یا رضیع الحسین(ع)
از توو آغوش عمو جون
منو بردن سوی نیزه
تا چشامو باز کردم
جای من شد روی نیزه
با کی درد دل کنم من
درد من بجز گله نیست
پایین نیزه رو دیدم
کسی غیر از حرمله نیست
با کی هم صحبت بشم من
عمه زینب که اسیر شد
به رقیه چشم دوختم
سه سالشه اما پیر شد
عمو عباسم روی نی
به سکینه حواسش هست
نمیدونم چرا گاهی
روی نیزه چشاشو بست
همه غمها به دلم ریخت
یابن زهرا دل دونیمم
بیا سمت نیزه ی من
آخه من بچه یتیمم
چند تا نیزه اون طرف تر
روی نی برادرم بود
کسی نیست دور و برمن
کاشکی اینجا پدرم بود
یه دفه توو اون شلوغی
که همه جا بود پر از دود
سر شیرخواره رو دیدم
روبروی سر من بود
علی اصغر کجا بودی
دیدی دستامو بریدن؟
ای پسر عمو ندیدی
گلوی منم دریدن
راستی اصغر رد اون تیر
روی حلقوم تو مونده
حرمله چجور تو رو زد
منو که خیلی سوزونده
علی جون از تو چه پنهون
هنوزم گلوم میسوزه
ولی می دونم که بیشتر
حنجر عموم میسوزه
من سه شعبه خوردم امّا
گلوی بابات سنان خورد
نمی خوام برنجی اما
صد دفه توو قتلگاه مُرد
حق میدم که ساکتی تو
خسته تر هستی ز خسته
راه حنجرت رو نیزه
معلومه بدجوری بسته
محمود اسدی شائق
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #محمود_اسدی_شائق
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا باب الحوائج
آقا به غیر آه نوایی دگر نداشت
آهِ امام در دل سندی اثر نداشت
در زیر تازیانه امانش بریده شد
معلوم بود یک دو نفس بیشتر نداشت
از بس که در قفس به تنش ضربه خورده بود
این طایر خمیده دگر بال و پر نداشت
تشییع گشت جسم تو بر تختهی دری
شکر خدا که تختهی در، میخِ در نداشت
معصومه گر به دیدن باباش میرسید
جز آن تن نحیف به سویی نظر نداشت
او میشناخت جسم به زنجیر مانده را
گر چه زمانی از پدر خود خبر نداشت
امّا به قتلگاه پدر را نمیشناخت
آن دختری که چادر و معجر به سر نداشت
چادر نداشت و موی سرش را کسی ندید
در بینِ نور بود دخترکی که سپر نداشت
میدید غرق نور بوَد دختر حسین
از آن یتیمه، حرمله هم دست بر نداشت
محمود اسدی شائق
##شعر_شهادت_حضرت_موسی_ابن_جعفر #شعر_روضه #شعر_شهادت_امام_هفتم #کاظمین_المقدسه #محمود_اسدی_شائق
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مژده که محبوب داور آمده
در شگفتم که پیمبر آمده
کوثری از نسل کوثر آمده
یا که مرآتی ز حیدر آمده
یا ز ره عباس دیگر آمده
تهنیت بادا که اکبر آمده
ماه رویش میبرد دل از همه
حیف در آنجا نباشد فاطمه
روح و ریحان حسین است این پسر
سرو بستان حسین است این پسر
نور چشمان حسین است این پسر
ماه کنعان حسین است این پسر
قدسیان، جان حسین است این پسر
بلکه قرآن حسین است این پسر
آفتاب آیینه دار روی او
در فضا پیچیده عطر و بوی او
شافع محشر بوَد یا محشر است
زادهی حیدر بوَد یا حیدر است
شمس دین را این فروزان اختر است
بالله از یوسف، تماشایی تر است
جان بقربانش علی اکبر است
این تمام آرزوی مادر است
شد دل ما از قدومش منجلی
مست او باشد حسین بن علی
گوهر یکتا به دنیا آمده
ماه رویان! ماه لیلا آمده
حبّذا دلبند زهرا آمده
جان دین و روح تقوا آمده
آفتاب عالم آرا آمده
بر جوانان پیر برنا آمده
از تمام انبیا دل می برد
ناز او را عمه زینب می خرد
سوره والشمس مهتاب رویش
سوره والیل باشد گیسویش
چون محمد خِلقت و خُلق و خویش
چشم عیسی بر جمال دلجویش
خضر خود لب تشنهی آب جویش
بوسهی جبریل بر دو بازویش
دلبری از دلربایان کار اوست
یوسف مصری سر بازار اوست
خرم از این عید قلب عالم است
دل اسیر زلف خم اندر خم است
گر چه روز عید شبه خاتم است
لیک در دل حسّی از درد و غم است
حیف او چون فاطمه عمرش کم است
تیرها بر زخم جانش مرهم است
آه چیده یاس لیلا میشود
پیش بابا، ارباً اربا میشود
#محمود_اسدی_شائق
#شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر
@hadithashk
نبی را زیب و زین آمد خوش آمد
علی را نور عین آمد خوش آمد
وَ ماه عالمین آمد خوش آمد
که دلبند حسین آمد خوش آمد
دوباره زآسمان سر زد سپیده
دوباره حضرت زهرا رسیده
حسین بن علی را دختر است این
چه دختر، دختران را محور است این
چه دختر، آسیه یا هاجر است این
چه میگویم ز مریم هم سر است این
به شورو زمزمه باشد رقیه
شبیه فاطمه باشد رقیه
رقیه جان و جانان حسین است
رقیه بهتر از جان حسین حسین است
رقیه نور چشمان حسین است
رقیه مِهر تابان حسین است
به دنیا گوهر نایاب آمد
که از ره دختر ارباب آمد
دلا دادی عجب کاری به دستم
که امشب بیشتر باده پرستم
سراپا غرقِ وجد و شور هستم
ز بوی لالهی ارباب مستم
بگویم از چه امشب شادمانم
که آمد عمّهی صاحب زمانم
حسین باغ گل و این گلعذارش
عذاری کآفتاب آیینه دارش
به طفلی هست آرام و قرارش
قرارش نه، همه دارو ندارش
به دور او بنی هاشم یکایک
به زیر پای او بال ملائک
رقیه کاشکی تنها نگردد
اسیر غصه و غمها نگردد
به طفلی کاش قدّش تا نگردد
دچار خندهی اعدا نگردد
الهی غنچه ای عطشان نباشد
لبش از تشنگی بی جان نباشد
ز بی آبی ولی پژمرد این گل
به دشت کربلا افسرد این گل
ز مادر ارثِ هجران بُرد این گل
میانِ راه سیلی خورد این گل
به راه شام، این طفلِ حزینه
شده مانند بانوی مدینه
#محمود_اسدی_شائق
#شعر_ولادت_حضرت_رقیه_س
@hadithashk
در باغ ولا باز گلی در چمن آمد
ای ماه بزن خنده، مه انجمن آمد
از عرش ندا آمده که جان به تن آمد
ای ماه رخان! ماه فروزان، حسن آمد
نوری ز خداوند جلی آمده امشب
دردانهی زهرا و علی آمده امشب
این عشق رسول است وگل لالهی طاهاست
ای جان به فدایش که همه هستی مولاست
یوسف شده مبهوت رخش بس که دل آراست
جان هدیه بیارید این یوسف زهراست
با آمدنش گشت زمین خلد مخلد
عیدی بستانید ز دستان محمد
این طفل بوَد آینهی حضرت داور
بوسیده لبش را دو لب پاک پیمبر
لبخند مسرّت به لب حضرت مادر
تبریک بگویید که بابا شده حیدر
این طفل که مرآت خداوند کریم است
والله کریم است کریم است کریم است
عیسی به دم اوست که بر مرده دهد جان
خضر است که لب تشنهی رویش شده هر آن
مشتاق فقط نیم نگاهش شده رضوان
دل برده ز زهرا چه قدَر ذکر حسن جان
ازبس که به گهواره رخش غرق تجلاست
جبریل هم امشب به سویش محو تماشاست
این سید و آقای جوانان بهشت است
این طفل ولی لالهی بستان بهشت است
این طفل چه طفلیست که ریحان بهشت است
جان علی و فاطمه، جانان بهشت است
بفرست اگر طالب و خواهان براتی
نذر فرج مهدی زهرا صلواتی
در نیمهی مه ماه تمام آمده امشب
حِجر و حَجر و رکن ومقام آمده امشب
بی شک به یقین روح قیام آمده امشب
اول حسن و دوم امام آمده امشب
در ماه خدا جان دعا آمده امشب
بر حضرت صدیقه عصا آمده امشب
#محمود_اسدی_شائق
#شعر_ولادت_امام_حسن_مجتبی
@hadithashk
بی اعتبارم اما این اشک من میارزد
چشم تر گنهکار، مطمئناً می ارزد
حتی اگر که در را وا بر رویم نکردند
این پشت در نشستن، این در زدن میارزد
غیر از تو من ندارم پشت و پناه یا رب
هستم همین که با تو، من هم سخن میارزد
من مستحق نارم اما ز در مرانم
دارم همین که ذکر تو بر دهن می ارزد
ما بین گریه هایم، بین الهی العفو
گفتی بگو حسن جان، جانم حسن می ارزد
آلوده ام ولیکن سینه زن حسینم
اینکه هنوز هستم یک سینه زن میارزد
گریه به هر مصیبت کردم اگر ضرر بود
گریه فقط به شاه عریان بدن میارزد
هر چند نیزه خورده هر چند نعل خورده
اما برای زینب این پیرهن می ارزد
#محمود_اسدی_شائق
#شعر_مناجات
#شب_قدر
@hadithashk
کعبه ز داغ تارک حیدر به هم ریخت
کوثر بیا که ساقی کوثر به هم ریخت
یکسو دوباره فاطمه دستش به پهلوست
یکسو میان عرش پیغمبر به هم ریخت
خون سرش پاشید تا که بین محراب
مولا به یاد خونِ میخ در به هم ریخت
دیگر توان راه رفتن در علی نیست
جوری زده که فاتح خیبر به هم ریخت
زیر بغل های امامم را گرفتند
سربسته گویم سر که نه، پیکر به هم ریخت
آمد به خانه بی کمک، از ترس زینب
با دیدن وضع پدر، دختر به هم ریخت
شمشیر تیزِ ابن ملجم بود کاری
ای خاک عالم بر سر من، سر به هم ریخت
ماندم بگویم یا نگویم، بین گودال
در دستهای شمر دون، خنجر به هم ریخت
ایکاش قبل از ذبح، خنجر تیز میشد
با کندی خنجر ولی حنجر به هم ریخت
آقای ما پنجه به روی خاک میزد
از طرز دست و پا زدن، مادر به هم ریخت
#شعر_شهادت_امیرالمومنین_علی_ع
#محمود_اسدی_شائق
@hadithashk
آسوده شده ز طعنه و زخم زبان
این تیغ جفا گره ز کارش وا کرد
این تیغ جفا ز بعد عمری،او را
آماده برای دیدن زهرا کرد
در گوشه ی محراب علی با خود گفت
راحت شود از غصه و غمها،دیده
غم نیست اگر رمق به چشمانم نیست
این چشم کتک خوردن زهرا دیده
جز کوچه که زهرای تو را از تو گرفت
جز کوچه ی تنگ،کَس تو را پیر نکرد
خوردی تو به صورت به زمین،اما شکر
یک نیزه به پهلوی شما گیر نکرد
شد بهر تو مجتبی عصا تا خانه
اما به خدا عصا به جسم تو نخورد
از خون سرت،خضاب شد صورت تو
امّا به محاسنت کسی دست نبرد
یک ضربتِ شمشیر به سر خورد ولی
از سنگ و سنان بر بدنت ضربه نخورد
چون فاطمه بی هوا تو را زد امّا
صد شکر دگر به گردنت ضربه نخورد
#شعر_شهادت_امیرالمومنین_علی_ع
#محمود_اسدی_شائق
@hadithashk
کوفیان میروم امّا به دلم غم دارم
آن قدر که نتوانم غم دل بشمارم
مثل زهرای جوان دست به دیوار شدم
سر خود بسته ام و یاد درو دیوارم
به سرم تیغ که زد،پهلوی من تیر کشید
به زمین خوردم و یاد لگد و مسمارم
به خدا پشت در سوخته قلبم می سوخت
که در سوخته افتاد به روی یارم
شد شکسته سرم امّا نرود کنج تنور
از غم رأس بریده چکنم،می بارم
با اسیران سر بازار مراعات کنید
یاد دردو غم زینب وسط بازارم
سر ششماهه ی ما را به سر نی نزنید
فکر این صحنه ی غمبار،دهد آزارم
#محمود_اسدی_شائق
#شعر_شهادت_امیرالمومنین_علی_ع
@hadirhashk
کوفیان میروم امّا به دلم غم دارم
آن قدر که نتوانم غم دل بشمارم
مثل زهرای جوان دست به دیوار شدم
سر خود بسته ام و یاد درو دیوارم
به سرم تیغ که زد،پهلوی من تیر کشید
به زمین خوردم و یاد لگد و مسمارم
به خدا پشت در سوخته قلبم می سوخت
که در سوخته افتاد به روی یارم
شد شکسته سرم امّا نرود کنج تنور
از غم رأس بریده چکنم،می بارم
با اسیران سر بازار مراعات کنید
یاد دردو غم زینب وسط بازارم
سر ششماهه ی ما را به سر نی نزنید
فکر این صحنه ی غمبار،دهد آزارم
#محمود_اسدی_شائق
#شعر_شهادت_امیرالمومنین_علی_ع
@hadithashk
رفتی و بعد تو ای ماه جبینم چکنم
ای پدر از غم تو سخت حزینم چکنم
فرق بشکسته ی تو دیدم و فریاد زدم
من ز طفلی به غم و غصه عجینم چکنم
هر چه آید به سرم صبر کنم پیشه ولی
گر به داغ تن بی سر بنشینم چکنم
گفتی ای زینب من از روی تل می افتی
وای از تنگی گودال غمینم چکنم
با من از حمله ی مرکب روی سینه گفتی
راه رفتن به روی سینه ببینم چکنم
گفته ای هر چه بجویم بدنش پاشیده ست
گر ز رگهای گلو بوسه نچینم چکنم
#محمود_اسدی_شائق
#شعر_شهادت_امیرالمومنین_علی_ع
@hadithashk