eitaa logo
گنبد فیروزه
59 دنبال‌کننده
547 عکس
161 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده و مسئولین شهرستان 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت۳۳۴): «دروغ‌های نانکلی در دادگاه» (بخش۰۴) 👌 علت اینکه پیام‌های تحریری هفته قبل (در موضوع محکومیت خودم توسط دادسرای ویژه روحانیت قزوین به علت شکایت کیفری نانکلی اوقاف) را امروز به اشتراک گذاشتم، عدم اطمینان از محکومیتم بود. دادگاه در یکشنبه ۱۴۰۳/۲/۲۳ برگزار شد و همان روز هم حکم صادر شد و به من هم ابلاغ شد که بروم رأی دادگاه را بشنوم (روش دادسرای ویژه در ابلاغات، تلفنی و حضوری است و مکتوب نیست و در سامانه هم قرار نمی‌دهند) ولیکن هفته قبل نتوانستم بروم قزوین و یکشنبه این هفته (۱۴۰۳/۳/۶) رفتم و به من رسماً اعلام شد که به «پرداخت جزای نقدی دو میلیون تومانی در حق صندوق دولت»، محکوم شده‌ام. البته منتظر چنین حکمی بودم و حدسم درست بود که به ۲ میلیون تومان، جریمه تعزیری محکوم خواهم شد ولیکن احتیاط کردم تا از رأی قطعی دادگاه مطمئن بشوم تا اطلاع‌رسانی بنده دقیق باشد و خلاف واقع چیزی نگفته باشم. و اما اتهامات نانکلی علیه بنده، انواع دروغ‌هایی بود که دادسرای ویژه روحانیت قزوین، آن‌ها را در دو عنوان حقوقی کلی، جمع‌بندی کرده بود: ۱) «افتراء و نشر اکاذیب در فضای مجازی» ۲) «توهین از طریق فضای مجازی» اتهام اول (نشر اکاذیب) از نظر دادگاه، به علت «عدم ارائه و ابراز دلیل و مدرک موجه و مؤثر» مردود شناخته شد و لذا «قرار منع تعقیب صادره»، تأیید شد ولیکن اتهام دوم (توهین مجازی) محرز و مسلم تشخیص داده شد و بر اساس کیفرخواست آن، بنده محکوم شدم. حال بدون چانه‌زنی می‌توانم اعتراض نکرده و به حکم دادگاه بدوی، تمکین نمایم و از تخفیف ویژه حداقل ۵۰۰ هزار تومانی برخوردار بشوم و ۱/۵ میلیون تومان جریمه را هم تقاضای تقسیط بکنم. ولیکن به علتی ناچارم که ضمن تهیه و تقدیم لایحه اعتراضیه خود، تقاضای تجدیدنظرخواهی بکنم. خصوصاً که بعلت سکوتم در دادگاه، نه دفاعی کردم و نه اطلاعات و مدارکی را که با خود برده بودم به دادگاه ارائه دادم! فلذا از تاریخ ابلاغ حکم (۱۴۰۳/۳/۶) بیست روز مهلت دارم که کتباً اعتراض بکنم. و اما اینکه چرا در دادگاه از خود دفاع نکردم؟! و چرا دروغ‌های نانکلی را همان‌جا افشاء نکردم تا به دادگاه ثابت بکنم که وی کذّاب و شیاد است؟! و چرا با سکوت خودم اجازه دادم که دادگاه، حکم به محکومیت بنده بدهد؟! علتش؛ دروغ بزرگی بود که نانکلی در دادگاه مطرح کرد! وی به قاضی گفت (خلاصه مضمون گفته و نوشته وی): «این آقا در روستا نه خانه‌ای دارد و نه رفت و آمدی و فضولتاً در امور روستا دخالت می‌کند و انجام وظیفه اداری مرا به چالش کشیده است. هیچ‌کدام از اهالی روستا هم، وی را قبول ندارند و همه آن‌ها منتظر محکومیت ایشان در این پرونده هستند! و اگر شما ایشان را محکوم بکنید، اهالی هم جرأت پیدا خواهند کرد که بیایند و علیه ایشان شکایت بکنند! زیرا ایشان اهالی را ترسانیده و آن‌ها می‌ترسند و اگر دادگاه ایشان را محکوم بکند، اهالی هم ترس‌شان می‌ریزد و برای شکایت در اینجا ردیف می‌شوند!» 👌 البته تنها واکنش بنده (غیر از لبخندهای تمسخرآمیز!) این جمله بود که: جناب آقای قاضی! دخالت بنده در امور روستا خودسرانه نبود و خواست خود اهالی بود. ولیکن قاضی محترم ادعا کرد (خلاصه و مضمون آن): آقاجان! شیرت کردن و بعدش ولت کردن، محکم‌کاری نکردی! این حرف قاضی برای من گیج‌کننده بود! نفهمیدم منظورش چی بود که گفت «محکم‌کاری نکردی»!؟ و اینکه اهالی اولش از من حمایت کرده‌اند اما در ادامه مرا تنها گذاشته‌اند!! شاید هم‌ حق با قاضی است و اهالی اول طی صورت‌جلساتی مرا به جنگ نانکلی اوباش فرستادند ولیکن در ادامه، بجای حمایت، همچون اهل کوفه مرا تنها گذاشتند! در این‌جا بود که دیگه سکوت پیشه کردم و به این فکر کردم که بهتره در این دادگاه محکوم بشوم تا اگر واقعاً کسی/کسانی از اهالی که احیاناً منتظر حکم محکومیت من هستند تا ترس‌شان بریزد و بیایند شکایت بکنند، از چنین فرصتی برخودار بشوند! خب! حالا این اتفاق افتاد و بنده هم رسماً محکوم به پرداخت جزای نقدی شدم. حال اگر همه اهالی علیه من شکایت بکنند و بنده هم محکوم به جریمه‌های دو میلیونی بابت هر کدام از اهالی بشوم، قاعدتاً مبلغ این جریمه‌ها آنقدر خواهد شد که قادر به پرداخت آن‌ها نباشم و در نتیجه ناچاراً باید تشریف ببرم زندان! بنابراین فاصله من با زندان فقط شکایات شماست. حداقل ۵۰۰ نفر از اهالی هم که شکایت بکنند جمع جریمه‌ها می‌شود حدود ۱٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰ تومان که وقتی نتوانم این یک میلیارد تومان را به صندوق دولت بریزم احتمالاً باید راهی زندان بشوم! بسم‌الله! لطفاً هرچه زودتر دست به کار بشوید و در همین ۲۰ روز ثبت شکایت بکنید وگرنه ممکنست بنده با اعتراضیه خود محکومیت خود را نقض بکنم! و اما دو نکته مهم دیگر: ... ...ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) ۸ خرداد ۱۴۰۳ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده و مسئولین شهرستان 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۳۳۵): «دروغ‌های نانکلی در دادگاه» (بخش ۰۵): آمار «خرس‌خاله‌ها» در کانال‌های حم (۱): بعضی از اهل دقت تذکر دادند که به کار بردن واژه ترکیبی «خرس‌خاله» منحصر به موارد ۴ گانه مذکور در پیام شماره ۳۳۱ نیست و موارد دیگری هم مورد استفاده بوده که باید به آمار مذکور اضافه بشوند! (منظورشان عبارت «خرس‌خاله‌ها» (بصورت جمع) است که متعدداً به کار برده‌ام!) من اگر سراغ جستجوی کلمه جمع «خرس‌خاله‌ها» نرفتم، به این علت بود که اساساً در ادبیات فارسی و غیر آن، کلمه «جمع»، برای «فرد» توصیف نمی‌شود. می‌شود؟!! مثلاً اگر نوشته بودم: «نانکلی خرس‌خاله‌ها»، آیا از نظر ادبی، درست بود؟! اگر می‌نوشتم «نانکلی خرس‌خاله»، اشکال وارد بود ولی «نانکلی خرس‌خاله‌ها» که معنی ندارد! دارد؟؟!! ندارد. حالا که شما حساسیت دارید، من حرفی ندارم همه عباراتی را که حاوی «خرس‌خاله‌ها» هستند، در اینجا ردیف بکنم تا ببینیم آیا مرجع ضمیر آن‌ها، نانکلی است یا خیر؟! اگرچه این بازیافت، معادل صرف یک ساعت از اوقات بنده است ولیکن ظاهراً ناچارم که به برخی از این ایرادات بنی‌اسرائیلی هم پاسخ بدهم! خب! بنده فقط کلمه «خرس‌خاله» (بصورت مفرد را سرچ کرده بودم) ولیکن خواهید دید که در نتیجه‌گیری، چندان فرقی ایجاد نخواهد کرد و من در آن‌ها هم به نانکلی، خرس‌خاله نگفته‌ام و بلکه منظورم به افراد خاصی از اهالی بوده که واقعاً هم بجز خرس‌خاله، برای معرفی شاکله شخصیتی آن‌ها از توصیف دیگری نمی‌شود استفاده کرد! وانگهی، در «خرس‌خاله و خرس‌خاله‌ها» مفهومی از دوستی وجود دارد (دوستی خاله‌خرسه) ولیکن در نانکلی که ذره‌ای هم «دوستی» نسبت به اهالی وجود ندارد حتی به زنگوله‌ها و نوکرهای احمقش. بنابراین اصلا وجاهتی نداشته که بخواهم دوستیِ نداشته این دشمن را دوستی خاله‌خرسه قلمداد بکنم. ولیکن نمی‌دانم چرا در دادگاه ادعا کرد که من او را خرس‌خاله نامیده‌ام و قاضی هم آنرا توهین مهمی تلقی کرد؟!! که منجر به محکومیت بنده شد! نانکلی کذّاب، دونقوز را هم رذیلانه به خرس‌خاله افزود! بدون اینکه برای این ادعاهای خود، مدرکی به دادگاه ارائه بدهد! این پست‌فطرت نانجیب، دانسته مرتکب پلیدی شد! نکته عجیب‌تر اینکه؛ قاضی هر دو واژه (دونقوز و خرس‌خاله) را به یک معنی گرفت! احتمالاً ترکی بلد نبود! اگرچه اشاره کرد که آن‌دو تقریباً به یک معنی هستند! در حالی که «خرس‌خاله» یک مفهوم انتزاعی است و وجود خارجی ندارد (بر خلاف خرس که وجود خارجی دارد) و در آن، «دوستی کاذبی» هم نهفته است، در حالیکه «دونقوز» بمعنی خرس یا خوک وحشی، شدت وهن‌آمیز بودن بیشتری دارد. البته من هنوز نمی‌دانم، آیا دونقوز ترکی محلی ما همان خرس است یا خوک؟! به همین علت هم تعریف خاص خودم از آن را نوشتم. در عین‌حال شباهت وزنی دونقوز با پفیوز، علت اصلی استفاده ادبیاتی من از آن‌ها بود. مضافاً که هیچ‌کدام را به نانکلی نسبت نداده بودم اما او متأسفانه ذهن قاضی را فریب داد! و بنده هم با اینکه مطمئن بودم توهین‌های من علیه نانکلی با این کلمات نبود، اما تعمداً دفاع نکردم تا محکوم بشوم تا ببینم آیا اهالی روستای ما واقعاً علیه من شاکی هستند؟! و منتظرند که من با شکایت نانکلی، محکوم بشوم و آن‌ها جرأت پیدا کنند برای شکایت؟! در هر حال بحث شکایت یک مقوله است و بحث واقعی بودن توهین‌ها مقوله‌ای دیگر. در هر حال، من حرفی ندارم که با ذره‌بین و تلسکوپ بیافتید دنبال این که در نوشته‌های بنده، اشکالی و تناقضی پیدا کنید و به رخ من بکشید که؛ ببین خودتم اینجا خطا کردی!! اتفاقاً خوشحال می‌شوم. همچنانکه امام صادق(ع) می‌فرمایند: اَحَبُّ اِخوانی إلَیَّ مَن اَهدی اِلَیَّ عُیُوبی محبوب‌ترین برادرانم نزد من کسی است که عیب‌های مرا به من بعنوان «هدیه» باز گوید. عیب = هدیه ! چه کسی از هدیه گرفتن، ناراحت می‌شود و بلکه بهترین هدیه‌های دوستانه، تذکر عیب و خطاهاست وگرنه امور انسان، اصلاح نخواهد شد. آینه چون نقش تو بنمود راست خود شکن، آینه شکستن خطاست ولیکن در این عیب‌جوئی‌ها، فراموش نکنید که ممکنست جای جلاد و شهید را عوض کنید. بنده در حال حاضر «مدافع حریم امام‌زاده و سادات» هستم، شکستن بنده برای شما چه دستاوردی خواهد داشت بجز بازگشت اوباشی مثل نانکلی و مزدوران وی که مایملک‌تان را به یغما ببرند و دل‌تان را خون بکنند؟! فلذا توصیه می‌کنم، فارغ از رنگرزهای ملعون روستا، موضع واقعی خودتان را مشخص کنید؛ طرف نانکلی مهاجم هستید یا طرف حم مدافع؟! و اما مواردی که ترکیب «خرس‌خاله‌ها» در آن‌ها استفاده شده به ترتیب تاریخ درج در کانال‌های اطلاع‌رسانی بنده (کانال‌های؛سیدعلاءالدین و گنبد فیروزه) عبارتند از: ۱) در پیام مورخه ۱۴۰۱/۱۱/۱۴ نوشته بودم: ...ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۰ خرداد ۱۴۰۳ گروه سادات میدان 🎲 گروه سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده و مسئولین شهرستان 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۳۳۶): «دروغ‌های نانکلی» (بخش ۰۶): آمار «خرس‌خاله‌ها» در کانال‌های حم (۲): ۱) در پیام مورخه ۱۴۰۱/۱۱/۱۴ نوشته بودم: «در هر حال عنصر مشکوکی است و پیوسته (بعنوان وکیل مدافع ممدشورا و نانکلی و حسن‌شورا) تندترین حملات کذّابانه و بدترین لجن‌پراکنی‌ها را علیه پیام‌های مسلسل روشنگرانه بنده انجام داده است. بقول معروف «خرمگس اصلی معرکه» شده است و در عین‌حال هیچ‌وقت جرأت معرفی خود را ندارد! این «عِشَّک»(نه غودوغ!)، گاهی وارد گروه من هم شده و حرف‌های تحریف‌آمیزی را القاء و بلافاصله فرار می‌کند! ضمنا وی عضو دائم گروه شورای روستاست و کمتر پیامی از وی دیدم که به بهانه دفاع یا تمجید بی‌حد از شورا، هجویه‌های زهرآگین علیه من درج نکرده باشد! و البته گستاخی‌های وحشیانه چنین منافقینی هرگز موجب نمی‌شود که خرس‌خاله‌های هپروتی، آن گروه را ترک کنند که کمترین حرفی که برایشان مطبوع نباشد سریعاً حذف می‌کنند. اما «گروه»ی که حتی مخالفین هتاک و فحاش هم آزادانه حرف دلشان را می‌زنند و نه تنها ناسزاهای آن‌ها حذف نمی‌شود بلکه بازنشر هم می‌شود، باید «کانون اختلاف و نفاق قلمداد» و توصیه به ترک شود! سطح فکری و شعور فهمی و انصاف و وجدان خرس‌خاله‌ها متاسفانه در همین حد است!» ⁉️ بنظر شما آیا «خرس‌خاله‌های هپروتی»، توصیفی برای نانکلی است؟! ۲) در پیام شماره ۱۱۸ سیدعلاءالدین که نوشته‌ام: «در چنین معرکه‌ای که بنده مشغول تلاشهای پنج‌گانه مذکور بودم و انتظار همیاری اهالی بویژه سادات را داشتم، تعدادی از سادات هم به بهانه پیشگیری از اختلافات، در نقش خرس‌خاله‌ها ظاهر شده و جلاد و شهید را جابجا کردند و آن‌ها هم کاملاً احمقانه بر بنده تاختند و مرا متهم به نفاق‌افکنی کرده و خود به منافقین واقعی پیوستند!» ۳) در پیام شماره ۱۲۲ سیدعلاءالدین که نوشته‌ام: «..‌. حال نوبت «شورای منتخب اهالی»!!! است که به چنین وکیل مدافع ننگینی بنازند و سرشان را بالا بگیرند! که البته بعید هم نیست بدان افتخار هم بکنند و حتی از جوجوق‌ها و خرس‌خاله‌ها هم انتظار نمی‌رود که لااقل برای حفظ ته‌مانده آبروی ادعائی خود از وی برائتی بجویند ولیکن از مابقی اهالی انتظار می‌رود که بقول یکی از اهالی انتخاب بکنند: ⭕️ حق ⭕️ باطل از آنجا که بعید می‌دانم حتی یک نفر ولو باندازه ۱٪ این خزعبلات را باور کرده باشد نقدی بر آن نمی‌نویسم و اگر چنین سفیهی یافت شد ...» ۴) در پیام شماره ۱۲۸ سیدعلاءالدین که نوشته‌ام: «اما چرا نمی‌پرسد؟! زیرا در صدد تحقیق نبوده! زیرا که اساساً دنبال رفتار قانونی نبوده و در تکاپوی «دور زدن قانون از طریق فریب دادگاه» بوده است! بعد؛ خرس‌خاله‌ها معترضند که چرا من مسئولین ادارات را به توپ بسته‌ام؟! شما مگر وکیل وصی مدیران متخلف ادارات هستید؟!! مگر چه سر و سری با آن‌ها دارید؟!» ۵) در پیام شماره ۰۰۵ گنبد فیروزه که نوشته‌ام: «محدوده و سقف زرنگی امثال تو آنست که گنجشک را رنگ بکنی و جای قناری به افراد ساده‌دل روستا بفروشی ولیکن حنای ملّق‌بازی تو در پیش قاضی/غازی هیچ رنگی ندارد. اگر پروردگار متعال، چنین عنایتی به بنده نداشت که معاذالله الآن یا هم‌ردیف قودوغ‌ها و جوجوغ‌ها بودم یا از مظاهر خرس‌خاله‌ها و یا حتی از عِشَّک‌های زبان‌نفهم و جفتک‌چارپشت‌اندازهائی که در اطرافتان کم نیستند! که هرگز چنین مباد.» ۶) در پیام ۰۰۷ گنبد فیروزه که نوشته‌ام: «حکایت خال‌کوبی «شیر بی‌یال و دُم و إشکم»، حکایت حرافی‌های بی‌سر و ته ممدشوراست! زیرا وقتی می‌نویسد؛ «از گزشته [گذشته] چیزی عایدمان نمیشود»! بلافاصله توصیه می‌کند؛ «از آینده‌نگری اجتناب کنیم»! از نظر وی، نگاه به گذشته بی‌حاصله و نگاه به آینده هم توهم زدنه! لابد وضع موجود را هم باید به خسروان بسپاریم که «اطلاعات کافی دارند»! مفهوم این دو توصیه کاملاً غلط، اینست که کلاً فضولی در امور روستا و شورای آن ممنوع ولو اینکه آینده آن‌ها بعلت خیانت‌های گذشته قودوغ‌ها و عشک‌ها با همراهی خرس‌خاله‌ها و جوجوغ‌ها بر لبه پرتگاه باشد! من نمی‌دانم اهالی (بویژه اخوی بنده!) در این موجود ملوّن چه چیزی دیدند که بیشترین رأی را به او دادند؟! و چگونه شد که در دام حرافی‌های مزخرف چنین مغز متفکر تهی‌فکری افتادند؟!» ۷) در پیام شماره ۰۱۰ گنبد فیروزه که نوشته‌ام: «البته بنظرم نانکلی فریبکار که دنبال چاه کندن برای اهالی بود، خودش در چاه افتاد و در دام فریب بزرگی گرفتار شد. زیرا او ابلهانه و خیلی سرخوشانه گمان کرد که اهالی روستا لابد عمدتا همان عِشَّک‌ها و قودوغ‌ها و جوجوغ‌ها و خرس‌خاله‌هائی هستند که شورای دغل‌کار روستا در گروه خود بعضویت در آورده است! که اکثرشان عقل و خرد درستی ندارند و سرآمدشان امثال حسن‌شورا و ممدشوراست که ... ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۰ خرداد ۱۴۰۳ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده و مسئولین شهرستان 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۳۳۷): «دروغ‌های نانکلی» (بخش ۰۷): آمار «خرس‌خاله‌ها» در کانال‌های حم (۳): ... که براحتی می‌شود افسارشان را به کف گرفت و به هر جا که لازم باشد کشانید!! (و البته با اقلیتی ساکت و...!) زیرا هیچ‌کدامتان نمی‌خواهید، خیانت‌ها و خباثت‌ها و شرارت‌هایتان رو شود که اگر بشود، قاعدتاً دیگر نه تنها در این روستا قادر به عرض اندام نخواهید بود بلکه آنرا باید برای همیشه ترک کنید. همانطور که با کمک اربابتان می‌خواستید اهالی آنرا ترک کنند! وقتی این‌ها گل سرسبد اهالی باشند، ریشه‌کنی کل اهالی که از آب خوردن هم آسانتر است! و براحتی می‌شود بساط جشن خرکی «آی خر برفت آی خر برفت» ملانصرالدین را برایشان چید و تکرار کرد!» ۸) در پیام ۰۲۴ گنبد فیروزه که نوشته‌ام: «عبارت «آنچه که از آن می‌ترسیدیم به سرمان آمد» [کاظم‌رنگی] از منظر سومی هم حائز ارزیابی است؛ فرض می‌کنیم؛ ضمیر متکلم مع‌الغیر مستتر در عبارت مذکور، گله ناخور روستا به سرکردگی ک.م. است. در اینصورت وی حرف بجائی زده است. زیرا که رویه حاکم بر ناخور (گله شیاطین، عشک‌ها، غودوغ‌ها، جوجوغ‌ها و خرس‌خاله‌ها و کفتارها) چیزی بجز «نفاق، اختلاف، دو دستگی، تهمت، الفاظ غیراخلاقی، پفیوزی، بی‌غیرتی، خیانت، شرارت، گستاخی، رنگرزی، اباطیل، لاطائلات، خزعبلات، نیرنگ، فریب، خوب و جذاب جلوه دادن وعده‌ها وو..» نیست و تنها اشکال حرفش آنست که ناخور را به کل اهالی، تعمیم داده است!» ۹) در پیام شماره ۰۴۹ گنبد فیروزه که نوشته‌ام: «تا کی قرار است به وی و سایر همپالگی‌های وی، اجازه بدهید که دائماً قناری‌ها را گنجشک و گنجشک‌ها را قناری جلوه بدهد؟! گنجشک که جای خود دارد، گله ناخور (شیاطین، عشّک‌ها، غودوغ‌ها و خرس‌خاله‌ها و...) را رنگ قناری بزند؟! تا کی؟! آیا وجود چنین افراد خبیثی در جایگاه شورای اسلامی روستای امامزاده علاءالدین، مایه ننگ اهالی و سادات نیست؟!» ۱۰) در پیام شماره ۰۵۸ گنبد فیروزه که نوشته‌ام: «... که نتیجه‌اش شده اینهمه پیام مسلسل و گرگیجه‌ای که عارضتان کرده! آنهم در حدی که ناخواسته به «هذیان‌گوئی» افتاده‌اید! و بجای جواب‌هائی قرین «عقل و شعور»، کماکان با همان صنعت رنگرزی همیشگی خود، هنرنمائی می‌کنید که بنوبه خود مایه رسوائی بیشترتان می‌گردد! در حالی‌که اگر سکوت پیشه می‌کردید شاید آبروی نداشته خود را بهتر حفظ می‌کردید! چنانکه یکی از خرس‌خاله‌ها مکررا در گروهتان توصیه کرد اما به نصیحت او هم چندان التفاتی نداشتید!» ۱۱) در پیام شماره ۰۷۱ گنبد فیروزه که نوشته‌ام: «سیاست فرار به جلو یا پیشگیری که می‌گویند، همین است. من که با وی کاری نداشتم اما چرا خودش را انداخت وسط؟!! مصداق ضرب‌المثل «چوبو که برداری گربه دزده خودشو نشون می‌ده» همین است! من وقتی که؛ چوبو علیه نان‌کلی برداشتم اما ناگهان زنگوله‌های نانکلی به صدا درآمدند! چوبو برای گوشواره‌های نانکلی برداشتم اما ناگهان صدای عرعر عشّک‌ها و غودوغ‌ها بلند شد!! چوبو برای عرعریون برداشتم اما ناگهان صدای حفارها پیچید!!! چوبو برای حرام‌خوارها برداشتم اما ناگهان صدای جوجوغ‌ها و خرس‌خاله‌ها درآمد!!!! عجایب صنعتی دیدم در این دشت!!!!!» ۱۲) در پیام شماره ۰۸۳ گنبد فیروزه که نوشته‌ام: «بنظر می‌رسد که ایندفعه دیگر کار سادات تمام است. لذا مجدداً وقفنامه جعلی را وارد معرکه می‌کنند! در این دوره، تنها دهیاران بومی (که بعلت ترور شخصیتی شدن توسط گله کفتارها بویژه شورای خائن و خرس‌خاله‌ها و صد البته شیاطین قدیمی روستا) در خلاء حساسیت و یاری اهالی مورد هجمه وحشیانه تروریستی مشتی احمق تحریک‌شده چاقوکش قرار می‌گیرند و اهالی هم آن‌دو را مخذول می‌گذارند! ولیکن جان سالم به در برده و مشغول معالجات و شکایات خود هستند. در این دوره، سادات حسینی و موسوی، چنان مسخ می‌شوند که علیرغم ملاحظه کارکرد منفی دهیاران غیربومی، شورا را به زنگوله‌های نانکلی می‌سپارند که نقش «جاده‌صاف‌کن» نانکلی باشد برای تصاحب شش‌دانگ روستا! بخشنامه‌های نانکلی و عاملیت تحقق تحکمات آن‌ها توسط شورای ظاهراً منفعل (باطناً خائن و پفیوز) در روستا و انفعال ادارات آوج در سرویس‌دهی خدمات موظف و قانونی به اهالی، یکه‌تازی می‌کند!» ۱۳) در پیام شماره ۱۳۲ گنبد فیروزه که نوشته‌ام: «👌 بجای ایراد گرفتن بابت افزودن «روباه» و «گربه نره» و... به لیست عناوین «عشک‌ها، غودوغ‌ها، جوجوغ‌ها، کفتارها، خرس‌خاله‌ها و ناخور» روستا، چنانچه پیشنهاد مناسب‌تری سراغ دارید، لطفاً ارائه بدهید! عنوانی که با ماهیت عملکرد این‌ها همخوانی داشته باشد.» 👌 چنانکه ملاحظه شد؛ هیچ‌کدام از واژه‌های «خرس‌خاله»، «دونقوز» و «خرس‌خاله‌ها» را به نانکلی نسبت نداده‌ام اما او خیلی راحت به دادگاه دروغ گفت! ...ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۰ خرداد ۱۴۰۳ سادات میدان 🎲 گروه سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده و مسئولین شهرستان 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۳۳۸): «دروغ‌های نانکلی» (بخش ۰۸): ... ناگفته نماند که گیر دادن قاضی به عبارت «خرس‌خاله» بعنوان توهینی بزرگ، خودش معمایی است! زیرا تا جایی که یادمه، نانکلی در شکوائیه مکتوب خود، اشاره‌ای به این مسئله نکرده بود و در اظهارات شفاهی مفصل خود در محضر دادگاه هم، چنین ادعایی را از وی نشنیدم. مگر اینکه بپذیرم حواسم نبوده یا دقت نکرده‌ام! اما این احتمال هم دور از ذهن نیست که قاضی، با برجسته کردن عبارت عادی «خرس‌خاله» بعنوان توهینی غیرقابل اغماض!، بدنبال سنجش میزان وقاحت نانکلی و مظلومیت بنده بود. زیرا نان‌کلی اگر ذره‌ای شرافت داشت باید همانجا تذکر می‌داد که من چنین توهینی در حق او روا نداشته‌ام و وی هم از این بابت، شِکوه‌ای علیه من ندارد و بلکه بابت فرضاً اهانت‌های دیگری شاکی شده است ولیکن ترجیح داد که خطای ظاهری دادگاه را بنفع خود پنداشته و به سود خود مصادره کند و حتی برای تثبیت و تحکیم آن بگوید: «[علاوه بر خرس] دونقوز هم گفته» است! و قاضی از همین نکته متوجه کذابی و شیادی وی شد (و شاید هم به همین علت، وقتی که نانکلی ادعا کرد: آقای قاضی! غیر از این‌ها، به من کذاب و شیاد هم گفته است! قاضی التفاتی به این ادعای وی نکرد!) مسئله بعدی؛ استناد قاضی به جمله «به این بگوئید: پسر پدرت نیستی اگر شکایت خود را دنبال نکنی تا همه بدانند که ناشر و کیست؟!» از مقاله‌ای بود که در تاریخ ۳۰ خرداد ۱۴۰۲ تحت عنوان «عروس رئیس سازمان اوقاف و.../ دم خروس مدیرکل اوقاف قزوین» نوشته بودم و منظورم مدیرکل اوقاف قزوین بود (نه نانکلی) که افشاءکننده «رسوائی موناگیت» را تهدید به شکایت کرده بود. قاضی به این عبارت هم حساسیت نشان داد. در حالی که هیچ ربطی به نانکلی نداشت و اگر لازم به پیگرد قرار دادن آن بود، اولاً باید خود مجیدی شکایت می‌کرد و ثانیاً در دادگاه جرائم مطبوعاتی باید رسیدگی می‌شد. ولیکن نانکلی سوءاستفاده کرد تا ذهن قاضی را مشوش سازد! نکته مهم دیگری که در دادگاه رخ داد، این بود که به نانکلی بیش از حد، مجال یکه‌تازی علیه بنده داده شد تا بقول معروف؛ هر چه می‌خواهد دل تنگش بگوید و او هم گفت و متقابلاً بنده هم وارد دفاع نشدم مضافاً که هر وقت هم خواستم چیزی بگویم، قاضی دادگاه، مجالی نداد! و فقط نوشته‌های مرا به رُخَم کشید! یعنی آنچه که قابل بررسی و مورد اهمیت دادگاه بود، فقط نوشته‌های من بود نه گفته‌های شفاهی که گوش شنوایی برای آن نداشت! متقابلاً من هم اصرار نکردم که حتماً از خودم دفاع بکنم و لذا از همان جلسه دادگاه، تسلیم محکومیت خود شدم که علت اصلی آن، حرف یاوه و دروغین نان‌کلی بود که ادعا کرد بنده اهالی را شدیداً ترسانیده‌ام (و لابد زبان اهالی هم از شدت رعب و وحشت و ترس و هراس تحمیلی بنده بر آن‌ها، بند آمده است!!! و اینک پشت درب دادگاه منتظر محکومیت من هستند تا بریزند و علیه من شکایت بکنند!😂😳🙄🤔) فلذا مسئله «ترس اهالی» حتی سادات (آنهم از جانب من!) دغدغه‌آفرین شد. بنابراین لازم می‌دانم این قضیه نسبتاً جدی را بیشتر مورد توجه و تحلیل خود قرار بدهم. ترس موهوم اهالی (بخش ۱): ⁉️ آیا براستی بنده، اهالی را در حد ترسانیدن، تهدید کرده‌ام؟؟!! آن‌هم در حدی که جرأت شکایت علیه مرا هم ندارند و معطل محکومیت بنده در شکایت نانکلی هستند؟؟!!! 😳😳😳 «ترس» و «تهدید»؛ از سوژه‌های پر تکرار «مخالفین سادات و بنده» است که برای مظلوم‌نمایی خودشان از آن مکرراً بهره گرفته و بعنوان چماقی علیه بنده نیز به کار می‌گیرند! اجازه بدهید این مسئله را مورد بررسی بیشتری قرار بدهیم: ۱) نانکلی در دادگاه شکایت کیفری خود علیه بنده، «ترس اهالی» را سوژه شکایت خود قرار داده است! یعنی که اهالی امامزاده، ترسو هستند! ۲) قبل از نانکلی، در فراخوان شورای خائن روستا برای تهییج اهالی به شکایت علیه بنده نیز مسئله ترس و رعب و وحشت را، سوژه قرار داده و نوشته بود: «... وانمود می‌نمودند که شخص با نفوذی هستم تا دیگران را به رعب و وحشت بیندازند. با توجه به تکرار جناب اقای منتظر در نشر پیامهای خارج از عرف و اخلاقیات مجبور به اقدام قانونی و عنوان در مراجع محترم قضایی گردیدیم و پرونده مفتوحی در دادسرای ویژه روحانیت قزوین برای اقای سید محمد حسینی (فرزند میربابا) در حال جریان و رسیدگی‌ست.»! «اطلاعیه شماره ۱ شورا»ی پفیوز روستا، حائز نکات قابل توجهی است که هنوز مجالی پیدا نکرده‌ام آنرا نقادی بکنم. ولیکن در اینجا طرداً للباب، بد نیست همین عبارت را بازیابی کنیم: ۲/۱- در حالی‌که نانکلی علیه من شکایت کرده اما شورای روستا صریحاً خود را شریک شکایت او جلوه داده و نوشت: «مجبور به اقدام قانونی ... مراجع قضایی گردیدیم»! ⁉️چرا نوشته گردیدیم؟!! ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۱ خرداد ۱۴۰۳ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده و مسئولین شهرستان 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت۳۳۹): «دروغ‌های نانکلی» (بخش۰۹): ترس موهوم اهالی (بخش۲): ⁉️چرا نوشته گردیدیم؟! شورای خائن روستا چرا شکایت نانکلی را شکایت خود تلقی کرده است؟! در طی این سالها که نانکلی در سودای دفینه‌های روستا دیوانه‌وار خود را به هر آب و آتشی زده است و با نفوذ در شورا و به نوکری خود در آوردن اعضای منفور آن، روستای ما را به هم ریخته است و اهالی آن بویژه سادات را تهدید کرده است و از تحمیل هرگونه مضیقه‌ای بر اهالی، مضایقه نورزیده است و متقابلاً شورای روستا که قاعدتاً باید بعنوان مدافع حقوق اهالی، برای مقابله با سلطه‌جویی نامشروع و غیرقانونی نانکلی اوباش، یک غلطی می‌کرد، آیا تاکنون بجز نوکری نانکلی، حرکتی از خود نشان داده است؟! چون شورای خائن خود را در صف نانکلی مهاجم به اهالی قرار داد، بنده ناچار شدم وارد صحنه بشوم تا این صف خیانت (که مرتکب جنایت هم شدند!) را درهم بشکنم وگرنه مرا چه به این دخالت‌های وقت هدر کن؟!! اعضای این شورای خائن چند سال است که خود را بر اهالی تحمیل کرده و از هیچ خیانتی فروگذاری نکرده‌اند و حال «اطلاعیه شماره یک» خود را به تهییج اهالی و فراخوان آن‌ها به شکایت علیه بنده اختصاص داده‌اند!! آیا احساس نمی‌کنید که جای جلاد و شهید را عوض کرده‌اند؟! یعنی تاکنون هیچ اطلاعیه‌ای صادر نکرده بود و این اطلاعیه شورا، «شماره یک» آنست؟!! (بعدش از شماره‌های بعدی اطلاعیه هم تاکنون خبری نشده است!) آیا همین «اطلاعیه شماره یک» شورا به تنهایی نشانگر پیوستگی اعضای پفیوز شورا به نانکلی اوباش و مهاجم نیست؟! فعل جمع «گـــردیـــدیــــم» یعنی که نانکلی اوباش با اراذل روستا (که عنوان «شورای اسلامی روستا» را یدک می‌کشند)، با هم تبانی کرده و مجبور به اقدام مشترک شده‌اند!! من نمی‌دانم که اهالی کی قرار است بیدار شده و به خود بیایند و از حیثیت به غارت رفته خود دفاع کنند؟!! البته بنده ضمن به اشتراک گذاشتن «اطلاعیه شماره یک» این شورای مزخرف که تداوم حتی یک روز آنهم مایه خفت و ذلت و ننگ اهالی بویژه سادات است، در کانال خود با نوشتن «حقوقی‌ترین پیام دریافتی از کانال اطلاع‌رسانی شورای خائن روستای امامزاده علاءالدین» به وجاهت حقوقی آن اشاره کردم ولیکن چرا «حقوقی‌ترین اطلاعیه شورای امامزاده» باید زبان‌حال نانکلی اوباش باشد؟! یعنی از لحاظ حقوقی؛ آیا تحقیری از این بالاتر می‌شود در حق اهالی مرتکب شد؟! آیا مایه ننگ اهالی نیست که چنین شورایی را دارد تحمل می‌کند؟! که اعضای آن زنگوله و دُم و دنباله فرد رذلی مثل نانکلی شده‌اند؟! ۲/۲- شورای دونقوز و پفیوز روستا در اطلاعیه شماره یک خود بنده را متهم کرده است به این که وانمود نموده‌ام که شخص با نفوذی هستم و لذا با چنین ادعایی، اهالی را به رعب و وحشت انداخته‌ام!!! یعنی آیا اهالی روستای امامزاده، آنچنان ترسو هستند که با یک ادعا می‌توان آن‌ها را به رعب و وحشت افکند؟!! و حالا لازم شده که کسی مثل نانکلی خود را بعنوان قهرمان اهالی به خطر انداخته و علیه من شکایت کند تا شاید وحشت و رعب و ترس اهالی بریزد و جرأت بکنند که آن‌ها هم بروند و علیه من شکایت بکنند؟!! نمی‌دانم واقعاً اهالی به چنین القائاتی می‌خندند یا گریه می‌کنند؟! ولیکن جای دارد که اشکشان در آید! حالا از روی خنده یا از روی گریه! من خودم که از شدت خنده، چشمام پر اشک شد! آخه! اهالی امامزاده و ترس و وحشت؟!! 😂😂😂 بنده که بعنوان نمونه، یکی از همین اهالی هستم، به یاد ندارم تاکنون از چیزی ترسیده باشم! چه در زمان جنگ تحمیلی صدامیان و چه در تظاهرات زمان انقلاب و چه در ماموریت‌های خطرناک خارج از کشور و چه در... اصلاً ترس و وحشت نَمَنَده؟!! 😂😂🤣🤣 حتی همین روستای خودمون که یادمه بچه‌های روستا از بعضی نقاط آن مثل قبرستان و غسالخانه در تاریکی شب، اندکی دلهره داشتند و اینکه در حجره‌های بقعه مبارکه، جن‌ها رفت و آمد دارند و از این حرف‌ها. خب! تا حدودی روی من تاثیر گذاشته و بنظرم می‌آمد که سمت قبرستان امامزاده قدری خوفناک‌تر است! تا اینکه در ماه رمضان ۱۳۶۳ که برای مطالعات دروس حوزوی به روستا آمده و در خانه پدری به تنهایی خلوت و تمرکز کرده بودم، یکی از شب‌ها به سرم زد که میزان ترس و وهم خود را بسنجم! فانوس را برداشتم و نصف‌شبی رفتم قبرستان و بعد از فاتحه‌خوانی‌ها وارد پلکان شرقی بقعه شدم و رفتم پشت‌بام و دو سه بار چرخی هم دور گنبد زدم و از پلکان غربی آن پایین آمدم و به همه زوایای حجره‌ها سرکشی کردم و دریغ از یافتن حتی یک جن! نمی‌دانم آیا کسی در آن ساعت شب بیدار بود یا نه ولیکن اگر کسی، نوجوان فانوس بدستی را در بام امامزاده دیده باشد آن فرد، بنده بودم نه جن و من مطمئنم همه اهالی هم مثل بنده شجاع هستند و هیچکسی ترسو نیست. ..ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۱خرداد۱۴۰۳ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده و مسئولین شهرستان 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت۳۴۰): «دروغ‌های نانکلی» (بخش ۱۰): ترس موهوم اهالی (بخش۳): قبل از نان‌کلی اوباش در دادگاه اخیر خود علیه بنده و قبل از شورای خائن در «اطلاعیه شماره یک» خود که اهالی را گرفتار ترس و بزدلی جلوه داد، کاظم‌رنگی بود که در اولین و آخرین سرگشاده خود، اهالی را دو بار «ترسو و بزدل» نامید! ولیکن توهم خود را به قلم بنده نسبت داد و نوشت: ««با کدام مسلکی به اهالی القاب؛ میت، گوسفند، در خواب، ترسو، بزدل و... می‌دهید؟ ... حال با این ادبیات از قبیل خائن، ترسو، بزدل، جاسوس، رشوه‌گیر، مال مردم خور» و حال آنکه بنده هیچوقت اهالی را «ترسو و بزدل» توصیف نکرده بودم و وی برای تهییج اهالی علیه بنده این توهین‌ها را از خودش در آورد! در حالی که بنده قبل از سرگشاده کاظم‌رنگی، حتی یک مورد هم کلمات «ترسو» و «بزدل» را علیه کسی به کار نبرده بودم و کاظم دروغ گفت اما بعد از سرگشاده وی فقط یکبار علیه یکی از نوچه‌های ناشناس لعین اوقاف (که آخرش هم معلوم نشد، کی بود؟!) نوشتم (👈اینجا👉) که قاعدتاً نسبت دادن به کل اهالی حساب نمی‌شود. در پیام شماره ۰۳۲ گنبد فیروزه هم پاسخ دادم که چنین انتسابی از طرف کاظم‌رنگی خلاف واقع بود و وی مرتکب تشویش اذهان عمومی شد. 👌 ولیکن نکته مهم اینجاست که چرا کاظم‌رنگی، در ذهنیت خود اهالی را «ترسو و بزدل» تصور می‌کند؟! (و این تصور و توهم خود را به قلم من نسبت می‌دهد؟!) ⁉️ چرا نانکلی و کلیه مزدورهای بی‌غیرت وی، اهالی را در «ترس، وحشت، رعب و بزدلی» می‌بینند؟!! آیا عجیب نیست؟! حالا بنده به سایر نوشته‌های این جرثومه‌های رذالت و حماقت و خیانت، دسترسی نداشته و ندارم (و اگر هم داشتم ظاهراً کلیه سوابق نوشتاری خود را حذف می‌کنند تا مبادا در جایی علیه آن‌ها استفاده شود!) وگرنه موارد مشابه فراوانی قابل کشف بود که اینها چقدر اهالی را ترسو و متوحش و مرعوب تصور و تلقی کرده‌اند و این توهمات را اشاعه داده‌اند! در هر حال، این گفته و نوشته‌های نانکلی و زنگوله‌هایش، برای بنده، تولید حساسیت کرد و اینکه آیا واقعاً اهالی روستای من، در ترس و وحشت به سر می‌برند؟! آنهم از جانب بنده مهربان؟!!😳😳😳 جل‌الخالق!!! 🙄🙄🙄 فلذا محکومیت خود در دادگاه را به جان خریدم تا ببینم واقعاً اگر ترسی وجود دارد خود را نشان بدهد! حال اگر حتی یک نفر (ولو همان زنگوله‌های نانکلی اوباش) برود علیه بنده شکایت کند معلوم می‌شود که تصور بنده که تک تک اهالی، شجاع هستند قابل تجدیدنظر است! زیرا بعید می‌دانم حتی یک نفر تاکنون بخاطر ترس و وحشت از بنده جرأت نکرده برود شکایت بکند و لذا نانکلی در محضر دادگاه محاکمه بنده، دروغ بزرگی را به اهالی نسبت داد! البته ممکنست از بین اهالی، کسی یا کسانی پیدا بشوند که مایل به شکایت رسمی علیه بنده باشند ولیکن علت خودداری آنها قطعاً ملاحظاتی غیر از ترس و رعب و وحشت بوده است. وانگهی چنانکه بنده اگر گاهی بنا به مقتضای مبحثی به سوابق خود از قبیل؛ فرضاً ارتباطات نزدیکم با برخی مقامات امنیتی سابق و لاحق و جاری کشور یا بازرس ویژه نهادهای مختلف بودنم و امثالهم، اشاره‌ای کرده‌ام صرفاً برای تشجیع اهالی و قوت قلب آن‌ها برای مقاومت در برابر متجاوزین به حقوق آن‌ها بوده است نه برای (العیاذبالله) مرعوب و وحشت‌زده کردن و ترسانیدن اهالی. ولیکن از باب این ضرب‌المثل که؛ «الخائن خائف» (خیانت‌کار ترسو می‌شود)، ترسیدن و وحشت خودشان را به اهالی تعمیم می‌دهند و پشت اهالی پنهان می‌شوند! و ترس خودشان از احتمال به استنطاق کشیده شدن‌شان بابت تخلفات و خیانات خود را ترس اهالی از بنده، جلوه می‌دهند! زهی به اینهمه نانجیبی و بی‌شرمی! بنده در همین ایام تلخ و دردناک اخیر طی اظهارنظری در همین فضای مجازی پیام‌رسان ایتا، اطلاعیه شماره یک هیئت عالی نیرو‌های مسلح در موضوع بررسی علل درگذشت شهادت‌گونه شهید رئیسی و یاران آسمانی او را تخطئه کردم و در ذیل اسم خود به برخی عناوین ذی‌ربط خود هم اشاره کردم. (👈اینجا👉) ذکر عناوین بنده در این اطلاعیه، آیا به مفهوم اینست که خواسته‌ام فرضا برای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، خط و نشان کشیده و «ایجاد رعب و وحشت» بکنم؟!! 😳😳 آخر کدام احمقی می‌تواند چنین برداشتی بکند؟! آیا جز این است که با ذکر این عناوین مرتبط با موضوع، خواسته‌ام صرفاً بر این مطلب، اشاره بکنم که اظهار نظرم در این مسئله می‌تواند کارشناسانه باشد. به همین سادگی! حالا آیا نیرو‌های مسلح نظام باید راه بیافتد که این آقا عناوین خود را به قصد ایجاد رعب و وحشت و ترسانیدن نیروهای مسلح، ذکر کرده است؟! مضافاً که؛ لعین اوقاف در سرگشاده خود نوشته بود: «مسئله حقوقی باید اهل فن نظر بدن نه امثال من و ایشون»! ذکر عنوان بنده در جواب تکذیبیه وی هم بود! ..ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۱خرداد۱۴۰۳ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده و مسئولین شهرستان 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۳۴۱): «دروغ‌های نانکلی» (بخش ۱۱): ترس موهوم اهالی (بخش ۴): 👌 یعنی؛ کسی که بازرس ویژه نهادهای ملی مهمی بوده، احتمالاً از مسائل حقوقی معطوف به ادعاهای واهی نانکلی و دم‌پایی‌لیس‌های وی هم سر در می‌آورد. یعنی همان مقوله کارشناس بودن در قضیه (نه ایجاد وحشت و رعب و ترس) اما براستی در این روستا چه کسانی تاکنون با ایجاد ترس وارد صحنه شده‌اند؟ این جماعت دغل‌کار و پرفریب، با صنعت رنگرزی حرفه‌ای خود، پیوسته در صدد فرافکنی‌های عجیب و غریبی هستند! بعنوان چند نمونه: ۱) اولین ناکثی که دم از تهدید زد و خواست مرا مرعوب سازد و گرفتار وحشت نماید، کی بود؟! این 👈مدرک👉 را ببینید. بنابراین قبل از آغاز دعوای بنده با نانکلی و دارودسته منحوس او، آنکه سلاح ترسانیدن و ارعاب و ایجاد وحشت را به کار گرفت، بنده نبودم. ⁉️ آیا ممدننگی که کسی مثل مرا تهدید کرد، انسان ترسویی است؟! (ضمناً ناگفته نماند که وی بعد از آن تهدید مجازی، در طی همایش اهالی (مورخه ۱۴۰۰/۱۱/۱۴ در حسینیه ۱۳ آبان) به نمایندگی بنده برای پیگیری مقابله با نانکلی، رضایت داد و بعنوان نفر ۹ صورتجلسه آنرا امضاء کرد و منافقانه همراهی مرا پذیرفت و همان‌ هفته باتفاق حسن‌تاتولا مرا به اداره ثبت آوج رسانید) 👌 دو نکته مهم دیگر قضیه: الف) نانکلی نانجیب علیرغم اینکه تهدید بنده توسط گماشته خودش را در کانال گنبد فیروزه، دیده و خوانده (وی که بعد از جلسه دادگاه، نزدیک یک ساعت وقت مرا با گفتگوی تحمیلی سرپایی خود گرفت، ادعا کرد که کلیه پیامهای مرا با دقت خوانده است!) با این‌حال در دادگاه مرا ترس‌آور جلوه داد! ب) لعین اوقاف هم با اینکه خودش «آغازگر تهدید علیه بنده» بود اما با این حال بعنوان عضو شورای خائن روستا در «اطلاعیه شماره یک شورای نوکر نانکلی!»، بدون هیچ مدرک معقولی، مرا متهم به «ایجاد رعب و وحشت» نموده است! که بمفهوم متأثر شدن اهالی از «وحشت‌آفرینی و ارعاب» بنده هم است و اینکه اهالی این روستا لابد ترسو هستند! (در حالی که پدرش هم نمونه نترسی و بی‌باکی روستا بوده است!!) اگر این‌ها فرافکنی نیست، پس چیست؟! ۲) قبل از ممدننگی، احمدرمزی مرا تهدید به شکایت کرده بود! زمانی که در واتساپ بمناسبت روز خاصی، برایش پیام تبریکی فرستادم، در جواب نوشت، بنده حق ارتباط با او را ندارم و اگر ادامه بدهم بر علیه من بعنوان مزاحم مجازی، شکایت خواهد کرد! علت عصبانیت بیش از حد وی از بنده، سخنرانی افشاگرانه بنده در بهار ۱۳۹۵ در محوطه امامزاده بود که باعث شد، برجام تبانی‌های مشکوک و مشترک نان‌کلی‌های اوقاف و مستأجرین سرکش موقوفه امامزاده، بر باد برود! اما چرا شکایت نکرد؟! قطعاً بخاطر ترسو بودنش نبود. بلکه ناشی از ملاحظاتی بود که عموم اهالی نسبت به همدیگر دارند! او هم این ملاحظه را داشت که نخواست دائی همسرش را به دادگاه بکشاند! بنابراین ترسی در میان نبوده است. ۳) اولین کسی که ترس و تهدید را علیه سادات روستا به کار برد، آخرین کدخدای روستا بود که در صدد اخراج سادات از روستا برآمد اما أجل الهی به او مهلت نداد تا به نیت شوم خود جامه عمل بپوشاند! و پسرش هم که با اقدامات فریبنده‌ای، جایگاه ریاست شورای روستا را غصب کرده بود متأسفانه راه پدرش را رفت! و حالا همین پسری که پدرش بدنبال ایجاد رعب و وحشت در روستا علیه سادات بود، در جایگاه شورای روستا و طی «اطلاعیه شماره یک» شورای نفوذی نانکلی، مرا عامل ایجاد رعب و وحشت، جلوه می‌دهد! این دو زنگوله پلید نانکلی عین ارباب خیلی مکّارشان، مسیر فرافکنی را خوب یاد گرفته‌اند! صرفاً برای این که حاضر نیستند از جایگاهی که متعلق به اهالی است و این‌ها غصب کرده‌اند و طی تعارض منافعی آشکار، مکرراً هم علیه اهالی مرتکب خیانت‌ها شده‌اند، پایین بیایند! از این فرافکنی‌ها گذشته، طایفه‌ای که آخرین پیوسته به این روستاست و در صدد اخراج اولین طایفه مالک و سازنده و صاحب روستا (آن‌هم از نوع سادات) برآمده، آیا ترسو و بزدل هستند؟!! ۴) اولین کسانی که در این روستا در صدد ایجاد رعب و وحشت و بلکه قتل و جنایت برآمدند، از طرف دشمنان ما بودند که در روز روشن، با قصد کشتن آ.سیدمیرشجاع و آ.سیدمیرحامد (تنها دهیاران پر زحمت بومی امامزاده) حمله تروریستی انجام دادند! آیا چنین تروریست‌های کله‌خراب را می‌توان ترسو توصیف کرد؟! ۵) اولین کسی که طی تماس تلفنی تهدیدآمیزی گفت: «بچرخ تا بچرخیم»، صادق‌جنگی بود! اما نمی‌دانم چرا مرا تهدیدگر و موحشی جلوه می‌دهند که در صدد ارعاب کل اهالی هستم!!! آیا چنین مرد جنگنده‌ای را (که باکی از بهم ریختن روابط خانوادگی عموی مرحوم خود و بلکه روابط اجتماعی کل روستا ندارد)، می‌توان ترسو نامید؟!! (پدرش هم انسان شجاعی بود) ۶) داودی‌ها... ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۲ خرداد ۱۴۰۳ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده و مسئولین شهرستان 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۳۴۲): «دروغ‌های نانکلی» (بخش ۱۲): ترس موهوم اهالی (بخش ۵): بنده در مطالعه روانشناسی تاریخی مسئله ترس در این روستا و اهالی آن، به نکات جالب‌تری رسیدم: 😳 شایعه ترسویی سادات 🙄 👌 عبارت «پیشیک‌دن قورخان سیّدلَر»!! هجویه‌ای بود که برخی از اهالی نیریج و سایر روستاهای همجوار از قدیم، علیه سادات امامزاده به کار می‌بردند! و حتی قصه‌ای هم برایش ساخته بودند که یکی از سادات، چنان فریادهای ترسناکی سر می‌داده که صدایش به روستای نیریج هم رسیده بود و آن‌ها که برای کمک آمده بودند، می‌بینند که آن سید از یک گربه (پیشیک بزبان ترکی) که گمان کرده یک «ببر» است، ترسیده و آنهمه جاروجنجال راه انداخته است!! البته وجود جانوران وحشی در منطقه، چیز عجیبی نبوده و هنوز هم گاهی در اطراف دیده می‌شوند از گرگ و روباه و شغال گرفته تا خرس و پلنگ و... عجیب آنکه برخی از اهالی امامزاده هم این توهین را باور کرده‌اند با این توجیه که اجداد سادات (کاروانی از حسینی‌ها و موسوی‌ها) که از سبزوار مشهد، عازم زیارت اربعینی امام حسین(ع) در کربلا بوده‌اند، گرفتار راهزنان می‌شوند و نه تنها پول و اموال خود را از دست می‌دهند بلکه روحیه و شجاعت‌شان هم بر باد می‌رود و لذا بعد از آن از سایه خودشان هم می‌ترسیده‌اند! تا آنجا که همسر سیدمحمدرضا حسینی (بزرگ کاروان) اصرار می‌کند که به سبزوار برگردند و نهایتاً هم در اینجا نمی‌مانند و به سبزوار برمی‌گردند. تنها کسی از نسل‌های اخیر هم که از محل قبر مرحوم حاج‌سیدمحمدرضا حسینی خبر داشته و هنگام مسافرت زیارتی به مشهد سری هم به سبزوار (در فاصله ۲۴۴ کیلومتری مشهد و طی مسافتی در حدود ۲ الی ۳ ساعت با خودروی شخصی) می‌زده، مرحوم حاج‌سید یوسف علاءالدینی (پسرعموی بنده) بوده است. 👌 این نکته نشان‌گر آنست که اجداد معاصر ما، از فارس‌های سبزوار مشهد بوده‌اند نه افغانی (که یکی از طایفه‌های معلوم‌الحال شایعه کرده‌اند!) 👌 سادات امکان بازگشت به زادگاه خود را داشته‌اند ولیکن محمدحسین‌خان و محمدکاظم‌خان بعلل مختلفی (قبلاً توضیح داده‌ام) اصرار داشته‌اند که سادات در همین‌جا (ابتدائاً نیریج و آنگاه امامزاده) بمانند. 👌 خوانین مذکور «مزرعه (نه قریه) امامزاده» را بین سادات حسینی و موسوی، بطور مساوی (۳ دانگ به حسینی‌ها و ۳ دانگ به موسوی‌ها)، هبه کرده بودند و هیچ حرفی از وقف هم نبوده است. چنانکه در قدیمی‌ترین وصیت‌نامه روستا (متعلق به معمار بازسازی بقعه؛ سیدحسن‌بابا) هم هیچ اشاره‌‌ای به وقف و موقوفه و امثالهم نشده است. 👌 بعید نیست که تعدادی از سادات که تمایلی به کار و زندگی روستایی نداشته‌اند، «ترس» از سیاه و سفید را بهانه نارضایتی خود قرار داده بوده‌اند تا ترحم دیگران را برانگیزند که همه کاروان به سبزوار برگردند! 👌 ولیکن این مسئله «ترس» یا بهانه ظاهراً تا آن‌جا جدی می‌شود که خوانین مذکور به خان رُستاق منصور (کوچک‌خان داودی) دستور می‌دهند که به امامزاده کوچ کند تا مسئولیت نگهبانی و خدمتگزاری سادات را بر عهده بگیرند و آن‌ها هم با ارادت مذهبی خود، خود را مفتخر به این امر می‌کنند. 👌 بعد از کوچ کوچک‌خانی‌ها (داودی‌ها) دو دانگ روستا، موقوفه امامزاده می‌شود تا میهمانان جدید روستا بتوانند به امرار معاش خود هم بپردازند. 👌 پدر بزرگ بنده (مرحوم سیدمحمدعلی فرزند مرحوم سیدحسن‌بابا) با حسن‌آبادی‌های نیریجی، وصلت می‌کند که «حسن‌آبادی‌های روستا» (غیر از حسن‌آبادی‌های مستأجر) هم از همان طایفه هستند که آن‌ها هم به اینجا کوچ‌ می‌کنند. ولیکن به علت خاصی، به «مستأجرین موقوفه» نمی‌پیوندند! 👌 حسن‌آبادی‌هایی که از ۱۳۲۰ (بعنوان مستأجرین جدید ۲ دانگ) به اهالی این روستا می‌پیوندند، ربطی به حسن‌آبادی‌های اولیه نداشته‌اند و رقباتی را هم که در اختیار گرفتند قبلاً در استیجار کوچک‌خانی‌ها (داودی‌هایی غیر از داودی‌های فعلی) بوده است. 👌 موقوفه شدن دو دانگ روستا برای امامزاده (و البته برای تعمیر و نگهداری بقعه مبارکه و خدمت به زوار محترم آن و همچنین ارتزاق مستأجرین) این توهم را بوجود آورده که لابد چهار دانگ دیگر روستا هم وقف سادات شده بوده است! و حال آنکه مالکیت سادات بر ۴ دانگ روستا، در قالب «هبه» بوده است نه «وقف». به همین دلیل هم در «واقف‌نامه» در کنار وقف از کلمه «مالک» استفاده شده است. الغرض؛ وهم «ترس و ترسو» بودن سادات از دل این قصه‌ها در آمده است! حالا اصلاً فرض می‌کنیم که سادات از برف‌های سنگین محلی هم می‌ترسیده‌اند یا از جانورانی که در منطقه، دیده می‌شدند و لذا داودی‌ها برای احساس امنیت بخشیدن به سادات به این روستا آمده‌اند! خب! آیا نمی‌توان نتیجه گرفت که طوایف داودی‌ها هم انسان‌های ترسویی نبوده و بلکه شجاع بوده‌اند؟! ...ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۲ خرداد ۱۴۰۳ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده و مسئولین شهرستان 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۳۴۳): «دروغ‌های نانکلی» (بخش ۱۳): ترس موهوم اهالی (بخش ۶): آقای مجید نان‌کَلی! می‌دانم که هر شب و روز پیام‌های مرا با دقت می‌خوانی! بدان و آگاه باش که در این روستا با سلاح استخفاف و ایجاد ترس و رعب و وحشت هرگز به مقصد شوم و شیطانی خود نخواهی رسید. زیرا که اهالی این روستا حتی یک‌نفرشان هم ترسو و بزدل نیستند. حدود ۶ ماه از فراخوان تو (اما بنام اطلاعیه شماره یک شورای روستا!!!) گذشت و دیدی که حتی یک نفر هم به دعوت و تحریک و تهییج تو لبیک نگفت! اگر گمان کنی که این‌ها (حتی مزدوران خودفروخته خودت) از روی ترس و مرعوب عناوین بنده شدن، علیه من شکایت نکردند و به تو ملحق نشدند، خیلی خری! و من اجازه دادم محکوم بشوم تا حداقل به تو ثابت شود که سخت در گمراهی به سر می‌بری و ای‌کاش علت دیگری در میان نبود تا اقدام به تجدیدنظرخواهی نکنم و بگذارم تا آخر عمر سیاهت در انتظار و حسرت به سر ببری! و چنانچه احیاناً کسی هم یافت شد که علیه بنده شکایت نماید، هرگز به این معنی نیست که چون تو باعث محکومیت من شدی و ترس اهالی ریخت و کسی آمد برای شکایت! بلکه علت دیگری داشته است. و فراموش نکن که ترس در این روستا مرده است و قرن‌هاست که مدفون شده و هرچی از ترس و هراس سادات و سایر اهالی شنیده‌ای، شایعه‌ای پوچ بیشتر نبوده و نیست. بقول سعدی: تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد هر بيشه گمان مبر که خالی‌ست باشد که در آن پلنگ خفته باشد! بنابراین اهالی این روستا (اعم از سادات و غیرسادات) هیچکدام ترسو و بزدل نبوده و نیستند و نخواهند بود. فلذا بیهوده شایعه‌پراکنی نکن که اهالی از فلان مسئله می‌ترسند! و منتظر ریختن ترسشان هستند ووو... چند نمونه دیگر از بی‌باکی اهالی: ۷) جناب آقای سیدقاسم موسوی و خانواده‌اش هم، نماد شجاعت و قهرمانی روستای ماست که تاب‌آوری شگفت‌انگیزی در برابر حملات ناجوانمردانه تو و هجوم پیاپی انواع عنکبوت‌های سمّی از خود به یادگار گذاشت! هر خانواده دیگری شاید نمی‌توانست در برابر آنهمه ناجوانمردی و نامردمی فامیل و همسایه‌های کله‌شق، اینهمه مقاومت بخرج بدهد! ۸) حالا که حرف از همه شد به نترسی میرزایی‌ها هم بد نیست اشاره‌ای بکنم و همین یک مورد کفایت می‌کند که فردی مشهور به حسین دادا، برای دفاع از حق خود، حاضر است خود را با بنزین به آتش بکشد! آیا کسی می‌تواند ادعا کند که میرزایی‌ها ترسو و بزدل هستند؟! ۹) نمونه آخر شجاعت، سیدیداله است که جلوی تراکتور حاج‌صفت دراز کشید و «هل من مبارز» طلبید! آیا کسی می‌تواند باور کند که چنین فردی که آماده خودکشی است، انسان ترسو و بزدلی است. (البته اخیراً متوجه شدم که این دخوی جسور چگونه فریب خورده و مرتکب چه خبط وحشتناکی شده است که لازمست در مجال مناسبی طی پیام مستقلی بدان بپردازم!) من اگر بخواهم به بیان ادامه نمونه‌های نترسی و بی‌باکی و کله‌خرابی خودم و اهالی قدیم و جدید روستا بپردازم احتمالاً باید ۵۰۰ تا پیام دیگر هم بنویسم که متأسفانه چنین مجالی را فعلاً ندارم! در هر حال، تأکید بر ترسو بودن اهالی و رفتن در فضای تهدید، ارعاب و تولید وحشت توسط افرادی از قبیل نانکلی و کاظم‌رنگی و صادق‌جنگی و ممدننگی و الباقی قاذورات و دخوها، و در عین‌حال با فرافکنی عجیبی، نسبت دادن آن‌ها به بنده، معمای غریبی است! و ذهن مرا سخت مشغول کرده بود و حتی وقتی به اشاره خودم جهت تشجیع اهالی به مقاومت، در موضوع بازرس ویژه بودنم فکر کردم با خود گفتم نکند که من هم ناخواسته، اهالی را ترسو پنداشته و آن‌ها را محتاج تشجیع دانسته‌ام؟! و حال آنکه بنده به هر طرف روستا که نگاه می‌کنم و هر طایفه‌ای را که در نظر می‌گیرم، تنها چیزی که در آن‌ها نمی‌بینم، ترس و هراس و رعب و وحشت است! نمی‌دانم چرا عده‌ای القاء می‌کنند که اهالی این روستا ترسو و بزدل هستند تا آنجا که معطل محکومیت بنده در دادگاه نانکلی هستند تا جرأت پیدا کنند و بروند علیه بنده طرح شکایت بکنند!!؟ در این روستا هیچ شخص و طایفه‌ای، ترسو و بزدل نیست که بیهوده خود را اسیر رعب و وحشت کسی بکند و با تهدیدهای این و آن، فرار را بر قرار ترجیح بدهد! بنابراین نانکلی اوباش باید این پنبه را از گوش خود خارج سازد که می‌تواند با چند تا توپ و تشر و چند تا نامه و بخشنامه، اهالی ما را مرعوب و متوحش بسازد. تو و بزرگتر از تو نخواهند توانست با تهدید و اخطار، کسی را از این روستا وادار به کوچ کردن بکنند. ممکنست ما مرتکب خبط و خطاهای حتی بزرگ و وحشتناکی هم بشویم ولیکن هرگز ترسو نیستیم و براحتی میدان را خالی نمی‌کنیم که تو بیایی با نوکرانت، دفینه‌های آن را غارت کنی آنهم با اخراج مکارانه ما از زادگاه ما آنهم با لطائف‌الحیلی که تماماً نقش بر آب هستند. ..ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
1_8275867948.ogg
36.9K
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده و مسئولین شهرستان 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۳۴۴): کسانی که در حوزه سیاست و فقاهت مرا می‌شناسند، بنده را کاشف‌الاسرار می‌نامند! و گمان می‌کنند که لابد بنده به اطلاعات محرمانه دسترسی دارم! و حال آنکه دیدگاه‌های بنده عمدتاً بر دو‌ چیز استوار است؛ ۱) اطلاعات عمومی که در دسترس همگان هم است. ۲) تحلیل منطقی و ربط دادن اطلاعات موجود. و اطلاعات و داده‌ها اگر صحیح باشند، تحلیل‌های ذی‌ربط هم دقیق در می‌آیند. فرضاً ذهن بنده، ناخودآگاه؛ این پیام صوتی ناتمام صادق‌جنگی☝️را (که اشتباهاً به گروه مجازی شورای خائن ارسال کرده بود!)👇 https://eitaa.com/GonbadeFirozeh/984 در کنار «اطلاعیه شماره یک» شورای خائن روستا👇 https://eitaa.com/GonbadeFirozeh/998 قرار می‌دهد که با این عبارت شروع شده: «بسمه تعالی.اطلاعیه شماره یک.با سلام خدمت کلیه اهالی روستای امامزاده علاءالدین(ع).ضمن عرض تسلیت بمناسبت ایام فاطمیه.به استحضار همشهریان و کلیه طوایف محترم ساکن و غیر ساکن روستا میرساند؛» و نتیجه می‌گیرد که متن فراخوان شورای خائن برای تهییج اهالی به شکایت علیه بنده و هماهنگ با شکایت نان‌کلی را، احتمالاً صادق‌جنگی تهیه کرده است نه نانکلی! ولیکن لحن اطلاعیه بیشتر به این می‌خورد که نویسنده آن، خود نانکلی یا وکیل او بوده است و شاید هم این مفسدین پلید، طی هم‌اندیشی مجازی، با هم به این جمع‌بندی رسیده‌اند. در هر حال مفاد آن، حقوقی‌تر از آنست که اعضای بی‌سواد شورا قادر به تحریر آن باشند! و الله أعلم! ..ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۳خرداد۱۴۰۳ سادات میدان 🎲 گروه سیدعلاءالدین 🌹
هدایت شده از شمیم انتظار
بیدار شویم.. @shamime141