قابل توجه اهالی غیور امامزاده!
💠
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۲۳۰):
علت بدعهدی نانکلی!
از ۱۴۰۰/۱۰/۲۳
تا ۱۴۰۰/۱۲/۴
چه اتفاقی افتاد که باعث وقاحت نانکلی گشت؟!
۱) ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ جمعی از اهالی، ضمن مراجعه التماسی به نانکلی، بمنظور پرهیز وی از وقفنامه جعلی، توافقی با وی مینویسند که وقفنامه اصلی، مبنای تفاهم و عمل قرار گیرد.
این توافقنامه (یکساله) توسط امین نانکلی و عضو شورا، با این بهانه که باعث رسمیت دخالت اوقاف در روستا میگردد، تخطئه میشود!!
۲) ۱۴۰۰/۱۱/۱۴ همایشی در حسینیه ۱۳ آبان، با حضور حداکثری اهالی، برگزار شد که ظاهراً بمنظور چارهجویی برای نحوه پیشبرد توافقنامه استمهالیه بود!
اما ظرف ۴۰روز از امضای استمهالیه، نانکلی طی بخشنامهای، آنرا نقض و وی مجدداً به وقفنامه جعلی، باز میگردد!
برای بنده، معمایی شد که چرا وی، بدعهدی کرده و برجام خود را آتش زد؟!
مگر در آن چهل روز، چه اتفاقی افتاد که موجب پرروئی او شد؟!
۳) ۱۴۰۰/۱۱/۱۴ همایشی بود (مهمترین اتفاق) که صورتجلسه آن مورد تأیید حضار قرار گرفت و مقرر شد ۱۱ نفر در پیگیری امر «مواجهه اصولی با اوقاف»، مرا همراهی کنند.
(۱۱ نفری که مثل برادران یوسف، مرا در تنهایی چاه مقابله با نانکلی افکندند!)
در آن مقطع، بنده در کمال خوشخیالی و اعتماد به اهالی به سر میبردم و حتی پذیرفتم که رسمیترین خرمهرههای نانکلی مرا به آوج ببرند تا با رئیس ثبت، دیدار کنم!
غافل از آنکه این شیادها در پیوندی عمیق، دقیق و مستقیم با نانکلی، هیچ کمکی بجز کارشکنی ندارند!
آن همایش منافقانه ...
...ادامه دارد.
✍ سیدمحمدسینی(منتظر)
۶دی۱۴۰۲
سادات میدان
🎲
سیدعلاءالدین
🌹
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی امامزاده
💠
علاءالدین در افق آینده
(قسمت۲۳۱):
گاهشمار واکنشهای متقابل
اوقاف و اهالی امامزاده (۰۱)
۱) سالهای قبل از ۱۳۶۲
مستأجرین مزارع و باغات روستا (اعم از غیرسادات و برخی سادات) سهمیهای موسوم به «باغقارا» به مالکین املاک سادات و موقوفه امامزاده، پرداخت میکردند که تعبیری محلی از «اجارهبهاء و بهره موقوفه» بوده است.
صورتحساب باغقارای دو دانگ امامزاده در اختیار مرحوم مهدی داوودی بوده و بعد از او در اختیار حاجزینالدین بوده و ایشان هم آنرا هنگام مهاجرت از روستا به آقای حمداله داودی میسپارد.
پرداخت باغقارا توسط سادات مالک، شایعهای بیش نیست.
در این مقطع، آخرین کدخدای روستا (که از سال ۱۳۲۰ ساکن روستا شده و بعنوان آخرین مستأجر امامزاده، یکسوم دو دانگ موقوفه را در اختیار خود گرفته بود) در حضور جمع، سادات را تهدید به اخراج از روستا میکند (که ظاهراً درگیری وی بر سر سهمیه تراکتور روستا با یکی از سادات بوده!) ولیکن با مرگ فجیعی توسط همان تراکتور به دیار باقی میشتابد!
۲) از سال۱۳۶۲
دخالت «اوقاف قزوین» (زیرمجموعه اوقاف زنجان) در امر نحوه جمعآوری بهره دو دانگ موقوفه امامزاده بدون استناد به سند وقفی و صرفاً بر اساس توافقی مبهم که طرفین آن و اصالت آن، مشخص نشده است!
در طی این نامه (مستند به توافقی مبهم!)، برای پسران یکی از مستأجرین، نقش کارگزاری در نظر گرفته میشود که دارنده آخرین لیست باغقارا در زمره آنهاست!
(پیام ش. ۱۰ کانال سیدعلاءالدین و ضمیمه آن)
۳) سال۱۳۷۵
دخالت اوقاف در ماجرای تخصیص وامی برای احداث سد خاکی که آ.میرشجاع (دهیار غیررسمی) در طی مراحلی متوجه میشود که در پرونده این روستا در نزد اوقاف، دستکاریهای عجیبی به زیان سادات، صورت گرفته و در طی مراوده مذکور، کاشف بعمل میآید که این روستا متروکه، مخروبه و قابل مصادره جلوه داده شده و در آستانه تصرف توسط اوقاف است!
(پیام ۰۹ کانال سیدعلاءالدین)
۴) سال۱۳۸۱
مرحوم آ.سیدابراهیم موسوی (یکی از اعضای هیئت امناء روستا) در قالب نامهای اعتراضی به بخشداری آوج (پیام ۱۴۰۲/۲/۴ کانال گنبد فیروزه) که مورد تأیید مرحومان آ.سیدیوسف علاءالدینی و آ.سیداسداله موسوی (از بزرگان وقت روستا) قرار میگیرد. در این نامه به حیف و میل اوقاف در درآمد حاصله از اجارات رقبات وقفی دو دانگ موقوفه امامزاده، تصریح شده و اینکه بعد از سلطه اوقاف بر دو دانگ امامزاده، ریالی از عایدات آن برای تعمیر و نگهداری گنبد و بقعه مبارکه زلزلهزده، صرف نشده است!
(چنانچه آ.میرشجاع از محل بودجه عمومی دهیاری و کمکی خیرین، عمارت امامزاده را مورد رسیدگی قرار نمیداد، این بقعه تاکنون فروریخته بود!)
۵) از سال۱۳۹۴
بدنبال وقوع حفاریهای غیرمجاز و ثروتمند شدن چشمگیر و ناگهانی تعدادی از اهالی کمبضاعت روستا و گزارش ماجرا به اوقاف، یکی از کارمندان اوقاف بویینزهرا (مجید نانکلی) به بهانه متراژ خانههای اهالی، مخفیانه به مدت سهشبانهروز، در اوج سوز و سرمای شدید روستای پر برف و بوران، میهمان یکی از مستأجرین دو دانگ امامزاده میشود!
حماسه «چکمه سفید»، اسم رمزی در بین نفوذیهای نانکلی در روستا برای اشاره به عملیات سرّی مذکور بوده که بالاخره در سال ۱۴۰۱ لو رفته و توسط بنده افشاگری و در فضای مجازی شورای روستا بدان اعتراف میشود!
(پیام ۲۰۶ گنبد فیروزه)
۶) سال۱۳۹۵
سیدمحمدحسینی(منتظر) طی سخنرانی در حضور امام جمعه و مقامات آوج و نیز مدیران اوقاف بویینزهرا، صریحاً به عدم رسیدگی اوقاف و میراث فرهنگی به حفظ و نگهداری بقعه مبارکه، اعتراض میکند.
در این سخنرانی به «تغییر نقش برخی از مستأجرین به مالکین دو دانگ موقوفه» نیز اشاره میشود.
پیامد همان سخنرانی غیرمنتظره، اوقاف اقدام به مکاتبه رسمی با دهیار میکند که دهیار وقت طی سه جوابیه، توجه اوقاف را از وقفنامه جعلی به اصلی جلب و متذکر میشود. ولیکن بدنبال یک «جنگ روانی» عجیبی، تنها دهیاران بومی، مورد هجوم تروریستی قرار میگیرند! (پرونده شکایت و محکومیت تروریستها قابل استعلام از دادسرای آوج)
۷) سال۱۳۹۷
طوماری با دهها امضاء از طرف اهالی (درج در پیام ۲۰۵ گنبد فیروزه) که به تأیید شورای روستا نیز رسیده، توجه اوقاف به موقوفه بودن فقط دو دانگ روستا جلب میشود.
۸) از سال۱۳۹۸
با آغاز ریاست مجید نانکلی، توطئههای عجیبی در روستا شکل میگیرد که در طی آن، یکی از اعضای شورا بعنوان «امین اوقاف» منصوب میشود که «تعارض منافع» آشکاری را رقم میزند.
همچنین یکی از مستأجرین دو دانگ موقوفه (یکی از پسران آخرین کدخدا که مصمم به اخراج سادات از روستا بوده و میزبان عملیات مخفی نانکلی) در طی انتخابات ۱۴۰۰ به عضویت و ریاست شورای روستا میرسد! که ایضاً دومین «تعارض منافع» در این روستا را شکل میدهد. وی همچنین..
..ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۸ دی۱۴۰۲
سادات میدان
🎲
سیدعلاءالدین
🌹
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی غیور امامزاده
💠
علاءالدین در افق آینده
(قسمت۲۳۲):
گاهشمار واکنشهای متقابل
اوقاف و اهالی امامزاده (۰۲)
نانکلی همچنین بصورت مخفیانه توسط نفوذیهای خود بعضویت گروه مجازی شورای روستا (واتساپ و شاید قبلش در تلگرام) در میآید! (اگرچه طبق ادعای ممدشورا، در اینخصوص فقط حسنشورا مقصر است! ولیکن بیخبری اهالی به علت سکوت دو عضو دیگر شورا در این خیانت، محل تأمل دارد!)
نانکلی با سلطه یافتن نفوذیهای خود در روستا، اقدام به صدور بخشنامههای غیرقانونی نموده و مالکیت سادات روستا را مورد انکار قرار میدهد!
۹) زمستان۱۴۰۰
تعدادی از اهالی (حدود ۳۰ نفر از جمله اعضای شورای روستا) طی مراجعه به دفتر رئیس اوقاف در قالب عقد صورتجلسهای اعتراضی (و به تعبیری؛ التماسی!) موسوم به «استمهال یکساله»، برای بار دوم، توجه اوقاف را به وقفنامه اصلی، جلب میکنند و نانکلی هم میپذیرد ولیکن ظرف ۴۱ روز با صدور بخشنامهای غیرقانونی، مسیر غلط قبلی خود را رفته و برجام مذکور را عملاً پایمال میسازد!
(در پیام ۲۳۰ گنبد فیروزه به علت بدعهدی نامبرده اشاره شد)
۱۰) زمستان۱۴۰۰
بزرگترین همایش چارهجویی اهالی برای نحوه تعامل یا تقابل با اوقاف نانکلی با مدیریت سیدکاظم موسوی (رئیس شورای اسبق) در محل حسینیه محله ۱۳ آبان تهران برگزار گردید.
نظریات متفاوت و بعضاً متضاد پنجگانه اهالی در این همایش، توسط اینجانب، جمعبندی و نقادی شد و نهایتاً نظریه ترکیبی بنده، مورد قبول جمع قرار گرفت و با تنظیم صورتجلسهای که به تأیید اکثریت رسید و با امامت نماز جماعت توسط حقیر، خاتمه یافت که مفهومی از پرچمداری بنده در مواجهه با تهاجمات نانکلی هم داشت!
در این مرحله، همه اهالی از جمله بنده بیخبر از تحولات شیطانی و نفسانی بعضی از اهالی در روستا بر این گمان باطل بودیم که لابد همگی علیه اوقاف، با همدیگر متحد هستیم!
(اگرچه اختلالی در مدیریت همایش، گویای کاسههایی زیر نیمکاسه بود اما در ابتدای امر چیزی از آن، آشکار نبود ولی به نحو شگفتانگیزی، یکی پس از دیگری، برملا گردیدند! که شرح جداگانهای میطلبند.)
۱۱) زمستان۱۴۰۰
طبق قرار عمومی همایش، ۱۱ نفر از اهالی، داوطلب میشوند که بنده را در مراجعه به ادارات آوج بویژه اداره ثبت، همراهی نمایند.
طرح بنده این بود که تصویری از بخشنامههای اوقاف به اداره ثبت و غیره را (که مدیران آوج را وادار به «ترک فعل» نموده!) بدست آورده و ضمن استعلام از اوقاف در باره صحت آن، پیگیر ابطال آنها باشیم و چنانچه از طریق سازمان اوقاف و سایر نهادهای دولتی و نظارتی موفق نشدیم به دستگاه قضائیه متوسل شویم. غافل از اینکه این ایده همانشب به نانکلی منعکس شده است تا کارشکنیهای بعدی وی و عواملش صورت بگیرد!
عجیبتر آنکه نفوذیهای رسمی نانکلی در شورای روستا، داوطلب هماهنگی و بردن بنده از تهران به آوج شدند! (و متاسفانه بنده هم مثل سایرین هنوز در حالت اعتماد ۱۰۰٪ی و خوشبینی کامل به شورای روستا به سر میبردم و ذرهای هم به «پیشقراولان نانکلی برای اضمحلال روستا» بدبین نبودم!)
عدم حضور رئیس ثبت آوج در محل کار خود و عدم همکاری معاون وی با بنده و هیئت همراه، نشان از عدم هماهنگی داشت یا به تعبیری دیگر، هماهنگی برای شکست اولین برنامه بنده بود! با این حال هنوز هم در حالت خوشبینی بودیم و خائنین هم در بین خودشان به ریش ما میخندیدند!
اگرچه کسب همان اطلاعات شفاهی از معاون ثبت (و جهاد کشاورزی)، کفایت میکرد که گامهای بعدی نیز برداشته شود ولیکن آن همایش و پیامدهای مترتب بر آن (بمفهوم خالی بودن دست اهالی از امارهای مقتدرانه در برابر زیادهخواهی عجیب اوقاف!) موجب گستاخی نانکلی گشت. تا آنجا که وی حتی با ارائه دادخواستی کاملاً کذّابانه و مخفیانه (در مورخه ۱۴۰۱/۵/۱۲) به دادسرای آوج، در صدد ابطال مخفیانه قدیمیترین اسناد مالکیتی اهالی از طریق فریب دادگاه بر آمد!
البته اهالی (به استثناء گماشتههای وی) از اقدام حقوقی وی کاملاً بیخبر بودند و بنده هم بعد از صدور رأی قاضی مبنی بر «بطلان دعوا» و تجدیدنظرخواهی نانکلی، از این قضیه خبردار شدم وگرنه ایبسا از دادگاه بعدی هم بیخبر میماندیم! و چنانچه دادگاه هم در چنبره دروغهای ترکیبی نانکلی افتاده و حکم به ابطال اظهارنامههای ثبتی میداد، قطعاً مشکلات عدیده دامنهداری را برای اهالی و مسئولین دولتی و قضایی بدنبال داشت.
یکی از وجوه تعارض منافع مورد اشاره در همینجاست که اعضای شورای خائن حتی جرأت نکردند (یا از نوکری خود دست نکشیدند!) تا لااقل برای حفظ ظاهر هم که شده، به دروغهای بزرگ نانکلی اعتراضی بکنند! یا لااقل اهالی را مطلع نمایند!
گماشتههای نانکلی، هر وقت که غش کردند به دامن نانکلی افتادند و دریغ از اینکه لااقل یکبار (ولو صوری!) به دامن اهالی غش کنند! ...
...ادامه دارد.
✍️حسینی(منتظر)
۰۸دی۱۴۰۲
سادات میدان
🎲
سیدعلاءالدین
🌹
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی غیور امامزاده
💠
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۲۳۳):
گاهشمار واکنشهای متقابل
اوقاف و اهالی امامزاده(۰۳)
... بعنوان نمونهای دیگر؛
وقتی که در مراجعه بنده به امام جمعه آوج، ایشان پیشنهاد کردند که قبل از کشانیدن قضایای دعوای اوقاف با شما به قزوین، اجازه بدهید بنده واسطه بشوم تا نشست مشترکی را برگزار نمایم بین نانکلی و دو تن از نمایندگان سادات حسینی و موسوی و بنده هم پذیرفتم ولیکن اجابت نانکلی ماهها طول کشید! (زیرا او در تدارک تنظیم دادخواست و مدارک ابطال اسناد قدیمی سادات بود!) در آن جلسه، بنده نتوانستم شرکت نمایم ولیکن دو نفر از سادات حسینی و موسوی فعال در صحنه، حضور یافته بودند که البته با تکبر نانکلی جلسه بیثمری بود و امام جمعه هم تنها راه ممکن غلبه بر نانکلی را به شکایت و دادگاه ارجاع داد!
نکته عجیب آن جلسه در اینجا بود که نانکلی گوشوارههای خود (حسنشورا و ممدشورا) را هم فضولتاً به جلسه برده بود! (آنهم 10 روز بعد از آنکه برای فریب دادگاه، اجداد متوفای اهالی را مجهولالمکان قلمداد کرده بود!) فلذا شرکت آندو کاملاً ناموجه بود ولیکن در توجیه دروغین بحق بودن حضورشان؛
حسنشورا در گروه شورای روستا نوشت: «دلیل حضور من در جلسه امام جمعه و اوقاف این بود که؛ اولا به عنوان شورا باید شرکت میکردم دوم به نمایندگی از سهم دو دانگ و همچنین یک سوم دو دانگ متعلق به اینجانبه که باید حضور پیدا میکردم و امام جمعه و اوقاف دعوت کرده بودن» و حال آنکه هیچگونه دعوتی از طرف امام جمعه از شورا بعمل نیامده بود و وی صریحاً دروغگویی کرد!
(وانگهی وی حتی ادعا کرده که «نمایندگی از سهم دو دانگ» را دارد! و حال آنکه سایر «مستأجرین دو دانگ» نه تنها چنین نمایندگی و حقی را به وی که در صدد تصاحب کل دو دانگ و بلکه ششدانگ امامزاده است، ندادهاند بلکه با وی در تنش و تعارض هم هستند ولیکن وی به دروغگویی عادت کرده است و دائماً هم فرافکنی میکند!)
و طبق انتظاری که میرفت؛ بلافاصله ممدشورا هم توجیه مشابهی را نوشت! که آنهم دروغ بود و تداوم رنگرزیهای همیشگی او!
این دومی که از فرط بیغیرتی و عشق ریاست، جرأت نکرد حتی یک صفحه گواهی فوت پدرش را به دادگاه ارائه بدهد و داغ ننگ متهم شدن پدربزرگهای مادری و پدری خود در نوکری نانکلی را تا ابد بر پیشانی خود زد!!
البته آنچه که در اینجا باید بدان توجه کرد؛ اینست که برای جلسهای نه چندان مهم (که بنده آنرا چندان جدی نگرفتم و پیشاپیش حدس میزدم که اتلاف وقت باشد فلذا آنرا نرفتم! اما) اینها بدو بدو رفته بودند ولیکن هنگام شکایت نانکلی علیه اجداد اهالی، حتی یک جیک هم نزدند!!! تا چه رسد به این که؛ «نماینده اهالی» باشند و بر خود تکلیف بدانند که حتما باید شرکت کنند!
موارد این «یک بام و دو هوا»های ننگین (مصداق عینی تعارض منافع) را مکرراً میتوان در گفتار و کردارهای نفسانی و شیطانی و شرورانه اینها سراغ گرفت!
اینها در راستای حمایت از نانکلی؛ حتی حاضر نشدند یک خبر کوتاه محض اطلاع مخاطبین سرسپرده خود در کانال و گروه خود درج نمایند و حال آنکه تلاش مذبوحانه نانکلی برای «ابطال اسناد اجدادی اهالی» بصورت مخفیانه، مسئله قابل اغماضی نبود.
و اساساً هر جا که احساس کردند، نکته ای وجود دارد که اشاره بدان ممکنست علیه بنده تمام شود یا به نفع نانکلی تمام شود، آنرا در بوق و کرنا کردند که نشانه کاملاً آشکاری از پفیوزی آنهاست!
در عینحال؛ این قضایا نقطهعطفی شدند برای مواجههای واقعبینانه با اوقاف و پرهیز از بلاهتی که اهالی سادهدل ما تا آن تاریخ، گرفتار آن بودند!
۱۲) سالهای منتهی به ۱۴۰۰
با تمدید دوره مدیریتی نانکلی در اوقاف و سلطه یافتن نمایندگان رسمی و غیررسمی او در روستا بر امور اهالی، وی اقدام به صدور بخشنامههای غیرقانونی تهاجمیتری نموده و مالکیت دیرینه سادات و کلیه اهالی روستا را مورد انکار، تخطئه و تکذیب خود قرار میدهد!
در این دوره، اعضای شورا چنان به تسخیر و دریوزگی نانکلی در آمدهاند که نه تنها جرأت یا اراده مواجهه اصولی و حتی صوری با نانکلی را ندارند بلکه اقدام به برقراری یا تداوم رفتوآمدهای صمیمانه و عاطفی خانوادگی هم با او نموده (و طبق گزارشی؛ «معالجه بیماری دختر نانکلی در تهران» را هم پشتیبانی میکنند!) و تنها چیزی که بدان نمیاندیشند، حقوق پایمال شده موکلینشان است!
آنها چنان به نانکلی نرد عشق باختهاند که سرمست از تحمیق و حمایتهای نانکلی هستند و هیچ ابائی از لو رفتن «روابط غیرعادی» خود در نزد اهالی بعنوان نمایندگان اهالی با «فرد مهاجم به اهالی» ندارند که حیثیت، مالکیت و شئونات اهالی را مورد تهاجم خطیر و غیرعادی خود قرار داده است!
...ادامه دارد.
✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر)
۰۸ دی ۱۴۰۲
گروه هماندیشی سادات میدان
🎲
گروه هماندیشی سیدعلاءالدین
🌹
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی غیور امامزاده
💠
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۲۳۴):
گاهشمار واکنشهای متقابل
اوقاف و اهالی امامزاده(۰۴)
بدیهیست که نشان دادن در باغهای سبزی به چنین افراد ضعیفالنفس و خودباختهای از طرف نانکلی، آنها را به حضیضی ساقط میگرداند که نه تنها موکلین خود را رها میکنند بلکه خود را دربست در اختیار او قرار میدهند!
حقارتهای سابقه و احساس غرور و تبختر ناشی از احترامات کاذب نانکلی به آنها موجب گمراهیشان گردیده است. آنها که عمری بدنبال گله دویده و با مار و مور و موش و گرگ و شغال و الاغ و غودوغ درگیر بودهاند و...، تحویل گرفته شدن با یک ناهار و شام توسط عالیجناب نانکلی بعنوان رئیس کل اداره اوقاف بوئینزهرا که شهرستان آوج هم در قلمرو حکمرانی گسترده اوست، برایشان دستکمی از سیر در عرش اعلی ندارد! و تعریف کردن مشعوفیت خود از اینکه فرضا صبحانهای را مهمان جناب آقای نانکلی دامت برکاته، بودهاند برای اهالی هاجوواج روستا موجب غنج زدن دل آنهاست!
بویژه برای ممدشورا که داشتن عناوین «امین اوقاف» و «ریاست شورا» (که البته در دور دوم بعلت رندی حسنشورا و پیشتازی او در ربودن این عنوان با نیمساعت تعجیل، وی از این عنوان خیلی گنده ناکام گشت!😂🤣😂) که بمفهوم «همهکاره روستا» است، دنیایی به عظمت فتح کهکشانهای آندرومدا و راه شیری است!
گیریم که اینها بیسواد و بیلمز و دهاتی و ندیدبدید بودند و از «تعارض منافع» هم هیچگونه فهمی نداشتهاند، آیا نانکلی هم هیچ درکی از این قانونشکنی خود نداشته است؟!
علت دیگر بدمستی اعضای شورای خائن، اتکاء آنها بر کسانی است که بصورت تبعیضآمیز، آب در آسیاب آنها میریزند و ناشی از سلطه اعضای شورا بر بسیاری از امور اهالی و رانت و ویژهخواری نهفته در آنست. امکان چشمپوشی از انواع تخلفات مدنی اهالی و عدم گزارش آنها یا سوءاستفاده از مهر شورا برای پیشبرد برخی از امور ناموجه اهالی و یا تخصیص سهمیههای موهبتی از قبیل آرد و نفت و... باعث گردیده که اعضای شورا برای خود همپالگیهایی در حد باندبازی پدید آورند که برخی در آن نقش پیادهنظام شورا و تعدادی هم نقش ژنرالهای گردان شورا را دارند! همبستگی برخی از اهالی با شورا علیرغم اثبات انواع تخلفات و خیانتهای مرتکبه اعضای شورا و اطرافیان آنها، موجب اختلافاتی در بین اهالی گردیده است که با توجه به «سازمانیافتگی آمیخته به تعصبات جاهلی» باعث گردیده ضمن حاکمیت وضعیت روانی مارپیچ سکوت، بخش قابل توجهی از اهالی چشمها و گوشهای خود را بر واقعیتهای آشکار جلوی چشم خود ببندند که امری بسیار شگفتانگیز است و بالطبع فرجامی بجز انحلال شورا و تحت پیگرد قرار دادن تخلفات آنها باقی نگذاشته و بنده هم متناسب با فرصت و مجالی که دارم، پیگیر آن از طرق قانونی هستم.
۱۳) زمستان ۱۴۰۰
بنده که برای وقف ۹۹٪ از عواید اختراعات فنی مهندسی ۹۹ گانه خود، در مذاکرات مستمری با مسئولین و مشاورین حقوقی سازمان موقوفات آستان قدس رضوی بوده و برای مصرف آن عوائد، اقدام به طراحی ۱۹ بنیاد خیریه نموده و برای همپوشانی در تعامل با بنیادهای خیریه مشابه بودم، گوشهای از ذهنم، تشکیل «بنیاد خیریه علاء» (ویژه روستای علاءالدین) هم بود ولیکن با این دغدغه که چه اهداف و اموری را در دستور کار آن قرار بدهم؟
برای سنجیدن این امر، انتشار فراخوانی از ایدههای اقتصادی کل اهالی را مد نظر خود قرار دادم که طی آن، استدعای ارائه طرحهای مفید و قابل اجراء در روستا را نمودم. ولیکن آن اطلاعیه ساده به نحو متحیرانهای، بهانهای شد برای شیاطین روستا که شدیداً به تمسخر، توهین، تهمت و هجو بنده بپردازند!! و این اولین تَرَک در تصورات خوشبینانه بنده به کل اهالی روستا بود.
ظاهراً آنها از ورود بنده به امور روستا دچار وحشت شده و ضمن همپوشانی همدیگر، از ایراد هرگونه اهانت و هتاکی و فحاشی به بنده مضایقه نکردند! که اتفاق بسیار شگفتانگیزی بود!
(علل این تهاجم کاملاً نابخردانه و بلکه وحشیانه در قبال یک فراخوان ساده را متعاقباً توضیح خواهم داد)
۱۴) بهار ۱۴۰۱
تحریر و تحویل دو فقره نامه تظلمخواهی (متنوع در نحوه نگارش) به ریاست سازمان اوقاف، بلاجواب میماند! و مایه سرکوفت نفوذی نانکلی در شورای روستا علیه بنده میگردد!!
از همان همایش ۱۴۰۰/۱۱/۱۴ که اهالی روستا مرا در «صدر صف مقابله با نانکلی اوقاف»، قرار دادند، به تحریر این نامه میاندیشیدم ولیکن مایل بودم آنرا مستند به «بخشنامه نامشروع عامل اوقاف در بوئینزهرا» بکنم که با عدم همکاری اداره ثبت، میسر نشد. البته این احتمال را هم میدادم که از طرف آقای خاموشی (رئیس سازمان اوقاف) ترتیباثری بدان داده نشود! زیرا قبلاً هم ...
...ادامه دارد.
✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر)
۰۸ دی ۱۴۰۲
گروه سادات میدان
🎲
گروه هماندیشی سیدعلاءالدین
🌹
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی غیور امامزاده
💠
علاءالدین در افق آینده
(قسمت۲۳۵):
گاهشمار واکنشهای متقابل
اوقاف و اهالی امامزاده(۰۵)
.. زیرا قبلاً هم در زمان ریاست وی بر سازمان تبلیغات اسلامی که (بعنوان مدیرمسئول خانه هنر و ادبیات سوره حوزه هنری تهران) از مدیران زیرمجموعه ایشان بودم، تجربهای از بیاعتنائی متکبرانه وی به دیگران داشتم. خصوصاً از زمانی که در جلسه «جامعه وعاظ» تهران، ادعا کرد که وی کاشف اولیه مشانژاد (انقلابی از نظر وی و از نظر بنده؛ منحرف و ضدولایت و فریبکار) و معرف او به آقاسیدمجتبی خامنهای، بوده است! از لحاظ سیاسی با وی زاویه پیدا کردم و چنین ادعایی را خلاف مرام جمهوریتی نظام و وهن نظام ولائی تلقی کردم.
با همه این احوال، خود را مکلف دیدم به «اتمام حجت» و البته غافل از اینکه بین بستگان ایشان و اوقاف قزوین، مراودات اقتصادی خاصی برقرار است و مانع رسیدگی به مطالبه بنده خواهد شد!
در هر حال گام بعدی بنده (طبق بند چهارم صورتجلسه اهالی)، ارجاع پرونده دخالتهای غیرقانونی نانکلی در امور اهالی روستای امامزاده علاءالدین، به دادگاه بود که قاعدتاً باید توسط خود اهالی و با هزینه و اقدام خود آنها صورت میگرفت ولیکن؛ عشق آسان نمود ولی افتاد مشکلها!
زیرا گمان میکردم پیامهای بنده در فضای مجازی (آنزمان در واتساپ)، از چند تا پیام تجاوز نخواهد کرد و اوقات مرا زیاد نخواهد گرفت ولیکن طولی نکشید که تدریجاً متوجه گردیدم با توجه به «نفوذ عمیق نانکلی در ملأ روستا»، این پرونده ابعاد و اعماقی دارد بمراتب بیش از آنچه که در ابتدای امر بنظر میرسید فلذا در پیامرسان ایتا چیدمان مرتب پیامها و مدارک، موضوعیت پیدا کرد! و تعداد آنها تاکنون (جمع پیامهای کانالهای سیدعلاءالدین و گنبد فیروزه) به 370 = 235 + 135 رسیده است.
(و من نمیدانم چرا شورای روستا تعداد آنها را در اطلاعیه شماره یک خود که اخیراً باشتراک گذاشت؛ 1000 پیام و خود نانکلی تعداد آنها را در شکایت خود علیه بنده؛ 200 پیام برشمردهاند!؟ که شاید ناشی از فرط بیسوادی ارباب و رعیت در حد عدم توانشان در شمارش اعداد باشد!)
۱۵) در امر سپردن پرونده اوقاف و اهالی، به پیگیریهای قضائی، بنده مدتی اسیر توهم اخوی شدم که گمان میکرد کسانی هستند که این بار را به دوش خواهند کشید و لزومی به تخصیص اوقاتی از سوی بنده نخواهد بود!
وی تصور میکرد که برادر بانی و مدیر همایش 14/11/1400 که عنوان قاضی را هم دارد، قاعدتاً اهالی و حداقل برادر خود را همراهی خواهد کرد و خم و چم پیگیریهای قضائی را نشان خواهد داد! که اعتماد و تصوری کاملاً غلط و خلاف واقع بود. یعنی در توهمات محض آ.میرشجاع، برگ برنده اهالی، سیدکاظم (و برادرش سیدیوسف) بودند و ظاهراً به همین خاطر هم در انتخابات شورای قبلی، وی را بر صدر نشاند و حال آنکه بنده تدریجاً دریافتم که اتفاقا یکی از بدبختیهای اهالی وجود و نفوذ همین جوجوغ است!
ایشان که همزمان درگیر پروندهای (علیه تجاوزات داودی نقاش به آب+اراضی امامزادهایها) هم بود که بنده در آن هیچگونه دخالتی نداشتم و نباید هم میداشتم، کمترین توفیقی بدست نیاورد و نشان داد که امثال اخوی روی اسبهای بازندهای شرطبندی کرده بودند که جفتپوچ درآمدند! ریاکارهایی که در بین عموم اهالی «نقش پرچمدار مبارزه با متجاوزین» را ایفاء میکنند و در پشتپرده با همان متجاوزین، نرد عشق میبازند! (وقتی که مایملک خود را در اینجا فروختهاند، چه عِرقی دارند که ...؟!)
۱۶) چنانچه مشکل ما صرفاً مهاجمین بیرونی (از قبیل؛ نانکلی، حاجصفوت و...) بودند، براحتی اتحاد واقعی شکل گرفته و همه به آنچه که توافق میکردند، پایبندی نشان میدادند ولیکن خدای متعال این بصیرت را به بنده داد که متوجه بشوم، مشکلات درونی ما بمراتب بیشتر و بدتر و مهلکتر است. البته شاید خود اهالی بنحوی با تفرقات فیمابین خودشان کنار آمده بودند و همهچیز را عادی و معمولی میدیدند ولیکن برای بنده چندان باورناپذیر نبود و لذا به روش خودم در صدد اطمینانبخشی برای خودم برآمدم و هرچه جلوتر آمدم، تدریجاً متوجه شدم که مشکلات مذکور به تلخی معضلات و بعضاً به مرزهای بحرانی هم رسیده است که چنین سیر و فرایندی از مسائل، قاعدتاً به فاجعه ختم میگردند!
از طرفی دیگر، با بررسی چنین وضعیتی؛ به این نتیجه رسیدم که اهالی، دو دسته هستند: عدهای که بدنبال زندگی عادی خود هستند و باصطلاح هیچ کاری به کار دیگران و حتی امور حیاتی روستا ندارند و بقول خودشان سرشان دردی ندارد که بخواهند دستمالی ببندند و نهایت امر آنست که دیگر پای به این روستا نمیگذرند! اینها بلحاظ بافت جمعیتی اهالی (که دارای انواع پیوندهای نسبی و سببی هستند)، چنانکه در جلسهای هم حاضر شوند حتی از ابراز نظر ساده خود هم دریغ و مضایقه میکنند!
عده دیگر ..
...ادامه دارد.
✍️سید محمد حسینی (منتظر)
۰9 دی۱۴۰۲
سادات میدان
🎲
سیدعلاءالدین
🌹
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی غیور امامزاده
💠
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۲۳۶):
گاهشمار واکنشهای متقابل
اوقاف و اهالی امامزاده(۰۶)
... و اما عده دیگری که میشود آنها را فعالان صحنهای روستا تصور کرد، کسانی هستند که پیش و بیش از آنکه به پیشرفت و تعالی کلی روستا و اهالی و زوار امامزاده فکر کنند به منافع شخصی و خانوادگی و طایفهای خود میاندیشند که بارزترین شکل آن در رقابتهای انتخاباتی آشکار میگردد! یعنی هرگونه موضعگیری خود را با تراز تعداد رأیهایی میسنجند که محبوبیت انتخاباتی آنها و طایفه آنها را افزایش میبخشد یا کاهش میدهد؟!
به همین علت، هوشمندترین افراد روستا که زبان گویاتری نسبت به بقیه دارند، کمترین حرف خود را از فیلتر رأی جمعکنی عبور میدهند تا اینکه متناظر بر حق و عدالت باشد! (فلذا رضایت اکثریت مخلوقات روستا از آنها بمراتب مهمتر است از سخط خالق قهار!)
چنین حالت روانی آنها را واداشته تا بنحوی حرف بزنند و موضع بگیرند که در نزد همگان، محترم و مؤدب بنظر آیند و لذا الفاظی را مرتباً به کار ببرند که جنس انتخاباتی دارند! احترامات کاذب و تعارفات منافقانه به همدیگر تا مبادا کسی با آنها چپ بیافتد و حرفی بزند که آراء آنها را ولو یکنفر کاهش دهد تا آنجا که تدریجاً خودشان و دیگران احساس میکنند که همگی چنان محترم هستند که علیرغم خیانتها و شرارتهای آشکار و پنهانشان، میتوان و باید آنها را (العیاذ بالله) در سطح معصومین کرام(ع)، ستایش کرد!
حاکمیت چنین جوّ نفسانی و شیطانی، غیراخلاقیترین وضعیت روانی اهالی روستاست که نه تنها جایی برای پیشبرد سیاست قرآنی «رُحَمأء بینهم» (اسلام رحمانی؟!) باقی نمیگذارد! بلکه نیازمند سیاست قرآنی «أشِدّأء» است! زیرا گفتار و رفتار آنها هیچگونه سنخیتی با فرمان قرآنی «تعاونوا علی البرّ و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان» ندارند!
در اینجا بود که یا باید عطای این روستا و اهالی آنرا به لقایش میبخشیدم و خود را کاملا کنار میکشیدم و با خود میگفتم؛ خلایق هر چه لایق! یا اینکه خود را به جراحی خونین قرین دردها و فریادهای نالان بیمارانی از جنس روانی، تسلیم میکردم که تاب هیچ «نهیب»ی و غریو بیدارباشی را ندارند!
در راستای اتخاذ سیاست «طبابتی از جنس جراحی» (آنهم صرفاً در قالب به اشتراک گذاشتن پیامهایی نوشتاری بلندبالا و خستهکننده در صفحات مجازی تحریمشده که جمع تعداد واقعی اعضای آنها به 50 نفر نمیرسد!)، فقط میتوانستم ادبیات خاصی را به کار ببرم که آینهای باشد برای مشاهده چهره واقعی خودشان تا شاید از چهره کریهی که پیدا کردهاند، منزجر شده و به خود آیند! ولو اینکه ممکنست بجای خود شکستن، به خطا آینه را بشکنند!
یعنی علاوه بر «نقش روشنگری و شفافسازی»، برای پیامهای مسلسل خود، «نقش درمانگری» هم قائل شدم. زیرا تنها راه ارتباطی بنده با اهالی همین پیامهای تند و تیزم بود که بلحاظ تبیین خبط و خطاها و بلکه خیانتها و شرارتهای برخی از اهالی، قاعدتاً واکنشهای ناخوشایندی را بدنبال داشت و دارد. واهمه از این واکنشها، خیانت به اهالی است که در مرام بنده نبوده و نیست. البته بهتر از دیگران بلد بودم که با ادبیات قربونصدقه رفتن، دل همه را به دست آورم و حتی در انتخابات شورا هم شرکت کرده و بیشترین آراء را به خود جلب نمایم ولیکن وقتی که هیچگونه قصدی برای نامزدی انتخابات نداشتم و ندارم، چنین مدارائی، زنگاری میشد برای آینهای که لازم بود در برابر آنها برافرازم تا با دیدن معایب واقعی خویش، شاید بیدار گردند و «لعلهم یحذرون»!
شاید بعضی گمان کنند که لحن پیامهای بنده، بیش از حد، تلخ بودند! و چه اشکالی داشت این داروها را قدری شیرین میکردم تا از تلخی آنها قدری بکاهد؟! و برای دیگران هم مطبوع باشد؟!
واقعیت آنست که؛ از باب تبعیت از الگوی «نحن الانبیأء نکلم الناس علی قدر عقولهم»، آرایش صحنه و صفآرائیهای سرطانی، ایجاب میکرد که متوسل به «خشونت رمضانیه» بگردم! (لطفاً به مقالات رمضانیه بنده مراجعه فرمائید)
فلذا طی پیام شماره 092 گنبد فیروزه در پاسخ به ایراد کاظم موسوی نوشتم: «... صد البته پیامهای مسلسل بنده، باعث رسوائی نانکلی و مزدوران پفیوز وی گشته و حداقل آنکه موجب «بدبین»ی اهالی به گله «کفتارها» شده است. (ولو با ادبیات خاصی که خودم هم آنرا نمیپسندم! زیرا این شعار منست که؛ «اول با زبان خودم با مخاطبینم صحبت میکنم و اگر مؤثر نبود ناچاراً به زبان خودشان با آنها حرف میزنم» و این «زبان خودشان» (جدل حَسن) ایبسا «جدل أحسن» نباشد و بلکه ناخوشایند همگان بویژه خودم باشد ولیکن اجتنابناپذیر است. سوره یاسین بر گوش خر کی جواب داده؟! آنچه عشّک میفهمد هُشّه و هِنّه است و لاغیر!
کفتارها را چه به اخلاق که «الفاظ غیراخلاقی» آنها را نشاید و نباید؟!»
..ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۰9 دی۱۴۰۲
سادات میدان
🎲
سیدعلاءالدین
🌹
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی امامزاده
💠
علاءالدین در افق آینده
(قسمت ۲۳۷):
گاهشمار واکنشهای متقابل
اوقاف و اهالی امامزاده(۰۷)
۱۷) از سال۱۴۰۰
اصالت ادعاهای واکنشی به تهاجم روانی نانکلی و نوکران وی:
پیامهای زنجیرهای (مسلسلدرمانی!) بنده در صفحات مجازی ایتا از دو جهت برای اهالی و حتی آ.میرشجاع (بعنوان کسی که بیش از همه درگیر امور روستا و اهالی بوده و بالتبع بیشترین اطلاعات از اهالی را داشت) غیرمنتظره و حیرتانگیز بودند:
1) اصالت مطالب و مدارک پیامها (جنبه روشنگری و شفافسازی)
2) نحوه ارائه مطالب و تحلیلها (جنبه رواندرمانی از جنس رمضانیه)
در خصوص جهت دوم، در پیام قبلی و پیامهای قبلی، تا حدودی توضیحاتی دادهام و اما در خصوص جهت اول قضیه؛ بنده در (مورخه 22 آبان 1401 در پیام شماره ۰۹ کانال اطلاعرسانی سیدعلاءالدین) نوشتهام:
«بعضی از دوستان مکررا به بنده هشدار میدهند که مبادا با اطلاعات ناصحیح خود یکطرفه به قاضی بروم! اما اصلا متوجه منظورشان نمیشوم! مگر من در کجای مطلبم یکطرفه به قاضی رفتهام؟! واقعا بنظر شما آیا کسی که یافتههای خودش را مرتبا و مکررا به اشتراک عمومی گذاشته و ضمن آنکه پیشاپیش صریحا میگوید که یافتههایش ممکنست اشتباه باشد و در عینحال از مخاطبین خود میخواهد که اگر نکته غلط و اشتباهی در کلام او میبینند تذکر بدهند تا اصلاح و تکمیل گردد، چنین کسی آیا یکطرفه به قاضی رفته است؟! من گمان میکنم در موضعگیری خودشان گرفتار پیشداوری و سوگیری شدهاند و حال آنکه قبلا گمان میکردم آدم منصفی هستند و عدالت را قربانی چیز دیگری نمیکنند!»
بنابراین؛ چنین تذکرات مکرری (توأم با توجه دقیق به انواع بازخوردها)، گویای آن بوده که با ارائه هر مدرک و پیامی در صدد راستیآزمائی آنها هم هستم! زیرا که قریب باتفاق آنها را از خود اهالی دریافت کردهام. وگرنه هیچ تردیدی نیست که؛
ورود بنده به «عرصه روابط اوقاف و امامزاده» در سخنرانی مراسم ۱۳۹۵ (که در محوطه عمارت امامزاده برگزار شد) بنحوی عجین شد به «توجه دادن سادات به یک جریان داخلی روستا» که بدنبال «سلب مالکیت سادات» هستند!
آنزمان بنده؛
_ نه علم غیب داشتم (الآن هم ندارم)،
_ نه پهبادی بالای روستا داشتم (الآن هم ندارم)،
_ نه در بین اهالی، جاسوس و جواسیسی داشتم (الآن هم ندارم)،
_ نه عضو فضای مجازی روستا بودم (الآن هم نیستم)،
_ نه اهالی، تلفن و نشانی مرا داشتند (الآن عدهای دارند)،
_ نه اطلاعاتی از رفتوآمدهای مکرر، حسنشورا و احمدداودی به اوقاف داشتم،
_ نه از گفته اوستاعباس خبر داشتم (که گفته بوده؛ همه سیدها را از این روستا اخراج میکنم!)،
_ نه وقفنامههای جعلی و مثلا اصلی را دیده بودم،
_ نه از تهمتهای موقوفهخواری و حرامخواری به سادات حسینی و موسوی چیزی شنیده بودم.
_ نه بر خبط و خطاهای میرشجاع اطلاعی داشتم،
_ نه از نحوه تعامل و تقابل بین اهالی و دهیاران بومی، اخباری به من رسیده بود،
_ نه از جریان یک جنگ روانی نسبتاً پیچیده چندجانبه علیه میرشجاع خبر داشتم،
_ نه از علت اصلی عملیات تروریستی علیه دهیاران بومی، چیزی میدانستم،
_ نه از همزمانی ریاست شورا و امینی اوقاف و حب ریاست جنونآمیز و میل شدید ممدننگی به همهکاره روستا شدن اطلاعی داشتم،
_ نه از فرصتطلبی حسنتیسنا در ربودن ریاست شورا از ممدننگی (صرفاً بعلت تأخیر نیمساعته وی در رسیدن بمحل فرمانداری!) چیزی شنیده بودم،
_ نه تحلیل نهایی از اوضاع سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی روستا داشتم،
_ نه چیزی از انواع مکاتبات و نامهها و بخشنامههای اوقاف و ادارات را دیده بودم،
_ نه به مسئله حفاریهای غیرمجاز عمارت و اطراف بقعه و ثروتمندی ناگهانی برخی از اهالی توجهی داشتم،
_ نه از قضیه تکاپوی سهشبانهروزی مشکوک نانکلی با کمک حسنشورا در سوز و سرما و برف و بوران موسوم به چکمه سفید، چیزی شنیده بودم،
_ نه به دریوزگی حسنتیسنا بعنوان بزرگترین مستأجر اوقاف در برابر نانکلی و رقبای داخلی، پی برده بودم،
_ نه از سالوسیهای کاظمرنگی و صادقجنگی و بقیه عنکبوتهای کوچه جهنمی، کمترین اطلاعی داشتم،
_ نه از تحمیق فضولهای اهالی توسط حاجصفوت، گزارشی داشتم،
_ نه ...
نداشتههای من از روستا تقریباً فراگیر و همهجانبه بود.
که اگر از اینها کوچکترین اطلاعی داشتم، حتماً در آن سخنرانی ۴۰ دقیقهای خود در سال ۱۳۹۵ بدانها حداقل، اشارهای میکردم.
فلذا میشود گفت؛ به نسبت آنچه که اکنون میدانم، در بیخبری محض به سر میبردم!
و خلاصهاش کنم که حکایت من در هنگام ورود به مسائل روستا و اهالی، حکایت کوری بود که حتی عصای خود را هم به کسانی داده بود که نباید به آنها اعتمادی میکرد!
ولیکن در ورای این نداشتهها و ندانستنها اینرا کاملاً درک میکردم که توطئهای در جریان است! شما اسمش را بگذارید «حس ششم»!!
همان ...
...ادامه دارد.
✍️حسینی(منتظر)
۰۹دی۱۴۰۲
🎲
سیدعلاءالدین
🌹
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی امامزاده
💠
علاءالدین در افق آینده
(قسمت۲۳۸):
گاهشمار واکنشهای متقابل
اوقاف و اهالی امامزاده(۰۸)
... در ورای این ناآگاهیها اینرا هم کاملاً درک میکردم که توطئه مرموزی در جریان است! شما اسمش را بگذارید «حس ششم»!!
همان حسی که در سال ۱۳۵۵ در جانم خلید که رژیم پهلوی، خائن است و باید سرنگون گردد!
همان حسی که باندهای سیاسی چپ و راست را خائن تلقی کرد و به افشاگری آنها پرداخت!
همان حسی که مشانژاد را منحرف و ضد ولایت یافت و به روشنگری روحانیت و هیئات پرداخت!
همان حسی که...
جنگ روانی روانیهای روستا!
در سال ۱۳۹۵ ورودم به کلیات امور روستا، در حد یکبارمصرف از طرف مردی تنها بود که حتی اخوی هم آن سخنرانی را چندان نپسندید و آنرا نوعی زیادهروی غیرضروری تلقی کرد! (و حال آنکه نزدیک یک دانگ از دو دانگ موقوفه امامزاده، لوطیخور شده بود! و اگر آن زیادهروی بنده صورت نمیگرفت، از الباقی موقوفه تاکنون چیزی باقی نمانده بود!) و شاید اگر شخصاً مورد حمله وحشیانه تروریستی قرار نمیگرفت تا با تمام پوست و گوشت و استخوانش تلخی «وضعیت پلید و پلشت حاکم» را درک کند، کماکان مرا متهم به بدبینی بیجا میکرد! چنانکه علیرغم عریانی «واقعیتهای تلخ و زهرآگین اوضاع روانی روستا» باز هم میخواهد با نوشتن «عبارات سربسته»ای از قبیل؛ «فامیلها و خانوادهها را و حتی همسایهها را نیز به جان هم انداختن که قضاوت اسلامی نیست. ... لطفا سرعت حرکت را آهستهتر کنید. و شنیدههایتان را چندجانبه کنید و جوانب اعلام نمودن آرای خود را نسنجیده صادر ننمائید»!!!
گویا هنوز هم مایل است تا سر خود را به کوچه شتر دیدی ندیدی کج کند!!
این عبارت ایشان، چقدر شبیه آن فرازی از «عبارات سرگشاده» کاظمرنگی است که زمستان پارسال نوشته بود: «کمی درنگ کن اخوی دور و برت را نگاه کن در مسیرت با چه کسانی همگام شدی ... تورابه جدت کمی تامل کن با این مسیر که میروی همه را بدبین می کنید،»!!
و عجیبتر آنکه گویا حمایت بنده از «حقانیت سیدقاسم در قضیه کوچه جهنمیساز»، پاشنه آشیل این دو سید موسوی و حسینی است که بخواهند ترمز مرا بکشند!
شاید همرنگی لحن و حتی عبارات آمیرشجاع به سیدکاظم به آن ملاقات و مذاکره چهار ساعتهای بر میگردد که چند ماه قبل در منزل اخوی انجام شد! و به گمانم اگر کاظمرنگی، چهار ساعت دیگر هم روی مخ میرشجاع کار کند او را در قضیه «ضرورت تسلیم نانکلی شدن»، کاملاً با خود همرنگ سازد!
چنانکه ملاحظه میکنید؛ میرکاظم میگوید: «کمی درنگ کن اخوی»! و اخوی هم میگوید: «سرعت حرکت را آهستهتر کنید»! و من هنوز نمیدانم در «درنگ و آهستگی» بنده قرار است چه اتفاقی بیافتد؟!
مگر الگوی ما حضرت امیر(ع) نیست (که وقتی خلافت مسلمین را با بیعت امت، پذیرفت بلافاصله معاویه را خلع مقام نمود در جواب عدهای که آنحضرت را به درنگ و تأخیر در مواجهه با معاویه و بنیامیه توصیه کردند، فرمود: چه کسی تضمین میکند که من فردا هم زنده باشم؟! تا عمل واجب امروز نقد را به فردای نسیه، واگذارم؟!)؟
کسانی باید در برابر دروغ و دونگ و شرنگ، امروز درنگ کنند که دنبال انتخابات فردا هستند و حال آنکه بنده (که در معرض ترور دوست و دشمن بوده و هستم پیوسته!) بجای آهسته گشتن باید بورزم شتاب ولو اینکه بشوم بسی عتاب! و صد البته بنده باید تندی را بر کندی ترجیح بدهم تا بتوانم هرچه زودتر به این پرونده پایان بدهم و برگردم به اموری که باید دنبال بکنم که کلّ روستا به گرد پای آنها هم نمیرسد!
برگردیم سراغ اصل مطلب؛
اصالت و جنبه روشنگری و شفافسازی مطالب و مدارک پیامهای مسلسل بنده و اینکه ظرف دو سال اخیر، اینهمه مطلب (حجم چشمگیری از مدارک و اطلاعات و تحلیلهای حیرتانگیز ذیربط) از کجا به دست بنده رسید؟! (که صرفاً بخشی از آنها را تاکنون محتاطانه به اشتراک گذاشتهام!):
در پیام شماره 085 گنبد فیروزه نوشتم: «در همایش محله۱۳ آبان [1400/11/14]، اتفاق عجیبی افتاد بسی تأملبرانگیز: بانی و ریاست جلسه را کاظمرنگی بر عهده داشت و هر بار که من خواستم صحبت کنم، تعمداً حرف مرا برید و اجازه نداد حتی اولین جمله بنده منعقد شود! و همین باعث شد که احساس کنم، کاسهای زیر نیمکاسه است! بخوبی متوجه شدم که مدیریت و مهندسی جلسه بر این مبناست که اهالی را وادار به تسلیم نمایند تا همگی تن به خواسته اوقاف داده و بسوی قرارداد استیجاری بشتابند! حمله نامعقول صادقجنگی به آ.میرشجاع بابت استمهال یکساله، بر شدت تعجب بنده افزود! احساس کردم کاری را که ا.د. نتوانست به ثمر برساند، حالا ک.م. تولیت آنرا بر عهده گرفته است! با این تفاوت که ا.د. در مراسم خود با سخنرانی بنده غافلگیر شد و نقشهاش نقش بر آب شد و اینجا ک.م. حواسش جمع بود تا به من میدان ندهد!!
ولیکن صبوری کردم ...
...ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۰۹ دی۱۴۰۲
سادات میدان
🎲
گروه سیدعلاءالدین
🌹