eitaa logo
گلچین شعر
13.5هزار دنبال‌کننده
649 عکس
243 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
این چنین زیر و زبر عالم نمی ماند مُدام می نشاند چرخ ، هر کس را به جای خویشتن... @golchine_sher
آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت @golchine_sher
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو سرودن مرا کم است اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است تا این غزل شبیه غزل های من شود چیزی شبیه عطر حضور شما کم است گاهی تو را کنار خود احساس می کنم اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست آیا هنوز آمدنت را بها کم است @golchine_sher
همين جوری دو تا نگاه در هم گره می خورد و آدم ديگر نمیتواند در بدنِ خودش زندگی كند... می خواهد پر بكشد ! @golchine_sher
می روم شاید کمی حال شما بهتر شود می گذارم با خیالت روزگارم سر شود از چه می ترسی ؟ برو دیوانگی های مرا آن چنان فریاد کن، تا گوش عالم کر شود می روم، دیگر نمی خواهم برای هیچ کس حالت غمگین چشمانم ملال آور شود باید این بازنده هربار- جان عاشقم- تا به کی بازیچه این دست بازیگر شود؟ ماندنم بیهوده است، امکان ندارد هیچ وقت این من دیرین من، یک آدم دیگر شود @golchine_sher
آیینه‌ای طلب کن تا روی خود ببینی وز حُسن خود بماند انگشت در دهانت @golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
آموزش شعر ترم بهار و تابستان کارگاه هوای شعر آموزش و نقد شعر بداهه سرایی شعرخوانی میزبان و مدرس: احمد ایرانی نسب 💠 با حضور حمید رمی مسئول کارگاه نوحه خوشدل چهارشنبه ها ساعت ۱۷ تا ۱۹ ساری، میدان امام خمینی(ره)، سالن کنفرانس اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان مازندران حضور برای علاقمندان به ادبیات آزاد است 💠 کانالِ اَشعارِ اَحْمَدِ ایراٰنی نَسَبْ در ایتا 💠 https://eitaa.com/ahmadiraninasab 💠 کانالِ اَشعارِ اَحْمَدِ ایراٰنی نَسَبْ در تلگرام 💠 https://t.me/ahmadiraninasab
گفتند از تو شعر بخوانم، تعجب است! توصیفِ کوه را به غباری سپرده‌اند...! @golchine_sher
خورشیدِ پشتِ پنجره ی پلک‌ های من من خسته ام ! طلوع کن امشب برای من می‌ ریزم آن‌چه هست برایم به پای تو حالا بریز هستی خود را به پای من وقتی تو دلخوشی، همه‌ ی شهر دلخوشند خوش باش هم به جای خودت، هم به جای من تو انعکاسِ من شده ای کوه ها هنوز تکرار می کنند تو را در صدای من آهسته‌ تر ! که عشق تو جُرم است، هیچکس در شهر نیست باخبر از ماجرای من شاید که ای غریبه، تو همزاد با منی من... تو... چه قدر مثل تو هستم ! خدای من @golchine_sher
دارد میان هیئت خود گریه می‌کند با اهل بیت عصمت خود گریه می‌کند با داغ هتک حرمت خود گریه می‌کند دارد برای غربت خود گریه می‌کند آتش گرفت خانه‌اش اما سپر نداشت بینِ چهار هزار نفر یک نفر نداشت مشعل‌به‌دست‌ها وسط خانه ریختند یک عده بی حیا وسط خانه ریختند تا اینکه بی هوا وسط خانه ریختند اموالِ خانه را وسط خانه ریختند بین نماز بود و مجالش نداده‌اند حتی امان به اهل و عیالش نداده‌اند بین هجوم بی خبر و یاد مادر است دیوارهای شعله‌ور و یاد مادر است تنها میان درد سر و یاد مادر است افتاده است پشت در و یاد مادر است شکر خدا خمیده به دیوار بر نخورد بال و پرش به تیزی مسمار بر نخورد این پیرِ سالخورده عصا بر نداشته آرام‌تر هنوز عبا بر نداشته نعلین خویش را به خدا بر نداشته شیخِ حرم عمامه چرا بر نداشته او را کشان کشان وسط کوچه می‌کِشند در پیش این و آن وسط کوچه می‌کِشند آتش مسیر رفتن او را گرفته است طفلی ز ترس دامن او را گرفته است چه بد طناب گردن او را گرفته است راه نفس کشیدن او را گرفته است از بس دویده، خسته شده، بی رمق شده این پیرمردِ غمزده خیس عرق شده گیرم خمیده در بر انظار رفته است پای برهنه از سر بازار رفته است گیرم به پای هر قدمش خار رفته است با دستِ بسته مجلس اغیار رفته است شکر خدا که پیرهنش پا نخورده است در زیر چکمه‌ها دهنش پا نخورده است می‌گفت بین ازدحام: آه عمّه جان افتاده بود یاد خیام؛ آه عمّه جان آه از نگاه مردم عام؛ آه عمّه جان از ماجرای بزم حرام؛ آه عمّه جان دستش به روی خاک به سردی گرفته شد بار دگر محاسن مردی گرفته شد... @golchine_sher
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند معنی کور شدن را گره ها می فهمند سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند @golchine_sher
از هر چه هست و نیست گذشتم ولی هنوز در مرز چشمهای تو گیرم فقط همین … @golchine_sher
بگذار در آغوش تو آرام بگیرم دلچسب ترین شیوه ی جان باختن است این @golchine_sher
وقتی خورشید برای سلام کردن به تو طلوع می کند چرا من گل آفتابگردانی نباشم که برای دوست داشتن ات بیدار می شود ... @golchine_sher  
می خواهم تمام شهر را باخبر کنم که بدانند صبح بخیرهایت با من چه می کند عجب آشوبی می شود دلم...!  @golchine_sher
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت سجاده گشودم که بخوانم غزلم را سمتی که تویی عقربه ی قبله نما رفت در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟ من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ... من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟ می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...!!! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بــا هـر بـهانه و هـوسی عـاشقــت شــــده ست فرقـی نمی کند چه کسی عـاشقت شده است چــیــزی ز مــاه بــودن تـــــــــــو کــم نــمی شـود گـیـرم که بـرکه ای نــفسی عاشـقت شده ست ای سـیــب ســـرخ غـلــت زنـان در مــسـیــر رود یـک شهر تـا بـه من برسی عاشقت شده ست پــــــــر می کــــشی و وای بــه حــال پــرنـده ای کز پشت میله ی قفسی عاشـقت شـده سـت آیـینــــــه ای و آه کـــه هـــــــــــــــرگــز بــرای تــو فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است @golchine_sher
یکی از غصه‌های من این است پای درس تو حوزوی نشدم شده‌ام آنچه دشمنم می‌خواست آنچه خود خواستم، ولی نشدم گرچه هر مجتهد مجاهد نیست گرچه هر حوزه رفته مؤمن نیست پای دین هر کسی نمی‌ماند هر که اهل صفای باطن نیست قال صادق، صداقتت کافی است تا هدایت کنی دل همه را آتش خانه تو روشن کرد باز هم روضه‌های فاطمه را آخرش بر خلاف بعضی‌ها دست ما را خود تو می‌گیری تو امامی، رفیق خیلی‌ها تو برای رفیق می‌میری یکی از غصه‌های من این است که نمازم نماز خوبی نیست لذت از عاشقی نبردم خوب سوز، سوز و گداز ِخوبی نیست با تو کم‌کم رفیق خواهم شد روضه‌هایت دری به سوی تواند آخرش گرم می‌شوم با تو با تو ای آفتاب بی مانند هر که خواهان توست خود طلبه است نیستم، آرزویم امّا هست مکتبی بوده‌ام ز روز ازل قطره را میل، سوی دریا هست گرچه شاگرد، او فراوان داشت باز مثل حسین تنها بود پای دین هر کسی نمی‌ماند سر دنیا همیشه، دعوا بود روح من پر بکش به سوی بقیع خواهشاً لحظه‌ای کبوتر باش یا به پابوس آفتاب برو یا برایش شهید بی سر باش @golchine_sher
دانش از مکتب صادق (ع) سرِ پا گشت و چه حیف اجر استاد مگر خانه اش آتش زدن است؟ @golchine_sher
حرفی نزن چیزی نگو باید برایم گریه کرد باید برای مردن افسانه هایم گریه کرد   عکسم درون آینه دارد چه زجری میکشد بعد از شکستم آینه در زیر پایم گریه کرد   ثابت نشد من مجرمم یا چشمهای وحشی ات قاضی برای دادن حکم خطایم گریه کرد   دکتر نشسته پشت میز و نسخه را خط میزند او هم که عاشق بوده از بهر شفایم گریه کرد   مادر که میداند دلم عمری خرابت میشود دیشب به جای خواندن قران به جایم گریه کرد   گفتم فراموشش کنم اما پدر ناباور و... وقتی که میگفتم به تو بی اعتنایم گریه کرد   حرفی برای آسمان گفتم که طوفانی نشد اما برای مدتی از ناسزایم گریه کرد   گفتم به خود حرفی نزن باید تماشایش کنم عکسش به آغوشم کشید و پابه پایم گریه کرد @golchine_sher
بدنت بکرترین سوژه نقاشی ها و لبت منبع الهام غزل پاشی ها  با نگاهت همه زندگی ام بر هم ریخت عشق شد ساده ترین شکل فروپاشی ها چشم تو هر طرف افتاد فقط کشته گرفت مثل چاقو که بیفتد به کف ناشی ها ماهی قرمزم و دلخوشی ام این شده که عکس ماه تو بیفتد به تن کاشی ها بنشین چای بریزم که کمی مست شویم  دلخوشم کرده همین پیش تو عیاشی ها آرزویم فقط این است بگویم سر صبح عصر هم منتظر آمدنم باشی ها! @golchine_sher
ای عشق، ای قدیم‌ترین زخمِ روزگار در گوشه‌ی دلم، سرِ پیری چه می‌کنی؟ @golchine_sher
آری آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست @golchine_sher
مثل باران بهاری که نمی‌گوید کِی بی خبر در بزن و سَر زده از راه برس @golchine_sher