eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.6هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. و عمری است با عنایتِ تو گریه می کنم تنها به قصد غربت تو گریه میکنم عمری است پای بیرق مشکی روضه ها در سایه سار رحمت تو گریه میکنم *هر چقدر دوست داری گریه کن...فریاد بزن...اما مادر ما تا گریه اش بلند شد...جلوی علی رو گرفتن...گفتن علی به فاطمه بگو بسه اینقدر گریه نکنه خسته شدیم...یکی نپرسید بگه زهرا چرا گریه میکنه...فقط گفتن بهش بگو گریه نکن...یه دختر سه ساله ام یاد گرفت،گفت: عمه! فکر کردن مارو اسیر کردن...میخوای شهرشام رو روي سرشون خراب کنم...اينقدر گریه میکنم...اينقدر گریه کرد گفت صدای گریه کیه نمیزاره من بخوابم...رحمت خدا به این قلب های ذلال...رحمت خدا به این چشمهای پاک و اشک آلود فاطمیه...رحمت خدا به پدر مادراتون که شماها رو با نام علی و زهرا پرورش دادن* گاهی ستاره میشوم و تا سپیده دم در آسمان غربت تو گریه میکنم قبرت که نیست دلخوشم از این که لااقل پایینِ پای هیات تو گریه میکنم آه ای ضریح گمشده بانویِ بی نشان در حسرتِ زیارت تو گریه میکنم تا تربت شهیدِ اُحد ،پا به پای اشک هر شب به رسم عادت خود گریه میکنم گاهی کنار روضه ات از دست میروم از بس که در مصیبت تو گریه میکنم از ابتدای مرثیه هایت قدم قدم تا کوچه ی شهادت تو گریه میکنم * اگه می بینی فاطمه بین در و دیوار قرار گرفت بخاطر اینه علی رو تنها گذاشتن...* گردد اگرچه غرقه به خون پای تا سرم به زان که بنگرم غم غربت به شوهرم مرگ من از فشار در و دیوار خانه نیست این غصه میکشد که غریب است شوهرم *خدا هیچ کسی رو از بالا پایین نیاره...همچین که وارد خانه شد بی بی تو بسترِ...همچی که به زور بلند شد...شاید بعضیا کمکش کردن...هی نگاه میکرد میگفت: علی جان یه سوال دارم...بگو عزیز دلم...صدا زد: آقا! مولا! بابای بچه ها من!...شنیدم مردم مدینه سلامت نمیکنن... علی سرش و پایین انداخت گریه کرد...صدا زد: زهرا جان...به خدا علی سلام میده مردم روشون رو برمیگردونن... * جز غم کسی به خانه ی ما سر نمیزند اینجا که مرغ شوق دگر پر نمیزند در شهر خود غریبم و با درد آشنا در خانه ی غریب کسی در نمیزند من دختر پیمبرم و زان همه یکی دم از سفارشات پیمبر نمیزند میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت زن را کسی مقابل شوهر نمیزند پیش از خودم به حالت زینب دلم بسوخت مادر، کسی مقابل دختر نمیزند *من نمیدونم چه جوری زد...اسماء میگه آب میریختم...دیدم علی دستش رو سرش گذاشت...گفتم چی شده آقا...فرمود: دستم رسید به بازوی ورم کرده... میدونی زینب کِی یادش افتاد...شبی که تو خرابه...زن اومد...من دست به این بچه نمیزنم...تا بگید بدنش چرا اينقدر کبوده...ناله ی زینب بلند شد زن غساله...از کربلا تا کوفه...از کوفه تا شام هرجا گفته بابا، تازیانه،سيلي.....* دستی پلید لاله ی گوش مرا درید دیگر صدای عمه به گوشم نمیرسید *به حقیقت خانوم فاطمه و به حقیقت خانوم رقیه سلام الله علیها "اللهم عجل لولیک الفرج" * 🔊 دانلود سیدمجیدبنی فاطمه 👇 https://emam8.com/upload/sabks/97/11/47730_1397118193950_4060957.mp3 ....................................... حالا میان خانه اش کوثر ندارد تنهاست مولایم علی، یاور ندارد بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد مولاست با طفلان بی حال و پریشان مولاست با یک قبر مخفی، چشم گریان دائم کنار بستر خالی نشسته چشمان بارانی خود را باز بسته هی روضه می خواند به یاد دست بسته با خاطرات کوچه پهلویش شکسته با چادر خاکی که بر روی سرش داشت زینب دوباره رنگ و بوی مادرش داشت حق علی را هیچ کس باور ندارد مولای عالم مانده و لشکر ندارد این خانه دیگر دست نان آور ندارد «دیگر حسین بن علی مادر ندارد» پروانه ای که پهلویش را در گرفته حالا از این خانه شبانه پر گرفته شب ها کنار قبر زهرای جوانش می سوخت از داغ جوان قد کمانش وقتی رمق می رفت او از زانوانش سر باز می کرد او تمام سوزِ جانش: زهرا چرا از حیدر خود رو گرفتی دیدم که دستت را روی پهلو گرفتی با من نگفتی غصه ی غصب فدک را با من نگفتی ضربه ی سخت کتک را شب ها حسن می خوابد اما با تب آخر در خواب می گوید: نزن سیلی به مادر بر خیز زهرا، بهر زینب مادری کن زهرا، حسین تشنه لب را یاوری کن برخیز تا این خانه را از نو بسازم برگرد تا کاشانه را نو بسازم کج می کنم بانو سرِ مسمارها را خود در میارم سنگِ این دیوارها را دیگر توان دیدنِ ماتم ندارم لولای در را رو به کوچه می گذارم انگار وقت رفتنم نزدیک گشته دنیا دوباره تیره و تاریک گشته نه سال بودی بهر تو کاری نکردم زهرا حلالم کن که باید بازگردم زهرا گمانم غرق تب بیدار گشته حالا حسینم تشنه لب بیدار گشته شاعر: ✍ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
۱🎙 #روضه_شب_قدر حجت‌الاسلام #محسن_حنیفی 📝 شمشیر اومدی ... #زمزمه #ضربت_خوردن #امام_علی علیه السل
مانند غنچه سر به گریبان گرفته ام در بین باغ گوشه هجران گرفته ام بر زانوان بی کسی ام سر گذاشتم از دوری توکلبه احزان گرفته ام بی افتاب روی تو روزم سیاه شد باقی عمر شام غریبان گرفته ام خانه نشین شدم که کمی مادری کنم جای تو در بغل سر طفلان گرفته ام در پیش بچه های تو گریه نمی کنم این بغض را چو میله زندان گرفته ام با گریه میخ را ز در آورده ام برون از چشم خویش خار مغیلان گرفته ام یادش به خیر زندگی ام رو به راه بود با گریه پشت دست به دندان گرفته ام شرمنده ام که خانه امنی نداشتم شرمنده ام که رخ ز عزیزان گرفته ام ✍ ................ . یادش بخیر فاطمه جانم قدیمها ماقبلِ آن که بشکند اینجا حریمها یادش بخیر دخترعمو خانه داری‌ات با آن نشاط از دل من غمگساری ات یادش بخیر عطر تو در خانه پخش بود در خانه راه رفتنت آرام بخش بود یادش بخیر بی سحری روزه داری‌ات در روزهای سختِ علی ،بردباری‌ات یادش بخیر شادی و بازی بچه ها دورت حسین و زینب و کلثوم و مجتبی یادش بخیر وقت سخن روبروی تو تو گرم گفتگو و منم محو روی تو یادش بخیر از پدرت خواستگاری‌ات دوران نوجوانی و فصل بهاری ات یادش بخیر نان معطر به بوی تو آن سفره و نشستن من روبروی تو یادش بخیر لذت شش ماه انتظار رخت و لباس دوختنت بهر آن نگار یادش بخیر شادی روز غدیر تو اما چه زود خانه نشین شد امیر تو یادش بخیر گرچه که خیری ندیده ای ای سرو قامتی که دگر قد خمیده ای من را ببخش بهر تو گر ،کم گذاشتم ((شرمنده ام که خانه اَمنی نداشتم))
. (س) 2 . دوباره چشمام صاحبِ دُرّ گهرباری شده قطره به قطره اشک من رو گونه هام جاری شده دوباره تو فصل خزون ابری شده چشمای من دوباره گریه می کنم برای مادر حسن... اون مادری که بانیِ خلقته تنها پناهِ روز قیامته *** ببخش از اینکه بیش از این نشد برات کاری کنم حتی تو تشییعت نشد واست عزاداری کنم از حالا تا آخر عمر دیگه چشای من تره نایی تو پام نمونده که منو به خونه ببره کی انتقام از زمونه میگیره دلم براتو بهونه میگیره خونه خرابم بعدِ تو آوارِ غم ها رو سرم دردِدلام رو بعد از این باید واسه چاه ببرم صبح تا به شب شب تا سحر چشمم سوی تابوتته تمومِ لحظه هام پُر از حال و هوایِ خوبته از وقتی رفتی غمم فراوونه حال و هوامو کسی نمی دونه تموم خاطرات تو مونده برام به یادگار می میرم و زنده میشم شدم به درد و غم دچار نگفتی اما میدونم تو کوچه چی اومد سرت تو رفتی اما برا من مونده سکوت پسرت بعد تو زهرا خیبر شکن نیستم آب میشه شمع وجود من کم کم ✍ﮔﺮﻭﻩ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ ﻫﺂ ﺳﺒﻚ eitaa.com/gorizhaayemaddahi/9473 .👇
. (س) 1 . دوباره چشمام صاحبِ دُرّ گهرباری شده قطره به قطره اشک من رو گونه هام جاری شده دوباره تو فصل خزون ابری شده چشمای من دوباره گریه می کنم برای مادر حسن... اون مادری که بانیِ خلقته تنها پناهِ روز قیامته *** خیلی غریب و بی کسم کجایی ذوالفقار من ! خبر داری با رفتنت خونه شده مزار من بستر خونی یه طرف... افتاده تابوت یه طرف زانو بغل کرده حسن نشسته مبهوت یه طرف شده دل من بیچاره ی محسن افتاده یک سو گهواره ی محسن زندگیِ بدون تو خیلی غم انگیزه برام بدون تو فصل بهار شبیه پاییزه برام کاشکی میشد بلند شی و ببینی حال و روزمون حسن که خیلی پیر شده واسه ی منم نمونده جون میکنه زاری برای تو زینب حسین میگیره بهونهَ تو هر شب تموم‌ دنیا بعد تو  روی سرم خراب شده تو مدینه سلام من چن روزِ بی جواب شده بعد اون اتفاق حالا مغیره پهلوون شده نیستی ببینی قاتلت شُهره ی  شهرمون شده ورد زبوناست افتاد علی از‌پا درددلم رو بگم به کی زهرا من و می سوزونه خانوم... جوون بودی و بی گناه درد و دلامو بعد تو باید بگم برای چاه چاه بشنو حرف دلم و من دیگه همدم ندارم تو گوش بده به حرف من من دیگه محرم ندارم تموم عمر و حاصل من رفته شمع و چراغ محفل من رفته ✍ﮔﺮﻭﻩ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ ﻫﺂ ﺳﺒﻚ https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi/9475 .👇
. به قتلگاه 🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يَا سُکَینَهَ بِنْتَ الْحُسَيْنِ(علیه السلام)》🔶🔸 ✅در طی روایتی؛ امام علی(علیه السلام) می فرماید : وقتی از غسل حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فارغ شدم، پيكر مباركش را در ميان كفن جاى دادم و وقتی تصميم گرفتم، بندهای كفن او را گره بزنم، صدا زدم : 📋《يَا أُمَّ كُلْثُومٍ! يَا زَيْنَبُ! يَا سُكَينَةُ! يَا فِضَّةُ! يَا حَسَنُ! يَا حُسَيْنُ! هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ فَهَذَا الْفِرَاقُ‏ وَ اللِّقَاءُ فِي الْجَنَّةِ》 ♦️اى امّ كلثوم، زينب، سكينه، فضّه، حسن و حسين(علیهم السلام) بياييد و مادر خود را براى آخرين بار ببينيد، روز فراق آمد و ملاقات شما در بهشت خواهد بود. حسن(ع) و حسين(ع) در حالى آمدند كه فرياد مى‏ زدند : 📋《وَا حَسْرَتَا! لَا تَنْطَفِئُ أَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى(ص) وَ أُمِّنَا فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ(س) يَا أُمَّ الْحَسَنِ(ع) يَا أُمَّ الْحُسَيْنِ(ع) إِذَا لَقِيتِ جَدَّنَا مُحَمَّداً الْمُصْطَفَى(ص) فَأَقْرِئِيهِ مِنَّا السَّلَامَ وَ قُولِي لَهُ إِنَّا قَدْ بَقِينَا بَعْدَكَ يَتِيمَيْنِ فِي دَارِ الدُّنْيَا》 ♦️آه از اين حسرتى كه هيچ وقت به علّت از دست دادن جدّمان، پيامبر خدا و مادرمان، فاطمه زهرا(س) از بين نخواهد رفت. اى مادر حسن و حسين! هنگامى كه جدّ ما حضرت محمّد مصطفى(ص) را ملاقات نمودى، سلام ما را به آن حضرت(ص) برسان و به آن بزرگوار بگو : ما بعد از تو در دار دنيا يتيم مانديم! حضرت على(علیه السلام) مى‏ فرمايد : 📋《إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ وَ مَدَّتْ يَدَيْهَا وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِيّاً وَ إِذَا بِهَاتِفٍ مِنَ السَّمَاءِ يُنَادِي : يَا أَبَا الْحَسَنِ(ع)! ارْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْكَيَا وَ اللَّهِ مَلَائِكَةَ السَّمَاوَاتِ فَقَدِ اشْتَاقَ الْحَبِيبُ إِلَى الْمَحْبُوب‏》 ♦️من خداوند را شاهد مى‏ گيرم كه فاطمه زهرا(س) آه و ناله كرد، دستهاى خود را دراز نمود و حسنين(ع) را چند لحظه‏ اى به سينه خود چسبانيد. ناگاه هاتفى از آسمان ندا در داد : اى ابالحسن(ع)! حسن(ع) و حسين(ع) را از روى سينه فاطمه(س) بردار، به خداوند سوگند كه ملائكه آسمانها را گريان كردند، زيرا دوست مشتاق لقاى دوست است. اینجا بود که مولا(ع) با محبت پدرانه خود، در حالی که آنها را به آغوش می کشید، و اظهار همدردی می کرد، آنها را از روى سينه زهرای مرضیه(س) برداشت و دست نوازش بر سرشان کشید و بندهاى كفن فاطمه اش را بست.(۱) 🏴اما در کربلا نیز، صحنه ای این چنینی اتفاق افتاد که طفلی خود را بر روی جنازه ی بی سر پدرش انداخت. در مقاتل آمده است که ؛ 📋《ثُمَّ إِنَّ سُكَيْنَةَ(س) اعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِيهَا الْحُسَيْنِ(ع) فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ》 ♦️سكينه(سلام الله علیها) پيكر پدرش امام حسين(علیه السلام) را در آغوش كشيد [ولى نگذاشتند كه سكينه در بالين پدر بماند] گروهى از اعراب اجتماع كردند و سكينه(س) را از روی بدن پدرش کنار زدند.(۲) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : گفتم تویی بابای خوب و مهربان، زد  گفتم من چیزی نگفتم، بی امان زد  تاریک بود، چشمم جایی را نمی دید  تا دید تنهایم، رسید و ناگهان زد  تا دستهای کوچکم روی سرم بود  با ضربه ای محکم به ساق استخوان زد  قدَّم فقط تا زیر زانویش می آمد  از کینه اما تا نفس تا داشت جان زد  👤علیرضا لک  📚منابع : ۱)بحارالأنوار مجلسی، ج‏۴۳، ص۱۷۹ ۲)اللهوف سید بن طاووس، ص۱۸۰
. أمالي، شیخ طوسي، صفحه: 110-109 / امالی شیخ مفید، صفحه: 281-283 فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ، وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ، وَ الثَّابِتَةِ فِي الثَّرَى بِبُقْعَتِكَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللِّحَاقِ بِكَ، قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي، وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي. قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ‏ الزَّهْرَاءُ... وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا، وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ‏. ترجمه: (هنگامی که حضرت علی علیه السلام فاطمه زهرا را دفن نمود) ... وقتی دست مبارك از خاك قبر برافشاند، اندوه و غم بر دلش هجوم آورد و سيلاب اشك را بر گونه‏ هایش جارى ساخت، سپس رو به جانب قبر رسول خدا (ص) گرداند و گفت: «اى رسول خدا از من بر تو سلام باد، و سلام باد بر تو از جانب دخترت و حبيبه‏ات و نور ديده‏ات و زائرت و كسى كه در آرامگاه تو در ميان خاك آرمیده است. همان كسی كه خداوند زود رسيدن به تو را برايش برگزيده است. يا رسول اللَّه صبرم در فراق دختر برگزيده‏ات كم شده، و تاب و توانم در فراق سرور زنان به سستى گرائيده. به راستى كه امانت پس گرفته شد، و گروگان دريافت گشت، و زهرا خيلى سريع از دستم ربوده شد. ... و به زودى دختر تو از همدستى امّتت عليه من و غصب حقّ خودش به تو گزارش مى‏دهد، پس احوال را از او جويا شو، كه بسى غمهاى سوزانى كه در سينه داشت و راهى براى پخش آن نمى‏يافت، اما به زودى بازگو خواهد نمود، و البتّه خداوند داورى مى‏كند و او بهترين داوران است .
Roze_Shab-Jome_Mirzamohamadi_33.mp3
5.1M
🔊 نفسِی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ یا لَیتَهَا خَرَجَت مَعَ الزَّفَرَاتِ ◼️ امیرالمومنین علی علیه السلام ،روضه و توسل به سلام الله علیها 🎤حجت الاسلام
02(1).mp3
1.72M
السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ🏴 ♦️روضه و مرثیه 🏴 سلام الله علیها 🔸 🔺تفاوت های مصیبت کربلا و فاطمیه علیه السلام بعد از شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها
. ◼️ مصیبت فاطمه (س) بر من بسیار سخت است قالَ عمّارُ: «مَضَیْتُ إلی دارِ سَیّدی وَ مولای أمیرِ المُؤمنین عَلیهِ السلامُ فاسْتَأْذَنْتُ الدُّخُولَ علیه ؟ فَأَذَّنَ لی… فَدَخَلْتُ عَلیهِ، فَوَجَدْتُه جالساً جلسةَ الحَزینِ الکَئیبِ و الحَسَنُ علیه‌السلام عَنْ یمینه و الحُسَیْنُ عَلیه السلام عَنْ شِمالِه وَ هُوَ تارةً یَلْتَفِتُ إلیَ الحُسَینِ علیه‌السلام و یَبْکی …» «فلَمّا نَظَرتُ إلی حالِه وَ حالِ وُلدِه ، لَمْ أَمْلِکْ نَفْسی دُونَ أَنْ أَخَذَتنی العبرةُ وَ بَکیْتُ بُکاءً شدیداً ، فَلَمّا سَکَنَ نَشیجی قلتُ : سَیّدی! أَتأْذَنُ لی بِالکَلامِ ؟ قال: « تَکَلَّمْ یا أَبَا الیَقْظان» قُلتُ : سَیّدی! إِنَّکُم تَأمُرونَ بِالصَّبرِ عَلی الْمُصیبَهِ، فَما هذا الحُزنُ الطّویلُ؟ وَ إنَّ شیعَتَک لا یَقِرُّ لَهُم قَرارً بِاحْتِجابِکَ عَنْهُم ، وَقَدْ شَقَّ ذلک عَلیهم.» قال: «فَالتَفَتَ إِلیَّ، وَقالَ: یا عَمَّارُ! إنَّ العَزاءَ عَن مِثلِ مَنْ فَقَدْتُهُ لَعزیزٌ ، إِنیٌ فَقَدْتُ رَسُولَ اللهِ صَلّی اللهُ علیه وآله بَفَقْدِ فاطمةَ سَلامُ اللهِ علیها، وَ إذا مَشَتْ لَمْ تَخْرُمْ مَشْیَتُه ، و إنّی ما أحَسَسْتُ تألّمَ الفِراقِ إلاّ بِفِراقِها، وإنَّ أَعْظَمَ ما لَقیتْ مِنْ مُصیبَتِها … إنّی لَمّا وَضَعَتُها علی المُغتَسِلِ وَجَدَتُ ضِلْعاً مِن أَضلاعِها مَکسوراً ، وَجَنْبُها قَد إِسْوَدَّ مِنْ ضَربِ السِّیاطِ …» «وَ کانَتْ تَخْفی ذلک عَلی مخافةِ أن یَشْتَدَّ حُزْنی، و ما نَظرتُ عینایَ إلی الحسنِ و الحسینِ الاّو خَنَقَتْنی العبرةُ، و ما نَظَرتُ إلی زینبٍ باکیةً الا و أخَذَتْنی الرِّقَة علیها. ثم خَرَج علیه‌السلام مَع عَمّار فَاسْتَبْشَرَ الشیعةُ بِذلک.» عمّار می‌گوید: «به خانه آقا و مولایم امیرالمؤمنین رفتم و از ایشان اجازه‌ ورود گرفتم. به من اجازه فرمودند و داخل شدم. ایشان را درحالی که محزون و اندوهگین نشسته بودند، یافتم و حسن در سمت راست و حسین در سمت چپ ایشان نشسته بودند. گاهی به حسین علیه‌السلام نگاه می‌کرد و می‌گریست و گاهی به حسن علیه‌السلام.» هنگامی‌که به حال او و فرزندانش نظاره کردم از خود بیخود شده، اشک‌هایم جاری شد و به شدت گریستم. هنگامی‌که آرام شدم عرضه داشتم: اجازه سخن به من می‌دهید. فرمود: «بگو ای ابا الیقظان!» عرضه داشتم: شما امر بر صبر کردن در مصیبت می‌نمائید. پس این اندوه طولانی (در این مصیبت) چیست؟ در حالی که شیعیان شما به خاطر خانه‌نشینی و غیبت شما آرام ندارند و این امر بر آن‌ها سخت است. می‌گوید حضرت به من نگاه کرده و فرمود: «ای عمّار! همانا مصیبت کسی که من از دست داده‌ام بسیار سخت است.» «من رسول خدا را با از دست دادن فاطمه از دست دادم. او برای من موجب آرامش و تسلیت بود. هنگامی‌که سخن می‌گفت در گوش من صدای رسول خدا می‌پیچید و هنگامی‌که راه می‌رفت مثل رسول خدا راه می‌رفت و من درد فراق را جز با دوری او احساس نکردم و چه بزرگ است مصیبتی که به من رسیده است.» «هنگامی‌که او را در جایگاه غسل قرار دادم، فهمیدم که استخوانی از پهلوی او شکسته است و پهلویش از ضربه تازیانه‌ها سیاه شده و او آن را از من مخفی می‌نمود که می‌ترسید مبادا اندوه من بیشتر شود و به حسن و حسین نمی‌نگرم مگر اینکه اشک راه گلویم می‌گیرد و به زینب گریان نگاه نمی‌کنم مگر اینکه دلم به حال او به رقّت در می‌آید.» سپس حضرت با عمار از منزل خارج شدند و شیعیان به یکدیگر بشارت آن را دادند. 📚منبع فاطمیه ماثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۲۹ .
◼️ بنای نبش قبر حضرت زهرا (س) حضرت على عليه‌السلام فاطمه زهرا علیهاسلام را غسل داد. به هنگام غسل دادن وى، غير از حضرت على عليه‌السلام، حسنين عليهماالسلام، زينب، امّ كلثوم، فضه خادمه و اسماء بنت عميس كسى ديگر حضور نداشت. آنگاه جنازه آن بانو را شبانه با حضور حسنين عليهماالسلام به جانب بقيع حمل نمودند و نماز بر بدن مبارك خواندند. كسى از فوت ايشان مطّلع نشد، احدى از مردم بر بدن آن بانو نماز نخواند مگر آن افرادى كه گفته شد. على عليه‌السلام بدن مباركش را در روضه مقدسه دفن و موضع قبرش را پنهان كرد. صبح آن شبى كه فاطمه عليهاسلام را دفن نمودند اثر چهل قبر جديد در قبرستان بقيع مشاهده مى‌‏شد. هنگامى كه مسلمانان از رحلت حضرت فاطمه علیهاسلام آگاه و متوجه بقيع شدند با چهل قبر جديد مواجه‏ گرديدند، نتوانستند قبر حضرت زهرا را از ميان آن چهل قبر تشخيص دهند. عموم مردم از اين مصيبت ضجّه كردند و يك ديگر را ملامت نمودند و گفتند: پيغمبر صلی‌الله‌علیه‌‌وآله شما بيش از يك دختر يادگارى ننهاد، فاطمه علیهاسلام رحلت كرد و دفن شد و شما به هنگام مردنش حاضر نشديد، نماز بر جنازه‌‏اش نگذاشتيد و محل قبر او را هم نمى‌‏دانيد! علمای قوم گفتند: گروهى از زنان مسلمان را احضار كنيد كه اين قبرها را بشكافند تا جنازه فاطمه علیهاسلام را به دست بياوريم و بر بدن او نماز بخوانيم و قبرش را زيارت كنيم. هنگامى كه خبر اين توطئه به گوش حضرت على بن ابى طالب عليه‌السلام رسيد، در حالى آمد كه خشمناك، چشمان مباركش سرخ، رگهاى گردنش بيرون زده، قباى زرد رنگى پوشيده بود كه آن را به هنگام غضب و ناراحتى مى‌‏پوشيد و بر ذوالفقار تکیه زده بود، آمد تا وارد بقيع شد. شخصى به ميان مردم رفت و گفت: اين على بن ابى طالب عليه‌السلام است كه با اين حالت آمده و سوگند مى‌‏خورد كه اگر يك سنگ از اين قبور جابجا شود شمشير را در ميان همه شما بگذارد و تا آخرين نفر شما را نابود نمايد. هنگامى كه خبر اين توطئه به گوش حضرت على بن ابى طالب عليه‌السلام رسيد، در حالى آمد كه خشمناك، چشمان مباركش سرخ، رگهاى گردنش بيرون زده، قباى زرد رنگى پوشيده بود كه آن را به هنگام غضب و ناراحتى مى‌‏پوشيد و بر ذوالفقار تکیه زده بود، آمد تا وارد بقيع شد. شخصى به ميان مردم رفت و گفت: اين على بن ابى طالب عليه‌السلام است كه با اين حالت آمده و سوگند مى‌‏خورد كه اگر يك سنگ از اين قبور جابجا شود شمشير را در ميان همه شما بگذارد و تا آخرين نفر شما را نابود نمايد. عمر در حالى كه با يارانش بود، با حضرت اميرالمومنین عليه‌السلام روبرو شد گفت: اى ابو الحسن! چه قصد دارى؟ به خداوند سوگند ما قبر فاطمه علیهاسلام را مى‌‏شكافيم و بر جنازه‌اش نماز مى‌گزاريم. حضرت امير علیه‌السلام لباس‌هاى وى را گرفت و او را از جاى بر كند و بر زمين زد و فرمود: «یابن السوداء! من حقّ خود (يعنى مقام خلافت) را بدين جهت از دست دادم كه مبادا مردم از دين خويش برگردند. اما درباره قبر فاطمه علیهاسلام به حقّ آن خدايى كه جان على در دست قدرت اوست اگر تو و يارانت راجع به اين قبرها عملى انجام دهيد زمين را از خون شما سيراب خواهم كرد. عمر! از اين خيال در گذر!» پس از عمر ، ابوبكر با حضرت امير علیه السلام ملاقات نمود و گفت: اى ابوالحسن! تو را به حقّ پيغمبر اسلام و آن كسى كه بالاى عرش است سوگند مى‏‌دهم كه از عمر دست بردارى، زيرا ما از انجام دادن عملى كه تو نمى‌پسندى خوددارى مى‌‏كنيم. راوى مى‏‌گويد: على عليه السّلام عمر را رها كرد و مردم پراكنده شدند و به دنبال مقصود خود باز نگشتند. 📚منبع بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۱۷۱ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۴۱ .
. جلوگیری حضرت علی (ع) از نبش قبر شیخین سپس حضرت علی علیه السلام برای آنکه قبر حضرت زهرا سلام الله پنهان بماند، در بقیع هفت و بنابر قولی چهل قبر ایجاد کردند. با این وجود وقتی شیخین آگاه شدند که حضرت زهرا سلام الله علیها مخفیانه دفن شده است و قبور جدید چند عدد است گفتند: یکی از آنها برای فاطمه زهراست، پس همه آنها را نبش کنیم تا پیکر او را یافته، سپس آن را خارج کرده و بر آن نماز بگزاریم. چون این خبر به مولی امیرمؤمنان رسید با حالتی خشمناک در حالی که قبای زرد بر تن داشتند و آن را در موقع حوادث ناگوار به تن می‌کردند و در دستشان شمشیر ذوالفقار بود، خارج شدند و به خدا سوگند خوردند که اگر آنها حتی یک سنگ از قبرها جدا کنند، شمشیر را در میان ایشان قرار دهد (و با کارزار جنگ سرنوشت آنان را معلوم کند). در راه با عمر و گروهی از یارانش برخورد نمودند. عمر گفت: ای ابالحسن! تو را چه می‌شود؟ به خدا قسم ما قبر او را نبش می‌کنیم و بر پیکرش نماز می‌خوانیم. امیرمؤمنان اطراف لباس او را در دست گرفت و او را بلند کرده و بر زمین زد و فرمود: «ای پسر سَوداء حبشیّه! من از حق خود گذشتم از ترس اینکه مبادا مردم از دینشان خارج شوند، و اما قبر فاطمه، سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست اگر حتی یک سنگ از آن را جابجا کنید، زمین را از خونتان سیراب می‌کنم.» در همین حال ابوبکر سر رسید و حضرت را به رسول خدا سوگند داد که او را رها کند، پس آن حضرت او را رها کرد و مردم پراکنده شدند. 📚منبع وفاة فاطمةالزهرا سلام الله، مقرم، ص ۱۰۶-۱۱۰ درسنامه فاطمی، مجید جعفرپور .
🩸صبح بعد از و جریان سیلی خوردن مقداد🩸 🥀 بعد از دفن شبانه هنگامی‌که صبح شد، مردم به سمت منزل سلام‌الله علیها روی آوردند تا بر او نماز بخوانند. مقداد، ابابکر را دید و به او گفت: ما او را دیشب به خاک سپردیم عمر به ابوبکر گفت: آیا به تو نگفتم آن‌ها مخفیانه او را دفن می‌کنند تا ما حاضر نباشیم. 🥀 مقداد گفت: این وصیت سلام‌الله‌ علیها بوده است که شما بر او نماز نگذارید. 🥀 عمر دست خویش را بالا برد و به شدت بر سر و صورت مقداد زد که از شدت ضربه، مقداد درمانده شده بود. حاضرین مقداد را از دست او رها کردند. 🥀 مقداد گفت: دختر رسول‌خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت در حالی که خون از پهلوی او به سبب ضربه‌ شمشیر و تازیانه‌ای که تو به او زده بودی، جاری بود. و من در نزد شما بسیار حقیرتر از علیه‌السلام و سلام‌الله علیها هستم. 🥀 هنگامی‌که این کلام را شنیدند، گفتند: به خدا سوگند آن کسی را که باید بزنیم، علی بن ابی طالب علیه‌السلام است. 🥀 به سوی علیه‌السلام روی آوردند و او در مقابل درب خانه نشسته بود. عمر به او گفت: ای پسر ابی‌طالب علیه‌السلام آیا حسادت قدیمی‌ات را رها نکردی. 🥀 رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را غسل دادی و بر نماز سلام‌الله‌ علیها بدون حضور ما نماز خواندی و به علیه‌السلام یاد دادی که به ابوبکر بگوید از منبر پدرم پایین بیا. 🥀 علیه‌السلام سکوت نموده بود و چیزی نمی‌فرمود. عقیل پاسخ داد: به خدا سوگند شما حسودترین مردم هستید و کسانی هستید که به دشمنی پیامبر و اهل بیتش پیشی گرفتید. سلام‌الله‌ علیها را دیروز آنچنان زدید و او از دنیا رفت در حالی که پشت او (پهلوی او) غرق خون بود و او از شما دو نفر ناراضی بود..! 📕 فاطمیه مأثور، حجت‌الاسلام حنیفی، صفحه ۲۱۲ .
. ۱۴۰۳ آه زهرا ، شده حیدرت تک و تنها آه زهرا ، خیلی بی قرارم این شبها آه زهرا ، بگو چی کنم با این غم ها بغض سنگینیه توو گلوی من ،( ای بانوی من)۲ زدنت فاطمه روبه روی من ،( ای بانوی من)۲ کشتنت مقابله نگاهه من ،( ای سپاهه من)۲ رفتنت شده دلیل آهه من ، (ای سپاهه من)۲ =========== آه زهرا ، شده غربت علی معنا آه زهرا ، بگو چی کنم من روزا آه زهرا ، روضه میخونم برات حالا شد دلم میونه کوچه ها کباب ، (دادنم عذاب)۲ زدنت تو رو به نیت ثواب ، (دادنم عذاب)۲ همه جای پیکرت به خون نشست ، (تا در و شکست)۲ با لگد زد تو رو بی حیای پست (تا در و شکست)۲ =========== آه زهرا ، منو کشته اون جراحت ها آه زهرا ، زدنت توو کوچه نامردا آه زهرا ، دیدمت به زیر دست و پا قنفذ و مغیره باهم زدنت ، (پیش حسنت)۲ خون می ریخت از همه جای بدنت ( پیش حسنت)۲ ضرب تازیونه بازوتو شکست ، (بسته شد نفس)۲ بشکنه پایی که پهلوتو شکست ،(بسته شد نفس)۲ https://eitaa.com/emame3vom/111006 .👇
. 🏴 ۱۴۰۳ سلام الله علیها ✍ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ آه از، بی مادری / وای از، چشمای تر آه از، این روضه‌ها / وای از، دیوار و در وقتی که نیستی بایدم بشم کلافه خیر ببینه فضه به جات مومو می‌بافه ۲ چادرِ - سوخته‌اتو - تا می‌کنم - برای یادگاری ۲ کاش میشد - که بازم - سر منو - روی پاهات بذاری ۲ "ای مادر، دلم برات تنگ شده" ۴ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ حالا، من موندم و / چشمِ، پُر خواهشم نیستی، ریخته به هم / مادر، آرامشم کوه غم و غصه رو قلبم شده آوار کُشته منو لخته‌ی خونِ روی مسمار ۲ یادمه - روزی که - توو خونمون - آتیش کشید زبونه ۲ قنفذِ - بی‌حیا - لگد می‌زد - مغیره تازیونه ۲ "ای مادر، دلم برات تنگ شده" ۴ .👇
. سیلی زدن دومی به مقداد فلَمّا طَلَعَ الصُّبحُ، أقْبَلَ الناسُ إلی بَیتِ فاطمةَ علیها سلام لِیُصَلُّوا علیها ، وَ رأی المقدادُ أبابَکر فقال له : نَحْنُ دَفَّنَّاها البارحه . فقال عمرُ لأبی بکرٍ : ألَمْ أقُلْ لَکَ أَنَّهُمْ یَفْعَلون کذلک ؟ قالَ مقدادُ : إنَّ فاطمةَ علیها سلام أوْصَتْ بِذلک ؛ أنکم لا تصلُّن عَلیها. فَرَفع عُمرُ یَدَه و ضَرَبَ علی رأسِ مِقْدادِ و وَجْهَه ضَرْباً عَنیفاً حَتَّی أعیَی مِنْ کِثرةِ الضَّربْ ، و خَلَّصَ الحاضِرُون المِقدادَ مِنْ یَدهِ . وقال المقدادُ :ماتَتْ إبنهُ رسولِ اللهِ علیها السلام وَالدَّمُ یَنزِفُ مِنْ جَنْبِها بِسبَبِ ضربةِ سَیفٍ وسَوْطٍ ضَرَبْتَها أنتَ ، و أنا أحْقَرُ عِندَکم مِن علیٍّ و فاطمةَ علیهما سلام. و لمّا سَمِعوا هذا الکلامَ قالوا : واللهِ لأحقُّ الناسِ بِالضْربِ عَلیُ بن أبی طالب علیه‌السلام . فأقَبْلوا إلی علیٍّ و هُوَ جالِسٌ فی بابِ دارِه ، قالَ عمرُ : یَابنَ أبی طالِب ! ألا تَتْرکُ حَسَدَکَ القدیمَ ، فَغَسَّلتَ رسولَ اللهِ و صَلّیْتِ عَلی جَسَدِ فاطمةَ سَلامُ الله عَلَیها فی غِیابِنا وَ عَلَّمْتَ الحَسَنَ و نادی لأبی بکر : إنْزِلْ عَنْ مِنبَرِ أبی ؟! و عَلیٌّ ساکِتٌ لَمْ یَقُلْ شَیءً . فَأجابَهُ عقیلُ : وَ أَنْتُمْ وَاللهِ أشدُّ الناسِ حَسَداً و أَقْدَمَ عَداوهً لِرسولِ اللهِ و أهلِ بَیْتهِ ؛ ضَرَبْتُموها بِالأَمسِ وَ خَرَجَتْ مِنَ الدُّنیا وَ ظَهْرِها مُضَرِّجٌ بدمٍ ، و هِیَ غَیُر راضِیهً عَنْکُما بعد از دفن شبانه هنگامی‌که صبح شد، مردم به سمت منزل فاطمه روی آوردند تا بر او نماز بخوانند. مقداد، ابابکر را دید و به او گفت: ما او را دیشب به خاک سپردیم عمر به ابوبکر گفت: آیا به تو نگفتم آن‌ها مخفیانه او را دفن می‌کنند تا ما حاضر نباشیم. مقداد گفت: این وصیت فاطمه بوده است که شما بر او نماز نگذارید. عمر دست خویش را بالا برد و به شدت بر سر و صورت مقداد زد که از شدت ضربه، مقداد درمانده شده بود. حاضرین مقداد را از دست او رها کردند. مقداد گفت: دختر رسول خدا از دنیا رفت در حالی که خون از پهلوی او به سبب ضربه‌ی شمشیر و تازیانه‌ای که تو به او زده بودی، جاری بود. و من در نزد شما بسیار حقیرتر از علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها هستم. هنگامی‌که این کلام را شنیدند، گفتند: به خدا سوگند آن کسی را که باید بزنیم، علی بن ابی طالب علیه السلام است. به سوی علی علیه‌السلام روی آوردند و او در مقابل درب خانه نشسته بود. عمر به او گفت: ای پسر ابی طالب علیه‌السلام آیا حسادت قدیمی‌ات را رها نکردی. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را غسل دادی و بر نماز فاطمه سلام‌الله‌علیها بدون حضور ما نماز خواندی و به حسن یاد دادی که به ابوبکر بگوید از منبر پدرم پایین بیا. علی علیه‌السلام سکوت نموده بود و چیزی نمی فرمود. عقیل پاسخ داد: به خدا سوگند شما حسودترین مردم هستید و کسانی هستید که به دشمنی پیامبر و اهل بیتش پیشی گرفتید. فاطمه سلام‌الله‌علیها را دیروز آنچنان زدید و او از دنیا رفت در حالی که پشت او (پهلوی او) غرق خون بود و او از شما دو نفر ناراضی بود .... 📚منابع: موسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء، ج ۱۵، ص ۲۴۹ ............... . تویی که مرا اینگونه کتک می‌زنی، فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را چگونه کتک زدی؟! در نقل‌ها آمده است: صبح روز بعد از شهادت صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها بود که مردم مدینه، درِ خانه آن حضرت‌ آمده بودند تا بر پیکر مطهر آن بانو نماز بخوانند. نگاهش به ابوبکر افتاد و رو به او کرد و گفت: ما شب گذشته، فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را به خاک سپردیم! عمر به ابوبکر گفت: آیا من به تو نگفته بودم که این ها این کار را می‌کنند؟! مقداد گفت: 📋 إنَّ فاطمةَ عليهاالسّلام أوصَتْ بِذٰلك لِئلّا تَحضَرُوا جِنازَتها ▪️فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها این چنین وصیت نموده بود تا شما بر بالای جنازه مطهرش، حاضر نشوید. 📋 فَرَفَعَ عُمَرُ يَدَهُ و ضَرَبَ عَلَى رَأسِ مِقداد و وَجهِهِ ضَربًا عَنيفًا حَتّى أعيىٰ مِنْ كِثرَةِ الضّربِ، ▪️در این هنگام، عمر دستش را بلند کرد و محکم به سر و صورت مقداد سیلی زد و آن قدر عمر، او را کتک زد که مقداد دیگر از پا افتاد. 🥀 مردم آن جا جمع شدند و مقداد را از دست او نجات دادند. مقداد از جا بلند شد و رو به عمر گفت: 📋 مٰاتَتْ اِبنةُ رَسولِ اللّه و الدَّمُ يَنزِفُ مِنْ جَنبِها بِسَبِبِ ضَربَةِ سَيفٍ و سَوط‍‌ٍ ضَرَبتَها أنتَ، و أنا أحقَرُ عِندَكم مِن عليٍّ و فاطمةَ. ▪️دختر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به شهادت رسید در حالی که از پهلویش به سبب آن ضربه‌ای که تو با شمشیر و تازیانه بر او زدی، خون جاری بود. من، که خیلی کوچک‌تر از علی و فاطمة علیهماالسلام برای شما هستم! (عجیب نیست که تو این گونه مرا می‌زنی!) 📚 کامل بهائی ج١ ص٣١٢ .
. ◾️مصائب بعد از شهادت قالَ عمّارُ: مَضَیْتُ إلی دارِ سَیّدی وَ مولای أمیرِ المُؤمنین عَلیهِ السلامُ فاسْتَأْذَنْتُ الدُّخُولَ علیه ؟ فَأَذَّنَ لی... فَدَخَلْتُ عَلیهِ، فَوَجَدْتُه جالساً جلسةَ الحَزینِ الکَئیبِ و الحَسَنُ علیه‌السلام عَنْ یمینه و الحُسَیْنُ عَلیه السلام عَنْ شِمالِه وَ هُوَ تارةً یَلْتَفِتُ إلیَ الحُسَینِ علیه‌السلام و یَبْکی ... فلَمّا نَظَرتُ إلی حالِه وَ حالِ وُلدِه ، لَمْ أَمْلِکْ نَفْسی دُونَ أَنْ أَخَذَتنی العبرةُ وَ بَکیْتُ بُکاءً شدیداً ، فَلَمّا سَکَنَ نَشیجی قلتُ : سَیّدی! أَتأْذَنُ لی بِالکَلامِ ؟ قال: « تَکَلَّمْ یا أَبَا الیَقْظان» قُلتُ : سَیّدی! إِنَّکُم تَأمُرونَ بِالصَّبرِ عَلی الْمُصیبَهِ، فَما هذا الحُزنُ الطّویلُ؟ وَ إنَّ شیعَتَک لا یَقِرُّ لَهُم قَرارً بِاحْتِجابِکَ عَنْهُم ، وَقَدْ شَقَّ ذلک عَلیهم. قال: فَالتَفَتَ إِلیَّ، وَقالَ: یا عَمَّارُ! إنَّ العَزاءَ عَن مِثلِ مَنْ فَقَدْتُهُ لَعزیزٌ ، إِنیٌ فَقَدْتُ رَسُولَ اللهِ صَلّی اللهُ علیه وآله بَفَقْدِ فاطمةَ سَلامُ اللهِ علیها، وَ إذا مَشَتْ لَمْ تَخْرُمْ مَشْیَتُه ، و إنّی ما أحَسَسْتُ تألّمَ الفِراقِ إلاّ بِفِراقِها، وإنَّ أَعْظَمَ ما لَقیتْ مِنْ مُصیبَتِها ... إنّی لَمّا وَضَعَتُها علی المُغتَسِلِ وَجَدَتُ ضِلْعاً مِن أَضلاعِها مَکسوراً ، وَجَنْبُها قَد إِسْوَدَّ مِنْ ضَربِ السِّیاطِ ... وَ کانَتْ تَخْفی ذلک عَلی مخافةِ أن یَشْتَدَّ حُزْنی، و ما نَظرتُ عینایَ إلی الحسنِ و الحسینِ الاّو خَنَقَتْنی العبرةُ، و ما نَظَرتُ إلی زینبٍ باکیةً الا و أخَذَتْنی الرِّقَة علیها. ثم خَرَج علیه‌السلام مَع عَمّار فَاسْتَبْشَرَ الشیعةُ بِذلک. عمّار می‌گوید: به خانه آقا و مولایم امیرالمومنین رفتم و از ایشان اجازه‌ ورود گرفتم. به من اجازه فرمودند و داخل شدم. ایشان را در حالی که محزون و اندوهگین نشسته بودند، یافتم و حسن در سمت راست و حسین در سمت چپ ایشان نشسته بودند. گاهی به حسین علیه‌السلام نگاه می‌کرد و می‌گریست و گاهی به حسن علیه‌السلام. هنگامی‌که به حال او و فرزندانش نظاره کردم از خود بیخود شده، اشک‌هایم جاری شد و به شدت گریستم. هنگامی‌که آرام شدم عرضه داشتم: اجازه سخن به من می دهید فرمود: بگو ای ابا الیقظان! عرضه داشتم: شما امر بر صبر کردن در مصیبت می نمایید. پس این اندوه طولانی (در این مصیبت) چیست؟ در حالی که شیعیان شما به خاطر خانه‌نشینی و غیبت شما آرام ندارند و این امر بر آن‌ها سخت است. می‌گوید حضرت به من نگاه کرده و فرمود: ای عمّار! همانا مصیبت کسی که من از دست داده ام بسیار سخت است. من رسول خدا را با از دست دادن فاطمه از دست دادم. او برای من موجب آرامش و تسلیت بود. هنگامی‌که سخن می‌گفت در گوش من صدای رسول خدا می پیچید و هنگامی‌که راه می رفت مثل رسول خدا راه می‌رفت و من درد فراق را جز با دوری او احساس نکردم و چه بزرگ است مصیبتی که به من رسیده است. هنگامی‌که او را در جایگاه غسل قرار دادم، فهمیدم که استخوانی از پهلوی او شکسته است و پهلویش از ضربه تازیانه ها سیاه شده و او آن را از من مخفی می نمود که می ترسید مبادا اندوه من بیشتر شود و به حسن و حسین نمی نگرم مگر اینکه اشک راه گلویم می گیرد و به زینب گریان نگاه نمی‌کنم مگر اینکه دلم به حال او به رقّت در می آید. سپس حضرت با عمار از منزل خارج شدند و شیعیان به یکدیگر بشارت آن را دادند. 📚منابع: انوار العلومة، ص ۲۱۴ 👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۳۰ .
. ◾️نبش قبر . حضرت على عليه‌السلام فاطمه زهرا علیهاسلام را غسل داد. به هنگام غسل دادن وى غير از حضرت على عليه‌السلام، حسنين عليهماالسلام، زينب، امّ كلثوم، فضه خادمه و اسماء بنت عميس كسى ديگر حضور نداشت. آنگاه جنازه آن بانو را شبانه با حضور حسنين عليهماالسلام به جانب بقيع حمل نمودند و نماز بر بدن مبارك خواندند، كسى از فوت ايشان مطّلع نشد، احدى از مردم بر بدن آن بانو نماز نخواند مگر آن افرادى كه گفته شد. على عليه‌السلام بدن مباركش را در روضه مقدسه دفن و موضع قبرش را پنهان كرد. صبح آن شبى كه فاطمه عليهاسلام را دفن نمودند اثر چهل قبر جديد در قبرستان بقيع مشاهده مى ‏شد. هنگامى كه مسلمانان از رحلت حضرت فاطمه علیهاسلام آگاه و متوجه بقيع شدند با چهل قبر جديد مواجه‏ گرديدند، نتوانستند قبر حضرت زهرا را از ميان آن چهل قبر تشخيص دهند. عموم مردم از اين مصيبت ضجّه كردند و يك ديگر را ملامت نمودند و گفتند: پيغمبر صلی‌الله‌علیه‌‌وآله شما بيش از يك دختر يادگارى ننهاد، فاطمه علیهاسلام رحلت كرد و دفن شد و شما به هنگام مردنش حاضر نشديد، نماز بر جنازه ‏اش نگذاشتيد و محل قبر او را هم نمى ‏دانيد! علمای قوم گفتند: گروهى از زنان مسلمان را احضار كنيد كه اين قبرها را بشكافند تا جنازه فاطمه علیهاسلام را به دست بياوريم و بر بدن او نماز بخوانيم و قبرش را زيارت كنيم. هنگامى كه خبر اين توطئه به گوش حضرت على بن ابى طالب عليه‌السلام رسيد، در حالى آمد كه خشمناك، چشمان مباركش سرخ، رگهاى گردنش بيرون زده، قباى زرد رنگى پوشيده بود كه آن را به هنگام غضب و ناراحتى مى ‏پوشيد و بر ذوالفقار تکیه زده بود، آمد تا وارد بقيع شد. شخصى به ميان مردم رفت و گفت: اين على بن ابى طالب عليه‌السلام است كه با اين حالت آمده و سوگند مى ‏خورد كه اگر يك سنگ از اين قبور جابجا شود شمشير را در ميان همه شما بگذارد و تا آخرين نفر شما را نابود نمايد. عمر در حالى كه با يارانش بود، با حضرت اميرالمومنین عليه‌السلام روبرو شد گفت: اى ابو الحسن! چه قصد دارى؟ به خداوند سوگند ما قبر فاطمه علیهاسلام را مى ‏شكافيم و بر جنازه ‏اش نماز مى ‏گزاريم. حضرت امير علیه‌السلام لباس‌هاى وى را گرفت و او را از جاى بر كند و بر زمين زد و فرمود: یابن السوداء! من حقّ خود (يعنى مقام خلافت) را بدين جهت از دست دادم كه مبادا مردم از دين خويش برگردند. اما درباره قبر فاطمه علیهاسلام: به حقّ آن خدايى كه جان على در دست قدرت اوست اگر تو و يارانت راجع به اين قبرها عملى انجام دهيد زمين را از خون شما سيراب خواهم كرد. عمر! از اين خيال در گذر! پس از عمر ، ابوبكر با حضرت امير علیه السلام ملاقات نمود و گفت: اى ابوالحسن! تو را به حقّ پيغمبر اسلام و آن كسى كه بالاى عرش است سوگند مى‏ دهم كه از عمر دست بردارى، زيرا ما از انجام دادن عملى كه تو نمى ‏پسندى خوددارى مى ‏كنيم. راوى مى‏ گويد: على عليه السّلام عمر را رها كرد و مردم پراكنده شدند و به دنبال مقصود خود باز نگشتند. 📚منابع: بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۱۷۱ 👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۴۱ .
هدایت شده از امام حسین ع
4_6046635420949678328.mp3
1.93M
سلسله درس گفتارهای آموزشی مقتل جلسه دهم: مصیبت پس از شهادت دکتر حسین محمدی فام