۱.
پرسش و پاسخ
- اگر امیرالمؤمنین به جای امام حسن علیهالسلام می بود آیا صلح می كرد یا نه؟ حضرت علی می فرمود: من حاضر نیستم یك روز حكومت معاویه را تحمل كنم. چگونه امام حسن راضی به حكومت معاویه شد؟
استاد: این سؤال را كه اگر حضرت امیر در جای حضرت امام حسن بود صلح می كرد یا نه، به این شكل نمی شود جواب داد؛ بله، اگر شرایط حضرت علی مثل شرایط حضرت امام حسن می بود صلح می كرد، اگر بیم كشته شدنش در مسند خلافت می رفت. ولی می دانیم كه شرایط حضرت امیر با شرایط امام حسن خیلی متفاوت بود؛ یعنی این نابسامانیها در اواخر دوره ی حضرت امیر پیدا شد و لهذا جنگ صفّین هم جنگی بود كه در حال پیشرفت بود و اگر خوارج از داخل انشعاب نمی كردند مسلّم امیرالمؤمنین پیروز شده بود. در این جهت بحثی نیست.
و اما اینكه شما فرمودید چرا امیرالمؤمنین حاضر نیست یك روز حكومت معاویه را قبول كند ولی امام حسن حاضر می شود؟ شما ایندو را با همدیگر مخلوط می كنید. حضرت امیر حاضر نیست یك روز معاویه به عنوان نایب او و به عنوان منصوب از قِبَل او حكومت كند، ولی امام حسن كه نمی خواهد معاویه را نایب و جانشین خود قرار
دهد، بلكه می خواهد خود كنار برود. صلح امام حسن كنار رفتن است نه متعهد بودن. در متن این قرارداد هیچ اسمی از خلافت برده نشده، اسمی از امیرالمؤمنین برده نشده، اسمی از جانشین پیغمبر برده نشده؛ سخن این است كه ما كنار می رویم، كار به عهده ی او، ولی به شرط آنكه این كه شخصاً صلاحیت ندارد، كار را درست انجام دهد و متعهد شده كه درست عمل كند. پس ایندو خیلی تفاوت دارد.
امیرالمؤمنین گفت: من حاضر نیستم یك روز كسی مثل معاویه از طرف من نایب من در جایی باشد. امام حسن هم حاضر به چنین چیزی نبود، و شرایط صلح نیز شامل چنین چیزی نیست.
┅═┄⊰༻ ۲ ༺⊱┄═┅
- آیا امیرالمؤمنین راجع به چگونگی برخورد با معاویه، وصیتی به امام حسن كرده بودند؟
استاد: یادم نمی آید كه تا به حال برخورد كرده باشم در وصیتهای حضرت امیر كه چیزی راجع به این جهت گفته باشند، ولی ظاهراً وضع روشن بوده؛ اگر در متن تاریخ هم نمانده باشد وضع روشن بوده است.
امیرالمؤمنین خودش تا آخر طرفدار جنگ با معاویه بود و حتی همان اواخر هم كه وضع امیرالمؤمنین نابسامان بود، باز چیزی كه امیرالمؤمنین را ناراحت می داشت وضع معاویه بود و معتقد بود كه باید با معاویه جنگید تا او را از میان برد.
شهادت امیرالمؤمنین مانع جنگ جدید با معاویه شد.
آن خطبه ی معروفی كه در نهج البلاغه است كه حضرت مردم را دعوت به جهاد كرد و بعد، از اصحاب باوفایش كه در صفّین كشته شدند یاد كرد و فرمود: «اَیْنَ اِخْوانِیَ الَّذینَ رَكِبُوا الطَّریقَ وَ مَضَوْا عَلَی الْحَقِّ، اَیْنَ عَمّارٌ وَ اَیْنَ ابْنُ التَّیْهانِ وَ اَیْنَ ذُوالشَّهادَتَیْنِ؟ » [1]و بعد گریست، این خطابه را در نماز جمعه خواند، مردم را دعوت كرد كه حركت كنند؛ و نوشته اند هنوز جمعه ی دیگر نرسیده بود كه ضربت خورد و شهید شد. امام حسن هم در ابتدا تصمیم به جنگیدن با معاویه داشت، ولی آنچه كه از اصحابش ظهور و بروز كرد از عدم آمادگی و اختلافات داخلی، تصمیم امام حسن را از جنگ منصرف به صلح كرد؛ یعنی امام حسن دید این جنگیدن یك جنگیدن افتضاح آمیزی است، با این مردم جنگیدن افتضاح و رسوایی است. در «ساباط» اصحاب خودش آمدند با نیزه به پای او زدند.
یكی از امتیازات بزرگ جریان امام حسین این است كه امام حسین یك هسته ی نیرومند ایمانی به وجود آورد كه اینها در مقابل هرچه شداید بود مقاومت كردند.
تاریخ نمی نویسد كه یك نفر از اینها به لشكر دشمن رفته باشد، ولی تاریخ می نویسد كه عده ی زیادی از لشكر دشمن در همان وقایع عاشورا به اینها ملحق شدند؛ یعنی در اصحاب امام حسین كسی نبود كه ضعف نشان دهد مگر یك نفر (یا دو نفر) به نام ضحّاك بن عبد اللّه مشرقی كه از اول آمد به امام حسین گفت: من با شما می آیم ولی یك شرطی با شما دارم و آن این است كه تا وقتی كه احتمال بدهم وجود من به حال شما مفید است هستم، ولی از آن ساعتی كه بدانم دیگر ذرّه ای به حال شما نمی توانم مفید باشم مرخص شوم. با این شرط حاضر شد، امام هم قبول كرد. آمد و تا روز عاشورا و تا آن لحظات آخر بود، بعد آمد نزد امام و گفت: من طبق شرطی كه كردم الآن دیگر می توانم بروم، چون حس می كنم كه دیگر وجود من برای شما هیچ فایده ای ندارد. فرمود: می خواهی بروی برو. یك اسب 🐎 بسیار دونده ی عالی داشت، سوار این اسب 🏇🏻 شد و چند شلاّق محكم به آن زد كه اسب را به اصطلاح اجیر و آماده كرده باشد. اطراف محاصره بود. نقطه ای را در نظر گرفت. یكمرتبه به قلب لشكر دشمن زد ولی نه به قصد محاربه، به قصد اینكه لشكر را بشكافد و فرار كند. زد و خارج شد. عده ای تعقیبش كردند. نزدیك بود گرفتار شود. اتفاقاً در میان تعقیب كنندگان شخصی بود كه از آشنایان او بود، گفت: كاری به او نداشته باشید، او كه نمی خواهد بجنگد، می خواهد فرار كند. رهایش كردند، رفت.
ولی غیر از این، هیچ كَس ضعف نشان نداد.
اما اصحاب امام حسن علیه السلام ضعف و رسوایی نشان دادند.
[اگر حضرت صلح نمی كرد] یك كشته شدنی بود برای امام حسن علیهالسلام مقرون به رسوایی از طرف اصحاب خودش.
پس اینها با همدیگر تفاوت دارد.
غرض این است كه امیرالمؤمنین علیهالسلام باز هم تصمیم به جنگ داشت و امام حسن علیه السلام هم در ابتدا تصمیم به جنگ داشت ولی اموری كه از مردم كوفه ظهور و بروز كرد مانع شد كه امام به جنگ ادامه دهد. حتی امام لشكرش را به همان مقدار كمی هم كه آمدند، بیرون از شهر زد، گفت: بروید در نُخَیله ی كوفه. خودش هم خطبه خواند، مردم را دعوت كرد، و وقتی هم كه خطبه خواند یك نفر جواب مثبت نداد تا عدیّ بن حاتم
بلند شد و مردم را ملامت كرد و بعد گفت: من خودم كه راه افتادم، و خودش راه افتاد. یك هزار نفری هم داشت. بعد دیگران راه افتادند و بعد خود امام حسن علیه السلام راه افتاد رفت به نخلیه ی كوفه. ده روز آنجا بود. فقط چهار هزار نفر جمع شدند.
بار دوم حضرت آمد مردم را بسیج كرد. این بار جمعیت زیاد آمدند، ولی باز هم همان جا ضعف نشان دادند. به یك عده از رؤسایشان پول💰 دادند، شب فرار كردند و رفتند؛
یك عده به شكل دیگر و یك عده به شكل دیگر.
حضرت دید زمینه دیگر زمینه ی جنگیدن افتخارآمیز نیست.
٫┅═┄⊰༻ ۳ ༺⊱┄═┅
- اینكه فرمودید اگر امام حسن علیه السلام صلح نمی كرد تاریخ او را ملامت می كرد كه چرا با اینكه می توانستی شرایط خود را در صلحنامه بگنجانی این كار را نكردی، درست به نظر نمی رسد؛ زیرا مردم فرستادن كاغذ سفید امضا برای امام حسن علیه السلام را یك نیرنگ تلقی می كردند، چرا كه این كار بدین معنی است كه تو هرچه می خواهی بنویس، من كه حرفهای تو را قبول ندارم. معاویه را مردم در زمان حضرت امیر شناخته بودند. . .
استاد: اتفاقاً در آن سفید امضا معاویه می توانست نیرنگ دیگری به كار ببرد و آن این است كه ببیند شرایطی كه امام حسن علیه السلام می نویسد یك شرایط اسلامی است یا شرایط غیر اسلامی. چون معاویه از نظر وضع و موقعیت خودش- از نظر واقعیت هم همین طور- می خواست روشن شود كه امام حسن علیه السلام چه می خواهد (هم امام حسن علیهالسلام می خواست این كار بشود و هم معاویه) ؛ آیا شرایط او به نفع خودش است یا به نفع مسلمین؟ ما دیدیم همه ی شرایط به نفع مسلمین بود و غیر از این، امام حسن علیهالسلام نه می توانست بكند و نه می كرد. شما می گویید كه مردم این را نیرنگ تلقی می كردند.
اتفاقاً مردم می گفتند چه آدم خوبی است! [و به امام حسن علیهالسلام می گفتند] حرفهایت را بزن، ببینیم آخر تو چه می خواهی؟ آیا حرفت فقط این است كه من باید خلیفه باشم یا حرف دیگری داری؟ اگر حرف دیگری داری، این كه حاضر است كه واقعاً مسلمین را به سعادت برساند.
شما بعد فرمودید كه معاویه را مردم در زمان حضرت امیر شناخته بودند. اتفاقاً قضیه این طور است كه مردم معاویه را بد آدمی شناخته بودند و خوب حاكمی، و اینكه مردم كوفه سُست شدند یكی به همین خاطر بود؛ می گفتند درست است كه معاویه آدم بدی است ولی با رعیت خیلی خوب است، ببین با شامیها چگونه رفتار می كند! چقدر شامیها از او راضی هستند! آنهایی كه معاویه را شناخته بودند به این صورت شناخته بودند كه درست است كه آدم بدی است؛ اما حاكم خوبی است، اگر او حاكم شود هیچ فرقی میان مردم كوفه و غیر كوفه نخواهد گذاشت. مخصوصاً معروف شده بود به حلم و بردباری. معاویه یك حلم سیاسی ای داشت و مورخین به او عیب گرفته اند كه نتوانست حلم سیاسی خود را در مورد كوفه عملی كند، و اگر می كرد از نظر معنوی هم پیروز می شد. معاویه معروف بود به حلم سیاسی. مردم می رفتند به او فحش می دادند، می خندید و در آخر پول می داد و آنها را جلب می كرد. می گفتند برای حكومت بهتر از این دیگر نمی شود پیدا كرد، حالا آدم بدی است آدم بدی باشد. امام حسن علیهالسلام هم بر همین اساس [تصمیم به صلح گرفت، و گویی به مردم می گفت ] بسیار خوب، ما این آدم بد را آوردیم كه كارها را خوب انجام دهد، حال ببینید آن طور كه شما انتظار دارید كه این آدم بد كارها را خوب انجام دهد انجام خواهد داد یا انجام نخواهد داد. هرگز معاویه به عنوان یك حاكم جائر شناخته نشده بود؛ به عنوان یك مرد جاه طلب شناخته شده بود نه بیش از آن.
معاویه را واقعاً دوران صلح امام حسن علیهالسلام شناساند از نظر اینكه چگونه حاكمی است.
- آیا امام حسین علیهالسلام هم صلحنامه را امضا كرده اند یا خیر؟ و آیا ایشان به صلح امام حسن علیهالسلام اعتراضی داشته اند یا خیر؟
استاد: من جایی ندیده ام كه امام حسین علیهالسلام هم صلحنامه را امضا كرده باشد؛ از باب اینكه ضرورتی نداشته كه امام حسین علیهالسلام امضا كند، چون امام حسین علیهالسلام آن وقت به عنوان یك نفر تابع بود و تسلیم امام حسن علیهالسلام، و هرچه كه امام حسن علیهالسلام می كرد آن را قبول داشت و متعهد بود.
حتی یك عده ای كه با صلح امام حسن علیهالسلام مخالف بودند آمدند نزد امام حسین علیهالسلام كه ما این صلح را قبول نداریم، آیا بیاییم با تو بیعت كنیم؟ فرمود: نه، هرچه برادرم حسن كرده من تابع همان هستم.
از نظر تاریخ، مسلّم این است كه امام حسین علیهالسلام صددرصد تابع امام حسن علیهالسلام بود [2]، یعنی كوچكترین ابراز مخالفتی از امام حسین علیهالسلام نسبت به این صلح ابراز نشده، و دیده نشده كه جایی اعتراض كند كه من با این صلح موافق نیستم و بعد كه ببیند امام حسن علیهالسلام مصمم به صلح است تسلیم شود؛ نه، هیچ اعتراضی از او دیده نشده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ی 182.
[2] از نظر تاریخ عرض می كنیم و الاّ از نظر امامت كه ما نمی توانیم تفكیك كنیم.
╭═══════๛ - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞️ پرتویی از زندگانی و نورانیت حضرت #امام_حسن_مجتبی علیه السلام
🎙 #شهید_مطهری
#امام_حسن علیهالسلام
╭═══════๛- - - ┅╮
│ 📚 @ghararemotalee
│📳 @Mabaheeth
╰๛- - - - -
🤔 چرا به #امام_حسن_مجتبی (علیه السلام) #کریم_اهل_بیت علیهمالسلام می گویند؟
#امام_حسن علیه السلام
╭───
│ 🌙 @Mabaheeth
╰──────────
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخنرانی_تصویری
🎥 موضوع: فضائل #امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
🎤 حجتالاسلام والمسلمین #ناصری دام عزّه
🗓 تاریخ جلسه: ۱۳۹۸/۲/۲۶
📺 تاریخ پخش از شبکه افق: ۱۳۹۸/۲/۳۰
⏱ زمان: ۱۴ دقیقه
📥 حجم: ۲۳ مگابایت
🎞 آپارات
@nasery_ir
╭───
│ 🌙 @Mabaheeth
╰──────────
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببينيد | رهبر انقلاب: همه ائمه از #امام_باقر(علیه السلام) به بعد از نسل #امام_حسن(علیه السلام) هستند
🏴 شعرخوانی آقای محمد سهرابی در ديدار شاعران درباره #امام_حسن_مجتبی(علیه السلام)
╭──────๛- - - - - ┅╮
│🏴 @Mabaheeth 🥀
╰─────────────
#داستانهای_شگفت
۲۹ - شفای هفت مریض در یک لحظه
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
و نیز مرحوم سلاحی مزبور - علیه الرحمه - در ماه محرم تقریبا بیست سال قبل که مرض حصبه در شیراز شایع و کمتر خانه ای بود که در آن مریض حصبه ای نباشد و تلفات هم زیاد بود یک روز فرمود در منزل آقای حاج عبدالرحیم سرافراز، هفت نفر مبتلا به حصبه را خداوند به برکت #حضرت_سیدالشهداء علیه السلام شفا مرحمت فرمود و تفصیل آن را بیان کرد.
بعدا آقای سرافراز را ملاقات کردم و قضیه واقعه را پرسش نمودم، ایشان مطابق آنچه مرحوم سلاحی فرموده بود بیان کرد، سپس از ایشان خواستم که آن واقعه را به خط خود نوشته تا در اینجا ثبت شود، اینک نوشته آقای سرافراز:
📃 تقریبا بیست سال قبل که اغلب مردم مبتلا به مرض حصبه می شدند در خانه حقیر هفت نفر مبتلا به مرض حصبه در یک اطاق بودند، شب هشتم ماه محرم الحرام برای شرکت در مجلس عزاداری، مریضها را در خانه به حال خود گذاشتم و ساعت پنج از شب گذشته با خاطری پریشان به مجلس تعزیه داری خودمان که مؤسس آن مرحوم حاج ملا علی سیف - علیه الرحمه - بود رفتم.
موقع تعزیه داری، سینه زنی، نوحه و مرثیه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام قرائت شد؛ پس از فراغت از تعزیه داری و ادای نماز صبح، با عجله به منزل می رفتم و در قلب خود شفای هفت مریض را بوسیله عزیز زهرا (علیه السلام) از خدا می خواستم.
وقتی به منزل رسیدم دیدم بچه ها اطراف منقل آتشی🔥 نشسته و مختصر نانی که از روز قبل و شب باقیمانده است، روی آتش گرم می کنند و با اشتهای کامل مشغول خوردن آن نانها هستند.
از دیدن این منظره عصبانی😠 شدم؛ زیرا خوردن نان آن هم نانی که از روز و شبِ گذشته باقیمانده برای مبتلا به مرض حصبه مُضرّ است.
دختر بزرگم که حالت عصبانیت مرا دید گفت ماها خوب شده ایم و از خواب برخاستیم و گرسنه ایم نان و چای می خوریم.
گفتم خوردن نان برای مرض حصبه خوب نیست.
گفت پدر! بنشین تا من خواب خودم را تعریف کنم و ما همه خوب شده ایم.
گفتم خوابت را بگو؛ گفت: در خواب دیدم اطاق، روشنی زیادی دارد و مردی آمد در اطاق ما و فرش سیاهی در این قسمت از اطاق پهن کرد و پهلوی درب اطاق با ادب ایستاد، آن وقت پنج نفر با نهایت جلالت و بزرگواری وارد شدند که یک نفر آنها زن مجلله ای بود، اول به طاقچه های اطاق و به کتیبه ها که به دیوار زده [شده] بود و اسم چهارده معصوم (علیهمالسلام) را روی آنها نوشته بود خوب با دقت نگاه کردند؛ پس از آن اطراف آن فرش سیاه نشسته و قرآنهای کوچکی از بغل بیرون آورده و قدری خواندند؛ پس از آن یک نفر از آنها شروع کرد به روضه حضرت قاسم علیه السلام به عربی خواندن و من از اسم حضرت قاسم که مکرر می گفتند فهمیدم روضه حضرت قاسم علیهالسلام می خوانند و همه شدیداً گریه می کردند و مخصوصا آن زن خیلی سوزناک گریه می کرد؛ پس از آن در ظرفهای کوچکی چیزی مثل قهوه همان مردی که قبل از همه آمده بود آورد و جلو آنها گذارد.
من تعجب کردم که اشخاص با این جلالت چرا پاهاشان برهنه است، جلو رفتم و گفتم شما را به خدا کدامیک از شما حضرت علی علیه السلام هستید؟
یکی از آنها جواب داد و فرمود منم. خیلی با مهابت بود.
گفتم شما را به خدا چرا پاهای شما برهنه است، پس با حالت گریه فرمود ما این ایام عزاداریم و پای ما برهنه است، فقط پای آن زن در همان لباس پوشیده بود.
گفتم ما بچه ها همه مریضیم.
مادر ما هم مریض است، خاله ما مریض است، آن وقت حضرت علی علیه السلام از جای خود برخاست و دست مبارک بر سر و صورت یک یک ما کشیدند و نشستند و فرمودند خوب شدید مگر مادرم، گفتم مادرم هم مریض است، فرمودند مادرت باید برود.
از شنیدن این حرف گریه کردم و التماس نمودم؛ پس در اثر عجز و لابه من، برخاستند دستی هم روی لحاف مادرم کشیدند آن وقت [که] خواستند از اطاق بیرون روند رو به من کرده فرمودند بر شما باد نماز که تا شخص مژه چشمش به هم می خورد باید #نماز بخواند.
تا درب کوچه، عقب آنها رفتم دیدم مرکبهای سواری که برای آنان آورده اند روپوشهای سیاه دارد، آنها رفتند و من برگشتم.
🥱 در این وقت از خواب بیدار شدم صدای اذان صبح را شنیدم. دست به دست خودم و برادرانم و خاله ام و مادرم گذاشتم، دیدم هیچکدام تب🤒 نداریم، همه برخاستیم و نماز صبح را خواندیم، چون احساس گرسنگی زیاد در خود می کردیم لذا چای 🫖☕️ درست کرده با نانی🍞 که بود مشغول خوردن شدیم تا شما بیایید و تهیه صبحانه کنید و بالجمله تمام هفت نفر سالم و احتیاجی به دکتر و دوا پیدا نکردند.
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/46478
╭═══════๛ - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - -
#نهج_البلاغه
#توصیه_های_پدرانه | ۲۰
📜 متن : وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّکَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلاْخِرَةِ لاَ لِلدُّنْیَا وَ لِلْفَنَاءِ لاَ لِلْبَقَاءِ وَ لِلْمَوْتِ لاَ لِلْحَیَاةِ وَ أَنَّکَ فِی قُلْعَة وَ دَارِ بُلْغَة وَ طَرِیق إِلَى الاْخِرَة
وَ أَنَّکَ طَرِیدُ الْمَوْتِ الَّذِی لاَ یَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ وَ لاَ یَفُوتُهُ طَالِبُهُ وَ لاَ بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِکُهُ فَکُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ یُدْرِکَکَ وَ أَنْتَ عَلَى حَال سَیِّئَة قَدْ کُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَکَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ، فَیَحُولَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ ذَلِکَ، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَکْتَ نَفْسَکَ.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
🗞️ #ترجمه_نامه۳۱ :
↓↓↓↓↓↓
📄 ... (پسرم!) بدان تو براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا، براى فنا نه براى بقا (در اين جهان)، براى مرگ نه براى زندگى (در اين دنيا)
تو در منزلگاهى قرار دارى که هر لحظه ممکن است از آن کوچ کنى، در سرايى که بايد زاد و توشه از آن برگيرى و راه آخرتِ توست.
و (بدان) تو رانده شده مرگ هستى (و مرگ پيوسته در تعقيب توست و سرانجام تو را شکار خواهد کرد) همان مرگى که هرگز فرار کننده اى از آن نجات نمى يابد و هرکَس را او در جستجويش باشد از دست نمى دهد و سرانجام وى را خواهد گرفت؛ بنابراين از اين بترس که مرگ زمانى تو را بگيرد که در حال بدى باشى (حال گناه) در صورتى که تو پيش از فرا رسيدن #مرگ با خويشتن گفتگو مى کردى که #توبه کنى; ولى مرگ ميان تو و توبه حايل مى شود و اينجاست که خويشتن را به هلاکت افکنده اى.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
هدف آفرینش
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
امام(علیه السلام) در این بخش از وصیّت نامه (بخش بیستم) به چند نکته مهم درباره هدف آفرینش انسان و حقیقت دنیا و زندگى در آن و موقعیت انسان در برابر #مرگ اشاره مى کند که هر یک هشدارى به فرزند خود و به همه کسانى است که این وصیّت نامه را مى خوانند.
نخست مى فرماید: «(پسرم) بدان تو براى آخرت آفریده شده اى نه براى دنیا، براى فنا نه براى بقا (در این جهان)، براى مرگ نه براى زندگى (در این دنیا)»; (وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّکَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلآْخِرَةِ لاَ لِلدُّنْیَا وَ لِلْفَنَاءِ لاَ لِلْبَقَاءِ وَ لِلْمَوْتِ لاَ لِلْحَیَاةِ).
از دیدگاه اسلام و ادیان آسمان، هدف آفرینش انسان، زندگى در دنیا نیست، بلکه دنیا گذرگاهى به سوى آخرت و بازار تجارتى براى برگرفتن زاد و توشه است;
سرانجامِ زندگىِ دنیا فناست و هیچ کَس حتى پیامبران الهى را بقایى نیست.
درباره هدف آفرینش انسان، تعبیرات مختلفى در آیات و روایات آمده;
قرآن مجید در سوره ذاریات مى گوید: (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ)(۱).
بر اساس این آیه هدف از آفرینش انسان، بندگى خداست.
در آیه دوم از سوره ملک مى فرماید: «(الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً); آن کَس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل مى کند».
روشن است که آزمایش الهى، براى حسن عمل و عبودیت براى تهذیب نفوس است و نتیجه همه اینها زندگى سعادت بخش آخرت است و به این ترتیب همه اهداف به یکى بازمى گردد.
آن گاه به نکته دوم یعنى حقیقت دنیا و موقعیت آن اشاره کرده مى فرماید: «تو در منزلگاهى قرار دارى که هر لحظه ممکن است از آن کوچ کنى، در سرایى که باید زاد و توشه از آن برگیرى و راه آخرتِ توست»; (وَ أَنَّکَ فِی قُلْعَة(۲) وَ دَارِ بُلْغَة(۳)، وَ طَرِیق إِلَى الاْخِرَةِ).
← امام(علیه السلام) در اینجا هم هدف آفرینش انسان را بیان مى کند و هم ماهیت زندگى دنیا را; هدف آفرینش; زندگى سعادت بخش در سراى آخرت است نه زیستن در دنیا و به همین دلیل سرانجام زندگى دنیا فناست نه بقا و به تعبیر قرآن: «(وَ إِنَّ الدّارَ الاْخِرَةَ لَهِىَ الْحَیَوانُ); و فقط سراى آخرت، سراى زندگى (واقعى) است».(۴)
این معنا در بسیارى از آیات دیگر قرآن منعکس است.
اما اینکه حضرت دنیا را جایگاه «قُلْعة» (محلى که از آن باید کوچ کرد) و سراى «بلغة» (محلى که باید از آن زاد و توشه برگرفت) معرفى مى فرماید این نکته نیز در آیات قرآن مجید منعکس است.
آیاتى همچون (إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَّیِّتُونَ)(۵)
(کُلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوْت)(۶)
(کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان)(۷)
همگى ناظر به همین معناست و آیه شریفه (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوَى)(۸) نیز اشاره به «دار بلغة» است.
هرگاه نگاه ما به دنیا و آخرت آن گونه باشد که امام(علیه السلام) در اینجا بیان فرموده، چهره زندگى ما عوض خواهد شد و دیگر اثرى از حرص و آز، آرزوهاى دور و دراز، تکالب و نزاع با اهل دنیا براى چیره شدن بر اموال بیشتر و بخل و ثروت اندوزى وجود نخواهد داشت، بلکه همه چیز براى خدا و در راه خدا و در طریق جلب رضاى او براى سعادت جاویدان آخرت خواهد بود.
امام(علیه السلام) در سومین نکته مى فرماید: «و (بدان) تو رانده شده مرگ هستى (و مرگ پیوسته در تعقیب توست و سرانجام تو را شکار خواهد کرد) همان مرگى که هرگز فرار کننده از آن نجات نمى یابد و هرکَس را او در جستجویش باشد از دست نمى دهد و سرانجام وى را خواهد گرفت»; (وَ أَنَّکَ طَرِیدُ(۹) الْمَوْتِ الَّذِی لاَ یَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ، وَ لاَ یَفُوتُهُ طَالِبُهُ، وَ لاَ بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِکُهُ).
تعبیر به «طرید» یعنى شخصى که در تعقیب او هستند یا شکارى که صیاد به دنبال او مى دود تعبیر بسیار جالبى است👌
گویى از آغاز عمر، صیاد مرگ در تعقیب انسان است; گاه در کودکى گاه در جوانى و گاه در پیرى او را شکار خواهد کرد و هیچ کَس از دست این صیاد نمى تواند فرار کند و همان گونه که قرآن مى فرماید: «(أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُّمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِى بُرُوج مُشَیَّدَة); هرجا باشید مرگ شما را در مى یابد، هرچند در برج هاى 🏙🏯🌉 محکم باشید».(۱۰)
در جاى دیگر مى فرماید: «(قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ); بگو: «اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید، سودى به حال شما نخواهد داشت».(۱۱)
آرى انسان در هر چیز شک کند، در این معنا نمى تواند تردیدى به خود راه دهد که روزى باید از این جهان رخت بربندد، روزى که نه تاریخش معلوم است و نه ساعت و دقیقه آن، ممکن است دور باشد و شاید بسیار نزدیک; فردا یا امروز؟
⚠️ قابل توجّه اینکه هیچ استثنایى در این قانون نیست.
زورمندان، قوى پیکران، صاحبان ثروت و قدرت و طبیبان حاذق و حتى انبیا و اولیا.
قرآن مجید خطاب به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى گوید: «(إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ); تو مى میرى و آنها نیز خواهند مرد».(۱۲)
آن گاه امام(علیه السلام) به نکته مهمى اشاره مى کند که آخرین #هشدار در این بخش از وصیّت نامه اوست مى فرماید: «بنابراین از این بترس که مرگ زمانى تو را بگیرد که در حال بدى باشى (حال گناه) در صورتى که تو پیش از فرا رسیدن مرگ) با خویشتن گفتگو مى کردى که توبه کنى; ولى مرگ میان تو و توبه حایل مى شود و اینجاست که تو خویشتن را به هلاکت افکنده اى»; (فَکُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ یُدْرِکَکَ وَ أَنْتَ عَلَى حَال سَیِّئَة، قَدْ کُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَکَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ، فَیَحُولَ بَیْنَکَ بَیْنَ ذَلِکَ، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَکْتَ نَفْسَکَ).
امام(علیه السلام) در این هشدار، فرزندش را به این حقیقت توجّه مى دهد که تاریخ مرگ در هر حال مبهم و ناپیداست و گاه انسان گرفتار گناهى مى شود و تصمیم مى گیرد لحظه اى بعد آن را با آب توبه از صفحه نامه اعمالش بشوید; ولى مرگ ناگهان فرا مى رسد و این #فرصت را از او مى گیرد.
همه ما در زندگى خود دیده یا شنیده ایم افرادى را که تصمیم به انجام کارهاى خوب یا بدى داشتند ناگهان در همان لحظه از ادامه کار و رسیدن به مقصود باز ماندند.
در همین ایام که مشغول شرح این وصیّت نامه هستیم خبرى در رسانه ها پخش شد که براى یکى از دانشمندان معروف در محیط ما بزرگداشتى گرفته بودند و گروهى در آن مجلس شرکت داشتند و او با نشاط و خوشحالى در انتظار دریافت لوحه تقدیر بود که ناگهان در همان جا دست تقدیر او را گرفت و ناگاه گرفتار ایست قلبى شد و همه چیز پایان یافت.(۱۳)
در حدیث معروف مفضل مى خوانیم که امام صادق(علیه السلام) خطاب به مفضل فرمود: اگر سؤال کنى چرا خداوند مدت حیات انسان را مستور داشته و در هر ساعتى که مشغول انجام گناه و ارتکاب معاصى است، ممکن است مرگش فرا رسد، در پاسخ مى گوییم: حکمت آن این است که با اینکه انسان تاریخ مرگ خود را نمى داند باز هم هر زمان به سراغ گناه مى رود، اگر تاریخ آن را مى دانست و امید به طول بقاى خود داشت بیشتر پرده درى مى کرد؛ بنابراین انتظار مرگ در هر حال براى او از اطمینان به بقا بهتر است و اگر این انتظار در گروهى از مردم اثر نکند در گروه دیگر به یقین مؤثر خواهد بود; دست از گناه مى کشند و به سراغ اعمال صالح مى روند و از اموال نفیس خود براى انفاق به فقرا و مساکین بهره مى گیرند.(۱۴)
____________
➖ پاورقی :
۱ . ذاريات، آيه ۵۶.
۲ . «قُلعَة» معانى زيادى دارد: به انسان ضعيف و کسى که نمى تواند خود را روى زين اسب نگه دارد و اموالى که دوام و بقايى ندارد و همچنين سرايى که بايد از آن نقل مکان کرد «قُلعة» مى گويند. در عبارت بالا معناى اخير منظور است. اين واژه از ريشه قلع گرفته شده است.
۳ . «بُلْغة» به معناى زاد و توشه اى است که انسان به وسيله آن به مقصد مى رسد از ريشه «بلوغ» و «بلاغ» گرفته شده؛ زيرا چنان زاد و توشه اى انسان را به مقصد مى رساند.
۴ . عنکبوت، آيه ۶۴.
۵ . زمر، آيه ۳۰.
۶ . عنکبوت، آيه ۵۷.
۷ . الرحمن، آيه ۲۶.
۸ . بقره، آيه ۱۹۷.
۹ . «طريد» به تعبيرى که مى آيد به معناى «مطرود» يا صيدى است که صياد به دنبال آن مى دود از ريشه «طرد» به معناى راندن گرفته شده است.
۱۰ . نساء، آيه ۷۸.
۱۱ . احزاب، آيه ۱۶.
۱۲ . زمر، آيه ۳۰.
۱۳ . مرحوم آقاى دکتر باقر آيت الله زاده شيرازى استاد پيش کسوت رشته مرمت و معمارى، از نظر اعتقادات دينى مرد برجسته اى بود که به هنگام سخنرانى در همان مجلس سخن خود را با اين آيه شريفه شروع کرد: (إِنَّا لاَ نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلا) (کهف، آيه ۳۰).
۱۴ . بحارالانوار، ج ۳، ص ۸۴، (با تلخيص و نقل به معنا).
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│📖 @feqh_ahkam
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#داستانهای_شگفت
۳۰ - اجابت فوری
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
ثقه عدل، جناب حاج علی آقا سلمان منش( بزاز )- سلمه اللّه تعالی - که ورع ایشان مورد تصدیق عموم است، گفتند وقتی قَرحهای در بغل ران چپ من پیدا شد که مرا سخت ناراحت کرده بود و برای من رفتن به بیمارستان برای جراحی بسیار دشوار بود، شبی وقت #سحر برای تهجّد برخاستم.
بوی گند زیادی حس کردم و چون تحقیق کردم معلوم شد از همان محل زخم است.
😔 خیلی پریشان شدم، به خدای خود نالیدم عرض کردم عمری در زیر سایه اسلام و بندگی تو و دوستی محمد و آل او (صلوات الله علیهم أجمعین) به سر بردم، راضی مشو که به این بلیّه گرفتار و ناچار شوم به کسانی مراجعه کنم که از دین اسلام خارجند.
خلاصه رِقّت زیادی دست داد به طوری که از خود بی خود شدم.
هنگامی که به خود آمدم فهمیدم صبح شده، سخت ناراحت شدم که از تهجّد محروم شده ام، شتابان از پله های غُرفه پایین آمدم به قصد تطهیر، یکوقت متوجه شدم که من با پای درد چگونه به سرعت پایین آمدم و دیدم پایم دردی ندارد، دست بر محل زخم گذاشتم دردی حس نکردم در روشنایی آمدم و به محل زخم نگاه کردم، اثری از زخم ندیدم به طوری که جای آن هم معلوم نبود و با پای راست ابدا فرقی نداشت.
آقای حاج علی آقا فرمودند نظیر این قضیه موارد بسیاری برایم پیش آمده که خودم یا بستگانم به مرض سختی یا گرفتاری شدیدی مبتلا شُدیم و به وسیله دعا و #توسّل به معصومین علیهم السلام خداوند فرج فرمود. آنچه گفته شد نمونه ای از آنهاست .
حالت دیگر بُوَد کان نادر است
تو مشو مُنکر که حق بس قادراست
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/46556
╭═══════๛ - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - -
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💭 داستان دختری که بعد از پارتی متحول شد ...
🎞️ حجت الإسلام داستان پور
🗯️ ماجرای عجیب و واقعی متنبه شدن یک دختر در پارتی بعد از دیدن مرگ دوستش
📼 مربوط به چند سال پیش
همه با صحنه #مرگ مواجه خواهیم شد.
#مراقب_باشیم | #به_اسلام_برگردیم
╭───
│ 📖 @feqh_ahkam
╰──────────
هدایت شده از مباحث
📚 توصیه «حاج قاسم» مطالعهٔ کدام کتابها بود؟
📖 از خاطرات جنگ تا شناخت دشمن در فتنهها
#توصیه | #مطالعه
#حاج_قاسم
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│ 📖 @feqh_ahkam
│ 📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -