شعر، قصه، معرفی کتاب
مشکل اصلی خیلی از پدر مادرا تو تربیت چیه؟! ـــــــــــــ حتما عکس رو بازکنید و متن رو مطالعه بفرمایی
ابتدای بحث رو از اینجا بخوانید 👆👆👆
قصه عروسی بابرکت
از مناقب حضرت فاطمه زهرا(س)
نویسنده : زهرا محقق
شاعر: پریسا غلامی
منبع: الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، جلد 2، صفحه 538
کاری از گروه شعر و قصه درمسیر مادری
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
تو خونه یهودی ها، انگار خبرایی بود.
چند روزی میشد که این خونه خیلی شلوغ بود.
قرار بود یهودی ها یه مهمونی برپا کنن. یه عروسی خیلی بزرگ.
همه تو رفت وآمد بودن.
یه نفر یه سینی رو بالای سرش گرفته بود و داشت راه میرفت.
اون یکی یه دیگ بزرگ رو با کمک چند نفر، می برد داخل خونه.
یکی داشت حیاط رو آب و جارو میکرد.
خلاصه هرکس یه جوری مشغول کارای عروسی بود.
داخل خونه، چند تا خانوم با لباسای گرون قیمت کنار هم نشسته بودن و باهم صحبت میکردن.
قرار بود با همدیگه تصمیم بگیرن که عروسی چطور برگزار بشه؟؟
خونه پر بود از صدای پچ پچ اون زن ها.
میون این حرف ها، یکی از زن های یهودی که دشمن مسلمون ها بود، یه حرف تازه ای زد.
اون گفت:
من یه فکری دارم. حالا که میخوایم جشن عروسی برپا کنیم و شاد و خوشحال باشیم، بهتره که تو این عروسی، به مسلمون ها هم نشون بدیم که ما یهودی ها چقدر بهتر ازونا هستیم و بهشون فخر بفروشیم.
زن های دیگه تعجب کردن.
اونا همیشه فکر میکردن که از مسلمونا خیلی بهترن.
ولی حالا یکی پیدا شده بود که میگفت تو عروسی این برتری و بهتر بودن رو به رخ مسلمونا بکشن؟
یکی شون پرسید: چطوری اینکارو بکنیم؟
زن اولی گفت:
فاطمه دختر محمد، پیامبر مسلمون ها رو به عروسی دعوت میکنیم.
تا جایی که ما میدونیم، فاطمه هروقت به کوچه و خیابون میاد، با لباس های ساده و معمولی دیده میشه.
حتما اگه به عروسی هم دعوت بشه، باز هم همون لباس های معمولی رو میپوشه.
ولی ما همه لباس های گرون قیمت و زیبا داریم و جواهرات ما از همه قشنگ تره.
ما میتونیم وقتی که فاطمه با اون لباس ها به عروسی اومد، مسخره اش کنیم.
اینطوری همه میفهمن که یهودی ها خیلی بهتر از مسلمون ها هستن.
زن های یهودی که اونجا بودن همه خوشحال شدن و گفتن آااااااافرین خیلی فکر خوبیه.
هم عروسی میگیریم، هم اینکه به مسلمونا میفهمونیم که دین یهودی ها خیلی بهتر از مسلموناست چون سر و وضع ما خیلی بهتر از اوناست.
باید به این قوم تازه مسلمون
بفهمونیم که برتره دینمون
دین یهود برتر و بهترینه
فاطمه رو دعوت کنیم ببینه
اونها قرار گذاشتن که با پیامبر عزیز ما صحبت کنن و از ایشون اجازه بگیرن تا دخترشون فاطمه به عروسی بیاد.
یکی از مردهای یهودی پیش حضرت محمد(ص) اومد و قضیه عروسی رو برای ایشون تعریف کرد.
پیامبر عزیز ما هم تا زمانی که دشمنان شون تصمیم به جنگ نداشتن، باهاشون خوش برخورد بودن برای همین با خوش رویی گفتن من با علی صحبت میکنم.
پیامبر به خونه علی مولا و دختر عزیزشون فاطمه(س) ، رفتن و بعد از سلام و احوال پرسی، قضیه عروسی رو برای علی مولا گفتن.
علی مولا هم گفتن فاطمه جان خودش تصمیم بگیره چیکار کنه.
اگه دوست داشت میتونه به عروسی بره.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
شب که شد دوباره پیامبر به خونه علی مولا و فاطمه جان شون اومدن.
حضرت فاطمه(س) لباساشون رو پوشیده بودن که به عروسی برن.
با پدرشون خداحافظی کردن ولی قبل از این که حضرت فاطمه(س) از در خونه بیرون برن، یه اتفاق خوب برای پیامبر افتاد.
همه جا نورانی شد و جبرئیل، فرشته خوب خدا پیش پیامبر اومدن.
پیامبر جبرییل رو خیلی دوست داشتن.
جبرئیل با احترام زیاد جلو اومدن و به پیامبر(ص) سلام دادن.
پیامبر (ص) هم وقتی ایشون رو دیدن خیلی خوشحال شدن و جواب سلام شون رو دادن.
وقتی که پیامبر خوب نگاه کردن دیدن که همراه جبرئیل یه چیز بزرگ و نورانی هست.
جبرئیل گفتن:
ای رسول خدا، من از طرف خدا مامور شدم تا یه رازی رو برای شما بگم.
زن های یهودی امشب نقشه کشیدن تا خودشون بهترین لباس هاشون رو بپوشن و وقتی فاطمه با لباس های ساده رفت به عروسی، ایشون رو مسخره کنن.
بعد جبرئیل اون چیز بزرگ و درخشان رو به پیامبر دادن و گفتن:
این یه لباس زیبای بهشتی هست که خدا برای فاطمه فرستاده.
این رو به فاطمه بده تا بپوشه و به عروسی بره.
گفت به پیامبر خدا جبرئیل
بفرما این بسته نورو بگیر
این لباس آدمای بهشته
لباسای دنیا پیشش چه زشته
پیامبر هم خوشحال ازین اتفاق، اومدن بیرون اتاقی که نشسته بودن ودیدن که حضرت فاطمه(ع) دارن صورت بچه های عزیزشون، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) رو می بوسن تا برن از خونه بیرون.
پیامبر با خوشحالی، به سمت دخترشون رفتن و فرمودن:
فاطمه جان! عزیز دلم!
بفرما این لباس رو بگیر عزیزم برای توئه.
حضرت فاطمه(س) با دیدن اون لباس خیلی خوشحال شدن.
#شخصیت_محوری
#قصه
#قصه_عروسی_با_برکت
#فضایل_حضرت_زهرا
#فضایل
#مناقب
به کانال شعر،قصه و معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
ادامه قصه عروسی بابرکت👇👇
چه لباس زیبا و قشنگی بود.
چه جنس لطیف و مرغوبی داشت!!
چقدر با بقیه لباسا فرق میکرد و دیدنش آدمو به ذوق میآورد. 😍😍
پیامبر گفتن :
فاطمه جان این لباس رو همین الان برادرم جبرئیل برای تو از بهشت آورد و گفت
زن های یهودی تصمیم دارن لباس های ساده تو رو امشب تو عروسی مسخره کنن.
این لباس رو بپوش و برو به عروسی.
فاطمه جان این مهمونی یه دامه
خیال زنهای یهود چه خامه
بیا بگیر حالا بکن تو بر تن
نشانه خدا همین پیراهن
**
آخه بچه ها میدونید، یهودی ها فکر میکردن که هرکس لباس گرون تر و قشنگ تری بپوشه حتما آدم بهتریه.
برای همین پیامبر جون ما اون لباس رو به دختر عزیزشون دادن تا بپوشن و با رفتنشون به عروسی، به اونا نشون بدن که مسلمونا حتی اگر لباس خیلی زیبا هم داشته باشن، همون آدم قبل هستن و بهتر بودن آدما به لباسشون نیست.
*
حضرت فاطمه(س) که نقشه زنای یهودی رو فهمیدن، لباس زیبای بهشتی رو پوشیدن و به سمت عروسی حرکت کردن.
زن های یهودی همه منتظر بودن تا حضرت فاطمه(س) وارد مجلس بشن و ایشون رو مسخره کنن.
بالاخره حضرت فاطمه(س) وارد شدن.
زن های یهودی وقتی چشمشون افتاد به حضرت فاطمه(س)، تو دلشون خندیدن و منتظر بودن که ایشون چادر خودشون رو از سرشون بردارن تا لباساشون رو مسخره کنن.
اما وقتی حضرت فاطمه(س) چادرشون رو برداشتن، همه زن های یهودی از تعجب از جا بلند شدن!!
چشماشون میخواست از حدقه بزنه بیرون!!
حتی زبونشون هم بند اومده بود و نمیتونستن حرفی بزنن!
یه لباس بی نهایت زیبا و خوش رنگ که تن حضرت فاطمه(س) بود.
با خودشون گفتن این چه لباسیه ؟ ؟
چقدر قشنگه؟؟؟
چه رنگی داره؟؟
چه جنس لطیفی داره؟!
چرا ما که این همه لباس های زیبا وگرون قیمت میپوشیم تا حالا همچین لباسی ندیدیم؟؟
حتی شبیه این لباس رو تن هیچکس ندیدیم!
وای خدا جون این کیه مثل ماهه!
مثل ستاره تو شب سیاهه!
این لباسه یا موجای تو دریاس؟
نورانیه، شاید یه تیکه الماس؟
پارچه اون از جنس مرواریده؟
کسی تا حالا مثل اینو دیده؟
این حرفا رو زیر لب با خودشون میگفتن و بعضیا هم براشون سوال شده بود که اگه این لباس عجیب و زیبا و دوست داشتنی، برای فاطمه است، پس چرا فاطمه انقدر عادی برخورد میکنه؟؟
چرا انقدر آروم و ساکت وارد خونه شد و رفتارش مثل همیشه است؟؟
چرا از لباسش هیچ حرفی نمیزنه؟؟
یعنی نمیخواد به خانوما فخر بفروشه با لباسش؟؟
ببین به پز دادن میلی نداره
دوست نداره دلی رو درد بیاره
زیبایی داده به لباس فاطمه
از ساده بودن نداره واهمه
محو لباسش نشو برگرد اینجا
غرق خودش شو نه لباس زیبا
بالاخره یکی از خانوما شروع کرد به صحبت کردن.
گفت فاطمه این لباس زیبا رو از کجا آوردی؟؟
حضرت فاطمه جواب دادن:
این لباس رو پدرم برای من آورده.
دوباره اون خانوم پرسید:
خب پدرت از کجا این لباس رو آورده؟؟
حضرت فاطمه لبخندی زدن و با همون آرامش همیشگی شون گفتن:
این لباس رو جبرئیل، فرشته خوب خدا، از بهشت برای پدرم آورده.! 😊
بهشت؟؟؟؟ ؟؟!!!!!!
زن های یهودی واقعا درست شنیده بودن؟
حضرت فاطمه گفت اون لباس خاص و زیبا و دوست داشتنی از بهشت براش اومده؟؟
دوباره زمزمه زن ها شروع شد.
یه نفر از خانوما داشت به خانوم کناری اش میگفت معلومه فاطمه زن خیلی بزرگ و محترمی هست که خدا از بهشت برای اون لباس میفرسته.
حتما فاطمه دختر پیامبر خداست. وگرنه چرا باید از بهشت براش همچین هدیه ای بیاد؟؟
ما تا الان اشتباه میکردیم.
مسلمونا درست میگفتن. 😔😔
این که ما برتریم چه اشتباهه!
مثل نفس کشیدن ته چاهه!
درست میگن این مردم مسلمون
با این لباس خدا به ما داد نشون
*
لابلای پچ پچ های خانم ها، یه دفعه یکی از خانم ها خودش رو جلوی پای حضرت فاطمه(س) به زمین انداخت.
بعد ازون نفر دوم به پای حضرت زهرا(ع) افتاد.
و بعد ازونا نفر سوم و چهارم و... به پای حضرت افتادن.
اصلا انگار یادشون رفته بود که قبل ازین که حضرت فاطمه رو ببینن با هم چه تصمیمی گرفته بودن؟؟؟
اونا میخواستن حضرت فاطمه(س) رو مسخره کنن اما حالا انقدر سریع به پای ایشون افتاده بودن که حتی حضرت فاطمه هم نتونست جلوشون رو بگیره.
بعد ازین که اون خانوما جلوی پای حضرت کمر خم کردن و به زمین افتادن، همه اونایی که سجده کرده بودن، شهادتین گفتن و گفتن اشهد ان لا اله الا الله، و اشهد ان محمد رسول الله و با گفتن این شهادتین، مسلمون شدن.
غرق توام، محو توام فاطمه
میدم به این اشتباهم خاتمه
مسلمونم مسلمونم مسلمون
ممنونتم ای خدای مهربون
عروسی اون روز، بزرگترین و بهترین عروسی بود که یهودی ها تا اون موقع گرفته بودن.
یهودی هایی که حالا دیگه مسلمون شده بودن.
حالا شده این مهمونی عروسی
حالا شده نوبت دیده بوسی
بهترین عروسیِ توی دنیا
وقتی همه باشن بنده ی خدا
@gheseshakhsiatemehvari
شعر، قصه، معرفی کتاب
هیچ راهی، برا تربیت دینی بچه ها راحت تر از این نیست که... ما بزرگترا شرمنده میشیم و بچه ها عاشق م
چه طوری بچه ها رو متوجه نعمتای خدا کنیم تا عاشق خدایی بشن که تو فطرتشون باهاش آشنان؟
خداقوت به استاد عباسی ولدی
که ما رو با چنین رویکرد نابی آشنا کردند
واقعا این مبحث یک بحث بسیار مهم و اساسی در تربیت هست👌
ابتدای بحث
✅اما ادامه ی بحث...
به کانال شعر، قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
✅✅✅ شکر الهی و بچه ها
1⃣بحث شکر و حمد اونقدر مهمه که به این راحتی نمیشه ازش گذشت.
اگر واقعاً کسی بتونه حمد رو اونطوری که اهل بیت گفتن تو زندگیش انجام بده همه زندگیش روبه راه میشه چه زندگی دنیایش و چه زندگی معنوییش.
یاد نعمت ها و یادآوری اونا، جزئی از دینداریه.
دینداری رو دو دسته خیلی خراب میکنند یک دسته کسانی هستند که از دین یه تیکه رو قیچی کردن و دارن اون رو به عنوان همه دین معرفی میکند،
دسته دوم کسانی هستند که از ترس دسته اول، اون تیکه های باقی مانده از دین رو به مردم نشون نمیدن
بیاییدبا یادآوری نعمتها نذاریم یک تیکه مهم از دین نگفته و مهجور بمونه.
یادآوری نعمت و شکر اون، برا کوچیک و بزرگ مون لازم و ضروریه
این رو هم باید بدونیم که
اگه بچهها از کوچیکی شاکر خدا تربیت بشن رشد اخلاقی و معنوی شون خیلی سرعت میگیره❤️
#طعم_شیرین_خدا_۶
#استاد_عباسی_ولدی
#تربیت_فرزند
#شکر
#تربیت_دینی
به کانال شعر، قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
2⃣رفیق کردن بچهها با خدا واقعاً کار آسونیه
ولی متاسفانه ما ها فطرت دست نخورده و پاک بچه ها رو با آموزشهای اشتباه و پیچ در پیچ داغون می کنیم و بعدش هم وقتی بزرگ میشه توقع داریم به همه امور دینی پایبند باشند😐
واقعیت اینه که با خیلی از روشهایی که ماها برای تربیت دینی بچه ها به کار می بریم هم لقمه را از پشت سر تو دهن میذاریم و هم نتیجهای به جز فراری شدن آنها از دین نمیگیریم.
در حالی که تربیت دینی بچهها اونقدری که یه عده ای فکر میکنند پیچیده نیست
✅✅✅ یکی از راههای اصلی تربیت دینی و توحیدی بچهها توجه دادن اونا به نعمتای خداست که بهتره حتی از خردسالی شروع بشه باید بچه ها از همون کوچیکی یاد بگیرند که به نعمت ها فکر کنن.
‼️بچه هایی که اهل تفکر بار نمیان خطر خیالاتی شدنشون تو بزرگسالی خیلی زیاده خیلی از ماها همین بلا سر مون اومده. ‼️
#طعم_شیرین_خدا_۶
#استاد_عباسی_ولدی
#شکر
#تربیت_دینی
به کانال شعر، قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
3⃣ یکی از شیوه های آموزش شکر گزاری به بچه ها اینه که شکر و تو رفتار و گفتار پدر و مادر هاشون ببینند و بشنوند
✅تو موقعیت های مختلف شکر خدا را به صورت جزئی به زبون بیارید
طوری که بچهها بشنون
مثلاً سر سفره بگید
_خدا را شکر که سالمم میتونم این غذا رو بخورم
خدا را شکر که گندم هست تا بتونیم نون درست کنیم و بخوریم و سیر بشیم
خدا را شکر که این غذا های خوشمزه و وقتی ازشون می خوریم کیف میکنیم
خدا را شکر که پول داشتیم و توانستیم این غذا رو تهیه کنیم_
بعضی وقتا بلند که میشید، بگید:
_خدا رو شکر که به زانوام قدرت داد بتونم بشینم و بلند شم_
یا وقتی بچه ها رو دارید می خوابونید، به جوری که بشنون ، بگید:
_شکر خدا که بچه م میتونه بخوابه تا فردا که بیدار شد، سرحال باشه و بتونه بازی کنه_
بعدم که بیدار شد، ازش بپرسید دیشب خوب خوابیده یا نه. وقتی گفت بله، بگید:
_شکر خدا که خوب
خوابیدی!_
یا سر سفره وقتی داره غذا می خوره، بهش نگاه کنید و بگید:
_شکر خدا که داری می خوری! چه قدر باید خدا رو شکر کنم که تو میتونی غذا بخوری و قوی بشی؟؟ آخه بعضی از بچه ها
مریضن و نمی تونن غذا بخورن_
یا گاهی وقتا بچه تون رو بغل کنید و ببوسیدش و تو همین حال بگید:
_من چه قدر باید خدا رو شکر کنم که تو رو به من داد!_
این جور شکر کردن، محبت خدا رو عجیب تو دل بچه ها
زیاد میکنه. 😍😍😍
#طعم_شیرین_خدا_۶
#استاد_عباسی_ولدی
#شکر
#تربیت_دینی
به کانال شعر، قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
4⃣در باره این که نعمتایی که ازشون استفاده میکنیم، چه جوری به وجود اومدن ، برا بچه ها حرف بزنید.
مثلا بگید #گندم چه جوری به وجود میاد.
گاهی وقتا اینا برا بچه ها از هزار تا #قصه جذاب تره.
‼️از ایرادای جدی زندگی مدرن، اینه که بشر و از چرخه تولید جدا کرده
قدیما، بچه ها از نزدیک با فرآیند تولید محصول آشنا می شدن.
وقتی سیب زمینی آب پز رو بذاری جلوی بچه ای که تو زندگی سنتی بزرگ شده، میفهمه که این سیب زمینی چه نعمت بزرگیه
چون میدونه با چه زحمتی کاشت و برداشت شده؛
یا وقتی یه لیوان شیر رو میذاری جلوی یه بچه سنتی میفهمه که خدا چی آفریده
اماالان درک خیلی از بچه ها از شیر، به مایع سفید رنگ تویه پاکت پلاستیکی یا کاغذيه.😐😞
قدیما مادرا توی تنور نون می پختن وقتی بچه سر سفره نون می خورد، دست کم میدونست
گندمی که با زحمت تو مزرعه به دست اومده ، چه طوری آرد و خمیر میشه و پخت نون تو تنور رو میدید.
🔅 نقص زندگی مدرن رو ما باید با توضیحاتمون جبران کنیم. ❤️
🔅البته گاهی هم بچه ها رو ببرید تو دل طبیعت تا خودشون از نزدیک ببینن.
#طعم_شیرین_خدا_۶
#استاد_عباسی_ولدی
#با_حمد_جا_را_برای_فرشته_ها_تنگ_میکنیم
#شکر
#تربیت_دینی
#طبیعت_و_توحید
به کانال شعر، قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
5⃣ از راه های جذاب برا توجه دادن بچه ها به نعمتا،
✅ #بازی_نعمتای_خدا
به بچه بگید:فرض کن خدا به نعمتی رو بهت نداده. حالا بدون اون نعمت ، چه جوری
میخوای زندگی کنی؟
مثلا یه تشک پهن کنید و بگید:
فرض کن خدا بهت زانو نداده. چه جوری میشستی؟ یا چه جوری از زمین بلند میشدی؟
. بعد، بهش بگید: بدون این که زانوات روخم کنی، از همین حالت وایساده ، رو زمین دراز بکش
وقتی نتونست بگید: نمیخواد دراز بکشی. اگه میتونی، بشین
وقتی نتونه بشینه یا وقت نشستن بخوره زمین، خودش و بچه های دیگه حسابی میخندن.😂😂😂
بین خنده هاشون، شما با صدای بلند میگید شکر خدا، شکر خدا😍😍😍
بعد بهش بگید:حالا به کمک خم کردن زانوات روی زمین بخواب؛ ولی بعد
بدون خم کردن زانوات، از حالت وایسا
این بازی رو، هم گروهی و هم فردی میشه انجام داد.
#طعم_شیرین_خدا_۶
#استاد_عباسی_ولدی
#تربیت_دینی
#بازی
#بازی_نعمت_های_خدا
به کانال شعر، قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
6⃣ در باره نعمتای دیگه هم میشه این بازی رو انجام داد
بگید:
بچه ها فرض کنید آب مثل عسل، چسبناک بود.
به نظرتون چه اتفاقی می افتاد؟
حالا اجازه بدید بچه ها با خیال پردازیای کودکانه شون ، درباره مشکلایی که با چسبناک بودن آب پیش
می اومد، حرف بزنن.
🔅 این بازی ، یکی از بهترین و توحیدی ترین بازیایی یه که میشه با بچه ها انجام داد، حتی با بچه های سه چهار ساله
اگه کسی میخواد از خیال فعال بچه ها تو مسیر تربیت استفاده کنه این بازی، یه نمونه خیلی خوب و مناسبه؛
چون توی اون
قوه خیال در خدمت تفكره
#طعم_شیرین_خدا_۶
#استاد_عباسی_ولدی
#شکر
#تربیت_دینی
#بازی
#تخیل_در_خدمت_تفکر
به کانال شعر، قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
شعر، قصه، معرفی کتاب
✅✅✅ شکر الهی و بچه ها 1⃣بحث شکر و حمد اونقدر مهمه که به این راحتی نمیشه ازش گذشت. اگر واقعاً کس
چه طوری بچه ها رو متوجه نعمتای خدا کنیم تا عاشق خدایی بشن که تو فطرتشون باهاش آشنان؟
از اینجا بخوانید 👆👆👆
به کانال شعر، قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
📚🎉معرفی کتاب برای رده سنی کودک و نوجوان و جوان
روی جمله ی آبی رنگ ضربه بزنید👆
توضیحات بیشتر درباره ی کتابهای معرفی شده درکانال موجود هست🌹
ــــــــــــ
به کانال شعر، قصه، معرفی کتاب بپیوندید 👇
@gheseshakhsiatemehvari
هدایت شده از لالایی خدا
♨️#پیشنهاد_ویژه♨️
🌸 سلام
📚 به مناسبت #هفته_کتابخوانی عمو عباسی چند تاکتاب خوب برا بچه های #لالایی_خدا معرفی کردن😍
👇👇👇👇👇
1⃣ مجموعه قصه های پیامبر صلی الله علیه و آله و کودکان؛ زهرا عبدی؛ انتشارات دارالحدیث.
2⃣ مجموعۀ ۱۲ جلدی قصّۀ امامان علیهم السلام؛ مسلم ناصری؛ انتشارات پیام آزادی.
3⃣ مجموعۀ ۱۴ جلدی زندگی چهارده معصوم علیهم السلام؛ رضا شیرازی؛ انتشارات پیام آزادی.
4⃣ مجموعۀ حیات پاکان؛ مهدی محدّثی؛ انتشارات بوستان کتاب.
5⃣ داستان راستان؛ استاد مطهّری؛ انتشارات صدرا.
6⃣ داستانِ دوستان؛ محمّد محمّدی اشتهاردی؛ انتشارات بوستان کتاب.
7⃣ مجموعۀ قصّههای خوب برای بچّههای خوب؛ مهدی آذر یزدی.
8⃣ مجموعۀ اسوهها؛ جواد محدّثی؛ انتشارات بوستان کتاب.
9⃣ مجموعۀ ۳ جلدی جلوههای تقوا؛ انتشارات به نشر، آستان قدس رضوی.
🔟 مجموعۀ قصّههای کوچک از زندگی معصومان علیهم السلام؛ مجید ملّامحمّدی
1⃣1⃣ دزدان راز ایلیا؛ محسن عباسی ولدی؛ انتشارات
آیین فطرت
#معرفی_کتاب
@Ialaiekhoda
شعر، قصه، معرفی کتاب
چه طوری بچه ها رو متوجه نعمتای خدا کنیم تا عاشق خدایی بشن که تو فطرتشون باهاش آشنان؟ از اینجا بخوا
📣در ادامه ی بحث تربیتی خدا و بچهها
چندتا بازی و شعر تقدیمتون میشه
بازی شکرانه
شعر من من من...
شعر حواس پنجگانه
شعر شکر نعمت ها
روی جملات آبی رنگ ضربه بزنید 👆
به کانال شعر، قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
اما بخش پایانی بحث تربیتی چهطوری بچهها رو با خدا آشنا کنیم؟
تقدیم شما خوبان❤️
شعر، قصه، معرفی کتاب
اما... همش از درد گفتیم یه کم هم از درمان بگیم و اشاره ای کنیم و ان شاءالله دوستان علاقه مند به م
مبنای قرآنی این بحث:
✅ _ نتیجۀ پذیرش ربوبیت الهی، عبودیت انسان است.
این حقیقت بارها در قرآن تکرار شده است؛
مثل:
⚜ «وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ؛»
«خداوند، پروردگار من و شماست او را بپرستيد (نه من، و نه چيز ديگر را)! اين است راه راست!»
سورۀ مریم، آیۀ ۳۶
در این آیه و آیاتی از این دست، راهبردی حیاتی برای تربیت وجود دارد👇
اگر بخواهید #عبودیت در جامعه ترویج پیدا بکند،
باید ایمان و عقیده به #ربوبیت را وارد قلب مردم کنید.
ایمان به ربوبیت که آمد، عبودیت هم خواهد آمد.❤️
#استاد_عباسی_ولدی
#مبانی_رشد_و_تربیت_اسلامی
#ربوبیت
#عبودیت
مبنای قرآنی بحث:
⚜ «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيّاً»
« همان پروردگار آسمانها و زمين، و آنچه ميان آن دو قرار دارد! او را پرستش كن و در راه عبادتش شكيبا باش! آيا مثل و مانندى براى او مىيابى؟!»
سورۀ مریم، آیۀ ۶۵
✅ قرآن در این آیه از «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما» بودن خداوند به لزوم عبودیت و صبر کردن و استقامت ورزیدن در مسیر بندگی میرسد.
✅ کسی میتواند نقشۀ تربیت مرا طراحی کند که هم ربّ من باشد و هم ربّ همۀ آن چیزهایی که در ارتباطِ با من هستند و در سعادت و شقاوت من تأثیر دارند.
✅قرآن به شدّت روی ربوبیت الهی نسبت به همۀ عالم تأکید دارد و آن را بسیار تکرار کرده است. این تکرارها گاهی با واژههای کاملا یکسان انجام گرفته.
✅ از تکرارهای قرآن در این باره، به اهمّیت فوق العادۀ ربوبیت الهی نسبت به همۀ عالم و تأثیر آن در روحیۀ عبودیت میشود پی برد.
✅ ما باید روش قرآن در تقویت روحیۀ بندگی را جدّی بگیریم.❗️
#استاد_عباسی_ولدی
#مبانی_رشد_و_تربیت_اسلامی
#ربوبیت
#عبودیت
ربوبیت مقدم بر عبودیت.mp3
5.86M
این صوت فوق العاده از #استاد_عباسی_ولدی
درمورد بحث تقدم ربوبیت برعبودیت
(به جای یادآوری کردن عبادت خدا باید بزرگی خدا رو به بچهها نشون داد)
رو از دست ندید👌👌
این صوت
بخشی از کلاس مبانی رشد و تربیت اسلامی استاد هست.
بایگانی جلسات مبانی رشد و تربیت اسلامی - انتشارات آیین فطرت
https://ketabefetrat.com/mabani/
به کانال شعر، قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
✅بسته تربیتی: چهطوری بچهها رو با خدا آشنا کنیم؟
یه بحث مختصر اما بسیااار مفید که پنجره ی جدیدی رو در عرصه ی تربیت به رومون بازمیکنه
قسمت اول (چهطوری بچهها رو باخدا آشنا کنیم؟)
قسمت دوم (مشکل اصلی خیلی از پدر مادرا تو تربیت چیه؟!)
قسمت سوم (باید عبادتِ خدا رو به بچهها یادآوریکرد یا بزرگیِخدا رو؟)
قسمت چهارم (چه طوری بچه ها رو متوجه نعمتای خدا کنیم؟)
قسمت پنجم (پایانی) یک صوت کوتاه و فوق العاده از استاد عباسی ولدی
(مبنای قرآنی بحث)
شعر و بازی شکرانه
معرفی کتاب طعم شیرین خدا و لینک خرید کتاب
#استاد_عباسی_ولدی
#تربیت_دینی
#تربیت_فرزند
#مبانی_رشد_و_تربیت_اسلامی
#طعم_شیرین_خدا
به کانال شعر، قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ علامه حسن زاده آملی:
باید قنبر حضرت خامنه ای کبیر بود.
#لبیک_یا_خامنه_ای
قصه زندگانی حضرت زینب
داستانی از فضائل حضرت زینب(س)
نویسنده : زهرا محقق
کاری از گروه شعر وقصه درمسیرمادری
منابع:
✅تندیس شکیبایی، ترجمه ای از کتاب زینب من المهد الی اللحد، نوشته آیت الله محمدکاظم قزوینی، ترجمه جلال سبحانی
✅ریاحین الشریعه، ج 3، صفحه 64
🍁🍁🍁🍁🍁
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود،غیر از خدای مهربون هیچکس نبود...
حضرت زهرا(س) دوتا پسر کوچیک به اسم امام حسن و امام حسین داشتن.
و حالا چند روزی بود که ایشون برای سومین بار، مادر شده بود و این بار، مادر یه دختر خانوم ناز و قشنگ شده بود.
همه از به دنیا اومدن نوزاد جدیدشون خوشحال بودن.
اما این نوزاد کوچولو هنوز اسمی نداشت.
هم حضرت زهرا و هم علی مولا دوست داشتن پدربزرگ بچه ها، یعنی پیامبرجون اسم نوزادشون رو انتخاب کنن.
اما خب، پیامبر چند روزی بود که به سفر رفته بود.
علی مولا گفت : صبر میکنیم تا پیامبر اسم نوزادمون رو انتخاب کنن، مثل پسرهامون حسن و حسین.
بعد چند روز، پیامبر از سفر برگشتن و وقتی خبر به دنیا اومدن نوه شون رو شنیدن، خیلی خوشحال شدن، نوزاد رو بغل کردن و بوسیدن و از خدای مهربون خواستن که اسم نوزاد رو براشون انتخاب کنه.
جبرئیل هم پیش پیامبر اومد و گفت که خدای بزرگ گفته که اسم نوزاد رو بذارین زینب.
زینب یعنی زینت پدر.
یعنی دختری که انقدر کارهای خوبی انجام میده که پدرش بهش افتخار میکنه.
🍁🍁🍁🍁🍁
زینب خانوم هرروز داشت بزرگ و بزرگ تر میشد.
داداش ها همیشه حواسشون به آبجی شون بود.
حتی گاهی وقتا که زینب خانوم گریه اش قطع نمیشد، امام حسین میومد و ایشونو بغل میکرد تا آرومش کنه و خواهر کوچولو کنار داداشش آروم ترین دختر دنیا میشد.
🍁🍁🍁🍁
خلاصه چند سال گذشت و زینب خانوم 4 ساله شده بود.
یه روزی از روزا، مثل خیلی از وقتای دیگه، خونه علی مولا مهمون اومده بود.
اما خب اون روز تو خونه علی مولا غذای خوبی نبود(بهتره دلیل این رو برای بچه ها توصیح بدیم که بخاطر فداکاری و ازخود گذشتگی علی مولا، ایشون غذایی نداشتن که به مهمون بدن)
حضرت زهرا گفتن علی جان امروز غذایی تو خونه نیست. فقط یه دونه نون مونده که اونم سهم زینب خانومه.
هنوز علی مولا جوابی نداده بود که زینب خانوم گفت:
مادرجون، غذای منو به مهمون مون بدید من صبر میکنم.
و حضرت زهرا کلی از شنیدن این حرف خوشحال شدن و از دخترشون تشکر کردن.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
زینب خانوم روز به روز بزرگ تر میشد و مثل اسم قشنگش که زینب بود، زینت پدرش شده بود و کارای خوبی انجام میداد که هم پدرش و هم بقیه بهش افتخار میکردن.
یه روز امام حسن و امام حسین داشتن باهم صحبت میکردن.
اونا انقدر حدیث های پیامبر رو دوست داشتن و براشون مهم بود که درباره اش صحبت میکردن تا بیشتر متوجه بشن.
همینطور که مشغول صحبت بودن، حضرت زینب صدای برادرهاشو شنید و نزدیکشون رفت.
بهشون گفت: دوست دارید من بقیه حدیث پیامبر رو بهتون بگم؟
و بعد حدیث پیامبر رو کامل کرد.
امام حسن خیلی خوشحال شد و گفت :
زینب جان تو واقعا نوه خوب پیامبر هستی و مثل ایشون علم زیادی داری.
واقعا هم حضرت زینب معلم خوبی بودن، خیلی وقتها خانومها و دختر های شهر میومدن پیش ایشون تا بهشون قرآن درس بده.
به خاطر همین ویژگی های خوب حضرت زینب، امام حسین و امام حسن خیلی دوسشون داشتن و بهش احترام میذاشتن.
حتی وقتی که امام حسین مشغول قرآن خوندن بودن و میدیدن حضرت زینب وارد اتاقشون میشن، سریع از جاشون بلند میشدن و قرآن رو کنار میذاشتن و به خواهرشون سلام میدادن.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
روزها تند و تند میومدن و میرفتن و هرچقدر که میگذشت، اتفاقای سختی برای خانواده علی مولا پیش میومد.
از یه طرف مردم روز به روز عاشق امام حسین میشدن، از طرف دیگه، دشمنای امام حسین روز به روز بیشتر اونا رو اذیت میکردن.
این اذیت ها انقدر زیاد شد که امام حسین رو مجبور کردن تا با یزید بیعت کنه.
اما امام حسین قبول نکرد و یزید جنگ رو شروع کرد..
حضرت زینب عاشق برادرش بود.
و به خودش قول داده بود که هیچوقت امام حسین رو تنها نذاره.
پس وقتی که قرار شد امام حسین برای جنگ به کربلا بره، حضرت زینب هم همراهشون رفت و اونجا همه رو آروم میکرد، حواسش به بچه ها بود، غذا بهشون میداد، باهاشون بازی میکرد.
هرچند نگران برادرش بود اما باز هم با مهربونی و بدون ترس، هر لحظه حواسش به بچه های امام حسین و دوستای ایشون که به جنگ میرفتن بود.
از اونا پرستاری میکرد، اگه زخمی میشدن تمام تلاششو میکرد تا حالشون خوب کنه.
حتی وقتی امام حسین شهید شد، حضرت زینب تنها کسی بود که تو کاخ یزید از برادرش دفاع کرد.
ادامه در پیام بعدی
#شخصیت_محوری
#قصه
#قصه_زندگانی_حضرت_زینب
#فضایل_حضرت_زینب
#فضایل
به کانال شعر،قصه و معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari