eitaa logo
هم نویسان
303 دنبال‌کننده
123 عکس
22 ویدیو
95 فایل
💠‌ با هم بنویسیم تا به، ادبیات، فرهنگ و تمدن برسیم https://eitaa.com/joinchat/2477260908C5a78446aac سردبیر: @Jahaderevayat 🔻ارسال یادداشت و کوتاه‌نوشت #هم_نویسان
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از عصر زنان
. نمونه ای از هم نویسی از این دست اقدام ها در فضای رسانه ضروری است با تشکر از دست اندرکاران فکرت
1️⃣ نام صفحه: شبکه اجتماعی ویراستی نام نویسنده: سلمان بهادران باغبادرانی : در این صفحه در شبکه اجتماعی ویراستی روزانه مطالب کوتاه روشنگری و مبتنی بر جهاد تبیین در حوزه های جنگ شناختی، سواد رسانه، حکمرانی هوشمند و سیاستگذاری و نیز گاهی دلنوشته های فرهنگی قرار خواهم داد. بیشتر مطالب در صفحه شخصی بنده در ویراستی به قلم خودم بوده و محتواها دسته اول و کپی نشده هستند. نشانی صفحه در ویراستی: https://virasty.com/SalmanBahadoran @hamnevisan 💠 شما هم صفحه‌ی خودتان را روایت کنید
👆👆
2️⃣ صفحه: شبکه اجتماعی ویراستی نام نویسنده: طاهره سادات حسینی : در این صفحه به مسائل مهم اجتماعی و فرهنگی و سیاسی در قالب کلیپ و نوشته‌های جذاب می‌پردازم.. گاهی حرفهایی که از دلم بر می آید، می‌نگارم شاید بر دلی نشست. تمام متن های ارائه شده، دست نوشته های خودم است. نشانی صفحه: https://virasty.com/Yazahra38 @hamnevisan 💠 شما هم صفحه‌ی خودتان را روایت کنید
✍ فردی بنویسید، جمعی بخوانید 💠‌ با هم بنویسیم تا به، ادبیات، فرهنگ و تمدن برسیم https://eitaa.com/joinchat/2477260908C5a78446aac 🔻ارسال یادداشتِ به ✍️دبیر تحریریه برادران:👇 💬💬@Aftabehazer ✍️دبیر تحریریه خواهران:👇 💬💬@mahta_s
▫️هشتمین یک‌شنبه‌ی مهارتی_تحلیلی فکرت؛ 💠 گعده نویسندگان حوزوی و دانشگاهی 🔸با حضور و مشاوره: 🔶 میرشمس‌الدین فلاح هاشمی، نویسنده و مدیر نشر صاد 🌱پیشینه‌ی مهمان ویژه: نویسنده و پژوهشگر عرصه فرهنگ، مدیر مؤسسه محفل انس، مدیر نشر سرای خودنویس، معاون انتشارات امیرکبیر، دبیر نخستین جشنواره خودنویس و مدیر دفتر روایت ایرانی. 📆 زمان: یک‌شنبه ۴ تیرماه، ساعت ۱۷ تا ۱۸:۳۰ 🏢 مکان: کافه جهان‌نما قم، صفاییه، کوچه ۳۷، پلاک ۱۱ برای دریافت مسیریاب روی آدرس کلیلک کنید👆 با همکاری مدرسه فکرت، کانون نویسندگان حوزوی، کافۀ جهان‌نما 📣 اعلام حضور برادران به نشانی 🆔 @Aftabehazer 📣 اعلام حضور خواهران به نشانی‌ 🆔 @mahta_sa 📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛ وبگاه فکرت| فکرت |مدرسه فکرت | رادیو فکرت
برای اعلام حضور در گعده‌ها و خوانش یادداشت، به دبیران بخش خواهر و برادر مراجعه فرمایید.
🔸«ب» مثل بحران اجتماعی در زمان دانشجویی، این عبارت را از یکی از اساتید مکرر می شنیدم:« سخت تر از فیزیک هسته ای، جامعه شناسی است.» هر چند این گزاره چندان علمی نباشد ولی در پی خود یک حقیقتی دارد و آن هم سخت بودن درک مسأله اجتماعی و توان پاسخ به آن است. مسأله اجتماعی تابع یک عامل و یا چند عامل نیست. مسأله اجتماعی تابع چندین عامل است از جمله موجود پیچیده ای به نام انسان. به همین دلیل درک مسأله در قدم اول و توانایی پاسخ صحیح به آن در مرحله دوم دشوار است. حوادث اخیر( شهریور و مهر۱۴۰۱) گویای واضح یک مسأله اجتماعی است که با سایر ابعاد سیاسی و اقتصادی ترکیب شده است. اگر در حوادث سالهای قبل به مسائل سیاسی و اقتصادی به عنوان دو عامل مهم توجه می شد، آنچه که در جریانات اخیر دیده میشود، پر رنگ شدن مسأله اجتماعی است که در صورت عدم پاسخگویی صحیح و یا برخوردهای امنیتی و سیاسی، توان تبدیل شدن به یک بحران اجتماعی را دارد. تقابل مردم در برابر مردم، ورود بحث های کشف حجاب و اقدام عملی بر کشف حجاب در مدارس و دانشگاه ها هر چند در مقیاس کم، و...نشان از یک مطالبه مردمی در یک مسأله اجتماعی است. مسائل اجتماعی، با گذر زمان ثمرات خود را بیشتر نشان میدهند هر چند اثرات مقطعی آنها فروکش کند و یا سرکوب و یا کنترل شود. پلیس و نیروی انتظامی در راس این مسأله قرار گرفته است. اگر اقدامی غیر هشیارانه انجام دهد به نفوذ این مسأله در میان اجتماع ضریب بیشتری خواهد داد. از سوی دیگر اقدامات وحشیانه مانند آتش زدن اموال عمومی و مزاحمت برای کسبه و خانواده توسط اغتشاش گران نیازمند برخورد جدی است. از این رو کار نیروهای امنیتی و نظامی بسیار دشوارتر از قبل شده است. سوالی که مطرح است: پاسخگویی به مسائل اجتماعی کار کدام دسته از نهادهای کشور می باشد؟! چه اقداماتی باید در این زمینه به صورت کوتاه مدت برای رفع مسأله و بلند مدت برای جواب به مطالبه صورت بگیرد!؟ و نقش تک‌تک ما افراد جامعه در این مسأله چیست!؟ پایان
🖌ای نهایت آرامش کجایی؟! چشمانم بسته بود، اما انگار نظاره‌گر تاریکی بودم با خود گفتم دیگر کافی است، اینجا، در این خلوتِ تاریکت همه چیز در نهایت، غرق خواهد شد. هر چیزی قائده‌ای دارد، این‌بار که چشمانت را باز کنی ، این‌بار که بخواهی بیدار شوی، روز خواهد بود. برخیز زیاد خوابیدی. آری چشمانم را باز کردم. و این‌بار هم خوش‌قول بود. این بار هم بعد از شب، بعد از تاریکی، روز شد. همه چیز روشن شد. آنقدر روشن که می‌توانستی سبزتر از درختان و آرام‌تر از آسمان آرزوهایت را ورق بزنی. اما نه، صبر کن این نمی‌تواند نهایت آرامش باشد. این نمی‌تواند همان بهار باشد . همه چیز برای آرام‌بودن وجود دارد، اما انگار یک چیز فراموش شده است. همین‌که آسمان به زمین نمی‌آید و زمین به آسمان نمی‌رود ، سبب همین آرامش، آری خودش است. همان سبب اتصال آسمان و زمین همان که یک‌ تنه بار تمام غم عالم را به دوش می‌کشد و از جوهره‌ی وجودش در اعماق تاریکی روشنایی را در دلت می‌گذارد و بی نام و نشان می‌رود؛ آری آن که فراموش شده، حجت خداست . به راستی اکنون کجاست ؟ چه می‌کند؟ برای کدام گناهم اشک می‌ریزد؟ کدام حاجتم را از خدا طلب می‌کند ؟ استغفار برای کدام گناهم می‌کند ؟ نه این رسمش نبود، تو نباید این حد بی رحم می‌بودی؛ بگذار کمی در لابه‌لای آرزوهایم بگردم شاید هم این‌قدر بی‌رحم نبوده‌ام. کتاب آرزویم را ورق می‌زنم لحظه‌به‌لحظه به انتهای کتاب نزدیک‌تر می‌شوم. و به آخرین برگه می‌رسم. نه مثل اینکه بیش از آنچه فکر می‌کردم بی رحم بوده‌ام. آن لحظه دلم می‌خواست کتاب آرزوهایم را پرت کنم به پایین‌ترین نقطه زمین. ناگهان نسیمی آمد. و برگه‌ی آخر کتاب را ورق زد. این بار هم بعد از شب، روز آمد. آری او این بار هم آمد. روی برگه‌ی آخر، آخرین آرزویم را نوشته بودم و آن در یک جمله خلاصه شده بود : " اللهم عجل لولیک الفرج " برگه را کندم و روبه‌روی چشمانم قرار دادم کتاب را دوباره از اول خواندم. بعد از هر کلمه به جمله‌ی مقابلِ چشمانم خیره می‌شدم... کلمه‌ای حذف می‌کردم، برگه‌ای را می‌کندم و حتی گاهی چند صفحه هم اضافه می‌کردم. همه‌ی کتاب را در چارچوب آن جمله جای دادم و آن جمله را به صفحه‌ی اول کتاب چسباندن قبل از تمام آرزوهایم . سرم را بالا آوردم گویی همه چیز می‌خندید همه چیز آرام بود. حتی گلِ لبه‌ی پرتگاه هم در انتظار آب بود... "اللّهم عجل لولیک الفرج " پایان