عمو عباس
عطش نشانه گرفته است آبروی تو را
که بر زمین بزند شوکت سبوی تو را
جلالت تو زمین خورد و کودکان هر شب
به روی خاک کشیدند ماه روی تو را
فرات لایق سیراب کردن تو نبود
مگر که تر بکند نیزه ای گلوی تو را
تو دست از همه شستی، صدا زدی که حسین
به عالمی نفروشیم تار موی تو را
بگو به دختر خورشید، ضربه های عمود
گرفته از سر تو سایه ی عموی تو را
کنار علقمه یک گوشواره گم شده است
حسن به عهده گرفته است جستجوی تو را
غبار چادر خاکی مادر سادات
چقدر ساده برآورده آرزوی تو را
نسیم های بهاری جلوتر از نیزه
به صحن شاه نجف میبرند بوی تو را
محسن حنیفی
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم #محسن_حنیفی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آرزوی قمرت
آرزوی قمرت نقش بر آب است حسین
بعد از این خیمه ی خورشید خراب است حسین
دست عباس که افتاد حرم ریخت به هم
نگرانی پس از این حفظ حجاب است حسین
مشک ساقی هدف تیر و کمان ها شده است
گوئیا بخت علمدار به خواب است حسین
آب پاکی به روی دست ابالفضل که ریخت
ناله ی اهل حرم وای رباب است حسین
عرق شرم چکیده است ز پیشانی او
عرق شرم چه گویم که گلاب است حسین
حرف تاراج حرم در دل لشکر پیچید
گوئیا غارت این خیمه ثواب است حسین
عاقبت خیمه ی خورشید ستونش افتاد
بعد از این ام بنین خانه خراب است حسین
امیر خورسند
#امیر_خورسند #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تو زمین خوردی
تو زمین خوردی و خوردند زمین اهل حرم
شانه خالی مکن از بار سفر ، همسفرم
انقدر تیر به تو خورده که پاشیده شدی
شده اعضای تو پاشیده شبیه جگرم
حال من مثل غریبی ست برادر مرده
مثل فرق تو شکسته ست برادر ، کمرم
بخداوند که غارت زده ام بعد از تو
سرم آماده ی ذبح است ، فتاده سپرم
آسمان بر سرم آوار شده میبینی ؟
تکه تکه به زمین ریخته ای ، ای قمرم
دوش تو جای رقیه ست پر از تیر شده
رحم بر چشم تر او کن و بر چشم ترم
با جوانان بنی هاشم علی را بردم
دستْتنها تن پاک تو چگونه ببرم
سفت کردند خواتین گره معجر را
همه دلشوره گرفتند ز طرز خبرم
علیرضا وفایی خیال
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم #علیرضا_وفایی_(خیال)
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سقّایِ حَــرَم
استخاره زده شد آیــه ی بـــــاران آمــد
ناگهان حضرتِ عبّاس به میــــدان آمــد
رُخصتِ جنگ اگر داشت که غوغا می شد
داشت سقّایِ حَــرَم ، عازمِ دریــــا می شد
داشت با صوتِ جلی پورِ ولی می آمــد
همه دیدند که عبّــاسِ علــــی می آمــد
مَشک بر دوش و رجزخوان شده ساقی سرمست
” پیرهَن چاک و غزلخوان و صُراحی در دست `
جنگ با حضرتِ ســـردار جگر می خواهد
چشم در چشمِ علمدار ... جگر می خواهد
اینچنین بود که بر فکرِ کمیــن افتادند
نعره زد چند تن از ترس زمیـن افتادند
چهره ی مـاه بر آیینه ی دریــــا افتــاد
آب زانـو زد و بر زانــویِ سقّـــا افتــاد
دست بر آب زد و آب به دستش بی تاب
آب بر آب زد و آب شــد از خجــلت آب
مَشک پُر کرد ولی تیر و سنان در راه است
بارشِ تیــر ز دامــــانِ کمـــان در راه است
آنطرف در پسِ هر نخل کمین خواهد بود
دست هایی قلم افتاده زمیــن خواهد بود
آخر این مَشک از او قوّتِ جان می گیرد
حرملــه باز نشسته و نشــــان می گیرد
تیر بر چشمِ علمــدار نشیند ای کــاش
مَشک را پاره و بی آب نبیند ای کــاش
کاش ای کاش ولی حیف که او پرپر شد
علقمــه شــاهدِ شقّ القمری دیگـــــر شد
اشک از گوشه ی چشمانِ گُلِ یاس افتاد
مادر آغوش گشوده است که عبّاس افتاد
دستش افتاده ولی باز علمــــدار است او
شیرِ زخمی شده در گلّه ی کفتار است او
از نفس هـای دَمِ آخـــــرِ او می ترســند
روی نِی رفته ولی از سرِ او می ترســند
بعد از او غربتِ این قوم رقم خواهد خورد
تازیانــه به تــنِ اهـــلِ حَــرَم خواهد خورد
بعد از او قافله را زود به غــارت بردند
وای نامــوسِ خدا را به اســارت بردند
چشم در چشمِ علمدار... جگر می خواهد
جنگ با حضرتِ ســـردار جگر می خواهد
نعره زد چند تن از ترس زمین افتادند
اینچنین بود که بر فکرِ کمین افتادند ...
ابراهیم زمانی قم
#ابراهیم_زمانی_قم #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یک عمود آمد
یک عمود آمد و سرِ شر داشت
به عمو خورد و سر تَرک برداشت
قمر افتاد و قلب زینب ریخت
در سماوات دیده اختر داشت
تا که مشگ از دهان زمین افتاد
دشت را نالهء عطش برداشت
قمر افتاد و دشت غوغا شد
دستش افتاده بود ، اگر پر داشت...
... نمی افتاد ماه با صورت
و تمام سه شعبه تا پر داشت...
... داخل چشم او فرو می رفت
البته رفت... چشم پرپر داشت
بین آغوش مادری خسته
پسری که دو دیدهء تر داشت...
... نفسش به شماره افتادو
حال و روزی غریب و مضطر داشت
خیمه خیمه رباب«س» میگردید
به لبش ذکر «وای اصغر» داشت
کودک بی گناه او حالی
بدتر از حال طفل هاجر داشت
آن طرفتر کنار جسم عمو
علقمه عطر و بوی مادر داشت
سروِ او چون نهال کوچک شد
آن یلی که قد صنوبر داشت
دشمنی به خیام خیره نشد
تا زمانی که او به تن سر داشت
بدنش مثل بید می لرزید
هرکه در خیمهگاه زیور داشت
عماد بهرامی
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم #عماد_بهرامی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قطره قطره
قطره قطره اشک و خون چشم تو را پوشیده اند
پیکرت را با لباس تیرها پوشیده اند
علقمه با پاره های پیکرت تزیین شده
خاک میدان را به خونت تا کجا پوشیده اند
اسب ها بی دستی ات را چون غنیمت یافتند
زخم هایت را به موج رد پا پوشیده اند
در کنار علقمه رعنایی ات تکثیر شد
نیزه ها هر یک لباسی از تو را پوشیده اند
حرمله ها بعد تو یک خواب راحت می کنند
از غمت خلخال ها رخت عزا پوشیده اند
بعد تو از سوز سنگینی دست شمرها
صورت طفلانمان رنگ حنا پوشیده اند
حسن کردی
#حسن_کردی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
برخیز
برخیز جان فاطمه اینجا نمان برو
بگذار روی خاک مرا نیمه جان برو
هی آه می کشی و تنم لرزه می کشد
قربان مهربانی ات ای مهربان برو
دستم بریده و کمرت را شکسته اند
برخیز ای شکسته دل قد کمان برو
بیرون مکش یکی و دوتا نیست تیرها
جانم فدات ناله مزن این چنان برو
این هرزه چشم ها به حرم چشم بسته اند
برگرد خیمه زود نمانده زمان برو
خون گریه های چشم ترم نذر زینب است
آقا به جان خواهر تنهایمان برو
برخیز و بی کسی حرم را نظاره کن
زینب کجا و صحبت نامحرمان برو
از من گذشت غربت و در انتظار توست
گودال خون و نیزه و سنگ و سنان برو
من سر به زانوان تو دارم چه ماتم است
الشمرُ جالسٌ...سر تو ناگهان...برو
حسن کردی
#حسن_کردی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نگاهِ دلنشینت
کوه می سازد نگاهِ دلنشینت کاه را
یوسفِ گمگشته کرده با تو پیدا راه را
عشق در ذاتِ تو معنا می کند الله را
ماهِ هفتادو دو تن! شرمنده کردی ماه را
ای دلاور! خوب عهدی با برادر داشتی
جای دست از تیر دستان روی پیکر داشتی
جذبه ی ماهیِ و چشمِ آسمان طنّازِ توست
طایرِ قدسیّ و دل جولانگهِ پروازِ توست
از ولادت تا شهادت زینبت دمسازِ توست
واژه ی باب الحوائج در لقب اعجازِ توست
جایگاهت بس رفیع است و مقامت محترم
می شود در کربلا نامِ تو سقّای حرم
اسوه ی عشق و ادب هستی و تندیسِ وفا
در مقامِ بندگی آیینه ی روی خدا
آمدی ساقی شوی در خیمه ی آلِ عبا
تا بریزد خونِ پاکت در زمینِ کربلا
در لقب سقّا وُ صدّیق، عبدصالح، مستجار
خشمِ سختِ ابروانت مثلِ تیغِ ذوالفقار
هر که کوبیده درِ تو دستِ خالی بر نگشت
در تمامِ عمرِ خود بیچاره و مضطر نگشت
عجز و درمانده هر آنکه سائلِ این در نگشت
هر که از عشقت چشید و عاشقِ دیگر نگشت
نیست روزی که صدایت نشکفد در جانِ ما
ماهِ ما گنجینه ی عشق است در ایمانِ ما
دوست و دشمن نهند انگشتِ حیرت بر دهن
هم علمدار حسین و هم وفادارِ حسن
کربلا همپای ارباب و شهیدِ بی کفن
او که دارد زخم از اهلِ شقاوت بر بدن
در بلا جان داد و امّا بنده ی کافر نشد
تا ابد شرمنده ی روی علی اصغر نشد
عشق در اعماقِ جانش شور و بلوی می کند
چیست در نامش مگر اینگونه غوغا می کند
قفلِ هر چه بسته را با چشمِ دل وا می کند
کورِ مادر زاد را با عشق بینا می کند
بس که نامِ یا ابَاالفضل آفتابِ رحمت است
ماه و خورشید و فلک بر گردِ او در حرکت است
ای خوشا آنکه به لطفِ درگهش امید داشت
در نگاهِ آسمانشِ هم مَه و خورشید داشت
او که از دست حسینش لوحی از تایید داشت
جرعه جرعه عشق را در ساغرِ توحید داشت
تا که تصویرش دلِ آیینه ی آب آمده است
جان او از آهِ طفلان در تب و تاب آمده است!
هستی محرابی
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم #هستی_محرابی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
السلام و عليك
السلام و علیک یا ساقی
السلام و علیک یا عطشان
بوسه ها بر دودست تو زده ام
مانده ام بین لشگری حیران
طاقت پا شدن ندارم من
این تن قطعه قطعه جان من است
درد من را کسی نمی فهمد
داغ تو بی گمان کمر شکن است
از دم خیمه تا کنار تنت
با خودم اشک و آه آوردم
پاشو از جا برادرم عشقم
به تو اینجا پناه آوردم
چه به روز سر تو آوردند
سر نمانده برای سردارم
پر شد از نیزه ها تمام تنت
پیکرت را چگونه بردارم
کودکان تشنه ی نگاه تواند
کسی آب از عمو نمیخواهد
تو خدای وفائی و احساس
فضل تو گفتگو نمیخواهد
خاک و خون را گرفتم از چشمت
تا ببینی به رخ ندارم رنگ
بخدا تکیه گاه من هستی
عرصه بی تو شود برایم تنگ
مادرم آمده به بالینت
اینچنین دم گرفته مادرجان
السلام و علیک یا ساقی
السلام و علیک یا عطشان...
محسن صرامی
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم #محسن_صرامی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پشت و پناهم
کارِ ما شد از جفایِ خارها پیچیده تر
در دلم شد حسرتِ دیدارها پیچیده تر
بعدِ تو طوفان به سمتِ خیمه ها خواهد رسید
می شود حالِ همه گلزارها پیچیده تر
کوچکت کردند با شمشیر و تیغ و نیزه ها
پس گره خورده به کلِّ کارها پیچیده تر
رفتی و اصلأ نگفتی باخودت..وضعِ حسین
می شود بی یار وبی سردارها پیچیده تر
نوکری کردی..نصیبت شد برادر گفتنم
مادرم آمد..شد این اسرارها پیچیده تر
بعدِ از این سبِّ علی و فاطمه خواهند کرد
بعد از این قطعاً شود انکارها پیچیده تر
می کند با دستِ خود رَختِ اسارت را به تن
سهمِ خواهر می شود آزارها پیچیده تر
بر سرِ نیزه من وتو شاهدِ غم می شویم
کارِ زینب بر سرِ بازارها پیچیده تر
الامان از چشمِ نامحرم..امان از بیکسی
دردِ ناموس ست در انظارها پیچیده تر
ای علمدارِ رشیدم باز یک قولی بده
تا شوی بر نی چنان قهّارها پیچیده تر
چشمِ خود را لحظه ای هم بر رخِ زینب نبود
باز هم اعجاز کن چون یارها پیچیده تر
رویِ نی یا که سلامت،حفظِ زینب با شماست
هست کار ِ حیدرِ کرّار ها پیچیده تر
محسن راحت حق
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم #محسن_راحت_حق
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پسرِ امّ بنین
پسرِ امّ بنین باشی و دریا نشوی؟
قمرِ هاشمیان باشی و رعنا نشوی؟
مطمئنم که ادب را ادب آموخته ای
می شود محترم و فاتحِ دلها نشوی؟
قامتت سروِ رشیدی است پُر از هیبت و شور
می شود باشی و خوش منظر و بالا نشوی؟
شغلِ تو نوکری و پیشه ی تو رفعِ عطش
جا ندارد که به لب تشنه، تو سقّا نشوی!
پرچمِ کرببلا را عَلَم افراشته ای
کاشفِ کرب حسین می شود آیا نشوی؟
با غبارِ در میخانه ی ارباب شدن
می شود آخرش آقا که تو مولا نشوی؟
می شود مرهم دردِ دگران باشی و بعد
با عنایات ِ خدا مثلِ مسیحا نشوی؟
ای وفادارترین! دستِ تو در دستِ خداست
حیف باشد که شفاعتگرِ فردا نشوی
زندگی کردنِ تو بر همگان ثابت کرد
نوکری کن خجل از حضرتِ زهرا نشوی
محسن راحت حق
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم #محسن_راحت_حق
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تا علمدار تو باشی
تا علمدار تو باشی حَرمم آرام است
دشمن دین و تولّایِ علی ناکام است
تو که باشی به لبِ کودک من لبخند است
فتنه ها باتو زمین خورده و نافرجام است
چشم اُمّید رباب است به فردایی که...
مشک تو خاتمه یِ این عطشِ اَیّام است
شیر در خیمه یِ ما باشد اگر حتّی گرگ...
ترس از جانِ خودش دارد و حتماً رام است
بی تو اوضاعِ حرم سخت به هم می ریزد
وا شود در حَرمم پایِ همه ... حتّی مَست
چنگها می کَند از گوش گلم آویزه
معجر کرب وبلا روزیِ اهل شام است
قسمت پهلوی دردانه لگد خواهد شد
سرِ بر نی هدف طعنه یِ سنگ بام است
بی توراه حرم اُفتد سرِ بازار... چرا!؟
حرف ناموس وکنیز است وبه دستی جام است
آخر و عاقبت قافله بی تو داغ است
ندبه در روضه یِ تو مَرهم این آلام است
حسین ایمانی
#حسین_ایمانی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹