد و اكر زهره‏ى كاو با آب «8» حلبه بياميزذ و بسر اندر دهذ و باز به آب خطمى يا بلعاب اسبغول سر بشويد صفت داروى سليم: بكيرذ قيموليا «9» و بسايذ و بسركا و زهره‏ء كاو تر كند و بسر اندر دهذ و باز از بس يك ساعت بشويذ و بيش از دارو و از بس «10» دارو جنان بايذ كه سر به آب جكندر بشويذ كه برين آب افكنده «11» باشند بوره‏ء «11» نان و زهره كاو و از همه قوى‏تر ان بوذ كه بكيرد بوره‏ى سبيد (172. f) كه زركران سبيدبوره خوانند «12» با توبال مس برابر بكوبد و بسركا تر كند و بسر اندر دهذ يك ساعت بدارذ و باز بشويد بدان آب جكندر و بوره و زهره كاو كه ياذ كردم.
: سر در قانون ابن سينا آمده است: «فصل فى- الحزاز ... و هو الابريه اعنى: تتكون فى- الرأس ...» نيز گفته مى‏شود. 🔹و در ذخيره خوارزمشاهى گويد: بفتح اول نام بيمارى است كه بر تن مردم پديد آيد و آن را بتازى: گويند. 🔹و در كامل الصناعة بيمارى و حزاز را در يك فصل آورده است. ✅ التنوير، ص: 103 📚نويسنده: قمرى بخارى، حسن بن نوح‏ 📚تاريخ وفات مؤلف: قرن 4 ق‏ https://eitaa.com/ghanoonfeteb
[في الحزاز و الأبرية] و أما الحزاز و الأبرية: فهي أجسام صغار دقاق شبيهة بالنخالة تنتثر من جلدة الرأس من غير تقرح، و حدوث ذلك يكون من بخارات بلغمية مالحة او من «3» دم تخالطه مرة سوداء.
بول الناس: ينفع من تقشير الجلد و القروح العفنة و الحزاز و السعفة. كامل الصناعة الطبية، ج‏3، ص: 210
فائده كه از تناول پديد آيد نيز مختلفٌ فيه است در اطلاق كذب و صدق بر آن‏ . هر كه سبب تعطيش او اين گفته كه وى اگرچه بالفعل سرد است اما بالقوه گرم است، بهر آن كه مركب است از اجزاى و بعد وصول به بدن برودت وى از حرارت تن زائل مى‏شود و سخونت او اثر مى‏نمايد نزد وى اين عطش كاذب است. اما آن كه سبب او اين گفته كه وى و است، نزد وى اين عطش كاذب است. و كذا عطشى كه از تناول اغذيه غليظه لزجه چون ماهى تازه و هريسه و كلّه‏پاچه و مانند آن حادث مى‏شود. و اگر سبب حدوث عطش از وى، لجوج آن در ماساريقا و منع نفوذ آن آب را است از جگر، لا محاله صادق است، لافتقار الأعضاء إلى الماء. و اگر علت حدوث عطش احتياج طبيعت است به سوى آب بنا بر آن كه غذاى لزجه را از معده بزدايد تلطيف و ترقيق داده، وى در حكم عطش كاذب است عند البعض و بعضى اين را هم در عطش صادق مى‏شمرند و ميگويند كه: چون طبيعت جهت تقطيع ماده لزجه حرارت را به سوى معده متوجه مى‏سازد بالضرور عطش پديد مى‏آيد و عطش كه از سخونت معده بود شك نيست كه صادق باشد، نه كاذب. بالجمله تدبير كه از تناول اغذيه افتد همچون تدبير عطش كاذب است در و ، ليكن شرب‏ آب بسيار باشد كه به تكرار استعمال مزيل اين عطش شود به خلاف آنچه از بلغم شور و لزج بود كه شرب آب مزيد عطش مذكور مى‏گردد بنا بر تقويت سبب. مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 323
🔹فائده طريقه اطبا است كه با تدبير آب، تدبير شرب ، يعنى خمر نيز بيان مى‏كنند كما لا يخفى و اين درويش نظر به آن كه وى و نجس العين است و شارب او مورد لعنت بلا شك، در صدد ذكر آن نشده و به جاى او احكام مثلث بيان نموده، بهر آن كه منافع وى قريب به منافع خمر است، چنانچه بيايد و مع ذلك نزد امام حنيفه كوفى رح و امام يوسف رح حلال و به يك روايت امام محمد رح نيز، چنانچه در هدايه فقه و غير آن مبيّن شده و چون حليت مثلث مشروط به شرائط است ذكر شرائط آن لازم دانسته تا شارب وى غافل از آن نباشد: 🔹پوشيده نماند كه شرب بايد كه به نيت تقويت و تداوى و قيام عبادت بود و آنقدر نخورد كه به سكر محرّم انجامد و سكر محرّم آن كه هذيان آرد، پس اگر به قصد لهو خورد و به هذيان آوردن رساند متفقٌ عليه باشد، لهذا چون عوام را اجتناب از اين امور متعسّر بود امام محمد رح به تحريم سائر مسكرات حكم كرده‏اند و علماى زمانه فتوى نيز بر همين داده. 🔹بالجمله چون نزد شيخين رح حلال است اگر بر سبيل تداوى تشرّب كند به مراعات شرائط، اغلب كه مأخوذ نباشد، لأن العمل برواية الثقات ليس مما يؤاخذ عليه عاملها. و از آن كه در ماهيّت مثلث اطبا را اختلاف است كشف آن نيز لازم دانسته تا روشن گردد كه مناط اختلاف علما در حل و حرمت به كدام مثلث است: بدانند كه نزد سائر فقها و اكثر اطبا مثلث آن است كه شيره انگور رسيده بى‏آن كه آب‏ در آن ريزند بجوشانند تا دو حصه بسوزد و يك حصه بماند، پس مختاراند كه اين را همچنان فرود آورده بدارند، يا قدرى آب در آن اضافه ساخته يگان جوش داده بدارند و در اين شيره تا سكر راه نيافته باشد متفقٌ عليه حلال است و بعد تولّد سكر، مختلفٌ فيه، چنانچه گفته شد. و در بحر الجواهر نوشته كه محمد بن محمود آملى در شرح كليات ايلاقى ترقيم نموده كه مثلَّث طبى آن است كه سه حصه شيره انگور و يك حصه آب به هم آميخته جوش دهند تا يك حصه برود و دو حصه بماند و طعن بر اطبا كرده كه ايشان به غلط افتاده‏اند كه مثلَّث طبى را از مثلَّث فقهى امتياز نه‏نموده‏اند و منشاى غلطى ايشان اشتراك لفظى شده وگرنه مثلَّثى كه در فقه معروف است نزد محققان اطبا آن را گويند و ربّ عنب خوانند، نه مثلَّث. انته كلامه. بالجمله آنچه گفته شد از اختلاف حل و حرمت مخصوص به مثلَّثى است كه مطابق فقه باشد و آنچه محمد بن محمود گفته خارج از اين حكم است و اهل شرع آنرا جمهورى گويند، چنانچه در فتاوى عالمگيرى تنصيص بدان كرده و حكم اين مثلث مسمى به جمهورى كه شيخ در قانون به شراب مغسول آن را ذكر كرده بدون اطلاق لفظ مثلَّث اگرچه در حرمت مادون خمر و طلا و نقيعين است، ليكن به هر حال مافوق مثلث فقهى است. و چون بيان تفصيلى، منصب اين كتاب نبود، لهذا آنچه ضرورى الذكر بود بر آن اقتصار كرده. اكنون دريابند كه منافع مثلّث فقهى قريب به منافع خمر است و در توليد خون صالح و تقويت باه مفيد و بصاحب جُدَرى و حصبه بالخاصية نافع و ذات الجنب و ذات الصدر را سودمند، اما اكثار او محروريان را ضرر دارد و اصلاح او در اين امر ممزوج كردن وى است به آب يا به گلاب يا عرق بيدمشك قبل از تشرّب به دو ساعت. و ببايد دانست كه اين همه منافع مثلّث كه گفته شد اگرچه مخصوص بدان نيست كه وى جوش زند و سكر در آن پيدا شود و ليكن شك نيست كه بعد حصول سُكر در ذات او قوىّ الاثر مى‏گردد. و گذشت كه شرب مسكرات آنقدر كه سكر آرد با آن كه منهى عنه شرعى است نزد اطبا نيز شديد المنع است لأن السكر يكدّر الروح و الحواس و يظلم العقل و يخرب البدن إذا أفرط فيه، بل يهلك اما مثلث ثانى كه جمهورى باشد حكم او در منافع مرقومه برابر خمر است مع شى‏ء زائد كه عدم اضرار باشد. پوشيده نماند كه چنانچه شرب آب بر ريق و عقب حركت و جماع و مسهل و استحمام و عقب تناول فواكه، خصوصا بر بطيخ منهى است، شرب شراب، يعنى خمر نيز در اين اوقات ممنوع است. نزد اطباء شراب مغسول به دستور به خلاف مثلّث فقهى كه شرب او بنا بر غلظ قوام كه مانع سرعت نفوذ و تنفيذ و تبخير است شديد المنع نيست و بر ريق اصلا مضر نه و كذا بر فواكه. 📚📚📚 القلوب (شرح قانونچه)، ص: 324 @ghanoonfeteb
اكسير اعظم، ج‏4، ص: 493 [گيلانى‏] گيلانى گويد كه كليه عامه در آثار و سماجت الوان و خصوصاً در آن است كه الحاح بر عضو استعمال ادويه قوى الجلا و تقشير بساست كه مودى به احوال ردى وخيم العاقبت فاحش‏تر از اول مى‏گردد زيرا كه از جلد بيشتر از هر دو پوست او پوست اولى مى‏افتد و ما تحت او رنگين به رنگ كريه كه علاج او دشوار باشد باقى مى‏ماند و مشاهده كرده شد شخصى را كه بهق اسود بر چهره او بود و علاج او بعضى به استعمال‏ اين ادويه قويه بر آن نمود و از چهره او جلد ساقط شد و موضع بسيار بسياهى قبيح فاحش‏تر از اول و زياده‏تر و فراخ‏تر رنگين گرديد پس ادويه موضعيه به احتياط به اتمام استعمال كنند و حب ابن اطرث مجرب است بگيرند فرفيون دو اوقيه خربق سفيد يك اوقيه گوگرد زرد يك اوقيه و گاهى اشخار سوخته نيز افزوده مى‏شود و از آن لطوخ سازند. ديگر بگيرند گوگرد زرد و بورق هر واحد نيم اوقيه قاقله شصت دانه و به سركه طلا كنند و به موضع صحيح چيزى از آن نرسانند و بعد خشك شدن به آب سرد بشويند.
[تشنج يابس‏] [224] قسم سوّم: در تشنّج يابس «1» كه استفراغى نيز گويند. علامت اين قسم، لاغرى و باريكى عضو متشنّج است و اسباب مجففه بر آن گواهى دهد؛ چون استفراغات عنيفه و تعب و بيدارى و گرسنگى مفرط و تب حار محرق نخستين اتفاق افتادن. و ايضا از نشان اين قسم است كه به تدريج افتد و چون بر عضو متشنّج روغن بمالند، به زودى خشك شود بخلاف امتلايى كه دفعة واقع مى‏شود در عضو [و] به سرعت روغن جذب نمى‏كند. و از آن كه تا ماده كه رطوبت اصلى [است‏] نيست نشود و دماغ و اعصاب سوخته نگردد تشنّج يابس نمى‏افتد، گفته‏اند كه: «لا يبرء الّا فى الصّبيان و الشّبّان بطريق النّدرة و بطول الزّمان» «2» طب أكبرى، ج‏1، ص: 124 علاج: در ترطيب بدن كوشند و بيشتر عنايت به سوى عضو مؤوف مصروف دارند و آن، چنان باشد كه شير خر و شير بز تازه با ماء الشعير و لعاب بهدانه با شراب بنفشه و شراب نيلوفر آميخته و روغن كدو و بادام شيرين يار [يعنى مخلوط] كرده بنوشند هرچه از اينها ميسر آيد. و پايچه بره و بزغاله يا اسفاناخ كه با روغن بادام پخته باشند تناول كنند. و سمك رضراضى و حسوها كه از لعاب گندم و شكر سپيد و روغن بادام ساخته باشند، همه مفيد است. و در آبزن نشستن و قيروطى مرطّب «1» بر بدن خصوصا بر عضو متشنّج ماليدن، سودمند. و كذلك، نطولات و ضمادات. اما ادويه كه طبيخ وى نطول سازند، بنفشه است و برگ كاهو و شعير مقشر و برگ خطمى و برگ بيد و كدو و نيلوفر. و ادويه كه از آن ضماد سازند، بنفشه خشك است و خطمى و آرد جو با لعاب اسبغول به روغن كدو يار [يعنى مخلوط] كرده. امّا انجا كه تب باشد، نوشيدن شير و خوردن پايچه نشايد. و در استعمال ادويه موضعيّه نيز احتياط مى‏بايد. بالجمله، آنچه در دقّ گفته‏اند مناسب اين نوع است. و ترطيب از هر وجه كه ميسر آيد، مطلوب است. و اگر مريض كودك باشد، شربت‏ها دايه را بدهند و روغن‏ها و ضمادها بر اندام طفل به كار برند؛ چه در امتلائى و چه در استفراغى.
فصل [چهل و يكم‏]: در انتشار الاهداب «1» يعنى ريختن و ريزيدن مژه. و اين مرض را چهار سبب است: 1⃣يكى، آنكه چون غذا بدين جايگاه رسد، از مخالطه صفرا يا سودا حدّت و تيزى كسب كرده باشد. و چون چنين باشد، ماده كه مژه از وى متكون مى‏شود معدوم مى‏گردد و مژه را بريزاند. و اين فساد، مخصوص به همين موضع است؛ زيراكه اگر در تمام بدن عام بودى، موى تمام بدن [را] ساقط نمودى. و نزد فقير، مى‏تواند كه ماده عام باشد امّا اثر وى به واسطه سخافت جرم پلك كه سريع الانفعال است در جز آن متحقق نباشد. و علامتش، علامات غلبه احد الخلطين [يعنى صفرا يا سودا] است معه حرقت و حكّه. 🔺علاج: به‏ حسب خلط استفراغ كنند و تبديل مزاج نمايد. و پس از آن به چيزهايى كه منبت اهداب بود تكحل فرمايند؛ چون لاجورد و حجر ارمنى و خسته خرما سوخته و دخان كندر و قشور صنوبر و سنبل. 2⃣دوم، آنكه جاذبه پلك ضعيف شود و بدان سبب غذا از وى بازماند [و] به مثابه درخت كه وى را آب نرسد و برگ وى بريزد، مژه بريزد و بازنرويد تا كه تدارك سبب كرده نشود. و علامتش آن است كه عقب سرسام گرم و حميات حادّه افتد. 🔹علاج: تدبيرى كنند كه قوّت جاذبه برانگيزاند. و بهر بدن: اغذيه جيد الكليموس خورند و استحمام نمايند و از مستفرغات به كلّه دست بازدارند و مرطبات [را] مورد رغبت قرار دهند. پس چيزى كه اشك نيارد امّا همچنان موى را گرم كند و بر جذب غذا يارى دهد بكشند؛ چون باسليقون و روشنايى . سوّم، آنكه رطوبت در اين موضع كثرت كند و منبت أهداب را مسترخى و سست‏ @ghanoonfeteb
باز قوّت حيوانى دو كونه بوذ يكى را فاعل خوانند و ديكر را منفعل. اما قوّت حيوانى فاعل آن قوّت بوذ كى انقباض و انبساط دل و شرايين بوى بوذ و اما قوت منفعل آن قوت حيوانى بوذ كخشم و ننك داشتن و حرب كردن و غلبه كردن بمناظره و بلندى و مهترى جستن و حسد و كينه داشتن و خجل شذن و شرم داشتن و عشق آوردن «14» و دشمناذكى كردن «15» بوى بوذ.
حفظ صحّت به _هوا چنان باشد كه از هواى سرد و گرم احتراز كند ✅و در هواى سرد هيچ عضو را نكند و خود را به جامه‏هاى گرم پوشيده دارد، ✅ خصوصا در اوّل كه تن از هواى گرم بيرون آمده باشد و هواى سرد زودتر اثر كند؛ ✅ و در و بامدادان از جامه خواب گرم شده باشد، از هواى سرد زودتر برنجد ✅و در هواى‏ گرم، از گرمى هوا و تابش آفتاب احتراز كند و از تابش آفتاب دور باشد، مقام كند و آنجا آب زنند و اوانى پاكيزه و ميوه‏هاى سرد و تر چون سيب و امرود، و تره‏ها چون كاهو و كاسنى و برگ بيد و برگ مورد. https://eitaa.com/ghanoonfeteb شش رساله كهن پزشكى (صلاح الصحاح في حفظ الصحة)، ص: 21
حلبه ... و حزاز را پاك كنذ. الابنيه (بهم 104، زل 86) اين لغت در هداية المتعلمين و اقرب- الموارد به فتح حا آمده و مرحوم بهمنيار نيز آن را به فتح اول ضبط كرده است اما در برهان قاطع و فرهنگ نفيسى و لغت- نامه دهخدا به ضم اول آمده يعنى بر وزن فعال كه مطابق قاعده صرف عربى اسماء امراض به آن وزن است مانند صداع و زكام و جذام و امثال آن. بارى صاحب هداية المتعلمين حزاز را چنين را تعريف مى‏كند: حزاز سر بود و سبب اين سبوسه بود كه از مسام بيرون آيد و خشك شود ماننده سبوس جون ديگر بيرون آيد آن پيشين را بيرون و بيرون افكند (هدايه، ص 213).https://eitaa.com/ghanoonfeteb داروها و واژه نامه هاى دشوار، متن، ص: 457
علامات الحر و اليبس محسوسة و و (سوزش) و و فى العينين و اللسان و المنخرين‏ . =دوسوراخ بینی =خشکی =دوچشم أقسرائي، ج‏2، ص: 257 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
علامات امزجة الدماغ علامات المزاج الحار التهاب و سهر( بیداری) و قلق( ارام و قرار نداشتن) و تشويش فى افعاله ( افعال غیر منتظم ) و طيش (کم عقلی کردن سبک سری کردن - وقار نداشتن ) و سرعة غضب ( سریع عصبانی شدن ) و كثرة كلام (زیاد صحبت نمودن ) و سرعته (سریع صحبت نمودن ) و اتصاله (پشت سر هم صحبت کردن ) و حمرة عين (سرخی سفیدی چشم ) و انتفاع بالمبردات ( بهره بردن از سردی ها ) و تضرر بالمسخنات‏ ( ضرر کردن از گرمی جات ) أقسرائي، ج‏ https://eitaa.com/ghanoonfeteb
✅امراض المعدة 🔹علامات امزجتها🔹 علامات الحرارة🔹 🔹عطش لا يسكن بالهواء البارد🔹 ( عطشی که با هوای سرد ساکن نمی گردد ) 🔹و دخانية الجشاء 🔹 ( اروغ دودی) 🔹و سهوكة الريق🔹 ( ناشتا دهانش بدبو است ) 🔹و احتراق الاغذية اللطيفة فيها 🔹( غذا های لطیف را می سوزاند ) 🔹و سرعة الانهضام الغليظة الا ان يفرط سوء المزاج فيها فلا ينهضم اللطيفة و لا الغليظة🔹 ( غذا ی غلیظ را سریع هضم می کند مگر این که سو مزاج زیاد شو در این صورت نه لطیف و نه غلیظ را هضم نمیکند ) 🔹و يكون الهضم اقوى من الشهوة 🔹( هضم غذا بیش از اشتهای به طعام است ) أقسرائي، ج‏ 2 ص 327 : دانشگاه علوم پزشكى ايران تاريخ وفات مؤلف: 687 ه. ق- 791 ه. ق‏ : اقسرايى، جمال الدين‏‏ : ابن نفيس، على بن ابى حزم‏ https://eitaa.com/ghanoonfeteb
✅علامات احوال الكلى ✅علامات الحرارة 🔹انصباغ البول 🔹و حرقة 🔹 و سخونة القطن 🔹 و شبق 🔹 و عطش‏ =بی رنگ نیست أقسرائي، ج‏ 2 ص 377 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
و آن است كه از حرارت معده باشد و عطش آن كه از بلغم غليظ يا لزج يا شور پديد آيد و خاصه(علامت) وى است كه از آب سرد زياده مى‏شود و از تجرع(جرعه جرعه نوشیدن ) آب بسيار گرم و از مصابرت بر شرب آب تسكين مى‏پذيرد. القلوب (شرح قانونچه)، ص: 164 وفات مؤلف: 745 ه. ق قرن 12 : چغمينى، محمود بن محمد- شارح: شاه ارزانى، مير محمد اكبر بن محمد چاپ: لاهور : مطبعة إسلامية https://eitaa.com/ghanoonfeteb
و استعمال كه از آفتاب گرم شود بالخاصية مى‏آرد، خصوص كه در گرم شود در گرم و گرما. القلوب (شرح قانونچه)، ص: 165 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
✅و ببايد دانست كه مسكن است و و شرباً و نطولًا و بدين چند كس سود دارد: 1️⃣يكى اصحاب را بنا بر و ماده. 2️⃣دوم‏ را بنا بر و و و ماده غليظ. 3️⃣سوم اصحاب و اصحاب را بنا بر تسكين وجع و انضاج ماده و ليكن نفعش در آخر رمد ظاهر است جهت تحليل بقاياى ماده مستكنّه. 4️⃣چهارم كسانى را كه در و عمور داشته باشند يا در خلف الأذن بود بنا بر انضاج و تليين ماده، بنا بر آن كه اين مواضع به واسطه عصب از آب سرد ضرر مى‏يابند. پنجم كسانى را كه قروح در حجاب بود و تفرق اتصال در نواحى سينه باشد. القلوب (شرح قانونچه)، ص: 165 https://eitaa.com/ghanoonfeteb