eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.6هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔔 بشارت به گناهکاران؛ از امام صادق- عليه السّلام- از پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- نقل شده است كه فرمودند: خداوند متعال بر حضرت داود وحى فرستاد كه: «اى داوود! به گنهكاران بشارت بده و صديقين را انذار نما.» گفت: چگونه گنهكاران را بشارت و صديقين را بيم دهم؟ فرمود: «به گنهكاران بشارت بده كه من توبه را مى‏‌پذيرم و از گناه در مى‌‏گذرم و صديقين را بيم بده كه مبادا به خاطر اعمالشان مغرور شوند كه هرگز بنده‌اى به حسناتش مغرور نشد مگر آنكه هلاك و نابود گرديد.» از امام باقر(عليه السّلام) نقل است كه از پيامبر اكرم(صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) نقل فرموده است که خداوند متعال مى‌فرمايد: «من مصالح بندگانم را بهتر مى‏‌دانم، چون يك وقت بنده‏‌اى از بندگان مؤمن من، نهايت تلاش و كوشش را در انجام عبادت مى‏‌نمايد، از خواب طويل و رختخواب لذيذش برمى‌خيزد و خود را در عبادتم به زحمت مى‏‌اندازد، اما من يكى دو شب خواب را بر او مسلط مى‏‌كنم، اين به خاطر نظر و توجه من به اوست تا او را (در دين و اخلاص) باقى نگه دارم در نتيجه مى‏‌خوابد (و موفق به نماز شب نمى‌گردد) و آنگاه كه بيدار مى‌‏شود، بر نفس خود غضبناك است و از او خرده مى‏‌گيرد و اگر من او را در انجام عبادتم آزاد مى‌گذاشتم، او را عُجب فرا مى‏‌گرفت و در نتيجه كارى مى‏‌كرد كه هلاكتش در آن بود، چون به خود مغرور و از خود راضى گشته تا جايى كه گمان مى‏‌برد بر تمام بندگان من فائق آمده و در عبادتم كوتاهى نكرده است و خلاصه از من دور مى‌‏شد و حال آنكه به گمان خويش به من نزديك شده است.» 📚منبع عدة الداعی، ابن فهد حلی .
🔵 خدا را در تاریک‌های شب بخوان؛ امام صادق عليه السّلام از پدرش امام باقر عليه السّلام نقل کرده است كه فرمودند: «از جمله چيزهايى كه خداوند متعال بر موسى بن عمران وحى كرد اين بود: دروغ مى‌‏گويد كسى كه گمان مى‏‌كند مرا دوست دارد، اما وقتى كه شب او را فرا گرفت مى‏‌خوابد. اى فرزند عمران! چه خوب مى‌‏شد اگر مى‌ديدى افرادى را كه در تاريكی‌ها براى من به نماز مى‏‌ايستند در حالى كه خود را در برابر چشمهايشان تمثل داده‌ام، با اينكه مقام من رفيع است، اما آنان به صورت شهود با من خطاب مى‌‏كنند و با اينكه من عزّت دارم اما آنان به صورت حضورى با من گفتگو مى‏‌نمايند. اى فرزند عمران! به من از چشمانت اشك، از قلبت خشوع و از بدنت خضوع بده، آنگاه مرا در تاريك‌هاى شب بخوان تا مرا نزديك اجابت‏ كننده بيابى» از على بن محمد نوفلى نقل است كه گويد شنيدم آن حضرت مى‏‌فرمود: «بنده‌‏اى براى نماز شب بر مى‌خيزد، ولى چرت او را به چپ و راست متمايل مى‏‌كند و چانه ‏اش بر سينه مى‌‏افتد، در اين حال ذات اقدس الهى فرمان مى‌‏دهد كه درهاى آسمان گشوده شود، آنگاه به ملائكه مى‌گويد: نظر به بنده من كنيد كه در راه چيزى كه بر او واجبش نكرده ‏ام، چه مصيبت ها مى‏‌كشد؟ او از من سه اميد دارد: گناهش را ببخشم، توبه‏‌اش را تجديد كنم و روزى‏‌اش را زياد نمايم. اى ملائكه من! شاهد باشيد كه من هر سه را به او دادم» 📚منبع عدة الداعی، ابن فهد حلی .
✅ شروط دعا؛ از حضرت صادق(عليه السّلام) روايت شده است كه فرمود: «مردى از بنى اسرائيل سه سال تمام دعا كرد كه خداوند متعال پسر بچه‌‏اى به او بدهد، وقتى مشاهده كرد كه دعايش مستجاب نمى‌‏شود گفت: پروردگارا! آيا من از تو دور هستم و صداى مرا نمى‌‏شنوى يا مى‏‌شنوى ولى جوابم را نمى‏‌دهى؟ در خواب ديد فردى به او مى ‏گويد: تو سه سال است كه خداوند متعال را با زبانى آلوده و قلبى چركين و نيّتى دروغين مى ‌خوانى، بايد آلودگى را از زبانت بزدايى، قلبت تقواى الهى را پيشه خود سازد و نيتت درست شود. آن مرد يك سال چنين كرد آنگاه برايش پسر بچه‏‌اى به دنيا آمد.» اين حديث، چهار شرط را در بردارد: اوّل: بد زبانى را بر كندن. دوّم: قساوت قلب نداشتن. سوّم: نيت پاك داشتن كه در اينجا عبارت است از حسن ظن. چهارم: توبه و بازگشت از گناه. 📚 منبع: عدة الداعی، ابن فهد حلی .
. 🔰 حکایت زیبای پیرزنی که زمین خورد و ظالمین به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را نفرین کرد... بشّار مکاری گوید: در کوفه بر امام صادق علیه السلام وارد شدم، در حالی که طبقی از خرمای طَبَرزد به او تقدیم شده و وی از آن تناول می‌کرد. به من فرمود: ای بشار نزدیک شو و تناول کن. عرض کردم: گوارایت باد. فدایت گردم؛ غیرت مرا گرفته است از چیزی که در مسیرم دیدم، قلبم را به درد آورده است و مرا آزرده ساخته. فرمود: به حقی که بر تو دارم نزدیک شو و تناول کن. بشّار گوید: پس نزدیک شدم. امام علیه السلام به من فرمود: سخنت را ادامه بده. عرض کردم: سربازی را دیدم که بر سر زنی می‌زد و به سوی زندانش می‌کشیدش و آن زن با بلندترین صدا ندا می‌داد و از خدا و رسولش یاری کنید و کسی یاری اش نمی کرد. فرمود: و چرا با او چنین کرد؟ گفت: شنیدم که مردم می‌گویند او زمین خورد و گفت: لَعَنَ اللَّهُ ظَالِمِیکِ یَا فَاطِمَةُ 🔻 خداوند ظالمانت را نفرین کند ای فاطمه. ➖پس درباره او چنان شد که گفتم. بشّار گوید: فَقَطَعَ الْأَکْلَ وَ لَمْ یَزَلْ یَبْکِی حَتَّی ابْتَلَّ مِنْدِیلُهُ وَ لِحْیَتُهُ وَ صَدْرُهُ بِالدُّمُوعِ 🔻 امام علیه السلام تا این سخن را شنید، خوردن را قطع کرد و پیوسته گریه کرد تا اینکه دستمال و محاسن و سینه اش از اشک خیس شد. سپس فرمود: ای بشار همراه ما به سوی مسجد سهله بیا تا خدا را بخوانیم و از او رهایی این زن را از دست سربازان را بخواهیم. حضرت یکی از شیعیان را به در سلطان فرستاد و به او گفت: آنجا را ترک نکند تا اینکه فرستاده ای به سوی او برود پس اگر حادثه ای برای آن زن رخ داد هرجا باشیم به ما خبر دهد. راوی گوید: به سوی مسجد سهله رفتیم و هر یک از ما دو رکعت خوانديم؛ سپس امام صادق علیه السلام دستش را به سوی آسمان بالا برد و حمد و سپاس خدا را فرمود و سپس برای نجات آن پیرزن دعا کرد. راوی گوید: سپس سجده کنان بر زمین افتاد درحالی که جز نفس چیزی از او نمی شنیدم. سپس سرش را بلند کرد و فرمود: برخیز آن زن آزاد شده است. راوی گوید : همگی خارج شدیم و درحالی که در راه بودیم مردی که به سوی در سلطان فرستاده بودیم به ما ملحق شد. به او فرمود: چه خبر؟ گفت: آن زن آزاده شده است فرمود: بیرون کردنش چگونه بود؟ گفت: نمی دانم اما بر در سلطان ایستاده بودم وقتی که نگهبانی بیرون آمد پس آن زن را صدا کرد و به او گفت: چه بر زبان آوردی؟ گفت: پایم لغزید و گفتم خداوند ظالمان تو را نفرین کند ای فاطمه. پس با من آنچنان شد که می بینی . راوی گوید: آن نگهبان دویست درهم بیرون آورد و گفت : این را بگیر و امیر را حلال کن. زن از گرفتن آن امتناع کرد پس چون نگهبان این را از او دید وارد شد و امیرش را از آن با خبر کرد. سپس خارج شد و گفت: به منزلت بازگرد. پس زن به منزلش رفت. امام صادق علیه السلام فرمود: او از گرفتن دویست درهم امتناع کرد؟ گفتم: آری درحالی که او به آن محتاج است. راوی گوید:امام علیه السلام از جیبش کیسه ای بیرون آورد که در آن هفت دینار بود و فرمود: این را به منزل او ببر و سلام مرا به او برسان و این دینارها را به او بپرداز. راوی گوید: همگی رفتیم و سلام امام علیه السلام را به وی رساندیم. پیرزن گفت: شما را به خدا سوگند می‌دهم جعفر بن محمد به من سلام رساند؟ به او گفتم: خداوند رحمتت کند به خدا سوگند جعفر بن محمد به تو سلام رساند. نفس عمیقی کشید و غش کرده بر زمین افتاد. گوید: صبر کردیم تا به هوش آمد و فرمود: آن را بر من تکرار کن، آن را بر او تکرار کردیم تا اینکه سه مرتبه چنین آهی کشید و از هوش رفت. سپس به او گفتیم: این را بگیر، این چیزی است که او برای تو فرستاده است. آن را از ما گرفت و گفت از او بخواهید که از خداوند برای کنیزش طلب عطا کند که کسی بزرگتر از او و آباء و اجداد او نمی شناسم که نزد خدا به او توسل کرده باشم. راوی گوید: به سوی امام صادق علیه السلام بازگشتیم و شروع به صحبت کردن از زن در نزد امام علیه السلام کردیم و حضرت می‌گریست و برای او دعا می‌کرد. 📚بحارالانوار ج ٩٧ص۴۴٣؛ به نقل از المزار الکبیر ص٢٧
. فرارسیدن ایام فاطمیه 2 دوباره چشمام صاحبِ دُرّ گهرباری شده قطره به قطره اشک من رو گونه هام جاری شده دوباره تو فصل خزون ابری شده چشمای من دوباره گریه می کنم برای مادر حسن... اون مادری که بانیِ خلقته تنها پناهِ روز قیامته *** بازم رسيد فاطميه روزای گريه و بكا گريه برای فاطمه برا علی مرتضی دل زمین و آسمون اين روزا افلاکی شده من بميرم كه چادر مادرمون خاکی شده اون مادری كه میون كوچه ها اومد سراغش یه سیلی بی هوا آفریده خدا منو فقط برای نوکری میبنده مادرم برام شالِ عزای نوکری گدای فاطمه شدن افضل اعمال منه خوشا بحال مادرم که پسرش سینه زنه حالِ دل من تو روضه ها خوشه کاشکی برا تو حرم بنا بشه بغضی نشسته تو گلو بارونِ نم نم می باره باز باغبون تو این دلا نهالِ ماتم می کاره میاد صدایِ ناله از سینه یِ تبدارِ بقیع روضه یِ تلخِ من رسید به پشتِ دیوارِ بقیع مجروحِ زخمِ اهلِ مدینه شد کشته یِ بغض و ضربه یِ کینه شد بازم صدای گریه‌ی ملائکه ست تو آسمون یابن الحسن حالش بده چشاش شده کاسه‌ی خون آی آدما گریه کنید عزا عزای مادره دلیل مرگش بخدا خیانتای یک دره دری که آتیش به دامنش انداخت با مسمار اومد کار پسر رو ساخت ✍ﮔﺮﻭﻩ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ ﻫﺂ ﺳﺒﻚ https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi/9469 .👇
. فرارسیدن ایام 3 دوباره چشمام صاحبِ دُرّ گهرباری شده قطره به قطره اشک من رو گونه هام جاری شده دوباره تو فصل خزون ابری شده چشمای من دوباره گریه می کنم برای مادر حسن... اون مادری که بانیِ خلقته تنها پناهِ روز قیامته *** دوباره وقت غصه و گریه برای مادره بارونِ اشک چشم من وقف عزای مادره همونکه بین کوچه ها سپر شده برای دین همون که شد فداییِ راه امیرالمؤمنین گریه برای شما سعادته این روضه خونی مثه عبادته اجرِ رسالتِ نبی ادا شده تو کوچه ها ! مسمار در بوسه زده به بوسه گاه مصطفی دلم میخواد از سر شب تا به سحر گریه کنم از داغ میخ و لگد و دیوار و در گریه کنم الهی عالم بمیره ؛ پشت در... شد قتلگاهه یه مادر و پسر هزارو چار صد ساله که این غصه تو سینه ی ماست ما بچه های فاطمه نمیدونیم قبرش کجاست! فاطمیه که میرسه تو دلمون غم میشینه یه عمره می سوزه دلا از غصه های مدینه تو مدینه شد پیش چش همه با تازیونه شهیده فاطمه کاشکی ببینم اون روز و صاحبِ صحن و حرمی هر چی باشه سینه زنم هر جور باشه مادرمی راهم دادی به خونتون تا فهمیدی در به درم از وقتی هیئت اومدم گفتی بفرما پسرم مدیونِ لطفِ مادرِ روضه هام میرم مدینه آخرِ روضه هام ✍ﮔﺮﻭﻩ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ ﻫﺂ ﺳﺒﻚ https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi/9471 .👇
. (س) 2 . دوباره چشمام صاحبِ دُرّ گهرباری شده قطره به قطره اشک من رو گونه هام جاری شده دوباره تو فصل خزون ابری شده چشمای من دوباره گریه می کنم برای مادر حسن... اون مادری که بانیِ خلقته تنها پناهِ روز قیامته *** ببخش از اینکه بیش از این نشد برات کاری کنم حتی تو تشییعت نشد واست عزاداری کنم از حالا تا آخر عمر دیگه چشای من تره نایی تو پام نمونده که منو به خونه ببره کی انتقام از زمونه میگیره دلم براتو بهونه میگیره خونه خرابم بعدِ تو آوارِ غم ها رو سرم دردِدلام رو بعد از این باید واسه چاه ببرم صبح تا به شب شب تا سحر چشمم سوی تابوتته تمومِ لحظه هام پُر از حال و هوایِ خوبته از وقتی رفتی غمم فراوونه حال و هوامو کسی نمی دونه تموم خاطرات تو مونده برام به یادگار می میرم و زنده میشم شدم به درد و غم دچار نگفتی اما میدونم تو کوچه چی اومد سرت تو رفتی اما برا من مونده سکوت پسرت بعد تو زهرا خیبر شکن نیستم آب میشه شمع وجود من کم کم ✍ﮔﺮﻭﻩ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ ﻫﺂ ﺳﺒﻚ eitaa.com/gorizhaayemaddahi/9473 .👇
. (س) 1 . دوباره چشمام صاحبِ دُرّ گهرباری شده قطره به قطره اشک من رو گونه هام جاری شده دوباره تو فصل خزون ابری شده چشمای من دوباره گریه می کنم برای مادر حسن... اون مادری که بانیِ خلقته تنها پناهِ روز قیامته *** خیلی غریب و بی کسم کجایی ذوالفقار من ! خبر داری با رفتنت خونه شده مزار من بستر خونی یه طرف... افتاده تابوت یه طرف زانو بغل کرده حسن نشسته مبهوت یه طرف شده دل من بیچاره ی محسن افتاده یک سو گهواره ی محسن زندگیِ بدون تو خیلی غم انگیزه برام بدون تو فصل بهار شبیه پاییزه برام کاشکی میشد بلند شی و ببینی حال و روزمون حسن که خیلی پیر شده واسه ی منم نمونده جون میکنه زاری برای تو زینب حسین میگیره بهونهَ تو هر شب تموم‌ دنیا بعد تو  روی سرم خراب شده تو مدینه سلام من چن روزِ بی جواب شده بعد اون اتفاق حالا مغیره پهلوون شده نیستی ببینی قاتلت شُهره ی  شهرمون شده ورد زبوناست افتاد علی از‌پا درددلم رو بگم به کی زهرا من و می سوزونه خانوم... جوون بودی و بی گناه درد و دلامو بعد تو باید بگم برای چاه چاه بشنو حرف دلم و من دیگه همدم ندارم تو گوش بده به حرف من من دیگه محرم ندارم تموم عمر و حاصل من رفته شمع و چراغ محفل من رفته ✍ﮔﺮﻭﻩ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ ﻫﺂ ﺳﺒﻚ https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi/9475 .👇
. (س) . دوباره چشمام صاحبِ دُرّ گهرباری شده قطره به قطره اشک من رو گونه هام جاری شده دوباره تو فصل خزون ابری شده چشمای من دوباره گریه می کنم برای مادر حسن... اون مادری که بانیِ خلقته تنها پناهِ روز قیامته *** گره تو کارم افتاده ‌غسل تنت سخته برام زخماتو تطهیر میکنم با اشک جاریه چشام از همه بیشتر این غمت قلب منو میده شکاف که مونده روی بدنت کبودی ضرب غلاف غسل تن تو کشته منو بانو هنوز داره گل میکاره این پهلو نمیدونم چطور دیگه اشک یتیمات میشه پاک با دستای خودم چطور بذارمت میون خاک چطوری تلقینت بدم خدا کنه که جون بدم شونه های شکسته تو بگو چطور تکون بدم طاقت ندارم امون من رفته زیر غم تو توون من رفته دستم به غسلت نمی ره چکار با این بدن کنم؟ خون آبه ها بند نمیاد چطور تو رو کفن کنم؟ حالا که از کنارِ من داری میری پیشِ خدا باشه قرارِ من و تو کرببلا تو قتلگا میونِ مقتل کنارِ اون بدن که غرقِ خونِ بدونِ پیرُهن ✍ﮔﺮﻭﻩ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ ﻫﺂ ﺳﺒﻚ eitaa.com/gorizhaayemaddahi .👇
. ۲ فراق ۲ . دوباره چشمام صاحبِ دُرّ گهرباری شده قطره به قطره اشک من رو گونه هام جاری شده دوباره تو فصل خزون ابری شده چشمای من دوباره گریه می کنم برای مادر حسن... اون مادری که بانیِ خلقته تنها پناهِ روز قیامته *** چطور دلت میاد آخه از دخترت دل بِکَنی کاشکی می شد مثل قدیم شونه به موهام بزنی آرزو داشتی ببینی عروسیِ دخترتُو حالا چرا به روی من می بندی چشم تَرتُ ؟ چیکار کنم تا که پاشی از بستر یتیمی واسم زوده هنوز مادر قهری مگه با دخترت که اینجوری رو میگیری برام سواله که چرا دست روی پهلو میگیری دلم واسه خندیدنت خدایی خیلی لک زده یه کم با من صحبت بکن انقد من و عذاب نده می‌بینی مادر قلبم چقد خونه مثل قدیما موهامو کن شونه من هرچی میگم به حسن نمیگه چی اومد سرت خودت بهم بگو چرا شکسته شد بال و پرت نفس نفس که میزنی جونم میاد روی لبم عصای دست تو شدم مادر با این سن کمم بعد تو بارون مهمون چشمامه چادر خاکیت همیشه باهامه يكم برام قصه بگو از غصه های كربلا از بوسه زیر خنجر و سرِ بريده از قفا بگو چی ها مياد سرِ من و سرِ برادرم بگو باید بعد حسین چیکار کنم با اون حرم بگو برام از گودال قتلگاه از خیمه گاه و هجوم یک سپاه ✍ﮔﺮﻭﻩ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ ﻫﺂ ﺳﺒﻚ https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi/9479 .👇
. حضرت زهرا(س) بعد از در و دیوار و میخ از کوچه ها دلم پره مصیبت کوچه برام بالا تر از تصوره روضه ی من همینه که به ساحتت هتّاکی شد افتادی زیر دست و پا چادر سیاهت خاکی شد یه جوری زد که چشات نمی‌بینه کشته حسن رو زخم روی سینه شبا تا صب تو گوشمه صدای ناله ت مادرم قطره به قطره آب میشی مثل یه شمع برابرم گریه شده کار منو غصه شده همدم من مرهم زخم سینته گریه های نم نمِ من فدای دردات ای مادر پیرم بمون کنارم که بی تو می میرم بزار منم کمک کنم چقد بهت رو بزنم بادرد پهلو نمیشه بزار که جارو بزنم الهی هیچ وقت نبینم که خونه بی صدا بشه کاشکی به جای محسنت می شد حسن فدا بشه از درد غربت رنگ چشام خونه بی تو برا من مدینه محزونه آتیش گرفته جیگرم حرفی بزن با حسنت اسماء میگه خوابی، چرا اینجوری سرده بدنت؟ حرفی بزن چیزی بگو داره میره روح از تنم ببین کنارت چجوری می لرزه کل بدنم لبریز درده این دل مضطرم صدای سیلی می پیچه تو سرم بگو چکار کنم برات تا دست به پهلو نگیری شاهدِ اون کوچه منم ازم دیگه رو نگیری نشد برات سپر بشم تا زنده م این دردِ منه دیدم که گرگی پنجه ش و به رویِ ماهت میزنه چادرِ خاکیت پیشِ نگامه آه اشکِ غریبیت سهم چشامه آه ✍ﮔﺮﻭﻩ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ ﻫﺂ ﺳﺒﻚ .
27.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣زهرای من...بانوی تب دارم 🎙 . زهرای من بانوی تب دارم زهرای من زخمی ترین یارم زهرای من خورده گِره کارم ، زهرای من زهرای من بی تو من می میرم زهرای من با غصه درگیرم زهرای من از زندگی سیرم ، زهرای من زهرای من می گیری از من روو زهرای من چشمات شده کم سوو زهرای من حرفی بزن بانوو ، زهرای من (زهرای من ، واویلا واویلا) زهرای من چی به سرت اومد زهرای من تا نفست شد سَد زهرای من داغت آتیشم زد ، زهرای من زهرای من چشمات بارونیه زهرای من بسترت خونیه زهرای من پهلوت نشونیه ، زهرای من زهرای من روو به روم افتادی زهرای من پشت در جون دادی زهرای من زدنت تعدادی ، زهرای من (زهرای من ، واویلا واویلا) زهرای من دور و برت می‌سوخت زهرای من هم چادرت می‌سوخت زهرای من موی سرت می سوخت ، زهرای من زهرای من دستامو که بستن زهرای من بازووتو شکستن زهرای من اون دو نفر پستن ، زهرای من زهرای من اوضامو که دیدن زهرای من به حالم خندیدن زهرای من منو می کشیدن ، زهرای من (زهرای من ، واویلا واویلا) ✍ .
. ▪️دردناکترین روضه از نظر عجل الله تعالی فرجه 💠 حاج ملا سلطان علی روضه خوان تبریزی که از جمله عباد و زهاد بود، نقل کرد: « در عالم رؤیا به حضور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه مشرف شدم و خدمت ایشان عرض کردم: مولای من، آیا آنچه در زیارت ناحیة مقدسه با این عبارت ذكر شده، درست است كه می‌فرماید: 🔺 فلَاَنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لَاَبْكِیَّنَ عَلَیْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً (پس صبح و شب بر شما ندبه كرده و به جای اشك خون می‌گریم) صحیح است؟ فرمودند: بلی 👈 عرض کردم: آن مصیبتی که در آن بجای اشک خون گریه می کنید، کدام است؟ آیا مصیبت حضرت علی اکبر است؟ فرمودند: نه، اگر علی اکبر زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه می کرد. ◀️ گفتم: آیا مصیبت حضرت عباس است؟ فرمود: نه؛ بلکه اگر حضرت عباس علیه السلام در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه می کرد. 🔹 عرض کردم: لابد مصیبت حضرت سید الشهداء علیه السلام است. فرمود: نه، حضرت سید الشهداء علیه السلام هم اگر در حیات بود، در این مصیبت، خون گریه می کرد. 🔰 عرض کردم: پس این کدام مصیبت است که من نمی دانم؟ فرمودند: 😭 آن مصیبت، مصیبت اسیری عمه جانم حضرت زینب علیها سلام است. ▪️زینب همان کسی ست که در راه عفتش ▪️عباس می دهد نخِ معجر نمی دهد 📚 شیفتگان حضرت مهدی ج ۲ ص144 🏴 (س) 🏴 .
. 🩸جملات جگرسوز سلام‌الله‌علیها با امیرالمومنین علیه‌السلام در مسیر بازگشت به خانه ... در نقل‌ها آمده است: بعد از آنکه امیرالمومنین علیه‌السلام را به زور طناب و تازیانه به مسجد برای بیعت کشاندند، وقتی که امیرالمومنین علیه‌السلام از مسجد خارج شدند، فَلمّا رَأَتْهُ اِنکَبّتْ عَلیٰ کِتفَیهِ تُقَبّلُهُما و هِیَ تَقولُ ▪️تا نگاه فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها به مولا افتاد، پیش آمدند و سر مبارک خود را بر روی شانه‌های امیرالمومنین علیه‌السلام گذاشتند و ‌آنها را می‌بوسیدند؛ (گویا ردّ طناب، بر روی گردن و شانه‌های مولا باقی مانده بود) و می‌فرمودند: رُوحِی لِروحِكَ الفِداء و نَفسى لِنفسك الوَقا يا أبَا الحسن! 🔻جان من فدای جانت شود! من پیش‌مرگت بشوم یا ابا الحسن! اِنْ كنتَ في خيرٍ كنتُ مَعك وَ اِنْ كنتَ فى شرٍّ كنتُ مَعك ▪️من همواره پا به پای تو خواهم بود؛ چه این ماجرا به خیر تمام بشود چه به شرّ. فَبکیا جمیعاً ثُمّ أخَذَ السّبطَین مِن یَدِها و مَضَیٰا 🔻با این جملات، هر دو به گریه افتادند؛ سپس امام حسن و إمام حسین علیهماالسلام دست مادرشان را گرفتند و همگی به سمت خانه برگشتند. 📚الكوكب الدُّرّي،حائری مازندرانی، ج۱، ص۱۹۶. 📚احتجاج الزهراء «سلام‌الله‌علیها»،رضوی نجفی‌.ص ۱۴۰ 📚فاطمه الزهراء «سلام‌الله‌علیها» من المهد الی اللحد ص۲۷۷ .