عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت214 📝
༊────────୨୧────────༊
هر چه نزدیک تر میشود کوبش قلب من هم اوج میگیرد، نگاهم روی صورتش دو دو میزند، اخمش وحشتناک و نگاه جدیاش اصلا به جو این مجلس نمیخورَد.
سهراب با دیدنش پوفی میکشد، از همان روزی که یک گوشمالی حسابی از شهاب خورده است؛ هیچ دلِ خوشی ندارد.
کوروش و پروا خوش و بش میکنند، شهاب سعی میکند صمیمی برخورد کند، اما حتی کوروش هم متوجه گرفتگی او شده...
همینکه نگاهش را به من میدوزد بند دلم پاره میشود، هاله که انگار از ازدواج من خرسند است با لبخند پررنگی میگوید:
-امشب خیلی خوشحالم از این وصلت؛ مبارک باشه پریا جون!
زیر لب تشکر میکنم، شهاب حتی تبریک هم نمیگوید و همراه کوروش به گوشه ای از سالن می روند، هاله به دنبالشان میرود و پروا روی صندلی ای مینشیند، به مهتاب اشاره میکنم پروا را تنها نگذارد.
روی مبل جای میگیرم؛ سهراب هم مینشیند:
-انگار پدرکشتگی داره مردک!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع