eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
یابن الزهرا رنگ سرخ ناله هایت از ستم بی رنگ شد پاسخ نی نامه ی خون رنگ تو نیرنگ شد پرشده از نقشه ی جان کندنت این خاک ها بس که در هر جای حجره رد و پای چنگ شد قلب هر سنگی از آهت آب شد با این وجود گوش این سنگین دلان سنگین تر از هر سنگ شد کاسه آبی چند گامی آن طرف دشمن گذاشت هر قدر خود را کشیدی فاصله فرسنگ شد عاقبت وقتی رسیدی ریخت دشمن آب را تشنه کشتن اینچنین از کربلا فرهنگ شد دست وپا از بس زدی گودال گویا کنده ای چون حسین بن علی در مقتلت جا تنگ شد موسی علیمرادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دف می زنند از بس نفس نفس زده و آب آب کرد لبها پر از ترک شد و دیگر جواب کرد بر خاک می کشند تنش را کنیزها تاریخ را روایت این صحنه آب کرد دف می زنند دور سرش پر ز هلهله است لبخندهای همسرش او را کباب کرد او را کشان کشان به روی بام می برند تیزی سنگ و خاک رخش را خضاب کرد پرشد تمام پله ز خونابه ی سرش از بس که سجده بر سر عالیجناب کرد حتما کبوتر از حرم توس بوده که خود را سپر به پیکره ی آفتاب کرد نه آفتاب طاقت بوسیدنش نداشت آن بوسه ای که بر لب ارباب باب کرد شکر خدا سرش نه به تاراج می رود نه تیر و نیزه ای بدنش را خضاب کرد گیرم سر حسین به تاراج می برید دشمن چه کار با سر طفل رباب کرد گیرم غنیمت است سر شیرخواره هم باید به معجر سر طفلی حساب کرد؟ احمد شاکری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
چاره ساز زهر آبت کرده آن قدری که پیدا نیستی نه! تو فرزند من؛ آن زیبای رعنا نیستی نیل اشکم را به دست چاره سازت خشک کن ای مسیحاروی من! کمتر ز موسی نیستی درد پهلوهای تو ارثی ست، بر آن صبر کن میوه قلبم! مگر فرزند زهرا نیستی؟ وقت مرگم آمدی، من نیز امروز آمدم با رضا باشی تمام عمر تنها نیستی! وقت مرگت درک حال من برایت مشکل است آه تقصیر خودت هم نیست، بابا نیستی! با وجود اینکه داری می کشی پا بر زمین بازهم شکرخدا که اربا اربا نیستی بازهم شکر خدا دست کسی مقراض نیست طعمه عقده گشایی های زن ها نیستی پیکرت بر پشت بام خانه خواهد رفت لیک چاک چاک و بی کفن بر خاک صحرا نیستی راس اکبر رفت روی نیزه ها در کربلا من ندارم طاقتش را، شکر آنجا نیستی صبر کردی بر مصائب، مثل اکبر روی نی شاهد سیلی به روی عمه اما نیستی اشک می ریزی `سبیکه”! آه حق داری ولی خوش به حال تو که جای ام لیلا نیستی! پیمان طالبی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جواد الائـــمّه به لطف خــدایِ جوادالائــمّه گدایم ، گـــدایِ جوادالائــمّه غریبم نخوانید یاایّهاالنّاس شدم آشنایِ جوادالائــمّه رسیدم به آزادگی تا دلم شد اسیــرِ ولایِ جوادالائـــمّه ازآن صورت گندمین عطر گندم گرفتــه هوایِ جوادالائـــمّه رضایِ خُدایِ امامِ رضا را بِـجُوْ در رضـایِ جوادالائـــمّه اگر عاشقی هر نفس مثل سایه برو در قفایِ جواد الائـــمّه تو و جنّت و قصر و حور،آی زاهد من و خـاک پــایِ جوادالائــمّه مَلَـک در لباس کبوتر می آید به ایوانْ طلایِ جوادالائـــمّه نه تنها فلک،عرش هم تکیه داده به گلدسته هایِ جوادالائــمّه شمیم دل انگیز مشهد می آید ز صحن و سرایِ جوادالائـــمّه در این آخر ماه ذی القعده باید بسوزم برایِ جوادالائـــمّه مرا بیمه ام می کند تا مُحرّم لباسِ عــزایِ جوادالائـــمّه زنی بود و ظلم و دَف و پایکوبی عطش بود و نایِ جوادالائـــمه در حجره را بسته اند، آه خانه شده کــربلایِ جوادالائــــمّه بریده بریده ، شکسته شکسته می آید صدایِ جوادالائــــمّه دم العطش شد دم وا حسینا عوض شد نوایِ جوادالائـــمّه . شبیه حسین ، آه آبـــش ندادند صدا زد ، بمیرم جوابش ندادند کنیزان شنـیدند آهش بلند است جوابی به حــالِ خـرابش ندادند اگر منع کردند از شُـرب آبش ولی جا به بزم شرابـش ندادند تنش را رها بر روی بام کردند ولی تیغ و نیزه عذابش ندادند دم آن همه کفـتر باوفـــا گرم که تحـویل بر آفتابش ندادند تنش از سر بام در کوچه افتاد ولی نعل ها پیچ و تابش ندادند دگر سنگها بغض خود را نشانِ گُلِ رویِ از خون خضابش ندادند زمانی که تشیـیع شد،رهگذرهـا عذابی به عالیـجنابش ندادند ولی آه ، در گودیِ قتله گــاهی غروبی ، غریبی پس از بی سپاهی تنــش زیر سُمّ ستوران رهــا شد به بغض علی یکصد و ده هجا شد همین که سرش رفت روی سنان ها نشستند در موج خون آسمان ها در آمد ز عمق جگـر ، آه زنــها که در بین گودال می گفـت تنها— —زنی قد خمیده : بُنـیّ بُـنـیّ گُل سر بُـریده : بُـنیّ بُـنیّ محمّد قاسمی   لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
قطره اشکیم مرغ بی بال و پر غمکده ی بغدادیم روضه و غصه و دردیم، غم و فریادیم قطره اشکیم که با آه رضا افتادیم سال ها با جگر پاره چنین سر دادیم: ما عزادار دل خون جوادیم همه با دل خون شده مجنون جوادیم همه عرش را غربت او یکسره غمناک کند رخت مشکی به تن پهنه ی افلاک کند گریه بر روضه ی او صاحب لولاک کند خواهری نیست که خون از لب او پاک کند این که پیچیده به خود تشنه و دور از وطن است خاک عالم به سرم گل پسر بوالحسن است مثل یک شمع کف حجره چکیدن سخت است وسط خانه ی خود زهر چشیدن سخت است از سوی همسر خود طعنه شنیدن سخت است پر خود را به روی خاک کشیدن سخت است نیست یک مرد کمی یاری مظلوم دهد قطره ای آب به این تشنه ی مغموم دهد بی وفا خواست که آقای مرا پیر کند غصه را در دل محزون شده تکثیر کند پسر فاطمه را کوچک و تحقیر کند خواست او را وسط حجره زمین گیر کند بی حیا بر جگر سوخته اش می خندید با کنیزان جلوی حجره ی او می رقصید پسر شاه خراسان جگرش می سوزد از غم زهر جفا چشم ترش می سوزد دست و پا می زند و بال و پرش می سوزد وسط حجره، تن شعله ورش می سوزد باورم نیست که این ها به کمک برخیزند آب را پیش نگاهش به زمین می ریزند گاهی از شرم کمی رحم و مدارا خوب است نگذارید تنش را به تماشا خوب است نکشیدش به سوی بام، همین جا خوب است چه کسی گفته قد و قامت رعنا خوب است؟! حمل او روی سر چند نفر، دردسر است تیزی پله و تنگی گذر، دردسر است خوبی بام به این است مصیبت نکشد بدنش زیر سم اسب مشقت نکشد نیزه و سنگ به پیشانی حضرت نکشد آخر روضه ی او کار به غارت نکشد تشنه جان داده ولی در بدنش سر دارد صحن این بام چه خوب است، کبوتر دارد شاه عالم به زمین خورده و بی حال شده پیکرش در ته گودال لگدمال شده بر سر پیرهنش صحبت و جنجال شده شمر با خنجر خود وارد گودال شده داشت با خنجر خود ضربه به آقا می زد ناگهان صوت فراگیر `بُنَیَّ” آمد  محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ناله نکن وقتی به باغ لاله ی تو خنده میکنند ناله نکن به ناله ی تو خنده میکنند با هلهله کنار تنت دست میزنند همراه دست و پا زدنت دست میزنند رنگت پریده و بدنت بی رمق شده پیشانی بلند تو خیس عرق شده پرپر نزن که بال و پرت ریخت بر زمین همراه سرفه ها جگرت ریخت بر زمین سمی که داده اند ندارد علاج هیچ اینقدر مثل مارگزیده به خود نپیچ آبت نمیدهند و جوابت نمیدهند باور کنیم اینکه عذابت نمیدهند؟! دارند احترام تورا نقص میکنند رقاصه ها کنار تنت رقص میکنند تا پشت بام خانه تنت را کشید و برد خیلی سرت به تیزیه دیوار و پله خورد هرچه که شد ز روی تنت اسب رد نشد شکرخدا که پیکر پاکت لگد نشد تشنه شدی و نیزه به پهلوی تو نخورد شکرخدا که پنجه به گیسوی تو نخورد شکرخدا که قسمت تو بوریا نشد از پیکر تو شال و کمربند وا نشد با نیزه بر زمین بدنت را کسی ندوخت کنج تنور خانه ی خولی سرت نسوخت هرچند پیکر تو سه روز آفتاب خورد آیا کسی کنار سر تو شراب خورد؟! جد شما ولی به لبش چوب تر نشست دندان او که جای خودش خیزران شکست  رضا قربانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جگر سوخته غربت هیچ کسی مثل تو مولا نشود مرهم زخم دلت؛زخم زبانها نشود جگرت سوخته از زهرو دلم می سوزد جگر سوخته با خنده مداوا نشود به لب تشنه ی تو همسر تو می خندید طعنه می زد که دگر ابن رضا پا نشود بازهم شکر که با نیزه نخوردی به زمین خاطرت جمع سرِ راس تو دعوا نشود هلهله بود به دور تو ولی حرمله نه به روی سینه ی تو پای کسی وا نشود دور ناموس تو را جمع حرامی نگرفت دخترت در ملاعام تماشا نشود محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
غریب ترین ای حجره ات غریب ترین جای این جهان در قتلگاهت.... آه... کسی نیست روضه خوان جز مادری جوان که ز جان آه می کشد هنگام دست و پا زدنت با قدی کمان بغداد شد مدینه و مردی که باز هم در خانه اش ز کینه همخانه داد جان جعده است ام فضل و تو هم مجتبی ولی آن پست تر از این و تو مظلوم تر از آن انقدر بی کسی که به دستور همسرت مشتی کنیز مست که رقاص و شادمان...  با سوز ناله های تو بر طبل می زنند تا نشنوند داد دلت را در آن میان انقدر بی کسی که تنت را کشان کشان دادند روی بام به دستان آسمان اما برای اینکه نسوزد تنت ببین از مشهد آمدند تمام کبوتران آه از تنی که زیر شررهای آفتاب پوشیده بود پیکرش از نیزه و سنان محمدعلی بیابانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
هلهله کعبه حیران تو شد به که چه حیران شدنی تو مراد همه ائی قبله ی هر سینه زنی حجره در بسته ولی روضه در اینجا باز است دست و پا میزدی و هلهله میکرد زنی از عطش گوشه ی حجره به خودت پیچیدی پس به هم ریختم از غم،چه به هم ریختنی کسی آن لحظه نبود از غم تو گریه کند من بمیرم که تو هم کشته ی دور از وطنی داد بغداد در آمد که شهیدت کردند هم شباهت به حسین است تو را هم حسنی ناله کردی به غرور سخنت دست نخورد زلف خاکی شده و پرشکنت دست نخورد هلهله روضه ی سختی ست،بله میدانم حرفم این است به ترکیب تنت دست نخورد جگرت آب شد از زهر و لبت خورد ترک خواستی آب ولی بر دهنت دست نخورد دو سه روزی بدنت ماند روی بام،بله غارت اما نشدی،پیرهنت دست نخورد بعد قتلت بدنت مثله نشد،سالم ماند شکر و لله به عقیق یمنت دست نخورد محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
همسرت از همان روز ولادت قلبِ مضطر داشتی بین چشمت چشمه‌ای از حوضِ کوثر داشتی مشت را بر خاک، می‌کوبیدی و می‌سوختی هر زمان که روضه‌ی جانسوزِ مادر داشتی در سرت رویای روزِ انتقامی سخت بود محشری سوزان به ذهنت قبلِ محشر داشتی روزگارت می‌گذشت و غصه‌هایت کم نشد بر دلت غم روی غم‌های مکرر داشتی بین شهری که پر از دشمن پر از خونخوار بود لااقل در خانه‌ات ای کاش، سنگر داشتی خانه آزادی‌ست؛ وقتی شهر، زندان می‌شود تو ولی در خانه زندانبانِ دیگر داشتی روی خاکِ حجره‌ات مظلوم، گیر آوردنت در کنارت کاش، خواهر یا برادر داشتی همسرت می‌ریخت، روی خاکِ حجره آب را لحظه‌ای که جای لب‌ها دیده‌‌ای تر داشتی تشنه جان دادی دم آخر شبیه جدّ خود مثل او آیا به حنجر زخمِ خنجر داشتی ؟! قتلگاهت خانه‌ات شد؛ همسرت هم قاتلت حجره شد گودالت اما باز هم سر داشتی ! رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
زهر بیا یکدم تماشا کن ببین حال پریشانم بود ذکر لبم هر دم بیا بابا رضا جانم بیا دامن کشان و بر سر دامن سرم بگذار که باشد یکسره بابا به درب حجره چشمانم زسوز زهر می غلتم ازاین پهلو به آن پهلو به مانند غریب کربلا بنگر که عطشانم بخود پیچیده ام اما تنم را برنگرداندند دراین ساعات آخرهم به یاد جسم عریانم کنیزان کف زدندو من به یاد شام افتادم دراین حجره به غیر از روضه ی عمه نمی خوانم زنان شام دور عمه ی ما هلهله کردند به یاد عمه ام در کوچه و بازار گریانم محمود اسدی  لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جان دادی سیاهی رفت چشمانت، زبانم از سخن افتاد شنیدم مقتلت شد خانه، اشک از چشم من افتاد نگاهش فتنه در سر داشت یارِ خانه ات تا گفت: برایت آب آوردم، بنوشش از دهن افتاد چه مکّارانه «أمّ الفضل» میشد «جعده» ای دیگر همین که زهر نوشیدی دلت یادِ حسن(ع) افتاد تداعی شد برای من سر بازارِ شهر شام صدایِ هلهله تا بر لبِ یک عدّه زن افتاد تنت در سایۂ بالِ کبوتر ها و عاشورا؛ به دستان یزیدی ها عبا و پیرهن افتاد تو کنجِ حجره جان دادی و امّا گوشۂ گودال حسینِ(ع) تشنه لب بر خاک ها دور از وطن افتاد تنت میسوخت روی بام زیرِ آفتاب آقا دلم آتش گرفت و یاد شاهِ بی کفن افتاد! مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹