ای کاش
ای کاش دلِ شمر برایش می سوخت
وقتی که رَگ و تارِصدایش می سوخت
ای کاش نِمی کرد تَنَش را دَرهَم
جایی که تمام دست و پایش می سوخت
ای کاش که چشم سر او را می بَست
چشمی که خودش به روضه هایش می سوخت
ای کاش یکی زینب او را می بُرد
تا کم به نوای بی نوایش می سوخت
ای کاش نمی شُد سر او بر نیزه
آن سر که سکینه در هوایش می سوخت
ای کاش نَدیده باشد آن شاهِ شهید..
..دامانِ خیامِ کربلایش می سوخت
ای کاش فقط خیام می سوخت ولی..
زینب سَر و، سجاد عبایش می سوخت
ای کاش فقط زینب و سجاد ولی..
یک دخترکی گوش و طلایش می سوخت
ای کاش نمی سوخت به گودال حسین،
صد بار جهان ولی به جایش می سوخت
مجتبی دسترنج
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء #شعرعاشورا #مجتبی_دسترنج
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خاکِ پای فرزندش
عاشق و مبتلای عسکری ام
نوکر و جانفدای عسکری ام
در هوایش نفس نفس زده ام
از ازل در هوای عسکری ام
من کی ام؟ خاکِ پای فرزندش
همچنین خاکِ پای عسکری ام
نام او همچو مجتبی، حسن است
مستِ نامِ رسای عسکری ام
با نگاهش خدا شناس شدم
که مطیع خدای عسکری ام
صوت قرآن او زِ بس زیباست
بی قرارِ صدای عسکری ام
عده ای یا حسن حسن گفتند
من مریدِ نوای عسکری ام
بین جمع چهارده معصوم
حال تحت لوای عسکری ام
خواب و رؤیای هر شبم باشد
زائرِ سامرای عسکری ام
پسر فاطمه است این آقا
شکرلِله گدای عسکری ام
شالِ مشکی به گردنم دارم
آشنای عزای عسکری ام
شامل هر دعای مهدی ام
تا که گریان برای عسکری ام
همچو مهدی دوباره گریانِ
غربت و ناله های عسکری ام
بینِ حجره صدا زده مهدی..
که سرآسیمه آمده مهدی..
بینِ حجره چِقَدر نالان است
مهدی او حزین و گریان است
می چکد از دو چشم او باران
ای خدا، این چه وقت باران است
روز وصلش فرا رسیده یا..
..عسکری را چو عید قربان است
حالِ آقا چه مُنقلب گشته..
زهرِ قاتل چو تیغ برّان است
جگرش سوخت چون عموش حسن
ارث او سوزش دل و جان است
دل او سوخت از غم مادر
چون حسن مادریِ دوران است
جان او بر لب آمد از غم یاس
یاس پرپر که بر لبش جان است
با لب تشنه الوداع می گفت
این چه رسم وداع یاران است
طفل او ساقی اش شده حالا
لیک دست و تنش چه لرزان است
این دم آخری نفس نفس اش
نذرِ ناله به ذبحِ عطشان است
مهدی اش روضه خوان و او گریان،
بر شَهی که قتیل العریان است
گفت مهدی، حسین تنها بود..
قطعه قطعه میانِ صحرا بود..
سرِ شَه را به نیزه ها زده اند
تنِ شَه را چِقَدر پا زده اند
اول او را به گودی آوردند
دوم او را به هر کجا زده اند
مثل زهرا که بی هوا زدنَش
پسرش را چه بی هوا زده اند
پیش چشمان تار خواهرِ او..
عده ای زخمِ ناروا زده اند
عده ای نیزه، عده ای شمشیر
پیرِمردان که با عصا زده اند
عده ای هم که سنگ بَر رویَش..
..نیّتِ قُربِ بر خدا زده اند
عده ای نعلِ تازه بر مرکب
بعد هم بر تنِ رها زده اند
قطعه قطعه شده تَنِ پاکش
بدنَش را جدا جدا زده اند ...
#اشعار_شهادت_امام_عسکری #اشعار_مصیبت_امام_حسن_عسکری #شعر_روضه_امام_حسن_عسکری #شعر_شهادت_امام_حسن_عسکری #مجتبی_دسترنج
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مولای من
شب جمعه است، بیا حال مرا بهتر کن
فکر دلواپسیِ قلب منِ مضطر کن
این شب جمعه اگر مقصد تو کرببلاست
نزد ارباب دعایی به منِ نوکر کن
گذر عمر منِ بی سر و پا بر تو نخورد
عزم دیدار مرا در نفس آخر کن
عمر من رفت و تو را درک نکردم آقا
فهم من درخورِ درک تو نشد باور کن
چِقَدَر نام تو بردم به زبانم، یک بار
تو صدایم بزن و خوش دلم ای دلبر کن
سهم من از تو فراق تو شده غم دارم
منّتی بر سر من نِه، تو غمم کمتر کن
عاشق کرببلا، عاشق دیدار توأم
هر دو را قسمت من حق شه بی سر کن
کربلا با تو صفا دارد و بی تو سخت است
سختی راه، بر این خسته تو راحت تر کن
روضه ی جدّ غریبت شب جمعه باز است
باز روضه تو نخوان، فکر دل مادر کن
مادری کز تَه گودال صدا زد، ای شمر
خنجرت را نکش و شرم زِ پیغمبر کن...
...خنجرت را بکشی، حنجر من می سوزد
فکر بد حالی من، نزد گل پرپر کن
من نه، اصلاً تو بیا فکر حرم باش آخر
فکر زینب کن و فکر دل این خواهر کن
پیش زینب، به حسینم نزن اِنقدر لگد
بدنش ریخت بِهم، رحم بر این پیکر کن
فکر نیزه نکن و از سر او دست بکش
لااقل قبل بریدن گلویش را تَر کن
وقت غارت شده، رحمی تو به ناموس علی
رحم بر خیمه و بر کودک و بر معجر کن
عاقبت می رسد آن منتقم خون حسین
صبر کن، فکر خودت شمر تو در محشر کن
مجتبی دسترنج
#شعر_آیینی #شعر_فراق_امام_زمان #شعر_مذهبی #شعر_مناجات_اهل_بیت #مجتبی_دسترنج
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹