eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
نبی را زیب و زین آمد خوش آمد علی را نور عین آمد خوش آمد وَ ماه عالمین آمد خوش آمد که دلبند حسین آمد خوش آمد دوباره زآسمان سر زد سپیده دوباره حضرت زهرا رسیده حسین بن علی را دختر است این چه دختر، دختران را محور است این چه دختر، آسیه یا هاجر است این چه می‌گویم ز مریم هم سر است این به شورو زمزمه باشد رقیه شبیه فاطمه باشد رقیه رقیه جان و جانان حسین است رقیه بهتر از جان حسین حسین است رقیه نور چشمان حسین است رقیه مِهر تابان حسین است به دنیا گوهر نایاب آمد که از ره دختر ارباب آمد دلا دادی عجب کاری به دستم که امشب بیشتر باده پرستم سراپا غرقِ وجد و شور هستم ز بوی لاله‌ی ارباب مستم بگویم از چه امشب شادمانم که آمد عمّه‌ی صاحب زمانم حسین باغ گل و این گلعذارش عذاری کآفتاب آیینه دارش به طفلی هست آرام و قرارش قرارش نه، همه دارو ندارش به دور او بنی هاشم یکایک به زیر پای او بال ملائک رقیه کاشکی تنها نگردد اسیر غصه و غمها نگردد به طفلی کاش قدّش تا نگردد دچار خنده‌ی اعدا نگردد الهی غنچه ای عطشان نباشد لبش از تشنگی بی جان نباشد ز بی آبی ولی پژمرد این گل به دشت کربلا افسرد این گل ز مادر ارثِ هجران بُرد این گل میانِ راه سیلی خورد این گل به راه شام، این طفلِ حزینه شده مانند بانوی مدینه @hadithashk
الٰهی لا تَرُدَّ حاجَتی طلوعی نیست تا دلخوش به فرداها کنم خود را چراغی نیست تا راحت از این سرما کنم خود را تمام بندِ انگشتانِ دستم یخ زد از دوری توانی در نفس هایم نمانده ، ها کنم خود را من آن بیدم که مجنون‌بودنم را جار خواهم زد چگونه در نگاه این و آن حاشا کنم خود را به جرم سوختن از داغِ تو ، پروانه طَردَم کرد دلت می آید اینگونه تک و تنها کنم خود را کسی در شهر ، تابِ ناله هایم را نخواهد داشت... همان بهتر که شب‌ها راهی صحرا کنم خود را مرا از دستِ مَن‌مَن کردنم راحت کنی ای کاش وگرنه با ” مَنیَّت ” عاقبت رسوا کنم خود را من از این چشم‌های خیر‌ه‌سر خِیری نمی بینم... هر از گاهی دلم می خواست ، نابینا کنم خود را ضمیر ناخودآگاهِ مرا بیدار باید کرد مگر از خواب رِخوَت‌زایِ غفلت پا کنم خود را ” الٰهی لا تَرُدَّ حاجَتی”..، تو حاجتم هستی! جز این هر خواهشی کردم ، بگو دعوا کنم خود را برای عاشقی سَرگشته مثل من..، بغل وا کن مگر با گم‌شدن در عشق تو پیدا کنم خود را عَلیٰ رَغمِ گنهکاری به زهرا دوستت دارم قسم خوردم به مادر، در دل تو جا کنم خود را تمام ذوق افطارم رطب‌های علی‌جان است کنار نخل حیدر سیر از خرما کنم خود را کبوترز‌اده ام ، روی پَرَم مُهر نجف خورده به دنیا آمدم تا جلد این مولا کنم خود را دوای هر که دلمُرده است ، خاک صحن شش‌گوشه‌ست لبم را روی تربت می کشم..،احیا کنم خود را تو را جان شهیدی که تنش پامال شد..، برگرد همان تشنه که در سوگِ لبش دریا کنم خود را دم مغرب..، همه رفتند..، تازه ساربان آمد... نبودم ، پیش‌مرگِ خاتمِ آقا کنم خود را بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نگارا ناز کمترکن نگارا ناز کمترکن که من مشتاق دیدارم من از خاک سرکوی شما سر بر نمیدارم تو ماه مهربانی دلبری خورشید مهرویی تو گلزاری گلی من بنده ی سربار گلزارم شراب سرخ میریزم به پای لاله ی دلخون منی که در شب مستی گل اندوه می کارم تمام حاصل عمر من دیوانه هجران شد ولی شکر خدا عمری از احساس تو سرشارم گرفتارم کویرم تشنه ام بی تاب و دلگیرم خرابم بی بقرارم ناله دارم باز می بارم کمی سر در گمم سردم به دنبال تو می گردم ندارم ارزشی اما تو را با جان خریدارم رفیق رفته از دستم به آتش میکشم دل را بسوزان سینه مارا که من سیمرغ بیمارم خوشم با اینکه درمستی مرا ضرب المثل کردی سر ساقی سلامت من سراپا سوز بسیارم به بادم داده این مستی پر پرواز وا کردم دلم در دام دلبر ماند و من دل را بدهکارم من از شیرینی شور تو شبها سجده ها کردم تو شوقی بر دلم دادی و از عشق تو بیدارم تو را گم کرده ام اما به دریا میزنم دل را به دنبال تو میگردم دل دلواپسی دارم من بی دست و پا دیگر سرو سامان نمیخواهم بیا ای راحت جانم گنهکارم گرفتارم تمام عمر من جانا در میخانه ها طی شد من از هر عالمی غیر از در میخانه بیزارم به روی دفتر قلبم نوشتم بی تو میمیرم بیا ای دلبر زهرا که عشقت را هوادارم دل از دنیا بریدم تا به دربار تو باز آیم نظر کن حاضر غایب به اشک چشم رخسارم کمی هم روضه میخوانم زبان روزه آقاجان بیا مشکل گشایی کن گره افتاده در کارم دلم تنگ محرم شد بخر این ناله ی مارا بیا و کربلایی کن مرا در وقت افطارم تو خود گفتی که می آیی به بزم روضه سقا تو گفتی تا دم محشر عزادار علمدارم لهوف آورده این مطلب که دست افتاده از پیکر تمام عمر بی تاب همین ایمان و ایثارم شاعر؟؟؟ لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
رحمت پروردگار تا ببینم رحمت پروردگار خویش را می‌شمارم باز جرم بی‌شمار خویش را روز و شب فرقی ندارد پیش من چون با گناه تیره کردم آسمان روزگار خویش را هر زمستان رفت، آمد یک زمستان دگر چون به دست خود خزان کردم بهار خویش را از همان روز ازل باید خدایی می‌شدم در حریم یار می‌جُستم دیار خویش را هیچ‌کس مانند تو خیر و صلاحم را نخواست کاش دستت می‌سپردم اختیار خویش را کاش دست مهربانت سایه‌بان من شود تا بپوشانم خطای آشکار خویش را صحبت از عفو و بزرگی و کرامت می‌شود تا به سمت تو می‌اندازم گذار خویش را تو یقیناً می‌شناسی خوب‌تر از من مرا من نمی‌دانم صلاح کاروبار خویش را عهد می‌بندم نباشم غافل از اعمال خود باز یادم می‌رود قول و قرار خویش را کاش می‌فهمیدم این آلوده‌دل من نیستم حال که عمری کشیدم انتظار خویش را بس که سر زد از من رسوا خطا و اشتباه عاقبت از دست دادم اعتبار خویش را پیله کرده نفس امّاره به جسم و روح من کاش روزی بشکنم قفل حصار خویش را آبرو بخشیدی و من آبرو بردم فقط در میان خلق کم کردم عیار خویش را خواب غفلت آمد و خود را به چشمم عرضه کرد در عوض دادم دل شب‌زنده‌دار خویش را چندقطره اشک و دست خالی و چشمان تر... با خودم آورده‌ام داروندار خویش را بین زندان گناهان یاد تو افتاده‌ام؛ تا مگر پیدا کنم راه فرار خویش را `یا الهَ العالَمین إِغفِر ذُنوبی بِالحُسِین” هرچه باشم روی لب دارم شعار خویش را ای که با لب‌های تشنه قتل صبرت کرده‌اند... زینب از کف داده بعد از تو قرار خویش را  مجتبی خرسندی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من نیست بیداری دراین خواب زمستانی ما چه مکافاتی شده شبهای هجرانی ما! رودها از درد ناشکری به خشکی میرسند خشک شد از معصیت چشمان بارانی ما نیست گرچه بین ما یاد پریشانی او هست آقا دم به دم یاد پریشانی ما یوسف آمد سمت مصر و شد عزیز مردمش کور شد از دوری اش یعقوب کنعانی ما خانه ی مارا چه بهتر بیت الاحزانش کنند میزبان وقتی نمی آید به مهمانی ما مثل قرآن قرن ها تنهای تنها مانده است ای مسلمانان چه شد موعود قرآنی ما در پی اش تا کربلا رفتیم و زیر سایه اش از حسین آغاز شد این سیر عرفانی ما با سر برنیزه اش هم دستگیری میکند عالم امکان ندارد مثل قربانی ما سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خراب گریه های بی حدم باز غرورم را شکستم آمدم باز مزاحم نیستم که در زدم باز شنیدم که کسی میخواهدم باز حسین وقتی که دستم را بگیرد خدا این عبد بد را می پذیرد اسیرم، مضطرم، بی بند و بارم گرفتارم، زمین افتاده بارم علیرغم گناه بیشمارم دم افطار حسین آمد کنارم فقیرم دستگیرم یاحسین است اجرنا یا مجیرم یا حسین است اگر شیطان نفسم در کمین است اگر با درد، جان من عجین است اگر این بنده با غم همنشین است خریدارم امیر المومنین است دوباره حاجت ما را روا کن نجف را روزی اهل بکا کن بجز گریه تقاضایی ندارم بجز عفوت تمنایی ندارم در این پرونده امضایی ندارم جز این مهمانسرا جایی ندارم به این بی آبرو دیگر نخندید در میخانه را بر من نبندید نشستی دور سفره پیش مهمان ولی هرشب شدم از تو گریزان منم شرمندهء شاه خراسان پشیمانم پشیمانم پشیمان رسیده بارها سلطان به دادم... به داد من که مجنون الجوادم به زخم سینه اش با خون دوا زد میان حجرهء خود دست و پا زد رضا را لحظهء آخر صدا زد فقط ناله ز داغ کربلا زد کنیزان، خون به جان شهر کردند جوانی را به کامش زهر کردند اگرچه دیده از همسر خسارت اگرچه شد به این آقا جسارت نرفته خواهرش بی او اسارت ندیده در میان حجره غارت ز آه کربلا می شد لبالب در این روضه گریزی زد به زینب صدا زد خواهرت را پیر کردی به میدان رفتی اما دیر کردی به چنگ گرگهاشان، گیر کردی ترا نشناختم، تغییر کردی حسینم را به تیر و نیزه بستند تمام نیزه ها را هم شکستند رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عطش ای که از سوز تو پیداست تمنای حسین «روزه یعنی عطش و روضۀ لب‌های حسین» روزه یعنی که به تکبیرة الاحرام سحر قصد قربت کنی از مسجد الاقصای حسین... روزه چون «حر» به کنار آمدن از راه خطاست چشم پوشیدنِ از غیر و تماشای حسین... این «حبیب» است که یک روزه به دست آورده‌ست سندِ دیدن محبوب به امضای حسین روزه یعنی که بخواهی به دعای شب قدر شوق پیوستنِ یک قطره به دریای حسین روزه یعنی که به صحرای بلا، جام به دست آب بردن به سوی خیمۀ گل‌های حسین روزه یعنی که توقف به لب شط فرات اقتدا کردنِ سی روز به سقای حسین وقت افطار شد، ای سوخته در آتشِ دل! «روزه یعنی عطش و روضۀ لب‌های حسین»  محمد جواد غفورزاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
الهی العفو از یاد خدا دوری و غفلت، به چه قیمت؟ من مانده ام و این همه ذلت، به چه قیمت؟ از نعمت سرمایه ی خود، بهره نبردم سرمایه ی عمرم شده حسرت، به چه قیمت؟ گیرم که گناه است و نشاطش که چنین نیست ای دل تو بگو بردنِ لذت، به چه قیمت؟ یکبار نگفتم به خودم، لحظه ی غفلت آزرده شود حضرت حجت به چه قیمت؟ از بس که نچرخیده زبانم به مناجات شد ورد لبم تهمت و غیبت، به چه قیمت؟ غافل شدن از مرگ و قیامت هنری نیست رسوایی در روز قیامت به چه قیمت؟ دلبسته ی دنیا شدم و ماحصلم سوخت رفت از کف من فیض شهادت، به چه قیمت؟ درمانده ام از معرفت حق که مرا هم با کوه گناه، کرده دعوت، به چه قیمت؟ مقصود، علی باشد و فردوس بهانه است بی روی علی، دیدنِ جنت به چه قیمت؟ صد شکر که در خیل محبین حسینم خارج شوم از بزم محبت به چه قیمت؟ در کوفه همه پشت به ارباب نمودند حیرت زده ام که به چه قیمت؟ به چه قیمت؟ از کوچکی و پستی دنیا چه بگویم غارت شده پیراهن حضرت به چه قیمت؟  محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
الهی و ربی گدا را تو با دیدهٔ تر ببخش بکوبم سر ِ خویش بر در ببخش بیا قبل از آنیکه رسوا شوم به پیش همه روز محشر ببخش به أمن یجیب ِ امام زمان تو را جان آقای مضطر ببخش شدم خاکِ نعلینِ شاه ِ نجف مرا این سحر جانِ حیدر ببخش گناهان فرزندها را بیا دمِ آخری جانِ `مادر”ببخش قسم می دهم جانِ آن که خودش گرفتار شد پشت یک در ببخش بحق زمین خوردهٔ کوچه ها زمین خورده ها را تو بهتر ببخش ولی مقصد روضه کرببلاست مرا با غمِ شاه ِ بی سر ببخش حسین ناجی ما گنهکار هاست به ارباب مان هر چه نوکر ببخش به گودال هم فکر ما بود و گفت : محبان من را مطهر ، ببخش همان لحظه زینب صدا زد حسین اگر زنده ماندم برادر ببخش نشد ای حسین جان بپوشانمت تو عریان شدی بین لشگر ببخش سرِ نیزه چشمانِ خود را ببند به روی سرم نیست معجر ببخش  قاسم نعمتی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
الهی و ربی پای دل در پیشگاه یار لغزش می کند هرچه با ما می کند این نَفْسِ سرکش می کند زیرِ گوشِ من بزن..،شاید بیاید اشک من عاقبت این گریه ما را اهل بخشش می کند اوّلِ ماه آمدم،رَدَّم نکن ای با مَرام سفره‌داریِ تو را عالم ستایش می کند ای به قربانِ کریمی که گدا را پَس نَزَد... رَبِّ ما با عبد خاطی نیز سازش می کند جان سلطان خراسان، آبرویم را نریز... این گناه‌آلوده دارد از تو خواهش می کند! هر زمان دلگیر بودم،گفته ام:یا فاطمه کودکِ آزُرده را مادر نوازش می کند بد خُمارم..،چاره ی من چیست؟! انگور
نجف” 

مستِ حیدر دور این میخانه گردش می کند 

لذت افطار قنبرهاست..،خرمایِ 
علی” نوکری را رزق او دارای ارزش می کند حُبِّ حیدر شرطِ اصلیِ قبول بندگیست روزِ حشر او را خدا معیار سنجش می کند چاره ی بی تابیِ ما صحن شاه کربلاست آتشِ دل در حریمِ او فروکش می کند روزه‌دارِ تشنه‌لب! فَبْکِ عَلَی العَطشان حـسیـن گریه را دارد خدا بر او سفارش می کند آنقَدَر زیر سُم‌ِ مرکب تنش پاشیده شد بوریا با گریه گفت:این جسم ریزش می کند! بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من خوردیم یا غم دگران را بدون تو یا خورده ایم حسرت نان را بدون تو از بسکه بی تو ایم نفهمیده ایم که دیدیم باز هم رمضان را بدون تو یادش بخیر می گذراندیم آن قدیم با گریه خط به خط اذان را بدون تو ما را ببخش امام زمان های بی کسی طی کرده ایم اکر که زمان را بدون تو دیگر دهان به بردن نام تو باز نیست چرخانده‌ایم بسکه زبان را بدون تو ما از بهار بودن تو بی تصوریم یک عمر دیده ایم خزان را بدون تو دل با دل تو می تپد اصلا نخواستیم این قلب را و این ضربان را بدون تو در کربلا به قصد فرج پهن کرده‌ایم هر سال سفره دلمان را بدون تو شاید خدا به حق حسینش رقم زند امسال آخرین رمضان را بدون تو محمدعلي بياباني لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹