شاه نگذاشت
ناز معشوق مرا هرکه اگر کم بکشد
میکشم ناز مگر ناز مرا هم بکشد
انچه سگ مى کشد از سنگ ملامت به گذر
مطمئنم نتواند بنى ادم بکشد
آن قدر ریخته ام باده به سنگ لحدم
که تعجب نکنم گر کفنم نم بکشد
از مقامات سیاهى عبایش با من
چیزکى گفت و بعید است سوادم بکشد
سر بازار خرید و سپس ازادم کرد
شاه نگذاشت دگر کار به درهم بکشد
او کشیده ست مرا پاى ضریحش، چون باد
که خسى را وسط معرکه نم نم بکشد
بوى سیب از کفنم مى شنود معصیتم
پاى من را نتواند به جهنم بکشد
کار این بنده خود را رمضان یکسره کن
که بعید است دگر تا به محرم بکشد
پیمان طالبى
#پيمان_طالبى #شعر_آیینی #شعر_مناجات_امام_حسین #شعر_مناجات_سیدالشهدا #کربلا #محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
خطبه خواندی
تو خطبه خواندی و ملائک پر درآوردند
بر منبر کـوفه مـگـر پـیغمبـر آوردند!!!
یک عمر مولا گفت در کوچه چه شد آخر...
در شهرِکـوفه دسـتـْ بسته حیدر آوردند
آغاز شد خطبه پس از نام رسول الله
پس سردرآوردند که با خود سر آوردند
لحنِ علیِّ ابن حسین ابن علی این است
افتاده اند از پا اگـر چه لشکـر آوردند
بر دست و پای تو غـُل و زنجیرهایی بود
که دستشان با هـر دعـای تو بَر آوردند
دیدنـد مثـل مـادرت ساکـت نخواهی شد
بر روی نیـزه پیش روی تو سر آوردند
عالَـم فدای گریه هایـت حضرتِ سجـّاد
در چشـمهایت ندبه را با کـوثر آوردند
حسین ایمانی
#بقیع #حسین_ایمانی #شعر_شهادت_حضرت_امام_سجاد #شعر_شهادت_حضرت_زین_العابدین #شعر_شهادت_علی_ابن_الحسین #محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
برپا کنید خیمهی ماتم..،شروع شد
ماه عزای شاه دو عالم شروع شد
شبهای ماتم است..،سلامٌ علی الحسین
عالم محرم است..،سلامٌ علی الحسین
حسرت به خاک سردِ مزاری نَبُرده ایم
شکر خدا که قبل محرم نمرده ایم
احیای خشکسالی چشم است با حسین
"صد مرده زنده می شود از ذکر یاحسین"
دارد برای تو کفنم می کند پدر
پیراهن سیاه تنم می کند پدر
بالاتر از تمام نسبهاست حدِّ من
جاروکش عزای تو بوده است جدِّ من
دست از شراب ناب بهشتی کشیده است
آنکس که چای تازه دمت را چشیده است
برگشته ایم..،چشم به عفو تو داشتیم
حُرّیم و چکمه بر سر شانه گذاشتیم
خاکم ولی به زر بدلم کن حسینجان
مثل حبیب خود بغلم کن حسینجان
دستی به روی گونه ی سینهزنَات بکش
اشک مرا بگیر و به زخم تنات بکش
ما با غم تو فارغ از این بند می شویم
در آتش عزای تو اسپند می شویم
امروز اگر که در دل هیئت نشسته ایم
مدیون لطف مادر پهلو شکسته ایم
زهرا به روی گریهکُنانت حساب کرد
ما را برای نوکری ات انتخاب کرد
ما پای دیگ نذر تو برکت گرفته ایم
از پادویی مجلسات عزت گرفته ایم
در اوج درد..،نام تو اعجاز می کند
دست سهساله ی تو گره باز می کند
این اربعین حوالهی پای مرا بده
جان رقیه یک سفر کربلا بده
تا با لب ترک ترکم پرپرت شوم
قربان تشنگیِ علی اصغرت شوم
پائینِ پات ناله ی جانکاه می کشم
یاد عبا و اکبر تو آه می کشم
در علقمه دلت به چه دردی دچار شد
باآبروی اهل حرم شرمسار شد
تنها شدی که شمر تو را زیر پا گرفت
لبهات جای آب به سرنیزهها گرفت
#شعر_شب_اول_محرم
#محرم۱۴۰۲
#بردیا_محمدی
@hadithashk
آمدم تا عشق خود عنوان کنم در محضرت
تا که نامم حک شود مولای من در دفترت
تو امیر عشقی و عباس تو مرد ادب
شاه عشق من تویی پیر ادب آب آورت
در تمنای جنان هر چیز دارم میدهم
روضهء رضوان من ای ماه ماهِ منظرت
چون قرار ما نبوده بی تو باشم ای عمو
پیش مرگت میشوم بعد از علیِ اصغرت
دیدمت افتاده ای تنها میان قتلگاه
کودکانه آمدم اینجا به جای لشگرت
مورم و بهر سلیمان دست خود آورده ام
آمدم شاید شوم قطع الیمین دیگرت
بردم از بابای خود ارث سخاوت را ،ببین
مجتبای کربلا گشتم که گردم یاورت
از کنار خیمه دیدم پیر و کوچک میزدند
آمدم تا که سپر گردم به جسم اطهرت
هر کسی با هر چه دستش بود میزد ، وای من
با سنان و سنگ ، حتی با لگد بر پیکرت
عمه ام ای کاش اینجا را نبیند ، یکنفر
چشم دارد بر لباست آن یکی انگشترت
غارت انگشتر و پیراهنت در جای خود
دست آن نامرد میبینم چرا موی سرت
کاش قطعه قطعه گردی ای عمو جانم ، ولی
حرمتت را نشکند اینجا بی پیش مادرت
#شعر_شهادت_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#محرم۱۴۰۲
#داریوش_جعفری
@hadithashk
بابا رسید و آورد گُل بوسههای خود را
عمه بیا درآور رختِ عزایِ خود را
مَنکه نمرده بودم بر روی نیزه باشی
آماده کردم از اشک ویرانسرای خود را
خوابم اگر نبرده تقصیرِ عادتم بود
بابا بکش به رویم امشب عبای خود را
انگشتهای لَمسم انگار حس ندارند
بر دامنم تو بنشان رأسِ جُدای خود را
طفلی که داده بودم دیشب شفای او را
انداخت پیشم امروز قدری غذای خود را
ای وای خیزران زد مثل حصیر گَشتی
بدجور بر لبانت انداخت جای خود
خون گریه کرد نیزه بر حالِ دخترانت
داده عمو به نیزه حال و هوای خود را
تقصیر هیچ کس نیست در سینهام نفس نیست
زجر امتحان نموده هِی ضربِ پایِ خود را
چیزی نخورده بودیم بر حالِ ما دلش سوخت
دیدی تعارفم کرد ته ماندههای خود را
فهمیدم از سرِ تو از وضعِ حنجرِ تو
رفته سنان و داده بر شمر جای خود را
تا دق کنیم در راه از دیدنش دوباره
آن بی حیا نَشُسته خونِ ردای خود را
بویِ تو را گرفته دستانِ سرخِ خولی
دادی چرا به دستش مویِ رهای خود را
تنها نه نیزهها را تنها نه تیغها را
پیش فرات میشُست پیری عصای خود را
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه
#محرم۱۴۰۲
#حسن_لطفی
@hadithashk
همه شادند دخترت گریان
همه خوابند دخترت بیدار
خیلی امروز مردم این شهر
دادنم با نگاهشان آزار
دخترت را ببر به همراهت
خسته از دست روزگار شده
یا که تشخیص تو شده مشکل
یا دو چشم رقیه تار شده
گر به دور سرت نمی گردم
پر و بالم ببین که بسته شده
مثل سابق زبان نمی ریزم
دو سه دندان من شکسته شده
وسط ازدحام و خنده ی شام
بغض تنهایی ام ترک میخورد
هر کجا تا که گریه میکردم
عمهام جای من کتک میخورد
میکشم دست بر سر و رویت
چه قدر پلک تو ورم دارد
بر لبت زخم تا بخواهم هست
ولی انگار بوسه کم دارد
آن قدر روی خارها رفتم
بهخدا هردو پای من زخم است
لرزش دست من طبیعی نیست
نوک انگشتهای من زخم است
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه
#محرم۱۴۰۲
#محمدحسن_بیات_لو
@hadithashk