.
#حضرت_قاسم
#اصحاب
🔸🔶《السَّلَامُ عَلَی الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی(علیهما السلام)》🔶🔸
✅ابوحمزه ثمالى در روايتى از امام سجّاد(ع) ماجراى وفادارى ياران و خاندان حضرت(ع) را در شب عاشورا بازگو مى كند، تا آنجا كه امام حسین(ع) یاران را مورد خطاب قرار می دهد و می فرماید :
📋《يَا أَهْلِي وَ شِيعَتِي! اتَّخِذُوا هَذَا اللَّيْلَ جَمَلًا لَكُمْ وَ انْجُوا بِأَنْفُسِكُمْ فَلَيْسَ الْمَطْلُوبُ غَيْرِي وَ لَوْ قَتَلُونِي مَا فَكَّرُوا فِيكُمْ فَانْجُوا بِأَنْفُسِكُمْ رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَأَنْتُمْ فِي حِلٍّ وَ سَعَةٍ مِنْ بَيْعَتِي وَ عَهْدِ اللَّهِ الَّذِي عَاهَدْتُمُونِي》
♦️ای یاران من! این شب است که سیاهی و تاریکی آن را فرا گرفته، پس چون شتری راهوار از آن بهره ببرید و خودتان رو نجات دهید.
مقصود اين گروه ستمکار من هستم و غير از من کسی را نمی خواهند.
اگر مرا بکشند، به فکر کشتن شما نمی افتند، پس خودتان را نجات دهید.
خداوند شما را مورد رحمتش قرار دهد.
من امشب شما را مرخص کردم و بيعت خود و پیمان خداوند، که با من بسته بودید را از گردن شما برداشتم.
در این هنگام؛ برادران و یاران امام(ع) به یک بار گفتند :
📋《وَ اللَّهِ يَا سَيِّدَنَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ لَا تَرَكْنَاكَ أَبَداً أَيْشٍ يَقُولُ النَّاسُ تَرَكُوا إِمَامَهُمْ وَ سَيِّدَهُمْ وَ كَبِيرَهُمْ وَحْدَهُ حَتَّى قُتِلَ وَ نَبْلُو بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ عُذْراً وَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ أَبَداً أَوْ نُقْتَلَ دُونَكَ》
♦️ای مولای ما! به خدا سوگند!
هرگز تو را ترک نخواهیم کرد که مردم در مورد ما زبان که کنایه باز کنند و بگویند که آنها افراد بی وفایی بودند که امامشان و آقایشان و رهبرشان رو تنها گذاشتند تا اینکه کشته شد.
و آن روز بین ما و خدایمان عذری نخواهد بود.
و تو را رها نمیکنیم تا آنکه در کنار تو کشته شویم.(۱)
امام(ع) وقتی وفاداری یاران را دید، فرمود :
📋《فَاِنّي لَا أََعلَمُ أَصحَابَاً أَوفَي وَ لَا خَيرَاً مِن أَصحَابِي، وَ لَا أَهلَ بَيتِِ أَبَّرَ وَ لَا أَوصَلَ مِن أَهلِ بَيتِي؛ فَجَزَاکُمُ اللهُ خَيرَاً》
♦️به راستي که من اصحابي را بهتر و باوفاتر از اصحاب خود نمی دانم و اهل بيتي نيکوتر و صله کننده تر از اهل بيت خود نمي دانم، پس خدای متعال شما را جزای خير دهد.(۲)
سپس فرمود :
📋《يَا قَوْمِ! فَإِنِّي غَداً أُقْتَلُ وَ تُقْتَلُونَ كُلُّكُمْ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ أَحَدٌ》
♦️من فردا کشته میشوم، همۀ شما نیز با من کشته خواهید شد و کسی از شما نمیماند.
و همگی بابت این بشارت، خدا را شکر گفتند.
در این میان حضرت قاسم(ع) خود را کنار عمو رساند و عرضه داشت :
📋《يَا عَمِّ! أَنَا أُقْتَلُ؟!!》
♦️عموجان! آیا من هم کشته خواهم شد؟
امام(ع) با مهربانی و شفقت به او نگاهی کرد و فرمود :
📋《يَا ابْنَ أَخِي! كَيْفَ الْمَوْتُ عِنْدَكَ؟》
♦️ای فرزند برادر! مرگ در نزد تو چگونه است؟
قاسم(ع) جواب داد :
📋《يَا عَمِّ! أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ!》
♦️عموجان! مرگ نزد من از عسل شيرينتر است.
حضرت(ع) فرمود :
📋《إِي وَ اللَّهِ فَذَلِكَ أَحْلَى لَا أَحَدٌ يُقْتَلُ مِنَ الرِّجَالِ مَعِي أَنْ تَبْلُوَ بَلَاءً عَظِيماً》
♦️آری به خدا! تو هم یکی از مردانی هستی که با من کشته میشوند، پس از آن که آزمونی بزرگ میدهی.(۳)
روز عاشورا فرا رسید.
راوی(حمید بن مسلم) می گوید که در روز عاشورا، در صحنه نبرد :
📋《خَرَجَ عَلَيْنَا غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ فِي يَدِهِ سَيْفٌ وَ عَلَيْهِ قَمِيصٌ وَ إِزَارٌ وَ نَعْلَانِ وَ قَدِ انْقَطَعَ شِسْعُ إِحْدَاهُمَا》
♦️ناگهان نوجواني از لشكر حسين(ع) در برابر ما به نبرد برخاست، گويي صورتش پاره ماه بود.
او شمشيري در دست و دستش شمشیری بود و پیراهنی به تن داشت و ازار و نعلینی داشت که بند یکی از آن دو نعلین پاره شده بود.
ادامه مطالب :👇
.
مستند به این نقل؛ برخی خطبا میگویند که #حضرت_قاسم زیر سم مرکب قرار نگرفت ، بلکه قاتل ایشان بوده که در شلوغی میدان ، زیر دست و پای مرکبها قرار گرفت
ترجمه:
ابومخنف گوید: حدیث کرد مرا سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم که گفته است:
بسوی ما کودکی بیرون آمد که گوئیا چهره اش پاره ماهی بود و در دستش شمشیری و بر تنش پیراهن و شلواری بود و دو کفش که بند یکی از آن دو پاره شده بود، فراموش نمی کنم که کفش چپش بود.
پس عمرو بن سعید بن نفیل ازدی به من گفت: به خدا سوگند که بر او یورش می برم! پس به او گفتم: سبحان الله! از این کار چه می خواهی؟ تو را کشتن این کسانی که میبینی آنها را دوره کرده اند بس است! (یعنی قتل و جنایت دیگران آن ها را کافی است).
حمید گفت: (عمرو) گفت: به خدا سوگند که بر او یورش می برم! پس بر او یورش آورد و بازنگشت تا اینکه سرش را با شمشیر بزد پس آن کودک با صورت بر زمین افتاد و گفت: ای عمو جان!
حمید گوید: پس حسین(ع) مانند باز شکاری تیز تیز نگریست و سپس چون شیر خشمگین برجست و عمرو را با شمشیر بزد و او نیز ساعد دست خویش سپر کرد، پس دستش از آرنج جدا شد پس عمرو فریادی کشید و از آن کودک کنار رفت.
پس دسته ای از سواران اهل کوفه یورش آوردند تا عمرو را از دست حسین(ع) برهانند، ولی سینه های اسبان عمرو را در بر گرفتند و سم هایشان به حرکت در آمد و و او را زیر لگد گرفتند تا اینکه (عمرو) بمرد. پس گرد اندکی بعد فرونشست و گویا من حسین(ع) را می نگرم که بر سر آن کودک ایستاده است و آن کودک پای بر زمین می ساید و حسین(ع) می گوید: دور باد گروهی که تو را کشتند و آنانکه خصمشان روز قیامت جد توست! سپس گفت: به خدا سوگند که بر عمویت سخت گران است که او را بخوانی ولی پاسخت نگوید و چون پاسخت گفت تو را سودی نبخشد، این صدایی است که شنونده آن (و رها کننده آن) بسیار است و یاری گرش اندک!
سپس او را حمل کرد و گویا من می نگرم که دو پای آن کودک بر زمین کشیده می شود حالی که حسین(ع) سینه اش را بر سینه او گذاشته بود.
حمید گوید: پس با خود گفتم که با او چه خواهد کرد؟!
پس او را بیاورد تا اینکه او را با فرزندش علی بن الحسین و کشتگانی که پیرامونش از خاندانش کشته شده بودند، بیانداخت.
پس از آن کودک پرسیدم، پس گفته شد: او قاسم پسر حسن بن علی بن ابی طالب است.
..........................
#پ.ن
من همیشه با خودم فکر میکردم که اگه امام حسین مثل باز شکاری ،با دقت و سرعت خودش رو به قاسم رسونده، پس چرا حرکتی کرده که میدان بهم بریزه و قاسم زیر دست و پا قرار بگیره؟!
اما این سند بیان میکند که ؛قاتل قاسم زیر دست و پای مرکبها قرار می گیرد.
#شب_ششم_محرم
.
.
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس ششم
🔸(روضة حضرت قاسم ابن الحسن)
نوجوانی که دلش مثل پدر دریا بود
از تبار ادب و غیرت و خوبیها بود
زلف آشفتة او غارت دلها میکرد
پای تا سر حسن و حسن ز سر تا پا بود
مرگ در ذائقهاش ناب تر از شهد عسل
بسکه طوفنده و شیدایی و بی پروا بود
سیزده ساله ولی مرد، که در عرصة رزم
هیبت حیدریاش حیرت عاشورا بود
کربلا حجله دیدار و اجل شاهد وصل
جشن دامادی قاسم چقدر زیبا بود
جای گل بر سر او ضربه ی شمشیر زدند
بر سر نیزه به پهلوش زدن دعوا بود
عاقبت زیر سم اسب گلابش کردند
دامن دشت پر از عطر گل زهرا بود
این طرف سوخته از رفتن او قلب عمو
آن طرف منتظر آمدنش بابا بود
به روی دست عمو پیکر او شد تشییع
ذکر نوحه به حرم ناله ی واویلا بود
آن که بیش از همه میسوخت در این سوگ بزرگ
مادری بود که با داغ پسر تنها بود
امیرالمومنین "ع" چه نگاه زیبایی به مرگ دارد، میفرماید : (الموت عُرسُ المومن) مرگ عروسی مومن است. رهایی از دنیایی که (سِجن المومن) است لذتی کمتر از عروسی ندارد لذا اولیای خدا برای مرگ لحظه شماری میکردند.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
بی قرار تر از همه قاسم بن الحسن بود. کربلا را حجلة دیدار و شهادت را عروس وصل و تیر و سنگ و نیزهها را نقل شادی مجلس عروسی میدید. لذا وقتی از او سوال شد (کیف الموت عندک؟) بی درنگ پاسخ داد که (احلی من العسل)...
مرگ از بی جگریهای تو چون زهر شده است
تلخی باده این رطل گران این همه نیست
(صائب تبریزی)
از همه مهمتر این که روز عاشورا اولین شهید هم نبود که بگوییم زخم شمشیر و نیزه ندیده و فقط رجزی خوانده بلکه پیکر اربا اربا علی اکبر را دیده بود و بدنهای قطعه قطعة شهدای کربلا را در خیمة دارالحرب مشاهده کرده بود. اینکه یک نوجوان سیزده ساله با قدمهای استوار و آگاهی از سختی راهی که انتخاب کرده از امامش اجازه نبرد میخواهد نشان از معرفت بالای او به شهادت دارد مقابل عموجانش حسین ایستاد و شروع کرد به دلبری کردن میداند که برای عمو سخت است که به او اجازة میدان بدهد.
عمو رخصتم ده فدایت شوم
شهید ره کربلایت شوم
منم دست پرورد عباس تو
پر از غیرت و شور و احساس تو
منم وارث شیر سرخ جمل
مرا مرگ شیرین تر است از عسل
بده رخصتم شور و عزمم ببین
در این عرصة تیغ ، رزمم ببین
ببین تیغ مثل پدر میزنم
به یک ضربه صد دست و سر میزنم
مگر مرده باشم که تنها شوی
و بی سر در این دشت و صحرا شود
تو را جان زهرا دلم شاد کن
یتیم حسن را تو داماد کن
آن قدر زیبا سخن گفت که دل مولایش حسین را برد. دوید و عموجانش را در آغوش گرفت و هر دو گریستند تا (فَغُشی علیهما) بیهوش شدند. بی بی زینب آمد مخدرات حرم دور این دو دلداده حلقه بستهاند. زره برای سرباز سیزده ساله در حرم پیدا نشد. جوشنش نیمی از عمامه حسین و نیم دیگر کلاه خود قاسم شد.
به تن جامة رزم پوشید و رفت
و چون شیر غران خروشید و رفت
چه زیبا رجز خواند گاه سخن
که اینک منم قاسم ابن الحسن
اگر یادتان هست صفین، جمل
حسن را، همان صولت بی بدل!
به رگهای من خون او جاری است
دم تیغ من مثل او کاری است
مرامم حسینی امامم حسین
سخن بس، که ختم کلامم حسین
برای خودش یلی شده بود. از میمنه به میسره میزد ضربههایش آن چنان کاری که همه از دم تیغش فراری بودند. چاره ای نداشتند جز این که در محاصره سنگ و نیزه و تیربارانش کنند (این کار را برای دو نفر دیگر هم قبل از او انجام داده بودند، حر بن یزید ریاحی و عابس شاکری) 35 تیر بر بدنش خورده بود که افتاد. یک سلام دارد امام زمان در زیارت ناحیة مقدسه که (السلام علی الصدر المرضوض، سلام من بر استخوانهای سینه ای که زیر سم اسبها کوبیده شد) برای تمام شهدا یکبار اما برای قاسم این قصه دوبار اتفاق افتاد. دفعه اولش هنوز جان داشت که زیر سم اسبها لگدکوب شد. در کنار خیمهها قاسم عموجانش را در آغوش گرفت اما اینجا حسین قاسم را در آغوش گرفت. با این تفاوت که پای قاسم به زمین کشیده میشد. این از قامت خمیده حسین بوده یا قامت کشیده قاسم؟ والله اعلم
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین
#حضرت_قاسم #شب_ششم_محرم
.
.
🔻 شهزاده #حضرت_قاسم بن الحسن صلواتالله علیه 🔻
🥀 فقال له القاسم بن الحسن: فأنا فيمن يقتل؟ فأشفق عليه، فقال له: يا بنيّ! كيف الموت عندك؟ قال: يا عمّ! أحلى من العسل، فقال: إي و اللّه- فداك عمّك- إنّك أحد من يقتل من الرّجال معي بعد أن تبلى ببلاء عظيم و ابني عبد اللّه، فقال: يا عمّ! و يصلون إلى النّساء حتّى يقتل عبد اللّه و هو رضيع؟ فقال: - فداك عمّك - يقتل عبد اللّه، إذا جفّت روحه عطشا و صرت إلى خيمنا فطلبت ماء و لبنا فلا أجد قطّ، أقول: ناولوني ابني لأشربه من فيّ، فيأتونني به، فيضعونه على يدي، فأحمله لأدنيه من فيّ، فيرميه فاسق- لعنه اللّه - بسهم فينحره، و هو يناغي، فيفيض دمه في كفّي، فأرفعه إلى السّماء و أقول: اللّهمّ! صبرا و احتسابا فيك، فتعجّلني الأسنّة منهم و النّار تستعرّ في الخندق الّذي في ظهر الخيم، فأكرّ عليهم في أمرّ أوقات في الدّنيا، فيكون ما يريد اللّه، فبكى و بكينا، و ارتفع البكاء و الصّراخ من ذراري رسول اللّه في الخيم.
🥀 قاسم بن حسن علیهالسلام عرض كرد: «من كشته مى شوم؟ »
- فرمود: «اى پسرك من! مرگ در نزد تو چگونه است؟ »
- عرض كرد: «از عسل شيرين تر است.»
- فرمود: «اى و اللّه- عمّ تو فداى تو شود- تو نيز بعد از ابتلاى عظيم كشته شوى و فرزند من عبد اللّه نيز- كشته شود.»
- گفت: «اى عم! اين لشكر تا به نزد زنان تاختن كنند و عبد اللّه شيرخواره را بكشند؟ »
- فرمود: «- عمّ تو فداى تو باد- عبد اللّه را میكشند، گاهى كه از عطش مشرف بر موت باشد و چند كه من در خيمهها طلب آب و شير مى كنم، چيزى نمى يابم. مىفرمايم: پسر مرا به من آريد تا او را شربتى از دهان خود بچشانم.چون او را به من آوردند، برگيرم و گاهى كه به نزديك دهان آورم، فاسقى تيرى به سوى او رها دهد و او را نحر كند و دست من از خون او سرشار مىشود و به سوى آسمان مى افشانم و مى گويم: اى پروردگار من! صابرم بر بلاى تو و احتساب از تو مى جويم.اين وقت لشكر با تيغ و سنان بر من حمله مى افكنند و آتش از خندقى كه در پشت خيام است، زبانه زدن مى گيرد و من حمله مى كنم در تلختر وقتى از اوقات دنيا و اين چنين خداى خواسته است.»
🥀 سيد سجاد مى فرمايد: چون اين كلمات را بفرمود، بگريست و ما همگان بگريستيم.
📕 هدایةالکبری
#مقتل
.
#حضرت_قاسم
میتونه نوجونی ۱۳ ساله معلم تموم دنیا باشه
هل من ناصر از تو ، لبیک از من
👇👇
Shab3Fatemieh1-1399[05].mp3
5.66M
#حضرت_قاسم
میتونه نوجونی ۱۳ ساله معلم تموم دنیا باشه
#میثم_مطیعی
enc_16289274536298472668504.mp3
3.61M
#حضرت_قاسم
#محمد_حسین_حدادیان
هل من ناصر از تو ، لبیک از من
.
#نوحه
#حضرت_قاسم (ع)
#شب_ششم_محرم
بار یتیمی به دوش،آمدم ای گلفروش
حلقه ی سربازی فاطمه دارم به گوش
آرزو بر دل از خیمه برون تاخته
چهره ی قاسم از گریه گل انداخته
جان تو و جان حسن_عمو دلم را مشکن
آمده ام تا مرا فدای اصغر کنی
عازم قربان شدن به راه اکبر کنی
لاله ی مجتبی سوخته و ساخته
چهره ی قاسم از گریه گل انداخته
جان تو و جان حسن_عمو دلم را مشکن
از علی مرتضی هر که به دل کینه داشت
بر تن ابن الحسن ضربه ی کاری گذاشت
بی حیا قاتلش تیغ ستم آخته
چهره ی قاسم از گریه گل انداخته
جان تو و جان حسن_عمو دلم را مشکن
شد خط سبز پدر،سر خط معراج من
رخت شهادت بپوش بر تن ابن الحسن
دل به دریا زده عاشق دل باخته
چهره ی قاسم از گریه گل انداخته
جان تو و جان حسن_عمو دلم را مشکن
هست کنار حسین،ساقی این کاروان
آب شد اما «فرات» از عطش کودکان
کاشف الکرب او خوش علم افراخته
چهره ی قاسم از گریه گل انداخته
جان تو و جان حسن_عمو دلم را مشکن
#مهدی_بهشتی(فرات میبدی)
«اشک فرات»
👇
.
#شور کاربردی همه ی شبهای محرم صفر
#اصحاب
#اصحاب_تک
#سربند
سلام ما بر شهدای کربلا
به جان نثاران منای کربلا
دنیا ندیده مثه اصحاب حسین
ای به فدای شهدای کربلا
میگیم با اصحابِ الحسین
(کُلُّ الخیر فی بابِ الحسین)
السلام علی الحسین
وعلی اصحاب الحسین
........
#اولاد_عقیل
سلام بر عقیل و اجلال عقیل
به مسلم آن کوکب اقبال عقیل
همه شدن فدایی آل علی
سلام آل الله بر آل عقیل
مسلم و طفلانش همه
نذر حسینِ فاطمه
السلام علی الحسین
وعلی اصحاب الحسین
.......
#جناب_زهیر
سلام بر حسین و همسر زهیر
که هر دو تا زدند دست رد به غیر
با یک نگاه پسر ابوتراب
شدن حسینی شدن عاقبت به خیر
با نیمه نگاه حسین
شدن سربه راه حسین
السلام علی الحسین
وعلی اصحاب الحسین
.......
#جناب_بریر
سلام بر بریر قاری حسین
آمده بهر پاسداری حسین
گفت اگر که تکه تکه ام کنند
دست نمی کشم ز یاری حسین
اذن میدان گرفت و رفت
در کفش جان گرفت و رفت
السلام علی الحسین
وعلی اصحاب الحسین
.....
#جناب_وهب
سلام ما بر وهب و امّ وهب
مادر و فرزند و عروس با ادب
یکی فدایی حسین بن علی
دو تا فدایی عقیله العرب
مادر از دلبندش گذشت
از سر فرزندش گذشت
السلام علی الحسین
وعلی اصحاب الحسین
.......
#حضرت_حر
سلام بر حرّ و غلام و پسرش
بهشت و دوزخ بوده در نظرش
کرده ادب به نام مادر حسین
رحمت حق به شیر پاک مادرش
شد آزاده در عالمین
تا که شد اسیر حسین
السلام علی الحسین
وعلی اصحاب الحسین
.......
#جناب_حنظله
سلام و رحمت خدا به حنظلة
نامه بر حسین و پیک قافله
به یاری حسین با تیغ زبان
نمود با دشمن حق مقابله
حنجرش فریاد حسین
روی لبش ناد حسین
السلام علی الحسین
وعلی اصحاب الحسین
......
#حضرت_حبیب
#جناب_مسلم_بن_عوسجه
سلام بر دو یار میدان حسین
سلام بر دو شیر غران حسین
یعنی حبیب و مسلم بن عوسجه
پیرِ همه پیرغلامان حسین
بودحرف مسلم با حبیب
(علیکَ بِهذَاالغریب)
السلام علی الحسین
وعلی اصحاب الحسین
.......
#جناب_عابس
سلام ما همه به عابسِ شبیب
که اسوه غیرت و مردانگی است
برهنه شد گفت به شاه کربلا
عاقبت عشق تو دیوانگی است
شعار هر سینه زنی
(حُبُّ الحسین اَجَنّنی)
السلام علی الحسین
وعلی اصحاب الحسین
.....
#جناب_جون غلام سیاه امام حسین
سلام بر جُون و مرام و ادبش
عبد حسین بن علی شد لقبش
اصل و نسب نداشت ظاهرا ولی
غلامیِ حسین شد اصل و نسبش
با دعای شاه شهید
شد رنگ صورتش سفید
السلام علی الحسین
وعلی اصحاب الحسین
......
#جناب_جناده
سلام بر جُناده و اراده اش
به روح پاک و عشق صاف و ساده اش
به کربلا شدند خانوادگی
فدایی حسین و خانواده اش
در ناحیه صاحب زمان
داده سلام او را ز جان
السلام علی الحسین
وعلی اصحاب الحسین
.......
#جناب_سعید_بن_عبدالله
سلام بر سعید و بی قراری اش
به دل سپردگی و جان نثاری اش
شد سپر حسین موقع نماز
نماز فخر می کند به یاری اش
حرف آخرش با حسین
(اَوَفَیتُ مولا حسین)
السلام علی الحسین
وعلی اصحاب الحسین
.......
#حضرت_عبدالله
سلام بر عبدالله بن حسن
که کرد یاری شاه بی کفن و
مثل عمو عباس با دست جدا
بالا برد پرچم آل حسن و
هر کی از نسل حیدره
از بچگی دلاوره
السلام علی الحسن
وعلی اولاد الحسن
......
#حضرت_قاسم
سلام بر قاسم پور مجتبی
که استاده جنگِ تن به تنه
ازرق شامی رو یه جوری زد
گفتن همه که قاسمه یا حسنه
بی زره بین لشکره
آخه نوه حیدره
السلام علی الحسن
وعلی اولاد الحسن
......
#حضرت_علی_اصغر
سلام بر علی اصغر حسین
به آخرین یار و یاور حسین
کودک شش ماهه این سپاه نه
باب الحوائج لشکر حسین
تا خداوندی خداس
دستان او گره گشاس
السلام علی الحسین
وعلی اولاد الحسین
.....
#حضرت_علی_اصغر
سلام ما همه به حضرت رباب
به قلب پر غصه و محنت رباب
بیا برات اربعینت و بگیر
امروز از دست حضرت رباب
بگو با شور و هروله
اللهم العن حرمله
السلام علی الحسین
وعلی اولاد الحسین
....
#اولاد_امام_حسین
سلام بر سه نو نور منجلی
سه تا ولی الله و اِبنِ ولی
سه تا پسر داره شاه کربلا
هر سه علی بن حسین بن علی
قربون این عشق و صفاش
قربون اسم بچه هاش
السلام علی الحسین
وعلی اولاد الحسین
.......
#حضرت_علی_اکبر
سلام بر شبه پیمبر حسین
دلاور لیلا حیدر حسین
ممسوس فی ذات الله شده
سلام بر علی اکبر حسین
یک صورت سه نور جلی
الله و احمد و علی
السلام علی الحسین
وعلی علی بن الحسین
......
#اولاد_ام_البنین
سلام ما به بر قمر ام بنین
سلام بر سه اختر ام بنین
با رزمشون علی دوباره زنده شد
ای جانم به لشکر ام بنین
فاطمه می گفت آفرین
به اولاد ام البنین
السلام علی الحسین
وعلی اصحاب الحسین
#شب_چهارم_محرم
قال سیدالشهدا علیه السلام:
فانّی لا اَعْلَمُ اصحاباً اَوْفی و لا خیراً من اصحابی ..
«من باوفاتر و بهتر از اصحابم، اصحابی را نمیشناسم»
جهت تجلیل از اصحاب باوفای سیدالشهدا جا دارد هرشب در کنار سربند برای یکی از اصحاب یک بند خوانده شود
👇
.
#روضه_متنی
#مناجات
#امام_حسین
تا دلم از کرده های خویش نادم می شود
بیش تر از پیش چشمم گریه لازم می شود
اشک، بال پر زدن در وادی معراج هاست
گریه کن در روضه، جبریلِ عوالم می شود
(ما کی هستیم... ملائکه دارن گریه میکنن)
شمع باشی یا که پروانه .. ، چه فرقی می کند
سوخت هر کس که درونش ” عشق ” حاکم می شود
هر که سنگ طعنه های خلق را تاب آورد
حتم دارم شیشه هم باشد ، مقاوم می شود
گرچه هِی در می زنم .. ، کشکول من را پر نکن
(آخه)دست سائل تا که خالی شد ، مزاحم می شود
(آقا منو همیشه محتاج خودت کن)
این خرابت را بیا و لطف کن .. ، بیرون نکن
قول خواهد داد که یک روز سالم می شود
(حسین....)
تا گناهی می کنم ، زهرا وساطت می کند
پشت مادر، طفل بازیگوش قایم می شود
آه ای ماه هزار و چند ساله..، تو بگو
سهم ما تا کِی سیاهیِّ مداوم می شود
هر زمان ” ناحیّه ” می خوانم تصور می کنم
روح من تا کربلایش با تو عازم می شود
گریه..، تنها در میان روضه ی جدّت ”حسین"
اشک هرچه می دهی خرج مراسم می شود
لااقل ” این جسمِ عریان مانده ” را .. ، دفنش کنید
نامروّت ها کسی این قدر ظالم می شود
{خودتو برسون به این کاروان
اگه ببینی تصادفی بیرون پیش اومده
یه نفر از دنیا رفته حتی اگر کس و کار هم نداشته باشه
بالاخره میان میبرنش دفنش می کنن خاکش می کنند آخه میگن بده میت نباید روی زمین بمونه
بی بی همچین که اومد وارد خیمه شد دید امامسجاد داره گریه میکنه
چی شده عزیز برادرم فرمود عمه جان مگه نمیبینی اینا دارند کشته های خودشونو خاک میکنن
اما میبینی بابای منو همینطور برهنه بدنشو رها کردن و رفتن
نمیدونم این یه بیت و الان بخونم یا نه
شاید هنوز دلت آماده نشده
پیغمبر وارد شد چی شده دخترم؟ عرضه داشت بابا بچم داره باهام حرف میزنه
فرمود دخترم توهم که در رحم مادرت بودی با اون حرف میزدی آرومش میکردی
عرضه داشت باباجان آخه آروم که نمیکنه
تازه یه حرفهایی هم میزنه که منو به هم ریخته
چی میگه دخترم
هی دو سه روزه میگه انا الغریب انا الغریب...
اما امروز من فاطمه رو به هم ریخته آخه هی میگه أنا العطشان...
پیغمبر شروع کرد روضه بخونه
گریه کن هم بی بی دوعالم
فرمود دخترم حسینت رو اینطور میکشن
نمیدونم پیغمبر چطور روضه خوند اما همه میگن بی بی دو عالم شروع کرد بلند بلند برای حسین گریه کردن
مادر برات بمیره
حالا جا داره این شعر رو بخونم همه باهم گریه کنیم
نمیدونم پیامبر چی خوند اما شاید اینو خوند
مونده روی زمین پیکر تو رها
السلام علی من دفن اهل غرا
خواهر تو که نیست رفته شام بلا
ریگ و رمل بیابون برات گرفته عزا
گریه میکنی هم با همه وجود گریه کن هر کاری می کنی از عمق وجودت بکن
امام صادق فرمودند اگر اشک هم نداری برای امام حسین تباکی کن فرمود برای جدغریب ما آه بکشید بگید حسین....
همه منتظرن مادرش برسه
کاش صدای برادر به خواهرش برسه
دست قاتل اگه به سرش برسه
آخ خدا به داد موی دخترش برسه
حالا آماده شد دلت این یه بیت رو بخونم
آن ردا و آن عبا آن عمامه بس نبود؟
کهنه پیراهن مگر جزو غنایم میشود؟؟
آن ردا و آن عبا و آن عمامه بس نبود …
کهنه پیراهن مگر جزو غنایم می شود!؟
#بردیا_محمدی✍
اما امشب شب امام حسنی هاست
امشب شب بچه امام حسنه
شب #حضرت_قاسم ابن الحسنه شب شما جوونا و نوجوانوس شما امشب بیشتر گریه کنید
چقدر شوق شهادت دارید؟ چقدر دوست دارید رو پای ارباب جون بدید
آقا جان خیلی دوست دارم احلی من العسل
بخدا شهید نشیم میمیریم
دعا کنید اگر شهید هم نشدیم تو روضه بمیریم
میون این حسین گفتن ها
یهو چشام باز کنم ببینم اربابم بالا سرمه
ارباب سرمو بغل گرفته حسین...
👈اومد اجازه میدان بگیره آخه مادرش راهیش کرد گفت برو بابات خیلی به من سفارش کرده
اومد پیش عمو، عمو به من اجاره بده منم مثل علی اکبر برم برات بجنگم فداییت بشم
حسین جان به منم اجازه بده برات فدایی بشه
حسین جان ما دست خط از کسی نداریم. دستمون به جایی بند نیست
آشنا ندارم آخه شنیدم به قاسم اجازه ندادی دست خط از باباش آورد
همچین که گوشه خیمه زانوهاشو بغل کرد چرا عمو منو نمیخره
مادر اومد چی شد عزیز دلم
گفت عمو به من اجازه نمیده میگه تو باش بالا سر این زنوبچه باش اما بدون عمو نمیتونم زنده باشم
مادرش گفت غصه نخور یه بغچه آورد. تا بغچه رو آورد بوی امام حسن پیچید هم مادر گریه کرد هم بچه
مادر جان این چیه؟ گفت پدرت فکر اینجاهارو کرده بود میدونست عموت بهت اجازه نمیده یه دستخط نوشت گفت اینو بده به قاسمم به عمو نشون بده
همون موقع که به حسین گفت لا یوم کیومک یا اباعبدالله
مادرش هم موقعی که میخواست جون بده گفت علی جان خیلی مواظب حسینم باش
همه سفارش حسین کردن آی مردم با سفارش اینا داریم گریه میکنیم
نامه رو داد دست قاسم عزیز دلم اینو ببر به عمو نشون بده
.
#روضه
#حضرت_قاسم
#شب_ششم_محرم
#حاج_سید_محمد_جوادی
#موضوع : مقدمه روضه ـ تمرکز روی یک موضوع روضه
#متن_روضه 👇
وقتی دلم دارد هوای مجتبی را
باید ببیند بچه های مجتبی را
قاسم تو را یک عمر بر دوشم گرفتم
با تو حسن را هم در آغوشم گرفتم
تو اشبه الناس حسن هستی عزیزم
اصلا برادر جان من هستی عزیزم
خیلی برای مجتبی دلتنگ هستم
از سوی دلبر نامه ای دادی به دستم
اومد گفت عمو اجازه میدی برم؟ نگاه به قد و بالاش کرد آه کشید گفت من هر وقت دلم برا حسن تنگ شد تو رُ نگاه کردم هر وقت راه رفتی یاد راه رفتن داداشم افتادم، هر وقت گفتی مادر یاد مادر گفتن بابات افتادم... امید داشت چون شب عاشورا وقتی سوال کرد عمو جان منم شهید میشم حتی طفل شیرخواره هم شهید میشه گفت قاسم جان تو به بلای عظیم به شهادت می رسی. میدونه که عمو اجازه میده اما دنبال یه راهکار می گرده، اومد تو خیمه زانوهاشُ بغل کرد مادرش دید خیلی پسر بی تابه گفت چیه؟ گفت عمو نمی ذاره برم، مادر من بعد اکبر نمی خوام بمونم، دیدم عمو کنارش چه جوری داد می زد، یه کاری کن برم، گفت این بازوبندُ وا کن بابات برات نامه نوشته وا کرد دید نوشته قاسم کربلا حسینُ تنها نذار دیگه سر از پا نمی شناسه با عجله اومد گفت عمو ببین بابام نامه نوشته، تا دست خط داداششُ دید انقده گریه کرد، بوسید رو چشاش گذاشت، گفت دیدی کارتُ کردی عباس بیا زینب بیا قاسم می خواد بره
قاسم خدا را شکر که اینجا حسن نیست
اینجا برای تو زره غیر از کفن نیست
حالا که داری می روی شمشیر بردار
دست خدا باشد به همراه تو سردار
کاش نمی گفت بابام حسنه، خیلی ها از تو جمل از باباش کینه داشتن یه تنه تو جمل طوفان کرده، هر کی رفت قاسم به درک واصلش کرد. ازرق شامی جنگاوریه، یه تنه با صد مرد جنگی برابری می کنه، بهش برخورد گفت یه پهلوون شامُ به جنگ یه نوجوون می فرستی؟! گفت بذار بچه هامُ بفرستم، بچه هاشُ یک یک فرستاد همه رُ قاسم به درک واصل کرد استاد ما می گفت: هر یه ضربه که می زد حسین می گفت جانم حسن. همه رُ به درک واصل کرد یه وقت حسین دید ازرق داره میاد گفت برید به نجمه بگید گیسوناشُ پریشون کنه، ازرق شامی اومد به جنگ یه نوجوان اما تا اومد قاسم بن الحسن گفت ازرق تویی؟ گفت منم گفت پس چرا هول کردی؟ بند چکمه ها تُ نبستی تا خم شد بند چکمه رُ نگاه کنه یه ضربت به فرقش زد، خلاصه دیدن با این نوجوون نمیشه تن به تن جنگید محاصرش کردن، اول گفت سنگ بارونش کنید انقده با سنگ زدنش هر یه سنگ می خورد می گفت بابا...
📕📘
#دکتر_محمد_فراهانی
#مجمع_حضرت_یاس_کبود
#آموزش_مداحی
👇
.
#شب_ششم_محرم
▪️گریز روضه حضرت قاسم(ع)
کشیدن پاهای اسماعیل(ع) بر زمین و جاری شدن زمزم
از امام صادق (ع) منقول است که چون ابراهیم(ع) اسماعیل(ع) را در مکه گذاشت اسماعیل(ع) تشنه شد و در میان صفا و مروه درختی بود پس مادرش بیرون رفت تا بر صفا ایستاد و فریاد زد آیا در این وادی انیسی هست؟ جوابی نشنید.
سپس رفت تا مروه، باز ندا کرد و جواب نشنید و بازگشت صفا.
برگشت به صفا و باز ندا کرد و جوابی نشنید تا آنکه هفت مرتبه چنین کرد سپس سنت چنین جاری شد که هفت شوط سعی کنند میان صفا و مره.
پس جبرئیل به نزد هاجر آمد و گفت: تو کیستی؟
گفت: من مادر فرزند ابراهیم(ع)
گفت: ابراهیم(ع) شما را به کی سپرد؟
هاجر گفت: من نیز به او گفتم که ما را به چه کسی میسپاری؟ گفت: به خداوند عالمیان.
جبرئیل گفت: شما را به کسی سپرده است که البته کفایت مهمات شما را می کند.
سپس حضرت فرمود: مردم دوری می کردند از آنکه عبور ایشان به مکه واقع شود برای آنکه آب در آنجا نیست. سپس اسماعیل پاهای خود را از تشنگی به زمین میساید. ناگاه آب زمزم از زیر قدمهایش جاری شد و حق تعالی به سبب آن آب برای ایشان روزی جاری گردانید که پیوسته قافلهها میگذشتند و از آب ایشان منتفع شده و طعام به ایشان میدادند.
👈 اشاره گریز:
دلها بسوزد برای آن نوجوانی که در اوج عطش در حین جان دادن هرچه پا بر زمین کشید آبی برای او فراهم نشد.
📚منبع:
علل الشرایع، ص ۴۳۲
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۱۵۹
#حضرت_قاسم
#محرم۱۴۴۵
#گریزهای_مداحی
.
♠️ از عسل شيرينتر
حسين بن همدان حضينى به سند خود از ابى حمزۀ ثمالى و سيد بحرانى بىذكر سند از هم او روايت كردهاند كه گفت: از على بن الحسين (ع) شنيدم مىفرمود:
«شب روزى كه پدرم شهيد شد، خويشان و يارانش را جمع كرد و به آنها فرمود: اى خاندان و شيعيانم، اين شب را چون شترى رهوار به حساب آريد و خود را نجات دهيد، جز شخص مرا نخواهند و اگر مرا بكشند در فكر شماها نباشند.
خدا شما را رحمت كند، نجات يابيد بيعت را از شما برداشتم و پيمانى كه با من بستيد واگذاشتم.»
برادران و كسان و يارانش يک زبان گفتند: بخدا اى آقاى ما! اى ابا عبداللّٰه تو را هرگز وانگذاريم، مردم گويند: امام و بزرگ و آقاى خود را تنها گذاشتند تا كشته شد، ميان خود و خدا آزمايش دهيم و عذر جوئيم و تو را رها نكنيم تا قربانت شويم.
فرمود: «من فردا كشته مىشوم و شما همه با من كشته مىشويد و احدى از شما نمىماند؛ گفتند: حمد خدا را كه ما را به يارى تو گرامى داشت و به كشتن با تو شرافت داد، ما نپسنديم كه با تو هم درجه باشيم يا بن رسول اللّٰه؟ فرمود: خدا به شما جزاى خير دهد و بر آنها دعا كرد و صبح شد او و همه كشته شدند.»
قاسم بن حسن (ع) عرض كرد: من هم در كشتگانم؟ بر او رقّت كرد و فرمود: پسر جانم، مرگ نزد تو چگونه است؟ گفت: از عسل شيرينتر،
فرمود:« آرى بخدا، عمويت قربانت، تو هم يكى از آن مردانى كه با من كشته مىشوى پس از آنكه سخت گرفتار شوى، پسر كوچكم عبداللّٰه هم كشته مىشود. گفت:عمو جان، به زنان هم مىرسند تا آن كودک شيرخوار را بكشند؟
فرمود: عبداللّٰه آنگاه كشته شود كه تشنگى مرا بىتاب كند و به خيمهها آيم و آبى يا عسلى خواهم و نيابم. گويم: آن پسر كوچكم را به من دهيد تا دهانش را بمكم، او را بردارم كه نزد خود آرم يک فاسقى تيرى به گلوى او زند و او ناله كند و خونش در كف من بريزد و آن را به آسمان بلند كنم و گويم: بار خدايا، شكيبايم و به حساب تو گذارم، نيزههاى دشمن مرا به شتاب اندازد و آتش در خندقى كه پشت خيمهها است شعله كشد و من در تلخترين ساعت عمر خود بر آنها بتازم و آنچه را خدا خواهد واقع شود.»
او گريست و ما گريستيم و در خيمهها گريه و شيون از ذرارى رسول خدا (ص) بلند شد.
📚منبع:
در کربلا چه گذشت، شیخ عباس قمی، ص ۲۸۵
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
.
.
#حضرت_قاسم علیه السلام
#مدح_مرثیه_حضرت_قاسم علیه السلام
ای گدایان رو کنید امشب که آقا قاسم است
تا سحر پیمانه ریز کاسه ی ما قاسم است
یادمان باشد اگر روزی بقیع را ساختیم
ذکر کاشی های باب المجتبی یا قاسم است
از همان روزیکه رزق نوکران تقسیم شد
کربلای سینه زنهای حسن با قاسم است
این کریمان به نگاه خود گره وامیکنند
آنکه عمری درد ما کرده مداوا قاسم است
گوسفندی نذر او کردیم و مرده زنده شد
آنکه نامش میکند کار مسیحا قاسم است
روی ابرویش اگر تحت الهنک بسته حسین
در حرم زیباترین فرزند زهرا قاسم است
نعره زد : ان تنکرونی ریخت لشکر را بهم
وارث شیر جمل شاگرد سقا قاسم است
مرد نجمه بود و صاحب خیمه شد در کربلا
سایه ی روی سر مادر به هر جا قاسم است
با اشاره هر کجا میگفت : یا زینب ببین
آن سر عمامه بسته روی نی ها قاسم است
زیر سم اسبها با هر نفس قد میکشید
گفت با گریه حسین ، این تن خدایا قاسم است
نعل های خاک خورده دنده هایش را شکست
مثل مادر این تنی که میخورد پا قاسم است
چونکه قاسم بود بین گرگها تقسیم شد
یوسف پاشیده از هم بین صحرا قاسم است
#قاسم_نعمتی ✍
.👇
WWW.ZAKERIN.IR - Haaj Mansour Arzi.mp3
4.61M
#مدح_مرثیه_حضرت_قاسم علیه السلام
#حضرت_قاسم علیه السلام
ای گدایان رو کنید امشب که آقا قاسم است
تاسحر پیمانه ریز کاسه ی ما قاسم است
#حاج_منصور_ارضى 🎤
#قاسم_نعمتی✍
.
#واحد
#حضرت_قاسم
#سعیده_کرمانی
#سعید_حمیدیان_فر
با زحمت عمو مرا صدا نزن
آتش بر جان خیمه ها نزن
پیش چشمانم دست و پا نزن
اشکم ببین
ای مه جبین
رحمی بر بابا کن
نفس بکش
جان عمو
چشمانت را وا کن
تا لاله گون دیدمت جان دادم
غرق خون دیدمت جان دادم
نفس بکش ،جان عمو حسین
......
حالا که وقت رفتنت شده
خون گریه مهمان تنت شده
تیر و نیزه پیراهنت شده
در ازدحام
مانده بودی
که شدی گرفتار
مثل زهرا
دیدی آزار
بین در و دیوار
با سینهی شکسته جان داری
از روضهی زهرا نشان داری
نفس بکش ، جان عمو حسین
#شب_ششم_محرم
.👇
Karami_Shab_6_Moharam_1403.mp3
17.81M
🏴السلام علیک یا اباعبدالله
🔊 صدایت می زند اینک یتیمت از دل خیمه
که اورا راهی میدان کنی با دست آمینت
هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر
در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت
◾️#روضه #حضرت_قاسم
#شب_ششم_محرم
🎤حاج علی #کرمی
1403042112.mp3
13.79M
#واحد #حضرت_قاسم
#شب_ششم_محرم ۱۴۴۶
کربلایی #حسین_طاهری
ای گدایان رو کنید امشب که آقا قاسم است
تا سحرپیمانهریز کاسه ی ما قاسم است
یادمان باشد اگر روزی بقیع را ساختیم
ذکر کاشی های باب المجتبی یا قاسم است
از همان روزیکه رزق نوکران تقسیم شد
کربلای سینهزنهای حسن با قاسم است
این کریمان به نگاه خود گره وامیکنند
آنکه عمری درد ما کرده مداوا قاسم است
گوسفندی نذر او کردیم و مرده زنده شد
آنکه نامش میکند کار مسیحا قاسم است
روی ابرویش اگر تحتالهنک بسته حسین
در حرم زیباترین فرزند زهرا قاسم است
نعره زد: ان تنکرونی ریخت لشکر را بهم
وارث شیر جمل شاگرد سقا قاسم است
مرد نجمه بود و صاحب خیمه شد در کربلا
سایهی روی سر مادر به هر جا قاسم است
با اشاره هر کجا میگفت: یا زینب ببین
آن سر عمامه بسته روی نیها قاسم است
زیر سم اسبها با هر نفس قد میکشید
گفت با گریه حسین، این تن خدایا قاسم است
نعلهای خاک خورده دندههایش را شکست
مثل مادر این تنی که میخورد پا قاسم است
چونکه قاسم بود بین گرگها تقسیم شد
یوسف پاشیده از هم بین صحرا قاسم است
ای گدایان رو کنید امشب که آقا قاسم است(۴)
10900895015191.mp3
12.26M
🔴 #حسین_طاهری
▪︎مثل قاسم با شهیدان
▪︎کربلایی حسین طاهری
🏴 #نوحه #حضرت_قاسم
مثل قاسم با شهیدان
با سربند یا حسن جان
با هم بستیم عهد و پیمان
ای حسین جان
قدر این روضه ها رو میدونیم
تا پای مرگ،حسینی میمونیم
روز رجعت به شوق جون دادن
ما احلی من عسل رو می خونیم
ما با هر سن و سالی
جان برکف سینه چاکیم
رهروان شهید گمنام بی پلاکیم
یه روز میاد که با اشاره ی شاه
تموممون میشیم شهید این راه
رو سنگ قبرمون نوشته میشه
شهید لشگر بقیت الله
(نحن جنودک بقیت الله)۴
*****
ما اصحاب گوش به فرمان
سربازان نسل سلمان
با هم بستیم عهد و پیمان
ای حسین جان
باید هر روزم عاشورا باشه
مثل عابس دلم دریا باشه
روز رجعت میاد ان شاالله
پیش ارباب سرم بالا باشه
تا غیرت علمدار تو رگ و خونمونه
ما اهل کوفه نیستیم مولا تنها بمونه
یه روز میاد که تو مدینه والله
شبیه اربعین و مثل این راه
روی تموم پرچما نوشته
سپاه حضرت بقیه الله
(نحن جنودک بقیه الله)۴
#شب_ششم_محرم
.