eitaa logo
گلچین شعر
14هزار دنبال‌کننده
761 عکس
267 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه! نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه! این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار، پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه! باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا، به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه! شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار، دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه! جان من برخیِ " آن مرد " که در شط فرات، تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین، ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه @golchine_sher
باز دارد عطر و بویی بَر مَشامم می رسد ای دِلا آماده شو دارد مُحرّم می رسد پیش از آنی که به پا گردد عَلم های عزا فاطمه در کربلا با قامتی خَم می رسد اِذن مشکی پوش بودن از رسول الله بگیر ناله های مصطفی دارد دَمادَم می رسد حیدر کرّار با آه و فغان کوبد به سَر حضرت صاحب عزا در مجلس غم می رسد این عزای آسمان هم هست از داغ حسین در عزایش بَر زمین خیل مَلک هم می رسد هر کسی از مادرش شیر حلال و پاک خورد در دل او اضطراب ماه ماتم می رسد خوش به حال آن عزادری که با یاد حسین گریه دارد از دو چشمش اشک نَم نَم می رسد عاشقی سَربند یا زهرا به پیشانی خود یک نفر در سایه سارِ موج پرچم می رسد تا قیامت این عزا در قلب شیعه تازه است این حدیث مُعتبر از قول خاتم می رسد اختیار گریه رفت از دست من این روزها بی قراری می کُنم دارد مُحرم می رسد @golchine_sher
کجا شیرین‌تر از این غم در عالم می‌شود پیدا که شادی‌های عالم در همین غم می‌شود پیدا همین که تکیه برپا می‌شود با رخت خون‌آلود هوای روضه در عرش معظم می‌شود پیدا خدا مرثیه‌خوان است و ملائک مستمع هستند در آن بزمی که حتی مثل آن کم می‌شود پیدا هوای شهر رنگ عشق می‌گیرد به خود، وقتی که روی سردر هر خانه پرچم می‌شود پیدا گناهان تمام عمر او بخشیده خواهد شد همین که کنج چشمی اشک نم‌نم می‌شود پیدا حسین بن علی فیض وسیع حضرت حق است که در اطراف او هرجور آدم می‌شود پیدا مگر اعجاز جز این است که با نام این آقا میان چشم‌های ما دو زمزم می‌شود پیدا هوای گریه کردن دارم و دل‌تنگ بارانم مسیر روضه از این بین کم‌کم می‌شود پیدا غمی کهنه دلم را می‌فشارد هر زمانی که هلال تازه‌ی ماه محرم می‌شود پیدا ... @golchine_sher
گاهی به جای چشم، قلم گریه می‌کند سرشار از گلایه و غم گریه می‌کند وقتی صدای روضه بپیچد به کوچه‌ها با "این چه شورش است" عَلَم گریه می‌کند خیره به صحن و گنبد تو هر کبوتری پر میزند میان حرم گریه می‌کند هرکس به اربعین نرسد، از فراق تو در خانه‌اش قدم به قدم گریه می‌کند بیتی که خواست روضه بخواند نیامده تنها نشسته کنج دلم گریه می‌کند @golchine_sher
بوَد ده روزِ سالی موسمِ این دانه‌افشانی ز غفلت مگذران بی‌گریه ایّامِ محرّم را.. @golchine_sher
مسیح چشم تو از ابتدا نجاتم داد همین‌که‌اسم تو آمد،خدا نجاتم داد... @golchine_sher
اشکی‌ که‌ داده‌ای‌ همه‌ی‌ ثروت‌ من‌ است در کاسه‌های‌ چشم‌ گدا، ‌زر گذاشتی... @golchine_sher
از بلا در کربلا دیگر چه‌غم دارد حسین چون به‌دستش تیغ ۷۲ دم دارد حسین قصد دارد حک کند بر عرش نام عشق را وقتی از دست علمدارش قلم دارد حسین سر به نیزه داده اما تن به ذلت هیچ‌گاه! گرچه از این سرفرازی قد خم دارد حسین " قَبرُهُ فی قَلبِ مَن والاه " یعنی تا ابد در دل هرعاشق خود یک حرم دارد حسین می‌دهد انگشترش را در نماز خاک و خون مثل بابایش علی از بس کرم دارد حسین "إنَّ خَیرَ زادِ التَّقوی"ست، چون در لشکرش هم عرب دارد حسین و هم عجم دارد حسین در رکابش با سلاح شعر جولان می‌دهیم تا قیامت لشکری از محتشم دارد حسین یک‌نفر یک‌روز می‌آید برای انتقام تا به ما ثابت کند آیینه هم دارد حسین @golchine_sher
در بساط ما بجز غم نیست، از ما غم بخر خوب‌ و‌ بد فرقی ندارد پیش تو، درهم بخر اهل تو هستیم، اهل کم‌فروشی نیستیم ما زیاد آورده‌ایم، اما تو از ما کم بخر... دم به دم از داغ تو دم می‌زنیم و دلخوشیم لطف کن از این همه اندازه‌ی یک‌دم بخر جنس نامرغوب در هرحالتی بی‌مشتری‌ست جنس خوبی نیستیم، اما تو ما را هم بخر چشم ما دریا به دریا در غم تو گریه کرد تو از این دریای بی‌پایان ما نم‌نم بخر هرکسی در جمع خوبان می‌رود از خوب‌هاست ما سگ کهف شما هستیم، ما را هم بخر ما اگر اهل شما باشیم آدم می‌شویم پس تو ما را لااقل اهلی کن و آدم بخر مادرم شوق محرم را به من آموخته است اول این ماه می‌گوید؛ "برو پرچم بخر..." @golchine_sher
جهان پوشید بر تن رخت ماتم هلال ماه دارد هاله‌ی غم دمادم فاطمه با گریه گوید: مُحرّم شد، محرّم شد ، محرّم... @golchine_sher
در کربلا جود و سخا می سوخت با هم سقا و مشکی آشنا می سوخت باهم وقتی که باطل تیغ روی حق کشیده بی شک مرید و مقتدا می سوخت باهم چون اشبه الناس پیمبر رفت میدان چشمان لیلا و دعا می سوخت باهم قاسم لباس رزم بر تن کرد، آن دم قلب حسین و اولیا می سوخت باهم اصغر که شد بی تاب و جاری گشت خونش گهواره و رخت عزا می سوخت باهم از روی تل، وقتی که زینب دیده بان شد هم روح وجسمش ازجفا می سوخت باهم وقتی عمود خیمه می افتاد هر دم هم چادر و چشم و حیا می سوخت باهم وقتی علم افتاد از دستان عباس جسم حسین و خیمه ها می سوخت باهم تا که سر ارباب بر بالای نی رفت هفت آسمان و کربلا می سوخت باهم @golchine_sher
مادرم کربلا ندید و نرفت در دلش تا همیشه حسرت داشت مادرم معتقد به حکمت بود اعتقادی اگر به قسمت داشت کربلا قسمتش نشد امّا طبق تقویم کربلایی شد رفتنش پنجم محرّم بود رفتنش هم عجیب حکمت داشت مادرم بین اعتقاداتش بیشتر از همه حسینی بود دیده بودم که او محرّم ها چشم‌هایش به گریه عادت داشت نذرهایش برای اصغر بود گاه نذر رقیّه هم می‌کرد شله زردش چقدر حرف نداشت روزهایی که باز حاجت داشت نقش می‌بست روی هر کاسه دارچین‌های خوشنویسیِ من می‌نوشتم حسین و می‌دیدم مشق نامش چقدر شوکت داشت پانزده سال می‌شود ما هم با محرّم سیاه می‌پوشیم تا بفهمیم زندگی با داغ غصّه تنها نداشت، زحمت داشت مادرم رفت و خوب فهمیدیم داغ هرگز نمی‌شود کهنه کربلا ماند و داغ هایی که قرن‌های زیاد قدمت داشت مادرم صبر زینبی هم داشت بود در زندگی همیشه صبور او ولی زود رفت و فهمیدیم مرگ انگار واقعیت داشت @golchine_sher
رجز خوان رفت ، با ذکر علی مرتضی برگشت پیمبر بود انگار از دل دشت بلا برگشت همانکه زد به لشکر یک تنه با برق شمشیرش قیامت کرد و در انبوه کوه کشته ها بر گشت کسی از زیر تیغش جان به در برده است!؟هرگز نه نفس ها تازه شد گفتند تا دست خدا، برگشت... برای رفع طوفان عطش گفتند برگشته است نمی داند کسی در آن هیاهو ها چرا برگشت؟ فقط لب تشنه آمد اکبر از میدان و سیراب از جمال دلربای خامس آل عبا برگشت قصیده رفت بار آخر اما عالمی دیده است به روی دست ها در قالب صدها هجا برگشت هزاران روضه دارد ماجرای اربا اربایش رجز خوان رفت سروی ،پاره تن لای عبا برگشت @golchine_sher
نذر_علمدار_کربلا رخصت از عشق گرفته است علم بردارد یاعلی گفته و شمشیر دو دم بردارد خیمه‌ها سوز عطش داشت، پریشان می‌رفت مشک بر شانه‌ی خود حضرت باران می‌رفت کوفیان بهت زده، محو رجزخوانی او هیبت حیدری‌اش طلعت پیشانی او لشکر از غرش این شیر به تنگ آمده است این جوان کیست که این‌گونه به جنگ آمده است؟ شده پر ولوله با هر قدمش قلب سپاه گفت: لا حول و لا قوة الا بالله رفت تا علقمه را ساقی کوثر گردد کودکان چشم به راهند، عمو برگردد کودکان چشم به راهند ولی آه، نشد آسمان تیره شد و صحبتی از ماه نشد آسمان تیره و سرها همه بر نیزه شدند سر خونین پسرها همه بر نیزه شدند دامن دختری از سوز چپاول می‌سوخت باغبان از نفس افتاد، ولی گل می‌سوخت @golchine_sher