در جنگلی از ابر و مه ، همخواب باران بود
رودی که عمری مثل یک دریا خروشان بود
با شال سبزی در کنار صخره قامت بست
ایاک نعبد خوانده و ، در قلب میدان بود
چشمان آهو در خراسان اشک غم میریخت
باران ولی در ورزقان دنبال جیران بود
انگشتری از دست مردی بر زمین افتاد
آنشب تمام جلگه ها ملک سلیمان بود
ملک سلیمان گفتم و بغضم دوچندان شد
یک شب همین دلشورهها در شهر کرمان بود
از جنس جمهوری کسی میآمد و ... ایکاش
آنشب تمام صحن جمهوری چراغان بود
از خون سرخ آلهاشم ، آلابراهیم
در جنگلی پر از شقایق عید قربان بود
بعد از هزار و یکصد و اندی ، شب یلدا
چشم انتظار خندهی صبح بهاران بود
از ساحل رود ارس ، یک مرد بارانی
میآمد و مهمان سلطان خراسان بود
#علی_اکبری
#عضوکانال
#شهید_جمهور
@golchine_sher
از درد عشق گفتم و نشنید هیچکس
حتی اگر شنید نفهمید هیچکس
زور شراب گر به غم عشق میرسید
ما را چنین خراب نمیدید هیچکس
آدم حریص منعشدنهاست، گر نبود
آن میوه را ز شاخه نمیچید هیچکس
شرمندهی محبتت ای غم که در فراق
حال مرا به جز تو نپرسید هیچکس
فاضل ز خیر نام گذشتهست دوستان
روی مزار او بنویسید هیچکس...
#فاضل_نظری
@golchine_sher
یاد آن روز که از کوچه گذر می کردم
و به چشمان تو از دور نظر می کردم
دیدن چشم شما مظهر زیبایی بود
چقدر وقت به دیدار تو سر می کردم
همه شب عشق تو را تا نظرم می آورد
و من از رفتنت احساس خطر می کردم
تو از آن بازی گرگم به هوا یادت هست
سینه را پیش تو بر گرگ سپر می کردم
تا که هر دست غریبی به جمالت نرسد
شب خود را به هوای تو سحر می کردم
پدرم دید شبی دست تو را در دستم
بعد از آن شرم ز دیدار پدر می کردم
همه ی خاطره ها از غم تو لبریز است
و دو چشمی که از آن خاطره تر می کردم
کاش آن لحظه که از کوچه ی ما می رفتی
من به همراه دلم با تو سفر می کردم
#محمد_درّودی
#عضوکانال
@golchine_sher
ای وعده ی حق به داد خواهی تعجیل
در صـور چـرا نمی دمد اسرافیل!؟
از غصـه ی غـزه و رفح باید مـرد
لعنت بـه جهــان حامــی اسـرائیل
#محمدجواد_منوچهری
#عضوکانال
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مرگ_بر_اسرائیل
#رفح
#غزه
@golchine_sher
روی گرداندی و بر ما یک نگاه انداختی
روی گرداندی و ما را یاد ماه انداختی
روی گرداندم ببینم شب سر بام کهای
کی به جز من را به این روز سیاه انداختی
خیل مژگان و کمان ابرو و تیر نگاه…
تا رسیدی لرزه بر قلب سپاه انداختی
شاد و غمگین، مستم و هشیار، آباد و خراب
خوب میدانی چه آشوبی به راه انداختی
“با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام”
بعد از این، حالا که ما را در گناه انداختی
آن شب قدری که می گفتند خلوت با تو بود
زاهدان را هم ببین در اشتباه انداختی
خواستم دل پس بگیرم از تو، کمتر یافتم
آه از این سوزن که در انبار کاه انداختی
#مژگان_عباسلو
@golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی
یکسر به کانال ما بزن 👌
🌷فقط رباعی و تک بیت
حتما حالت خوب میشه
یکبار امتحان کن🌷
❤️کاش جای بوسهاش میماند بر پیشانیام
با خدا بودن نشان از مِهر میخواهد نه مُهر!❤️
https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
گرچه نزد ما سر ناسازگاری داشتی
پرچم تسلیم پیش دیگری افراشتی
ما گذشتیم از گناه دوستان اما تو هم
دشمن ما را نباید دوست میپنداشتی
عاقبت از رفتنت روزی پشیمان میشوی
راه برگشتن برای خود چرا نگذاشتی؟
کاش جای دردِ دل کردن برای دیگران
حرمت این عشق را چون من نگهمیداشتی
دوست وقت دشمنی هم دوست میماند، ولی
بعد از این تصمیم با تو، دشمنی یا آشتی؟!
#علی_مقیمی
@golchine_sher
شهر پروانهها
خواب آرام شهر پروانه
به لب عنکبوتیان زهر است
او که جز با نژاد شوم خودش
با تمام جهانیان قهر است
باز آتش ترند اخبار است
خبر آمد که آه... اردوگاه!
پستها پشت پست میآیند
ما فقط لایک میکنیم و نگاه
پسری درد را به سینه فشرد
مادری آه را به دامن داشت
ساقهی لاله را به دست گرفت
پدری داغ بیسری برداشت
بال پروانههای سوخته را
بادها بال داد و بالا برد
خبر شهر بیخبرها را
محض دلشوره سمت دریا برد
به دلت شورشان نیفتاده؟!
مگر این تو... تو نیستی ای رود؟!
آی انسانیت جواب بده!
وقت یک استوری تازه نبود؟!
کاش پروانههای آتشبال!
چشم خواب مرا بسوزانند
بعد از این داغ، عصر تشنگی است
پس سراب مرا بسوزانند
او میاید بهنام فصل بهار
او میاید برای فصل خطاب
بعد از این قرنهای تفتیده
میرسد بر زمین عقیدهی آب
#سیده_نرگس_هاشمورزی
#عضوکانال
#رفح
#شهر_پروانهها
#اردوگاه_آه
@snhashemvarzi
@golchine_sher
در این محاکمه تفهیم اتّهامم کن
سپس به بوسهی کارآمدی تمامم کن...
اگرچه تیغِ زمانه نکرد آرامم،
تو با سیاستِ ابروی خویش رامم کن...
بهاشتیاقِ تو جمعیتیاست در دلِ من
بگیر تنگ در آغوش و قتل عامم کن...
شهید نیستم اما تو کوچهی خود را
بهپاسِ اینهمه سرگشتگی بهنامم کن...
شرابِ کهنه چرا ؟ خونِ تازه آوردم
اگر که بابِ دلت نیستم حرامم کن...
لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم
تو مرحمت کن و با بوسهای تمامم کن...
#علیرضا_بدیع
@golchine_sher
کافیست تو را به نام بخوانم
تا ببینی لکنت، عاشقانهترینِ لهجههاست
و چگونه لرزش لبهای
من دنیا را به حاشیه میبَرد
دوستت دارم
با تمام واژههاییکه در گلویم گیرکردهاند
و تمام هجاهای غمگینی
که به خاطر تو شعر میشوند...
#لیلا_کردبچه
@golchine_sher
خادم جمهور
تبسم بر لبان روستایی دور بودی تو
چراغ خانه بی بی گل رنجور بودی تو
مبادا تشنه و تاریک باشد کلبه ای در کوه
به فکر مردم افتاده ی مهجور بودی تو
دلت با رفتنِ استخر یا ویلا نمی شد شاد
به لبخندی که می زند کودکی مسرور بودی تو
تو هم مثل بقیه می نشستی گوشه ای راحت
خودت را درد سر دادی ،مگر مجبور بودی تو؟
میان کوچه ها شد دفتر کارَت،چه شد میزت؟
رییس ما نبودی،خادم جمهور بودی تو
شهادت باید آخر قسمتت می شد، دلاور مرد!
که عمری با شهیدان خدا محشور بودی تو
#سیدمحمدحسین_ابوترابی
#عضوکانال
#شهید_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
@golchine_sher
چمدانهای بسته میدانند،
عشق راهی است پرخطر؛ اماـ
دختری محو جادهها شده است،
دختری راهی سفر؛ اماـ
مادرش بعد او چه خواهد کرد؟!
گیسوانش سفید خواهد شد
دروهمسایه طعنه خواهد زد،
آه یک روز این خبر... اماـ
روستا از نگاهش افتاده است،
شهر در امتداد این جاده است
جاده در پیش روی او دارد،
اتفاقات تازهتر اما
مانده در مِه اتاق کودکیاش،
خاطرات شب عروسکیاش
خاطراتی که غیرحسرت نیست،
خاطراتی که پشت سر...اماـ
صندلیهای خالی اتوبوس،
جادهها را یکی یکی پیچید
خط ممتد جاده میلرزید،
در سرازیری خطر اما
جاده یعنی همیشه دربهدری،
دوری از مهر خانة پدری
همهشب انتظار و بیخبری،
کاش میشد که تا سحر...اما...
□
پدرش در هجوم خاطرهها،
با خودش حرف میزند گاهی
مثل یک قاب خالی غمگین،
مانده چشمش به سوی در؛ اما...
مادرش هر سحر نگاهش را،
به ضریح سکینهخاتون دوخت
گرچه آرام بود و سخت و صبور،
سینهای داشت شعلهور اما
قاصدکهای خسته بعد از آن
همه دلواپس خبر بودند
روستا رنگ و بوی ماتم داشت،
روستا بود و چشم تر...اماـ
چمدانهای بسته برگشتند،
از سفر زار و خسته برگشتند
خسته و دلشکسته برگشتند،
با نگاهی پراز «اگر»، «اما»...
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
ماییم و همین آرزوی یار و دگر هیچ
قاصد برسان مژدهی دیدار و دگر هیچ
هر مشکلی از دولت عشقت شده آسان
دل مانده، همین عقدهی دشوار و دگر هیچ
ما از طمع وصل تو در عشق گذشتیم
بگذر ز هم آغوشی اغیار و دگر هیچ
طرفی که من از عشق بتان بستهام این است
در خاک برم حسرت دیدار و دگر هیچ
سهل است اگر چرخ نگردد به مرادم
محروم نگردد کسی از یار و دگر هیچ
مستی ست،که درمان دل سوختهی ماست
ساقی برسان ساغر سرشار و دگر هیچ
برتاب حزین ، از دو جهان دیدهی دل را
عشق است در این دایره، در کار و دگر هیچ
#حزين_لاهيجى
@golchine_sher
کفر است به لبهای تو هنگام مناجات
یک شهر جدا ماندهای از مقصد آیات
بهتر که نگاهم به نگاهت نمیافتد
چشمان تو کبریت و من انبار مهمّات
لبخند تو نغز است و چنین نقض نمودهست
هرحکم که دور از نظرت کردهام اثبات
در پیچ و خم راه اگر گم شده بودیم
قرآن که گشودیم، رسیدیم به جنّات
در کشور آغوشت اگر رهگذری هست
هرگز نبَرد کاش ز لبخند تو سوغات
صد مرتبه از این همه احساس گذشتی
من ماندهام و حسرت یک پلک مراعات
#نفیسهسادات_موسوی
#عضوکانال
@golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
شب هجران تو آشفته کرده خواب دنیا را
و رأس ساعت اردیبهشت آورد یلدا را
خدا بر سینهی بی طاقت شب، صبر خواهد داد
مگر طاقت بیارد روضه های صبح فردا را
میان شعله بین عاشق و معشوق فرقی نیست
تو حس کردی بلای سوختن را، ما تماشا را
خبر این است، ابراهیم در راه گلستان سوخت
خبر این است، حس کرد عاقبت آغوش مولا را
به صفحه صفحهی سرخ مقاتل بارها دیدم
به آتش میکشد تقدیر، فرزندان زهرا را
برایت ابرها پیراهن مشکی به تن کردند
مگر در سایه بنشانند این تنهای تنها را
برای فاتحه خوانی، برای تسلیت، باران
کنارت میرساند قطره قطره دستِ دریا را
پر از بیتابی و اشک و غم و اندوه میگشتیم
میان کوه و جنگل را، میان دشت و صحرا را
چه کردی که تمام روضه ها را در تو میبینیم
عطش را، سوختن را، گم شدن را، ارباً اربا را
من از بیتابی قلب محبان تو فهمیدم
تو با خون خودت بیدار کردی غیرت ما را
#احمد_ایرانی_نسب
#شهید_آیت_الله_رئیسی
#شهید_جمهور
#احمد_ایرانی_نسب
@ahmadiraninasab
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
📙 کانال اشعار #احمد_ایرانی_نسب
💠 اشعار _سرود و نوحه
💠 تکی بیتی _ طرح استوری
💠 اطلاع رسانی کارگاه های آموزش شعر
💠 اطلاع رسانی جلسات و اجراها _مصاحبهها
💠 گزارش تصویری عکس و کلیپ اجراها
کانال اشعار احمد ایرانی نسب در ایتا👇
https://eitaa.com/ahmadiraninasab
کانال اشعار احمد ایرانی نسب در تلگرام👇
https://t.me/ahmadiraninasab
مدتهاست
به هوایِ صبح بخیر گفتنهایت
سحر خیز شدهام
#صدرا_فاریابی
@golchine_sher
یک عمر شکستیم،دریغا نظری نیست
با سنگ دلان آینه بودن هنری نیست
گیرم که چهل سال ز خورشید سرودی
یلدای دلِ شبزدگان را سحری نیست
یک پنجره وا نیست به گلگشت تغزل
ما را چه مجالی به تماشا که دری نیست
تقدیر تو این است پرستوی مهاجر
هنگامه ی کوچ است، ولی بال و پری نیست
پائیز رسیده است به تقویم که دیریست
در باغ کلاغان ز بهاران خبری نیست
...
هر چند که تا قاف سخن بال گشودیم
از سایه ی سیمرغ هم این جا اثری نیست
تقدیر من این بود که در دانه بسوزم
این سوخته را جز نرسیدن ثمری نیست
#بهرام_احدی
#عضوکانال
@golchine_sher
قدم بزن همه ی شهر را به پای خودت
و گریه کن وسط کافه ها برای خودت
تو خود علاج غم و درد بیشمار خودی
برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت !
شبیه نوح اگر هیچکس به دين تو نیست
تو با خدای خودت باش و ناخدای خودت
دوباره دست به زانوی خود بگیر و بایست
بزن اگر که زدی، تکیه بر عصای خودت
بگرد و صورت خود را دوباره پیدا کن
تویی که گم شده ای بین عکس های خودت …
#حسین_زحمتکش
@golchine_sher
لبریز دردم آمدم دارو بگیرم
مُهر اجابت از دَمِ یاهو بگیرم
ای کاش از دست تلاطم های دنیا
در ساحل امن شما پهلو بگیرم
از دور هر شب زائر شش گوشه هستم
این بار باید اذنِ رو در رو بگیرم
با خیل غمها الفتی دیرینه دارم
اما نشد تا با فراقت خو بگیرم
دلتنگ ایوان نجف هستم همیشه
تا حاجت یک عمر را از او بگیرم
بستم دخیلِ قلب خود را بر ضریحش
شاید برات از ضامن آهو بگیرم
#نگین_نقیبی
#عضوکانال
@golchine_sher
ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی
ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی
ردّ پایی تازه از پشت صنوبرها گذشت…
چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی
ای نسیم بیقرار روزهای عاشقی!
هرکجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی
سایهی زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت
آتشی دیگر گلستان شد، گمان کردم تویی
باد پیراهن کشید از دست گلها ناگهان
عطر نیلوفر فراوان شد، گمان کردم تویی
چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمت
غنچهای سردرگریبان شد، گمان کردم تویی
کشتهای در پای خود دیدی؛ یقین کردی منم
سایهای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی
#فاضل_نظری
@golchine_sher
خبر نداشت کسی از شبِ عذاب گرفته
به غیر حنجرِ زخمیِ التهاب گرفته
پناه مردم آوارهٔ بدون رفاه است
رفح، در این شبِ طوفانیِ سحاب گرفته
قدم گذاشته روی پلِ معلقِ تاریخ
و تکیه داده به زانوی اضطراب گرفته
قسم به اشک غریب پدر به پیکر دختر
دمی که آتشِ شر از گلش گلاب گرفته
من از طراوت وسرسبزی جهان چه بگویم
به خانوادهٔ عکس سیاه قاب گرفته
تنِ نحیف گروهِ از این به بعد کفن پوش
و چشمهای برای همیشه خواب گرفته
بریده باد! نخ روی خصم دار نگشته
به زیر سایهٔ تسبیح ها ثواب گرفته
تکیده باد! درختی که استوار نماند
شکسته باد! تن ریشه در سراب گرفته
کسی به داد تو خواهد رسید دختر غزه
زمینِ چشمِ قشنگت اگر که آب گرفته
غمت مباد! کسی مهربانتر از پدرت هست
کسی که از نفسش گرمی آفتاب گرفته
و دانه دانه غمت را بگو که میشِنَود او
بگو تو... حنجر زخمی التهاب گرفته
#محمدحسین_امیری
#عضوکانال
#رفح
#فلسطین
@golchine_sher
تنت، جمهوری مطلق
لبت، اصل دموکراسی!
دروغ مرد شاعر را
تو باید خوب بشناسی!
جنوب داغ من، با تو
شمال خوب تو، با من!
دو تا سگ بسته ای، وحشی
به چشمانت بگو، لطفا!
سیاسی میشوم این بار
به استبداد، بدبینم!
بدون طرح توجیهی
تو را اینطور میبینم!
تب دیکتاتوری داری
خود پینوشه در شیلی!
دلیل اتفاقات
شروع جنگ تحمیلی!
مخالف بودنم، حتمی ست
به نوعی بنده، چپ کوکم!
من از این بندر آرام
به تهران تو مشکوکم!
تو حزب الله لبنانی
و چشمان تو بیروت است!
تمام پاچه گیری ها
به سگ های تو مربوط است!
به ثبت رسمی محضر
تو قطعا، معتبر هستی!
فلسطین تو خواهم شد
اگر، اشغالگر هستی!
تو مثل فتح خرمشهر
تو شوق بوسه ای پنهان!
تویی خوشحالی بعد از
شکست حصر آبادان!
هوای داغ بندرکش
تو با من توی لنگرگاه!
شروع فتنه ای تازه
از آغوش تو؛ بسم الله ...
#ناصر_نديمى
@golchine_sher