eitaa logo
گوهرشاد قم
296 دنبال‌کننده
546 عکس
139 ویدیو
1 فایل
این کانال جهت انتشار اشعار ،بداهه های زیبا و رویداد هایی ایجاد شده که در #انجمن_گوهرشاد قراره اتفاق بیفته. ارتباط با ادمین @somayeh_kheradmand
مشاهده در ایتا
دانلود
-_ از تراژدیک ترین صحنه‌های وداعی که در تاریخ نقل شده وداع حضرت علی و زهراست نقل است حضرت علی بر مزار بانو نشست و این ابیات را زمزمه فرمود: -نفسي علی زَفَراتها محبوسةٌ -یا لـیتها خـرجـت مـع الزَّفَـراتِ -لا خیرَ بعدكِ في الحیاةِ -و إنّما أبکي مخافةَ تـطـولَ حـیاتي -جان من با ناله هایم در سینه حبس شده. -ای کاش جانم با ناله هایم خارج می شد! -پس از تو هیچ خیری در این زندگی نیست. -و گریه ام از این است که میترسم پس از تو زیاد زنده بمانم...💔 📚 دیوان امام علی علیه السلام ج ۱، ص ۱۲۳ ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
-_ "به خاک چادر حضرتِ مادر🖤" هنوز خانه پر از عطر ربنای شماست هنوز روزی همسایه از دعای شماست هنوز رفتن‌تان را نکرده‌ام باور هنوز وقت دعا حاجتم شفای شماست اضافه آمده یک ظرف باز بر سفره که آنچه تا به ابد خالیست جای شماست میان خانه و مسجد میان کوچه و شهر... تمام خاطره‌هایم پر از صدای شماست هنوز از در این خانه دود می آید هنوز کوچه پر از وامحمدای شماست صدای مادر من بود؟ نه.. نبود! نبود!💔 هنوز حسرت‌مان لحن آشنای شماست چگونه می‌رود از یادها نبودنتان؟ که بودن همه عالم فقط برای شماست -ایهام ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
نگاه می‌کنی و آه… ناگهان رفته‌ست همین که پلک به‌هم می‌زنی، زمان رفته‌ست خیال خاک به گل قد نمی‌دهد دیگر که باغ از نفس افتاده، باغبان رفته‌ست نبوده طاقت ماندن که آن اجابت محض به رغم زمزمه‌های «بمان! بمان!» رفته‌ست از آن تراکم تاریکِ کهنه، در دل شب خدای من! چه بر آن روشنِ جوان رفته‌ست؟ غروب کرده و گنجشک‌ها نمی‌خوانند چه جای حوصله؟ جان از تن جهان رفته‌ست چقدر اشک که بی او چکیده روی زمین چقدر آه که با او به آسمان رفته‌ست عبور کرده و پشت سرش به سمت بهشت هزار قافله غربت دوان دوان رفته‌ست اگر به مصلحتی، روضه‌ها نشد مکشوف نگو که خاطرهٔ کوچه یادمان رفته‌ست دویده‌ایم که شاید به کربلا برسیم دریغ اگر که بگویند کاروان رفته‌ست… @fatemeh_arefnejad ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
سلام ای مرگ ای پایان غير قابل انكار سلام ای در، در دنیای مخفی پشت این دیوار سلام ای روح محبوسم برای دیدنت بی تاب سلام ای دست های خالی ام از دیدنت بیزار اگر جویای احوال منی باید بگویم که مرا وابسته خود کرده این دنیای لاکردار شب و روزم گره خورده به هم، در زندگی غرقم سرم خیلی شلوغ است و حسابی کار دارم، کار بعید است اینکه در سجده به دنبالم بیایی نه سجودم چیست جز مرغی که تُک تُک می زند منقار پرستو کاش بودم هر نفس در فکر کوچیدن و می دیدم تو را هر لحظه مانند اولی الابصار ولی بی و بال پر افتاده ام سنگین ته دره و عمرم می رمد از من شبیه اسب بی افسار کمی دیگر به من مهلت بده مهلت بده لطفا بگردم بالهایم می شود پیدا در این آوار به امید دلی آماده پرواز و دستی پر به امید زمانی که نترسم من از آن دیدار ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
عرض سلام و ادب دارم خدمت همه عزیزان گروه امشب هم بداهه گویی داریم با سه واژه انتخابی لطفا اشعار زیباتون رو با هر وزنی که دلتون خواست در گروه به اشتراک بذارین 🌼🌼🌼🌼🌸🌸🌺🌺🌼🌼 🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵 دائم به تو وصل است یک‌ مؤمن حتی اگر شب تا سحر خواب است گلدان امّیدم نباید بشکند آری شب آب خواهم داد آن را تا اذان صبح من امیدی به شب بو ها ندارم ستاره کاشتم در خاک گلدان امید با دستان خود هر شب از این گلدان آن هرزها را می‌کشد بیرون و می‌کارد یک بار دیگر بذر بودن یا سرودن را شاید که فردا گل دهد غنچه کند شاید شاید امیدی هست و من باید بیابم گلدانِ مهتابِ خودم را از دلِ شب امیدم را به گلدان می سپارم که شاید گل کند در روزگارم امان از آن شب سرد زمستان گرفت از من همه دارو ندارم به امید طلوعت صبح می‌شد شب تاریک و وحشتناک گلدان ای رازهای در دل امید پشت امید ای ناله های در شب آرام همچنان بید در خانه ای پراز گل اما تهی زگلدان فریاد من چه خاموش درانتهای امید زاده ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
در این کویر تب زده دریا چه می‌کند در دست باد ،معجر گلها چه می‌کند آن دختری که بوده در آغوشی از بهشت در دوزخی به وسعت دنیا چه می‌کند! هر مرد خانواده او نخل بی سری ست با خاطرات زخمی سرها چه می‌کند از هر طرف به سمت حرم ،تیر طعنه ها در این نبرد ،یکه و تنها چه‌ می‌کند یک خطبه خواند و ریخت چه ترسی به جان‌ شهر گفتند:ذوالفقار در اینجا چه می‌کند با موج واژه های غیورانه و عفیف حالا ببین که غرش دریا چه میکند سلام الله علیها ؛ امروز @atefe_khorrami
﷽ ۵ کتاب ادبی؛ دیوان اشعار اشرف مازندرانی دیوان اشعار فصیحی هروی دیوان اشعار میلی مشهدی منظومه‌های کهن عاشقانه کلیات دیوان تقی دانش 🔻قیمت با ارسال رایگان؛ ۷۵۰هزارتومان سفارش کتاب از آیدی زیر؛ @MKhorsandi118
دست از تو نمی‌کشیم دست از تو نمی‌کشیم تا جان داریم ما با تو کجا ترس ز طوفان داریم موسی شده‌ای که نیل را بشکافی ای مرد به ایمان تو ایمان داریم ✍🏻 🏷 | حفظه‌الله 🇮🇷 @Shere_Enghelab ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
عرض سلام و ادب دارم خدمت همه عزیزان گروه. امشب هم بداهه گویی داریم با سه واژه: 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷 در شهر پرنده‌ای پر نگشود در کنج قفس قناری نسرود ایستگاه در ازدحام تنهایی ماند بی اشک وداع، بی گفت و شنود... پرنده، ایستگاه بعدی آن نامه را گم کن کسی در شهر او چشم انتظار شعرهایم نیست رفتن (فعلی که در کفش‌هایم رسوب کرده‌ بود) مرا در آخرین ایستگاه به زمین چسباند شانه هایم کلاهم مقصد پرنده های بی لانه شد و شهر به لطف تو اولین مترسک زنده‌اش را دید "پرنده" گر شدم فقط به عشق آسمان توست حسد به شاخه ای برم که زیر آشیان توست به "شهر" مردگان اگر که بشنوم صدای صور که زنده می کند تمام مرده ها اذان توست ببین قطار عشق من گذشته از درون خویش و "ایستگاه" بعدی اش مسلما لبان توست در شهر ایستاده بودم ایستگاهی تنهایی اش را به من چشمک زد تنهایی را گوشزد می کرد شنیدم پرنده ای شدم که پرواز را گوشمالی دادم تکانی به خودم گرفتم به خودم تکانی دادم تا خودم زیاد فاصله داشتم باید در همین ایستگاه که پیدایم کرده بود کار را یکسره می کردم تا پیدا شوم برای خودم خودی که نمی شناسمش و ایستگاه ِ قرمز زنگ خطر را برایم زده بود بیا باش در کنار هرچه نیستی شاید فردا هم برای تو باشد...... زیرِ سقفِ آسمانِ شهر با پرندگانِ مهربانِ شهر سوی «سرزمینِ روشنی» پریده‌ام پا به پای کفشهای کودکی در پناهِ گرمِ ژاکتِ عروسکی شادمان دویده‌ام آن طرف چه آبی‌ است! این طرف چه سبزِ روشن است! آن طرف چه باصفاست! ایستگاهِ آخر است جاده‌ها چه آشناست! این که آسمانِ شهرِ ماست! فکر می‌کنم رسیده‌ام... در این ایستگاه خاموش در قعر تنهایی سوز سرد زمستانی پرنده ای که یخ زده شهری تنها دردی که تمام نمی‌شود زمینی که آدم‌هایش را فراموش کرده سرمایی که هر لحظه بیشتر می شود این‌جا ایستگاه آخر است کاش می‌شد پرنده‌ای باشم روی سقفِ شهر پر بزنم گاه گاهی برای سرگرمی سر ایستگاهِ آن سر شهر در کنارِ مسافری غمگین کمی آوازِ حَصر سر بدهم ولی امروز شکلِ انسانی سر ایستگاهِ این سرِ شهر غرق در غارغارِ کلاغ در میان گذشتن و ماندن خسته ام از ترددِ افکار یک روز در دلِ شهر چشمت به چشمِ من خورد قلب مرا دلِ تو برداشت با خودش برد! دنبالِ تو، گلِ من! پروانه‌وار رفتم دیدم که در قطاری سمت قطار رفتم دادم بلیط خود را پیش تو جا گرفتم با هر تکان قلبم، دست تو را گرفتم دلگرم، مثل خورشید پرشور، مثل دریا مثل پرنده، آزاد مثل ستاره، زیبا یک ایل، ماتِ چشمت یک شهر، مستِ عطرت باران گرفته امشب جا هست زیرِ چترت؟ آسایش وجودم! آرامشِ خیالم! گرم است با تو قلبم خوب است با تو حالم شکر خدا! نشسته دلبر کنار دلبر با من بمان عزیزم تا ایستگاه آخر در هیاهوی شهر خوابیده یک پرنده درون لانه ی خود ناگهان با صدای بمباران می‌پرد او ز آشیانه ی خود دلش از هر چه جنگ پژمرده جانش از هر چه تیر، آزرده بچه اش را گذاشت،زیرا او در درون خرابه اش مرده در سرش شور زندگی کردن چاره ای نیست اینک اما آه باید از نو بسازد او اکنون لانه ای در کنار این ایستگاه‌ آمد پرنده تا شهر ما شاد در ایستگاهی آهسته ایستاد آواز خواند و ما را صدا زد کر بود این شهر پس رفت با باد ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
هدایت شده از کانال حمید کثیری
دیدم سید جواد نقوی یک استوری زده بود و یک حرف مهم را با ادبیات متفاوتی نوشته بود! من آن حرف‌ها را با بیان خودم می‌نویسم ... ------------- دیروز بخش زیادی از سخنرانی آقا مثل یک معلم کلاس اول بود که داشت از چرایی جنگ و اصلاً اینکه چرا ما در منطقه هستیم صحبت می‌کرد ... واقعاً زشت است که کار ولی فقیه به اینجا برسد که مجبور به بیان بدیهیات برای ما شود. با صراحت باید به این تعداد قرارگاه، سازمان، وزارت‌خانه و صدها میلیارد بودجه‌ای که می‌گیرند تاخت! که فقط شده‌اند لب و دهن ... باید از مدیران فرهنگی پرسید که چگونه شب‌ها راحت می خوابید؟! این سخنرانی وظیفه آفا نبود، از بی‌عرضگی و بی‌عملی آن‌هایی است که کیف به دست دنبال پست و مقام‌اند! حرف‌های دیروز آقا عمدتاً راهبردی نبود. آقا مثل معلم‌ها نشسته بود و شبهه جواب می‌داد و به بچه‌های تنبل و بعضاً بی‌عرضه می‌داد که تلاش کنید و اینقدر لاطئلات نبافید! ------------- پی‌نوشت: هر چند ما نه قرارگاه و سازمانیم و دنبال مدیریت و نه از جایی بودجه می‌گیریم، اما خودم را نیز مخاطب بخش زیادی از این نوشته می‌دانم 😔 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
در حال و هوای اتقاقاتِ این روزهای منطقه: دنیای تان را در کجا باید بسازید؟ بر گُرده های برده ها باید بسازید؟ تا اینکه شهری رام تان گردد بدانید قلاده هایی از طلا باید بسازید تا اینکه از رونق نیفتد باز بت ها از جهل آدمها خدا باید بسازید بالا روید از منبر و بوزینه باشید ! دنیایی از ایمان رها باید بسازید تا صوت قرآن علی هرگز نیاید با طبل شامی، هان!صدا باید بسازید در چشمتان مردم شبیه گوسفندند از گلّه ،سرها را جدا باید بسازید باژست مردم داری و لبخند هر روز از خانه ها ویرانه ها باید بسازید حق وِتو...صلح جهانی...طنز تلخی ست اُف بر جهانی که شما باید بسازید ✍️ @atefe_khorrami
▪️السَّلامُ عَلَیکِ یَا أُمَّ البُدُورِ السَّوَاطِع ▪️سلام بر تو‌ ای مادر ماه‌های درخشان‌ (فرازی از زیارتنامه حضرت ام‌البنین) به درگاه حیدر دو زانو نشین است ادب از کرامات او خوشه‌چین است سرش بر شکوه بلندای عرش است اگر چشم او از ادب بر زمین است چنان مادری بوده آموزگارش اگر که ابالفضل او این‌چنین است خیالش پس از مرگ جمع است زهرا که گنج علی نزد فردی امین است به تکریم او باید از جای برخاست که او هر کسی نیست، ام البنین است.. ✍ ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom