🧮 داستان اقتصاد ریاضی!
(یادداشتی مختصر درباره مدعیات اقتصاد ریاضی)
#بخش_اول
1⃣ ریاضیات یا اصالت ریاضی؟!
ریاضیات همیشه ریاضی بوده اما "اصالت ریاضی" دکارت (pan mathematicism) وقتی اتفاق افتاد که: ریاضیات بر سایر علوم (حتی فلسفه) چتر انداخت!
جالب اینکه گزاره: "ریاضیات تنها علم یقینی است"! خود بحثی غیر ریاضی و فلسفی (معرفت شناسی) است که از قضا دکارت ادعای اشراقی درباره آن داشت و می گفت: فرشته ای به او الهام کرده!۱
2⃣ ریاضی شدن و مرگ طبیعت!
تاویل گرایی سایر علوم توصیفی به ریاضیات، با "تقلیل گرایی" و "تنزیل گرایی" همراه شد.
برای نمونه "طبیعیات قدیم" قبل از "فیزیکِ ریاضی"، موجودات عالم طبیعت را در ۴جوهر و ۹عرض طبقه بندی، تعریف و توصیف می کرد.
وقتی از "تبیین صوری ارسطویی" به "تبیین ریاضی پسادکارتی" تبدیل شد؛ فقط روش عوض نشد، فقط "منطق ریاضی" جای "منطق صوری" ننشست! بلکه برخی موجودات جا ماندند!
تغییر روش، بر محتوا اثر کرد! طبیعیات و الهیاتِ اعم به مواردی خاص تقلیل یافت!
برای نمونه:
الف) جوهر نفسانی (روح مجرد) در "مفاهیم کمّی منتخب" برای فیزیک نوین (مثل جرم و انرژی) جا نشد! پس عقیده ای شخصی ماند یا به نوعی انرژی، تاویل رفت و شعرگویی شد!
ب) فیزیک جدید، "حرکت مکانیکی" را تعریف و اندازه گیری و بکارگیری کرد؛ اما "حرکت در جوهر" جا ماند! مفاهیم پایه و روش محاسبه جدید راهی به آن نداشت!
در حالیکه هم "روح مجرد" و هم "حرکت جوهری" مطابق با برهان یقینی عقلی اند!
⬅️ ریاضی سازی علوم، فقط ریاضی کردن روش نبود، فروکاستن از معقولات و مقولات به مفاهیم کمّی یا جاماندن برخی از آنها را در پی داشت!
3⃣ اقتصاد ریاضی یا انسانِ ریاضی؟!
آن تاویل گرایی به ریاضیات، در علوم انسانی اثرات وخیم تر داشت! از همه بیشتر اقتصاد!
باز ادعای مروجین اقتصادِ ریاضی این است که: ریاضی کردن اقتصاد و مدل سازی نه "یک مکتب" که صرفاً "یک ابزار" است! اصطلاحات ریاضی نسبت به تبیین توصیفی، دقیق بوده و گمراه کننده نیست. زبان ریاضی، درک و بیان مباحث پیچیده را آسان می کند و میتواند پیش بینی در اختیار اقتصاددان و سیاستگذار قرار دهد!
اما اینجا هم "تقلیل گرایی" سابق خود را نشان می دهد! برای ریاضی شدنِ مؤلفه های موثر در اقتصاد انسان، برخی مولفه ها جا می مانند و برخی تنزیل معنایی می گیرند (مثل تنزیل روح به انرژی در طبیعیات)!
برای نمونه:
قبل از ریاضی شدنِ اقتصاد هم به عوامل رفاه اجتماعی توجه می شد؛ اما با پدیده هایی انسانی و غیر ریاضی ارزش گذاری می شد: تعداد زندانی، تن فروشی، تکدی گری، حاشیه نشینی، فقر و...
اینها همه "آمار های اخلاقی" و انسان محور بود.
اما از اواسط قرن۱۹ "شاخص های پولی و مالی" جای آنها نشست! پیشرفت و رفاه با "دلار" و "درآمد" سنجش شد! "آمارهای پولی"، انسان و جامعه را به دلار و درآمد فروکاست!
جالب اینکه این پدیده همزاد دو چیز بود:
- ظهور کاپیتالیسم (که علاوه بر بازار آزاد، سرمایه گذاری پولی را از مولفه های اساسی اجتماع و زندگی قرار می داد)!
- ریاضی شدن اقتصاد!
حالا منابع طبیعی، اختراعات، آثار هنری و حتی انسان همه با "کمیّت دارایی و درآمد" خوانش و محاسبه می شد!
نیویورک تایمز ۳۰ژانویه۱۹۱۰ عنوان مقاله اش این بود: "ارزش یک نوزاد به عنوان یک دارایی ملی چقدر است؟!"
معضلات زندگی هم با مفاهیم کمیّ پولی سنجش شد:
- الکلی شدن= هزینه ۲میلیارد دلاری!
- سرماخوردگی= ۲۱دلار به ازاء هر کارمند!
-و... ۲
⬅️ اول مفاهیم پایه تغییر و تنزل کرد تا علم محاسبه اش اقتصاد ریاضی شد!
ادامه در بخش دوم
☑️ @m_ghanbarian
هدایت شده از محسن قنبریان
🔘 منصفانه با دکتر غنی نژاد؛ مخالفت و موافقت!
#بخش_اول
اقتصاد قانون اساسی هیچوقت تحقق نیافت؛ دهه۶۰ چپ ها و از دهه۷۰ تاکنون راستِ سرمایه داری مانع بوده/ مخالفت با ایشان در نسبت دادن مشکلات به این فصل/ موافقت با ایشان در سرمایه داری دولتی و رفاقتی کنونی!
........................
1⃣ مخالفت!
دکتر غنی نژاد فصل۴ قانون اساسی بخصوص اصول۴۳و۴۴ را به اندیشه های چپ و بطور خاص نظریه "راه رشد غیر سرمایه داری" اولیانوفسکی نسبت داده و این اصول را اقتصاد دولتی و ریشه همه بدبختی ها شمرد!
⬅️ اقتصاد قانون اساسی، اقتصاد مردمی است نه دولتی!
• اصل۴۳ صراحتا بیان می کند باید امکانات کار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال کامل و قرار دادن وسائل کار در اختیار همه کسانی که قادر به کارند ولی وسائل کار ندارند فراهم شود تا نه به تمرکز و تداول ثروت در دست افراد و گروه های خاص منتهی شود [نظام سرمایه داری] و نه دولت را به صورت یک کارفرمای بزرگ و مطلق در آورد [نظام کمونیستی].
• این بند از اصل۴۳ -که در مذاکرات مایز اصلی مارکسیسم و کاپیتالیسم خوانده میشود- دقیقا پیشنهاد شهید مظلوم بهشتی بود که آقای غنی نژاد با بی انصافی او را صددرصد چپ خواند!
- در مشروح مذاکرات از آن شهید عزیز ثبت است: "ما می خواهیم به سمتی برویم که با این اصل کارگر نه مورد استثمار فرد قرار گیرد و نه دولت! اگر امکانات کار برای او فراهم شد و زمام امورش به دست کارفرمای بزرگ شخصی یا دولتی نبود، این هدف تامین خواهد شد".
• دکتر غنی نژاد تعاونی ها -که در اصل۴۳و۴۴ بعنوان ابزاری برای مردمی سازی اقتصاد قرار داده شده- را هم غیر محققانه، به اقتصاد دولتی تأویل برد!
در حالیکه شهید بهشتی در بحث تعاونی (جلد۲ نظام اقتصادی در اسلام) در مواضع متعدد بخلاف این گفته اند:
- در ۵شرط تعاونی از جمله "آزاد سازی تولیدکنندگان یا مصرف کنندگان از عوامل خارج از خود" می شمارد؛ این عوامل خارج از خود به تصریح شان دو چیز است: دولت/ مراکز سرمایه داری!(ص۱۶۵)
- در ص۱۷۴ باز درباره نسبت دولت و تعاونی ها می فرماید: "اینکه در قانون اساسی گفته ایم دولت سرمایه را بدهد، نخواستیم بگوییم که سرمایه را دولت به صورت سرمایه دولتی بدهد. در آنجا [اصل۴۳] ذکر کرده ایم وام؛ بدین معنی که سرمایه به سرمایه خصوصی تبدیل میشود، مثل وامی که به افراد خصوصی می دهند. وگرنه اگر قرار باشد سرمایه دولتی باشد که اصلا می شود شرکت دولتی"!
❗️تمایز اقتصاد مردمی از دولتی از این واضح تر؟!!
- در ص۱۷۸ بر حق شرکت تعاونی اصرار می کند تا بتواند در برابر سلطه اقتصادی حکومت (در نظام های سوسیالیستی) و سلطه اقتصادی سرمایه داری (در کشورهای اقتصاد آزاد) قد علم کند: "براساس این حق، باید دخالت ها در شرکت تعاونی به حداقل برسد..."
- در مشروح مذاکرات ذیل اصل۴۴ هم اقسامی از تعاونی می شمارد؛ برخی نمونه ها که مالکیت مال خودشان نیست، مدیریت و سود مال خودشان است:
"تعاونی اقتصادی اقسامی دارد. وقتی دربرابر دولتی و خصوصی قرار گرفت، به این معناست که در یک واحدی عده ای با سرمایه ای که متعلق به خودشان است یا حق استفاده از آن را دارند، کار کنند. پس تعاونی اعم از این است که ملک، ملک خودشان باشد یا ملک دولت؛ همین که در یک واحد سود نصیب کسانی می شود که در آن واحد کار می کنند کافی است تا تعاونی باشد. به هر حال اختیار سرمایه یا مالکیت سرمایه و مدیریت در اختیار کسانی است که در همان شرکت، به کمک یکدیگر کار می کنند".
⬅️ به حسب تحقیق بهترین روش واگذاری های منابع دولتی و صدر اصل۴۴، همین روش بود؛ که مالکیت دولت محفوظ بماند اما "مدیریت" و "مالکیت سود" به تعاونیِ کارگران خود آن کارخانجات واگذار شود. اگر چنین می شد اقتصاد خصولتی کنونی یا به تعبیر غنی نژاد سرمایه داری رفاقتی و مافیایی شکل نمی گرفت! دستمزد کارگران و نسبتش با تورم هم چالش هرساله نمی شد.
ادامه یادداشت در بخش دوم
☑️ @m_ghanbarian
هدایت شده از محسن قنبریان
📚 درسهایی از نهج البلاغه
شرح نامه۵۳/ جلسه بیست و هفتم/ ۲۸مهر۱۴۰۲
حجت الاسلام محسن قنبریان
#بخش_اول
▫️ فراز مربوط به تجار و صنعتگران ۱
این بخش مهمی در اقتصاد عهدنامه و حکمرانی اقتصادی است.
▫️ نکات مهم:
1⃣ تجّار و صنعتگران را کنار هم قرار داده برایشان یک رهنمود داده:
ثم استوص بالتجار و ذوی الصناعات!
استوص، از ماده وصیت و بمعنای پذیرش وصیت؛ خویش را سفارش کردن یا سفارش دیگری را پذیرفتن است.
• در دنیای جدید، تجارت و بازرگانی بر صنعت حاکم شده است (چنانچه بر کشاورزی و دامپروری)...
2⃣ فراز درباره صنعت گران و تجار است اما در ادامه تقسیم را سه گانه می کند و یک "المرتفق ببدنه" هم اضافه می شود:
و اَوصِ بهم خیراً: المقیم منهم/ المُضطربِ بماله/ المُتَرَفِّقِ بِبَدنه
درباره آنها سفارش و وصیت خیر داشته باش:
- المقیم منهم: آنها که یک جا مقیم اند. خارجاً و مصداقاً همان "ذوی الصناعات" اند
- المضطرب بماله: کسی که مال خود را حرکت می دهد؛ که همان "تاجر" است. از ریشه "ضرب فی الارض" است که در لغت سیر در زمین و در اصطلاح همان "مضاربه" است.
- المترفّق ببدنه: از ماده رفق = مدارا و همراهی ⬅️ کسی که با نیروی بدنی خود همراهی می کند!
❓ این "المترفق ببدنه"، کجای آن دو صنف است؟!
ترجمه آن به "کارگر" غلط شایعی بین شارحان است! کارگر در عرف دنیای جدید کسی است که نیروی کار را می فروشد و خود را اجیرِ صاحب کار می کند!
تعبیر "المُتَرَفِّق ببدنه" چنین معنایی ندارد! فراز مربوط به تاجر و صنعتگر است بعد این قسم اضافه می شود؛ معلوم است او ملحق به آن دوست.
مترفق یعنی همراه، ببدنه یعنی با نیروی بدنی با آندو همراهی می کند. خارجاً یعنی کمک کار صعنتگر یا کمک کار تاجر؛ ایندو کارگر به اصطلاح امروز نبوده اند.
کمک کار تاجر(المضطرب بماله) در عقد مضاربه، می شد "عامل" نه کارگر. کارگر اجیر است و مزد می گیرد؛ عامل، شریک است و از سود نهایی سهم می برد.
کمک کار صنعت گر هم در روایات لفظی دارد با عنوان "القاریجار" ؛ ملاذ الاخیار(ج۱ ص۴۲۷) در شرح آن، گفته معرب کارگر است اما "أی ذی الصنعه" یعنی او دارای مهارت و صنعت بوده است.
• در روایات سه تعبیر داریم: "العُمّالات" (همان عامل در در عقود بازرگانی و کشاورزی: مضاربه و مزارعه و مساقات)/ "القاریجار"(اسم دیگر صنعتگر) / "الاجیر"(کارگر بمعنای امروز)
• تعبیر #اجیر در دو کتاب فقهی استعمال شده:
- در کتاب جعاله (وسائل ج۱۶ ص۱۱۲) که در قبال کاری، پولی به کسی داده شود. ابواب اینها را شمرده است: کسی که گمشده ای را پیدا یا برده فراری را بیابد، در قبال کار حجامت کننده و نوحه گر و آرایشگر و آوازه خوان و...، در قبال کارِ دلال و سمسار و...
⬅️ نوعاً در مواردی مطرح است که سرمایه و ابزار خاصی ندارد (پیدا کردن چیزی یا فروختن چیزی و...)؛ یا هنر و توانای خاصی است (مثل نوحه خوان و آرایشگر و آواز خوان).
در تفریح و سرگرمی هم استعمال داشت؛ در مسابقه اسب دوانی و تیراندازی(سبق و رمایه) مجاز و در مواکله(که عده ای باهم خوراکی را بخورند) حرام بود.
ادامه در بخش دوم
☑️ @m_ghanbarian
هدایت شده از محسن قنبریان
📚 درسهایی از نهج البلاغه
شرح نامه۵۳/ جلسه شانزدهم ۵اسفند۱۴۰۱
حجت الاسلام محسن قنبریان
#بخش_اول
▫️ بحث طبقات اجتماعی
(واعلم انَّ الرعیة طبقات...)
• طبقه دو بار در نهج البلاغه استعمال شده: اینجا (نامه ۵۳) و نامه۲۸ به معاویه
• در لغت بمعنای جماعتی از مردم که جماعتی دیگر مثل آن هست؛ با اختلاف مراتب و حالات
• در اینجا دو جور معنا شده: صنف/ قشر
❓ سؤالاتی مهم
- این تعبیر چه نسبتی با "نظام طبقاتی" و "طبقات اجتماعی"(در جامعه شناسی) دارد؟!
❗️حتی اگر صنف بگیریم، موجب جایگاه اجتماعی می شود. دکتر و وکیل منزلتی متفاوت از کارگر و رفتگر دارند!
- آیا تعبیر اینجا، با طبقات اجتماعی مارکس نسبتی دارد؟!
❓آیا از این تعبیر می شود نتیجه گرفت: جامعه لاجرم دارای طبقات است؟! و طبقات به حسب اقتصادی یا منزلت اجتماعی و نفوذ سیاسی متفاوت می شوند؟!
▪︎ توضیح کلمات:
• تفاوت: اجمالا تفاوت انسانها قابل انکار نیست اما تفاوتها دو ریشه دارد:
- طبیعی: که هرکس استعدادی را بیشتر یا کمتر دارد.
- صناعی: تفاوتی که ساختار اجتماعی و نظم اجتماعی برای افراد می سازد.
• قشر: جمعیت و گروهی از مردم
- الزاماً طبقه نیست؛ چون:
الف) طبقه جایگاه تثبیت شده براساس عوامل اقتصادی سیاسی است؛ اما قشر نوعی تقسیم کار اجتماعی است
ب) طبقه عادتاً دوتا و مقابل هم میشود (مثل فقرا و اغنیاء) اما قشر متعدد است
• البته قشربندی -که اول مبتنی بر استعداد و علاقه و تقسیم کار و وظیفه است- گاهی با تثبیت نهادی و ائتلافهای اقتصادی-اجتماعی ، تبدیل به طبقه می شود!
• نگاهی به تاریخ همین هشدار را می دهد: تاجر و امیر سپاه فتوحات و زمین داران(ممتازان صدر اسلام) در ائتلافی نانوشته، طبقه برخوردار و تازه مسلمانان و اهل ذمه و دهقانان جزء، طبقه فرودست شدند! شکاف چنان زیاد شد که خلیفه بدین خاطر ترور یا مورد شورش واقع می شد!
⬅️ پس حتی اگر این فراز عهدنامه را به صنف و قشر هم معنا کنیم؛ باید از حضرت امیر(ع) بپرسیم: چه ضمانتی دارد که اصناف ۷گانه (نظامیان/ دبیران/ قاضیان/ بازرگانان و صنعت گران/ اهل جزیه و خراج/ مستمندان) دو طبقه ی اغنیاء_فقرا را تشکیل ندهند؟!
❓حضرت چه طرحی دارد که اصناف اول بخاطر منافع مشترک، ائتلاف نکنند و علیه طبقه فرودین، طبقه برخوردار تشکیل ندهند؟!
❓آیا راه حلِ "اجازه تحرک اجتماعی بین طبقات" برای این پیشگیری کافی است؟!
▪︎توضیح با مرور انواع طبقات در تاریخ:
1⃣ نظام برده داری: طبقه اربابان_طبقه بردگان!
برده، بردگی به فرزند ارث می داد و خود و نسل و ثمره کارش مال ارباب بود! ارباب هم مالکیت به فرزند به ارث می داد!
این تفاوتی طبیعی نبود؛ تفاوتی صناعی و ساخت نظم ظالمانه بود! بر پیشانی برده تا قیامت نسل برده بود حتی اگر بهترین هوش و استعداد در نسل داشته باشد!
2⃣ نظام کاستی(در شبه قاره هند)
باز مثل نظام برده داری، طبقات جدا از هم و موروثی بود
متشکل از ۵مرتبه: برهمنان یا روحانیون/ جنگاوران/ بازرگانان/ مستخدمان و پیشه وران خرد/ نجس ها!
سه تای اول طبقه حاکم بر دوتای دوم می شدند.
3⃣ نظام رسته ای(سلسله مراتبی): فئودالیته
اشراف و نجباء/ روحانیون/ شوالیه ها(شهسوران)/ سرف ها و دهقانان آزاد/ صنعتگران و بازرگانان
شاه یا کلیسا بعنوان فئودال بزرگ، زمین های بزرگ(فیف) را به کُنت ها داده، او به بارون ها و بارون ها شوالیه ها را استخدام و طبقه برخوردار تشکیل می شد!
کلیسا هم مثل برهمنان این نظم را تئوریزه می کرد!
4⃣ نظام طبقاتیِ انقلاب صنعتی
از آن دو تقریر اصلی شد:
- مارکس آنرا براساس روابط مالکیت تحلیل کرد: صاحبان ابزار تولید صنعتی/ نیروی کار ساده.
مارکس طبقه را گروهی از مردم که روابط مشترکی با وسائل تولید دارند معنا می کرد.
- وبر آنرا بر اساس روابط شغلی-بازار کار تحلیل کرد و سرمایه دار پروتستان را طبقه حاکم دید.
⬅️ در نظام طبقاتی نوین:
- طبقات الزاما موروثی نیست (گرچه خاندان های سرمایه سالار بزرگ به فرزندان به ارث می رسد لکن به حسب ظاهر کسان دیگر هم می توانند در این طبقه در آیند)
- تحرک اجتماعی بین طبقات هم فی الجمله محال نیست! یک فروشنده جزء یک کارتل شده باشد!(این قصه ها را زیاد برای مشروعیت بخشی به نظام طبقاتی سرمایه داری برایمان می خوانند)!
❓#مهم: آیا همین میزان برای نفی طبقاتی شدن کافیست؟! آیا این سهم از تحرک اجتماعی، نظام طبقاتی را مجاز می کند؟!
⬅️ می بینید نظام کاملا طبقاتی می ماند؛فقط یک در چند ده میلیون، یک فقیر یا کارگر ساده هم وارد طبقه بالا می شود!
ادامه در بخش دوم
☑️ @m_ghanbarian
هدایت شده از محسن قنبریان
📚 درسهایی از نهج البلاغه
شرح نامه ۵۳/ جلسه هفدهم/۱۹اسفند۱۴۰۱
حجت الاسلام محسن قنبریان
#بخش_اول
▫️ بحث طبقات اجتماعی ۲
(و اعلم ان الرعیه طبقات...)
❓سؤال اساسی این بود که حتی اگر منظور از طبقه در اینجا، صنف و اقشار باشد؛ چه تدبیری هست که تبدیل به نظام طبقاتی نشود؟!
• یکبار این اتفاق در صدر اسلام افتاد!
جنودالله فتوحات ⬅️ غیر از تفاضل دریافتی از بیت المال(در دیوان خلیفه دوم)، مالک برخی اقطاع ها و زمین های بزرگ شدند ⬅️ صنف نظامی و تجار بزرگ غله و دام یکی شدند ⬅️ برخی عمّال و کارگزار و دبیران و قضات هم شدند ⬅️ طبقه اشراف تشکیل شد!
• حضرت امیر(ع) در چنین شرایطی به خلافت رسید؛ پس خود با نظام طبقاتی مواجه است. در خطبه۱۲۹ این وضعیت را توصیف می کند:
اضْرِبْ بِطَرْفِكَ حَيْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ، فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِيراً يُكَابِدُ فَقْراً، أَوْ غَنِيّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْراً، أَوْ بَخِيلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً، أَوْ مُتَمَرِّداً كَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً: هر كجا كه خواهى چشم بگردان و مردم را بنگر، آيا جز درويشى، كه از درويشى اش رنج مى برد يا توانگرى كه نعمت خدا را كفران مى كند يا بخيلى، كه در اداى حق خدا بخل مى ورزد تا بر ثروتش بيفزايد، يا متمردى، كه گوشش براى شنيدن اندرزها گران شده است، چيز ديگرى خواهى ديد".
⬅️ پس سؤال از امام برای اینکه چگونه صنوف، طبقه نشوند سؤال بجایی است و حتما در اینباره جواب دارند.
✅ راه حل حضرت امیر(ع) برای جلوگیری از نظام طبقاتی
1⃣ نظریه اجتماعیِ تسخیر متقابل، بستره چینش اصناف.
"واعلم انَّ الرعیه طبقات لایصلُحُ بعضُها الا ببعض و لا غنی ببعضها عن بعض"
یعنی اصناف و اقشار کارشان جز به هم سامان نمی گیرد و هیچیک از دیگری بی نیاز نیست.
این تسخیر طرفینی است و منزلت اجتماعی را هم بین همه توزیع می کند.
نظریه رقیب(چنانچه جلسه قبل اشاره شد) تسخیر یکطرفه است: صنوف و اقشاری بتوانند بقیه را تسخیر کنند! این حتما به نظام طبقاتی می انجامد.
• شهید مطهری در کتاب جهان بینی توحیدی (ج۱ص۵۴تا۵۸) آیه۳۲ زخرف را از نظر فلسفه اجتماعی اسلام، مهمترین آیات می شمارد و تسخیر طرفینی تفسیر می کند. تفاوت های این دیدگاه قرآنی از فلسفه اجتماعی مارکسیسم را به خوبی تبیین می کند. (اینجا بخوانید:
https://lib.eshia.ir/50069/1/55 )
⬅️ نتیجه اینکه: به لحاظ ساختاری نباید منابع ثروت و تولید در اختیار طیف و صنف خاصی بماند؛ و الا جامعه بلاشک طبقاتی می شود!
⬅️ لذا مجتهدان و خبرگان قانون اساسی برای رعایت این مهم، آوردند:
- بند۹ اصل سوم: رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینه های مادی و معنوی
- فصل۴ اصل۴۳ بند۲: تامین شرایط و امکانات کار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال کامل و قراردادن وسائل کار در اختیار همه کسانی که قادر به کارند ولی وسائل کار ندارند...
- شهید بهشتی ذیل این بند فرمود: "ما می خواهیم به سمتی برویم که با این اصل کارگر نه مورد استثمار فرد قرار گیرد نه دولت. اگر امکانات کار برای او فراهم شد و زمام امورش به دست کارفرمای بزرگ شخصی و دولتی نبود این هدف تامین خواهد شد"
این اصل را تمایز نظریه انقلاب اسلامی از مارکسیسم و کاپیتالیسم می خواند.
برخی نمایندگان خبرگان قانون اساسی این اصل را مترقی ترین اصول اسلامی خواندند که از فقر و بیکاری جلوگیری می کند.
2⃣ تنظیم گری پسینی و نظارت
حضرت فقط به طرح پیشینی برای ساختار سازی اقتصادی-سیاسی بسنده نمی کند و تنظیم گری پسینی را هم لازم می داند:
"وَ کُلّ قد سمَّی اللهُ له سهمَه و وضع علی حَدِّه فریضه فی کتابه او سنه نبیّه(ص) عهداً عندنا محفوظاً"
برای هریک از اصناف خداوند سهمی معین داشته و در کتاب خود و سنت پیامبرش برای آن میزانی قرار داده و دستوری داده که نزد ما محفوظ است.
یعنی حاکم، با خداوند عهد دارد این سهم و میزان را محافظت کند.
این نحوه دخالت دولت در اقتصاد است؛ نه بنگاه داری و کارفرمای بزرگ شدن(کمونیسم) یا به کل وظایف را به بازار سپردن(کاپیتالیسم).
ادامه در بخش دوم
☑️ @m_ghanbarian